قطارپیشرفت درجهان بدون وقفه درحرکت است. دراین قطار از میان بیش از دویست کشور موجود درجهان، تعداد محدودی از مسافرین اولیه آن به شمار میروند که سالها است بر آن سوار بوده، جایگاه محکم و مطمئنی را اشغال کرده و به قول معروف جا خوش کرده اند. تعدادی به تدریج سوار شده و در تکاپوی بدست آوردن جایگاه مناسب و مطمئن هستند. تعدادی روی رکاب ایستاده و منتظرند تا درب قطار باز شود و آنها هم سوار گردند. بعضی از جوامع هم به دنبال قطار میدوند و بسیاری نیز ناامیدانه نظاره گرعبور این قطار از مقابل چشمان خود هستند.
ایران ما درقبل از انقلاب با تلاش خستگی ناپذیر و تاریخی رضاشاه موفق شد در زمانی کوتاه پا بر رکاب این قطار گذارد. تا اینکه درسالهای پایانی پادشاهی محمدرضاشاه و پس ازمدتها انتظار تازه موفق به ورود به قطار شده و در جستجوی پیدا کردن جایگاه مناسب خود بود که بلای انقلاب اسلامی و فتنه خمینی نازل شد و ایران از پنجره قطار به نا کجا آباد پرتاب گردید. درهمان زمان کشورهایی مانند کره جنوبی، تایوان، چین، هند، مالزی، ترکیه … نیز که نه به راحتی ایران، بلکه با سختی و کار مضاعف رکابدار شده بودند، به تدریج خود را به داخل قطار رساندند و اکنون از سرنشینان دارای کوپه خود در قطار به شمار میروند و کوپه ایکه میتوانست به حق متعلق به ایران باشد توسط دیگری اشغال شده است.
متاسفانه با تشکیل حکومت اسلامی و در طول ۳۷ سال گذشته نه تنها تلاش مجدد برای سوار شدن بر این قطار، حتا در چارچوب حکومت اسلامی صورت نگرفته، بلکه برعگس حکومتگران اسلامی به علت هراس از نفوذ موثرتر و عمیق تر دانش و فرهنگ غربی در جامعه، سیاست دوری از قطار پیشرفت را به عنوان خط استراتژیک نظام در دستور کار خود قرار داده اند. از اینرو حکومت اسلامی مذبوحانه تلاش میکند تا بر خلاف جریان تاریخ حرکت کند. حرکتی که در نزدیک به چهار دهه گذشته نشان داده که جز هدر رفتن نیروی کار و سرمایه کشور و ایجاد اختلاف در جامعه و ایجاد فاصله بیشتر با جهان پیشرفته حاصل دیگری نداشته است.
از بداقبالی ملت ایران اینکه حکومتی که مدعی است تنها نماینده الله بر روی زمین و مظهر پاکی و عدالت پروری است، فاسدترین، دزدترین و شقی ترین حکومتهای جهان را شکل داده است و یکی از معدود حکومتها در قرن بیست و یکم است که دست به نسل کشی پنهان زده، تا با تلاشی غیر طبیعی، به خیال خود ساخت اولین جامعه شیعه مذهب یکپارچه در جهان را محقق سازد. اینکه این آرزو و هدف حکومتگران اسلامی محکوم به شکست است و آثار آن نیز از هم اکنون در جامعه نمودار گشته تردیدی نیست. ولی آنچه که بسیار حائز اهمیت و به شدت نگران کننده است بهای سنگینی است که ملت ایران برای این آزمایش واپسگرایانه جماعتی دینمدار فاقد ذهنیت متمدنانه که تصادفا کشور را به اشغال خود در آورده اند بایستی بپردازد.
دراین رابطه کافی است به درآمد یکهزار میلیارد دلاری نفت در طول حکومت ۳۸ ساله گذشته که توسط این غاصبان اسلامی نما به هدر رفته است توجه و تعمق شود. بخش اعظم این مبلغ صرف جنگ با عراق، ساخت نیروی هسته ای، تامین هزینه های جنگ داخلی سوریه، تشکیل گروه حزب الله در لبنان و کمک به سایر گروه های مسلمان شیعه دنباله روی حکومت اسلامی در جهان شده است. رقم قابل ملاحظه ای نیز بابت خسارات ناشی از تحریمهای مختلف اقتصادی بر باد رفته است. طبیعتا در یک چنین به ریز و به پاش بیحساب وغیر منطقی دزدی و غارتگری هم جایگاه ویژه خود را دارد که مافیای اسلامی حاکم بز اقتصاد کشور دست آورد آن است. درحالیکه اگر انقلابی رخ نمیداد واین رقم نجومی در ادامه برنامه های توسعه و سازندگی کشور به کار گرفته میشد ، اکنون ایران در قطار پیشرفت چه جایگاه محکم و مطمئنی میداشت.
