مجموعه مقاله های حقوقی و نگارشی
محمدرضا خسروی
ناشر: موسسه فرهنگی . انتشارات نگاه بینه
چاپ اول ۱۳۸۹ تهران
این دفتر ۲۵۱ برگی شامل ۴۸ مقاله مفید گوناگون با دیباچه ای ست کوتاه که اهم مسائل اجتماعی، فرهنگی و حقوقی را مطرح کرده است. مقالاتی که نویسنده در مدت زمان محدودی نوشته ودرنشریات گوناگون منتشرکرده و درپای نویس هرمقاله، تاریخ انتشارونام نشریه را ذکر کرده است. نویسنده حقوقدان است و قاضی، براین پایه نوشتارها برمبنای تجربه های اجتماعی با داوری های قضائی وحقوقی سنجیده شده که مزیتی ست برمتن کتاب درجلب نظر خواننده برای کسب و درکِ آگاهی درست . دراین بررسی برخی ازنوشتارها برگزیده شده که با خواننده ها درمیان گذاشته می شود.
نخستین مقاله این دفتر با «حقوق سفر» شروع می شود. ازمحدودیت های بی شمار مسافرت به خارج و مشکلات قانونی و رفتارهای مآموران دولتی به ویژه آزار و اذیت های ماموران گمرکی دربازرسی ها برای ورود و خروج به کشورهای بیگانه سخن رفته است. که اگر درست بنگریم بیشتراز ناامنی های پیش بینی نشده جهانی امروزی ست. این محدودیت ها هنوز هم درکشورهای جهان سوم کم و بیش حضور دارد. ولی دراروپا تقریبا چندان مشهود نیست. دراین مقاله آنچه قابل دکر است اینکه :« اززمانی که دراوایل عهد ناصری یعنی درسال ۱۲۶۷ ایجاد تذکره عبور و مرور درجمیع بلاد ایران مقرر کرد و تردد ازبلدی به بلد دیگر بی ارائۀ تذکره ممنوع شد درواقع مرزها بیش از بیش نسبت به عبور مسافران رو ترش کردند چرا که وقتی در داخل کشور نتوانی بی مدد تذکره و برگ عبور بگذری حال خارج شدن از کشور خود معلوم می بود» نویسنده برای مستند کردن سخنان خود شواهدی از خاطرات درگذشتگان را یادآور شده است. و سپس مراحل راه افتادن قانون تذکره [پاسپورت] درکشور و اصلاحات تکمیلی آن را توضیح داده است .
مقاله دوم «پل صراط گمرک» مقاله ایست انتقادی. می پرسد : «آیا نظام گمرکی درتمام عالم این گونه است که ما داریم ؟!» و سپس به روایت ازقول راولینسون انگلیسی نقل می کند : «تشکیلات گمرکی حتی از زمان اشکانیان در کشور ما وجود داشته است. النهایه درآن عصر ازابریشم چین، از ادویه هند و ازدیبای روم نوعی حقوق گمرکی اخذ می شده است و گمرک واژه یونانی خودرا ازهمان زمانها حفظ کرده است» . نویسنده سپس از وجود دیوان های باژ وباج خانه ها بعد از اسلام تا دوران صفویه یاد می کند: «گمرکات به اجاره های طویل المدت واگذار گردید و نهایتا با استخدام مستشاران بلژیکی دراواخرقاجار و اوایل عصر مشروطیت، دورۀ تاریخی گمرک به دورۀ قانونمندی آن پیوند خورد». نویسنده در پی اینگونه یادآوری های تاریخی، به عملکرد کنونی گمرک می رسد و ناگهان، فریادش در گوش خواننده ها میپیچد: «ازنظر صاحب این قلم گمرک سرطانی است پیچیده برگلوی آزادی». درپیوند با جهانگردی سخنان مستند و سنجیده ای را مطرح می کند؛ از دیدۀ خود روایت می کند وآسیب های روانی ان را شرح می دهد که از بینش سالم درست اجتماعی و به ویژه اقتصادی این حقوقدان حکایت دارد .همو، با زبانی نرم انسانی، خلاف ادبیات خشونت زای رایج امروزی برای اصلاح وضع گمرک خیرخواهانه سفارش می کند که : « ازطرز عمل بقیۀ گمرک ها دربقیۀ کشورها بیاموزیم». و سپس راه و روش اصلاحی خودرا توضیح می دهد .
