زمانه وآدمهایش
نقد داستان های ابراهیم گلستان
عسگر عسکری حسنکلو
نشر اختران . تهران
چاپ یکم ۱۳۹۴
اشاره، پیشگفتاری ست درآغاز سخن برای شناساندن فعالیت های ادبی و هنری ابراهیم گلستان و «شیوه هایی که «برای بیان اندیشه هایش به کارگرفته است» و سپس یادآور می شود که «تا کنون کتابی مستقل درنقد داستان های او منتشر نشده است». پس از این توضیحات بررسی فعالیت های مورد نظر آغاز می شود.
پاره ی یکم: شرح زندگی و سبک داستانی ابراهیم گلستان
ازشیراز تا ساسکس، روایت خانوادۀ گلستان وبخشی ازآغاز زندگی، و رشد رو به کمال این نویسندۀ اندیشمند است. کنجکاو وجوینده. واین که درخانواده ای چشم به جهان گشوده و پرورش یافته زیرنظر پدری با فرهنگ که روزنامه نگاربوده وچاپخانه دار وازشش سالگی پایش به سینما گشوده شده است. «دایی ام موظف بود که ما راهفته ای دوشب ببره سینما . . . هرچه فیلم می آوردن من می دیدم». پس ازگذراندن دورۀ دبیرستان درشیراز به تهران می رود و وارد دانشکدۀ حقوق می شود اما نیمه کاره رها کرده دنبال تحولات زمانه در راه شناختن تازه ها و پُرکردن ذهن وشعور خود می رود. زمانه زمانۀ دگرگونی هاست. بحبوحه جنگ دوم جهانی و سرتاسر خاک ایران جولانگاه نظامیان متفقین است. کناره گیری اجباری رضاشاه وتبعید او به افریقای جنوبی، جانشینی فرزندش درمقام سلطنت. تغییراوضاع داخل کشور، کاهش فشارهای حکومتی و اختناق مسلط، آزادی معدود زندانیان سیاسی وتشکیل حزب توده ایران توسط همانها که معروف به (پنجاه و سه نفر) شدند. انتشارروزنامه های گوناگون و حزب ها و تشکل های سیاسی، استقبال اهل قلم واندیشه ازبرنامه های حزب توده، گلستان نیز وارد فعالیت های آن حزب می شود. درمراکزکارگری مازندران مسئولیت های مهمی برعهده می گیرد. وهمان جاست که با رفتار وکردار مسئولان حزب آشنا می شود. بدزهای تردید در دلش جوانه می زند. نویسنده، نمونه اش را ازقول گلستان در برگ ۸۵ کتاب به دست می دهد « . . . یکی هم بود به نام مارتین ساروخانیان که در رشت آنقدر کثافت کاری کرده بود که فرمانده شوروی او را بیرون کرده بود، . . . تبعید به مازندران و. . .او انتخاب نشد. رآی کم آورد آقای اسکندری انتخابات را لغو کرد و گفت دوباره رآی گیری می کنیم. رآی بگبرند تا مارتین انتخاب شود!».
