خانه » هنر و ادبیات » گردش لاجرم چرخ گردون / نگاهی به حضور بهار در شعر دنیا… لیلا سامانی

گردش لاجرم چرخ گردون / نگاهی به حضور بهار در شعر دنیا… لیلا سامانی

نشانه‌شناسی فصلها از جمله موضوعاتی‌ست که عمیقا در ادبیات جهان ریشه دوانده‌است. شاید به این سبب که تغییر فصول از دیرباز رویداد مهمی در زندگی بشر به شمار می‌رفته‌است، چرا که همین پدیده‌های طبیعی بوده‌اند که به بشر ِوابسته به زمین، زمان شخم، کاشت و درو را گوشزد می کرده و بقای او را رقم می‌زده‌اند. همین درهم تنیدگی سرنوشت بشر و تغییرات اقلیمی‌ست که فصول را در دنیای ادبیات به وسیله‌ای برای تمثیل‌گرایی نویسندگان بدل کرده‌است.

d-asd5-e43-3

اما بهار نقطه‌ی آغازین چرخه‌ی فصلهاست. زمان تولد دوباره و شکوفایی، موسم شادابی و امیدواری. هنگامه‌ای که طبیعت بر سرما و رخوت زمستانی چیره می‌شود و در تناسخی دگرباره حیاتی نو را آغاز می‌کند.
گیاهان نورسته از دل خاک، بارانهای نوازشگر بهاری، درختان ملبس به شکوفه، پروانه‌های رهیده از پیله، پرندگان از کوچ برگشته و … از جمله مظاهر این فصل پرشوراند.
بهار برای بیشتر اهالی ادب نشانه‌ای‌ست از ابدیت زندگی. فصلی که شالوده‌ی بالندگی‌ست وحیات و میل بشر به بقا از آن نشات می‌گیرد. از همین روست که آثار ادبی بسیاری با دستمایه قرار دادن بهار و پدیده‌های آن خلق شده‌اند.این آثار گاه به وصف زیباییهای این فصل بسنده‌ می‌کنند و گاه آن را برای ترسیم دغدغه‌های بشری و بیان رویدادهای اجتماعی و سیاسی بر می‌گزینند.
شاعرانی چون والت ویتمن، امی لاول و رابرت برنز از یاسهای بهاری، به عنوان استعاره‌ای از امیدِ در راه و تجدید زندگی بهره برده‌اند. در این میان امی لاول شاعر آمریکایی و برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شعر، در اشعار کوتاهش که به هایکوهایی مدرن مانند اند به بهار و مظاهر طبیعت نگاهی ویژه دارد:

در اتاقم ماندم
به برگ‌های تازه‌ی بهار اندیشیدم
آن روز شادمانه بود

والت ویتمن

این شاعر قرن نوزدهم که به پدر شعر سپید آمریکا ملقب است، بیش از همه به خاطر خط‌شکنی‌اش در جریان ناتورالیسم ادبی شهره است. اشعاربی‌پروا و صریح او به سبب مفاهیم همجنسگرایانه‌شان همواره محل بحث و جنجال بوده‌اند. او در نخستین بند از یک شعر طویل‌اش با عنوان «آن هنگام که گلهای یاس آخرین بار درآستانه‌ی در شکفت» می‌نویسد:
ای بهاری که بازگشتت ابدیست، ارمغان سه‌گانه‌ای که
تو به یقین برایم خواهی آورد، این است
یاسی که شکوفنده‌ی جاودانی‌ست،
ستاره‌ای که در باختر فرو می‌رود و
و یاد مردی که عاشق اویم

ویلیام شکسپیر

این ادیب بزرگ بریتانیایی در شعر «آهنگ بهار» پس از آن که وصفی نغز از بهار و طبیعت شورانگیزش به‌دست می‌دهد، با شوخ‌چشمی همیشگی‌اش زبان به طنازی باز می کند و نوای فاخته ها در بهار را کنایه‌ای به مردان متاهل قلمداد می‌کند
هنگامه‌ای که گلهای کاسنی ابلق اند و بنفشه آبی رنگ
و گیاهان خودروی کوه سفید- نقره‌فام
و آلاله‌های وحشی زرد چرده
مرغزار را با شوری دگرگونه رنگ‌اندود می‌کنند
در آن هنگام فاخته بر شاخسار هر درخت
مردان متاهل را به ریشخند‌ می‌گیرد و نغمه سر می‌دهد
“کوکو. کوکو. کوکو!” چه واژه‌ی ترسناکی
و چه ناخوشایند برای گوش یک مرد متاهل

دیوید هاربرت لارنس

نویسنده و شاعر بریتانیایی و خالق رمان جنجالی «معشوق بانو چترلی» که بیشتر از یک هزار شعر از خود برجای گذاشته است، منظومه‌ی بلندی دارد با نام «در حسرت بهار»،او در بخشی از این چکامه با واژگانی که سویه‌های اعتراضی در آنها هویداست، می‌گوید:
دلم می خواست در این دنیا بهار برقرار بود
بگذارید بهار بماند
بیاید، بخروشد، موج خون بزند!
بیاید، آفرینش بشتابد!
زندگی بیاید! سراسر این توده فاسد را بجنباند!

