هما روستا، بازیگر تئاتر و سینما، در روز تولدش از دنیا رفت. خبر همینقدر کوتاه بود و همینقدر غمگنانه که باز هم شاهد مرگ یک اهل فرهنگ دیگر بودیم فرسنگ ها دورتر از خاک خانه . او رفت، تنها و جدا از مردمی که برای اعتلای اندیشه شان زحمت بسیار کشید.
هما روستا، بازیگر تئاتر و سینمای ایران، که سالها درکنار حمید سمندریان به بسیاری از جوان های این مرز و بوم درس تئاتر داد و با الفبای این هنر مادر آشنایشان کرد، بر اثر ابتلا به بیماری سرطان روز شنبه، چهارم مهر، درست در روز تولدش و در شهر لسآنجلس آمریکا از دنیا رفت. به همین بهانه همکارمان ” بهارک عرفان ” در تحریریهی بخش فرهنگی خلیج فارس؛ گزارشی آماده کرده از گفتههای پیر و جوان هنر و ادب ایران باب هما روستا؛ زن دوست داشتنی سینمای ایران.
صفی یزدانیان – کارگردان؛ مرگ خانم روستا را به کوچ دسته جمعی بسیاری از سینماگران پیوند زنده و از جمله از ” بهرام بیضایی ” خواسته که به ایران برگردد :
امروز که با رفتن خانم روستا همه به شکلی انگار اجتناب ناپذیر با آن دیالوگ رو به دوربینش، با به تهران نرسیدنش، تیتر و متن ساختند، مدام به این فکر می کنم که کدام تک جمله در سینمای ایران یا دنیا چنین دوام آورده، چنین با یاد بازیگری که جز همین، و دو سه دیالوگ کوتاه پیش از آن، در مسافران چیزی نمی گوید و اساسا تا به عروسی عزا شده بتابد و باز جشنش کند در فیلم حضوری ندارد یکی شده است؟ بی خالق مسافران حتا عزای بازیگر مهتاب چیزی کم داشت.
به تهران بیایید آقای بیضایی، می دانم که این سخنی احساساتی است، اما من با فیلم و هنر و متن احساساتی هیچ مشکلی ندارم. به تهران بیایید و درش کار کنید چون اساسا کسی نمی تواند جلوی کار چون شمایی را بگیرد. آن آینه را بردارید و بیایید و بنویسید و بسازید و شکوه کنید و سنگ اندازان و حقیران و سدسازان را خجالت بدهید.
شما به تهران برسید آقای بیضایی
فواد شمس؛ روزنامه نگار جوان ساکن ایران هم با مرگ هما روستا یادداشت کوچکی نوشته و در این میان از ” تعهد اجتماعی ” خانم روستا گفته… :
” هما روستا جز آن نسل از بازیگرانی بود که از شهرت یا آن چیزی که این رو زها سلیبریتی شدن می نامند، برای تغییر اجتماعی استفاده می کرد.
هما روستا تنها یک بازیگر نبود که در چند فیلم خاطره انگیز بازی کند و زندگی خوبی برای خودش به دست بیاورد و از شهرت و سلیبریتی شدن اش استفاده شخصی کند. بلکه او تعهد اجتماعی داشت. همراه با تغییرات جامعه اش بود. در کنار مردمش بود . آخرین بار در کنار مادران داغدار پارک لاله بعد از ۸۸ خونین ایستاد.
این که این روزها سلیبریتی های ما کوچکترین تعهد اجتماعی ندارند و در هیچ حرکت اجتماعی و سیاسی در کنار مردم شان نیستند مرگ هما روستا را ناراحت کننده تر می کند. آیا نسل سلیبریتی های متعهد دارد تمام می شود؟ آیا نسل جدید بازیگران و سلیبریتی ها اصلا این چیزها برای شان مهم است؟
حبیب رضایی؛ بازیگر و کارگردان شناخته شدهی سینمای ایران هم با نگارش متنی احساسی و شاعرانه در سوگ هما روستا گفته و این طور نوشته :
” آخ که آئینه گردان آسمان شدین خانم… چه چهرههای دل انگیزی همین دم بر این آئینه رخ می کشند…
بهمن مظفری با آن نگاه زلال امده که لکه نمانده باشد بر چهره اش از دیروز که رسیده..
پیشتر که بگردانید علی طباطبایی خواهد امد که با همدم حقگو کمک کنند تا سنگینی این همه چهره ناب در آن آئینه، دست خانم روستا را خسته نکند ، تازه کلی احرام پوش و لبیک گو نشسته و ایستاده و البته بی تشنگی و سیراب شده از اب زلال،در جای جای آن سرسرا به تماشا آمده اند و ما این پایین چه بی تابیم با آنکه می دانیم و می دیدیم دل دل کردنهای بانو هما را، برای دست گرفتن همدل سفر کرده…بله حتما در گوشه ای بر صندلی راحتی،استاد سمندریان با چشمهای لبالب از انتظار نشسته اند و حالا برمی خیزند و با این همه جوان برومند به استقبال می آیند…
ای وای که در آسمان چه خبر است؟؟…ای وای که چه خاکی بر ما خاکیان می ریزد…دل کبود می شود ازاین ضربه های مدام …و مانده ایم حیران که چقدر رفتن ها،بی خداحافظی شده..قدر نفس عزیزانمان را در هر سن و سالی که هستند بدانیم که…ای وای اسمان چه خبر است؟….همین.”
