خانه » هنر و ادبیات » یک زندگی دیکنزی… یادی از چارلز دیکنز و ابراهیم یونسی مترجم ایرانی آثارش / مینا استرابادی

یک زندگی دیکنزی… یادی از چارلز دیکنز و ابراهیم یونسی مترجم ایرانی آثارش / مینا استرابادی

dsgtey545w

دویست و دومین زادروز چارلز دیکنز، نویسنده‌ی شهیر بریتانیایی یادآور دومین سالروز خاموشی ابراهیم یونسی، مترجم فارسی‌زبان آثار اوست.
“چارلز جان هوفام دیکنز” متولد فوریه ی ۱۸۱۲، زبده‌ترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و از تاثیر گذارترین نویسندگان قرن نوزدهم به شمار می رود. تا آنجا که به عقیده ی “جیمز جویس” ، دیکنز پس از شکسپیر، تأثیر گذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده‌ است.

ابراهیم یونسی

ابراهیم یونسی

دیکنز که حرفه‌ی روزنامه نگاری را پیش گرفته و نام خود را به عنوان یک فعال اجتماعی نیز تثبیت کرده بود، با نگارش رمان هایش فعالیت های اجتماعی خود را شکلی دیگر بخشید، او رمان نویسی بود که با خلق شخصیتهایی ماندگار، مرزهای زمانی و مکانی را در نوردید و خود را با فرهنگ مردم جهان عجین ساخت. تا جایی که امروز نام هایی چون “الیور تویست”، “اسکروچ”، “دیوید کاپرفیلد” و ” خانم هاویشام” به نمادهایی بدل شده اند که گاه در میان مکالمات روزمره بار وصفی به خود می گیرند. دیکنز در داستان هایش بیش از همه به طبقه ی فرودست جامعه توجه داشت، نگاهی اجتماعی که در حقیقت فقر و تهی دستی قشر پایین اجتماع در دوره ی ویکتوریا را آشکار می ساخت. او که در دوازده سالگی به دلیل به زندان افتادن پدر لاابالی و وامدارش ناچار به کارکردن در کارخانه ی واکس سازی شده بود، همه ی رنج و محنت این دوران را همواره در خاطر داشت و بعدها این مساله را دربسیاری رمان هایش نیز منعکس ساخت. تا آنجا که در داستانی بلند با نام “دکان عتیقه چی” به طور خاص مساله ی کار کودکان در معادن را نشانه رفت. او از هر فرصتی برای محکوم ساختن بیداد ، تضاد طبقاتی و فخر فروشی بهره می برد و با جسارت تمام بر قوانینی می تاخت که طبقه ی بالای جامعه را محق می دانست تا به افراد ضعیف صدمه بزند. این دیدگاه دیکنز آنقدر برای همگان ملموس و ماندگار است که امروزه واژه‌ی «دیکنزی» تبدیل به صفتی شده است در وصف فقر و محنتی بیش از حد تحمل و هم چنین دست به گریبان شدن با شرایط دشوار و اسف‌ناک در زندگی.

نثر غنی، داستان سرایی توانمند و قدرت استثنایی دیکنز در خلق شخصیتهای به یاد ماندنی، او را مبدل به نویسنده ای با محبوبیت جهانی ساخته است. بسیاری از آثار این نویسنده به زبان فارسی نیز ترجمه شده اند، اما در این میان آنچه ترجمه های “ابراهیم یونسی” را از سایر ترجمه های متمایز کرده و آنها را ملموس ، دلنشین و همخوان با زبان دیکنز ساخته است، شاید زندگی ملودارم دیکنزی وی باشد. وی که در شهر مرزی “بانه” ی کردستان متولد شده بود، در دوسالگی مادر خود را از دست داد و کودکی اش در کنار مادربزرگ و پدربزرگ مادری مستمند و شریفش در محرومیت مادی سپری شد. در حالی که همواره تحقیرهای خانواده ی خان زاده ی پدری‌اش وی را عذاب می داد. یونسی در هفده سالگی وارد مدرسه ی نظام شد و پس از اخذ دیپلم و زمانی که افسر سوار شده بود؛ به رضاییه، در آذربایجان غربی منتقل شد، او در همین شهر ازدواج کرد و بچه دار شذ، اما در سانحه ای تیری به پایش خورد که موجب قطع شدن پایش گردید، پدرش خانواده ی وی را به کردستان برد ولی در آن سرمای زمستانی مریم، دختر چهل روزه اش مننژیت گرفت، بیماری ای که شنوایی و تکلم نوزاد را از او سلب کرد.
پس از آن ارتش، یونسی را برای ساخت پای مصنوعی به اروپا فرستاد و او پس از بازگشت در تهران در اداره ی ذخایر ارتش مشغول به کار گشت، اما پیوستنش به حزب توده، سبب شد تا او پس از کودتای ۲۸ مرداد، با حکم اعدام روبه رو شود، حکمی که به دلیل نقص عضوش به حبس ابد تقلیل یافت و هشت سال بعد، در زمان اصلاحات دوره‌ی نخست وزیری علی امینی این حبس نیز به پایان رسید.

