خانه » مقاله » در راستای« ایران زدایی» ، محیط زیست زدایی میگردد/امید ح احمدپور

در راستای« ایران زدایی» ، محیط زیست زدایی میگردد/امید ح احمدپور

4202
هفته محیط زیست و آیین های ریز و درشت بسیاری در این چند دهه چیرگی رژیم جمهوری اسلامی، همواره برگزار شده ،در سوی دیگر،هفته ای نیست -اگر نگویم روزی – که یک خبر بد و دردناک از آسیبی که به محیط زیست وارد می شود در رسانه ها بازتاب نیابد ولی برای اینکه پی ببریم نتیجه این همه هدر رفتن سرمایه ، برنامه ریزی و شعارهایی که تا به امروز داده شده به کجا انجامیده یکی از بهترین سنجه ها ، نمره ای است که هر سال به کشور ها می دهند یعنی » شاخص عملکرد زیست محیطی» یا EPIکه ایران کنونی در سال ۲۰۱۶ حتا میان ۱۰۰ کشور نخست نیز جای ندارد و با جایگاه ۱۰۵ در کنار کشورهایی مانند زامبیا و سریلانکا جای گرفته و در میان بیست کشور خاورمیانه نیز جای سیزدهم است ،برای پرهیز از به درازا رفتن نوشته، به ریز و سیاهه آنچه برمحیط زیست و منابع طبیعی کشور رفته و می رود و خواهد رفت ،نمی پردازم ، ولی سخن اینجاست آیا براستی با آمدن و رفتن و جابجایی این دولت ها در رژیم جمهوری اسلامی و به ویژه با آمدن کسانی مانند خانم ابتکار اصلاح طلب ، نهاد محیط زیست بهبود و سامان می یابد و یافته؟ کارشناسان ،مردم ، کره زمین و بالاتر، آیندگان، نمره بهینه و ستودنی به اینها خواهند داد ؟ و سخن کسی مانند حسن روحانی ، که می گوید : » دولت یازدهم به حق ، دولت محیط زیست است » سخن برپایه داده ها و راستی آزمایی هاست یا یک شعار زیبا ؟و اگر هم ببپذیربم مگر چند درصد بخش های حاکمیت را زیر پوشش دارد؟ و مگر نه دولت و قوه مجریه آنگونه که سید محمد خاتمی اشاره کرده بیست درصد قدرت و حاکمیت ایران کنونی را در دست دارد؟ و آن هشتاد درصد دیگر در زمینه محیط زیست چه رفتاری دارند؟
آنچه پرسش و شگفت انگیز است و این نوشته بدان می پردازد اینکه، آسیب رساندن به محیط زیست با دور شدن از سال های نخستین به اصطلاح انقلاب و هرج مرج که به گفته سران رژیم، کشور به سوی ثبیت بوده ، نه تنها رو به کاهش و بهبودی نرفت که بدتر شد و ایجاد جنگ بهانه ای برای نپرداختن به محیط زیست بود ولی چرا پس از پایان جنگ هشت ساله هم ، آرام آرام کشور بسوی بسامانی در زمینه محیط زیست و منابع طبیعی نرفت؟باز بدتر از سال های جنگ و سال های آغاز رژیم ،این بار ،» دوران سازندگی » و توسعه صنعتی مدل هاشمی رفسنجانی و پس از آن» دوران اصلاحات «محمدخاتمی و خانم معصومه ابتکار، رییس سازمان حفاظت محیط زیست کشور شدند.در این دوره سخنرانی ها ،شعار ها ، سمینارها فراوان و زیبا شدند.

