در بیست و هشتمین شماره ی پنجشنبه بازار کتاب، باز هم سفری داشته ایم به دنیای تازه های بازار نشر؛ همکارمان ” بهارک عرفان” در تحریریه ی بخش فرهنگی خبرنامه ” خلیج فارس”؛ معرفی کوتاهی از کتاب های هفته را در این صفحه فراهم آورده که با هم می خوانیم…
رمان «درخت پرتقال» اثر کارلوس فوئنتس از سوی نشر ققنوس منتشر شد. علیاکبر فلاحی، مترجم کتاب، معتقد است فوئنتس در این کتاب به بازآفرینی تاریخ میپردازد و تاریخ را وارونه روایت میکند. شیوهای که میتواند برای نویسندگان ایرانی الگوی مناسبی باشد.
این مترجم که مدتی در کشور مکزیک زندگی کرده درباره سختیهای ترجمه آثار فوئنتس گفته است: نثر اسپانیایی این کتاب ارجاعات فراوانی دارد که البته اگر مخاطب یا مترجم آن شناخت خوبی از تاریخ داشته باشد درک آن دشوار نخواهد بود. در مجموع آثار فوئنتس سختخوان است و مخاطبان خاص خود را دارد. من به دلیل آشناییام با فرهنگ کشور مکزیک این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردم؛ کتابی که شاید درکش برای مترجمی که میخواهد آن را از زبان انگلیسی ترجمه کند دشوار باشد.
این کتاب در سال ۱۹۹۴ میلادی با عنوان «El naranjo» و در دهه ششم زندگی فوئنتس منتشر شده است.
کارلوس فوئنتس در ۱۱ نوامبر سال ۱۹۲۸ میلادی در پاناما سیتی زاده شد. او بخش عمدهای از دوران کودکی و نوجوانی خود را خارج از میهن، در شهرهایی مانند ریودوژانیرو، واشنگتن، سانتیاگو شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. نخستین زبانی که آموخت انگلیسی بود، اما هرگز به انگلیسی ننوشت. فوئنتس به همراه گارسیا مارکز (نویسنده کلمبیایی)، خولیو کورتاسار (نویسنده آرژانتینی) و ماریو بارگاس یوسا (نویسنده پرویی) بنیانگذاران ادبیات جدید آمریکای لاتین هستند.
فلاحی، مترجم این کتاب، پیش از این اثری دیگری از فوئنتس را با عنوان «آب سوخته» ترجمه کرده بود. «کنستانسیا»، «آئورا»، «پوست انداختن» و «گرینگوی پیر» به قلم عبدالله کوثری، «مرگ آرتمیو کروز» با ترجمه مهدی سحابی و «سر هیدرا» با ترجمه کاوه میرعباسی نیز آثار دیگری هستند که از فوئنتس در ایران منتشر شدهاند.
نمایشنامه «هاروی» اثر مری چیس، نمایشنامهنویس آمریکایی ایرلندی تبار است که برای نخستین بار در سال ۱۹۴۴ در «برادوی» به روی صحنه رفت و هزار و ۷۷۵ بار اجرا شد. این اثر سه پرده و ۱۲ شخصیت دارد. این اثر در سال ۱۹۴۵ برنده جایزه پولیتزر شده است.
مقدمه این اثر نوشتار کوتاه اما کاملی از زندگی و آثار مری چیس، نویسنده نمایشنامه است. در بخشی از این مقدمه آمده است: «… هدف چیس از نوشتن نمایشنامه هاروی که جایزه پولیتزر ا در سال ۱۹۴۵ از آن خود کرد، این بود که خنده را به آمریکای زمان جنگ برگرداند.
مری چیس با اقتباس از نمایشنامه خود، فیلمنامه «هاروی» را نیز نوشت. هنری کوستر این فیلم را با بازی جیمز استوارت، بازیگر شهیر آمریکایی (از دیگر آثاری که استوارت در آن بازی کرده میتوان به «سرگیجه» آلفرد هیچکاک و «مردی که لیبرتی والانس را کشت» جان فورد، اشاره کرد.) ساخت و در سال ۱۹۵۰ اکران کرد.
مری چیس که از سوی برخی منتقدان تئاتر آمریکایی لقب «بزرگترین ذکاوت تحسین نشده آمریکا» را گرفت در سال ۱۹۸۱ در سن ۷۴ سالگی در دنور کلرادو، یعنی همانجایی که به دنیا آمده بود، درگذشت.لازم به ذکر است که «هاروی» نخستین اثر منتشر شده از مری چیس در ایران است. از دیگر آثار این نویسنده میتوان به؛ «الان درست شد»، «خانه نسوان»، «میگی پرویس» و «خانم مکچیز» اشاره کرد.
