روزهای نخستین بهار یادآور سالروز خاموشی «چینوآ آچه به»، نویسندهی شهیر نیجریه ایست. نویسنده ای که ازسویی پدر ادبیات مدرن آفریقا لقب گرفته و از سوی دیگر به عنوان چهره ای مبارز و ضد استعماری معرفی شدهاست.
“چینوآ آچه به” در شانزدهم نوامبر ۱۹۳۰ در شهر کوچکی در شرق نیجریه متولد شد. وی پنجمین فرزند از شش فرزند ژانت و ایسایا اکافر آچهبه، معلم جامعه کلیسای مسیونرها، بود.
آچه به در زادگاه خود به مدرسه ی کلیسا رفت که زبان آموزشی آن انگلیسی بود. او همراه با خواندن کتابهای درسی مقدماتی و مذهبی، شیفته ی داستانهای بومی آفریقایی شد که از زبان مادربزرگش می شنید. او پس از اتمام دبیرستان با استفاده از بورس تحصیلی رشته ی پزشکی به دانشگاه ابیدان رفت اما به دلیل دلبستگی زیادش به ادبیات پس از یک سال تحصیل طب را رها کرد و به دانشکده ی علوم انسانی رفت. همانجا بود که با خواندن متون ادبی غربی دریافت که کشورهای استعمار گر با نفوذ در ادبیات تصویری خشن و مخدوش از فرهنگ آفریقا ارائه داده اند تصویری که مردم این خطه را بدوی، وحشی و همراه با غریزه های شهوانی و افسار گسیخته به تصویر می کشید.
خود او همین امر را دلیل اصلی دست به قلم شدنش می دانست و می گفت : ” به خودم گفتم که این برداشت عام و مشهوری است، پس کسی هم باید پیدا شود و آفریقا را از درون نگاه کند”
آچه به در سن بیست و هشت سالگی با نوشتن کتاب “همه چیز فرو می پاشد” توانست توجه جهانی را به خود جذب کند. این کتاب که هم اکنون در قالب اثری کلاسیک در برخی از مدارس تدریس می شود، به ۴۵ زبان ترجمه شد و بیش از ده میلیون نسخه از آن به فروش رسید.
“همه چیز فرو می پاشد” روایت گر داستان زندگی کشتی گیری به نام ” اکونکوو” ست ، مردی زورمند که هم قهرمان جنگ است و هم قهرمان بومی و ملی. قهرمانی که جایگاه و اسم و رسمش معتمدان دهکده را بر آن می دارد تا تربیت پسری که در جریان ستیزهای قبیله ای میان دو دهکده به اسارت گرفته شده را به وی بسپارند. داستان در لایه ی بعدی خود به روایت رابطه ی احساسی و عمیق اکونکوو و پسر می پردازد و سپس با جلوه ای اسطوره گونه قتل پسر به دست پدر را رقم می زند. داستان در ادامه از بازگشت اکونکوو از پی تبعیدی هفت ساله می گوید. زمانه ای که سفید پوستان دهکده را به تسخیر در آورده، کلیسای خود را بنا کرده و مردم دهکده را هم تغییر داده اند. او که زمانی رهبر دهکده ی ایبو بوده و هنوز به سنتهای قبیله ایش پایبند است بر می آشوبد ، اما در مقابل قوانین استعماری شکست می خورد و سرانجام مرگی خود خواسته را برمی گزیند.
آچه به در این کتاب به زیبایی تضاد میان رسوم و سنن کهن دهکده و فرهنگ و مذهب تحمیلی سفید پوستان را به تصویر می کشد. وسعت نگاه نویسنده در این بخش به حدی ست که صاحب نظران آن را از زوایای گوناگونی چون مطالعات زنان و جنسیت، اسطورهشناسی، فرهنگ عامه، مذهب، تاریخ و زبانشناسی مورد بررسی قرار داده اند.
نویسنده در این کتاب با برشمردن خصایص استعمار در کشورش ، فرهنگ بومی آفریقا و مناسبتهای انسانی این فرهنگ را هم به تصویر می کشد. او همچنین از مسیونرهای مسیحی یاد می کند که در پوشش تبلیغ دین، فرهنگ و هویت سرزمینش را هدف گرفتند و از شعار “توسعه ی تمدن” به عنوان وسیله ای برای تاختن به فرهنگ آفریقا بهره بردند. یکی از زیبا ترین نکات نهفته در این داستان زبانی ست که مردم قبایل به آن سخن می گویند، زبانی تمثیلی و غنی که در تمام داستان و در کنار نابودی ساختارهای سنتی این سرزمین جریان دارد.
