خانه » هنر و ادبیات » گزارشی از نمایش دون ژوان در جهنم با حضور ابراهیم گلستان | محمد سفریان

گزارشی از نمایش دون ژوان در جهنم با حضور ابراهیم گلستان | محمد سفریان

سکولاریسم زنده است هم آن طور که همیشه بوده…

دون ژوان؛ همان اشراف‌زاده‌ی لذت‌باز شهره‌ی دنیای ادب است که نامش بارها و به کرات در صفحات داستان‌های دنیای ادب تکرار شده. مردی که از زندگی جز لذت و شادی سراغ نکرده بود و زنان را به‌سان همراهانی برای میل به آن شادی بی آخر، دوست می‌داشت و جایگاهشان در نظام هستی را می‌ستود.
این شخصیت که به باور بسیاری از پژوهندگان تاریخ؛ هیچگاه در واقعیت زندگی برقرار نبوده، و زاده‌ی تخیل انسان است برای وجود داشتن یک صورت مثالی در راه بیان سمبلی از عیش و لذت و انسان رها شده از قوانین دست و پا گیر شهر؛ بیشتر از همه در نمایشنامه‌ای از برنارد شاو مجال حیات و ابراز عقیده پیدا کرده. نمایشنامه‌ای با عنوان «مرد و ابرمرد» که در سال ۱۹۰۳ و در روزگار تغییر قرن و ورود مسائل تازه به ذهن انسان ایستاده در برابر دنیای رو به مدرنیته نوشته‌شد.
دو سال بعد از اولین اجرای نمایشنامه در سال ۱۹۰۵؛ قسمتی تازه به پرده‌ی سوم نمایش علاوه شد. این بخش کمابیش مستقل؛ که نخست اجرایی سوا را تجربه کرد و چند سالی آن سوتر به بدنه‌ی اصلی متن سنجاق شد؛ در واقع فرصتی هموار بود برای جولان دادن‌های فلسفی ذهن نویسنده و بیان گفته‌هایی از جنس تضاد میان «خیر و شر» که از دیر باز و شاید از آغاز پیدایش ادبیات در همه حال به گونه‌ای مطرح بوده اند.

fsd6+6sd2f+sd

همین قسمت بعدها توسط ابراهیم گلستان به فارسی آورده و به صندوق‌خانه‌ی ادب ایران علاوه شد. ابراهیم گلستان بنا به گفته‌ی خودش، نخست از سر علاقه‌ی شخصی و از سر تفنن این قسمت نمایشنامه را به فارسی آورده بود و در آغاز این ترجمه را به قصد سپردن به چاپ تهیه نکرده بود.
این نمایشنامه اما با قصه‌های فراوان عاقبت به چاپ رسید و در ایران پیش از انقلاب اسلامی و به همت پرویز صیاد به روی صحنه هم رفت. حالا و سالها بعد از آن اجرای اولیه، قاضی ربیحاوی نویسنده‌ی ساکن لندن، فرصت اجرای «جشنوار‌ ی تئاترهای ایرانی» را مغتنم شمرده و یک خوانش تازه از این نمایش را به روی صحنه برده بود؛ تا بنا به گفته‌ی خودش نسل جوان ایران را، هم با یک متن درخشان آشنا کند و هم با شیوه‌ی فارسی نویسی مردی که تاثیری شگرف بر نثر فارسی معاصر داشته‌است.
در این نمایشنامه‌خوانی صدر الدین زاهد، مرد کهنه کار تئاتر ایران، دیالوگ‌های دون ژوان را می‌خواند، سارا امینی معشوق روزگار دور دون ژوان بود و فرشید آرین ، دیگر چهره‌ی همیشه حاضر نمایشنامه‌های فارسی زبان در لندن، گفته های پدر دختر را باز گو می‌کرد. یک مرد نظامی به ترازوی شهر، شریف که از بهشت به جهنم آمده بود تا در کنار شیطان که توسط خود ربیحاوی خوانده می شد و به روایت ابراهیم گلستان «عنترسان» ترین شخصیت نمایش بود، چهار فرد حاضر در این بخش نمایش را تشکیل دهند.