در آن هنگام بعنوان یک کارشناس سازمان، می دیدم یک جریانی در کشور وجود دارد که اجازه کار کارشناسی ، دانش مدار و در خور را نمی دهد و سازمان حفاظت محیط زیست یک سازمان درجه دو یا سه و در سطح خرد است و نیروی کلان در جایی دیگر پنهان است و هرگاه و هرجا در هر پروژه ایی نیاز است که محیط زیست ورود نکند از پیش ،کارهای پیشگیرانه و همه سویه را بدون گذاشتن ردپا ،انجام می دهد و به دیگر سخن ، به آسانی محیط زیست را «دور «می زند و بالاتر و شگفت انگیزتر آنکه، نه تنها برای پروژه های اقتصادی صنعتی آلاینده و ضد محیط زیستی ، بلکه در جاهای بسیاری سد راه کارهای درست و بخردانه برآمده از پژوهش استادهای دانشگاه می شدند و پروژه های ضد محیط زیستی و نابودگر طبیعت، بی سر صدا بدون نیاز و گذر از فیلتر ، پایش آمایش محیط زیست ، به اجرا در می آمده و سازمان ح .م هم چشم خود را می بسته ،و چیزی که همواره مرا گیج و شگفت زده می کرده که چرا برای کارهای خوب و درست زیست محیطی سنگ اندازی میشود؟
و باز شکیبایی و این گمان که شاید ،نمی خواهند کار خوب به نام اصلاح طلبان نوشته شود و از این راه می خواهند به دولت محمد خاتمی آسیب رسانده و او را بد نام کنند هرچند بخشی از این دیدگاه درست است ولی این همه داستان نبود چراکه پس از آمدن محمود احمدی نژاد ماجرا پایان نیافت
احمدی نژاد، هم بودجه به اندازه بسنده و بیش از نیاز داشت و هم انگیزه، و هیچ سد و بندی هم پیش رویش نبود و شعار «مکتب ایرانی » هم نزدیک ترین مشاورانش می دادند ، و این شعار یعنی نگهداری و نگهبانی بیشتر ایران که گل سرسبدش می توانست محیط زیست باشد ، پس چرا محیط زیست وضعش بدتر شد ؟به دوره حسن روحانی دیگر نیازی نیست بپردارم چراکه بهتر و ارژینالش را در زمان محمد خاتمی دیدیم و این دولت ورژن و نسخه پایین تر آن دوره است. جان سخن این است که در همه این سال های حکمرانی جمهوری اسلامی یک خط آسیب و نابودی محیط زیست دنبال شده و با جابجایی دولت ها و رییسان سازمان ها تنها شعارها ، تبلیغ ها و نماها تا اندازه ای دگرگون شده و ندیدیم و نخواهیم دید با به قدرت رسیدن گروه یا جریانی سیاسی ، تالاب نابود شده ای به سان پیش از نابودی برگردد، رودخانه یا دریاچه خشک شده ای همچون گذشته زنده گردد ، پهنه آبی آلوده شده ای پاکیزه گردد ، زیستگاه تصرف شده ای به سوی رهایی رود و در یک فراز شاخص زیست محیطی یا EPI ایران نمره خوبی را نشان دهد، چرا؟
چون همه این برنامه ها ، شعارها و آیین ها یی که در پیوند با محیط زیست دیدیم ،تاکتیکی ، گذرا ، خرد و زیر مدیریت یک سازمان درجه دوم و یا سوم است در حالی که راهبردی در رژیم جمهوری اسلامی وجود داشته و دارد که باید آنرا شناخت و بدان پرداخت ، بعنوان کسی که هم در بخش دولتی( کارشناس سازمان حفاظت محیط زیست در زمان محمد خاتمی و خانم ابتکار) و هم در بخش نیمه دولتی (عضو انتخابی شورای سازمان نظام مهندسی کشاورزی و منابع طبیعی و دبیر کمیته محیط زیست دو استان گیلان و تهران ، زمان محمود احمدی نژاد و کسانی مانند خانم جوادی آملی ) و همچنین بنیانگزار و مدیر چندین سازمان مردم نهاد بوده ام و با بسیاری از بخش های در پیوند با محیط زیست مانند مجلس شورای اسلامی، شورای