این خروس از کیست که سرندارد ؟
بهروزشیدا
نشرباران، سوئد:
چاپ اول ۱۳۹۴(۲۰۱۵ )
پیشگفتار با عنوان : «کتابی که پیش رو دارید»، کتاب را این گونه معرفی کرده است :
مجموعه ای است ازدوازده جستار و ترجمه ی دوازده شعر از مجموعه شعر و شب آنابل لی را زمزمه می کرد، سروده ی برونو. ک . آویر.
نخستین جستار این مجموعه شامل بررسی کتاب خروس وقصه نوشته ی فیلم اسرار گنج دره جنی، نوشته ابراهیم گلستان است.بنا به اظهار نویسنده «برای نخستین بار دراین کتاب چاپ می شود. یازده جستار دیگر این مجموعه پیش از این در نشریه های چاپی والکترونیکی گوناگون چاپ شده اند».
فهرست مطالب این کتاب : آبی بی مرزفرمان واژه ها، جام حهانی ی ۲۰۱۴. سفری خیالی در هایبرتکست ها – آوازدور خونین شبان شاید؟ چهار رمان شکارکبک، پنجاه درجه بالای صفر، لب بر تیغ، خنده ی شغال در چند نگاه کوتاه – فرار به سامراء، درمیان خط های رمان فرار به سامراء نوشته ی ایرج رحمانی – توپ هنوز در زمین ما می چرخد، در جستجوی فوتبال دراتاق کار، سفری در ذهن سیال – که کهن جایش صدا می زند، خوانشی از رمان رقص پروانه ها، نوشته ی شهرام خلغتبری – یک بار دیگر آمده است نقال که بپرسد، تصویرهایی از زندان در ده رمان – این سایه از چیست دراین تاریکی ؟ درگذر رمان بچه های اعماق، نوشته ی مسعود نقره کار– آواز غربتِ آرزو چه واژه ها می خواهد، توقفی کوتاه در سه متن داریوش کارگر – وهنوز چه نقش ها که درآن شهرها است، نقش هایی از رمان شب ممکن، رمان همخونه، شش ترانه ی گروه هیچ کس – تیرتبلیغ برکمان جعلِ جهان، گشتی درهشت سریال دیگر درسایه ی متن های دیگر– که از تکرار پرسش ها گمان ساخته ایم، نخی بردوازده قطعه ی غریبه . اضافه کنم که درفاصله هریک از عنوان ها ترجمۀ سروده ها که دربالا اشاره شد آمده است.
این خروس ازکیست که سرندارد؟ درجست وجوی صداهای قصه ی خروس وقصه نوشته فیلم اسرار گنج دره جنی، نوشته ی ابراهیم گلستان:
آن چنانکه برپیشانی عنوان نشسته، نویسنده، به دنبال کشف صداهاست. اولین نگاه ش دراین باره به خروس است که متن داستان را بطور فشرده آورده وسپس به کاوش آن پرداخته است. حاجی ذوالفقار ساکن جزیره ای درجنوب کشور است. ازآن تیپ حاجی هاست که درکنار بندگی خداوند قادر ومتعال
با شیطان رجیم هم روابط حسنه دارد. هرشب بساطِ میخوارگی وهوسانه ها برقراراست. «حاجی به اشهد آخر رسیده بود و جانماز را که ور میچید دستورداد بساط را بالای پشت بام بیندازند. […] در هرحال رفتیم روی بام و نشستیم و برمخده های مخمل قرمز لم دادیم حاجی به شیشه های جین و ویسکی وکنیاک وکوکا و آبجو اشاره کرد و گفت چه می خواهیم». خانه ای دارد رو به دریا. بالاسر خانه مجسمه ی چوبی با کله بزی واقعی با دست وپای چوبی. حاجی ازدست خروس همیشه خشمگین است. می گوید این خروس حرام زاده است. «از زیرمرغ درنیومد این. . . . ساعت را با جنبش سر و با پلک نیم بسته نشان میداد، گفت ازاین تو دراومد، این. با دس خرد شده م. یه کاسه تخم مرغ دسم بید خواسم زفش [پنهانش] کنم حواسم رفت؛ نهادمش مِنِ ساعت، به کل حواسم رفت، یادُم رفت تا روزی که سگ پدر به جیر و ویر افتاد ». بالاخره خروس را می گیرند وحاجی به دست خود سر حیوان را ازتن جدا می کند. صدای خروس حرام زاده! برای همیشه خاموش می شود. حاجی از مهمانها که برای مساحی به جزیره رفته اند، سراغ محل گنج های میرمهنا را می گیرد که آنها اظهار بی اطلاعی می کنند. بوی گُه هم همه جا هست، همه ی فضا را اشغال کرده است: «یک بچه گوشۀ حیاط درسایۀ باریک سرگرم ریدن بود» . . . «بوی گُه اما چون با بوی نفت می آمیزد. انگار معمای گنج را می گشاید.» اما حادثۀ عجیبی درآن خانه رخ می دهد. «کسی بدن حاجی را سنده مالی می کند، چیزی در دهان او می تپاند و خانه را آتش می زند. صبح روز بعد راوی وهمراهش خانه را ترک می کنند» .
