جولای امسال پیامآور خبر درگذشت «عمر شریف»، بازیگر صاحبنام سینمای مصر و هالیوود شد، مردی که در طی بیش از نیم قرن فعالیت هنری، جامهی شخصیتهای گونهبه گونهای را بر تن کرد، شخصیتهایی که گاه از دل تاریخ آمده بودند و گاه با ادبیات و حماسه پیوند داشتند، از «چنگیزخان» و «چهگوارا» گرفته تا «دکتر ژیواگو» و «شریفعلی» در «لورنس عربستان».
عمر شریف در اسکندریهی مصر و درخانوادهای مرفه زاده و بالیدهشد. زادگاه او، همان سرزمین همآوایی تمدنها، زبانها و آیینهای رنگبه رنگ، روح او را با مفاهیمی چون مدارا و همزیستی نژادها و مذاهب مانوس کرد. چنانکه در سال ۱۹۵۵ و درسن بیست و سه سالگی، درپی دلدادگیاش به «فاتن حمامه»، دیگر بازیگر بنام سینمای مصر، مسلکش را از مسیحیت به اسلام تغییر داد و او را به همسری گرفت.
عمرشریف، اگرچه تا مدتها ستارهی بی رقیب سینمای مصر بود، اما آنچه شهرت جهانی او را رقم زد، بازی در نخستین فیلم انگلیسی زباناش، «لورنس عربستان» بود که آن را «دیوید لین» ساخته و نقش «شریف علی» را به او واگذار کردهبود. نقشی که بعدها بنا به گفتهی منتقدان سینمایی یکی از دشوارترین نقشهای مکمل در تاریخ هالیوود عنوان شد. او برای بازی در این فیلم نامزد اسکار شد و جایزهی گلدن گلوب را از آن خود کرد.
سه سال بعد، او به نامدارترین فیلم زندگیاش رسید. این فیلم با عنوان «دکتر ژیواگو» و به کارگردانی «دیوید لین» اقتباسی درخشان بود از رمانی به همین نام اثر «بوریس پاسترناک». شریف در این فیلم ایفاگر نقش «یوری ژیواگو» پزشک شاعر و عاشقپیشهای از طبقهی متوسط روسیه است که در جریان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و کشمکشهای داخلی این کشور دلدادهی زنی شوهردار میشود. پیامدهای انقلاب کمونیستی روسیه و دشواریهایی که گریبان طبقهی متوسط این کشور را گرفت، دستمایهی روایت زندگی این پزشک روس شدهبود. این فیلم به جهت سویههای انتقادیاش که استالین و زمامداری کمونیستی روسیه را نشانه گرفتهبود، به مذاق هالیوود خوش آمد و از سوی اسکار و گلدن گلوب مورد اقبال قرار گرفت. عمر شریف هم برای بازی در این فیلم یک بار دیگر جایزهی گلدن گلوب را دریافت کرد.
این بازیگر برجسته پیش از حضور و درخششاش در دکتر ژیواگو، به واسطهی «دیوید لین» به «فرد زینهمان» معرفی شد و در فیلم «اسب کهر را بنگر» همبازی آنتونی کویین شد، او پس از آن در آثاری چون «رولز رویس زرد» (۱۹۶۴) در نقش یک میهنپرست جنگجو، «چنگیزخان» (۱۹۶۵) در نقش چنگیزخان مغول، «شب ژنرالها» (۱۹۶۵) در نقش یک افسر آلمانی و وسترن «طلای ماکنا» (۱۹۶۹) در نقش یک یاغی در مقابل «جورج پک» به ایفای نقش پرداخت.
او همچنین با بازی در فیلم «چ» (۱۹۶۹) ساختهی « ریچارد فلایشر» در نقش «چهگوارا» هواداران بسیاری در میان روشنفکران جوان و دانشجویان پیدا کرد.
از دیگر فیلمهای «شریف» میتوان به ، تریلر هیجانی «نیروی عظیم» (۱۹۷۴) و «پلنگ صورتی دوباره ضربه می زند» (۱۹۷۶) هر دو به کارگردانی «بلیک ادواردز» و همچنین فیلم جاسوسی «راز برتر» (۱۹۸۴) اشاره کرد.
عمر شریف بهواسطهی همان بالیدن در اسکندریه، زبانهای بسیاری را آموختهبود و همین امر حیطهی نقشهای او را گستردهتر میکرد.
اما سال ۲۰۰۳ و بازی در فیلم «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» نمود علنی رواداری و مدارایی بود که شریف آن را در زندگی و حرفهاش زیستهبود.این فیلم روایتی سینماییست از نمایشنامهای با همین نام نوشتهی اریک امانوئل اشمیت، نویسنده و فیلسوف فرانسوی. داستان اشمیت دربارهی آشنایی یک پیرمرد خواربار فروش مسلمان صوفی مسلک و ترکتبار به نام «موسیو ابراهیم» است با یک پسر نوجوان یهودی به نام «موسی» (مومو). آشناییای که به رفاقت این دو و پدرخواندگی موسیو ابراهیم منجر میشود. در روایت سینمایی فیلم، عمر شریف، عهده دار نقش موسیو ابراهیم است. پیرمردی که در یکی از محلههای فقیرنشین پاریس در دههی ۱۹۶۰، بر سر نوجوان تنها و افسردهی یهودی دست نوازش پدری میکشد و او را همراه سیر و سلوک عارفانهی خودش میکند. مسلکی رها از بندهای «اصولگرایانه» و پیشفرضهای ساختگی ایدئولوژیک.
عمر شریف؛ پیرمرد خردمند داستان، نوجوان یتیم و سرگشتهی فرانسوی را با خود به استانبول میبرد، به تماشای سماع صوفیان و غرق شدن در شکوه هستی، در گرمابه در برابر موسی برهنه میشود تا برایش از میراث مشترک ابراهیم پیامبر برای یهودیان و مسلمانان (دربارهی فرزندان پسر) بگوید. از راه رستگاری، تعالی و حس خوشبختی که از نژاد و مذهب و طبقه بریست و از برابر بودن آدمها، آیینها و ادیان. حدیثی که «یک قصه بیش نیست» اما با زبانهای نامکرر واگویه شده است:
«موسیو ابراهیم مرا با چشمهای بسته به اماکن عبادت میبرد و چشم های مرا می بست و به اماکن عبادت می برد و من از بوی محل مذهب حاکم در آن مکان را حدس می زدم.
” اینجا بوی شمع می یاد حتما کلیسای کاتولیکه ”
“درست گفتی سنت آنتوانه ”
” اینجا بوی کندر می یاد ، باید کلیسای ارتدکس باشه . ”
“درست گفتی ، سنت سوفیاست ”
” اینجا بوی پا می یاد ، حتما مسجده . عجب بوی تندی !”
– بله، این جا مسجد کبوده. ﺑﮕﻮ ﺑﺒﻴﻨﻢ !ﺟﺎﻳﯽ ﮐﻪ ﺑﻮی ﺑﺪن ﺁدﻣﻴﺰاد، رو خوش نداری؟ پاهای تو هیچ وقت بو نمیدن؟ عبادتگاهی که برای انسانها ساخته شده و بوی انسان میده حالت رو به هم میزنه؟»
جهانی که موسیو ابراهیم برای مومو تصویر میکند، همان چیزیست که امروز زادگاه عمر شریف در تمنای آن دست و پا میزند: آشتی و مدارا.