نقاشیهای تابستانه، همآوا با این فصل گرم و بی خیال، بسیار پر تپش و پر طراواتاند و نیازمند جزیینگری و ریزهکاری. نقاشیهایی که موسم تابستان را سوژهی تصویرگری میکنند، همانند این فصل بازتابدهندهی بلوغ طبیعت و به بار نشستن امیدند. طیف وسیعی از سایهروشنهای زرد و سبز و سرخ وجه مشترک رنگآمیزی این آثار نقشیناند. با هم نگاهی میکنیم به برخی از آثار مشهور این چنینی:
۱- مزرعه خشخاش – کلود مونه (۱۸۷۳)
زنی زیبا به همراه دختربچهای – که گمان میرود همسر و فرزند نقاشاند- با چتری آفتابی در یک مزرعهی خشخاش قدم میزند، خشخاشهای عظیم در مسیر آنها به رنگ قرمز آتشیناند.
۲- دروگران – پیتر بروگل (۱۵۶۵)
این نقاشی یکی از سرینقاشیهای پیتر بروگل، دربارهی ماههای مختلف سال است. این مجموعه که هماکنون پنج تابلو از آن موجود است، مطابق گاهشمارهای فلاندری، تصویرگر زندگی اجتماعی و آب و هوا و مناظر مربوط به هر ماه است. تابلوی «دروگران» زندگی روستاییان آنتورپ را در ماه آگوست نشان میدهد، برخی از روستاییان در حال دروی گندماند و برخی دیگر به استراحت و خوردن غذا مشغولاند. گلابیهای رسیده، پرندگان در حال پرواز و راهبانی که در دوردست برهنه تن به آب سپردهاند، رخوت و کرختی گرمای چگال این وقت سال را به خوبی هویدا میکنند.
۳- روزنی نور از طبقه دوم – ادوارد هاپر (۱۹۶۰)
این نقاشی، روایتگر سوی تاریک تابستانیست که هرم و گرمایش بیش از آنکه شوق و شور بزاید، رخوت و عزلت را سبب شدهاست. یک خانهی تماما «هاپری» با نمای سفید و سقف قیرگون زیر آسمان لاجوردی ساکن. آفتاب بر روی پیرزنی سیاهپوش پرتو افکنده و دختری جوان گویا در انتظار کسی یا چیزی نشستهاست و بین این دو تنها سکوت و خلا موج می زند.
۴- نوک سقف کاخ فردریکسبرگ – کریستن کوبکه (۱۸۳۴)
کریستین کوبکه، نقاش برجستهی دانمارکی که آثار متعددی از کاخ مشهور فردریکسبرگ در کپنهاگ خلق کرده، او از ورای پشت بام این کاخ منظرهای را به تصویر کشیده که در حقیقت مدحیهایست برای نور تابستانی . یک پانورامای وسیع که سه چهارم آن را آسمانی بیحرکت تشکیل دادهاست. نوک سیاه سقف کاخ، رود آبی جاری در پایین تصویر و منظرهای که به شکلی نواری مهآلود حد فاصل این دو آبی کمرنگ و سرد شدهاست.
۵- غروب تابستانی – ایزاک لویتان (۱۸۹۹)
آیزاک لویتان، رفیق گرمابه و گلستان آنتوان چخوف، را بنیانگذار سبک نقاشی « مناظر خـــُلقی» نامیده اند. او به فرم و حالت چشماندازهایش روحی می دمد که شارح حالاتی از احساسات آدمیست. او شهرتش را مرهون همین مناظر است که بر مبنای تصورات ملموس بشری خلق شده اند. لویتان شیفتهی چشم اندازهای شاعرانه در جنگل ها و نواحی دور افتاده ی روستایی بود و سکوت و اوهام مالیخولیایی مشخصهی ویژهی فضای آثار اوست. او در این نقاشی، یک جادهی تفتیده از آفتاب تابستانی را تصویر کردهاست که آغوشش را به سوی غروب و سایههای خنک پیش رویش گشودهاست.
۶- شنهای ریل – دیوید کاکس (۱۸۵۷)
ساحل ریل در ولز، سوژهی نقاشی دیوید کاکس بریتانیاییست.
۷- شتکی بزرگتر – دیوید هاکنی (۱۹۶۷)
این تابلو در زمرهی آثار برجسته »پاپآرت» به شمار میرود و تصویرگر استخر پرآبیست که در کنار خانهای مدرن بنا شده و گویی لحظهای پیش از ثبت این اثر کسی که داخل آن شیرجه رفتهاست. شناگر نقاشی هاکنی اگرچه نامرئیست، اما با شکافتن و پراکندن آب، حظ آبتنی میان یک استخر خنک در دل یک تابستان داغ را تداعی میکند.
۸- برای یک روز تابستانی – بریجیت رایلی (۱۹۸۰)
آبی آسمانی، صورتی، بنفش و زرد: نوارهای رنگین تابستاناند که در خطوطی مارپیچ و روبانگونه به صورت افقی بر صفحهی نقاشی الصاق شدهاند. هنر دیدگانی رایلی در حرکت روبانها – که ناشی از خطای دید است- به شکل امواجی مرتعش دیده میشوند. به شکلی که هر نوسان نمایندهی دمای متفاوتی هستند. نقاشی رایلی تناظری ست از نشاط تابستانه و عنوانش برگرفته از غزلیست اثر ویلیام شکسپیر.
۹- منظره تاهیتیایی – پل گوگن (۱۸۹۳)
پل گوگن، نقاش شوریدهسر فرانسوی، از سال ۱۸۹۵ و در پی یک زندگی بدوی و بی دغدغه، اروپا را ترک کرد و به تاهیتی رفت، چرا که معتقد بود اروپا نقاشی را به ورطه ی سقوط در عوام فریبی سوق می دهد و مظاهر تمدنش نبوغ هنرمند را عقیم می کند، در عوض تاهیتی برای او “بهشتی افسانه ای از زنان زیبا و رمزآلود” بود، بهشتی که سبک و سیاق هنر گوگن را دیگرگون کرد و او را به عنوان هنرمندی آوانگارد به مردمان دنیا معرفی کرد. او از مدرنیته ی رعب آور به آغوش بومیان تاهیتی پناه برد و با قلم و رنگ به ستایش ژرفای زندگی بکر آنان پرداخت.
در این تصویر، جاده زیر نور و گرما به رنگ مس درآمده و درختان زبرجدی از ورای کوههای صخرهای تفتیده قد کشیدهاند.
۱۰ – سبدی از توتهای وحشی – ژان باتیست سیمون شاردن (۱۷۶۱)
این نقاشی فقط تلی از میوههای تابستانی نیست که قلهی رخشان عیش و لذت است. شاهکار اعجابانگیز شاردن، در نمایش توتفرنگیهای وحشی سرشار از گرمای مکتومیست که گرما را به شکلی معجزهآسا بازنمایی میکند. تقابل گرمای تابان از این توتها با لیوان آب خنک و همینطور هلوی هوسانگیز و گیلاسهای براق اغواگر نمایهای کامل از فصل تابستان را ارائه میدهد. دنی دیدرو، شاردن را «جادوگر بزرگ» لقب داده بود و پروست او را برای قدرتش در جانبخشی به سوژههای بیجان بی حرکت ستودهبود.