بهرور، بنا به روش همیشگی ش، با مطالعۀ آثاری چند از نویسندگان و اندیشمندان صاحب نظر وتمیز حلقه های هماهنگی، با تجزیه و تحلیل مفاهیم نقد خود را می پروراند. کاریست به شدت سخت و پر حوصله . دررهگذر این پیشینۀ سازنده، چون آموزگاری دلسوز، گفتمان های تازه مطرح می کند. دقت به مفهوم واقعی هرکلمه درهرنوشتار وگفتاررا تعلیم می دهد : «ادموند هوسرل تلاش می کند رابطه ی میان پدیده و آگاهی را توضیح دهد؛ یعنی رابطه میان عینیت و ذهنیت را. معنای یک چیز چه گونه تعیین می شود؟ جهان بیرونی چیست؟ نقش ذهن انسان درآفرینش این جهان چیست؟ پدیدارشناسی چیست؟». بعد به روایت از ژرژ پوله که «درمیان سه اندیشه ی ادموند هوسرل، ذهنیت را برجسته می کند؛ درمتن ادبی رد پای اندیشه ی نویسنده راجست وجو می کند» با چنین شیوۀ درست بهروز، در بستر نقدهای خود تکیه بر اندیشۀ نویسنده دارد. پنداری که با کالبد شکافی هرمتن ادبی، شناختن و شناساندنِ بنمایۀ فکر و نظر نویسنده به مخاطبین را نیز برعهده دارد، انجام می دهد.
با این توضیح، درمرحلۀ بعد پس از خروس به سراغ «اسرار گنج دره جنی » می رود. قصه وفیلمی که درآن سال های پرهیاهوی بحرانی، سروصدای بسیاری راه انداخت. دسته های موافق ومخالف در روزنامه ها ومحافل مختلف به گفتگو پرداختند. فیلم، پس از چند روزنمایش درسینما توقیف شد. بهروز درانتخاب هر دو موضوع ، شکل گیریِ فکر نویسنده را دنبال می کند. می خواهد سرچشمۀ اندیشه هایش را پیدا کند. به درستی دریافته که این نویسندۀ آگاه و جستجوگر، آبشخور پنهان و راز آلودی دارد که این همه هیاهو برپا کرده است. برای گشودن پیچیدگی ها تا رسیدن به واقعیت نقبی می زند به ژرفای فکر و اندیشۀ گوینده. به دقت، کارهایش را می شکافد. کاری به حاشیه های تزئینی عامه پسند ندارد. به خرده گیرانِ بیمایه وعیب وایرادهای حسودانِ عوامفریب اعتنا نمی کند. رُک گو وصریح است. راست می گوید. پاکیزه ودرست می نویسد. این هاست که قلم او را قابل احترام کرده و نوشته هایش مورد استقبال اهل فکر ومطالعه قرار می گیرد. با تمیز این توانائی ها، می خواهد به مخاطبین بگوید که گلستان، هم درخروس وهم در اسرار گنج دره جنی چه می گوید؟ اندیشۀ متحول او را می نمایاند: درتلاش است ازچگونگی و پیدایش اندیشۀ نویسنده برای خروس و اسرار گنج دره جنی سر دربیاورد. می خواهد ببیند وبداند ازکجا سرچشمه گرفته است .
