به بهانه ی هشتاد و پنجمین سالروز تولد جان لنون
نهم اکتبر مصادف است با تولد ” جان وینستون لنون” خواننده، شاعر و آهنگساز انگلیسی. هنرمندی که در عمر کوتاه چهل ساله اش بدل به یکی از با نفوذ ترین و خلاق ترین چهره های موسیقی قرن بیستم شد.
جان لنون در سال ۱۹۴۰ در بندر کارگری لیورپول به دنیا آمد. او که در کودکی پدر و مادر خود را از دست داده بود، تحت سرپرستی خاله اش قرار گرفت اما نتوانست خود را با زندگی طبقه ی متوسط و محیط خشک آموزشی مدارس آن دوران وفق دهد. لنون همواره خود را از جمله افراد طبقه ی کارگر می دانست و از همین رو در دوران دبیرستان روزنامه ای را برای شرح وضعیت کارگران مدیریت می کرد و در دفاع از حقوق آنان مقاله می نوشت.
در اواسط دهه ی ۱۹۵۰ میلادی جان لنون با موسیقی راک اند رول – که آن روزها با سرعتی دیوانه وار آمریکا را تسخیر می کرد – آشنا شد. لنون این موسیقی را به مثابه ی چاره ای برای رهایی از مقررات پوسیده و سنتهای کهنه ی جامعه ی انگلستان می دانست، از همین رو خیلی زود و در سن شانزده سالگی نخستین گروه موسیقی اش را تشکیل داد.
در سال ۱۹۵۷ آشنایی لنون با موسیقی دان جوانی به نام “مک کارتنی” مقدمه ی تشکیل گروه افسانه ای آنان را فراهم آورد. گروهی که در سال ۱۹۶۲ متولد شد و “بیتلز” نام گرفت. این نام که با ایهامی دوگانه گاه به معنای سوسک ها و گاه یادآور لغت بازی با واژه ی “beat” به معنای “ضرب” در زبان انگلیسی ست، طی مدت دو سال در بخش وسیعی از دنیا مبدل به نامی آشنا شد. تا جایی که کمپانی های پخش و ضبط و شبکه های رادیو و تلویزیونی و بنگاه های برگذاری کنسرت، فرصت سر خاراندن و فکر کردن برای “بیتلز” باقی نمی گذاشتند.
گروه بیتلز در عمر هشت ساله اش ۱۲ آلبوم منتتشر کرد که اولین آنها با نام ” Please, Please ,me” در مارس ۱۹۶۳ وارد بازار شد و آهنگ اصلی اش در صدر فروش بریتانیا و آمریکا قرار گرفت. موسیقی این گروه در دوره های مختلف بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی و هم چنین ویژگیهای شخصیتی اعضای گروه دستخوش تحولاتی ژرف بود. چنان که درسالهای پایانی حیات این گروه دیگر نه تنها خبری از اشعار سرخوشانه با مضامین عاشقانه نبود، بلکه ترانه ها مبدل به واژگانی برای اعتراض های سیاسی و انتقادهای اجتماعی گشته بودند. اما این واژگان لنون را اقناع نمی کرد، او این فریادها را از حد شعار فراتر نمی دانست و خود و گروهش را اسیر شهرت و امتیازاتی می دانست که جامعه ی سرمایه داری به آنها هدیه داده بود. او معتقد بود خواندن جمله ی ” It’s been a hard day’s night ” تنها به نمایش پایان دشوار یک روز کارگران می پردازد و هیچ نشانه ای از اعتراض و آرمان را هویدا نمی سازد. از همین رو روح جان لنون دچار تلاطم و ذهنش با آشفتگی دست به گریبان شد، او از سویی فریاد جهانی اعتراض و انقلابهای کمونیستی آن سالها را می شنید و از سویی موقعیت پر زرق و برقش او را وسوسه می کرد. این شکاف و اختلاف فکری از سال ۱۹۶۶ خود را نمایاند و فروپاشی بیتلز را رقم زد.
