خانه » بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ (برگ 15)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : داغ

بررسی کتاب جُستارها در زبان، ادب، و تاریخ فرهنگ پارسی | رضا اغنمی

مسعود میرشاهی

مسعود میرشاهی

جُستارها در زبان، ادب، و تاریخ فرهنگ پارسی
مؤلف : مسعود میرشاهی
ناشر: مهری
چاپ اول: مهر۱۳۹۴ – لندن

فهرست جستارها، پژوهش نویسنده دربارۀ فرهنکِ تاریخی ایران و درمجموع نگاه جالب وسنجیده به بخش های گستردۀ فرهنگ در منطقه و برخی اثرات نیک آن در دیگرنقاط جهان است. که باعشق وعلاقۀ ستودنی این اثر خواندنی را در۲۸۰ برگ برای مشتاقان فرهنگ پارسی و پارسی گویان تنظیم و منتشر کرده است.
نویسنده، نخستین برگ اثرش را با این یادآوری شروع کرده : «بازیافت های باستانشناسی گواه براین است که درفلات ایران از هزاره های هفتم پیش ازمیلاد ساخت جامعه وجود داشته است. آثاری که درغارهای کمربند، بستون، ورواسی خونجی؛ میرملاس وهمیان و . . . دیده می شوند نشانه ی نخستین ساخت خانواده درگستره ی ایران زمین دردوران بسیارکهن می باشد». همو با آوردن کشفیات بسیار در دیگرنقاط ایران، اطلاعات مستند مفیدی دراختیارخوانندگان قرار می دهد. بگویم که تصویرهای جالب و تماشائی از پوشاک گرفته تا پرتره ها ودیگراشیاء ظریف و زیبا مانند: «پوشاک بانوان ایلامی. پوشاک بانوی آمودریا، پوشاک خراسان. پوشاک بانوی مرودشت. درکنارش پرتره های الهه های مارلیک. پوشاک بانوان لرستان. پوشاک بانوان اشکانی. پوشاک بانوان در دل ایرانشهر، هاترا دردوره اشکانیان. پادشاه و شهبانوی مرو، پایان دورۀ اشکانیان و آغاز ساسانیان. بانوان در دوره ی ساسانی، موزانیک های بیشاپور. سنگ نگاره تاق بستان» و تابلوی زیبائی درشکل هندسی دایره با نام « دایره مروارید درتیسفون و در کنارش عکسی از دختر افغانی «درکُندز افغانستان»، البته در پوشاک و آرایش امروزی – اشاره و پلی بین دیروز و امروز با فاصله زمانی قرن ها – خواننده را چنان جذب و مسحور می کند که برای لذت بردن از تماشای آثارهنری و کم نظیر عصر کهن، خواندن و مطالعه متن را فراموش کرده وناخواسته رها می کند و سرگرم تماشای تصاویر می شود. پنداری دریک گالری سرگرم تماشای آثارهنری از هنرآفرینان بزرگ جهان ست. آثاری بسیار دلچسب، و مهمتر تکان دهنده فکر و اندیشه، خواه ناخواه هر اهل ذوقِ تماشاگر را وامیدارد درسکوت سنگین و مطلق خود فرو رود و با تحسین پاکی و صفا و سادگی صمیمیتِ گذشتگان و فراموش شده های تاریخ سر تعظیم فرو آورده ادای احترام کتد.

sd00+-9sd5fsdf

در برگ پنجاه پایان نخستین فصل است و به دنبالش منابع همین فصل. کارشایسته ای که نویسنده، زحمت خواننده ها را کم کرده و با نشان دادن منابع متن روایت هایش جلو کنجکاوی های برخی وسواسی ها را گرفته است. درفصل بعدی نویسنده، از دو ایرانی تبار یاد کرده که به قدیسین آئین مسیحیت درآمده اند. سرگذشت خواندنی آن دو را باعنوان: « دو شاهزاده مقدس پارسی در جنوب فرانسه» دربرگ های ۵۳ – ۵۸ شرح داده است. و سپس «کهن ترین نمایشنامه درباره ی ایرانیان پبشتاز سناریوی فیلم های ۳۰۰، و تولد یک امپراطوری است.
دراین فصل نویسنده ازفیلم «۳۰۰» که درسال ۲۰۰۶ درجهان پخش شد یاد کرده : «کاری از زاک سیندر وتولید استودیوئی دو کشورامریکا و انگلستان است که از روی داستان کارتونی «فرانک میلر» ساخته شده بود داستان فیلم درسال ۴۸۰ پیش از میلاد و درزمان خشایارشاه پادشاه هخامنشی می گذرد.» و سپس توضیخ می دهد که این فیلم خیالی ست وبنیاد تاریخی ندارد و به بهانه اینکه ایران وآمریکا راه های سازش را بسته اند، این فیلم ساخته شده شاید وسیلۀ گشایشی درحل این مشکل باشد. پس از آن فیلم : « تولد یک امپراطوری توسط “نوام مورو” ساخته شده و امسال (۲۰۱۴) به روی پرده آمد. داستان فیلم، بگونه ای فشرده است داریوش درجنگ با یونانی ها کشته می شود ارتمیس دختریونانی که دریونان برده بود توسط یک افسر ایرانی درخیابانی پیدا شده، نزد درباریان ایرانی آموزش و پرورش یافته، بزرگ می شود، این دختر برای انتقام ازیونانی ها که خانواده اش را پیش چشمش ازبین بردند، ازقدرت وارتش خشایارشاه استفاده کرده واورا برای خونخواهی داریوش پدرخشایارشاه به جنگ با یونانیان تشویق می کند. بالاخره، خشایارشاه بریونانی ها پیروز می گردد وآتن را به آتش می کشد . . . . . . بی شک خشایارشاه ناخواسته، پس از حمله به معابد آتن، تابوی یونانیان را درهم شکست و زمینه را برای خلاقیت فلسفی آنها آماده نموه است. ولی همین بی احترامی به آداب و رسوم و باورهای یونانیان کینه ای شد که سال ها پس ازاین جنگ اسکندرمقدونی به ایران حمله برد». و با آتش زدن و ویران کردن کاخ با عظمت تخت جمشید انتقام یونانیان را گرفت .
هزاره شاهنامه فردوسی در دوشنبه پایتخت تاجیکستان و «شاهنامه فردوسی به زبان قپچاقی». توضیح بسیار بجای نویسنده در مورد معرفی زبان قپچاق ولو کوتاه وفشرده جای سپاس دارد: «زبان قپچاقی که زبان درباری مملوکیان درشمال افریقا بود . . . به روایتی، مملوک ها ریشه ازآسیای میانه دارند و ازغلامان دوره ی ایوبیان بوده اند که سرداران آنها درسال های پسانتر، سلسله ی مملوکیان را ایجاد کردند (۱۲۵۰- ۱۵۱۷). بسیاری از زبان های معاصر ترکی از جمله زبان قزاقی، درقزاقستان ریشه در زبان قپچاقی دارند». رونوشت برگی با الفبای عربی فارسی، سروده ایست از برگردان داستان “جمشید” فردوسی، به زبان قپچاقی دربرگ های پایانی این فصل آمده است.
درفصل شیر و خورشید نماد ایرانیان، اطلاعات بسیار مفید با تصاویر سکه های “درهم کیخسرو سلجوقی و درهم سلطان محمد خدابنده و نشان سیک ها و نشان جمهوری اسلامی روی سیک ها و تابلوهایی ازدیوارهای شرقی شوش که به نقش شیر آراسته شده اند و تندیس شیر که درپیرامون کانال سوئز پیداشده و سنگ نوشته ی داریوش در معبد “هیبت یا هیبیس درمصر و . . . تابلوهای عتیقۀ بی نظیر، و خواننده شگفت زده از صبر و حوصلۀ نویسنده در جمع آوری این همه آثار کمیاب، پنداری کلید دار موزه ای از موزه های باستانی ست که تصویر این گنجینۀ گرانبها را دراختیار خواننده ها گذاشته است. ازشجاع الدین شقا و مقدمه ای که برکتاب «اسیر» فروغ فرخ زاد نوشته سخن می گوید و متن مقدمه را نیز آورده است. شفا می نویسد : «آینده، خانم فرخ زاد را یکی از شخصیت های جالب ادب امروز ما خواهد شمرد منتها امیدوارم این پیشرفت برای اوخیلی گران تمام نشود زیرا عادتا هنرمندان موفقیت خود را درعالم هنر بقیمت خوشبختی خویش خریداری می کنند».
درفصل :افشین، بابک، استروشن و … در سرآغاز این فصل می گوید : «سرگذشت افشین و بابک ومازیار دل هرایرانی را می لرزاند . . . بدین گونه افشین با غدر وحیله بابک را بگرفت و بند برنهاد . . . دیگرروز معتصم عباسی بنشست و . . . معتصم می خواست تا مردم بابک را به رسوائی و خواری ببینند». نویسنده به تفصیل بریدن دست و پای او و اینکه بابک با دست بریده و خونین صورت خود را سرخگون میکند که زردی صورتش با رفتن خون ازتن، به بیم و هراس او از مرگ تعبیر و تفسیر نشود. تصاویر دیدنی تابلوها و فرهنگسرای آریائی و سروده ای سه برگی از “مسعود سپند” این فصل نیز به پایان می رسد.
بعد از فصل سروده های فردوسی ورودکی، فصل «جایزه ی بنیاد منوچهر فرهنگی و فرهنگیان (آکادمی علوم) تاجیکستان» است. شامل بخشی شرح ازتشکیلات وجایزه های بنیاد منوجهر فرهنگی در سال ۲۰۱۱با تصاویردیدنی ازاستادان دانشگاه و رئیس زبان وادبیات خاورشناسی نسخه های خظی آکادمی علوم تاجیکستان درشهر دوشنبه پاییتخت تاجیکستان. نویسنده با اشاره به خدمات فرهنگی «اکبرتورسون» و ذکرنام آثار منتشر شدۀ او تلاش های این خادم فرهنگ زبان پارسی را می ستاید و یاد او را گرامی می دارد. ودرپایان، اشاره ای دارد به آثارفرهنگی «میرزا ملا احمد» :«تاکنون بیش از ۵۰ کتاب منتشر نموده است. ازجمله راجع به فرخی سیستانی، نشاط ومجمراصفهانی، فروغی بسطامی . . . . . . جنگ و صلح درشاهنامه رابه طبع رسانده است و در مجموعه و مجله و روزنامه های گوناگون تاجیکستان، روسیه، ایران وکشورهای دیگر با بیش از ۴۵۰ مقاله در زمسنه هاس ایرانشناسی به چاپ رسانده است». با روایت مشارکت های میرزا ملااحمد درداخل و خارج درهمایش [های] بین المللی: ابوعبدالله رودکی درایران، کنفرانس های سازمان ملل متحد ایران ترکیه، افغانستان این فصل به پایان می رسد.
کشف سنگ نوشته ی قوانین حمورایی درشهرشوش، نمایشگاهی دربارۀ ۴۰۰ سال تاریخ جلفای اصفهان درپاریس، نمونه های برجسته از آثار موزه ی آقا خان درموزه ی لوور پاریس، حصار تاجیکستان در سفرنامه ی جهانگرد فرانسوی گابریل بون ولو درسال ۱۸۸۷ ، در دری درسمرقند و بخارا، نگاهی به رباعیات سعدالدین حموی، فریاد و انتظار در شعر زنان افغانستان، گستره ی جهانی نوروز، دیار رودکی و بزرگداشت سال زبان فارسی – تا جیکی درتاجیکستان و سرانجام از بم تا جمشید و بازمانده های آن در دره ی آمودریا وبدخشان این دفتر پربار فرهنگی بسته می شود.
این کتاب مجموعه ای فشرده از فرهنگ و هنر و زبان از دوران کهن ایران است با برخی ازپدیده های نو و فعالیت ها درهمین زمینه در تاجیکستان. و ستودنی، تلاش نویسنده است که با مستند کردن روایت هایش اثر گرانبها و ماندنی دراعتلای فرهنگ ایران آفریده است .

هشتاد سالگی گنجشک شرق | محمد سفریان

اشاره:
بیست و یکم نوامبر سال ۱۹۳۵، از قرار اهل تذکره، سالروز تولد ” فیروز “، اسطوره ی بی بدیل موسیقی لبنان است. به بهانه ی هشتاد سالگی این بانوی بلند آوازه، نگاهی دوباره انداخته ایم به زندگی و حالات و احوال او، از روزهای فعالیت آماتور تا دوران نهایت شهرت و محبوبیت و سردادن آواز برای بیروت زیبا… توضیح آخر اینکه ترانه ی بسیار دلنشین ” لبیروت ” نیز با ترجمه و زیر نویس فارسی و تصاویر اختصاصی تحریریه ی خلیج فارس از این شهر زیبا در انتهای این مقال آورده شده است. باشد که این احساسات شیرین وطن پرستانه، یاد زیبایی های خانه ی دوست داشتنی مان را در دلهای غم زده ی این روزهامان زنده تر کند… با هم بخوانیم…

fairuz08سلام به بیروت و زیبایی های بی مثالش

شناخته‌شده‌ترین صدای لبنان در ذهن مردمان دنیا؛ با نام شناسنامه ای ” نهاد حداد ” در نوامبر ۱۹۳۵ و در یکی از محله های فقیرنشین بیروت به دنیا آمد؛ تا مثال بسیاری از بزرگان دنیای هنر؛ غم نداشتن ها را به معنا دریابد و به واسطه ی همین آشنایی با حال و احوال قشر زحمت؛ تا به انتهای زندگی صدایش را مرهم زخم های ایشان کند.
این طور که آورده اند؛ دختر خوش صدای شهر؛ از همان کودکی به شنیدن موسیقی علاقه ای وافر نشان می داده، هم آن وقت ها که نبود قدرت مالی برای خریدن یک رادیوی ساده باعث می شده تا ساعت های متمادی گوش به دیوار همسایه ها بایستد و به آواز بزرگان دوران گوش بسپارد؛ تا این طور مشق فقر و هنر را هر دو با هم نوشته باشد.
نهاد مثال دیگر کودکان در هفت سالگی به مدرسه رفت؛ اما روی خوشی به درس معلم نشان نداد؛ انگار که هر چه از هوش و حواس بهره برده بود، همه در خدمت ساز بود و همدم آواز؛ همین شد که درس مکتبخانه را خیلی زود رها کرد و با عنایت یکی از استعدادیاب های دوران، راهی مدرسه ی موسیقی شد. ” محمد فلیفل ” ، یکی از موسیقیدانان سوری و استاد مرکز موسیقی لبنان که به دنبال استعدادهای جوان برای رادیوی تازه تاسیس لبنان بود در مراسم جشن مدرسه، صدای نهاد را شنید و اعلام کرد که به طور قطع چهره ای را شناخته که در آینده ای نزدیک بسیار معروف خواهد شد.
نهاد در پی تحصیل موسیقی در مدرسه و همکاری با رادیوی لبنان، در همان سالهای نوجوانی بدل به چهره ای دوست داشتنی در عالم هنر لبنان شد؛ اما این پایان کار نبود و روزگار در طالع اش بسیار بیشتر از اینها نوشته بود چه همکاری با برادران رحبانی و ازدواج با عاصی رحبانی در سال ۱۹۵۴ راه را برای موفقیت های بیشتر وی هموار کرد و آوازه ی نامش را از مرزهای لبنان بیرون برد.

asd00+6asd95abbv

برادران رحبانی نه تنها در لبنان و جهان عرب، که در میان تمامی اهل موسیقی دنیا، چهره هایی شناخته شده به حساب می آیند؛ این دو با شناخت درست از موسیقی محلی لبان و سوریه و مصر و آمیختن تم های محلی با نواهای موسیقی آمریکایی، خالق نغمه هایی ماندگار شده بودند؛ صدای فیروز هم چونان چون نامش، انگار نگینی از فیروزه بود بر قامت این صداهای جاودان…
فیروز علاوه بر صدای بی مثال آسمانی‌اش، از جوانب دیگری هم در یاد تاریخ باقی مانده؛ او که در خانواده ای از مسیحیان لبنان به دنیا آمده بود؛ هرگز در بند باورهای فردی اش اسیر نشد و در همه حال همراه رفقای مسلمانش باقی ماند. او بارها و بارها برای مظلومیت مردم فلسطین آواز خواند تا صدای جاودانش نشانه ی بارزی شود از برتری انسان بر هر چه دین و آیین و مذهب. وطن پرستی ناب فیروز هم دیگر از مشخصه های متمایز کننده ی اوست؛ در سالهایی که لبنان درگیر جنگ و آتش داخلی بود و بیشینه ی اهل راحت این کشور، خاک خانه را به مقصد کشورهای امن ترک کرده بودند، او خاک سرخ خانه را به آرامش دیگر سرزمین ها ترجیح داد و در همان شرایط دشوار از عشقش به وطن آوازها ساز کرد.
بیروت از جمله ی زیبا ترین شهرهای مشرق زمین است؛ آنقدر زیبا که توریست های غربی؛ عروس خاورمیانه اش نام کرده اند؛ غذای خوب و طبیعت زیبا؛ مردمان مهمان نواز و زنان پری چهر، اینها همه از مشخصه های بیروت‌اند؛ آواز جاودانه ی فیروز هم انگار که موسیقی متن آن همه زیبایی شده باشد و مهر تاییدی بر یگانگی شهر.

fairouz-john-atashian

در میان این همه نغمه های وطن پرستانه و انسان دوستانه؛ ترانه های عاشقانه ی فیروز هم چنان چون جامه ای فاخر بوده اند بر تن شعر عاشقانه ی عرب… بسیاری از عاشقانه هایی که با صدای فیروز برای تاریخ موسیقی به یادگار مانده اند؛ در سالهایی ضبط و اجرا شده اند که خاک لبنان با خون جوانانش سرخ شده بود… با این همه جنگ و نزاع و توپ و تانک را چه باک، آنگاه که به قول شاعر ما عشق فریادرس آدمیزاد می شود و ضمادی دلنشین بر زخم های همیشگی‌اش.
فیروز از پس سالها همکاری با برادران رحبانی، در پس بیماری شوهر؛ در سالهای انتهایی دهه هفتاد از جفت زندگی و یار هنری اش جدا شد و زان پس، با همکاری پسرش “زیاد رحبانی” به فعالیت حرفه ای اش ادامه داد. عاصی رحبانی هم از پس نبرد چند ساله با بیماری، سرآخر در سالهای میانی دهه ی هشتاد بدرود حیات گفت.
فیروز علاوه بر دنیای عرب و سرزمین های شرقی، در غرب هم خواننده ای نام آشنا به حساب می آید؛ علاوه بر فرانسه که به واسطه ی استعمار طولانی مدتش در شمال آفریقا؛ ارتباط تنگاتنگی با هنر و فرهنگ عربی دارد، مردمان آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی هم از جمله ی طرفداران او به حساب می آیند؛ او در سال ۱۹۹۹، کنسرتی بزگ در لاس وگاس ترتیب داد، که از حیث شرکت علاقه مندان و فروش سریع بلیط ها، همچنان در زمره ی خبرسازترین هاست.
فیروز همچنان می خواند و با دامنه ی وسیع صدا و تسلطش بر موسیقی شرق و غرب، بیشینه ی ذائقه ها را سیراب می کند. اهل کوچه و بازار و اصحاب موسیقی؛ صدا و هنر او را پسندیده اند و آثارش را دنبال می کنند. مردم شهر هم از او با عنوان سفیر ستاره ها یاد می کنند و سالهاست که با صدایش به جهان رویاهای ناب سفر می کنند.