نظرگاه بهروز، دربارۀ نویسنده خواندنی ست. درخوانش متن خروس می نویسد: «ازدوران تاریخی که درآن بالیده است جلو می افتد انگار سایه ی آینده ایران برآن گسترده است؛ سایه ی جمهوری اسلامی. آیا منش حاج ذوالفقار که چون از نمازفارغ می شود بساط عرق خوری می گسترد، آینده ای را که در آن نمازخوانان بساط می گسترند پیش بینی نمی کند» . برهمین باوراست دربارۀ اسرار گنج دره جِنی. دراینجا نیز«ازدوران تاریخی ای که درآن بالیده جلو می افتد. سقوط محمد رضاشاه پهلوی را پیش بینی می کند. چیزهائی هست که ما را متقاعد می کند که آن روستا تمثیل سرزمین ایران است. اشاره ای دارد به «مهمیز وعودسوز و صراحی و آئینه»، و از فرهنگ نمادها می گوید: «آئیئه طلسمی است که انسان را دربرابر نیروهای شیطانی مراقبت می کند. هم ازاین رواست که تنها انسان است که تصویر دارد؛ هم از این رو است که شیاطین تصویرندارند . . .» و سرانجام در قیاس حاج ذوالفقار قهرمان خروس، با مرد دهاتی قهرمان اسرار گنج دره جِنی، نشان می دهد که هردوشبیه همند و ازیک ایل و تبارهستند :
خروس واسرار گنج دره جِنی درشباهت سخت ساکنان جهان شان به یک دیگر، سخت شبیه اند؛ هم صدایانی که هنوز صدای نویسنده شان را به همان آهنگ می خوانند: این خروس از کیست که سر ندارد؟
آیا این پیام گلستان روایتگر حال واوضاع من و شما وشمایانِ بیشمار مردم دراین سرزمین نیست؟
جستاردیگری دراین بررسی، آوازغربت آرزو چه واژه ها می خواهد. توقفی کوتاه درسه متن داریوش کارگراست. اینجا داستان «زغال» ودیگری «اردای ویراف نامه» را برگزیدم . می دانم که تصحیح آن را درآن سال های بیماری با تحمل زحمت و درد سرزیاد، انجام داده است. منقد، نخست، نگاهی دارد به داستان زغال تا فاجعۀ ویرانگر فقر و جهل را از قول داریوش یادآورشود.
بهروز، متن داستانِ «زغال» را به کوتاهی روایت می کند: زن ومرد فقیری درخانۀ محقری با زندگی فلاکتباربسر می برند. آنها سه پسر دارند. دو پسرشان درجبهه ی جنگ ایران و عراق می جنگند. پسر سومی بچۀ شش ساله با آن هاست. مرد درمانده برای امرارمعیشت، به حاج مهدی متوسل می شود که به حاج رمضان کوره دار سفارش اورا بکند که روزانه مقداری زغال به اوبدهد تا او با اندکی سود بفروشد. وساطت اثرمی کند و حاجت اوپذیرفته می شود. «ماجرا اما آن جا اوج می گیرد که مرد تا جوال زغال اش سنگین ترشود، پسر کوچک خود اسماعیل را با وعده ی یک جفت چکمه پلاستیکی لابه لای زغال ها، درجوال می گذارد و جوال زغال را به ترازودار تحویل می دهد. ترازودار جوال را وزن می کند و تحویل می گیرد، ودر انبار می گذارد. شب که مرد برای نجات اسماعیل به انبار می آید اسماعیل را مرده می یابد» .