از این مجموعه پیشتر آثاری مانند «خدای دوزخ» سم شپارد، «اثبات» دیوید اوبرن، «اولئانا» دیوید ممت، «عمو سام من» لن جنکین و «اثر پرتوهای گاما بر روی گلهای همیشه بهار ساکنین کره ماه» پل زیندل، منتشر شدهاند.
«خواستهگاری» درباره پنج سال از زندگی زنی است که در مقابل پیشنهادهای بسیار متفاوتی برای ازدواج قرار میگیرد.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «این سفر البته که ماجراهایش کم از سفرنامه ناصرخسرو قبادیانی نداشت، در کنار همه اتفاقات تلخ و شیرنش، یکی هم پیدا شدن خواستگاری بود که اگر چاره داشتیم حتما از ملکه میخواستیم دستور دهند این لعبت را در موزه لندن نگه دارند که دیدنی بود.»
در قسمت دیگری از این کتاب آمده است: «قراری برای فردای آن روز به مقصد کافیشاپ گذاشته شد. در ساعت مقرر که ما یراق کرده منتظر آقا بودیم ایشان زنگ خانه را به صدا در آورده خواستند تا داخل شده و اجازه ما را از بزرگترمان بگیرد…»
این کتاب داستان زندگی این فیلسوف و ریاضیدان قرن چهارم را روایت میکند.
«قتل در خیابانها»، «شهر دانش»، «دختر تئون»، «افلاطونیان، کافران و مسیحیان»، «درگیری بین علم و دین»، «ویرانی یک معبد»، «اسقف اعظم بیرحم»، « پایانی غمانگیز» و «میراث یک فیلسوف» عناوین اصلی این کتاب را تشکیل میدهند.
هوپاتیا، زنی یونانی که بهعنوان نخستین زن برجسته ریاضیدان شناخته میشود. او استاد فلسفه در شهر اسکندریه بود و در علم نجوم تبحر داشت. وی در دوران حکومت روم بر مصر در اسکندریه زندگی میکرد و به دست مسیحیان و با تحریک کلیسا به اتهام جادوگری کشته شد.
هوپاتیا به علت تسلط کامل به علوم زمان خود و نطق بینظیرش معلم محبوبی بود. افراد بسیاری از کشورهای مختلف برای شرکت در کلاسهای او به اسکندریه میآمدند و بسیاری از مردم برای شنیدن سخنان او جمع میشدند. سقراط مورخ مینویسد: «او معلم محبوبی بود، در خانه او همانند اتاق کنفرانسش سختکوشترین دانشجویان آن روز آمد و شد داشتند.»
در بخشی از کتاب آمده است: «درباره دوران کودکی هوپاتیا اطلاعات ناچیزی در دست است، ولی آنچه مسلم است اینکه او دختر بچهای معمولی نبوده است؛ در دورانی که اغلب دختران جوان در خانه کنار دیگر زنان خانواده میماندند، هوپاتیا از پدرش درسهایی در مورد جهان میگرفت. در آن زمان تفاوت طبقاتی در اسکندریه کاملا مشهود بود. هوپاتیا که عضوی از جامعه فرهیخته بود، احتمالا با رهبران سیاسی و صاحبان توانگر بازرگانیهای بزرگ در ارتباط بوده ولی با مردم عادی ارتباطی نداشته است.»
سارا سالار در رمان «هست یا نیست» داستان زندگی زنی را توصیف میکند که در آستانه چهلسالگی قرار دارد. در این اثر مخاطب به واسطه روایت راوی اولِ شخص و گاه سوم شخص از احساسات قهرمان اصلی داستان باخبر میشود.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم: «حالا باید پشت بازو کار کنم. باید دمبل را بردارم و بدون اینکه این دختره را دید بزنم دستم را ببرم بالا و از پشت… نکند میخواهی بگویی خودت از بابابزرگ خجالت نمیکشیدی؟»
در بخش دیگری از این رمان آمده است: «دهانم را کج میکنم و دوباره ادای خودم را درمیآورم، همان جاودانگییی که وقتی توی عشق پیداش نمیکنی توی بچهدار شدن دنبالش میگردی. فکر میکنم پسر من ادامهی من نیست، پسر من یک آدم دیگر است، آدمی که فقط نصفی از ژنهای مرا با خودش دارد، اما پسر من، من نیست، پسر من آدمی است که بیشتر وقتها این حس را بهم میدهد که ما دوتا چهقدر از هم دوریم.»