ای تو افلاطون و جالینوس ما | لیلا سامانی

نبردهای عظیم، جنگهای داخلی و پیکارهای قبیله‌ای، یکی از قدرتمندترین پس‌زمینه‌های داستانهای عاشقانه‌اند. درهم آمیختن جنگ و عشق در ادبیات در حقیقت رویارو کردن دو هماورد دیرین است. دو رقیب ابدی که به تعبیر فرویدی همان تقابل «اروس» و «تاناتوس» یا کشمکش زندگی و مرگ است. فروید این دو واژه‌ی اسطوره‌ای را بر گزیده‌است تا صحنه‌ی کشمکش روان آدمی را تصویر کند، نبردی که یک سویش اروس، به‌عنوان نمادی از شور آدمی برای عشق‌ورزی، شفقت، تدوام نسل و صیانت نفس ایستاده‌است و در سمت دیگرش تاتانوس رب‌النوع ویرانی، دشمنی، تجاوز و مرگ. با این اوصاف داستانهای با محوریت «عشق و جنگ» تابلویی‌ست از رزم تن‌به‌تن وخونین این دو حریف آشتی‌ناپذیر. حدیث دست و پا زدن آدمی‌ست در هنگامه‌های بلوا و غوغا، آنجا که میان آتش و خون، تنها عشق فریادرس آدمی‌‌ست.

hway8

Ernest Hemingway

«ارنست همینگوی» یکی از تصویرگران زبردست این رزم‌گاه است. او به سبب حضورش در جنگ‌های پیاپی، پوچی این پدیده‌ی شوم را از نزدیک لمس کرده‌بود و نظاره‌گر لگدمال شدن آرمان جوانان هم‌نسلش بود، راوی این سرخوردگی‌ها شد و برای تقدیس زندگی، از داستانهای عاشقانه‌ای گفت که در تقابل با جنگ و نیستی سر بر می‌کشیدند. او با به تصویر کشیدن جلوه‌های گوناگون مرگ، اعجاز عشق را والاترین موهبت هستی برشمرد. رمان «وداع با اسلحه» او که در سال ۱۹۲۹ منتشر شد، براساس عشق آتشین خود او بود به پرستارش «اگنس فون کوروسکی»، زمانی که در جریان مجروح شدنش در جنگ جهانی اول، در بیمارستانی در ایتالیا بستری بود. همینگوی در این اثر قصه‌گوی شور و شیدایی «فردریک هنری» ستوان عاشق‌پیشه‌ی آمریکایی به یک پرستار زیبای انگلیسی به نام «کاترین برکلی» شده‌است. او شکفتن این مهر و عشق را در برابر جلوه‌گر شدن هراس و نفرت زاییده از دل جنگ قرار داده‌است و در نهایت حقیقت جنگ را پیش چشم خواننده هویدا می‌کند، جنگی که نتیجه‌اش جز پوچی و نابودی امیدها و آرزوها نیست:

« و اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهایی که پر افتخار بودند؛ افتخاری نداشتند و قربانیان مانند انبارهای خواربار شیکاگو بودند که با موجودی گوشت کاری نمی کردند جز این که دفن اش کنند . کلمه های بسیاری بود که آدم دیگر طاقت شنیدن شان را نداشت و سرانجام فقط اسم مکان ها آبرویی داشتند. کلمه ها مجرد مانند افتخار و شرف و شهامت یا پوچ در کنار نام های دهکده ها ، شماره ی جاده ها ، شماره ی فوج ها ، وتاریخ ها ، ننگین می نمود» (ترجمه – نجف دریابندری)

farewell_to_arms115

«زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند؟» عنوان اثر دیگری از این نویسنده‌ی آمریکایی‌ست که بر اساس تجربیات نویسنده از جنگ‌های داخلی اسپانیا نوشته شده‌است‌، همینگوی در این جنگ همنوا با آزادی‌خواهان بود و به‌عنوان خبرنگار از نزدیک شاهد رخدادهای این سرزمین بود، داستان او برشی چهار روز و سه شبه است از این نزاع داخلی. زمانی که گروهی از پارتیزان‌ها به سرکردگی «رابرت جوردن» قصد دارند در ماموریتی انتحاری از جانشان برای انقلاب مایه بگذارند. این اندیشه‌های انقلابی اما در مواجهه با جادوی عشق متزلزل می‌شوند، آنقدر که جوردن هنگام مواجهه با مرگ، زیبایی زندگی را در می‌یابد، حیاتی که با عشق او به «ماریا» و بهانه‌های ساده‌ی زیستن، شیرین و خواستنی می‌نماید.

hemingway20farewell20gray

«هیچ‌گاه به فکر او نرسیده ‌بود که جایی که جنگی در پیش است، زنی هم در میان باشد. اصلا فکر نمی‌کرد که اگر در میان جنگی زنی هم وجود داشته‌باشد با این سینه‌ی کوچک، گرد و محکم شخصی را به خود فشار دهد. ولی این موضوع واقعیت داشت. رابرت جوردان فکر می‌کرد: «چقدر خوب است؟ چقدر خوب است. اصلا فکر نمی‌کردم.» و دوباره او را محکم و چسبان به سینه‌ی خود فشرد ولی به او نگاه نمی‌کرد.» (ترجمه – رحیم نامور)

اما نمی‌توان از عشق و جنگ گفت و «جنگ و صلح» تولستوی را از قلم انداخت. کتابی که به گفته‌ی رومن رولان «ایلیاد امروزین» است و درست همانند «ایلیاد» و «اودیسه» هومر حماسه‌ و غزل را در هم تنیده‌است. این رمان تصویرگر فرهنگ و آداب و رسوم روسیه‌‌ی قرن نوزدهم و نمایانگر صحنه‌ی‌ نبرد عظیمی‌ست که در تاریخ این سرزمین ریشه دارد؛ داستانی آمیخته به زندگی روزمره‌ انسان‌ها و حدیث عشق و گسستنهای بسیار در بستری تاریخی؛ آن هم در هنگامه‌ی پیکار میهنی ۱۸۱۲ و روزگار دشوار دفاع در برابر ارتش فرانسه و سردار بلند آوازه‌اش، ناپلئون بناپارت.

تولستوی در این داستان جامع، علاوه بر شرح دلاوری‌های پهلوانان و قهرمانان جنگ، با نگرشی ژرف، حدیث هجر و وصل عشق را هم بازگو کرده‌است. این داستان، قریب به ۶۰۰ کاراکتر طرح‌ریزی شده‌اند و در این میان قصه‌ی دلدادگان بسیاری روایت می‌شود، هر کدام با صفاتی یگانه و فرجام‌هایی متمایز.

6903904-war-and-peace

نویسنده در در این وسعت پردامنه از باور و زیبایی و سرنوشت ، تصویری تمام و کمال از عشق ارائه می‌کند؛ پرتره‌ای غنوده بر بستری از حماسه و تاریخ که طیف گسترده‌ای ازعشاق را به فراخور طبقه و خصایلشان در خود جای داده است.
تولستوی در این کتاب یکی از اصیل‌ترین و شیرین‌ترین مخلوقات ادبیات را آفریده‌است: «ناتاشا راستف». . زیبارویی تشنه‌ زندگی و عشق‌ورزی و بیزار از انفعال، دورویی و دروغ. ناتاشا با احساسات بی‌دریغ و سراسر شورَ‌ش، علاوه بر خود، زندگی اطرافیانش را هم پر از شادابی و سرزندگی می‌کند. مثل این است که او نمادی است از چیرگی آدمی بر «جنگ» در مفهوم ذاتی کلمه و رسیدن به «صلح»‌ی پایدار. او تجلی‌گر عشق زنانه‌ تمام‌عیاری‌ست که‌گاه معشوقه‌وار و‌گاه مادرانه و دیگر‌گاه حتی فرشته‌خو جلوه می‌کند؛ زنی که در این سیر استعلایی، خودش را به سبب لغزش و ندانم‌کاری روزگار جوانی مجازات می‌کند؛ او که داغدار برادرش می‌شود و تیماردار نامزد از دست‌رفته‌اش، زخمیان جنگ را تیمار می‌کند و سرانجام با مهر بی‌دریغش سرچشمه‌ تجدید حیات و نوسازی می‌شود‌؛ زنی که به‌رغم میل فراوانش به دوست داشته شدن، از عزت نفس و فخرش به زنانگی نمی‌کاهد: «از جلوی آینه که می‌گذشت نگاهی به آن می‌انداخت و حالت سیمایش می‌گفت: آ‌ها! این منم. و چه خوبم! خیلی خوب! به هیچ کس هم احتیاج ندارم.» (جنگ و صلح – ترجمه سروش حبیبی – صفحه ۵۹۶)

565d6fg+df

رومن گاری این نویسنده‌ی بی‌پروا و سرکش فرانسوی، یکی از منتقدان جدی جنگ بود و این خوی ضد جنگ را در تمامی آثارش هویدا کرد. او به تمام سویه‌های جنگ نظر می‌انداخت و با طنز تلخ ویژه‌ی خودش، این پدیده‌ی سیاه را نقد می‌کرد؛ زبان و نگاهی که در تقابل با خشونت جنگ پارادوکسی غریب می‌آفرید. رومن گاری در رمان «بادبادک‌ها» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، روایت‌گر زندگی «لودویک فلوری»، پسرک روستایی یتیمی شده‌است که در اوان جنگ جهانی دوم دلباخته‌ی «لیلا» یک دختر لهستانی اشراف‌زاده‌ می‌شود. عشقی که همراه با فراز و فرودهای جنگ پیش می‌رود و همراه زندگی سراسر ماجرای این دو جوان می‌شود. لودویگ که در جریان جنگ به نهضت فرانسه ملحق شده‌است ، سینه‌اش صحنه‌ی کشمکش عظیم‌تری‌ست، جبهه‌ی دوم لودویگ آنجاست که باید در برابر تمام پلشتی‌ها و خشونت‌های جنگ، عشق‌اش به لیلا و امید به وصال دوباره‌ی معشوق را بیدار نگه دارد. او در اوج سیاهی محکوم است به امیدوار بودن. امید به بازگشت عشق گمشده‌اش همان‌طور که منتظر بازپس گرفتن فرانسه‌ی اشغال شده حتی وقتی پرچم نازی‌ها از پنجره‌ی بناهایش آویزان است.

از دیگر آثار اینچنینی که بر محور تلاقی و عشق بنا شده‌باشند می‌توان به کتاب‌های «بربادرفته» اثر مارگارت میچل، «کتاب‌خوان» نوشته‌ی برنهارد شلینک، «کوهستان سرد» به قلم چارلز فریزر، «بیمار انگیسی» اثر مایکل اونداتج و«تاوان» نوشته‌ی ایان مک‌یوون اشاره کرد؛ آثاری که بیشتر به سبب اقتباس سینمایی‌شان در یادها مانده‌اند.

خواب های طلایی مردمان دور از خانه… رهیار شریف

” ترنم یادها و خاطره ها در غربت “؛ این عنوان مشخص کننده ی روال برنامه ی آخرین بنیاد توس بود؛ برنامه ای که عصر روز یکشنبه در سالن لوگان هال دانشگاه لندن به روی صحنه رفت و چونان عنوانش، شبی سرشار از خاطرات خوش روزهای رفته را برای حاضرین در سالن پدید آورد.
بنیاد توس که در جملگی برنامه هایش بیشتر از همه بر آن بوده تا گوشه هایی از تاریخ و فرهنگ غنی ایران و مشرق زمین را به مخاطبین غربی و فرزندان نسل دوم مهاجرت معرفی کند، در این آخرین برنامه به سراغ نغمه های آشنا رفته بود؛ ترانه ها و نواهایی که برای بیشینه ی ایرانیان یادآور خاطرات روزهای دور و نزدیک اند؛ از صدای پیانوی خواب های طلایی که سالها هنر جواد معروفی را به خانه های ایرانیان می آورد تا نوای بسیار دلنشین و سرمست کننده ی رقص دایره که با هنر و ذوق ” حشمت سنجری ” برای صندوق خانه ی هنر ایران به یادگار مانده.
جالب اینکه این پل میان هنر شرق و دنیای غرب؛ سویه ای دو جانبه داشت و در خلال این ترانه ها، بسیاری از جاذبه های هنر( موسیقی ) غرب هم به مخاطبین ایرانی معرفی می شد. از رقص باله و فلامنکو تا ترانه های بسیار شهره ی ” Historia di un amor” و ” Torna a soriento” که از جمله ی آشنا ترین ترانه های مردمی مغرب زمین به حساب می آیند.
در ادامه ی این صفحه، گزارش تصویری اختصاصی ” خلیج فارس ” از برنامه ی یکشنبه شب را از پی بگیرید…

d02ds+65sa

راهروهای سالن لوگان هال با عکس هایی از برنامه های پیشین بنیاد توس همراه شده بود؛ تا حاضرین در سالن پیش تر از آغاز برنامه در جریان شمه ای از فعالیت های این مجموعه قرار بگیرند.

swsaasvc

حوادث غمگنانه ی این روزهای دنیا، باعث شده بود تا مسئولان امنیت سالن بیشتر از قبل در این زمینه فعال باشند.

asd00069a+-sa

سالن لوگان هال از جمله سالن های دانشگاه لندن است که در سالهای اخیر میزبان بسیاری از برنامه های ایرانی بوده. بنیاد توس بیشینه ی برنامه هایش را در این سالن برگزار کرده است.

d002.s25ws

جمیله خرازی، بنیان گذار بنیاد توس؛ در تمامی برنامه های این بنیاد رقص نگاری و طراحی لباس رقصنده ها را عهده دار بوده است.

s0+96-9a

در صحنه ی نمایشی آغازین برنامه، بازیگران با شبیه سازی یک حراج هنری، به آثار و اشیاء قیمتی بازمانده از هنر ایران چوب زدند.

ds05+-9dssafd

یک گروه کر؛ با نوازنده هایی از چهارسوی دنیا، اجرای زنده ی قطعات موسیقی را عهده دار شده بودند. ویلن؛ ویلن سل و پیانو از جمله سازهای این گروه بود. آرش فیاضی از اعضای گروه عجم؛ از جمله خواننده های حاضر در برنامه بود.

fdd0-9d8saas

ترزا گورگین، خواننده ی ارمنی الاصل ساکن لندن، از جمله خوانده های برنامه بود. او با صدای سوپرانوی دلنشین چندین ترانه ی ایرانی و ترک، از جمله ترانه ی خاطره انگیز جان مریم را آواز کرد.

s0+-95dsa

ماریو تقدسی؛ خواننده ی شهره ی اوپرای ایرانی، دیگر از هنرمندان برنامه ی یکشنبه شب بود. جالب اینکه طبق گفته های خانم خرازی، آقای تقدسی تنها ساعاتی قبل از برنامه، در حادثه ی افتادن از روی استیج، دچار شکستگی دست شد، اما به خاطر احترام به مردم و صحنه با دست شکسته خود را به برنامه رسانید.

s++6.2021jhf

رقص فلامنکو با موسیقی اسپانیایی ( که با ترانه های فارسی همراه شده بود ) دیگر از قسمت های برنامه ی شب گذشته بود.

d0-9856-d855re

برنامه ی بنیاد توس، نگاهی هم به دنیای سیاست داشت و از اوضاع و احوال این روزهای ایران هم قصه می کرد. از همین قرار، تکه رقصی طراحی شده بود که به تلاش های آخرین زنی می پرداخت که لحطات آخر زندگی را در مواجهه با چوبه ی دار تجربه می کند.