واما درباره اردای ویراف نامه : این کتاب شرح سفر هفت شبانه روزی ویراف به عالم ملکوت برای دیدارازبرزخ و جهنم و بهشت است. بهروز، مراحل گزینش ویراف و ماجرای تاریخی و شنیدنی آن سفر ملکوتی را با زبانی گیرا به گونه ای جالب شرح می دهد که پنداری خود دوشادوش طرف ناظر حوادث بوده و در تمام نشست ها حضورداشته است. دوران حکمرانی اردشیر زمانه ای که : «نود و شش پادشاه را کشته و جهان را از دشمنان خود خالی کرده است» برای گسترش دین زرتشت و اثبات حقانیت این دین با انتخاب چهل هزار «مرد ازدانایان» به منظور گزینش فردی برای مسافرت از بین آن ها به جهان دیگر، جهت آوردن خبر از دنیای پس ازمرگ؛ و آگاهی از حال واوضاع آن مرده ها، بالاخره یک نفربا نام ویراف برگزیده می شود. «آنگاه ویراف جامه ی سپید می پوشد؛ بوی خوش می گرداند، بر تختی میان آتشگاه می نشیند؛ سه قدح شراب می نوشد؛ به خواب می رود؛ هفت شبانه روز بعد از خواب بر می خیزد و ازراز جهان دیگر خبرها می آورد. بهشت و جهنم و برزخی را روایت می کند که هم چون همه ی بهشت ها وجهنم ها وبرزخ هایی است که خدایان ساخته اند» . و سپس از جایگاهِ خیالی شکنجۀ گنه کاران وعیش وعشرت مدهوش کنندۀ پرهیزکاران، و شکنجه های غلام باره گان، و روسپیان، زنانی که فرمان شوهرنبرده اند وپادشاهان ظالم و . . . سرانجام اینکه «اردای ویراف نامه سفر به عالم ملکوت است».
زنده یاد داریوش وقتی پس ازانتشارکتاب ارزشمند «اردای ویراف نامه» را برای من فرستاد، بسیار خوشحال شدم واز زحماتش سپاسگزاری کردم. بامشاهدۀ خطِ نوشتاری و زبان اصلیِ متن کتاب، به دشواری کار و تسلط او در تصحیح آن پی بردم، هنوزهم درشگفتم ازعشق وعلاقۀ مفرط و کارسترک و طاقت فرسای او، با آن ناراحتی جسمانی که سال های طولانی مبتلا بود و انجام چنین خدمت جالب فرهنگی اش. حال که درفرصتی مناسب فرهنگمداری فرهیخته چون بهروز این کتاب را مد نظر قرار داده، بی سپاس وقدردانی نمی توانم ازکنارش بگذرم ؛ همین.
این نکته را نیزبگویم که درتاریخ ادیان، آنگونه شواهد و اسناد نشان می دهد، به احتمال زیاد آبشخور اصلی و بنیاد فکری دنیای پس از مرگ، برپایۀ اندیشه های زرتشت است. دین زرتشت، برای اولین باردرجهان هستی، مسئلۀ دنیای پس از مرگ و مکافات های اعمال زیستیِ بشریت را به مانند بهشت و جهنم مطرح کرده است. روایت چنین است : « دین زرتشتی نخستین مذهبی است که درجهان ازمسئلۀ حیات عقبی و مسئلۀ قیامت سخن به میان آورده و مسئلۀ «آخرالزمان» را بمفهوم کامل خود طرح کرده. برحسب تعالیم آن پیامبر ایرانی، چون روزی این جهان هستی بآخر برسد رستاخیزعالم واقع خواهد شد درآن روز خوبی ها وبدی ها را شمارخواهند کرد و برای امتحان بدکاران و نیکوکاران جایگاهی پرازآتش و آهن گداخته بوجود می آید بدان و زشتکاران را در آنجا خواهند افکند. بدان و اشرار جاویدان درآنجا مدام بسوز و گداز عقاب میشود. ولی از کتاب گاتاها درست مفهوم نمیشود که آیا خود روان پلید «انگرامشی نیو» نیز درنیران دوزخ ابدالاباد باقی خواهدماند یا آنکه ازآنحا بیرون آمده بجایگاه دروغ خواهد رفت» . بنگربد : تاریخ جامع ادیان ازآغاز تا امروز. تآلیف جان ناس. ترجمه علی اصغر حکمت. چاپ سوم .باهمکاری مؤسسۀ انتشارات فرانکلبن فروردین تهران، ص ۳۱۰.