مشاهدۀ این گونه دخالت های ناروا گلستان را تکان می دهد. تاب نمی آورد. به تهران برمی گردد. در روزنامه های مردم و رهبر در تهران با نوشتن مقالاتی مسئولیتهای مهمی عهده دارمی شود. این جاهم دنبالۀ همان روش مازندران را در شکل های گوناگون می بیند و بیشتر لمس می کند. هشیارانه درمی یابد که :«جاه طلبی های شخصی تازه به دوران رسیده های حزب، جای کار منظم و هدفمند سیاسی را گرفته است، کار در روزنامه ها را رها می کند». درفضای آن دوران تحول، جاه طلبی وکجراهه افتادن های حزب توده را به باد انتقاد می گیرد. فرهنگ سیاسی تحمیلی را به زمانۀ دگرگونی های اجتماعی توضیح می دهد. سخنان پخته و سنجیدۀ او حس و درک درستش را درتمیز بازی های سیاسی و نقش بازیگران واسطه به نمایش می گذارد:
« کم کم مشخص می شد که خیلی مشکل هست این بنای خراب شده را آماده تلقی کرد برای ساختن دوباره. معلوم بود که واقعا خرابی بدجوری هست. خرابی ازداخل بود. خرابی بود حتی پیش از خوردن ضربت ازخارج . . . گفتم درروزنامه کار نخواهم کرد. میدیدم درواقع دارم ظاهردستگاه اداره کننده ای را که کارش دست خودش نیست آب و رنگ میدهم. میدیدم با این کارصداقت خود من از میان میرود. دیدم نه، نمیشود. فکرکردم حالا که نمیخواهم مقاله بنویسم و روزنامه اداره بکنم پس چه بنویسم؟ گفتم بیایم قصه بنویسم، با قصه نوشتن حرف های خودم را بزنم. میدانستم شنونده های من کمترخواهند بود، خیلی کمتر، اما میدانستم که گفتن هایم دست کم بی ریاترو بی دروغ ترخواهد بود». با چنین اندیشۀ سالم که دوربود وناهمگون، و فاصلۀ زیادی داشت با تفکراجتماعیِ غالبِ روز. تک صدائی اگر صادقانه باشد و بی ریا، اثرمثبت خود را نشان می دهد. سلامت نفس و پاکی اندیشه با گسترش پایه ای به چند صدائی توسعه می یابد.
ترجمه دوکتاب مارکسیستی هم از کارهای فرهنگی آن دوران است : «دیالکتیک استالین» و «اصول مارکسیسم لنین».
گلستان، پس از رها کردن حزب توده، به داستان نویسی می پردازد. چرا باید رها نمی کرد؟ با این همه تجربه ها که اندوخته با چشم وگوش خود ناظر تبعیض ها و بیعدالتی ها وتقلب ها بوده است. بنگرید به نخستین مجموعه داستان های او با عنوان «آذر، ماه آخرپائیز»، که نویسنده «زمانه و آدمهایش» به درستی داستان های این مجموعه را شکافته؛ آبشخور بیشتر آنها را نشان داده. دردهای مزمن را عریان کرده، که نمونه اش را دربالا آوردم. گلستان، نه تنها دراین مجموعه، بلکه در اکثر داستانهای ماندنی خود، اثرهمین زخم های ناسور وکهن که دردلش لانه کرده است را بیرون ریخته به امید این که دربیداری مردم دین خود را ادا کند. در فیلم سازی نیز همین شیوه را دنبال می کند. فیلم «اسرار گنج دره ی جنی»، نگاهی ست به شدت انتقادی درتبیین دگرگونیهای کشور.
گلستان، در آذرماه ۱۳۲۶همراه عده ای ازحزب توده کناره گیری می کند. پیداست که ازمقاله نویسی درروزنامه ها نیزدست برمی دارد. «مقاله نویس جوانی که به زودی به یکی ازنویسنده های برجسته کشور تبدیل شد؛ ابراهیم گلستان، نویسنده ای با استعداد دیگری که در دهه ی ۱۳۴۰ یک کارگردان مشهورشد»
نخستین اثرداستانی گلستان با عنوان «آذر، ماه آخرپائیز» درفروردین ۱۳۲۸درتهران منتشرمی شود. «درداستان های این مجموعه، مسئله اصلی گلستان تآمل دروقایع سال های دهه بیست وگرایش های مختلف اجتماعی و سیاسی ایران درآن دهه است». هریک ازداستان ها، روایتگر بخشی از دردهای فرهنگی – اجتماعی ازقبیل: مهارآزادی وکمبودهای سیاسی که نویسنده ای هشیارعقبماندگی های ریشه دار را با توجه به دگرگونی های زمانه، وفضای تازه ای که گشوده شده با خوانندگان درمیان می گذارد. نوآوری های این مجموعۀ داستان دراندک مدت مورد توجه اهل قلم وکتاب قرارمی گیرد. طولی نمی کشد که گفتگوها ازمحافل ادبی به روزنامه ها می کشد و کتاب بارها با تجدید چاپ به دست خوانندگان می رسد.