ابراهیم امین زاده، سینماگر ، هم با موضوعی دیگر از زندگی هما روستا را بنیان کلامش کرده و از خانه و خانواده ی سیاسی او گفته و گذشته ی آمیخته به حوادث اجتماعی اش:
” هما روستارا هم ، سرطان (که این روزها، از سرما خوردگی شایعتر شده است و دست مسببینش درد نکند!!) مثل شوهرش شادروان حمید سمندریان ،برداشت و برد.
در سالهای جوانی بودم که برای اولین بار، نام هما روستارا شنیدم و خواندم. نه در مسأله و موضوع هنر های نمایشی و تئاتر و سینما، بلکه در یک مسأله کاملا سیاسی. گرچه هما روستا، در عمل نشان داد که اصلا سیاسی نبود. نمی دانم، شاید نشان داد.هنوز هم در این مسأله کلنجار می روم ،آیا پسر یا دختری که دائم تحت تربیت برنامه ریزی شده پدر یا مادرش باشد(در مورد هما روستا ، پدر )می تواند از او تأثیر نپذیرد؟ خود من بر این عقیده هستم که حتما تأثیر می پذیرد، حتی اگر تأثیر متضاد باشد. اما غیر ممکن است که این تأثیر، اورا خالی کرده باشد و آدمی مثل هما روستا که سالهای سال همراه پدر در آلمان شرقی زیسته است، سیاسی فکر نکند. مگر این که بپذیریم، سیاسی فکر نکردن و فرار از سیاست نیز، خود، یک نوع تفکر سیاسی باشدو عکس العملی خودآگاه و بعمد، در برابر آن چه سالها با اوبود.
هما روستا، دختر شادروان رضا روستا بود. رضا روستا از پنجاه و سه نفر است که زنده یاد بزرگ علوی در کتابی به همین نام ، تحت عنوان (ر-ض) مفصلا به او پرداخته است. رضا روستا از اعضای نخستین کمیته مرکزی حزب توده ایران است که بعد از کودتای مرداد ۱۳۳۲ و غیر قانونی نامیده شدن حزب از سوی شاه بقدرت برگشته و بر سلطنت گمارده شده از سوی امریکا و بادستگیری های فله ای اعضاء و هواداران حزب درسرتاسر ایران، ناگزیر از ایران رفتند .
ا در اواخر دهه چهل قرن حاضر خورشیدی بود که “سوتلانا استالین” دختر “ژوزف استالین” دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی ، بسال ۱۹۶۷ میلادی،در دهلی به سفارت امریکا پناهنده شد و در چهل و یک سالگی به امریکا رفت و بلا فاصله،نامه خود را خطاب به پدرش (که سالها قبل نوشته بود) منتشر کرد و از کمونیسم و جهان سیاست دوری گزید.خود این حرکت در جهان سرمایه داری، بزرگترین حرکت سیاسی نامیده شد.
در ایران آن روز، باعتبار این که دختر استالین (از نظر جنسی)تعلق به دنیای زنان داشت، این خبر و نامه را، نخستین بار، مجله “زن روز” از نشریات کیهان منتشر کرد و نشریات دیگر بعد از زن روز، مسأله را پی گرفتند.
هما روستا هم کمی بعد(بفاصله یکی دو ماه) بتأسی از سوتلانا استالین،به آلمان غربی پناهنده شد ونامه مشابهی در نشریات آلمان غربی منتشر کرد . نامه هما روستا را هم، برای نخستین بار، مجله زن روز و سپس” اطلاعات بانوان” از نشریات مؤسسه اطلاعات منتشر کرد.من نمی دانم، هما روستا هم نامه اش را در زمان حیات پدر نوشته بود و پنهان نگهداشته بود ،یا با انتشار نامه سوتلانا استالین دست به این کار زد، در حالی که پدرش چهار یا پنج سال قبل از آن از دنیا رفته بود.
روان شاد هما روستا در سال ۱۳۴۹، بعد از انتشار نامه اش ، به ایران باز گشت و برای همیشه در ایران ماند . وی بعد از بازگشت به ایران در رشته شیمی به تحصیل پرداخت . ولی خیلی زود آن را نیمه تمام رها کرد و به تحصیل در تئاتر و سینما پرداخت .او از سال ۱۳۵۰ فعایت هنری خود را با فیلمی از زنده یاد ساموئل خاچیکیان شروع کرد و تاآخر عمر فقط و فقط بعنوان یک هنر پیشه شناخته شد و به اوج رسید و در اوج رفت./ همین “