اما ابراهیم یونسی این هشت سال را مبدل به دوره ی پر ثمر زندگی خود ساخت، او که شاهد اعدام بسیاری از هم قطاران و هم فکران خویش بود، در زندان قصر که آن روزها مملو بود از زندانیان تحصیل کرده ی از فرنگ برگشته، به آموزش زبان پرداخت و پس از مدتی توسط سیاوش کسرایی با دیکنز و رمان «آرزوهای بزرگ» او آشنا شد. یونسی ترجمه‌ی این کتاب را در زندان آغاز کرد و زمانی که کتاب را در سال ۱۳۳۷ برای چاپ به انتشارات نیل سپرد هنوز روزگارش در زندان می گذشت.

رمان آرزوهای بزرگ که درقالب یک اتوبیوگرافی نقل می شود، در حقیقت شرحی ست بر وضعیت اجتماعی و سیاسی دوران دیکنز، اوضاعی که یونسی نیز آن را هم در زندگی خود و هم در وضع معیشتی مردم کشورش به عینه مشاهده کرده بود. رمان در برگیرنده ی حقایق تلخ اجتماعی ست که هم نویسنده و هم مترجم فارسی زبان آنها را در کودکی و نوجوانی خود تجربه کرده بودند، زندگی در مناطق فقیر نشین و لمس درد و رنج طبقه ی تهی دست جامعه در کنار بروزمصائب و محنتهای گوناگون از نقاط مشترک زندگی این دو نویسنده است. آرزوهای بزرگ از آرزوهای والایی روایت می کند که هزینه ی دستیابی به آنها حفظ عزت نفس و کرامت انسانی ست، آرزوهایی که صحنه ی زندگی را مبدل به نبردی خطیر می سازند. در این رمان جنگ میان طمع و قناعت، خساست و مناعت طبع، کینه جویی و جوانمردی، سنگدلی و رافت، انتقام و گذشت، خود خواهی و ایثار ، همه و همه در منش و سکنات شخصیت های داستان به تصویر کشیده می شوند و فضای رمان را مبدل به فضایی شگفت آور ، اسرار آمیز و سراسر ماجرا می سازد که در سویی انهدام و زوال رخ می دهد و در سوی دیگر آبادانی و تعالی پیش روست.

این عزت نفس ذاتی در شخصیت ابراهیم یونسی به خوبی جلوه گر بود، او همواره در ترجمه ی کتابها، به متن اثر توجهی ویژه داشت و اگر اصل اثر با ایده وتفکر او همخوانی نداشت، از ترجمه ی آن سرباز می زد، چنان که خود او چنین می گوید:

“یادم می‌آید کتابی را به اسم “شرلی” که ۷۰۰ صفحه بود، از شارلوت برونته ترجمه کردم، اما دیدم کتاب ضد کارگری شد و قرار بود علمی‌ها آن‌را چاپ کنند، اما چون به مصالح ملی ضرر می‌رساند، آن را پاره کردم و چاپ نشد. معتقدم که مترجم، باید کتابی را ترجمه کند که برای جامعه مفید باشد و به درد جامعه بخورد.”

