خانه » هنر و ادبیات » همراه با جان و جهان فرهاد مهراد به بهانه ی سالروز کوچ او به دیار دیگر / محمد سفریان

همراه با جان و جهان فرهاد مهراد به بهانه ی سالروز کوچ او به دیار دیگر / محمد سفریان

قصه ی زمستانی که سر نشد…

نشانه ای از هویت هنر بود و مظهری از مردانگی در میان مردمان کشورش. جاودانه ترین صدای مردمی و خالق فاخرترین ترانه های موسیقی پاپ ایران. حرف از فرهاد مهراد است؛ همان صدای دوست داشتنی خاطرات عمومی همه ی ایرانیان که سیزده سال قبل و در روز نهم شهریور، و فرسنگ ها دورتر از خانه که آن را به دنیای موسیقی و شهرت ترجیح داده بود چشم از جهان فرو بست.

فرهاد مهراد

فرهاد مهراد

فرهاد مهراد با همین نام شناسنامه ای و در نهم دی ماه ۱۳۲۲ در خانواده ای از کارمندان عالی رتبه ی دیوانی و در تهران به دنیا آمد. او به واسطه ی مشغولیت پدرش در سفارتخانه های ممالک عربی، هشت سال نخست زندگی اش را در عراق سپری کرد تا از همان روزهای آغاز زندگی با غم غربت و تنهایی و شومی دوری از خاک خانه آشنا شود.

این طور که می گویند، نخستین استعداد های موسیقیایی فرهاد خیلی زود و از همان سنین خردسالی عیان شده؛ هم آن زمان که او ساعت ها به صدای ساز برادرش گوش می داده و بی حضور استاد، سعی در فراگرفتن شیوه ی نواختن گیتار و پیانو داشته؛ با این همه علاقه اما تجربه ی خواندن و نواختن برای مخاطبین زنده را تا سالهای نوجوانی نصیب نبرده؛ تا روزهایی که ساز به دست گرفته و در کافه های تهران آواز خوانده.

فرهاد در هجده سالگی و با یک تجربه ی اتفاقی، به شهبال شبپره، و گروه بلک کتز معرفی شد؛ و به اعضای این گروه در کافه کوچینی پیویت. هم اینجا بود که استعداد ناب او در موسیقی معلوم اهل فن و مشتریان غالبا شیک کافه شد. او برای چند سالی به عنوان خوانننده ی اصلی گروه بلک کتز فعالیت داشت و در این مدت ترانه هایی را به زبان های غربی و سبک های گونه به گونه اجرا کرد.

آشنایی او با زبان های عربی، انگلیسی و ارمنی و همین طور انس او با سبک های جاز، بلوز، آر اند بی و راک باعث شد تا موسیقی او از دیگر همدوره هایش متمایز شود. او در همین سالها خالق شیوه ای اختصاصی برای آوازش شد؛ سبک و گونه ای که ادبیات و جنبش های اجتماعی را به موسیقی گره می زد؛ هم آنی که بعد ها الگوی بسیاری از خوانندگان دیگر شد و منبع الهام و مرجع تقلیدی برای خوانندگان در راه.

sd444100201gtgf

او چند صباحی آنسوتر از گروه بلک کتز جدا شد و فعالیت سولویش را بنیان نهاد؛ فعالیتی که بیشتر از همه با موسیقی متن فیلم و جادوی سینما در یاد تاریخ مانده. او در گام اول، ترجمانی ایرانی از ترانه های متن فیلم نام آشنای ” مای فیر لیدی ” ارئه داد که آنقدرها موفق نبود. اما در قدم بعدی و به اصرار اسفندیار منفردزاده، آهنگساز بنام وقت، رضا داد تا برای فیلم رضا موتوری آواز بخواند تا یکی از ماندگارترین خاطرات قومی ایرانیان شکل بگیرد و از همان روز اول در صندوق خانه ی یادها باقی ماند.

