خانه » هنر و ادبیات » نگاهی به آثار و احوال خورخه لوئیس بروخس

نگاهی به آثار و احوال خورخه لوئیس بروخس

قصه یک سرگردانی مدام
محمد سفریان

خورخه لوئیس بورخس

خورخه لوئیس بورخس

درباره نویسنده:
خورخه لوئیس بورخس در بیست و چهارمین روز از ماه آگوست سال ۱۸۹۹ در بوینس آیرس متولد می شود. نخستین ‏‏”تغییر” را در پانزده سالگی احساس می کند، زمانی که به همراه خانواده اش، به اروپا کوچ می کند. بورخس در ‏سالهای ۱۹۲۳ و ۱۹۲۵ اولین و دومین دفتر اشعارش را با عناوین “اشتیاق به بوینس آیرس” و “ماه روبه رو” منتشر ‏می کند. وی در سال ۱۹۳۱ باز هم به همراه خانواده به زندگی خارج از خانه پایان می دهد و به آرژانتین باز می گردد ‏و فعالیت های ادبی اش را از سر می گیرد. ‏
بورخس در سال ۱۹۵۶ به عنوان استادی ادبیات انگلیسی دانشگاه بوینس آیرس برگزیده می شود و ۱۲ سال در این ‏سمت می ماند. سال ۱۹۶۱ در واقع سال آغاز شهرت جهانی بورخس است. در این سال جایزه جهانی ناشران، مشترکاً ‏نصیب بورخس و بکت می شود و این امر باعث می شود تا آوازه بورخس ار مرزهای آمریکای لاتین بیرون رود و ‏دوستداران ادبیات او را بیشتر بشناسند و کارهایش را بیشتر تعقیب کنند.‏
وی در تمام سال های زندگی اش، هیچ گاه قصه نوشتن و شعر گفتن را از یاد نبرد. نهمین و آخرین کتاب شعر او با ‏عنوان “توطئه گران”، در سال ۱۹۸۵، و تنها یک سال قبل از راهی شدنش به دیار اسرار، روانه بازار کتاب شد. نوشته ‏های بورخس در کتابخانه ها، جای گرفتند، اما او خود در سال ۱۹۸۶، دنیای پرهیاهوی زندگان را ترک گفت و به ‏فضایی رفت که بارها و بارها در نوشته هایش، از آن گفته بود و تصویرش کرده بود. ‏
بورخس در یکی از سخنرانی هایش از قول امرسون چنین گفته بود: کتابخانه یک جور غار جادویی است، پر از آدم ‏های مرده، و آن آدم های مرده، وقتی صفحات آنها را باز کنید، می توانند دوباره متولد شوند، می توانند به زندگی ‏برگردانده شوند.‏
شاید چنین باشد و یا شاید هم برعکس، که این مردگانند که در مجاورت کتاب های زنده، می توانند برای کوتاه مدتی، ‏طعم زندگی را بچشند.‏

