خانه » هنر و ادبیات » بررسی نوشتار /رضا اغنمی

بررسی نوشتار /رضا اغنمی

نوشتار ۹ /۲۰۱۵

محمد ربوبی

22237
این شماره نوشتار، از سلسله ترجمه هایی ست که آقای محمد ربوبی، سال هاست، با گزینش مقالاتی ازنویسندگان و دانشمندان و فیلسوفان غرب به فارسی ترجمه و به رایگان دراختیار علاقمندان ونویسندگان واهل قلم قرار می دهد. کاری بس مفید فرهنگی، بدون هیاهوهای تشکیلاتی، یک تنه انجام می دهد.

دراین شمارۀ نوشتارچهارده گفتار ومصاجبه و داستان ترجمه شده است که در مجموع، هریک درفضای فرهنگی – ادبی با حفظ زادگاهِ اصلی، گسترۀ تنوع ادبیات را در زبان های گوناگون مللل جهان، با ترجمه به فارسیزا، به نمایش می گدارد.

در « نوشتار» این شماره، چند گفتار را برای بررسی برگزیده ام. نخستین گفتار، ترجمه ای ست ار بورخس باعنوان «رؤیاهای جاودانه ی کافکا (۱۹۸۳) ». بورخس از خاطره های خود می گوید دربارۀ یاد گیریِ زبان آلمانی و آشنایی با آثار کافکا : «درست به خاطر ندارم کدام کتاب بود، اما تصور میکنم ” یازده داستان” او بود» و سپس از روانی و سادگی زبان کافکا می گوید و راز موفقیت و شهرت و نفوذ او درمعاصران را در همین ساده نوشتن معرفی می کند. درعلاقه و ایمان به با آثار کافکا، ازهوس کافکاشدن ش می گوید : «من هم داستان هایی نوشته ام. و تلاش کردم با نوشتن این داستان ها، از سر جاه طلبی والبته بیهوده کافکا شوم! . . . . . . اما برای خودم آشکار شد که به هدفم نائل نشده ام. بایستی راه دیگری درپیش گیرم». همو از با حرمتی ستودنی ار برجستگی ها کافکا می گوید : «کافکا یکی ازبزرگترین مولفین ادبیات سراسر جهان بود». با اشاره به اصلیت یهودی بودن کافکا یادآور می شود که « این ها ازیادها خواهند رفت، اما داستان هایش را باز هم پیوسته خواهند خواند» .

دومین اثر نوشتار از«آنکه براسینکا» شاعر و مترجم هلندی ست باعنوان «شادی و رنج ترجمه ی آثار ادبی». نویسنده، با اشاره به مسئولیت سنگین مترجم یادآور می شود که : «اثر ادبی آفرینشی است حاوی عصاره ی زندگی خصوصی آفریننده ی اثر». همو از دشواری کار و خستگی وکوفتگی اعصاب مترجمان می گوید : «ترجمه بیش از هر کار دیگری مغز را فرسوده می کند و ازکار می اندازد». تجربه های اولیۀ خود دربارۀ ترجمه را یادآور شده : «من گاهی پس از پایان ترجمه ی متنی بغرنج و دشوار حس می کردم در طول یک سال ترجمه مشغول طناب بازی بود و با هربار پرش سرم به سقف اتاق برخورد کرده. این احساس را فقط موقعی می شود تحمل کرد که کار ترجمه شده، مطبوع، مهیج و رضایت بخش باشد و افزون براین معتاد شدن به کار». اشاره به آرای صاحبنطران گوناگون با روایت های مستند، نشان از تسلط وعلاقۀ مفرط به حرفۀ خود است که به نوعی « اعتیاد» یاد می کند.

سومین اثر عنوان : «مصاحبه ای با هرتا موللر، برنده ی جایزه ی ادبیات نوبل نهم اکتبر ۲۰۰۹ » را درپیشانی دارد. این مصاحبۀ کوتاه، روایت سرگذشت غم انگیز شخص نویسنده و مادرش میباشد، که پریشانی ها و آسیب های روانی و پیامدهای نفی بلد (تبعید اجباری» را شرح می دهد. روایتی تلخ و تکان دهنده از آثارویرانگرجنگ جهانی دوم.