گفت و گو با هادی خرسندی باب جنجال های اخیر برنامه ی تلویزیونی فیتیله | محمد سفریان

فیتیله برنامه تعطیله…
3ddf5tr43
اشاره:
پخش یکی از قسمت های برنامه تلویزیونی فیتیله از مجموعه برنامه های گروه کودک و نوجوان، در روزهای اخیر جنجال ها و اعتراض ای فراوانی را موجب شده و دامنه ی این قصص را حتی تا خیابان ها هم کشانیده است. به همین بهانه، پای صحبت های ” هادی خرسندی ” شاعر و طنزپرداز قدیمی مطبوعات فارسی زبان نشسته ایم تا به مفهوم و جوانب شوخی و پس آمدهای آن اندکی دقیق تر شویم. آقای خرسندی براین باور است که در این مورد آخر، ” عمد ” ی در کار بوده و عقیده دارد که تمامی این دعواها از فقدان دموکراسی چشمه می گیرد و جز از طریق استقرار آزادی و دموکراسی، چاره ای برای عبور از این مسائل وجود ندارد. شرح این گفت و گو را در ادامه ی این صفحه از پی بگیرید…

آقای خرسندی، برای آغاز گفت و گو می خواستم از سابقه ی این شوخی های قومیتی بپرسم، شما در قامت فردی که از دیر باز با طنز ایران در تماس بوده، لطفا پیش تر از همه از سابقه ی این کشمکش ها برامون بگید؛ آیا این واکنش ها همیشه برقرار بوده یا اوضاع و احوال نا آرام ایران به تشدید این تنش ها دامن زده.

طبیعی است که در هیچ موردی، اوضاع و احوال بی تأثیر نیست. یک هواپیما که میافتد، تا چند روز پرواز سفرهای تفریحی کم میشود. سونامی که آمد سفرهای کنار دریا که کم شد هیچ، مردم لب حوض هم با احتیاط میرفتند. اما این شوخی ها یا جدی های قومیتی را عبید زاکانی دارد، چنانکه شوخی های قبیح ضد زن دارد، چنانکه سعدی به زشتی راجع به یهودیان دارد. حالا رسانه ها سرعت نور و سرعت صوت پیدا کرده است و سه ماه طول نمیکشد که جوک عبید به مقصد برسد.

010

با این تاریخچه ی کلی، برسیم به برنامه ای که تو روزهای اخیر دامنه ی اعتراض ها رو حتی به خیابون ها کشونده و به هر حال جنجالی درست کرده، من دوست دارم که قبل تر از واکنش مردم، به خود این شوخی بپردازیم، به نظر شما این شوخی اساسا چقدر طنز بود و چه اعتبار و جایگاهی داشت؟

یک جوک سخیف کهنه ی پنجاه سال پیش را که به جوک «چطور مگه» معروف بود، برداشته بودند نمایشی کرده بودند با لهجه ی ترکی با چه افتضاح و وزاریاتی. یعنی از نویسنده و کارگردان و سردبیر و ناظر کیفی و دوربینچی ها و نورپردازهای تلویزیون هیچکدام متوجه توهین آمیز بودنش نبودند؟ من باور نمیکنم. اگر شعر حافظ را با لهجه ی ترکی خوانده بودند، یک چیزی، نه این که یک پدر و پسر ندانم کار را آذری نشان بدهند. حالا اگر کارگردان از پشت کوه آمده بود و بازیگران واقعاَ عقب افتاده بودند که نفهمیدند، میتوان پذیرفت که عمدی در کار نبوده!

و در مورد اعتراض های خیابانی… نگاه شما به این اعتراض ها چیه؟ اگر خاطرتون باشه چندی قبل هم جمله ای از یک برنامه ی تلویزیونی خاطر بختیاری ها رو آزرده کرده بود؛ فکر نمی کنید جای عوض کردن شوخی بهتر باشه فرهنگ و آستانه ی تحمل مردم مون رو تغییر بدیم؟

در این مورد آخر که باید آستانه شعور برنامه سازان و کارگردانان و بازیگران را تغییر داد!

سوال بعدی من در مورد، ذات شوخیه، مگه نه اینکه ما به هر روی در طنز – لاجرم با فرد یا موضوعی شوخی می کنیم… منظورم اینه که قرار باشه طنز نویس به آزرده نشدن همه فکر کنه، غیر از شخص خودش موضوع دیگه ای هم برای شوخی باقی می مونه

طنزنویس، فکاهی نویس، کمدین باید کار خودش را بلد باشد. آدم ها با کلمه و عنوان نیست که از هم مشخص میشوند، با مهارت و کاردانی و هوشمندی است که تفاوتشان معلوم میشود. این کارها ریاضیات نیست که جمع و تفریق کنیم و جواب درست را دربیاوریم. در عین حال دودوتا چارتای خودش را دارد.

ccc4re

دوست دارم نظرتون رو در مورد شوخی های قومیتی هم بدونم…. خارج از طنز مکتوب، سالهای ساله که جوک های خونگی ما غالبا با ” یه ترکه … ” ، ” یه رشتیه… ” ، ” یه اصفهانیه … ” و … شروع می شن، می خواستم بدونم که به عقیده ی شما چه عاملی باعث می شه که در طنز شفاهی این حساسیت ها به وجود نیاد و در بسیاری اوقات مثالا خود ترک ها و رشتی ها هم به جوک ترکی و رشتی بخندن

در غرب هم هست. انگلیس ها برای ایرلندی ها، پاریسی ها برای جنوبی ها، برای یهودی ها، هر موقعیتی، هر رسانه ای، هر بذله گوئی اثر مستقیم خودش را دارد. یک کمدین جوکی راجع به یهودی ها میگوید که یهودی ها هم میخندند و تشویق میکنند، کمدین دیگری همان جوک را میگوید، یهودی ها گوجه فرنگی برایش پرتاب میکنند. (البته اگر گران نباشد!)

یه فرضیه ی قدیمی که شاید از تئوری توطئه چشمه بگیره، منشا این جک ها رو به سیاست نسبت می ده و تضعیف نیروهای مبارز ایران… خیلی ها این طور می گن که از اون جایی که ترک ها و کردها و لرها و … در دفاع از ایران و اعتراض به ظلم حکام تلاش بسیاری کردن، ارباب سیاست با ساختن این جوک ها بر این بودن تا روحیه و صلابت عمومی این اقوام رو تضعیف کنن… نظر شما درباره ی این فرضیه چیه؟

من فکر میکنم کار ما و حکومت از این حرف ها گذشته.

82088_orig

سوال آخر من درباره ی شوخی و استند آپ کمدی در اروپا و آمریکاست، خب همون طور که می دونید اینجا از آدم های معمول گرفته تا حتی شخصیت های بزرگ سیاسی و تاریخی سوژه ی دست انداختن می شن؛ می خواستم از عقیده ی شما برای یک کار زیرسازی فرهنگی بپرسم و بدونم که از نگاه شما چطور ما می تونیم این فاصله رو برداریم و به یک باور عمومی برسیم که دنیای شوخی با دنیای واقع متفاوته …

در دنیای غرب شوخی کردن با مشاهیر و دست انداختن شخصیت های اجتماعی منعی نداره و قابل تعقیب نیست. در واقع دست انداختن آزاد است اما اتهام نه. شما میتونین بگین آقای کامرون اندازه ی گاو نمیفهمه. ـ این نظر شماست و شما میدونید و خواننده یا شنونده ی خودتون که البته باید عاقل باشه ـ اما اگر بگوئید آقای کامرون صنار دزدی کرده، باید ثابت کنید. اما این قیاس ها ـ یعنی مقایسه ی غربی ها با ما شرقی ها ـ قیاس مع الفارق که نه، قیاس چند کیلومتر اونور مع الفارق است. در زبانی که ما اینهمه در مکالماتمان، «بلانسبت» و «گلاب به روتون» تحویل مخاطب میدیم و اصطلاح «مگوز بر ما» برای بعضی ها داریم، تصور این که میتوانیم به اینها برسیم یا ادای اینها را دربیاوریم، خیال باطلی است. ایرادی هم ندارد، ما اینیم ، اینها این. ما فرهنگ غنی داریم، اینها هم دارند. ما باید در خانه و خیابان به بزرگتر از خودمان سلام کنیم، اینها نباید. هیچ اشکالی ندارد. اشکال اینجاست که ما بخواهیم ادای اینها را در بیاوریم و راه رفتن کبک یاد بگیریم. اگر تلویزیون داریم دلیل ندارد عین کمدی تلویزیونی اینها را داشته باشیم. تلویزیون را بگیریم برای اشاعه فرهنگ غنی خودمان. با این فرهنگسازی هم که شما میگویید کنار نمیآیم. فرهنگ بسازیم که بتوانیم لهجه ی ترکی و رشتی را مسخره کنیم؟ چه مرضی داریم؟ اسم این فرهنگ سازی نیست. چرا اینها باید الگوی ما باشند؟ چرا ما الگوی اینها نباشیم؟ چرا باید خودمان را عوض کنیم؟ چون تلویزیون را از اینها گرفته ایم؟
یعنی داستان گفتن ها و بر خوردن ها باید همین طور مدام ادامه داشته باشد؟
اینها همه از فقر آزادی و نبود دمکراسی است. اگر جامعه ای آزاد و متعادل داشته باشیم این چیزها خود به خود تویش حل میشود. آنوقت در همین ایران نخست وزیر به دادگاه شکایت میکند که این بابا به من گفته اندازه ی گاو نمی فهمی. قاضی عادل و آزاد و آزاده جواب میدهد خوب ایشان چنین فکر میکند، جرمی مرتکب نشده. نخست وزیر میگوید ولی برداشته توی روزنامه نوشته یا روی صحنه گفته. همان قاضی میگوید آزادی ابراز عقیده است. مخاطبانش باید جوابش را بدهند. نخست وزیر میگوید ایشان نوشته من صنار دزدیده ام. اینجا قاضی مدارک را می بیند و میگوید متهم به جرم اتهام، بازداشت .!… و در جامعه این وضعیت جا میافتد، بدون اینکه دیکته شده باشد، کپی برداری شده باشد یا از انگلیس ها تقلید شده باشد
و اگر حرف خاصی مانده، … ؟
آقا بریم دنبال آزادی و دمکراسی،. این حرفها مایه ی معطلی است .

نگاهی به زندگی و آثار محمد علی جمالزاده به بهانه‌ی سالروز درگذشتش | مینا استرآبادی

محمدعلی جمالزاده

محمدعلی جمالزاده

راوی مدرن حکایات کوچه بازار
هفدهم آبان مصادف است با سالروز درگذشت محمدعلی جمالزاده، نویسنده‌ای که به پدر نوول نویسی فارسی ملقب است و از آغازگران سبک واقع‌گرایی در ادبیات فارسی به شمار می‌رود. او نخستین نویسند‌ه‌ای‌ست که توانست تکنیک داستان نویسی اروپایی را آگاهانه به کار گیرد و در عین حال یکسره به تکنیک داستان پردازی غربی تسلیم نشود. او با دمیدن روحی ایرانی به روشی که از غرب به عاریت گرفته بود توانست آن را صیقل دهد و در قالبی هماهنگ با ذوق و حوصله و نیاز فرهنگی زمان، به هموطنانش عرضه کند.
جمال‌زاده در اصفهان زاده شد به تاریخی که اطلاع دقیقی از آن در دسترس نیست، دکتر ایرج افشار در مقاله ای که در مجله «نامه فرهنگستان» شماره۱۱ منتشر کرده می نویسد از قول خود جمال‌زاده می‌نویسد:«سال تولدم را خواسته اید دوستان آن را از جمله اسرار مگو می دانند ولی حقیقت این است که برخودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشن تر از تاریخ تولدم خواهد بود و شاید نتیجه آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد». پدر او سید جمال الدین واعظ اصفهانی، از آزادی خواهان مشروطه بود و رهبری مشروطه خواهان اصفهان را برعهده داشت. سید جمال الدین خطیبی توانا بود و در سخنرانی هایش به زبان ساده و در حد فهم عوام سخن می گفت. به سبب اختلافی که بین سید جمال الدین و حاکم اصفهان پدید آمد او به همراه خانواده اش به تهران هجرت کرد و به مبارزات خود ادامه می داد. جمالزاده در شانزده سالگی بنا به خواست پدرش عازم بیروت شد و در آنجا تحصیلات خود را در دوره متوسطه ادامه داد. چند ماه بعد در لبنان اطلاع یافت که به دستور محمد علی شاه پدرش را مسموم کرده اند. مرگ پدر، محمد علی را در اعتقادات سیاسی و اخلاقی که از او به ارث برده بود استوارتر کرد. دو سال بعد به فرانسه رفت و در دانشگاه های لوزان و دیژون تحصیل کرد در رشته حقوق فارغ التحصیل شد.
در این زمان، عده ای از روشنفکران ایرانی مخالف استبداد قاجارها در برلین گرد آمده و فعالیت می کردند. جمالزاده در سویس می زیست، به دعوت آنان به برلین رفت. یک ماه بعد به منظور انجام ماموریتی به بغداد رفت و چند ماه بعد به کرمانشاه آمد و روزنامه رستاخیز انتشار داد. او سپس دوباره به برلین بازگشت و با جمعی دیگر از آزادی خواهان ایرانی در انتشار مجله سیاسی- فرهنگی کاوه همکاری کرد.
جمالزاده در مجله کاوه مقالاتی می نوشت که اغلب آنها در زمینه موضوع هایی چون سیاست، اقتصاد، ایران شناسی و فرهنگ و ادب بود و در نگارش این مقالات شیوه ساده نویسی را که خصلت عمومی و نثر فارسی این دوره بود به کار می گرفت.

ddvvc3edsw

نخستین کتاب جمالزاده به نام گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران در سال ۱۹۱۸ میلادی منتشر شد و در مجله کاوه از آن به عنوان یکی از بهترین اثرهایی که تا آن روز در زبان فارسی در مورد اقتصاد نوشته شده سخن راندند.
جمالزاده از آن پس نیز به نوشتن مقالات علمی- انتقادی در مجله کاوه ادامه می داد و این همه پیش از انتشار مجموعه داستان کوتاه «یکی بود یکی نبود» در سال ۱۳۰۰ شمسی بوده است. «یکی بود یکی نبود» اولین و مهم‌ترین مجموعه‌ی داستانی جمال زاده است. این کتاب مشتمل بر شش داستان است با نامهای فارسی شکر است ، درد دل ملا قربانعلی ، دوستی خاله خرسه ، رجل سیاسی، بیله دیگ بیله چغندر و ویلان الدوله . اهمیت این داستان ها به غیر از پیشگام بودنشان نثر ساده و روان و قابل فهم آن هاست که در راستای تحقق همان دموکراسی ادبی است که جمال زاده در مقدمه ی کتاب به آن اشاره می کند . البته نویسنده در مقدمه ، از فرم در ادبیات بحثی نمی کند و درباره ی ساختار داستان پردازی، صناعات و شیوه های داستان نویسی چیزی نمی گوید . در مقابل جمال زاده به محتوا در ادبیات توجه می کند . مثلاً می گوید رسالت اصلی داستان نویس، توصیف نحوه ی زندگی اقشار گوناگون جامعه و ضبط کلام و لهجه های گوناگون زبان آنها است تا به این وسیله موجب شناخت اقشار جامعه از یکدیگر شود و بر سنت پرستی عشیره ای و قبیله ای غلبه شود .
نثر روان جمال زاده ادامه ی نوشته های تالبوف ، زین العابدین مراغه ای و به خصوص چرند و پرند دهخدا در روزنامه ی صور اسرافیل است . دومین ویژگی این داستان ها نگاه انتقادی و از بیرونشان به مسایل اجتماعی و فرهنگی ایران است . در واقع می توانیم این مجموعه را در چهاچوب سبک رئالیسم انتقادی قرار دهیم که البته از لحاظ ادبی هم قابل توجه است . یعنی مثل نوشته های بسیاری از نویسندگان این سبک که در سال های بعد داستان هایشان را نوشتند ، صرفاً بیانگر شعارهای اجتماعی و سیاسی نیست . نکته ی دیگر استفاده از طنز در داستان های جمال زاده است . داستان‌های جمال زاده، طعن‌نامه‌هایی بودند بر احوال زمان، ساده، طنزآمیز، و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه‌.
از عناصر مهم دیگر می توانیم به گفت و گو یا دیالوگ اشاره کنیم . جمال زاده این گفت و گو ها را به شکل مستقیم و سر راست به کار نمی گیرد بلکه آن ها را از ذهن و زبان شخصیت های داستان می گذراند و به صورت نمایشی بیان می کند .
دیگر کار مهم جمال زاده، تاریخ نگاری او بود. مسعود رضوی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره گفته‌است: «تا قبل از جمال زاده تاریخ نگاری در ایران به شکل سنتی و بر اساس شیوه‌ی ناسخ التواریخ صورت می گرفت . به این صورت که مورخ، نوشتن تاریخ را از دوران پیامبران سلف آغاز می کرد و بعد به عصر پادشاهان می رسید و تاریخ هریک را به ترتیب روایت می کرد و جلو می آمد تا همه ی تاریخ را به صورتی کلی بازگو کرده باشد . اما جمال زاده یک موضوع خاص را (تاریخ روابط ایران و روس ) که همیشه برای مملکت ما مساله ساز بوده انتخاب کرد و براساس اسناد تاریخی، کتابی تحلیلی نوشت . او ارائه ی تحلیل را وارد فرهنگ تاریخ نویسی ما کرد چیزی که در تاریخ نگاری سنتی ایران وجود نداشت.»
از میان دیگر پژوهش های تاریخی جمال زاده می توان به آزادی و حیثیت انسانی و تصویر زن در فرهنگ ایرانی اشاره کرد .
جمال زاده در زمینه ی ترجمه به نسبت سایر زمینه ها کار کمتری انجام داد . برخی از ترجمه های مهم او عبارتند از: ـ ویلهم تل اثر معروف شیلر ، خسیس اثر معروف مولیر و داستانهای برگزیده از چند نویسنده . با این همه او نخستین کسی بود که در دو شماره از مجله ی سخن در مورد جیمز جویس و شاهکار بزرگش رمان اولیس مقاله نوشت و آنان را به هم میهنانش معرفی کرد .
او در سال ۱۹۳۱ م. به سوئیس رفت و برای همیشه در ژنو ماندگار شد. او در دانشگاه همین شهر به تدریس زبان و ادبیات فارسی مشغول بود.
آخرین اثر داستانی جمالزاده کتابی است به نام «قصه ما به سر رسید» که به سال ۱۳۵۷ در ایران منتشر شد. پدر داستان نویسی نوین ایران سرانجام پس از بیش از یک قرن زندگی پر فراز ونشیب در ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در صد و شش سالگی، زندگی را بدرود گفت. جمال‌زاده در وصیت نامه‌ای کلیه ی حقوق مادی و معنوی آثارش را به دانشگاه تهران بخشید و برای این کار هیاتی تعیین کرد . اعضای هیات اولیه اش کسانی چون دکتر علی اکبر سیاسی ، دکتر جواد شیخ الاسلامی ، باستانی پاریزی و ایرج افشار بودند.