اسلامی شهر، استانداری، فرمانداری و …از نزدیک کار کردم و آشنایی دارم آنچه در پیرامون محیط زیست کشور رخ می دهد را، تنها از روی ندانستن و یا کاستی کارشناسانه ، نامدیریتی یا مدیران و رژیم دینی اسلامی ،کمبود بودجه، نبود یا کمبودقانون ، نبودن مشارکت مردم یا «ان جی اوها » و مانند آن، که در همه جا از آن نام برده میشود و همگان با آن خود را سرگرم کرده اند نمی دانم و این کاستی های برشمرده را در جایگاه دوم می دانم ( البته در جاهای بسیاری بویژه در سطح خرد محیط زیست که همگانی و در دید همه ماهاست ، چنین است) ولی اگر همه این ها که برشمردم ، به گونه بهینه و استاندارد باشند باز نابودی محیط زیست و تیشه به ریشه اکوسیسم و منابع طبیعی زدن را ما می بینیم
به دیگر سخن ، گوناگونی زیستی زدایی، تالاب زدایی ، رودخانه زدایی ، جنگل زدایی ، طبیعت و مرتع زدایی و آلودگی شهر و نابودی سواحل و زیستگاهها و در یک فراز «محیط زیست زدایی » زیر نام های انحرافی و عوام پسند پیاده می شود که همه اینها در راستای یک مرامنامه و راهبرد بلند مدت انجام می شود و آن پیاده سازی سیاست » ایران زدایی » و دور شدن آرام آرام از آن «ایران «ی است که جهان می شناسدش ، «ایران کنونی » را چه به این همه گوناگونی (تنوع ) زیستی، رودخانه های فراوان و پرآب، چرا باید این همه تالاب داشته باشد؟ چه به جنگل های دوره هیرکانی که کمتر جایی از گیتی می توان سراغش را گرفت؟ و…اگر همه اینها را داشته باشد به سان گذشته ، اگر از دریچه دانش فلسفه و سیاسی نگاه کنیم به ناسازی ، ناسازگاری و ناهمتایی بر می خوریم و به گفته فیلسوف ها «جمع نقیضین»خواهد بود ، یک دوگانگی و «پارادکس » ! آری ،همه چیز «ایران کهن » و ایرانی که همه می شناختندش پایان یافته و باید دگرگون گردد .از درون ،بنیادها هویت و شالوده طبیعی و فرهنگی اش و از بیرون نیز باید دگرگون و زدایش گردد.
آن سیاست «ایران زدایی»خط سرخ های خود را دارد ، فرمان می دهد و تعیین می کند، که » ایران کنونی» می بایست با » ایران کهن » تفاوت هایی داشته باشد، فرقی نمی کند در زمینه فرهنگ، تمدن ، هنر، دانش، ورزش ، سیاست ، اقتصاد باشد یا محیط زیست ، کشاورزی ، زندگی یک یک شهروندان ، چیستی و هویت آنها و…یعنی قانون بالادستی یا مادر ، قانون اساسی یا آنچه در مجلس و شورای شهر ، هیات دولت تصویب میشود نیست ، بلکه هیچ برنامه ، مدیریت ، سیاستی نباید بر سیاست یا استراتژی «ایران زدایی » چیره گردد. این تنها خط ،فصل و فاکتور مشترک همه این هاست و و اگر به ریشه ،سرچشمه و انگیزه های نابودی محیط زیست پی نبریم و بدان نپردازیم هیچگاه نخواهیم توانست تحلیل درستی از محیط زیست و دیگر بخش های ایران دست دهیم و کارشناسان و دوستداران محیط زیست هم تنها ظاهر و نمای گرفتاری ها را خواهند دید.
شاید ترسناک و ادعای بزرگی باشد ولی این واقعیتی است که به سادگی و روشنی دیده میشود ،دانش سیاسی و فلسفه سیاسی و نیز تجربه نزدیک به چهار دهه هم گویای چنین چیزی است و نمونه چند کشور که چنین بلایی سرشان آمده هیچ نکته مبهمی برای ما برجا نمی گذارد.

* پوزش از اینکه نوشته با شتاب و بدون ویرایش در خور است

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*