چهارمین گفتار با عنوان :« بیوگرافی کوتاه کارل فون اوسینسکی، کوشنده ی آزادی بیان» است که ربوبی، با توضیح جالب یادی از شادروان «منصورکوشان» کرده : «موقعی که منصورکوشان در نروژ جایزۀ فون اوسینسکی را دریافت کرد ازمن درخواست کرد بیوگرافی او را تدوین کنم تا درمجله ی «جنگ زمان» منتشرکند. این بیوگرافی پس ارتدوین با ترجمه ی مطلبی که دوست وهمکارش توخولسکی در مجله ی «دی ولت بونه» منتشر کرده بود، برای کوشان ارسال شد و او درمجله منتشرکرد» . همانطوری که قبلا اشاره شد، اوسینسکی کوشنده آزادی بیان، به سمت دبیر جامعۀ صلح آلمان در هامبورک انتخاب می شود. فعالیت اودر مبارزه با جنگ و همکاری «با مدیر هفته نامه فولکس تسایتوک، حزب جمهوری خواهان را تأسیس کردند» اما درانتخابات پارلمان بعلت عدم رآی کافی حزب منحل می شود. سال ۱۹۲۴ با مجلۀ «دی اوبونه که درسال ۱۹۰۵ تأسیس شده بود» باسمت سردبیرشروع به همکاری کرده و به جرم نوشتن مقاله ای که والترکرایرز نوشته بود محکوم می شود. نویسندۀ مقاله به سویس فرار می کند وسردبیر اوسینسکی، ۱۸ ماه زندانی می شود. باعفو عمومی درسال ۱۹۳۲ اززندان آزاد شده، اما سالی بعد با سرکارآمدن «ناسیونال سوسیالیستها» اوسینسکی با بسیاری از هماندیشانش گرفتار و روانه اردوگاه شده زیر شکنجه قرار می گیرد و سرانجام در چهارم مه ۱۹۳۶ در زندان فوت می کند. اما، نام نیک این مبارز صلح طلب درتاریخ آلمان، جایگاه ویژۀ خود را ثبت و ضبط می کند: « از سال ۱۹۶۳ مدال ها وجوایز متعددی درآلمان و سایر کشورها به نام او و به کوشندگان صلح وتفاهم بین ملت ها ومدافعین آزادی بیان اعطا می شود. در آلمان برخی آموزشگاه ها و دانشکاه ها وکتابخانه ها و خیابان ها به نام او نامیده می شود. . . . . . . در سال ۱۹۹۴ مجموعۀ آثار اوسینسکی در هشت جلد از سوی بنگاه انتشاراتی روزولت در آلمان منتشر شد» .

نلسون ماندالا و زندانبانش کرکوری. به مناسبت درگدشت ماندالا ششمین گفتار است که مترجم سرگذشتِ زندانهای (Robben Islsnd) طولانی مدت این مرد پولادین را با مخاطبین درمیان گذاشته است. نویسنده پس از شناساندن وموقعیت جغزافی جزیرۀ که از بد اب وهواترین نقطۀ جهان است اضافه می کند که اگر زندانی خیال فرار داشت و « دور ازچشم نگهبان ها از دو ردیف سیم های خاردار عبور می کرد و طعمه ی سگ های شکاری که درگرداگرد این جزیره رها شده اند نمی شد، از نهنگ ها و کوسه ماهی هایی که درامواج سهمناک برخورد دو اقیانوس هند و اتلانتیک در پی شکار طعمه اند جان سالم بدر نمی برد». خواننده، از انتخاب چنان مکان هولناک، برای زندانیان تیره بخت، برخود می لرزد و با نفرت از استعمارو حاکمان این قبیل وحشیگیری ها دربیم وهراس غرق می شود.
رندانبان نلسون ماندلا، جیمز گرگوری است «تنومند و کم حرف معتقد به قضا و قدر ناخدای کشتی ماهیگیری و چندی پلیس راهنمانی درسن بیست و چهارسالگی برای نگهبانی به این جزیره اعزام گردید». فرمانده زندان درنخستین روز ورود او با سرکشی به سلول های زندان می گوید «این جانوران وحشی گوشت سفید پوستان را دوست دارند و اگر مراقب آن ها نباشی خواهی دید که چه بلایی برسر تو وخانواده ات می آورند». آشنائی زندانبان با ماندلا دربلوک ب ، نگاه و باورهای او، که فرمانده دربارۀ زندانیان گفته بود را دگرگون می کند. درتماس و نزدیکی با نلسون ماندالا با افکار و اهداف او بیشتر آشنا می شود. «او خودش را فدای آزادی می کرد و یقین داشت که پس از مرگش نسل جوان برای به دست آوردن آزادی به مبارزه ادامه خواهد داد». جیمز به تحقیق درباره سیاهپوستان می پردازد. «به عنوان دانشجویی که در رشته ی تاریخ تحصیل می کند [چند کتاب] به هنگام مرخصی ازکتابخانه دانشگاه به عاریت می گیرد» با مطالعۀ آنها با مسایل تازه ای آشنا می شود. ماندالا را پس از هیجده سال از زندان جزیره به زندان مرکزی منتقل می کنند. جیمز، رئیس نگهبانان ماندالا داتما اورا زیرنظر دارد. چهارسال بعد به زندان دیگری منتقل می شود. در ویلایی که در اختیار او و جیمز گذاشته شده، مانند دو دوست بسر می برند. آن دو درد مشترکی داشتند: «هردو پسرشان را درتصادف اتومبیل ازدست داده بودند». درویلای زیر نظر پلیس مخفی، هیاهوهای طرفداران آپارتاید، به گوش می رسید. « با فریادهای کمونیست های کثیف و سیاهان آدمخوار . . . خشم و نفرت خود را ابراز می کردند». سرانجام روز آزادی فرا می رسد و ماندلا به مسند ریاست جمهوری افریقای جنوبی تکیه می زند» . چهارسال بعد به دعوت رئیس جمهوری، زندانبان سابق او به دعوت ماندلا همراه شخصیت های دیگر که ازسراسر جهان درآنجا گرد آمده بودند، نشسته بود. «نخستین سخنران گشایش پارلمان، همان زندانی بلوک ب بود، نلسون ماندلا. رئیس حمهوری افریقای جنوبی نوین» .