متاسفانه این غارت اسلامی سازمان یافته تنها به حیف و میل درآمدهای نفتی محدود نشده و سایر منابع مالی و سرمایه ای کشور را هم مورد هدف قرار داده است. در این رابطه کافی است به واردات بیرویه کالا به ویژه قاچاق سالانه ۲۵ میلیارد دلاری در طول این سالها اشاره شود که کمر بخش تولید کشور را خم کرده و آنرا به روزمرگی انداخته است. همچنین رانتخواری، زمین خواری، بورس بازی، سوء استفاده های کلان در سیستم بانکی که هر کدام زیانهای جبران ناپذیری را بر اقتصاد کشور وارد آورده اند نمونه های آشکار دیگری از فساد و سوء استفاده گسترده حکومتگران اسلامی را نشان میدهد.
در اینجا برای نشان دادن چهره واقعی این نظام ضد ایرانی و ضد مردمی به یک مورد مشخص اشاره میشود که مصداق مشت نمونه خروار است. در قبل از انقلاب و پس از انعقاد قرارداد با کنسرسیوم، دولت برای کاهش اتکای خود به کارتلهای نفتی و تضمین استقلال در حوزه نفت و گاز کشور اقدام به ایجاد پنج شرکت مختلف در زمینه نفت و گاز در بخشهای فراساحلی با مشارکت شرکتهای معتبر نفتی در جهان نمود ، که عبارت بودند از:
شرکت سیریپ (یا شرکت نفت ایران و ایتالیا): فعالیت در میدان نفتی هندیجان، میدان نفتی بهرگانسر و میدان نفتی نوروز
شرکت ایپاک (یا شرکت نفت ایران و پَنآمریکن): فعالیت در میدان نفتی فروزان، میدان نفتی سروش، میدان نفتی ابوذر و میدان نفتی دورود
شرکت لاپکو (یا شرکت نفت لاوان): فعالیت در میدان نفتی سلمان و میدان نفتی بلال
شرکت ایمینوکو (یا شرکت نفت بینالمللی دریایی ایران): فعالیت در میدان نفتی رسالت و میدان نفتی رشادت
شرکت نفت سوفیران: فعالیت در میدانهای نفتی حوزه جزیره سیری
همچنین دو حوزه گازی پارس جنوبی و میدان نفتی آزادگان هم تحت بررسی بود. درواقع هدف اصلی شرکت ملی نفت ایران بر آن بود که هرچه سریعتر کار اکتشاف و بهره برداری از میادین مشترک با کشورهای همسایه را که تعداشان بالای پانزده حوزه نفت و گاز بود { درحال حاضر به ۱۹ حوزه رسیده} را به انجام رساند، تا سهم بیشتری نصیب ایران گردد.
در بعد از انقلاب اولین ضربه های تخریبی حکومت چدید التاسیس اسلامی نصیب سیستم نفتی کشور گردید که مورد سخت ترین حملات انقلابیون قرار گرفت و دچار دو تخریب بسیار کاری شد. تخریب اول فسخ یکطرفه قراردادهای نفت و گاز با شرکتهای خارجی دست اندر کار انجام انواع پروژه های نفت و گاز، از جمله پنج شرکت فوق بود که سبب گردید تا علاوه بر زیانهای ناشی از توقف پروژه ها، میلیاردها دلار هم خسارت به شرکتهای ذینفع پرداخت شود. ضربه دوم اخراج فله ای صدها کارشناس و متخصص نفتی طراز اول که با زحمات زیاد و هزینه بالا ساخته شده و در دستگاه نفتی کشور انجام وظیفه میکردند بود. این اقدامات مخرب حکومت تازه به قدرت رسیده اسلامی سبب گردید تا تولید نفت از ۶ میلیون بشگه در روز به دو میلیون بشگه کاهش یابد.همچنین فعالیتها در حوزه نفت و گاز فراساحلی هم متوقف گردد و این درآمد خداداد اکنون نصیب کشورهای همسایه شده که مشغول بهره برداری از حوزه های مشترک نفت و گاز با ایران هستند و سالانه میلیاردها دلار درآمد کسب میکنند و سر حکومت اسلامی هم بی کلاه مانده است. در این رابطه کافی است به چند مورد زیر مانند حوضه گازی و لایه نفتی پارس جنوبی، میدان سلمان، فروزان، اسفندیار، فرزاد، حوزه نفتی آزادگان جنوبی اشاره شود که از میادین بزرگ نفت و گاز کشور به شمار میروند. اهمال در توسعه این میادین در طول سالها تاخیر،سبب گردیده تا میلیاردها بشکه نفت خام و میعانات گازی به جای ایران توسط کشورهای همسایه استخراج شده و درآمد آنهم نصیب آنها گردد..