sdf009856+9653s23ew

نگاهی به شیوه ی داستان گویی بورخس…

خانواده انگلیسی آرژانتینی و بالیدن در دو فرهنگ متفاوت، حوادث جنگ بین الملل اول، کوچ خانوادگی به اروپا، ‏خوگرفتن با ادبیات جادویی و کهن مشرق زمین و… اینها و بسیار بیشتر از اینها همگی دست به دست هم دادند، تا زمان و مکان به یکی از عجیب ترین شکل ‏های شناخته شده اش، بر وی بگذرند. تا از اندیشه سیال این مرد، قصه هایی متولد شوند که بی گمان تا ابد در خزانه ‏فکر بشر، باقی خواهند ماند.
بورخس، دلداده “جادو” ست و از میان خیل قصه گویان، شهرزاد را بیش از دیگران می پسندد. همین است که فضای ‏جملگی نوشته هایش از “جادوی شهرزاد” مملو است و او خود به این موضوع اذعان دارد.‏
طرز قصه گویی بورخس، آنجا که شخصیت های قصه خود یک به یک به سخن می آیند و خویش را، از یوغ نویسنده رها ‏می کنند، آنجا که شخصیت های واقعی به دنیای خواب و رویا سفر می کنند، آنجا که انسان با حیوان و نبات و جماد، ‏یگانه می شود و آنجا که “کلمه” مسئولیت خرابکاری های انسان را به گردن می گیرد، همگی از شهرزاد نشان دارد و شهرزاد هم از آن ادبیان قصه گوی مادربزرگانه و جادوی خیال قصص شرق.‏
بورخس از جمله معدود نویسندگان مطرحی است که تنها در زمینه داستان کوتاه فعالیت کرد و هیچ گاه رمانی ننوشت. ‏چرا؟ تا آنجا که می توان از نوشته هایش سر در آورد، پاسخ این سوال، ریشه در تلقی بورخس از مفهوم ” زمان ” دارد. وی [شاید ‏تحت تاثیر مکاتب شرق]، معنای “جاودانگی” را نیک دریافته است و در واقع تک تک عناصر قصه هایش، از زمانی به ‏درازی تاریخ، به بلندای ” ابدیت” سخن می گویند، همین می شود که برای شرح گسترش طولی زندگی، نیازی به نوشتن ‏یک رمان نمی بیند. وی هر انسان را سمبلی از تمامی انسان ها می داند و می گوید: ” علّت ها و معلول ها در اینجا ‏بودند و کافی بود چرخ را نگاه کنم تا همه چیز را، به صورتی بی‌پایان بفهمم. ای شادی فهمیدن، برتر از شادی تصوّر یا ‏احساس! من جه‍ان را دیدم و طرح های محرمانه‌ جهان را. ” ‏
بورخس در تمام زندگی اش عاشق بود و آن طور که خودش می گوید در تمام عمر، ادبیات و فلسفه و اخلاق، معشوقه ‏هایش بوده اند، او اما، هیچ گاه همچون شکسپیر و دیگران، قصه ای عاشقانه ننوشت و تمام زندگیش را در راه دست ‏یابی به پاسخ معمای زندگی خرج کرد. وی در یکی از جلسات سخنرانی اش که در دانشگاه هاروارد ایراد می شد، این ‏نوع زیستن را به “سرگردانی”، تعبیر می کند و می گوید:‏
‏” … دارم به هفتاد سالگی نزدیک می شوم. قسمت اعظم زندگی ام را وقف ادبیات کرده ام و تنها تردیدها را می توانم به ‏شما عرضه کنم… با این حال چرا باید نگران باشم؟ تاریخ فلسفه چیست به جز تاریخ سرگشتگی هندوها، چینی ها، ‏یونانی ها، الهیون قرون وسطی، اسقف برکلی هیوم شوپنهاور و مانند اینها؟ من تنها می خواهم این سردر گمی ها را با ‏شما شریک شوم. ‏”
بورخس هر قصه ای را نوعی از اتوبیوگرافی می داند و هر متن مکتوب را گونه ای از وحی می شناسد. وی در قصه ‏ای بسیار کوتاه با عنوان بورخس و من، به یکی از عمیق ترین دغدغه های زندگی هنرمندان می پردازد. ” دشواری ‏درک شخصیت اجتماعی”، همانی که تمام نویسندگان و هنرمندان و یا شاید بهتر باشد بگوییم: ” مشاهیر” به گونه ای ‏تجربه اش کرده اند.‏..
‏”آنچه اتفاق می افتد برای آن مرد دیگر، برای بورخس اتفاق می افتد. من در خیابان های بوینس آیرس قدم می زنم… از ‏خلال نامه ها از احوال بورخس آگاه می شوم و نامش را در فهرستی از نام های کمیته استادان دانشگاه یا در تذکره ای ‏از احوال شاعران می بینم.علاقه ای خاص به ساعت های شنی، نقشه های جغرافیا، نسخ چاپی قرن هجدهم، ریشه لغات، ‏بوی قهوه و نثر استیونسن دارم. آن مرد دیگر در این علائق سهیم است، اما به شیوه ای متظاهرانه آنها را تبدیل به ‏اطواری تماشاخانه ای می کند.”‏
‏ قسمت عمده ای از داستانهای کوتاه بورخس به فارسی برگردانده شده اند که در این میان می توان به هزارتوهای ‏بورخس و کتابخانه بابل اشاره کرد که توسط آقایان احمد میرعلایی و کاوه سید عباسی به زبان فارسی آورده شده اند. در ‏این میان مجموعه ای از سخنرانی ها و نقد های ادبی وی نیز، به همت انتشارات نیلوفر، روانه بازار کتاب شده اند.‏

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*