در حال و هوای سی و چهارمین سالروز مرگ علی دشتی
سی و چهار سال از مرگ علی دشتی می گذرد. مردی که در طول حیاتش، درهر کسوتی، پویندهی راه آزادی بود و جویندهی حقیقت ناب. چه آن گاه که جامهی روحانیت به تن کرد و چه آن زمان که در دربار شاهان پهلوی به مقام وکالت مجلس ومنصب سفارت رسید. او در همه حال لحظهای از مبارزه با خرافه ، روشنگری و اعتراضهای راستینش غافل نشد و هرگز منفعت شخصی خویش را بر مصلحت میهن و آسایش مردم ارجح ندانست. شاید از همین رو بود که دوران حیاتش در هر دو دورهی حکومت پهلوی و بعدها در رژیم جمهوری اسلامی با زندان، حصر و تبعید گره خورده بود.
روح بی قرار و معترض دشتی او را واداشت که بر خلاف تربیت مذهبی و اعتقادات خانوادگی به روزنامه نگاری و سیاست روی آورد. از جملهی فعالیتهای مطرح او در زمینه ی روزنامه نگاری انتشار روزنامه ی ” شفق سرخ” بود. روزنامهای که از جراید معتبر آن روز تهران محسوب می شد. در آن سالها، شفق سرخ ، چون تریبونی آزاد برای بیان اعتراض های بی پرده و انتقادات تند دشتی و همچون ماوایی برای پرداختن به شعر و ادب نقش آفرینی می کرد. روزنامه ای که بالاخره با لبریز شدن کاسهی صبر رضا شاه به محاق توقیف افتاد و علی دشتی را روانه ی زندان کرد. او که پیش از این و به جرم شب نامه نویسی و در پی انتقاد از قرارداد ۱۹۱۹ ، طعم زندان و تبعید را چشیده بود، با نوشتن کتاب «ایام محبس» به توصیف زندان و احوالات زندانیان سیاسی پرداخت. این کتاب که یکی از نخستین کتابهای مربوط به خاطرات زندان به شمار می رود؛ تلفیقی ست از احساسات ادیبانه و اعتقادات ایدئولوژیک یک زندانی سیاسی.
در ادامهی راه، جسارت و بی پردگی دشتی پس از تحمل رنج زندان حالتی هوشمندانه به خود گرفت، چرا که او در صدد بود از تنگناهای پیش روی خود دریچه ای بگشاید و راه را برای گذر از سانسور هموار سازد. او کسی بود که در اوج خفقان و اختناق، «۵۵ سال» را نگاشت و با رعایت عدل و انصاف و در عین مدح و ثنا، با زیرکی زبان به طعن و نیش شاهان پهلوی گشود. در حقیقت، در هم تنیدن این ذکاوت و آن شهامت بود که در کتاب «بیست و سه سال» به اوج رسید. دشتی “بیست و سه سال” را بدون ذکر نام خود نوشت و به چاپ رساند، او در این کتاب هویت دین اسلام را به عنوان آیینی بر مبنای وحی نفی کرده و با استناد به آیات قرآن دست به نقد این دین زده است. او با صراحت لهجهی تمام، پردهی ریا را از روی خرافات مذهبی برکشیده و زندگی پیامبر اسلام را به شیوه ای متفاوت روایت کرده است.
با تورق دفتر زندگی دشتی می توان دریافت که سطرهای زندگی او هرگز رنگ سکون و ملال نگرفته اند. او حتی در مقطعی که عرصه ی سیاست را رها کرده بود، به پژوهش های متنوعی در حیطهی تفسیر اشعار بزرگان ادب ایران از جمله خیام، حافظ، ناصر خسرو و مولانا پرداخت و مجموعه داستانهایی با نام های “فتنه”، “جادو” و هندو” را هم منتشر کرد. داستان هایی که نشان گر بعد دیگری از استعداد این نویسنده بودند. هم آنی که قدرت دشتی در شناخت و تحلیل حالات و روحیات زنان را به خوبی هویدا می کرد. برای مثال آنچه دشتی در «فتنه» به تصویر کشیده، تابلویی ست که در نهایت ظرافت و دقت از تمایلات و احساسات نهفته ی زنان ترسیم شده است. گزاف نخواهد بود اگر ادعا کنیم که قلم دشتی در عین تاثیر پذیری از نثر کهن و شعر و ادب کلاسیک، نو گرا و پیشرو بود.
اما علی دشتی، پس از انقلاب هم از رنج زندان در امان نماند، او در دوم آذر ماه ۱۳۶۰ و در حالی که هشتاد و هفت سال داشت به اسارت در زندانهای جمهوری اسلامی درآمد و پس از مدتی به دلیل شکستگی پا، کهولت سن و ضعف و ناتوانی عمومی آزاد شد و چند روز بعد از آن در بیست و ششم دی ماه همان سال با زندگی وداع گفت. اما مرگ دشتی هم چون زندگی اش پر هیجان و متفاوت بود، چرا که نام او به عنوان نویسنده ی کتاب جنجال برانگیز بیست و سه سال بعد از مرگش و به واسطهی دکتر محمد عاصمی مطرح شد. عاصمی که از مورد اعتمادترین دوستان دشتی به شمار می رفت با چاپ رسمی کتاب در خارج از کشور و نوشتن مقدمه ای مفصل پرده از این راز بر داشت و انگیزه ی دشتی را از نگارش این کتاب از زبان خود او چنین نقل کرد:
«من از کودکی در کربلا و در خانوادهای بسیار متعصب با خشکیها و نادانیها و فشارها بزرگ شدهام و دنیای منجمد قشریون را با همه وجودم لمس کردهام و میدانم که تعصب چه بلایی است و وظیفه خود میدانم که آن چه در توان دارم با این بلا بجنگم»