ویلیام بلیک

این فصل اعجاب انگیز از نگاه این شاعر عارف مسلک انگلیسی، هم دور نمانده‌است. اشعار بلیک سرشار از تمثیلها و نمادهایی‌ست که با تلمیح‌های شاعرانه به تصاویر کتاب مقدس اشاره‌دارند، او در عین وابستگی‌اش به این روایات، از انسان و رویاها و دغدغه‌هایش هم غافل نیست. بلیک انسان و زندگی‌اش را در قاب اسطوره می‌نهد و تلواسه‌هایش را تشریح ‌می‌کند. او منظومه‌ای را برای توصیف زندگی انسان در چهار نوبت شبانه روز – بامداد، ظهر، عصر و شامگاه- سروده و عناوین آنها را با چهار فصل سال مرادف کرده‌است، در بخشی از شعر«به بهار» می‌خوانیم:
ای بهار، ای که با طره‌های ژاله بارت
از میان پنجره‌های روشن بامداد به ما می‌نگری
فرشتگان چشمانت را بر جزیره باختریمان بدوز
سرزمینی که یکنوا و بانگ زنان نزدیکی‌ات را مژده می‌دهد
ای بهار (ترجمه : محمد رجب پور)

هنری دیوید ثورو

این فیلسوف تعالی گرای آمریکایی در شاهکار جاودانش «والدن» تصاویری بی‌بدیل از طبیعت و جلوه‌های رنگارنگش به دست‌ می‌دهد. این کتاب روایتی مستند از زندگی ثورو در یک کلبه‌ی جنگلی‌ست. جایی که روزگار نویسنده حوالی آبگیر «والدن» و در خلوت تمام او با طبیعت می‌گذرد. ثورو در فصل هفدهم این کتاب با عنوان «بهار» توصیفی یگانه از بهار بکر و بدوی به دست می‌دهد :
« بهار جاودانه بود و نسیم صبا با گرمایی دلچسب گلهایی که بی بذر زاده می‌شدند را نوازش می‌کرد.»

ویلیام باتلر ییتس

این شاعر ایرلندی؛ در زمره‌ی پیشگامان ادبیات در قرن بیستم و برنده‌ی نوبل ادبی سال ۱۹۲۳ است. سمبولیسم او در لفافه‌ای از اسطوره‌های بومی و عرفان مستور است. او شاعری تلخ‌اندیش است و به فرهنگ جوامع مدرن و ارزشهای فرهنگی عصر کنونی به دیده‌ شک می‌نگرد، شعر «چرخ» یکی از آثار اینچنینی اوست:
در زمستان بهار را می خوانیم
و در بهار، تابستان را
پس از آن که حلقه هایِ انبوهِ پرچین
گفتند زمستان بهترین است
دیگر هیچ چیز خوب نیست
چون بهار نیامده
و ما نمی دانیم آرزویِ گور است
که خونِ ما را می آزارد ( برگردان: بهنود فرازمند)

کوبایاشی ایسا

از این شاعر هایکو سرای ژاپنی، هایکوهای بهاری فراوانی برجای مانده‌است. اشعار او با قدمت نزدیک به دو قرن هنوز هم برای مخاطب امروزی زنده و ملموس است. کوبایاشی با وجود زندگی غم‌انگیز و سرشار از تلخ‌کامی‌اش اشعاری امیدوارانه و در ستایش زندگی سروده‌است. او با تکیه بر باور مردمان شرق این دور مسلسل را نه تنها پوچ بلکه سیر و سلوکی عارفانه می‌پندارد که حاصلش بلوغ و تکامل آدمی ست. او فرا رسیدن بهار را ادامه‌ای می انگارد بر گردش لاجرم چرخ گردون. ایسا در بیشتر هایکوهای بهاری‌اش «پروانه» را به مثابه‌ی مولفه‌ای منادی این فصل معرفی می کند، همان موجودی که پس از تناسخهای پیاپی، سرانجام در دگردیسی انجامینش بال پرواز می‌گشاید:
“پروانه
از شاخه‌ای به شاخه دیگر
غروب برکه؛
یک اتفاق بهاری.”

“پروانه‌وار
از شاخه‌ای به شاخه دیگر
چنین است راه و رسم بودا
درین جهان.” ( برگردان: سید علی میرافضلی)

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*