در این رابطه دو حوزه شاخص هستند که عبارتند از حوزه گازی پارس جنوبی که با قطر مشترک است. دیگری میدان نفتی آزادگان که مشترک با عراق میباشد. در مورد پارس جنوبی زیاد گفته شده و سالهاست که دولت قطر با مشارکت کمپانیهای نفتی در سطح وسیعی مشغول بهره برداری است. ولی در مورد آزادگان در شرایط فعلی درحالی که تولید روزانه نفت ایران از آزادگان جنوبی به ۶۰ هزار بشکه در روز هم نمی رسد عراقی ها با همکاری و مشارکت شرکت انگلیسی شل روزانه بالغ بر ۲۱۰ هزار بشکه از این میدان مشترک استخراج و صادرات میکنند. شل از مهر ماه سال ۹۲، تولید نفت از میدان مشترک آزادگان جنوبی به نفع عراق را آغاز کرد و با گذشت حدود سه سال هنوز توسعه فاز اول این میدان در سمت ایران آماده بهره برداری نشده است. این درحالی است که هدف شرکت ملی نفت ایران از توسعه میدان آزادگان جنوبی در نهایت تولید روزانه ۶۰۰ هزار بشکه نفت خام بوده و از این رو بایستی ١٨۵ حلقه چاه در این میدان حفاری شود که تاکنون فقط ٣٨ حلقه چاه آماده تولید و در مجموع ١٣٢حلقه چاه تعیین تکلیف شده است. بنابراین برای رسیدن به تولید روزانه ۶۰۰ هزار بشگه حداقل نیاز به چند سال وقت دارد، آنهم در صورتیکه یک شرکت معتبر خارجی مسئولیت اجرای کار را بر عهده گیرد دارد، که آنهم در گروی موافقت امریکا است. خطر دیگری که در اثر اهمال حکومت اسلامی متوجه منافع ملی در حوزه آزادگان میشود، انتقال نفت و گاز از بخش ایران به سوی عراق است.
مشکل اساسی دیگر که توسعه حوزه های مشترک نفت و گاز را با مانع جدی مواجه کرده است سرمایه لازم و تکنولوژی پیشرفته است که دسترسی به آن در شرائط فعلی تقریبا غیر عملی به نظر میرسد. برای نوسازی صنعت نفت کشور و توسعه میادین نفت وگاز حداقل نیاز به ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری است که تامین آن از طریق منابع داخلی غیر ممکن است، نه دولت پولی در بساط دارد و نه بخش خصوصی قادر به این کار است. بنابراین چنین سرمایه گذاری هنگفتی بایستی توسط شرکتهای خارجی تامین گردد. آیا در شرائط امروز کشور که شمشیر امریکا بالای سر حکومت اسلامی در حرکت است و درداخل نیز فساد حکومتی بیداد میکند، امکان ورود سرمایه خارجی وجود دارد. بنابراین نه تنها نور امیدی در وجنات این صنعت مشاهده نمیشود، بلکه بایستی همچنان شاهد آن بود که کشورهای کوچک و امیر نشین های قد و نیم قد منطقه در مقابل حکومت به ظاهر قدر قدرت اسلامی قد علم کرده سهم نفت وگاز ایران را به یغما برند و ولی فقیه که مدعی است منطقه را تحت نفوذ خود دارد دست بسته و ناامیدانه شاهد تاراج منافع ملی توسط بیگانگان باشد که البته تصور هم نمیرود که وی چندان هم نگران باشد. آیا در رژیم گذشته دولتهای همسایه جرات میکردند دست به چنین اقداماتی زنند. در اینجا است که تفاوت بین رهبری مانند خامنه ای که فاقد حس میهن دوستی است با وطن پرستی مانند رضاشاه و یا محمد رضا شاه فقید مشخص میشود.