مجازات مرگ
ای کشته که را کشتی، تا کشته شدی زار / تا باز کجا کشته شود، آن که تو را کشت». سرودۀ ناصرخسرو خواننده را تکان می دهد. پیشاپیش اهمیت روایت را یاداور می شود. نویسنده با پیشینۀ شغلی وآشنا با ادبیات حقوق و قضا، فضای حادثه را باز می کند. چون کارگردانی ماهر با صحنه آرائی روح قاتل را می شکافد. به درونش می خزد و می کاود همان گونه جامعه و داوری های اجتماعی را : « قاتل وقتی دست به این عمل جنون آمیز می زند که دستخوش هزارویک احساس ناشناخته وتحریک کننده است. غالبا کل شرایط خاصی که او درآن قراردارد وی را مسلوب الاختیار می سازند و تا او به خود آید می بیند که شده است آنچه نمی باید بشود. آن وقت، هنگامی [است] که جامعه قصد کشتن او را دارد». وسپس با بررسی قوانین وانواع کیفرها، آرای برخی دانشمندان حقوق جزا را مطرح می کند و درمقایسه با اعدام و زندانی کردن قاتل :«اثر ترهیب [ترسانیدن] آن ازبین می رود درحالی که درمجازات های حبس مادام که دوران حبس ادامه دارد، اثرآن پیوسته مرکوزذهن وبرسرزبان هاست و بالاخره مجازات مرگ با روح مذهب مسیح مخالفت دارد» . برپایۀ حقوق اسلام باتوجه به آیه های قرآنی پرسش خردمندانه وجالبی دارد قابل تۀمل: «قرآن درتآسیس قصاص، حکم عقل را بیان می کند و ازاین قرار آیا کسانی که به جای مجازات اعدام، حبس های طولانی را پیشنهاد می کنند پای ازدایرۀ عقل بیرون گذاشته اند؟» .
جور استاد
سامان مکتبخانه های قدیم : نگاهی ست به مکتب خانه های قدیم وروایتی غم انگیز از گذشته های نه چندان دور از وضع آموزشی کشور، که ازنابه سامانی های آن، هریک ازپدران ما روایت های تلخی به یاد دارند. راقم این سطور در دوران رضاشاه، روزنخست ازمدرسه کمال درتبریز، وقتی به جرم حرف زدن به زبان مادری کتک خورده وگریان به خانه برگشتن رابه خاطردارم که چند روزبعد با مکتبخانه آشنا شدم. باعده ای بچه های همسال خودم عاجز ازسخن گفتن به فارسی، در مکتب شیخ محمدحسین نامی که مرد شریف و زحمتکشی بود وبه تمام معنی معلم. عبا وعمامه را کنار گذاشته بود با کلاه پهلوی و لباس بلند به رسم سنتی؛ صدای دورگه ای داشت دراول بازار شیشه گرخانه. مکتبی بود نیمکتدار با سکوهای پهن در اطراف. تقریبا فضای بزرگ و تمیزی داشت. درروش تدریس این شیخ با همۀ سختگیریها ازتنبیه بدنی خبری نبود. خلیفه ها که ازمیان شاگردان انتخاب می کرد، درتمام ساعت ها پس ازتدریس مواظب تمرین بود و آمادگی درپس دادن به خلیفه. سالی گذشت تا زبان مدرسه را یاد گرفتم. سال بعد که به مدرسه کمال برگشتم در کلاس دوم پذیرفته شدم. اما روایت های نویسنده کتاب بیشتر ازروستاها وشهرهای دورافتاده روایت دیگریست که شکنجه های روحی بچه ها وسختگری های مکتبی ها را توضیح می دهد :«پای بچه هارا به فلک می بستند دوتن از بچه های بزرگ مکتب دو سرچوب را می گرفتند و آخوند یا خلیفه، با شلاق با ترکۀ چوب، شماری معین ازچوب یا شلاق را برپای طفل می نواختند».