درکنار این تلاش ها، به عکاسی و خبرنگاری درشرکت نفت به آبادان می رود. با ساختن فیلم خبری که درآمد بیشتری هم داشته دریچۀ تازه ای گشوده می شود. «کارفیلم سازی وقفه ای ده ساله درروند داستان نویسی گلستان پدید می آورد». می گوید «قصه مدخلی است برای بیان دیدگاه هایم درباره مسائل مختلف و اکنون به جای نوشتن به نوشتن با دوربین روی آورده ام» پنداری تغییر و تحول و دگرگونی رو به کمال درجنم اوست و با خونش عجین شده است .
بااستقبال کتابخوان ها «شکارسایه» شامل چهار داستان که درسال های ۱۳۲۸– ۱۳۳۱ نوشته شده در ۱۳۳۴ منتشر می شود. با همان روش داستان های قبلی که در بیداری مردم و آگاهی عموم از آنچه گذشته و می گذرد – البته در قالب داستان گام برمی دارد.
گلستان، سومین مجموعه داستانی را با عنوان : «جوی ودیوار و تشنه» شامل ده داستان را درسال ۱۳۴۶ منتشر می کند، دراین اثر، «مضامین سیاسی کتاب های . . . جای خود را به درونمایه های اجتماعی می دهند. بینش وتجربه ی نویسنده درعالم سینما در زاویه ی دید و نحوه ی روایت این داستان ها تأثیر می گذارد.»
عسگری حسنکلو، که بیشترین داستان های گلستان را دراین کتاب بررسی و نقد کرده، به نکته ای اشاره کرده که قابل تآمل است: «گلستان ازاولین مجموعۀ داستانش، آذر، ماه آخرپائیز، درباره ی مبارزه برای تغییر اوضاع اجتماعی و امکان تغییر واصلاح به وسیله ی مبارزه ی فردی و جمعی سخن گفته بود، درونمایه ی بسیاری ازداستان های کوتاه اوبه همین مسئله برمی گردد»، از شک و تردید سخن گفته : «درباره ی امکان تغییر واصلاح درسطح کلان اجتماعی ابراز تردید می کند. خبر مرگ احمد درداستان «آذر، آخرماه پائیز» . . . در«تب عصیان» . . . با شکست خوردن زندانی در اعتصاب یک نفره اش به پوچی آرمان مبارزه وعصیان پی می برد». «ناصر و رمضان هم در داستان «میان دیروز وفردا» به بیهودگی این نوع مبارزه پی می برند». درداستان «بیگانه ای که به تماشا رفته بود» ازمجموعه ی شکارسایه هم مبارزه ی بی فرجام به شکلی دیگر مطرح می شود».
حوادث دهه های گذشته به درستی نشان می دهد که شک و تردیدهای گلستان بیجا نبوده است. اخیرا کتابی به قلم باقرمرتضوی ازاعضای قدیمی حزب رنجبران منتشرشده است و درآن کتاب تنی چند از زندانیان سیاسی رژیم گذشته وابسته به گروه های گوناگون سیاسی، ازتجربه های خود سخن گفته اند. مقالات خواندنی زیاد به قلم فعالین و زندانیان دراین کتاب ششصد صفحه ای آمده است که برخی ها ازهدر رفتن مبارزه ها و جان باختنِ صادقانۀ جوانان پرشوروبا ایمان و آسیب های اجتماعی وجانی که بیشتر برپایۀ احساس های ناسنحیدۀ شورانقلابی بوده است تکیه کرده اند. *
عسکری حسنکلو، در بررسی و نقد «مد و مه» می نویسد: «آزادی های سیاسی ای که پس از رفتن رضاشاه، دردهه ی بیست، درکشور پدید آمده بود– که داستان های دوکتاب اول گلستان درآن سال ها نوشته شده بودند – با خفقان واستبداد دهه ی چهل قابل مقایسه نیست. ازآن «روزهای روشن» اکنون خیالی بیش نمانده است واستبداد چون مهی سراسرکشوررا دربرگرفته است. گلستان در دهه ی بیست هم به امکان تغییر به وسیله ی مبارزه ی روشنفکرانه خوش بین نبوده است، بااین حال در«مد ومه» واقع بینی او در درک روابط سیاسی حاکم برجامعه او را تا مرزهای بدبینی پیش می برد». استناد او بر این نظریۀ راوی مد ومه تکیه دارد :
«اما ای کاش دریا با آن تمام پاکی پهناورش که میگوئی یک بار وقت مد با هرچه آب که دارد سر میرفت میریخت توی شط، میآمد بالا، و تمامی این رود را میشست، میخورد، و تمامی قاذوره هایش را، وهرچه شاخه های خالی وخشک بود، و خشکی را، وهرچه خاک و شن و سنگ وکوه و صحرا بود میشست، میشست، میبرد تا شمال، میبرد تا مرز بازرگان، میریخت روی جودی، میریخت روی آن دوقله ی آرارات – جائی که کشتی مرحوم نوح افتاده است» .