اما شاید جرقه ی این فروپاشی را بتوان به مصاحبه ی جنجال برانگیز لنون با روزنامه نگار انگلیسی ” مورین کلیو” مرتبط دانست، مصاحبه ای که به گفته ی خودش اتفاقی نبود و شروع تسویه حساب با افکار و توهمات گذشته اش به حساب مى آمد، او در این گفت و گو با صراحت لهجه و سادگی مخصوص به خودش گفت: ” مسیحیت کمرنگ و محو خواهد شد. نیازی به استدلال نیست. حق با من است و این به اثبات خواهد رسید. اینک ما بیشتر از عیسی مسیح طرفدار داریم.” این سخنان موجب برانگیخته شدن خشم مقامات واتیکان، تحریم محصولات بیتلها، لغو کنسرتهایشان و سوزاندهشدن صفحهها و عکسهایشان بهخصوص در ایالات متحده شد. تا جایی که شش ماه بعد از این مصاحبه، لنون و گروه “بیتلز” در سفر آمریکا، با حمله و فشار خصمانه شخصیت ها و محافل مرتجع روبرو شدند. با این حرف، جان لنون دشمنی ابدی بسیاری را به جان خرید به حدی که مقامات واتیکان در سال ۲۰۰۸ و پس از گذشت ۲۸ سال از مرگ لنون اعلام کردند او را بهخاطر سخنان نسنجیدهاش بخشیدهاند.
اما همزمان با این حمله های سازمان یافته، افکار عمومی مترقی و پیشرو آن دوران به سمت لنون جلب شد. پیش از این، “بیتلز” آلبومی به نام Religion (دین) منتشر کرده بودند. قبلا جان حتی خود را “کمونیست مسیحی” معرفی کرده بود. اما بعدها به این جمع بندی رسید که این گرایش محصول دوران “فوق ستاره” شدن و اسطوره بیتلیسم بود. چنگ انداختن لنون به مذهب در حقیقت ابزاری بود برای ارضای روحی در برابر محدودیت ها و موانع پنهان و آشکاری که به او تحمیل می شد. جان لنون سال ها بعد، دین را “جنون قانونی” نام نهاد.
در همین اثنا دلدادگی لنون به “یوکو اونو”، هنرمند آوانگارد ژاپنی تبار نیز موجب تحول فکری عمیقی وی در زمینه های فکری و اجتماعی شد. بنا به گفته ی لنون این یوکو بود که افکار و ارزش های وی در مورد زنان را دگرگون کرد. جنبش رهائی زنان را به او شناساند و از شر دیدگاه های مردسالارانه و سنتی رهایش کرد. لنون در این رابطه گفت: “زنان خیلی مهم اند. ما نمی توانیم بدون مشارکت زنان و آزاد شدن آنها انقلابی داشته باشیم. برتری مردان به شیوه زیرکانه ای آموزش داده شده است. خیلی طول کشید که من متوجه شوم مرد بودن من چگونه میدان حرکت یوکو را محدود می کند. او زن سرخ و آزاده ای است که توانست به سرعت به من نشان دهد که کار من کجا غلط است. هر چند خودم تصور می کردم رفتار کاملا طبیعی دارم. به همین دلیل من همیشه علاقمندم بدانم رفتار کسانی که ادعای رادیکالیسم می کنند با زنان چگونه است. چگونه می توان از قدرت برای مردم دم زد بدون این که درکی از این داشته باشی که مردم شامل هر دو جنس است.”
آشنایی و ازدواج این دوهنرمند با یکدیگر ، دوره ی ” جان – یوکو” را برای جان لنون به ارمغان آورد، دوره ای که در آن لنون بیش از آنکه یک خواننده ی راک باشد یک لیدر سیاسی بود.
ازدواج جان و یوکو نیز ماجرای پر سروصدایی داشت. آنها برای ماه عسل به هتل “الیزابت مونترال” رفتند و به نشانه اعتراض به جنگ در سراسر دنیا، یک هفته اعتصاب کردند و از اتاق خارج نشدند. آنها تابلوی بزرگی با عنوان “Bed Peace” را بالای سر خود نصب کرده بودند و در این مدت خبرنگاران زیادی عکسها و گزارشهای مفصلی از اعتراضات این دو در ماه عسل منتشر کردند. جان برگههایی به دیوار آویخته بود که از صلح میگفت و علیه نیکسون و همکارانش خطابهسرایی میکرد.