ادب القاضی
نویسنده، دراین مقاله دل پاکی و چشم پاکی را ازصفات نیک و ازمزایای داوری های درست شغلی قاضی معرفی می کند. برضرورت این صفت ها تاکید می ورزد «دلِ پاک، اورا ازبد اندیشی وامی رهاند ونظر پاک، دریچه های راهزن خیال وخواهش را به روی او می بندد». هموسپس با لحنی هشداردهنده، اما، با طعنه ای تلخ از رنگ باختن صفات نیک فرهنگِ اجتماعی: «پاکی چشم و دل درسنت وباورایرانی ازنخستین و ضروری ترین خصایل و فضایل به حساب می آمده است و می گفته اند «فلان چشم ودل پاکی دارد و همین اورا بس». اضافه می کند که قاضی می باید دارای چنین صفت ها باشد. همو، با شمردن این گونه مزیت های شرافتمندانۀ انسانی برجستگی های فرهنگی را یادآور می شود. آن هم در زمانه ای که درپرتو حکومت سیاه دینی، انسانیت و پاکی دل و دیده با خشونت و خفقان تاخت زده شده است و دروغ و تزویر و ریاکاری دستاربندان حاکم، ساده دل ترین افراد را درچنبرۀ شک وتردید به اسارت گرفته، یادآوری این گونه درد های اجتماعی- ملی ستودنی ست.
ازهرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
نویسنده با پیشگفتاری پندآموز از گسترش سایۀ ترس و وحشت های ناشناخته دراندیشه ها، از نابه سامانی های تصویب ولعو قوانین درشورای اسلامی سخن می گوید. هنورمدتی ازتصویب قانون نگذشته بلافاصله لغووقوانین تازه ای جایگزین قبلی می شود. جالب اینکه ازاین دگرگونی و جابجائی ها بیشتر اعضای شورا کوچکترین خبری ندارند. «شوراهای شهر هنوز فعالیت خودرا شروع نکرده بار ۳۰۰ ماده قانونی را باید به دوش بکشد و ۳۰۰ ماده قانونی یعنی بیش از کل قانون مجازات عمومی و درست ده برابر اعلامیه جهانی حقوق بشر.» و سپس مواردی را مطرح می کند که خواننده درسلامت فکر واندیشۀ قانون گزاران به شک وتردید می افتد. «خوب اگر قرارباشد برای هرکدام از شئون اداری و اجتماعی ۳۰۰ ماده قانونی به باشگاه تقینینۀ [تقنینیۀ] کشور اضافه شود وهرروز، هرکدام ازاین مواد درمعرض تغییر و تبدیل ونسخ واصلاح قرارداشته باشند مغز کامپیوتر هم ازمرتب کردن شآن اجرائی ماده عاجز می ماند تا چه رسد به قاضی.» بنا به روایت مستند نویسنده مجموعۀ اراء صادر شده درمحاکم از: «مصوبه مجمع تشخیص مصلحت است، تحریرالوسیله است، رساله های عملیۀ دیگر مراجع تقلید است، استفتائاتی است که به وفور درمسائل مبتلی به، به عمل آمده است. احادیث و روایات و بسیاری ارمنابع فقهی دیگراست که مستند صدور رآی قرار گرفته اند». دراین مقاله استفاده ازفرهنگ متحجر وعقب مانده های گذشته به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
حیف ومیل میراث فرهنگی
نویسنده آغاز سخن را باقبول حق میراثخوار درخوردن میراث و حیف ومیل آن و خط کشی با میراثخوار فرهنگی را یادآور می شود و می گوید که این مقوله ای دیگراست : «یکسره ازاین قاعده جداست. چرا که میراث فرهنگی نگهداشتنی ست و نه خوردنی». و سپس اشاره ای دارد به میدان هشت گنبد حسن آباد تهران و تخریب یک ساختمان زیبا در ضلع شرقی همان میدان که درسال های قبل ازانقلاب تخریب وشعبۀ بانک ملی ایران ساخته شد. تخریب آن گنبد قدیمی ترکیب زیبای میدان را بهم ریخت. البته درآن سال های پرشور سازندگی ساختمان زیبای شهرداری تهران نیز در میدان توپخانه تخریب شد. در این تخریب ها اعتراض پراکنده عده ای ازمردم دلسوز به جائی نرسید.