سیاستهای گازی در آستانه اجلاس مجمع جهانی کشورهای صادرکننده گاز | دکتر منوچهر فرحبخش

روحانی رئیس جمهور برای کشورهای صادر کننده گاز در ” سومین اجلاس سران کشورهای صادر کننده گاز” که در دوم آذرماه در تهران برگزار میشود دعوتنامه ارسال کرده است. این مجمع ١٢ عضو اصلی و پنج عضو ناظر دارد که اعضای اصلی این مجمع عبارتند از ایران، الجزایر، بولیوی، مصر، گینه استوایی، لیبی، امارات، قطر، تیرینیداد و توباگو، ونزوئلا و روسیه.

rrfvz22w

با توجه به اینکه روسیه بزرگ‌ترین صادرکننده گاز طبیعی از طریق خط لوله است، لذا حضور نماینده این کشور اهمیت ویژه ای به اجلاس خواهد داد. در حال حاضر حدود ۳۵ درصد از مصرف گاز طبیعی بیش از ده کشور اروپا یی از طریق خط لوله روسیه تامین میگردد. روسیه سالهاست که سیاست گازی مشخصی را دنبال میکند و برنامه ریزیهای حساب شده ای را به اجرا گذارده که این اجلاس میتواند در تثبیت بیشتر برنامه هایش مفید واقع گردد. اما آیا حکومت اسلامی به عنوان میزبان اجلاس و دارنده بزرگترین ذخائر گازی جهان چطور، آیا برنامه مدون و قابل قبولی برای توسعه صادرات گازی خود در اختیار دارد؟
بزرگترین آفت برای نابودی دستاوردهای یک ملت سپردن اداره امور به دست نادانان است. این بدان معنا نیست که حکومت نادانان حتما فاسد هم هست، ولی تجربه نشان داده که مفسدین و سودجویان با استفاده از نادانی و بی تجربگی تازه به دوران رسیده های سیاسی خیلی سریع در آن نفوذ میکنند و حکومت آلوده به انواع و اقسام خلافکاریهای اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی میشود که حاصل آن از هم پاشیدگی کشور است. حکومت اسلامی ایران در طی ۳۷ سال گذشته نشان داده است که در سپردن امور بدست نادانان نه سهوا که عمدا ید طولایی داشته است. از ابتدای انقلاب تاکنون به کمتر موردی میشود اشاره کرد که افراد متناسب با تخصص و تجربه شان دارای مقام های کلیدی شده باشند. البته مدرک و تجربه سازیهای قلابی که یکی از شگردهای معمول در بین انقلابیون حرفه ای مسلمان به شمار میرود، مد نظر نمیباشد، زیرا برهمگان روشن است که اگثر تیترهای دکتر و مهندس که انقلابیون مسلمان مفتخر به آن شده اند یا خریداری شده و یا دست ساز و تقلبی میباشد و ربطی به تحصیلات دانشگاهی ندارد.
از طرفی هم اینکه بخواهیم چنین قضاوت کنیم که انقلاب یک تلاطم اجتماعی است که قاعده نمیشناسد و نمیشود در میان خیل انقلابیون سره را از ناسره جدا کرد نیز قضاوتی ساده انگارانه است. تاریخ هیچ کشوری به یاد ندارد که انقلابی ۳۷ سال به طول انجامد وهنوز زمان پایان آن معلوم نباشد، مگر “انقلاب اسلامی ایران”
صنعت نفت و گاز کشور از جمله مراکزی بود که از همان ابتدای انقلاب برای متلاشی کردن آن برنامه ریزی شده بود. به همین جهت هم تعجب آور نبود که بیشترین اخراج مدیران و متخصصان در صنعت نفت صورت گرفت. زمانیکه محمد غرضی وزیر نفت گردید، پاکسازی شرکت نفت بقول او از متخصصین غرب زده و نشاندن حزب اللهی ها بجای آنها بطور فله ای انجام شد و صدها کارشناس از این صنعت اخراج و فراری شدند. او هنوز هم این خیانت مسلم را از افتخارات و خدمات خود به انقلاب توصیف میکند. سایر وزرای نفت هم دست کمی از او نداشتند. اگر هم یکی دو وزیر از درون شرکت نفت مسئولیت پذیرفتند مدت خدمتشان کوتاه تر از آن بود که بتوانند کار مثبتی انجام دهند.
اقدام تخریبی دیگر افزایش بهای گاز درهمان ابتدای تشکیل دولت موقت بود که از شوروی خواسته شد تا بهای خرید گاز را افزایش دهد، که نه زمان درستی بود و نه شانسی برای موافقت شوروی تصورمیشد. در نتیجه جریان صدور گاز به شوروی متوقف گردید. خط لوله به ترکیه نیز بارها دچار بحران شد ولی به هرحال هنوز جریان دارد، ولی ادامه آن به اروپا که هدف اصلی شاه بود فعلا منتفی شده است.
به هرحال آن قدرتهایی که میخواستند این صنعت به نابودی کشانده شود به مراد خود رسیدند، چون از آن صنعت پیشرفته و فعال آن زمان که بیش از شش میلیون بشگه نفت تولید روزانه داشت، دومین تولید کننده در جهان نفت به شمار میرفت و با بزرگترین شرکتهای نفتی جهان برابری میکرد، چیزی جز یک صنعت از هم پاشیده و اسقاط شده باقی نمانده که با هزار زحمت خود را سرپا نگهداشته است. شاید در میان مسئولین نفتی در حکومت اسلامی ، زنگنه وزیر فعلی نفت صادق ترینشان باشد که به هر حال پس از سالها تصدی این سمت تجربه و اطلاعات لازم را نیز کسب کرده است. اگر او زبان گشاید خیلی از حقایق روشن میشود که متاسفانه نه قدرتش را دارد و نه جسارتش را ، نان را به نرخ روز میخورد و به قول معروف آسه میرود، آسه میاید که گربه حکومت اسلامی شاخش نزند
در رژیم گذشته هم مدیریت شرکت نفت در دست هرکس که بود در ردیف همین زنگنه به شمار میامد، یعنی اونیز در سیاستگذاریهای نفتی از خود اختیارچندانی نداشت. ولی یک تفاوت اساسی با امروز وجود داشت و آن نقش شاه در تعیین سیاستها و برنامه ریزیهای نفتی بود. شاه برخلاف خامنه ای تمام هم و غمش توسعه و نوسازی این صنعت بود، ضمن آنکه دانش ، تجربه وعلاقه به این صنعت نیز در وی نهادینه شده و نیاز به پیشرفت این صنعت را هم به خوبی درک میکرد. از همه مهمتر اینکه با تسلطی که بر بازار نفت داشت، میدانست با مسئولین انرژی جهانی چگونه برخورد کند. در یک کلام سکان هدایت صنعت نفت کشور دردستان یک متولی قدرتمند و آشنا به این صنعت قرار داشت.
سیاست نفتی شاه به طور خلاصه درچهارجهت جریان داشت که عبارت بودند ازگسترش کمی و کیفی صنعت نفت، برنامه ریزی برای توسعه صنعت گاز که قدمهای اولیه آن در حال برداشته شدن بود. در این رابطه دو خط لوله گاز آیگات یک و آیگات دو اولی به مرز روسیه و دومی به مرز ترکیه کشیده شد تا گاز کشور ابتدا به این دو کشور و سپس از طریق ترکیه به اروپا صادر شود. نکته حائز اهمیت اینکه پرداخت بدهی دولت ایران به شوروی بابت ایجاد مجتمع ذوب آهن اصفهان از محل همین صدورگاز تامین میشد. خط لوله سومی هم که در حکومت اسلامی خط ” لوله گاز صلح ” نام گرفت در دست بررسی بود تا گاز به پاکستان و از آنجا به هند و در مراحل بعدی به چین صادر شود. جهت سوم سیاست نفتی شاه، توسعه صنعت پتروشیمی با ایجاد مجتمع های مختلف بالادستی و پایین دستی با این هدف که کشور از حالت صدور تک محصولی نفت خارج شود، بود و بالاخره سرمایه گذاریهای خارجی به ویژه در شرکتهای نفت و گاز کشورهای مختلف که با ایجاد پالایشگاه هایی در هند و افریقای جنوبی و سنگال کلید خورده بود.
اکنون ۳۷ سال است که صتعت نفت کشور دچار خلاء مدیریتی و در حال درجا زدن است. زیانهای ناشی از این خلاء تنها به فرسودگی دستگاه نفت، عقب ماندگی از تکنولوژی پیشرفته روز و یا دزدیهای میلیاردی نظیر بابک زنجانی خلاصه نمیشود، بلکه سیاستگذاریهای صنعت هیدروکربور کشور دچار نقصان وگرفتاربی برنامگی است. دادن رتبه اول در ذخیره گازی جهان به ایران و افزایش مصرف روز افزون آن در بازار انرژی نشان از آن است که صنعت نوپای گاز کشور آینده رو به گسترشی را در پی دارد. درحالیکه صنعت نفت کشورهرچند که هنوز چهارمین ذخیره نفت را در اختیار دارد، معهذا بعداز ۱۱۰ سال فعالیت به دوران بازنشستگی نزدیک میشود، ولی صنعت گاز دوره جوانی خود را شروع کرده و لذا نیاز به برنامه ریزی و سرمایه گذاریهای هدفمند و آینده ساز دارد که خارج از درک و فهم مدیریت موجود این صنعت است.
رهبری حکومت اسلامی برخلاف شاه اصلا در باغ نیست که داشتن مقام اول ذخیره گازجهان به لحاظ اقتصادی و استراتژیک دارای چه مزایایی است و چه معنا میدهد، که اگر میدانست اینگونه به مخالفت بی منطق با امریکا بر نمی خاست تا از صدور گاز به هند و پاکستان محروم شود، راه دستیابی به تکنولوژی مدرن بر رویش بسته باشد و راه اروپا نیز بنا به توصیه امریکا باکارشکنی ترکیه مواجه گردد. میلیاردها دلار در پزوژه گازی پارس جنوبی هدر رود واز تکنولوژی عقب مانده در رابطه با صنعت گازاستفاده شود. بزرگترین فرصت و منبع درآمد برای صنعت گاز ایران رساندن آن از طریق خط لوله ترکیه به اروپا است. اروپا نیز برای شکستن بازار انحصاری روسیه از کشیدن این خط لوله استقبال میکند ، تا آنجا که حاضر است سرمایه گذاری هم بکند. روسیه نیز تا به حال از این بی کفایتی حکومت اسلامی نهایت بهره را برده است . زیرا اگر ایران در خط لوله گاز ناباکو مشارکت داشت، روسیه نمیتوانست با باز و بسته کردن لوله گاز به اوکراین بر اروپا فشار‏آورد . بنابراین دود آتش خصومت حکومت اسلامی با امریکا به چشم اروپا هم رفته است .
صنعت گاز برخلاف نفت از پیچیده گیهای استراتژیک و سیاسی کمتری برخوردار است و در واقع دو بازیکن اصلی دارد ایران و روسیه. روسیه برنامه و سیاستهای اجرایی مدونی را دنبال میکند و میداند چه میخواهد. درحالیکه حکومت اسلامی هنوز تکلیف خود در بازار گاز نمیداند و در واقع راه خود را پیدا نکرده است. متاسفانه خسارتهای میلیارد دلاری به این صنعت هم تاگنون نتوانسته حکومت نادانان را از خواب غفات بیدار کند. حکومت اسلامی خواسته یا ناخواسته بایستی گاز خود را از طریق ترکیه به اروپا و از طریق پاکستان به هند و سپس چین رساند، از اینرو نیاز به برنامه ریزیهای ویژه دارد که آثار و علائم آن مشاهده نمیشود.

گزارش نمایش فیلم قصه‌ها در لندن | محمد سفریان

قصه‌ها روی پرده؛ ماجرای شش سال سکوت پشت پرده

قصه‌ها که تمام می‌شوند، آدم‌ها و خانه‌ها و کوچه‌های قصه کجا می روند؟ این شاید اولین سوال هر آدم قصه دوستی باشد، بعد از تمام شدن یک داستان و یک زندگی کوتاه در فضایی سورئال با آدم های رایج در صفحات قصه… حکایت ادامه‌ی زندگی آدم‌های داستان و ترسیم خط سرنوشت‌شان البته که از دیر باز مطرح بوده و هر کس به قول شاعر از ظن خودش یار این خیال شده؛ همین موضوع و همین رویای شیرین هم شده است دست‌مایه ی فیلم آخر رخشان بنی‌اعتماد: «قصه ها» . فیلمی که از پس حضور در سینماهای تهران و جشنواره‌ی ونیز، این بار به فستیوال فیلم‌های ایرانی لندن رسیده بود، تا گشایشگر دوره‌ی ششم این جشنواره باشد.

n00064137-r-b-003

خانم بنی‌اعتماد که به همین مناسبت رخت سفر به لندن بسته و در سالن نمایش فیلم حضور پیدا کرده‌بود، پیش‌تر از آغاز فیلم و در جملاتی کوتاه و طنازانه، خطاب به حاضرین در سالن گفت که هیچ‌چیز برای یک فیلم ساز دلنشین‌تر از دیدن یک سالن پر نیست و ادامه داد که امیدوار است که این جمعیت تا به انتهای برنامه هم در سالن حاضر باشند و تاب تماشای فیلم او را بیاورند.
با این جملات، قصه‌های بنی اعتماد شروع شد، فیلمی در ادامه‌ی همه‌ی داستان های پیشینش، و برای دیدن دوباره‌ی زندگی آدم هایی که پیشتر با حافظه‌ی جمعی ایرانیان گره خورده بودند. از نوبر «روسری آبی»، تا عباس و ننه طوبای «زیر پوست شهر»؛ از سارای «خون بازی» تا مادر فداکار اسماعیل در «گیلانه».
شخصیت‌های فیلم‌های بنی‌اعتماد همگی ملموس‌اند؛ و از بطن و متن جامعه آمده‌اند، از جایی زیر پوست شهر. چه، به روایت فیلمساز، او بیشتر و پیشتر از همه یک مستند‌ساز است و داستان‌هایش هم همه خط واقعی دارند.
خانم بنی‌اعتماد در جلسه‌ی پرسش و پاسخ صمیمی آخر برنامه، عنوان کرد که این فیلم در واقع در برگیرنده‌ی حال و هوای او بوده‌است در زمان ساخته شدنش، زمانی که برای همه‌ی ایرانی‌ها یادآور یک دوره‌ی غم‌گنانه است، روزگاری شاید شبیه حال و هوای زمستان اخوان و دوره‌ای که کسی خیال پاسخ دادن به سلامی را ندارد.
او گفت که پیش‌تر از این فیلم، شش سال خود سانسوری کرده، چرا که دوست نداشته در دوره‌ی احمدی نژاد فیلم بسازد؛ آن هم بدین خاطر که درخواست مجوز از وزارت ارشاد او به گونه‌ای مشروعیت دادن به عوامل سینمایی بوده و او این کار را خوش نداشته‌است؛ خانم بنی اعتماد همچنین توضیح داد که از آنجا که شخصیتی به غایت قانون‌مدار دارد، حاضر به ساختن یک فیلم بدون مجوز نشده و چاره‌ی کار را در ساختن چند فیلم کوتاه دیده، فیلم‌هایی که از آغاز می دانسته همگی در کنار هم خواهند بود و در جامه‌ی یک فیلم بلند واحد در خواهند آمد.