نگاه نویسنده به «اسرار گنج دره جنی» درپایانه دفتر نیز ازبخش های خواندنی این کتاب است. نقش بازیگران که هریک نمادی ویژه از شخصیت مسئولان تا آدم های معمولی را در ذهن خواننده زنده می کند. وا می دارد آدم ها را تماشا کنی. و، مهمترمتن رُمان که پیام، یا روایتِ پیش بینی ریزش، و رخداد بزرگ درونی؛ و خلاقیت رشگ انگیز نویسندۀ اسرار گنج دره جنی را توضیح می دهد. و این که عسگری حسنکلو با شکافتن متن روایت ها خواننده را تا پایان سخنانش می کشاند. دریغم آمد این نوشتۀ شنیدنی او را اینجا نیاورم.
عسگری می نویسد: «جسارت گلستان در شخصیت پردازی مرد دهاتی به عنوان محمدرضاشاه و نیز تجسم آموزگار روستا درنقش امیرعباس هویدا حقیقتا شگفت انگیزاست؛ آن هم در دوران اوج اقتدار شاه. عباس میلانی درباره ی فیلم «اسرار گنج دره جنی» و توقیف آن و رابطه گلستان و هویدا درپی این ماجرا رویدادی را روایت می کند: «چندماه پس از صدور توقیف اسرار گنج دره جنی، شبی گلستان درمنزل فریدون هویدا مهمان بود. ازقضا امیرعباس هویدا هم آن شب به دیدن برادرش آمده بود با ورود گلستان به اطاق جدالی لفظی میان او و امیرعباس درگرفت. هرلحظه هم لحنی تند ترپیدا می کرد. طولی نکشید که به یک رویاروئی جدی بدل شد. گویا هویدا چیزی ازسرطعن درباره ی پیراهن گلستان گفته بود. گلستان به خشم آمد و پیراهن ازتن به در کرد و آن را درهم پیچید وبه طرف هویدا پرتابش کرد و به صدایی رسا گفت «بوش کن بوی وجدان می دهد . . . نه بوی کسی که روح خود را فروخته.» محافظان هویدا بلافاصله به طرف گلستان حمله ور شدند. اما هویدا با تکان آرام عصایش آنان راازهرگونه اقدامی واداشت. چند دقیقه بعد، گلستان را به کنارخویش خواند.ازمستخدمی خواست که «یک بطر ازجعبه مخصوص که سفیر فرانسه فرستاده بود بیاورد. کنیاک هورداژ بود.» آن گاه هویدا به صدائی ملتهب ومضطرب صدای “انسانی مغموم” داد سخن داد. می گفت «احساس می کند به او خیانت شده» ازخودکامگی روزافزون شاه می گفت واندیشه ی سخیف نظام تک حزبی می نالید».
با نقد داستان بلند «خروس» دفتر به پایان می رسد.
* حلقه ی گمشده سیروس نهاوندی . اثر باقر مرتضوی. انتشارات فروغ کلن آلمان. زمستان ۱۳۹۳