تاشب نرود، صبح پدیدار نگردد
این مقالۀ به شدت انتقادی اوضاع نا به سامان سازمان های دولتی وآشفتگی های حکومت نالایق وچپاولگر اسلامی را به نمایش گذاشته است. ازآشفتگی دادگستری، مشکلات حل نشدنی زنان تا زندان های و . . . نمونه های هولناکی به دست می دهد: «اگر شرع وقانون درجهت حفظ حقوق زن تشریع و تصویب گردیده است ما درست عکس آن را عملا دنبال می کنیم. ما بنده خدائی را به خاطر صدورچک به سلابه می کشیم و درهمان حال کلاهبرداران اصلی را در جامعه رها می کنیم که میلیاردها تومان به نظام و اقتصاد مملکت آسیب وارد کنند و هیچ کس هم به آنها نگوید بالای چشمتان ابروست». اززندان های کشورخبرهای تآسف آوری دارد، تا جائی که خواننده را باسیاهه ای از دستاوردهای ویرانگر حکومت دستاربندان ریاکارآشنا می کند. از زندان وآمارزندانیان می گوید: « درمجموع انسان های دربند اعم ازمحکوم وفراری وبازداشت موقت وبلاتکلیف سر به ۶۰۰ هزار نفر می زند آن هم چگونه بازداشت موقتی که در اهواز می بینیم فردی ۲۱ سال است که بازداشت موقت می باشد !! ما درهرسال ۶۰۰ هزار نفررا به زندان می بریم آن هم زندانی پُر ازآلودگی، جنایت، مرض، فساد اخلاقی و شرارت. به زندان سپردن مردم از هرقماشی مانند آن است که آب زلال چشمه ای را وارد مجرای گند فاضلاب کنیم و انتظارداشته باشیم ازآن طرف مجرا که خارج می شود باز همان آب چشمه باشد».
نویسنده، با بُغضی گره خورده درگلوازفساد ضابطین دادگستری می گوید.«اینها مردم وحتی اشخاص خوب وبیگناه را می گیرند وبه بدترین شکلی شکنجه می کنند وازآنها اقرارمی گیرند. کدام کس به آنها چنین اجازه ای را داده است؟! خوب برخیزید وجلواین کارهارا بگیرید». فریادخیزش ملی درگوش ها می پیچد وصحنه های انتقام خونین همگانی در آیینۀ ذهن خواننده شکل می گیرد. خسروی، دردهارا بیشتر می شکافد تا نالۀ درد ورنج زخم های گسترده را به گوش های سنگین ماموت های مسخ حکومت برساند. «مردم دارند می سوزند و جان می دهند. . . . دختر خانمی درتهران تصادف کرده است. مقصردرحادثه هم نبوده است. شاکی هم رضایت داده است آن وقت قاضی به آن دختر می گوید تو ۳۰۰ کیلومتر در ساعت سرعت داشته ای و چون جواب می شنود که اتومبیل پراید اصلا نمی تواند ۳۰۰ کیلومتر سرعت برود. قاضی غضب می کند و می گوید حالا بلبل زبانی هم می کنی؟ وسپس برای این دختر هیجده نوزده ساله قرار وثیقه صادر می کند و قرارش را قبول نمی کند و اورا می فرستد به زندان. آیا می توان اسم این کار را قضاوت اسلامی و حکومت عدل علی (ع) گذاشت».
راستی با این قاضی ها، بااین قبیل داوری های لودهنذۀ نادانی ها چه باید کرد؟ انتخاب عنوان مقاله حکایت از دل پُراندوهِ نویسندۀ باوجدانی دارد که درکانون دردهای آماسیدۀ فرهنگی اجتماعی مردم ناظر وشاهد تبعیض ها و ظلم وستم جباران حاکم، درانتظار محو ظلمتِ شب است تا از پدیداری نور درخشان پِگاه پیشواز کند.