151101170706_l38_rakhshan_1_640x360_m.fotohi_nocredit

او در قصه‌ها، از اغلب کاراکترهای قبلی‌اش استفاده کرده‌است و در راه جفت و جور شدن داستان و دور نماندن ازحال و هوای روز جامعه، چند شخصیت تازه را هم به داستان علاوه کرده؛ همین است که این فیلم برای بسیاری از اهل سینمای ایران جنبه‌ی نوستالژیک پیدا کرده و سر و شکلی تازه به خود گرفته.
فیلم با حکایت زندگی عباس «زیر پوست شهر» شروع می شود، عباسی که به هوای ویزای کشورهای خارجی، خانه‌ی پدری‌اش را فروخت و مادر و خواهر و برادرش را آواره‌ی کوچه‌های شهر کرد. عباس حالا یک راننده‌ی تاکسی شده بود و ننه طوبای مهربان و زحمت‌کش‌اش همچنان یک کارگر ساده که درگیر مشکلات فراوان است؛ جالب تر از عباس اما برادر کوچک او بود که به روایت داستان لیسانسیه شده و بی‌کار بود و در تظاهرات پس از انتخابات دستگیر؛ و حالا ننه طوبی دربه در دنبال یک وثیقه بود برای آزاد کردن فرزندش که به قول او، نهایت شرافت بود و انسانیت و هیچ خلافی مرتکب نشده بود.
نوبر «روسری آبی» هم بود، نوبر همسر یک کارگر زحمتکش شده بود؛ یک مرد کرد غیرت‌مند؛ که از قضای داستان همکار بیکار شده‌ی ننه طوبی بود. جالب تر از همه اما، نامه‌ی رسول رحمانی ست که در کشاکش سخت ترین روزهای بی پولی به دست او می رسد؛ نامه‌ی حلالیت طلبانه که خبر از پیشکش کردن یک خانه می دهد و غم فراوان و خود زنی شوهر متعصب را به همراه دارد.
همین خودزنی ها و دیالوگ‌های مرد کلاسیک ایرانی، بیشترحاضرین در سالن را به خنده انداخت؛ خانم بنی‌اعتماد اما گفت که از خنده‌ی تماشاگرها راضی است و اساسا به دنبال همین بوده؛ نه که صحنه‌ای کمیک خلق کرده باشد، که به دلیل دیگری و آن هم، نشانه گرفتن فیلم از خود خود واقعی زندگی.
او گفت که در زندگی خیلی اوقات در اوج غم به ناگاه می‌خندیم و نمی‌دانیم این خنده از کجا آمده، اما این خنده‌ها جزئی از زندگی ست. او همچنین گفت که این صحنه تماشاگرهای داخل ایران را هم به خنده انداخته و در این باب تمیزی میان ایرانیان داخل و خارج برقرار نیست.

1391452352_109503

او همچنین و در کشاکش همین بحث به تلاش‌های فراوان وزارت ارشاد برای دیده نشدن این فیلم اشاره کرد و گفت که قصه‌ها علی‌رغم برخوردار نبودن از اجازه‌ی تبلیغات تلویزیونی و رادیویی و همین طورنبود بودجه‌ی کافی برای تبلیغ‌های شهری و همین طور کم بودن تعداد سینماهای اکران، باز هم دیده شد و اتفاقا بسیار هم دیده شد.
خانم بنی اعتماد همچنین توضیح داد که سالهاست که دنیا را از طریق دریچه دوربین و از راه سینما به نظاره نشسته و جز از این راه، طریق دیگری برای تماشای دنیا سراغ نکرده. او همچنین به دنیای مستتند اشاره کرد و گفت که سی سال است که مستتند ساز است و راوی قصه‌های جامعه؛ اما از همه جالب تر توضیح او باب پاسخ جامعه به آثار او بود، خانم بنی اعتماد گفت که به باور او کار فرهنگی و اعتراض اینچنینی مثل برخورد قطره‌ی آب با سنگ است، شاید که در ظاهر هیچ تفاوتی حاصل نشود، اما به مرور زمان وسالهای سال بعد، عاقبت این قطرات کار خودشان را می‌کنند و سنگ را در هم می‌شکنند.
دیگر حرف جالب به میان آمده، از پرسش یکی از مخاطبین انگلیسی حاصل شد، همان وقت که او از گفته های خانم بنی اعتماد در مورد عدم وجاهت احمدی نژاد پرسید و خواست که بداند آیا این وجاهت در دوران روحانی دوباره بر قرار شده؟ خانم بنی اعتماد بار در پاسخ دیگر بار از سیستم آشفته‌ی کشور در دوران ریاست احمدی نژاد بر کرسی ریاست امور اجرایی کشور گفت و عنوان کرد که مشکلات سینما با حکومت بسیار ریشه‌ای‌تر و عمیق‌تر از این حرف‌هاست اما این ماجرا در دوران احمدی نژاد به اوج خودش رسیده بود و اهل فرهنگ را شاهد روزگاری بسیار دشوار و غیر معمول کرده بود.
او سر آخر درباره‌ی کارهای در دستش این طور گفت که درباره‌ی آینده می بایست که با احتیاط صحبت کرد اما، او در حال حاضر بیشتر هوای مستند سازی دارد و بنا کرده است تا با همکاری مجتبی میر تهماسب یک پروژه‌ی بزرگ مستند را جلوی دوربین ببرد.
با این توضیحات نخستین شب فستیوال فیلم های ایرانی لندن به آخر آمد تا با این دیدار شیرین هواداران سینمای یرانی به مدت یک هفته شاهد به نمایش در آمدن گزیده‌ای از فیلم های داستانی و مستند ایرانی در سینماهای لندن باشند.

عکس های ماکسیم دوکان از هیبت شرق کهنسال | رهیار شریف

شکوه به یغما رفته…

333vfgfدر سالهای دهه‌ی ۱۸۴۰، ، ماکسیم دوکان، جوان روزنامه‌نگار فرانسوی با موهبت بالیده شدن در یک خانواده‌ی متمول، توانست تا عطش دیرینش برای سیر و سیاحت در خاور میانه را سیراب کند. سفر آغازین او به ممالک مشرق‌زمین، از سال ۱۸۴۴ آغاز شد و یک سالی به طول انجامید، اما شوق دیدار دوباره‌ی آن سرزمین او را واداشت تا در سال ۱۸۴۹ دگرباره عزم سفر به شرق کند و این بار با دوست نویسنده‌اش، گوستاو فلوبر رخت سفر ببند. فلوبر در آن زمان جوان بیست و هفت ساله‌ی بی نام و آوازه‌ای بود که بعدها «سالامبو» و بسیاری دیگر از آثارش را با وام گرفتن از پدیده‌های غریب شرق نوشت.

ماکسیم دوکان در سفر دوم می‌خواست تا تمامی دیده‌هایش از مناظر برجسته و بناهای تاریخی فراوان مصر، فلسطین و سوریه را  مستند کند. به همین خاطر تصمیم گرفت تا مقدمات عکاسی را فرابگیرد و یک دوربین عکاسی را ابزار ثبت مشاهداتش کند.

دوکان را پایه‌گذار «عکاسی در سفر» خوانده‌اند، عکسهای غیر حرفه‌ای او اگرچه از زاویه‌ی دید یک توریست اروپایی ثروتمند برداشته‌شده و از سویه‌های مردم شناسانه مبرایند، اما با این همه راوی فخر تاریخ این خطه از خاک زمین‌اند. خاکی که این روزها زخمی‌ست و شکوه تاریخی‌اش به تاراج رفته‌است:

اورشلیم - قبه‌الصخره

اورشلیم – قبه‌الصخره

بعلبک - معبد ژوپیتر

بعلبک – معبد ژوپیتر

مصر - ویرانه‌های اهرام نوبه

مصر – ویرانه‌های اهرام نوبه

اورشلیم - کلیسای مقبره مقدس

اورشلیم – کلیسای مقبره مقدس

مصر - مجسمه ابوالهول

مصر – مجسمه ابوالهول

فلسطین - کرانه‌ی باختری رود اردن

فلسطین – کرانه‌ی باختری رود اردن

مصر – قاهره

مصر – قاهره

مصر – بقایای معماری باستان

مصر – بقایای معماری باستان

مصر – کتیبه های عصر فراعنه

مصر – کتیبه های عصر فراعنه

گزیده خبرهای اقتصادی هفته بیست و هفتم سال 94

امامزاده های زمین خوار
یکی از شگردهای رایج زمین خواری در کشور ساختن امامزاده و بعد تصرف زمینهای اطراف آن بنام امزاده بود. در بعد از انقلاب آنگونه که گفته میشود چندین هزار امامزاده پیدا شده، بنا براین میتوان تصور کرد هکتارها زمین از طریق خلق آمامزاده های قلابی به قول معروف ملاخور شده است. یک مورد آن اخیرا اتفاق افتاده که چنین است: خداکرم جلالی رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری از معرفی پرونده زمین‌خوارانی که قصد داشتند با ساخت امامزاده‌ جعلی در یکی از روستاهای لواسانات کوچک، اراضی ملی را تصرف کنند، به دادگاه خبر داده، میگوید: در روستای «انباج» لواسانات کوچک برخی زمین‌خوارانِ با ترفندی جدید برای زمین‌خواری درصدد ساخت امامزاده در محلی بودند که جلوی ادامه روند ساخت و ساز و نصب گنبد و سازه این امامزاده گرفته شد تا پرونده و ابهامات آن روشن شود. زمین خواران عرصه‌ای را که به گفته ریش‌‌سفیدان این روستا محل چرای دام آنها طی دهه‌های اخیر بوده است انتخاب کرده و با خرید گنبد و بارگاه درصدد احداث امامزاده جدیدی در این روستا بودند تا بتوانند در پوشش یک مکان مذهبی و به نام خدمت‌رسانی به زایران، با تصرف اراضی محدوده آن، اقدام به ساخت و ساز اماکن تجاری و تفریحی کنند. آنها حتی گنبد و گلدسته‌های مورد نیازشان را هم خریداری کرده بودند.

3ef220+-f

بدهی دولت تا مبلغ ۱۵۰ هزار میلیارد تومان شناسایی شده است
مهدی بنایی مدیرکل مدیریت بدهی‌های وزارت اقتصاد با بیان این که بدهی دولت به ۱۵۰هزار میلیارد تومان رسیده است، گفت: اکنون اطلاعات بدهی ۱۶ استان احصا شده و بدهی‌های دولت تا دی ماه بر اساس رسیدگی و بررسی‌ صورت‌های مالی ارائه شده تکمیل و جمع بندی می‌شود. بنانی با بیان اینکه برخی افراد آمارهایی را در رسانه‌ها مطرح کرده، اما مستنداتی ارائه نمی‌دهند، بیان داشت: بخشی از بدهی‌های مربوط به وزارت نیرو احصا شده و قسمتی دیگر از اطلاعات شرکت‌های این وزارتخانه در حال پیگیری است، همچنین هنوز آمار بدهی قطعی مربوط به وزارت راه و شهرسازی تکمیل نشده است. وی درباره شیوه پرداخت بدهی‌های دولت گفت:‌ طبق بند (الف،ب،ج و ک) تبصره ۶ قانون بودجه امسال،‌ بدهی‌ دستگاه‌های اجرایی از طریق اسناد خزانه اسلامی، اوراق مشارکت و صکوک اجاره پرداخت می‌شود. وی با اشاره به اینکه انتشار ۲ هزار میلیارد تومان اوراق خزانه اسلامی عملیاتی شده است، گفت:‌ بخشی از آن در بازار ثانویه فرابورس عرضه شده است، همچنین ۶ هزار میلیارد تومان صکوک اجاره طبق قانون بودجه عملیاتی خواهد شد. هرچند که رقم بدهی دولت ۱۵۰ هزار میلیارد تومان اعلام شده، ولی منابع آگاه این رقم را بیش از سیصد هزارمیلیارد تومان برآورد میکنند.

تخفیف پنجاه درصدی مالیات برای مشارکت اقتصادی خارجی‌ها
نعمت زاده وزیرصنعت در نشست روز ملی صادرات گفت: برای حمایت ازصادرات باید مشوق‌های مالیاتی برای سرمایه‌گذاری مشترک با خارجی‌ها، تخفیف ۵۰ درصدی مالیات برای مشارکت خارجیان در تولید داخل و حداقل صادرات ۲۰درصد ازمحصولات تولیدی را لحاظ کرد. وی با بیان اینکه صادرات دیگر یک انتخاب برای ملت نیست بلکه یک الزام است، گفت: توجه به صادرات، الزامی برای این است که جایگاه خود را در دنیا حفظ کرده و برای جوانان کشور اشتغال مفید فراهم کنیم، ضمن اینکه اگر بخواهیم به رشد اقتصادی هشت درصدی طی پنج سال آتی دست پیدا کنیم، حتما باید توسعه صادرات را مدنظر قرار دهیم. وزیر صنعت، معدن و تجارت افزود: احیای غرور ملی و شکوفایی اقتصادی از ثمره‌های صادرات است و در سال ۹۳ شاهد رشد ۲۰ درصدی صادرات غیرنفتی بودیم که نتیجه تلاش صادرکنندگان بود. وی تصریح کرد: برابر آمارهای جهانی، صادرات ایران در سال ۲۰۱۴ به ٣۴/٠ درصد کل صادرات جهانی رسیده و در بخش خدمات نیز میزان صادرات ایران ١٨/٠ درصد در صادرات دنیا بوده است. به گفته نعمت‌زاده، به لحاظ رتبه ایران میان ۲۲۹ کشور، رتبه ۵۱ را در صادرات کالا و در میان ۱۵۲ کشور، رتبه شصتم را در صادرات خدمات داشته است که البته نفت را در این محاسبات لحاظ کرده‌اند.

گشایش خط اعتباری ۵ میلیارد دلار روسی برای توسعه تجارت با ایران
محمود واعظی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات با اشاره به محورهای مورد بررسی در مذاکرات خود با وزیر انرژی روسیه برای افزایش سطح همکاری‌های دوجانبه، گفت: مقرر شد طرف روسی خط اعتباری ۵ میلیارد دلاری برای آغاز مناسبات به ایران اختصاص دهد. با اختصاص این خط اعتباری همکاری‌های ایران و روسیه وارد فاز اجرایی خواهد شد. وی با اشاره به همراهی وزیر انرژی فدراسیون روسیه از سوی مسوولان بیش از ۵٠ شرکت بزرگ روسی به ایران، گفت: قرار شد مکانیزم مالی دو کشور تعیین شود که پیشنهاد اولیه این است که طرف روس ۵ هزار میلیارد ریال اعتبار اختصاص دهد تا در اجرای پروژه‌ها، همکاری مشترک داشته باشیم. حجم مبادلات تجاری ایران و روسیه یک میلیارد و ٧٠ میلیون دلار است که با اتخاذ ساز و کارهای مناسب به زودی حجم مبادلات دو کشور رشد قابل توجهی ‌می‌یابد. وی گفت: در برنامه راهبردی وزارت صنعت پیش‌بینی شده است که صادرات کالا و خدمات از ۶۳ میلیارد دلار در سال ۹۳ به نزدیک ۱۹۰ میلیارد دلار در سال چشم‌انداز برسد و بنابراین باید صادرات را در بخش غیرنفتی اعم از کالا و خدمات به سه برابر افزایش دهیم و اضافه کرد: صادرات کالا و خدمات در سال ۹۳ نشانگر این است که سرانه صادرات ۸۰۰ دلار بوده که باید در سند چشم‌انداز به ۲۰۰۰ دلار برسد و اگر به این رقم دستیابی پیدا نکنیم، منزلت و جایگاه خود را نخواهیم داشت.

