مترجم احمد سیف
چاپ اول تهران ۱۳۹۲
ناشر نشر نی – تهران
مورتیمر دوراند درسال های ۱۸۹۴ – ۱۹۰۰ از طرف دولت انگلیس درایران به عنوان وزیر مختار آن دولت برگزیده میشود. او که قبلا درمأموریت های هند وافغانستان، نظرنخست وزیر وفت انگلستان را جلب کرده بود، به علت گسترش نفوذ روسیه در دربار ایران و حوادث دیگری که احتمال خطر درراه منافع بریتانیا بوده، به ایران اعزام ومأموریت خود را آغاز می کند.
نخستین گزارش او تاریخ ۲۷ سپتامبر۱۸۹۵ – تهران اسناد محرمانه شماره ۶۷۰۴ را دارد.
جمع آوری اسناد با همکاری سرهنگ پیکو وابسته نظامی انگلیس، و پیشنهادات او وگزارش نواب حسنعلی خان منشی بخش شرق شناسی با یادداشتی از شخصیت صدراعظم و آگاهی ازمنابع درآمد کشور کارهای مقدماتی صورت می گیرد. اما، درهمان آغاز می نویسد « شرایط داخلی اصلا رضایت بخش نیست. شاه حکومت ایالات ومناصب مهم دولتی را بطور منظم به کسی که ییش ترین پول را بپردازد برای دوره های کوتاه می فروشد» وسپس ازپریشانیهای امور کشور و نا به سامانی نظام اداری و ضعف دولت به شدت انتقاد می کند و ازقدرت حکمرانان محلی می گوید. ازقدرت «ملاها هم – که قدرت شان بسیاربیشتر ازآن است که باید باشد، نادیده گرفته می شود.» کسری بودجه سالانه ۵۰۰۰۰ لیره استرلینگ است بی نظمی درارتش و عدم پرداخت حقوق ارتشی ها و سربازان. می نویسد «ارتش گروهی ازعوام الناس اند که نه اسلحه و مهمات به درد خور دارند و نه چیزی به اسم نظم و انضباط. درکشور هیج محکمۀ قضائی قابل اعتمادی نیست. عملا جاده ای وحود ندارد» و بعد با شمردن خرابیهای کشور، از موانع گسترش تجارت و فراوانی پول بی ارزش کشور که فقر وفلاکت و درماندگی مردم را فراهم آورده است سخن می گوید و از شورش نان . حرص و طمع و بی عرضگی و بی جرأت و جسارت بودن شاه را مطرح می کند و قدرت گرفتن روحانیون را «که انفاقا اصلا مورد علاقۀ ایرانیان نیستند».
اشاره شگفت انگیزی دارد به نحوۀ تلکه کردن ناصرالدین شاه از خلق الله که با همۀ شرمندگی و ننگینی هایش شنیدنی ست! « می گویند مدتی پیش برای شکار رفته وگرفتار برف سختی شده بود، شبی درخانه محقر پای تپه ای، سرکرد و صبح،هنگام ترک خانۀ محقر، ازصاحبخانه پرسید که درمقابل این افتخار چه “پیشکشی” خواهید پرداخت. سرانجام صاحبخانه ۶ سکۀ امپریال روسی (تقریبا معادل ۵ لیره) پیشکش داد که شاه باخود برد. ودیگر اینکه «چند هفته پیش شخصی یکصد وپنجاه لیره به شاه پرداخت و تا پایان عمرش سالیانه دویست لیره حقوق تقاعد برای او تضمین شد» زیرنو یس ص۱۲
از ضعف ولیعهد درآذربایجان و پریشانی های آن سامان می گوید و ازبی لیافتی و غارت ظل السلطان درجنوب ایران و «سومین و مجبوبترین پسرشاه نایب السلطنه، که فرماندهِ کل قشون است به هزینۀ سربازان ثروتمند می شود . . . وآن ها را می چاپد». و تشکیلات اداری صدراعظم هم شنیدن دارد که «ادارۀ صدراعظم درواقع یک کیف سیاه چرمی است» با همان کیف سیاه درآمدش اما درهرسال «ازهفتاد هزارلیرۀ استرلینگ تا یکصد هزار لیره استرلینگ عایدش می شود . . . . ایران آن قدر ضعیف و نالایق است که هرمتجاوزی می تواند به او زور بگوید» ازقول صدراعظم می گوید که «پسر رئیس هیئت وزیران که وزیر پُست است شخصا بسته های پستی را که با ارزش به نظر می آیند، می دزدد». سفیر انگلیس ازنفوذ فزاینده روس دردستگاه دولتی و به ویژه دربار به شدت ناراحت است و