یونسی می گفت او این عمل را از ترس خیانت به مردم و این که مبادا وسوسه‌های مالی سبب انتشار این کتاب شود انجام داده است.

اما رمان های دیکنز که همواره به مبارزه ی میان طبقات شهری و روستایی، خیر و شر، سرمایه داران سلطه جو و طبقه ی کارگر می پردازند، با سرشت و عقاید فردی یونسی سازگاری داشتند، او چون دیکنز با زبان ساده و سلیس و در عین حال پر صلابت منحصر به فرد خود از واقعیت های اجتماع پرده بر می داشت.

رمان «خانه‌ی قانون زده» دیگر اثر دیکنز است که ابراهیم یونسی در زندان دست به ترجمه ی آن زده است، کتاب که در سال ۱۳۴۱ توسط انتشارات امیرکبیر چاپ شد، در حالی به اتمام رسید که یونسی مطلع شده بود فردا صبح از زندان آزاد می شود و شب آخر زندان را به ترجمه ی دو صفحه ی باقی مانده از این کتاب اختصاص داد. این کتاب هم داستانی ست از زندگی غم انگیز طبقه ی کارگر فقیر در انگلستان. دیکنز در این کتاب مسایل اجتماعی و سیاسی را در قالب نقشه ای داستانی بیان می کند. او در سراسر داستان دستگاه فاسد قضایی را با لحنی طنز آلود به چالش می کشد، او از پرونده های بی انتهایی می گوید که هیچ گاه به نتیجه نمی رسند و صاحبان این پرونده ها در طی حیات خود موفق نمی شوند داد خود را بستانند و به این شکل است که جمع وسیعی از وکلا از این طریق برای خود مکنت و مقام تحصیل کرده اند و همه ی شخصیت های داستان را در خود احاطه کرده اند و ابراهیم یونسی این بیداد را چنین برای خواننده ی فارسی زبان ترسیم می کند :

” کودکان بی‏شماری دیده به جهان گشوده و سالخوردگان بسیاری از جهان رفته‏اند، عده‏ای بی‏آنکه خود بدانند دیوانه‏ وار خویشتن را در گیر آن یافته‏اند. خانواده‏های بیشمار از این دعوا کینه بسیار به ارث برده‏اند.”

” از بایگانی اسناد و مدارک محکمه در می‏آییم، و باز و باز هم بایگانی می‏شویم، دفاع می‏کنیم، عطف می‏کنیم، گزارش می‏کنیم، در اطراف رئیس عدالتخانه عظمی و اقمارش در گردشیم، در پیرامون هزینه دادرسی، که نه تنها مطلب اساسی پرونده است، می‏رقصیم و رقص‏کنان به جانب مرگ نکبت‏بار می‏رویم”

دیکنز صحنه ی عدالتخانه را فرورفته در گل و مه توصیف می کند تا همان نکبتی که زندگی مردم را به تباهی کشانده را به خواننده القا کند، رمان با همین تصاویر آغاز می شود و همه چیز از رودخانه، چمن، بندر و شهر را احاطه شده درمهی غلیظ به تصویر می کشد و از فصای رعب آور و آمیخته به مرگی سخن می گوید که مردم را به تعلیق و سردرگمی کشانده است. همان جوی که یونسی خود و مردم کشورش را اسیر در آن احساس می کرد:

“یعنی می‏توانم به آن لحظات بحرانی اشاره کنم که طی آن گردنبند با حلقه‏ای سوزان یا اشعه فروزانی را در فضای تار می‏دیدم که خود مهره‏ای از مهره‏های آن بودم و تنها آرزویم این بود که از بقیه جدا شوم، و از این‏که جزیی از این شیء مخوف بودم رنج وصف‏ناپذیری می‏بردم ”