پیش‌دستی عربستان برای تنگ کردن جای نفت ایران در بازار اروپا
درحالی که با لغو تحریم نفتی ایران انتظار می رود نفت این کشور به بازار اروپا بازگردد عربستان برای تنگ کردن جا برای ایران و همچنین کنار زدن روسیه اقدام به افزایش عرضه نفت ارزان در این بازار کرده است. در ماه های اخیر چند شرکت بزرگ نفتی، از جمله اکسون، شل، توتال و انی خرید نفت عربستان برای پالایشگاه هایشان در غرب اروپا و منطقه مدیترانه را افزایش داده اند. ایگور سچگین، رئیس شرکت رزنفت روسیه دراین رابطه گفت، عربستان فروش نفت خود به لهستان به زیر قیمت را شروع کرده است. هرچند این اقدام می تواند برای سهم مسکو از بازار پرسود انرژی اروپا مشکلاتی به وجود بیاورد، اما تحلیلگران روسی تاکنون در ارزیابی های خود از این روند محتاطانه عمل کرده اند. بندر گدانسک لهستان دریافت محموله های نفتی از عربستان را آغاز کرده است. ممکن است در اینجا شرایطی برای افزایش همکاری ها و در نتیجه ریسک هایی برای روسیه هم وجود داشته باشد. تحلیلگران میگویند: از آنجایی که اعضای اوپک تلاش نمی کنند حجم تولیدشان را کاهش دهند، توسعه حضور عربستان در بازار اروپا یکی از منطقی ترین اقدامات این کشور است. از طرفی هم به محض اینکه تحریم های ایران به صورت قانونی برداشته شود، نفت این کشور راه خود را به سمت بازار اروپا پیدا خواهد کرد. احتمالا به همین علت است که عربستان اکنون تصمیم گرفته موقعیت خود در اروپا را تقویت کند. در حال حاضر، روسیه حدود ۲۵ درصد نیاز نفتی اروپا را تامین می کند. امسال، عرضه نفت روسیه به اروپا بیش از ۵.۵ درصد افزایش یافته و به ۹۷.۶ میلیون تن رسیده است. با این حال، بر اساس ارزیابی یوری پروکودین، تحلیلگر مسائل نفتی، در سال آینده روسیه ممکن است تا یک سوم این بازار را از دست بدهد.

مافیای سهام عدالت اقتصاد کشور را به خاک سیاه نشانده اند
پورابراهیمی نایب رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس درباره سهام عدالت میگوید” عملیات اجرایی سهام عدالت به وضعیتی بسیار بغرنج در اقتصاد ایران تبدیل شده یعنی ۴۰ درصد سهام بزرگترین شرکت‌های فعال کشور که عمدتاً بورسی هستند سهام عدالتی شد. یعنی سهام به برگ کاغذ‌های بی‌خاصیت دست مردم تغییر یافت که نه سودی می‌گیرند، نه سهمی دارند و نه این‌که مجمع می‌روند و نه این‌که حق اعمال مالکیت به اسم سهام عدالت دارند. از طرفی سهام عدالت در دست ۲۵۰ نفر است، شبکه‌ای که به صورت یک شبکه مافیایی در اقتصاد کشور عمل می‌کند و پدر اقتصاد کشور را درآورده است.همین قدرت به تشکیل باند مافیایی تبدیل شده که اقتصاد کشور را به خاک سیاه نشانده است. یعنی شرایط آنچنان بحرانی است که مجلس ترجیح می‌دهد دست‌کم به صورت موقت قدرت تصمیم‌گیری و مدیریت این سبد سهام به دست دولت برگردد اما در اختیار این گروه خاص قرار نداشته باشد. حتی یک نفر از این ۲۵۰ نفر عضو در شبکه به مرجعی پاسخ نمی‌دهد و به‌صورت زنجیره‌ای و شبکه‌ای همدیگر را تعیین و منصوب می‌کنند. در چند‌سال آینده شاهد اتفاقات ناگواری درخصوص پرونده‌های اقتصادی و مفاسد اقتصادی از محل مدیریت سهام عدالت خواهیم بود

یادی از اروس رامتزوتی به بهانه ی سالروز پنجاه و دو سالگی | محمد سفریان

ترانه های خداوندگار عشق و لذت

Eros Ramazzotti

Eros Ramazzotti

بیست و هشتم اکتبر، در تقویم تاریخ هنر، اولین روز زندگی اروس رامتزوتی، عنوان شده است. مردی با صدایی ساده اما ترانه هایی دلنشین که به واسطه ی همین روانی آثارش به یکی از محبوب ترین مردان موسیقی دنیا بدل شد و آوازه اش را از مرزهای کشورش بیرون برد. به همین بهانه، مروری داشته ایم برزندگی و آثار و احوال او؛ با قید این توضیح که مجله ی موسیقیایی چمتا در فصول پیشینش برنامه ای را به این خواننده اختصاص داده. شما می توانید ویدئوی برنامه ی مختص به اروس رمتزوتی را در صفحه بایگانی چمتا در سایت تلویزیون ایران فردا جسته و سراغ کنید… با هم این یادداشت که صورت مکتوب متن برنامه ی چمتا است را مروری دوباره می کنیم.

صدایی خاص و موسیقی ای پر هیجان؛ در کنار ترانه هایی عاشقانه که پر از استعاره های ناب اند و صور زیبای خیال؛ اینها شاید نخستین مشخصه های تمیز دهنده ی اروس رموزاتی ایتالیایی باشند، هم او که میراث دار بزرگان موسیقی ایتالیا در دهه های پیشین شد و مشهورترین خواننده ی ایتالیای کنونی در ذهن دیگر مردم دنیا…
او با نام طول و طویل اروس لوچانو والتر رمتزوتی؛ در پاییز ۱۹۶۳ و در چینه چیتای رم به دنیا آمد؛ در خانواده ای از اهل زحمت که با اندک درآمد کارگری پدر روزگار می گذراندند؛ اروس؛ بعدها و در روزگاری که به شهرت رسیده بود، در کتاب خاطراتش از آن روزهای دشوار یاد کرد و بیشتر از فقر اقتصادی؛ نقایص فرهنگی خانواده را محزون دانسته و گفته که خانه ی پدری اش، کتابخانه ای برای خواندن و یادگرفتن و ارضای کنجکاوی های کودکانه نداشت…

bb4r

اروس، نام خداوند عشق و هم آغوشی در اساطیر یونان است؛ و نامی که کمتر در میان ایتالیایی ها رواج دارد؛ کسی چه می داند شاید هم، هم این تصادف میمون، جان او را با جهان عشق های افسانه ای گره زد تا زندگی معمول تر از معمول او، از هم آغاز جوانی در مسیر شهرت و ثروت و محبوبیت قرار بگیرد و نام او را در فهرست بزرگان هنر سرزمین جادویی ایتالیا قرار دهد…
پایه های شهرت او اما، مثال بسیاری دیگر از خوانندگان موسیقی پاپ ایتالیا از فستیوال مشهور سن رمو شکل گرفت؛ او با سه حضور پیاپی در سالهای ۱۹۸۴، ۸۵ و ۸۶؛ در این قستیوال نوید تولد یک ستاره ی جوان را به هموطنانش داد؛ و گوی سبقت را از دیگر رقبایش ربود تا خیلی زود جوان اول موسیقی ایتالیا شود…
شهرت او در دهه ی نود هم ادامه پیدا کرد، او در این ایام، با چند آلبوم و تک ترانه ی پرفروش، علاوه بر ایتالیا، در آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی هم صاحب جایگاهی یگانه شد و با رکورد فروش هفت میلیون کپی از آلبوم ” موزیکا ا ” رکورد فروش سی دی در تمامی ادوار موسیقی ایتالیا را جابجا کرد و به جایگاهی دست نیافتنی رسید…
برخی از منتقدین شاید سخت گیر، صدای او را صاحب قدرت کافی نمی دانستند با این همه اما اقبال فراوان مردمی آثار او، باعث شد تا اهالی موسیقی فاخر هم هنر او را بپذیرند و از ایستادن در کنار او واهمه نداشته باشند؛ از همین جمله اند، اندره بوچلی و لوچنو پاوروتی که در چندین و چند اجرای پیاپی در کنار او ایستاند و با پسرک پرشور شهر آواز خواندند…
اروس همچنین با بسیاری دیگر از خواننده های اروپایی هم به روی صحنه رفته و تنها به آواز خواندن با هم وطنانش قناعت نکرده؛ تا این طور شهرت و محبوبیتش، بیشتر و بیشتر در چهارسوی دنیا پراکنده شود؛ از جمله ی این خواننده های نام آشنا می توان از استینگ و تینا تارتر و ریکی مارتین و چر یاد مرد که هر کدام در برنامه های زنده و اجراهای متفاوت استودیویی با اروس به روی صحنه رفته اند…
علاوه بر این دوئت های موفق؛ ترانه های او به زبان اسپانیایی هم در بیشتر شنیده شدن آثارش بسیار موثر بوده اند. اسپانیولی که دومین زبان پر استفاده ی دنیاست، به گونه ای زبان دوم اروس هم محسوب می شود؛ چه او بسیاری از آلبوم هایش را به دو زبان ایتالیایی و اسپانیایی به بازار آورده و بسیاری از تک ترانه هایش را هم در اجرایی کم و بیش مشابه، به اسپانیایی هم عرصه کرده…
دیگر از صدای خاص و اجرای گرم، مهارت اروس را در نواختن گیتار و پیانو هم ستوده اند؛ در این میان گیتار به عنوان ساز همیشه همراه او معرفی شده و رفیق گرمابه و گلستانش، او خود در گفت و گو با اصحاب مطبوعات، گفته که گیتار قدیمی اش، تنها چیزی بوده که از خانواده نصیب برده بوده؛ این طور که پیداست، شوق و علاقه ی وافر او به موسیقی سرانجام پدر تهی دستش را مجاب به خریدن ساز کرده و این طور رفاقت این دو آغاز شده…
او همچنین بابت سرودن و انتخاب اشعارش هم در نظر مردم و منتقدین متمایز از دیگران آمده، بسیاری از ترانه های او اشعاری سرشار از استعاره های ناب و عاشقانه دارند که در نگاه بسیاری از اهل فن در ضمره ی سروده های ناب ادب ایتالیای معاصر قرار می گیرند؛ در این میان، متن ترانه ی ” موزیکا ا ” ( موسیقی یعنی … ) شاید سرآمد تمامی این خوبان باشد، ترانه ای در وصف صدا و موسیقی که این دو را به بکرترین و والاترین احساسات زندگی آدمی مانند می کند…
این روال آرام و بی دغدغه در زندگی شخصی و انتخاب های اجتماعی او هم نمودی چشمگیر داشته؛ او که در روزگار اوج فعالیت های مدنی و ژست های روشنفکری به شهرت و محبوبیت رسید در همه حال از ورود به این عوالم جلوگیری کرد؛ تا آنجا که از جانب برخی از فعالین اجتماعی، خنثی و بی اثر نامیده شد؛ چه جای گله اما، که گذر ایام نشان داده که هیاهوی امور شهر و سیاست رفتنی اند و صعر و صدا و داستان، ماندنی…
طرفداری تام و تمام او از باشگاه یوونتوس هم در ذهن مردمان کشورش پررنگ شده؛ او در هر فرصتی از باشگاه محبوبش یاد می کند و از هیچ کمک تبلیغاتی ای برای رونق دادن به پروپاگاندای خبری سیاه و سقید پوشان تورین دریغ نمی کند؛ این حمایت های او تا آنجا ادامه پیدا کرد که سرانجام نشان افتخار طرفداری از این باشگاه نصیب این خواننده ی رمی شد…
اروس در سالهای عصر جدید، پول سازترین و ستوده شده ترین خواننده ی موسیقی ایتالیا بوده و در روزگاری که دیگر زبان ها در زیر سایه ی زبان انگلیسی روزگار دشواری سپری می کنند، دانسته و ندانسته، دلیلی بر بیشتر و بیشتر شنیده شدن زبان و موسیقی ایتالیایی در میان دیگر ممالک دنیا شده… تا به همین واسطه چند و چند بار برترین هنرمند مرد سال ایتالیا شود…
او که حالا دیگر به روزگار میان سالی رسیده، همچنان با شور و هیجان روزهای جوانی می خواند و با نوای ساز و صدای گیتارش، طرفداران تازه ای در چهارسوی دنیا پیدا کند، تا چونان چون نامش، الهه ای باشد برای عشق ورزی بیشتر و بیشتر آدمیان بر روی این کره ی خاکی…

گزارش اجرای عارف نامه در لندن | محمد سفریان

قصه ی طنازی های عریان شاعرانه…

عارف‌نامه برای اهالی ادب ایران متنی‌ست کاملا متمایز و جدا از دیگر قصیده‌های ادب فارسی؛ آن هم به هزار و یک دلیل که شاید «جسارت» فراوان شاعر در استفاده از الفاظ عریان در متن مهم‌ترین این مجموعه دلایل باشد.

Untitled-6

این رک گویی و فاش گویی که در ادب ایران نمونه‌های بسیار انگشت شمار و نادر دارد، در عارف نامه با وضوح و تکرار فراوان از پی آورده شده، آن هم در بستری از هجو و شوخی جنسی که به هزار اشاره، به اوضاع و احوال جامعه و معضلات فرهنگی ایران در صد سال گذشته انجامیده ؛ معضلات و مشکلات فراوانی که در اعجابی غریب از پس عبور بیش از صد سال همچنان پا برجا و بر قرارند و دست نخورده باقی مانده اند.
این منظومه‌ی شیوا، از چندی قبل به همت شاهرخ مشکین قلم، بازیگر و رقصنده‌ی ایرانی ساکن پاریس در هیات یک نمایش در آمده و به تور آمریکا و اروپا رفته.
بعد از چند اجرای موفق در آمریکا این بار نوبت به لندن رسیده بود تا در روز هفدهم اکتبر میزبان این نمایش باشد. نمایشی دو نفره با حضور شاهرخ مشکین قلم و فرید شفیعی نوری در نقش ایرج و عارف که تماما بر پایه ی سروده‌ی ایرج بنا شده و بی تغییر از همان متن بهره گرفته.
آقای مشکین قلم که پیشتر منظومه‌ی «زهره و منوچهر» ایرج را هم به روی صحنه برده بود، این‌طور می‌گوید که پس از آن نمایش بسیاری از بزرگان ادبیات و تئاتر ایران، به او پیشنهاد داده اند، که عارف‌نامه را هم به هیات نمایش در آورد و در احیای دوباره‌ی آن بکوشد. او هم پند ایشان را در نظر داشته و در همه حال دوست داشته که این کار را به روی صحنه بیاورد.
عاقبت و پانزده سال بعد از اجرای زهره و منوچهر، نوبت به عارف نامه رسیده تا این متن هم جامه ای از جنس هنر نمابش به تن کند و در معرض دید و قضاوت مردمی قرار بگیرد