در همین زمان لنون در مصاحبه ای در پاسخ به این پرسش که اگر ناگهان بمیری، دوست داری از تو چگونه یاد شود، گفت: “به عنوان یک صلحدوست بزرگ. ما امیدواریم به صلح دست پیدا کنیم. این هدف ماست، و دستاورد بزرگی هم هست. ما همه تلاشمان را برای دستیابی به صلح میکنیم. به طور نمادین، به جای شکستن شیشه مغازهها برای صلح، مثلا میگذاریم موهایمان بلند شود. حتی اگر کارگری موهایش را نزند، به نحوی برای صلح مبارزه کرده است. برای همین میگوییم برای صلح موهایت را بلند کن، یا برای صلح از رختخواب بیرون نیا. میدانید، کارهایی از این قبیل که چیزی را هم خراب نمیکند.”
اینچنین بود که فعالیت رادیکال سیاسی و ضد جنگ آنها، شهرت مضاعفی را برای این زوج در پی داشت و جان لنون سردمدار هنرمندان در راه بیداری مردم، مبارزه علیه جنگ ویتنام و گسترش صلح در دنیا شد.
انتشار آلبوم مشترک لنون – اونو در سال ۱۹۷۰ به منزله ی مرگ “بیتلز” و تولد دوباره لنون بود. چرا که یک سال بعد، مشهورترین اثر جان لنون یعنی ترانه “تصور کن” در آلبومی به همین نام منتشر شد و جایگاه جدید و متفاوتی را برای جان لنون در سطحی گسترده به ثبت راسند. در همین دوره، لنون در افشای کشتار چهل و سه زندانی به دست گارد ملی آمریکا در جریان شورش زندان “آتتیکا” در نیویورک ترانه ای سرود و در مخالفت با جنگ های تجاوزکارانه امپریالیستی، ترانه “به صلح فرصتی بدهید” Give peace a chance را سرود که تا امروز هم در تظاهرات های ضد جنگ به گوش می رسد. جان لنون تفکراتش در مورد چهره های مشهور و قهرمانان دروغین که حاصل تجربه محبوبیت و شهرت “بیتلز” بود را در ترانه “قهرمان طبقه کارگر” Working class hero اعلام کرد. و بالاخره، جان لنون ترانه “زن برده ترین برده هاست” را خلق کرد که نقد صریح و موثری است از نقش فرودست زن در جامعه طبقاتی و فرهنگ و تفکر و عملکرد مردسالارانه. خودش می گفت که این آثار را در مقابل هنر تخدیر کننده ای که بورژوازی تبلیغ می کند ساخته است و به دنبال سرودن ترانه هایی است که مردم در جریان مبارزات خود آنها را بخوانند. در سال های ۱۹۷۰، لنون هر چه بیشتر در موسیقی راک کنکاش می کرد، به ریشه های قدرتمند موسیقی سلتیک و موسیقی عمیق و تکان دهنده سیاهان بیشتر نزدیک می شد.
سرانجام روز هشتم دسامبر سال ۱۹۸۰ روزى بود که نه تنها طرفداران این گروه اسطورهاى، که همه دوستداران عالم موسیقى در بهت فرو رفتند، روزی که جان لنون در حالیکه همراه با یوکو به منزل خود باز می گشت به ضرب گلوله یکى از طرفدارانش که جنونآمیز به وی عشق می ورزید، به قتل رسید.
چهار ترانه جان لنون که منتقدان فرهنگ پاپ آن را بزرگترین تبلیغ برای صلح در سراسر جهان توصیف میکنند، از این قرارند: “عشق همه چیزی است که به آن نیاز داریم” Love is All You Need، “کریسمس مبارک، اگر بخواهی جنگ تمام شده”، Imagine یا “تصور کن” و “به صلح یک شانس دیگر بدهیم” Give Peace A Chance.
در بخشی از ترانه “تصور کن” که امروزه به نوعی به امضای جان لنون بدل شده است چنین آمده است:
“تصور کن بهشتی وجود ندارد،
سخت نیست اگر تصورش را بکنی.
تصور کن جهنمی زیر پای ما نیست
و بالای سرمان هم فقط آسمان است.
تصور کن همه انسانها فقط برای امروز زندگی میکنند…”