فرهاد از جوانب بسیاری در یاد تاریخ مانده؛ علاوه بر صدای رسا و شیوه ی یگانه ی ادای کلمات ترانه، نحوه ی سلوک باوقار او هم در ماندگاری اش تاثیری بسزا داشته؛ تا آنجا که او را مظهری از مردانگی در هنر ایران دانسته اند و با شمایل یک قهرمان ملی تصویرش کرده اند…

روزگار شهرت و محبوبیت فرهاد در ایران، همزمان شده بود با شکل گیری جنبش های مدنی و اجتماعی در چهارسوی دنیا. هم آن زمان بود که بیشینه ی روشنفکران و هنرمندان ایرانی؛ به جنبشهای به اصطلاح چپ سیاسی پیوستند و در نکوهش ظلم و نابرابری گفتند. کار فرهاد اما در این میان، مشخص تر و معتبرتر از دیگران بود. او با ترانه ی جمعه، شوری اجتماعی به پا کرد و صدای خشم فروخورده ی جامعه اش شد…

همین فعالیت های به ظاهر ساده، سرانجام به انقلابی سیاسی منجر شد؛ انقلابی که در اعجابی غریب به مذهب لابد پیوند خورد و چندسالی آنسوتر ضایعات جبران ناپذیری برای برای مردمان ایران به همراه آورد. فرهاد که با عقاید مذهبی اش شهره بود؛ در هم آغاز راه، همراه باور عمومی هم وطنانش شد و در ستایش پیامبر مسلمین، ترانه ای اجرا کرد. ترانه ی وحدت در ماه های اولیه ی انقلاب، بدل به صدایی همیشه حاضر در رادیو و تلویزیون ایران شد، اما خیلی زود و در پی آشکار شدن ظلم دستگاه حاکم، این ترانه هم به صف طویل صداهای ممنوعه پیوست…

194309_695

با پیروزی انقلاب اسلامی و نهادینه شدن قوانین مذهبی در چهارسوی شهر، یکی از عجیب ترین دوران تاریخی ایران شکل گرفت؛ بسیاری از اهل هنر و اصحاب فضل به دیگر نقاط دنیا پناه بردند و آنها که ماندند هم در خانه به غربت رفتند؛ فرهاد هم از جمله ی معدود افرادی بود که زیستن در خاک خانه را به ادامه یافتن دوران هنری اش ترجیح داد. او علی رغم باورهای مذهبی اش، از جانب حکومت ایدئولوژیک ایران طرد شد و برای سالها در سکوت و کنج فقر و انزوا نشست. او در این سالها کوشید تا با یادآوری دلایل ساده ی زنده بودن؛ بر سرمای زمستانی که به جان خانه اش نشسته چیره شود…

او در این سالهای سخت و پیشتر از آن، غم تلخ درک نشدن ها و تنها ماندن هایش را با نشئه ی افیون و خمر شراب مرهم می گذاشت، هم این موضوع هم باعث شد تا جان خسته اش، دیگر نای کشیدن بار تن را نداشته باشد. فرهاد که از پس سکوت چندین ساله، در فاصله ی سالهای دهه ی هفتاد شمسی کنسرت های جسته و گریخته ای در ایران و آمریکا به پا کرده بود، در آخرین آلبومش، سروده ای از از فریدون رهنما را هم گنجاند. هم آن ترانه ای که به پیش بینی هنگامه ی وداع مانند بود و از بی باکی او در برابر دیو مرگ نشان داشت…

فرهاد در پی مبارزه ی چندین ساله با بیماری، سرانجام در شفاخانه ای در فرانسه و به روز نهم شهریور هشتاد و یک، دنیای ممکن را وداع گفت. این طور که پیداست، او در وصیت نامه اش، خواسته تا پیکرش سوزانده شود؛ اما این خواست او از جانب بازماندگانش اجابت نشده. می گویند که پیکر او را با حیلتی غریب از گورستان پرلاشز ربوده اند تا چند روزی آنسوتر و بر خلاف میل او در قبرستان تیه در حومه ی پاریس به خاک بسپارند؛ هر چه بود، با مرگ او پرونده ی زندگی یکی از بلندآوازه ترین هنرمندان ایران به آخر آمد و روزگار شیرین قهرمان داشتن پایان گرفت.

پا نویس: مطلب حاضر صورت تغییر یافته ی متن مجله ی موسیقیایی چمتا باب زندگی فرهاد مهراد است. شما می توانید با مراجعه به صفحه ی بایگانی چمتا در سایت ایران فردا به این برنامه دسترسی داشته باشید.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*