نگران. و تلاش می کند راهی برای موازنۀ نفوذ درشاه و دربار پیدا کند. «درایران کسی نیست که حقیقتا وطن پرست و خواهان بهبود اوضاع باشد.» او که بنیاد اصلی آشفتگی ها و نا به سامانی ها را ازستمگری ها و طمع کاری های شاه و اطرافیان می داند با ذکر نمونه ای با احترام از «دوست بزرگ ما، فرمانفرما» یاد می کند که اخیرا حکومت کرمان را ازناصرالدین شاه خریده است. برای این معامله یا « برای این منصب ، ۱۰۰۰۰ لیره به شاه و ۲۰۰۰ لیره به صدر اعظم و مبالغی کم تر ازاین به چند نفر دیگر پرداخته است» .
مآموریت این سفیر مقارن زمانی ست که دولت ایران با رژی اختلافات راحل کرده و قرارشده ایران خسارت مقرره را به کمپانی رژی بیردازد. سفیرموقعیت را مناسب دیده و به دولت متبوع خودش پیشنهاد می کند که برای تطمیع ناصرالدین شاه «مثلا می توانیم به او وامی بدهیم تا بتواند بدهی اش بابت «رژی» را بپردازد» او با اطمینان کامل ازحرص وآز شاه می نویسد «شاه برای پول تقریبا هرکاری می کند»
صدراعظم که درآمد گمرکات را به همراه لقب پس ارفوت پدرش امین السلطان به ارث برده است، « حق جمع آوری عوارض گمرکی و راهداری ومالیات سرانه را به دیگران، در ایالات مرزی وحتی اشخاص دیگر می فروشد » نظام خزانه داری کشور هم مانند حسابداری ارتش آشفته و مورد سوء استفاده وزیر ودیگران است. صدر اعظم برای محکم کاری پست وزیرخزانه داری را هم به برادرش سپرده است که خیالش از جهت مالی آسوده و درامنیت باشد .
قابل ذکر است که مورتیمر، درگزارش های خود جسته و گریخته ازتقسیم ایران بین روس وانگلیس، سخن به میان می آورد و براین عقیده پیش بینی می کند که «اگر روسیه بخش هایی ازشمال ایران را اشغال کرد، ماهم بخش هایی از جنوب ایران را اشغال کنیم» با این که آشکارا ازتشکیل حکومت ایرانِ تحت الحمایۀ انگلیس، ترس و واهمۀ خود را پنهان نمی کند وخطرناک می داند ، بااین حال طرح ابتدائی اشغال خاک ایران را مطرح کرده و ایجاد « هستۀ اصلی نیروی نظامی بسیار بزرگتری که با عرب ها بختیاری ها ودیگر قبابل تشکیل می دهیم» را پیشنهاد می کند. وشگفتاور این که درپی این فتوحاتِ خیالی با اطمینان اضافه می کند که «روس ها و ایرانی ها باید بفهمند که هرگونه پیشرویِ روس ها در شمال موجب می شود که ما اقدام لازم را برای اطمینان از دسترسی به بنادر خلیج فارس انحام دهیم.» و سپس نقل قولی از صدر اعظم ایران را روایت می کند که مدتی پیش: « به من می گفت که هیج فکر نمی کنید روسیه و انگلیس ایران را بین خودشان تقسیم کنند . . .» ازاین نکته نیزنباید غافل ماند که این نماینده انگلیس هر ازگاهی از کله شقی وبرخوردهای تند و تیز مأموران ایرانی دلخوری های خود را پنهان نمی کند. همو با حس قوی دریافته است که خیلی از ایرانی ها رفتارهای دیپلوماسی انگلیسی ها را خوش ندارند. دراین برخوردهاست که به دولت خود توصیه می کند : «نظرمن اینست که دررفتارمان با دولت ایران ، ازهیچ مهربانی دریغ نکنیم، ولی درعین حال نباید بگذاریم که ما را سرسری بگیرند . . . دولت ایران که وجودش کاملا به حمایت ما وابسته است، باید بفهمد که تمام اظهارات ما را جدی بگیرند. اندکی ترس توأم با اعتماد به تمایلات ما. » و درادامۀ شرح این مشکلات راه حل نهائی را خود سفیر توضیح می دهد :« پاسخش – متأسفانه – بسیار ساده است شاه و صدراعظم – درواقع دولت ایران – عملا ازما چیزی جز پول نمی خواهند».