ابراهیم یونسی که کتاب «هنر داستان نویسی» را نیز در زندان نوشته بود و توسط سیاوش کسرایی برای چاپ به دست ناشر سپرده بود، پس از آزادی از زندان هم به آثار دیکنز توجهی ویژه داشت، چنانکه در سال ۱۳۵۵ رمان “داستان دو شهر” این نویسنده را ترجمه و منتشر کرد. این رمان که داستانش در لندن و پاریس در سالهای قبل و در طول انقلاب فرانسه رخ می دهد، ازاوضاع فرانسه در سالهای منتهی به انقلاب و پس از آن خشونتهای انقلابیون نسبت به اشراف سابق روایت می کند. این کتاب که یکی از بهترین منابع برای پژوهش های دانشگاهی مرتبط با داستان های انقلاب فرانسه به شمار می رود، هیجانات انقلابی و ایدئولوژی ها را به نقد می کشد و روایتی تاریخی از واژه ی ” انقلاب” را در هر عصری به جای می گذارد. او درابتدای این رمان با نگاهی استعاری و ظریف، استحاله ی شراب به خون را به عنوان ذات و جوهره ی انقلاب به تصویر می کشد، شاید همین اعتقاد در یونسی ریشه دوانده بود که پس از انقلاب تنها سه ماه استانداری کردستان را عهده دار بود و پس از آن از این سمت استعفا داد.

ابراهیم یونسی پس از آزادی از زندان به همراه “محمد قاضی” و “م. ا. به‌آذین” در بخش ترجمه شرکت کامساکس مشغول به کار شد. با آن که از یونسی ۸۰ ترجمه از زبان انگلیسی و یک ترجمه هم از زبان فرانسوی به جای مانده است، اما او نه تنها عطش نوشتن خود را فقط با ترجمه سیراب نساخت بلکه در حیطه ی وسیعی از موضوعات مختلف دست به قلم برد. از آثار او در عرصه ی داستان و رمان می توان “به گورستان غریبان”، “دلداده‌ها”، “فردا”، “مادرم دو بار گریست”، “کج‌کلاه” و “کولی”، “داداشیرین”، “شکفتن باغ”، “خوش آمدی”، “دعا برای آرمن” و در ترجمه ی رمان به “دن کیشوت”، “سه تفنگدار”، “پشه‌ی بینی‌دراز”، “سگ شمال”، “اسپارتاکوس”، “خیاط جادوشده”، “سه رفیق”، “طوفان”، “آشیان عقاب”، “یک جفت چشم آبی” و “اگر بیل استریت زبان داشت” اشاره کرد. او هم چنین در زمینه ی تاریخ و سیاست کتابهایی از جمله “صهیونیسم”، “تجارت اسلحه”، “آمریکای دیگر”، “جنبش ملی کرد”، “روابط ایران و ترکیه و مسأله‌ی کرد” را نوشته است. کتاب “زمستان بی بهار” دیگر اثر اوست که وی در سال ۱۳۸۲ به رشته ی تحریر درآورد و خاطرات خود را ازکودکی تا آزادی از زندان در آن نگاشت.

این نویسنده و مترجم ایرانی که از سال ۱۳۹۰ و در پی ابتلا به بیماری آلزایمر بستری شده بود، در روز نوزدهم بهمن سال ۱۳۹۱ درگذشت، اویی که به گفته ی “رضا سیدحسینی” کارهایش تصادفی نبود و گویی نقشه ی پیش برد فرهنگ ملتی را برعهده داشت، مصادف با روزهای تولد راوی”آرزوهای بزرگ” به ” گورستان غریبان” در زادگاهش راه جست، او فقر را پذیرفت و در عین بی نیازی پرکشید تا شاید بهای فضیلت را به نسل امروز و نسل در راه نشان دهد، مردی که در لحظه لحظه ی زندگی اش استوار و بی تعلق زیست و چنان نقشی از ماندگاری برنام خود زد که سرانجام به دور از هیاهوهای حاکمیت به آغوش گرم مردم بانه بازگشت. به قول” آیت دولتشاه”:

“… از مرگ ابراهیم یونسی ناراحت نیستم چون هر بار که کتابش را ورق می زنیم و هر بار ترجمه ای از او می خوانیم کنار ماست و از پشت همان شیشه های عینک قاب کائوچویی اش به ما لبخند می زند.”

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*