Untitled-7

شاهرخ مشکین قلم که خود در نقش ایرج ظاهر شده بود، در این نمایش تک پرده‌ای، در واقع نمایشگر حال و هوای لحظاتی بود که این منظومه به نگارش در می‌آمده، همان وقت که عارف قزوینی رفیق دور و دیر ایرج برای اجرای یک برنامه‌ی موسیقی به مشهد می‌آید و بر خلاف انتظار او، میهمان محمد‌علی خان پسیان می شود و ایرج را چشم به در نگاه می‌دارد.
همین موضوع هم اسباب ناراحتی ایراج را فراهم می آورد تا عارف را با لخت‌ترین کلمات مورد عنایت شاعرانه‌اش قرار دهد و این ماجرا را طنازانه به مشکلات فرهنگی ایران بکشاند و سخن را به پدوفیلی و حجاب دختران و بی‌مایه بودن حرف سیاست مداران و … بکشاند و منظومه ای «اجتماعی» بسراید و برای صندوق‌خانه ادب ایران به یادگار بگذارد.
شاهرخ مشکین قلم ارتباط ذهنی و روانی‌اش با شخصیت ایرج را به روزهای بسیار دور نسبت میدهد و در این باب این طور می گوید:
«من از دوران کودکی، هر وقت که اشعار ایرج را می خواندم، جای شخصیتهای داستان، خودم را جای ایرج می گذاشتم. در عارف نامه هم همین؛ بیشتر از همه با خود ایرج ارتباط برقرار میکردم و دوست داشتم جای او میبودم. با اینکه پوزیشن مورد علاقهی من در زندگی و ادبیات، «معشوق» بودن است و همیشه مورد عشق قرار گرفتن را به عاشقی ترجیح داده‌ام، ولی در باره‌ی ایرج و شخصیت‌های اشعار او، نه معشوق‌ها و نه عارف و کس دیگری؛ که تنها خود او را دوست داشتم »
این متن اما همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره‌اش رفت سرشار است از کلمات به اصطلاح رکیک و واژه‌های عریان که شاید شنیدنش برای مخاطب عام، آن هم در یک محفل فرهنگی، خاصه برای مخاطبین ایرانی، آنقدرها خوش‌آیند نباشد؛ با این همه اما به جز عده ای نادر دیگران مشکل ویژه‌ای با این متن نداشتند و به قول آقای مشکین‌قلم، تاریکی سالن و دیده نشدن را فرصت مناسبی انگاشته بودند برای یک خنده‌ی سیر و از ته دل، آن هم باب موضوعی که برای ما ایرانی‌ها اگر تابو نباشد، لااقل تازه است و بسیار آوانگارد.
آقای مشکین‌قلم درباره‌ی زبان ایرج هم توضیحاتی داد و در این باره گفت:
«… ، این نوع حرف زدن یکی از ایده‌آل‌های من بود؛ چون من در یک خانواده‌ی نظامی بزرگ شدم، پدر من همیشه لفظ قلم حرف می‌زد و ادب و نظم اجتماعی خیلی در خانه ما حاکم بود. برای همین هم ایرج با این شیوه‌ی حرف زدنش برای من یک الگو یا ایده‌آل بود. او می‌توانست هر چه که دوست دارد بگوید. به هر شیوه‌ای که دوست دارد حرف بزند و بخنداند، جالب اینکه به کسی هم بر نمی‌خورد»
اما حرف های ایرج باب معضلات اجتماعی هم برای فکر کردن سوژه‌های جالبی به حساب می آیند، هم آنجا که او عادت تاسف برانگیز «پدوفیلی» را به حجاب دختران نسبت می‌دهد و یا آنجا که در رد کلام و قول و قرارهای اهل سیاست بیت‌هایی می سراید. شاهرخ مشکین قلم در باره‌ی این وجهه‌ی کار هم توضیحاتی دارد:
«من هر بار که سنم بیشتر می‌شد و با درک تازه‌تری از دنیا، این داستان را می خواندم، به ابعاد تازه‌تری از این داستان آشنا می شدم. این قصه فقط حدیث شوخی و گستاخی و به هجو کشیدن عارف نیست. جالب اینکه درک امروزین من روشنفکر از این مرد صد سال پیش خود نمونه و تعریفی از عقب ماندگی جامعه‌ی امروز ایران است چرا که حرف های او بعد از صد سال تازه داشت درک می‌شد. حرف‌های او راجع به سیاست، راجع به تعهد؛ راجع به معضلات فرهنگی و اجتماعی و هزار و یک نکته‌ی دیگر … »
اما این نمایش دو شخصیت دیگر هم داشت، نخست عارف قزوینی که در تمامی طول اجرا بر روی صحنه بود و به موازات شعر نویسی و شعر خوانی ایرج، در گوشه‌ای دیگر از صحنه ساز می زد و تصنیف‌های آشنا به حافظه‌اش را می‌خواند و صد البته که مستمع حرف‌های ایرج بود. مستمعی که هیچ‌گاه در مقام پاسخ بر نیمی‌آمد و با سکوتش پاسخی تلخ به ایرج داد.
شاهرخ مشکین‌قلم می‌گوید که اضافه کردن شخصیت عارف به نمایش الزامی بوده و بی حضور عارف این کار بدل به یک روخوانی می شده. جالب اینکه او، شخصیت عارف را با آرمانگراهای امروزین و فعالین جنبش سبز قیاس می‌کند و می‌گوید:
«من این طور دستگیرم شده که عارف آدم ساده‌ای بوده و مثال بسیاری از شخصیت های جنبش سبز امروز، آدمی بوده که دوست داشته با چند بیت شعر و حرف های قشنگ جامعه را دموکراتیک کند؛ غافل از اینکه این جامعه صد و خردی سال بعد هم هنوز در بند همان مسائل خواهد ماند و بعد از یک قرن هم حرف‌های او و امثال او رنگ بوی شعار و خواب و خیال می دهند. »
نقش عارف را فرید شفیعی نوری بازی می‌کرد؛ او نوازنده و خواننده‌ی ساکن آمریکاست و جالب اینکه علی‌رغم سپری کردن همه‌ی عمرش در خارج از مرزهای ایران، فارسی را به خوبی و با اصطلاحات امروزین صحبت می‌کند و آشنایی و تسلط بر موسیقی ایرانی دارد.
سرانجام کاراکتر سوم، که زن محجبه‌ی داستان است هم با بازی سیمون درایه ممکن شده. نکته اینکه زن محجبه‌ی میان قصه که از قرار داستان ایرج، حین هم‌آغوشی هم حاضر به ترک حجاب نشده بود؛ در قسمت‌هایی از این نمایش چادر و روبنده از سر بر می‌دارد و با رقصی سمبلیک زن رها شده از قید و بند را به تصویر می‌کشد.
گفتنی ست که این نمایش به سعی گروه برنامه گزار فستیوال هنر لندن به روی صحنه آمده بود و در سالن کنفرانس ” بیدن پاول ” در منطقه ی ” کویینز گیت ” این شهر، اجرا می شد.

گزارش کنسرت سیما بینا در لندن | رهیار شریف

موسیقی محلی ایران در سالن ارکستر سمفونیک لندن

کلیسای قدیمی «سن لوک» در شرق لندن، که حالا نیم قرنی‌ست بدل به یک سالن اختصاصی موسیقی شده و تمرین‌ها و اجراهای ارکستر سمفونیک لندن را میزبانی می‌کند، عصر روز یکشنبه، جمعی از ایرانیان و علاقه‌مندان به موسیقی محلی ایران را گرد هم‌آورده بود، تا همگی میهمان صدای دلنشین و صمیمی سیما بینا، بانوی موسیقی مردمی ایران، باشند.

f33-d5b02v

خانم بینا که در دو دهه‌ی گذشته سهمی بسزا در موسیقی مهجور مانده و قدرتمند نواحی ایران به مخاطبین غربی داشته و ایرانیان دورمانده از آن خاک را هم با ترانه‌های محلی آن دیار بر سر ذوق و شوق آورده این بار مجموعه‌ای از موسیقی خراسان و سروده‌های حافظ و مولانا و دوبیتی‌های محلی را برای اجرا انتخاب کرده بود؛ از مقام اشتر خجو که به روایت خانم بینا بر وزن و ریتم راه رفتن شتر در ذهن آهنگ‌سازان آن دیار شکل گرفته تا تصنیف آشنا به حافظه ی «نوایی» که به خاطر نشستن بر نوای دو تار تربت جام، به سبکی تازه ارائه می‌شد.
در کنسرت یکشنبه شب، بابک مسالی و امیرعباس زارع با صدای دف و سه‌تار صدای خانم بینا را همراهی می کردند. نکته‌ی جالب در باره‌ی این دو هنرمند جوان بزرگ شدن این دو در خارج از مرزهای ایران و تسلط فراوان‌شان بر سازهای ایرانی‌ست. نوازنده‌ی دیگر این اجرا، حسین محمد زاده بود که نواختن دوتار را به‌عهده داشت. آقای محمد زاده که زاده و بالیده‌ی خراسان است، موسیقی آن دیار را به صورتی کاملا بومی اجرا می‌کند و این طور می‌نماید که نواختن این ساز را با دل و جان و از طریق گوش فرا گرفته باشد.
این برنامه به گروه موسیقی «نوا» با مدیریت فریبرز کیانی که پیشتر هم چندین بار میزبانی از خانم بینا را به عهده داشتند این بار هم بانی این خیر شده بودند و تدارک این کنسرت را دیده بودند. خبر دیگر اینگه کنسرت حسین علیزاده و گروه هم‌آوایان با صدای علی‌‌رضا قربانی که مجموعه‌ای بزرگان موسیقی سنتی ایران را زیر یک سقف گرد هم آورده، برنامه‌ی بعدی این گروه است و بناست تا در روز یکشنبه هشتم نوامبر در سالن لوگان هال لندن اجرا شود.
در ادامه‌ی این مطلب گزارش تصویری اختصاصی خبرنامه‌ی خلیج فارس را در پی بگیرید که عکس‌هایش را محمود احمدی برداشته‌است.

Untitled-2d

خانم بینا در قسمت اول برنامه قطعاتی از موسیقی مقام خراسان را اجرا کرد، شعر صیاد حافظ و دل شیدای عبدالرجمن جامی دیگر از قطعات بخش اول بودند.

Untitled-3

یک گروه کر شش نفره هم در اجرای برخی از قطعات خانم بینا را همراهی می کردند.

Untitled-4dd

امیر عباس زارع، نوازنده ی دف که بزرگ شده ی آلمان است در چند سال گذشته از جمله همراهان همیشگی خانم بینا بوده است.

d+6

حسین محمد زاده، نوازنده ی دوتار، ساکن رم است. او که زاده و بزرگ شده ی خراسان است در نواختن بسیاری از نواهای خراسانی تبحر دارد.

fff102fn

خانم بینا در بخش دوم کنسرت، و در برخی از قطعات با نواختن دف به موسیقی گروه مدد می رسانید.

Untitled-3ff

قطعه نوایی نوایی، که آخرین قطعه ی کنسرت بود به سبک تربتی اجرا شد تا صدای خانم بینا بر روی نوای دوتار آقای محمد زاده بنشیند.

det54er

سالن سن لوک که از جمله کلیساهای تغییر استفاده داده در لندن است، از سالهای دهه ی پنجاه محل تمرین و اجراهای ارکستر سمفونیک لندن بوده است.

fsd0+632dd

ترانه ی دخترخاله نیز دیگر از انتخابهای ریتمیک بخش دوم کنسرت بود که در بالا بردن شادی سالن نقشی بسزا داشت.

پایان تحریمها آغازگر شکوفایی اقتصادی، امیدواری کاذب

آقای روحانی در آخرین نشست خبری خود چنان نسبت به شکوفایی اقتصادی که قرار است از دو ماه دیگر که تحریمها برداشته میشود آغازگردد، داد سخن گفت که گویی زمان زیادی به باز شدن درب بهشت بر روی ایرانیان باقی نمانده و بزودی معجزه اقتصادی قرن در دوره ریاست جمهوری وی چشم جهانیان را خیره خواهد ساخت. آیا واقعیت امر چنین است؟ آیا تنها مشگل اقتصاد کشور تحریمها بوده است که با برداشتن آنها ( که این خود جای حرف بسیار دارد) موانع یکی پس از دیگری بر طرف میشوند. درست است که دادن امید به جامعه عملی مثبت تلقی میشود، ولی مشروط بر این است که واقعیتی هم به دنبال آن وجود داشته باشد که در غیر اینصورت خسارت تاثیر منفی آن و هزینه سرخوردگی جامعه بسیار بالاتر خواهد بود.

198160_642

آقای روحانی میگوید: ” سال آینده وضع بهتری خواهیم داشت هم به خاطر اینکه فروش نفت ما محدودیت ندارد، هم به خاطر اینکه تحریم‌های بانکی و پولی کاملا برداشته می‌شود و هم این همه هجومی که الان در دنیا به سمت ایران شروع شده است، هر روز ١٠ یا ٢٠ شرکت به سمت ایران آمده‌اند. ” وی با ذکر این مثال که سمیناری بین‌المللی در تهران برگزار شد، هتل‌ها جا نداشتند، میگوید: همه آنها می‌دانند که اقتصاد ایران به خاطر امنیت، نیروی تحصیلکرده، انرژی و شرایط منطقه‌ای که ایران از لحاظ دسترسی‌ها دارد در آینده کاملا متفاوت خواهد بود. روحانی یادآور شد: ما در شمال، در کنار دریاچه و آب هستیم، در جنوب این همه ساحل طولانی در اختیار ما است و ایران اساسا یک مرکزیت در این منطقه دارد و همه به سمت ایران حرکت می‌کنند که نشان از شرایط متفاوت اقتصادی در سال آینده است.”
وی چنان با آب و تاب از امکانات بالقوه اقتصادی کشور سخن میگوید که گویی تازه این کشف تاریخی صورت گرفته است. اینکه ایران نیروی جوان وتحصیل کرده ، انرژی ارزان و موقعیت جغرافیایی ممتاز دارد مربوط به دیروز و امروز نیست، ولی آیا حکومت اسلامی تاکنون توانسته از این امکانات در جهت سازندگی کشور بهره گیرد. این موضوع ورود سرمایه های خارجی و اینکه هیات های خارجی به ایران هجوم آورده اند نیز از آن نوع تبلیغات پیش پا افتاده و کم ارزش رژیم است که شنیدن آن از زبان رئیس جمهور برای چند دهمین بار بسیار تعجب آور میباشد که در واقع نشان از بی محتوا بودن آن دارد. اگر به شهرهای بزرگ جهان نظری افکنده شود، مشاهده میگردد که هتل ها در تمام روزهای سال مملو از هیاتهای تجاری، بازاریابها و دلالانی هستند که برای معرفی و فروش کالاهای خود به هر دری میزنند و به دنبال خریدار میگردند. حال تعدادی از آنها هم روانه تهران شده اند تا سر و گوشی آب داده، برای فروش کالای خود بازاریابی کنند که این نه جای تعجب دارد و نه بیش از حد ی که نشان داده میشود امیدوارکننده است . متاسفانه چون حکومت اسلامی از علم اقتصاد بطور کلی پرت است و از اقتصاد و تجارت فقط دزدی و کلاشی و قاچاق را می شناسد،، تصور میکند که آمدن چند هیات تجاری به تهران به معنای آن است که جهان گرسنه و تشنه بازار ایران شده و منتظر فرصت است تا سرمایه های میلیاردی خارجی به سوی ایران سرازیر شوند.
اینکه پایان تحریمها میتواند فرجی درجهت بهبود نسبی اقتصاد کشور ایجاد کند بسیار محتمل است، ولی این به معنای آن نیست که امکاناتی ویژه و موقعیتی استثنایی پیش خواهد آورد؛ چون در بهترین شرائط تازه برمیگردیم به حالت قبل از تحریمها، آنهم نه بطور کامل ، زیرا که برای رفع کامل تحریمها ، کلی آما و آگر وجود دارد. بنا براین نبایستی بیهوده دل خوش کرد که دوران شکوفایی اقتصادی فرا رسیده است که اصلا چنین نیست. شکوفایی اقتصادی قانونمندیها و مکانیسم ویژه خود را می طلبد و زمانی فرا میرسد که ساختارهای متناسب با آن وجود داشته باشد تا بشود تدابیر اقتصادی را بر آن اساس پیاده کرد. تنها در آنصورت است که میشود امیدوار بود که سرمایه های خارجی جلب بازار ایران گردد. بنابراین اصلاح ساختارها شرط اساسی در جهت شکوفایی اقتصادی به شمار میرود. در این رابطه اصلاح ساختار مالیاتی، سالم سازی ساختار سیستم بانکی، اصلاح نظام ساختاری تولید، متناسب با تکنولوژی روز، اصلاح ساختاری نظام صادراتی شروط اولیه برای گام نهادن در پروسه شکوفایی اقتصادی است. تازه این اصلاحات ساختاری زمانی تاثیر مثبت خود را نشان خواهد داد که یک بخش خصوصی مستقل از حکومت و مقتدر و پویا وجود داشته باشد.
درحال حاضر تصویری که از اقتصاد کشور وجود دارد چنان ناامیدکننده است که کافی است فقط به چند مورد زیر توجه شود تا ابعاد فاجعه اقتصادی بهتر شناخته گردد:
اول – دولت رقمی حدود سیصد هزار میلیارد تومان به سیستم بانکی، پیمانکاران، سازمانهایی مانند تامین اجتماعی و غیره بدهکار است. دولت همچنین رقمی در همین حدود پروژه های نیمه تمام روی دستش ملنده
دوم – سیستم مالیاتی منطبق با اصول شناخته شده از مالیات وجود خارجی ندارد، آنچه که هست یک سازمان مالیاتی است که به شیوه سنتی عمل میکند و ربطی به سیستم مالیاتی مدرن که هرفرد دارای شناسنامه مالیاتی است ندارد.
سوم – سیستم بانکی کشور به کلی به هم ریخته است و نیاز به یک تحول ساختاری دارد
چهارم — سیستم تولید کشور عقب مانده و فرسوده است و برای رقابت در بازار جهانی نیاز به نوسازی بنیادی دارد. این درحالی است که بهره ۳۰ درصد راه هرگونه تسهیلات بانکی را بر روی بخش تولید بسته است.
پنجم — فساد مالی در دستگاه رهبری و سپاه بیداد میکند. در این رابطه سودآورترین شرکتها مانند مخابرات و تلفن همراه و غیره درتصاحب سپاه و سازمانهای اقتصادی زیر نظر ولی فقیه هستند که اگثرا هم معاف از پرداخت مالیات هستند.
ششم — تجارت غیر قانونی (قاچاق کالا) چنان نهادینه شده که بیش از ۲۵ درصد بازرگانی خارجی را در برگرفته است
این لیست میتواند همچنان ادامه پیدا کرده، بیش از ۱۵ درصد بیکاری، گسترش روز افزون فقر، مشگل فحشا و کودکان خیابانی و اعتیاد وبسیاری مسائل دیگر هم برآن اضافه شود که در آنصورت آیا وعده شکوفایی اقتصادی برون آمده از دهان آقای رییس جمهور ساده لوح فرض کردن ملت نیست.
لغو تحریم‌ها میتواند تاثیراتی آنی و گذرا براقتصاد داشته باشد، ولی اینکه انتظار داشت که تورم قوس نزولی به خود گیرد و یک رقمی شود، قیمتها به سطح قبل از تحریمها بازگردند و جامعه شاهد یک رشد اقتصادی معقول باشد، تنها میشود در حد یک آرزو تصور کرد. اتفاقا اینکه دولت یک چنین تبلیغات کاذبی را راجع به اقتصاد کشور به راه انداخته میتواند خود بدل به یک عگس العمل منفی گسترده ترگردد. سرمایه گذار اصولا از هیاهو و ایجاد بازارهای کاذب وحشت دارد و چه بسا که این جنجال آفرینی اقتصادی حکومت اسلامی در نهایت هیاهو برای هیچ باشد.