در اختلاف فیمابین ایران وشرکت رژِی و پرداخت خسارت ایران، سفیر به ناباوری شاه وعدم فهم و درک او اشاره ای دارد و از اینکه شاه «این بدهی را یک اخاذی نفرت انگیز خواند»، هرگز نمی داند و نمی تواند بفهمد که : «دولت بریتانیا قدرت نقضِ حقوق شرکت های تجاری را ندارد و هرگز هم باور نخواهد کرد» بیخبری شاه از ابتدائی ترین روابط کشورهای دیگر با ملت های خودی را توضیح می دهد که واقعا که تأسف بار است. ناصرالدین شاه، که سراسر خاک ایران را ارث پدری خود می دانست و میلیون ها مردم این سرزمین را رعیت خود خطاب می کرد، و شخص سفیر نیز بارها با این شیوه های کشورداری شاه و دولت آشناست و خود، بارها به این مقوله ها اشاره هائی دارد ، درنهایت آرامش می گوید : «او فکر می کند که ما – اگربخواهیم – می توانیم او را ازاین بدهی خلاص کنیم و اگر دوست او هستیم باید این کاررا بکنیم ».
ناگفته نماند که سفیر مصلحت اندیش است. با افکار گسترده و همه جانبه ؛ و دربرخی موارد با احساس نوعی دلسوزی با مردم ، با سخنان نرم و منطقی خود، انگار که لباس دیپلوماسی را از تنش درآورده و درشولای یک هموطن کنار سفرۀ نان خالی به درد با او نشسته است : «ضرورتی به تأکید دوباره نیست که وقتی حقوق سربازان ودیگر کارمندان دولت پرداخت نمی شود، بدهی بابت رژی ما را درایران محبوب تر نمی کند. همیشه بسیاری از مردم می گویند خارجی ها درآمد ایران را می چاپند وچیزی به ایرانیان نمی رسد.».
همو درمحدودۀ حرفه ای خود، با اعتماد به نفس و خیلی قاطعانه سخن می گوید و داوری می کند. بارها دربارۀ شاه وصدر اعظم واز روابط آن دوگفته ونوشته و هنوز گفتنی هایش دربارۀ آن دو ادامه دارد: براین عقیده پای می فشارد که انگلیسی ها هرچه بخواهند ازشاه صدراغظم می توانند بگیرند. «شاه هرحاکمی که ما تعیین کنیم، منصوب خواهد کرد. بی تردید، صدراعظم را برکنار خواهد کرد او تنها به این دلیل درقدرت مانده است که می تواند پول مورد نیاز شاه را تإمین کند . . . ترس او ازتهدید روس ها یا شورش مردم است و برای من دشوار است که این نکات را واضح تر بگویم».
سفیر که ازمیزان نفوذ روس ها درشاه ودربار کاملا آگاه است و گاهی نیز اغراق آمیز به نظرمی رسد، با این حال می داند که روس ها دررقابت با انگلیسی ها با حساسیت مراقب اوضاع هستند؛ و درهرپیشنهاد برای اصلاحات امور در ایران به آن اشاره می کند، ازاین نکته نیزلحظه ای غافل نیست که با اطمینان می گوید: «اگر ترتیبی دهیم که ازاین کار سودی هم به شاه برسد، احتمالا موافقت خواهد کرد». درباره اصلاح عدلیه و دستگاه قضائی از این که همۀ امور دردست روحانیون است خیلی یاس آور و نا امیدانه سخن می گوید. بااین حال ازمنابع طبیعی کشوریاد می کند باهمۀ اوضاع مالی پریشان دولت؛ ثروت های نهفته ومواد اولیه وخام ایران را یاد آور می شود. «وضع مالی اش خراب است منابعش دست نخورده مانده است و تجارتش رونقی ندارد» .