آقای گلستان؛ مترجم فارسی این اثر هم در سالن حاضر شده بود تا فرصت مناسبی برای کنجکاوهای ادبیات و تاریخ ادب ایران حاصل شده باشد برای چند و چون و داستان پس پرده‌ی این ترجمه…
آقای گلستان که ترجیح داد صحبت‌هایش را در همان صندلی میان مردم ایراد کند و جلسه را آنقدرها رسمی نکند، در پاسخ به پرسشی باب مدت زمان و شیوه‌ی این ترجمه؛ پیشتر از همه به روال هنجار شکنانه‌ی همیشگی‌اش گفت که این ترجمه را سالها پیش انجام داده و در آن روزگار هم برای محاسبه‌ی زمان ترجمه «کورنومتر» ی نگذاشته بوده. با این همه اما او در ادامه گفت که این ترجمه را در آغاز برای دل خودش انجام داده و قصدی بر انتشار آن نداشته؛ تا اینکه سالها بعد شبی در محفلی دوستانه این متن را برای دوست عزیز و شوهرش ( آقای گلستان تاکید کرد که مهم دوستی با آن خانم بوده و نه شوهرش) خوانده و این متن بر دوست او بسیار جذاب آمده با این که شوهرش آنچنان روی خوشی به این متن نشان نداده. آقای گلستان که در بخش اولیه‌ی صحبت هایش ترجیح داد تا اسمی از جلال آل احمد و سیمین دانشور نیاورد دقایقی بعد و در ادامه‌ی گفته‌هایش عنوان کرد که بعدها که سیمین استاد دانشگاه شد روزی این ترجمه را در کلاس درس او خوانده و همین موضوع هم دلیلی شده برای سپرده‌شدن متن فارسی به چاپ و فراهم شدن اسباب ماندگاری‌اش.
آقای گلستان که از دیر باز و برای بسیاری از اهل ادب ایران به نشانی‌دادن‌هایش و معرفی کردن هایش شهره بوده، این بار هم سعی در معرفی متن اصلی کتاب داشت و عنوان کرد که کنجکاوان کمی حرفه ای تر ادبیات بهتر است که متن اصلی را تهیه کنند. او همچنین از ضبط صوتی بسیار خوب این اثر گفت و به دیگرانی که نمی دانستند خبر داد که عین همین قسمت نمایشنامه سالها قبل با صدای بازیگران خبره‌ای چون شارل بوآیه، چارلز لاتون و اگنس مورهد ضبط شده و به بازار آمده و موفقیت شایانی را تجربه کرده.

fsd66+6sdf2+sds

آقای گلستان همچنین از یک ضبط صوتی دیگر هم خبر داد و گفت که چند سال قبل پرویز صیاد آمده و این نمایش را با حضور خود گلستان ضبط کرده. او گفت که درست به خاطر ندارد که خودش رل دون ژوان را گفته و یا شیطان را اما ازوجود این نوارهای صوتی اطمینان دارد. آقای گلستان همچنین توضیح داد که پیش تر از نمایش قاضی که حرف دون ژوان در جهنم را دوباره به میان آورد، با پرویز صیاد صحبت کرده و او گفته که بنا دارد تا صداهای موجود را ادیت کند و یک صفحه ی صوتی را به بازار معرفی کند.
«دلم خواست» این دو کلمه هم پاسخ دیگری از جانب ابراهیم گلستان بود به پرسش یکی از حاضرین در سالن که با بیان توضیحات فراوان باب چرایی سوال ش از دلیل انتخاب شدن این ترجمه پرسیده بود و اینکه چرا در میان این همه کتاب و نمایشنامه، این متن برای ترجمه انتخاب شده است. این پاسخ، در ادامه از جانب یکی دیگر از حاضرین به اصطلاح «چالش» شد تا بحث از یک متن صد ساله ی ادبی؛ به حال و هوای سیاست و امروز کشیده شود و عاقبت از جانب فرد سوال کننده به اینجا برسد که سکولاریزم این روزها آنقدرها رونق اجتماعی ندارد؛ تا آقای گلستان در نهی این ادعا از حضور «جرمی کوربین» بر صندلی ریاست حزب کارگر بریتانیا بگوید و این اتفاق را دلیلی بر زنده بودن جنبش های چپ بداند و مدرکی دال بر حیات سکولاریسم در دنیای امروز .
دیگر از نکات قابل ذکر چاپ چند باره‌ی این کتاب بود. این کتاب که سالها قبل در لندن و آمریکا تجدید چاپ شده بود با چاپی تازه که به روایت ناشر مخصوص جشنواره ی تئاتر لندن انجام گرفته بود؛ در دسترس علاقه مندان قرار گرفته بود و به واسطه ی همین فراوانی حضور هم با استقبال خوبی از جانب حاضرین مواجه شده بود؛ چه علاوه بر جذابیت های به کام نشسته از اجرای خوب گروه قاضی ربیحاوی، مترجم نام آشنای اثر هم برای یک امضای یادگاری بر پیشانی کتاب در سالن حضور داشت و فرصتی را فراهم کرده بود که آنقدرها تکرار پذیر نبود.
بخش فرهنگی خبرنامه خلیج فارس شرح بیشتر از متن و اجرای نمایشنامه را در مطلب دیگری گنجانده و در آن مجال پای حرف های قاضی ربیحاوی نشسته تا خوانندگانش را هم در جریان جذابیت های متن قرار دهد و هم از اجرایی بگوید که بعد از سالها خاک از متنی درخشان برداشته بود و دیگر بار به فارسی‌زبان‌های ( لااقل ساکن لندن ) معرفی‌اش کرده بود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*