دربارۀ شکل گیری دین یهودیت، نخستین دین ابراهیمی نیز ازتآثیر «مزداتیسم » سخن رفته است : «ظاهرا یهود با آئین «مزدیسنیزم» دربابل تماس حاصل کردند. و ازاصل و فرع کیش ایرانیان آگاه شدند. از جمله مسئلۀ اعتقاد به اهرمن که آنها به «شیطان» تعبیر کردند. و همچنین اعتقاد به ملائکۀ کروبی وبعث بعد ازموت و ظهور مسیحای نجات دهنده همه این نکات و معانی درآنجا دردین یهود نفوذ یافت زیرا اثری از این مبادی درآثار اولیۀ آن قوم دیده نمی شود». همان بالا ص ۳۶۱.
ازنظرگاه بهروز، «اردای ویراف نامه» در ردیف آثاری چون سیرالعباد الی المعاد اثرحکیم سنائی، کمدی الهی اثر دانته، منظومۀ گمشده اثر جان میلتون و رمان سلوک زائر اثر جان بایان می باشد. و سپس توضیح می دهد که «بنمایه ی نوع ادبی ی سفر به عالم ملکوت حضور سالکی است به جهان دیگر، سالکی که جان درجهان خاکی پرهیزکارانه مشتاق عالم بالااست». مفهوم غائی تقابل عقلانیت و شریعت و سرآغاز جدال خردگرائیست با باورهای ایمانی؛ درگسترۀ خیال دردنیای رنگین اوهام.
ویراف، پس از خوردن سه قدح شراب هفت شبانه روز خوابیده، پس ازبیدارشدن، رؤیاهای خود را صادقانه تعریف کرده است. نه ازمعراج وآسمان هفت طبقه گفته و نه ازملائکۀ رهنما، حتا بدون آنکه سخنی با خدا گفته باشد. خوابیده، بدکاران و پیروان اهریمن را با مکافات های هولناکش درخواب دیده و روایت کرده است. پاک و پاکیزه . برجستگی حادثۀ ویراف، برفرض هم که داستان بوده باشد، از آن جهت قابل تآمل است که اتفاق ها درزمین خاکی رخ داده. با راهنمائی عقل و خِرد بشری پی ریزی شده؛ توسط پادشاه جهانگشائی که «نود و شش پادشاه را کشته است» نه دررابطه با ملکوت آسمانی.
یادمان باشد که تاریخ مدون درمراحل نوپائی ست. تکامل بشریت و آغاز تمدن صدها هزار سال طول کشیده تا به تاریخ و تاریخ نگاری رسیده است. آبشخورادیان ابراهیمی ومناسک آن درباورهای استوره ای ست که توسط دانایان زمانه شکل گرفته به منظور سعادت اجتماعی، وبا استقبال عموم رسمیت پیدا کرده است. خدایان کهن از طبقۀ قدرتمندان جوامع اولیۀ بودند و زیردستان را با ظلم و ستم به بندگی می کشاندند. بذرهای همان فرهنگ به ویژه دراسلام با تبلورگسترده ازاحکام آسمانی، که ازاهم واجبات اعلام گردید. ویراف، با آن گزینش سختگیرانه و مدبرانه، نوشیدن شراب و خوابیدن خوشانه این نکته را عریان کرده، حاملان احکام و زیستن بنده وار و مصرف اندیشۀ عوامانۀ طاعت و بندگی را زیر سئوال برده است.
تآمل هوشمندانۀ داریوش کارگر درتصحیح این متن کهن، به زمانه ای که عقلانیت و فهم، زیرتازیانۀ اوهامِ سازمان یافتۀ مسلط؛ به بند کشیده شده است، دوراندیشی اورا یادآور می شود وبحثِ تازۀ دیگری می طلبد. سپاس از بهروز شیدا که با یادی از داریوش، اهمیت کارش را دریافته است.