در پایان گزارش تفصیلی خود توصیه می کند که : « ما باید به دولت ایران بفهمانیم که دیگرنمی تواند با ما بازی کند، چنان که درگذشته به ندرت این کار را کرده است» با سفارش دربارۀ گرفتن امتیازات تازه تجاری و اخذ امتیاز کارون علیا با اخذ ضمانت های محکم وقابل اعتماد گزارش را به پایان می رساند.
درنامه سرهنگ پیکو به سِرمورتیمور دوراند، که محرمانه است و تاریخ ۳۱ اوت ۱۸۹۵ را دارد، بنا به اظهارنویسنده مقالاتی است که کم و بیش تصویر زندگی اداری ایران را با تکیه به مشاهدات خود تدوین کرده و «دربخش دوم پیشنهادهایی برای بهبود شیوۀ ادارۀ امور ارائه شده است». اما، نباید ازحق گذشت که این سرهنگ وابسته نظامی دولتِ انگلیس که ظاهرا تخصص اش باید بررسی امور نظامی بوده باشد، آن چنان که ازمفاد دقیق این گزارش و راهنمانیهایش بر می آید؛ فردیست همه فن حریف و دانا و با تدبیر که درکلیه امور از نظامیگری تا دادگستری وگمرکات وخزانه داری و راه اتداختن اداره محاسبات درهمۀ وزارتخانه ها! مهارت دارد. و گفتنی ست که بدون کمترین مبالغه یا حسادت، طرح های اصلاحاتی اش، درآن شرایط پریشان ایرن، ازنظرگاه هر ناظر بی طرف و منصف قابل پذیرش بوده و کارساز. همو با وارسیِ اوضاع بیشترین وزارتخانه ها، وشرح وظایف مسئولان، ضعف ها را نشان داده است. همانگونه که درگزارش سفیر آمده دراین بخش نیز همان حیف و میل های شاه و پیمانکاری های صدراعظم و برخی از بزرگان تأکید شده است. اما دربارۀ رهنمودهای سرهنگ کاری که بنا به دلایلِ زیاد اگرهم ازعهدۀ یک هموطن دلسوز و کارشناس برمیآمد بی خطربه سامان نمی رسید. بس چه بهتر که کسی حاضرنشده خطررا به حان بخرد. وسرهنگ اچ پیکو وابستۀ نظامی بریتانیا در ایران این مهم را برعهده گرفته است.
یادداشت نواب حسنعلی خان دربارۀ زندگینامه وشخصیت علی اصغرخان صدراعظم. همانگونه که ازمتنِ عنوان برمیآید، در تبیین زندگینامه صدراعظم و شخصیت اواست. پدربزرگ صدراعظم «زال بگ، یک مسیحی گرجی بود که به دست آغا محمدشاه، مؤسس سلسلۀ قاجاریه اسیر شد . این اسیررا به قاسم خان ازقبیلۀ قاجار، پدربزرگ مادری شاه کنونی بخشیده اند». آقا ابراهیم، سومین پسر زال بگ به مقام آبدارباشی دربار رسید. وبا یک زن اصفهانی ازدواج کرد. علی اصغرخان صدراعظم فرزند بزرگ آقا ابراهیم است. علی اصغرخان «پسربچه ای زیبارو وبسیاربا استعداد بود که درتحصیل فارسی و عربی بسیار خوب پیش رفت». پس از فوت پدرش درسال ۱۸۸۳ که عنوان امین السطانی داشت به صدراعظم کنونی رسید.
امین السلطان درسال ۱۸۸۴ وقتی به تجربۀ طولانی دریافت که شاه با امرو نهی روسیه درسیاست ایران بسیارتحقیرشده، برای اولین بار با اطلاع شاه با نمایندگی انگلیس دوستی نردیکی برقرار کرد».