این کتاب کم حجم که با برگردان های فارسی “گلریز صفویان” و “علی هداوند” منتشر شده است، همواره از تحسین منتقدان جهانی برخوردار بوده است تا جایی که در سال ۲۰۰۹ در میان یکی از ۱۰۰ رمان برگزیده مجله نیوزویک در جایگاه چهارم قرار گرفت.
آچه به “همه چیز فرو می پاشد” را به عنوان نمایشی از “تاریخ استعمار” توصیف می کرد که تنها مختص جامعه ی آفریقا نیست وعلت جهانی شدن کتابش را تعمیم ماجرای داستان آن به انواع تحت ظلم و سلطه قرار گرفتنهای بشریت می دانست و می گفت : ” ادبیات میتواند ما را با موقعیت و مردم خیلی دور پیوند بدهد در این صورت معجزهای رخ میدهد. همیشه به دانش آموزانم میگویم خود را جای دیگران گذاشتن چندان سخت نیست؛ دیگرانی که در همسایگیتان و مانند شما هستند. آن چه که خیلی سخت است ایناست که با کسی احساس نزدیکی کنی که تا حالا او را ندیدی و خیلی دور از شماست؛ کسی که رنگ پوستش متفاوت از رنگ پوست شماست، کسی که نوع غذایش با شما متفاوت است. وقتی که شروع به فهمیدن این چیزها میکنید آنگاه ادبیات معجزهاش را نشان میدهد.”
از دیگر رمان های این نویسنده می توان به “پیکان خدا”، “مرد مردمی” و “تپه مورچه های ساوانا” اشاره کرد.
آچه به در داستانهایش با گریز از افتادن به ورطه ی احساسات، تنها می کوشد تا تصویر نادرست غرب از زندگی و فرهنگ آفریقا را به چالش بکشد و تصویر پیچیده ی جامعه ی حال حاضر آفریقا- که هنوز میراث دار استعمار ظالمانه ی غرب است – را جایگزین کلیشه های رایج در ادبیات غرب کند. نلسون ماندلا، رهبر آفریقای جنوبی که ۲۷ سال پشت میلههای زندان بود در وصف رمانهای او نوشته است: “نویسندهای بود که اسمش چینوآ آچه به بود، در معیت او و آثارش دیوارهای زندان فرو میریخت.”
گذشته از داستاننویسی و تدریس در دانشگاه، آچهبه بخشی را با عنوان “ادبیات آفریقا” در انتشارات هینمان راهاندازی کرد که سبب شد بیش از دهها متن و کتاب از آفریقا به دست خوانندگان در سراسر جهان برسد. او کتاب “خانه و تبعید” که مجموعه مقالاتی برمبنای زندگینامه خودش بود را در سال ۲۰۰۰ منتشر کرد. علاوه بر این تجربه نگاری، بسیاری از تجربیات دیگر او هم به هیات مقاله و قصه در آمده اند. از همین جمله اند، تجربیات جنگ داخلی نیجریه در دهه ۶۰ و بعد دیکتاتوری نظامی ها در این کشور در دهه ۸۰ و ۹۰٫ بیشنینه ی دیدگاه های سیاسی او دربرگیرنده مسائلی چون استعمار و تبعیض بودند.
از این نویسنده همچنین کتاب ”دیگر آسایشی نیست” با برگردان گلریز صفویان و داستان “صلح داخلی” در مجموعه ی ” زن و شوهر واقعی” با ترجمه “اسدالله امرایی” منتشر شده است.
او جوایز ادبی متعددی در کارنامهاش داشت از آن جمله می توان جایزه ی دوروتی و لیلیان گیش به ارزش ۳۰۰ هزار و جایزه ی بوکر ( ۲۰۰۷) اشاره کرد. وی همچنین از چهره هایی بود که نامش هر سال برای دریافت جایزه نوبل مطرح می شد.
این نویسنده دوبار در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۱ درخواست دولت نیجریه برای دریافت نشان “فرمانده خلق فدرال” را رد کرد و همواره نسبت به کوچکترین نابرابریهای اجتماعی در کشورش واکنش نشان داد. او همچنین در سال ۲۰۰۴ از پذیرش دومین جایزه با اهمیت کشورش در اعتراض به شرایطی که رییس جمهورشان “اولوسگون اوباسانجو” برای کشور فراهم آورده خودداری کرد.
آچه به در سال ۱۹۹۰ در جریان یک سانحه رانندگی از کمر به پایان فلج شد و برای دسترسی به خدمات درمانی بهتر، مجبور به ترک خاک کشورش و مهاجرت به آمریکا شد. این نویسنده ی نامی سرانجام در سن ۸۲ سالگی در بیمارستانی در بوستون، ایالت ماساچوست آمریکا درگذشت.