یازدهمین گفتار نوشتار، گفتگویی ست با الکساندر لاکوروا باعنوان «بوسیدن عاشقانه». ربوبی، پس ازمعرفی نویسنده و کتابِ او که به تازگی ها باعنوان «پژوهش تئوری بوسیدن» نوشته، اضافه می کند که «لاکوروا درآموزشگاه پاریس دوره های نوشتن ابتکاری (خلاق) تدریس می کند. این گفتگو، درباره ی موضوع پژوهش اوست» .لاکوروا پس از توضیح میزان تمایلات خود و همسرش درباره بوسه، اشاره ای دارد به تاریخ بوسه در مناطق گوناگون جهان. مثلا : « دراکثر کشورهای افریقا، اهالی بومی موقعی که می دیدند سفید پوس تان یکدیگررا می بوسند، شوکه می شدند وحالشان بهم می خورد اکنون در شهرهای بزرگ این قاره نیز می شود درانظارعموم همدیگررا بوسید، اما درمناطق روستائی چنین نیست». اما به گفتۀ او درآسیا، بوسیدن از گذشته های دور رایج بوده اما نه به معنی اظهار عشق. ماچ وبوسه را می بردند به رختخواب. درپاسخ به «منشاء دو خصوصیت بوسیدن چیست؟» می گوید «بوسیدن درجوامعی که به وحدانیت خدا اعتقاد داشتند نشانه های شدیدترین ابراز احساسات بود» . دربین رومی ها از رواج سه واژه در مورد بوسیدن می گوید که در کنار حرمت و دلبستگی، نشانگر طبقاتی را نیز را در برمی گرفت. «هرگزپیش نمی آمد یک شهروند رومی یک روسپی یا برده را ببوسد. به نظرم همین امر اینک دربین ما عادی شده. روسپی اجازه نمی دهد مشتری اش دهانش را ببوسد. کاتولیک ها تا قرن سیزدهم یکدیگررا می بوسیدند. مسیحی های ارتدکس هنوز هم چنین می کنند». از رواج بوسه واثارش درفیلم های هالیودی دهه های چهل و پنجاه می گوید و اهمیت آن ها در تماشاگران ونظر فروید را: « مردها بوسیدن را گرایش زنانگی تلقی می کنند» . اشاره ای دارد به رمان های آلمان و فرانسه که «بوسیدن نخستین بار درادبیات فرانسه نقش مهمی ایفا کرده. دررمان استاندال بوسیدن توصیف شده و سپس در رمان های روسو و فلوبر و . . . صحنه ای بوسیدن دراین رمان ها شاید پیش پا افتاده ومبتذل به نظر آید . . . . . . در فرانسه بوسیدن الهام بخش سایر هنر مندان شده. . . . ترک بوسیدن، نخستین نشانه سردشدن رابطه ی عاشقانه است. . . . پزشکان دراین نکته توافق دارند که چگونگی بوسیدن، بازتاب وضعیت رابطه ی عاشقانه است» .
«اسلامی شدن علوم پزشکی»، از محمد ربوبی، با اشاره به اثر جالب و پرمحتوای اسد سیف است که چندسال پیش با عنوان «اسلام نویسی درادبیات» توسط انتشارات باران منتشرشد. ربوبی با انتخاب برخی از روایت های این اثر، اندیشه های حکومت درعلوم پزشکی را یادآور می شود و گفتار شمارۀ ۹ نوشتار به پایان می رسد.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*