نواب، نفرت وبیزاری صدراعظم از رفتارهای ناشایست شاه را شرح می دهد که بارها با او به درد دل نشسته است «شاه ذره ای وطن پرستی ندارد و اصلا به فکر کشور نیست و همۀ مشغولیات ذهنی اش حرص وآز بی پایان به پول و زن است» با نا امیدی از اصلاح شاه برای تشویق به برنامه های مفید و مثبت یاد می کند.
درگزارش سرهنگ پیکو درباره سیاست های گذشته وحال ایران: به مسئله ای بس جالب اشاره کرده که عمق فساد والودگی و رخوت و سستی وخوابرفتگی مسئولان کشور را عریان تر می کند. به بهانۀ اقدام به شرکت فعالانه ایران در راهِ پیشرفت و اصلاحات می نویسد : « تجربه ثابت کرده است که دولتمردان ایرانی نه می توانند ونه می خواهند اصلاحی درامور صورت بگیرد و تنها فشار خارجی می تواند انگیزۀ کافی برای اصلاحات فراهم کند».
اظهار نظر سرهنگ پیگو درباره کمبودهای سفرای انگلیس وکمبودهای آنان با مقایسۀ سفرای دیگر کشورهای اروپائی و غیره، از تسلط او به سیاست های کلیِ دولت بریتانیا درمنطقه را توضیح می دهد. همو درمقایسۀ حقوق سرکنسول های دیگرکشورها با سرکنسول بریتانیا درتبریز می نویسد: «تفاوت واقعی حقوق ها خیلی جدی است و روشن است که سرکنسول دولت علیا حضرت در موقعیتی نیست که مانند سرکنسول های کشورهای دیگرعمل کند» .
درگزارش لرد کرزن درباره موقعیت ایران اسناد محرمانه : شمارۀ ۶۷۶۵ آمده است : «ایران، تا زمانی که تحت سلطۀ شاه کنونی باشد، به طور علاج ناپذیری پوسیده است . . . . . . برای تعمیر این کشتی به گل نشسته، هرکوششی مذبوحانه است» . دربارۀ روابط ایران و روسیه اظهارنظرش همان است که در اسناد دیپلوماسی بارها تکرار شده : «روس ها ایران را نه تنها برای ارزش ذاتی آن بلکه برای دستیابی به خلیج فارس می خواهند و اقدام عجولانه ای نخواهند کرد که مانع تحقق این رؤیا شود» . لرد کرزن درهمین نامه با نیش ونفرت زیاد دربارۀ پرداخت وام به ایران خیلی صریح می نویسد: «دلیلی ندارد که به حرص وآز سیری ناپذیر شاه دامن بزنیم . این لطفی درحق خود او خواهد بود نه کمکی به کشورش. باید درگرفتن وام مغرضانه عمل کنیم. همین که وام دادیم باید بیشتر سرکیسه شان کنیم . . . . . . درایران تعصب و خصومت دیوانه وارنسبت به خارجیها – که در چین شایع است – بسیار اندک است. . . .» همو دربارۀ اصلاحات ارتش ازتجربه گذشته می گوید که آزموده اند. «شما تنها به افسران انگلیسی نیاز ندارید بلکه یک وزیر جنگ انگلیسی هم باید درتهران باشد. البته اگر بخش هایی از کشور را اشغال کنیم، وقت کافی خواهیم داشت تا دوباره دراین باره بیندیشیم».
این مدارک مستند نشان می دهد که ازسال های قبل فکر تقسیم ایران بین روس وانگلیس دربین آن دو دولت مطرح بوده است و در انتظار زمان مساعد بودند که اجرا کنند. به نظر می رسد که واقعۀ انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ شوروی وسرنگونی خاندان تزار این برنامۀ شوم و فلاکت بار را برهم زد.
از احمد سیف نویسنده و مترجم فاضل کتاب و زحمات کم نظیر ایشان باید سپاسگزار بود که با تدوین این اثر مستند و پربار، پرده از حقایق تاریخی برداشته وبا ترجمۀ اسناد قابل اعتماد، گذشته های ظلمانی تاریخ این سرزمین را در زمانه ای نه چندان دور عریان کرده و دراختیار پژوهشگران قرار داده است.