نگاهی به زنان نوبلیست | تاریخ لیلا سامانی

همه ی شهرزاد های زمین…

برگزیدن«سوتلانا الکسیویچ»، به‌عنوان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵ شمار کم زنان دریافت‌کننده‌ی این جایزه را به چهارده نفر رساند. این درحالی‌ست که در تاریخ ۱۱۵ ساله‌ی نوبل، در مجموع ۱۱۱ نفر به‌عنوان برنده‌ی این گران‌بهاترین جایزه‌ی ادبی معرفی شده‌اند. این رقم اگرچه بسیار ناچیز است اما در هزاره‌ی سوم با روندی فزاینده در حال پیشروی‌ست، چنان‌که پنج تن از این چهارده نفر از سال ۲۰۰۴ به این سو موفق به کسب نوبل ادبی شده‌اند. با هم فهرست زنانه‌ی نوبل ادبی را مرور می‌کنیم:

سلما لاگرلوف

سلما لاگرلوف

۱- سلما لاگرلوف – سوئد- سال ۱۹۰۹ :
آثار این نویسنده‌ی سوئدی مشتمل بر رمانهای تاریخی، سفرنامه و داستانهای تخیلی‌ست. او خالق یکی از آثار شناخته‌شده‌ی کلاسیک در حوزه‌ی ادبیات کودکان است، با نام «ماجراهای شگفت انگیز نیلز»
کمیته‌ی نوبل در تجلیل از او چنین گفته‌بود: « آرمان گرایی رفیع، تصویرسازی های زنده و ادراک روحانی به نوشته های او هویت می‌بخشد.»

۲- گراتزیا کوزیما دلدا- ایتالیا – سال ۱۹۲۶
آکادمی نوبل در سال ۱۹۲۶ جایزه‌ نوبل ادبی را به گراتزیا کوزیما دلددا اهدا کرد. در بیانیه نوبل آمده بود: «به خاطر قصه‌های آرمانگرایانه و برانگیزاننده‌ای که گراتزیا کوزیما دلددا در پرتو الهام گرفتن از احوال زندگی مردم زادگاه نوشته، و همچنین به دلیل وصف‌های زلال، عمیق و سراسر احساس او از نگرانی‌های انسان در مفهوم کلی» این جایزه به او تعلق می‌گیرد.
گراتزیا کوزیما دلددا در یک خانواده متوسط و در جامعه‌ای دورافتاده و سنت‌زده پرورش یافت. او که به خاطر سلطه سنت‌ها و زن بودنش فقط سه کلاس سواد داشت، راه پروردن اندیشه‌اش را در کتابخانه‌ بزرگ عمه‌اش یافت.
او با استفاده‌ از باور‌ها و سنت‌های مردم، از بومی‌ترین رخدادهای سرزمینش قصه ساز می‌کند و با شخصیت‌پردازی ماهرانه و ضرب‌آهنگ یکپارچه‌ داستانی، اوضاع و احوال قهرمان‌های داستان‌هایش را شرح می‌دهد. آن‌ها بیشتر از میان خدمتکاران، کشاورزان، چوپان‌ها، مالکان و راهزنان خرده‌پا برگزیده شده‌اند. داستان‌های دلددا، در کشاکش انسان با پرتگاه‌های روحی‌اش، با درماندگی و سرگشتگی او اتفاق می‌افتند. شخصیت‌هایش انسان‌های رنجوری هستند که در تقلای رهیدن از بندهای ساختگی سنت و مذهب، با گناه، عصیان، حسرت، بی‌پروایی، بی‌قراری و مرگ می‌‌ستیزند و از مرارتی بی‌پایان و دل‌آشوبه‌ای ابدی رنج می‌برند.
از آثار شاخص این نویسنده می‌توان به «در سرزمین باد»، «چشمهای سیمونه»، «پس از طلاق»، «نی‌ها در باد»، «راز مرد گوشه‌گیر»، «حریق در باغ زیتون»، «مادر»، «الیاس پورتولو» و «کلیسای تنهایی» اشاره کرد.

زیگرید اوندست

زیگرید اوندست

۳- زیگرید اوندست – نروژ- سال ۱۹۲۸
این زن نویسنده از جمله مبارزان اجتماعی ضد فاشیسم و از مدافعان حقوق زنان بود، رمانهای او با اشارتهای تاریخی و مذهبی روایت‌گر زندگی زنانی ست که اسیر وقایع تلخ و تار سیاسی و اجتماعی‌اند و از خواسته‌هایشان بازمانده‌اند. اوندست به سبب تجربه‌ی کار ده ساله‌ی اداری با دنیای زنان تنها و آرزوها و دغدغه‌هاشان آشنا بود. با این حال او شهرتش را مرهون رمانهای تاریخی‌اش است که در آنها افسانه‌ها و اسطوره‌های برآمده از فرهنگ اسکاندیناوی ثبت شده‌اند. کمیته‌ی نوبل دلیل برگزیدن او را توانایی‌اش در توصیف زنده از زندگی مردم کشورهای اسکاندیناوی در قرون وسطی عنوان کرد.
زیگرید اوندست درسال ۱۹۴۰ با آمدن فاشیسم به نروژ، کشورش را به قصد آمریکا ترک کرد ودرطول جنگ جهانى واشغال نروژ به مبارزه‌ی تبلیغاتى با آلمان نازی در تبعید پرداخت.
ازجمله آثار او می‌توان به زنان خانه دار، دوشیزگان باهوش، زن نجیب، یک موضع زنانه، یک یبگانه، بهار، صلیب، تبلیغات مذهب کاتولیک، پله ها، مقدسین شمالى، ۱۱ سال زندگى، سالهاى خوشبختى، حلقه وتاج گل، هاریت واگنر، کریستین دختر لاورنت، خانم جنى، خانم مارتا، و داستانهایى از شاه آرتور اشاره کرد.

۴- پرل باک – ایالات متحده آمریکا – ۱۹۳۸
پرل باک، نویسنده و زندگی نامه نویس بزرگ آمریکایی در ۲۶ ژوئن۱۸۹۲ در یکی از شهرهای غربی ایالت ویرجینیا متولد شد. پدر و مادر او از کاتولیکهای مذهبی و مبلغ مسیحیت بودند که از سال ۱۸۹۴ و زمانی که پرل دو ساله بود آهنگ اقامت در چین کردند و در محلی در کنار رودخانه یانگ تسه سکنی گزیدند. همرنگ شدن خانواده پرل با شیوه ی زندگی وفرهنگ خانواده‌های چینی پرل را تبدیل به دختری آمریکایی – چینی کرده بود، به نحوی که حتی زبان چینی را پیشتر از زبان انگلیسی آموخت.
پرل،ارزنده ترین کتابهای خود را در فاصله ی سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۴- که دوران تشدید جنگهای داخلی در چین بود- به رشته‌ی تحریر در آورد. از آن جمله می توان به اثر تحسین برانگیز او، «خاک خوب»که در سال ۱۹۳۰ منتشر شد، اشاره کرد.
پرل باک که در چین به‌عنوان یک نویسنده چینی و با نام «سای ژن ژو» معروف است. در سال ۱۹۳۸، به عنوان نخستین زن امریکایی موفق به احراز جایزه‌ی نوبل شد. این جایزه به خاطر تجسم زنده از زندگی روستائیان چینی و قدرت او در بیوگرافی نویسی و همچینین به مثابه‌ی پاداشِ تلاش‌های او در زمینه‌ی استقرار صلح و تفاهم بشری به او اهدا شد.
در کتاب تاریخ امریکا آمده است :«پرل باک حلقه ارتباطی ما بین ایالت متحده و چین به وجود آورده است که نمایانگر دو وجهه دموکراسی است. »

گابریلا میسترال

گابریلا میسترال

۵- گابریلا میسترال – شیلی – ۱۹۴۵
این شاعر شیلیایی نخستین ادیب اهل آمریکای لاتین است که جایزه ‌ی نوبل ادبی را از آن خود کرده‌است. گابریلا میسترال در سال ۱۸۸۹ و در شیلی زاده شد و در مناطق روستایی و دورافتاده‌ی این کشور پرورش یافت. او از سن ۱۵ سالگی آموزگار شد و بعدها از سوی آموزش و پرورش شیلی به عنوان رایزن آموزشی برگزیده شد.او در سال ۱۹۱۴ با غزل‌های سه‌گانه‌اش به نام غزل‌های مرگ برنده جایزه ملی شعر شیلی شد. او همچنین به نمایندگی مردم شیلی در جامعه ملل و پس ازآن در سازمان ملل متحد برگزیده شد. مسیترال در سال ۱۹۴۵ به خاطر داستان معروف «دعا به خاطر آنها که خودکشی کردند»، موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شد. تم شاعرانه‌ی میسترال بر مدار هویت آمریکای لاتین می‌چرخد و با احساساتی قدرتمند و رویکردی آرمانگرایانه نوشته شده‌اند. میسترال از مدافعان سرسخت دموکراسی و برابری حقوق زنان، کودکان و فقرا بود.

۶- نلی زاکس- آلمان – سال ۱۹۶۶
این نویسنده‌ی شهیر آلمانی تبار نفرتش از جنگ و خشونت را در تمامی نوشته‌هایش ترسیم کرد و سرانجام در دهه‌ی هشتم زندگی‌اش موفق به کسب جایزه‌ی نوبل شد .
نلی زاکس، در یک خانواه ی یهودی و در سال ۱۸۹۱ در شهر برلین آلمان متولد شد، او یگانه فرزند خانواد‌ه‌ی ثروتمندش بود و در بهار سال ۱۹۴۰ در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم پس از تعقیب و گریزهای فراوان سرآخر توانست از چنگ نازی‌ها بگریزد و به سوئد پناهنده شود.
نلی زاکس درهمریختگی های شدید جسمی و روحیِ ناشی از فشارهای نازی‌ها بر یهودیان را در اشعارش تصویر کرده است، او در نخستین کتاب شعرش با نام «در خانه های مرگ»، اگر چه روزگار اسف‌بار یهودیان آن زمان را توصیف می‌کند، اما در حقیقت نگاهی کلی به مقوله‌ی جنایات جنگی و سرنوشت تراژیک انسانهای بی‌گناه و به خصوص کودکان دارد.

۷- نادین گوردیمر – آفریقای جنوبی – سال ۱۹۹۱
آلفرد نوبل آثار گوردیمر را به مثابه‌ی دستاوردی عظیم برای بشریت توصیف کرده‌بود. این نویسنده‌ی اهل آفریقای جنوبی بیش از همه بر موضوعات نژادی و آپارتاید در کشور زادگاهش تمرکز کرده‌است.
از جمله آثار برجسته‌ی این نویسنده می‌توان به «دختر برگر» و «خانواده‌ی ژوییه» اشاره کرد. در بیانیه‌ی نوبل در توصیف این نویسنده آمده بود: او نویسنده‌ایست که به قول آلفرد نوبل از دل آثار باشکوه حماسی‌اش دستاوردی عظیم برای بشریت می‌آفریند.

نادین گوردیمر

نادین گوردیمر

۸- تونی موریسون – ایالات متحده آمریکا- سال ۱۹۹۳
این نویسنده ، نخستین زن آفریقایی تبار آمریکایی‌ست که موفق به کسب جایزه‌ی نوبل شده‌است. او زاده‌ی اوهایو‌ست و آثارش لبریزند از شرح شاعرانه و جماسی از زندگی سیاه‌پوستان در آمریکا. بنا به اعلامیه‌ی کمیته‌ی نوبل در سال ۱۹۹۳ رمانهای او با نیروی تخیل ژرف و استعارات شاعرانه به بعدی حیاتی از حقیقت آمریکایی حیات می‌بخشند.
رمان «دلبند» یکی از شاخص‌ترین آثار این نویسنده‌ی فمینیست است، این رمان که در ژانویه‌ی ۱۹۸۷ منتشر شد، هر چند با استقبال منتقدان مواجه شد و توانست جایزه‌ی پولیتزر را از آن خود کند؛ اما به دلیل محتوای جنسی و خشونتهای تکان دهنده‌ی آن در فهرست کتابهای ممنوع قرار گرفت. موریسون در این کتاب با نثری تکان‌دهنده و تاثیر گذار، از دوران برده‌داری آمریکا قصه ساز می‌کند، قصه‌ای دردناک از زبان یک برده‌ی زن سیاه پوست به نام «ست» که فرزند دخترش را می کشد تا او را از رنج بردگی برهاند.

۹- ویسلاوا شیمبورسکا – لهستان – سال ۱۹۹۶
در سوم اکتبر ۱۹۹۶ آکادمی سوئد، ویسلاوا شیمبورسکا، شاعر ناشناخته‌ی لهستانی را برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات اعلام کرد. شاعری که تا آن زمان تنها نزدیک به دویست قطعه شعر سروده بود و اشعارش بر خلاف دیگر شاعران اروپای شرقی سیاست زده و ضد کمونیستی نبودند. آکادمی سوئد، هنگام اعلام نام شیمبورسکا به عنوان برنده ی جایزه ی نوبل از او به عنوان «موتسارت شعر معاصر جهان» یاد کرد که زبان شعری اش در کمال شیوایی«خشم بتهوون‌واری» را بیان شعری می‌بخشد و شعر او را اینچنین توصیف کرد : « … به خاطرِ شعری که با طنزی ظریف تاریخ و بیولوژی را به صورت ذراتی از واقعیت‌هایِ بشری به نمایش می‌آورد..»

ویسلاوا شیمبورسکا

ویسلاوا شیمبورسکا

۱۰ – الفریده یلینک – اتریش – سال ۲۰۰۴
این نویسنده‌ی اتریشی پیش از کشف استعدادش در ادبیات سودای بدل شدن به یک موسیقی دان را در سرداشت. نخستین مجموعه داستان او با نام «سایه‌ی لیزا» یلینک را در میان دنیای ادبیات به شهرت رساند. آثار این نویسنده بر موضوعات چالش برانگیز جنسیت زنانه استوار‌اند. در سال ۲۰۰۴ زبان موسیقیایی در رمانها و نمایشنامه‌های او مورد توجه آکادمی نوبل قرار گرفت ، تا ضمن برگزیدن او اعلام کند: « [الفریده یلینک] در در آثارش از زبانی خاص برای بیان کلیشه‌های جذاب جامعه استفاده می‌کند.»
الفریده یلینیک در زمینه‌های مختلف ادبی کار کرده است: شعر، مقاله، رمان، نمایش رادیویی، نمایشنامه، فیلم نامه. او تقریبا تمامی جایزه‌های مهم آلمانی و اتریشی را دریافت کرده است. یلینک، جنجالی‌ترین نویسنده‌ی اتریش، فمینیستی رادیکال و منتقدی بی رحم و نویسنده‌ای سیاسی‌ست. او همواره در کشور خودش از طرف دست راستی‌ها تحت فشار بوده است تا آنجا که به او لقب «هرزه‌ی سرخ» داده اند.
مهمترین اثر یلینیک رمان «پیانیست» است که سال ۱۹۸۳ منتشر شد. میشائیل هانکه فیلمساز اتریشی در سال ۲۰۰۱ فیلمی با نام «معلم پیانو» بر اساس این رمان ساخته است.

۱۱- دوریس لسینگ – انگلستان – سال ۲۰۰۷
او سالخورده‌ترین نویسنده‌‌ای‌ست که این جایزه را تصاحب کرده‌است. لسینگ با رمان مشهورش، «ترنم علفزار» در سال ۱۹۵۰به شهرت رسید. او در این کتاب راوی نژادپرستی و استثمار در قاره‌ی آفریقا و به خصوص کشور زیمبابوه شده‌است. اما کتابی که باعث شهرت لسینگ شد و مهم‌ترین اثرش لقب گرفت، «دفترچه طلایی بود» که در سال ۱۹۶۲ نوشته شد. آثار او بیشتر حول مسائل سیاسی و فمینیستی می‌چرخند. او با وجود فشارهای زیاد، همواره نسبت به انتخاب موضوع‌های اجتماعی در آثار خود وفادار ماند. دوریس لسینگ در دوره‌ی اول نویسندگی‌اش بیشتر به مسائل اجتماعی پرداخته، در دوره‌ی میانی از دیدگاه روانشناختی به موضوع‌ها نگریسته و در دوره‌ی انجامین به عرفان و صوفی‌گری گرویده است.
لسینگ بیش از ۴۰ رمان نوشت و ۸۸ ساله بود که جایزه نوبل ادبی را دریافت کرد.از جمله‌ آثاردیگر او می‌توان به «ازدواج موفق»، «گرسنگی»، «خاطرات یک نجات یافته» و «تابستان پیش از تاریکی» اشاره کرد.
آکادمی نوبل در وصف این نویسنده اعلام کرد: « حماسه‌سرایی بر اساس تجارب زنانه، کسی که با شک‌گرایی، آتش و قدرت تخیل تمدنهای گوناگون را در نظرآورده و با موشکافی بررسی کرده‌است. »

۱۲ – هرتا مولر – رومانی – سال ۲۰۰۹
سال ۲۰۰۹ کمیته نوبل ادبیات اعلام کرد «نوبل ادبیات به هرتا مولر تعلق می‌گیرد، کسی که با تمرکز بر شعر و نثر ساده دورنمای زندگی کسانی را که زندگی شان مصادره شده به تصویر کشیده‌است.»
هرتا مولر، نویسنده و شاعر آلمانی در رومانی و در سال ۱۹۵۳ به دنیا آمد. او در دانشگاه رومانی علاوه بر رشته مطالعات آلمانی در رشته ادبیات رومانیایی نیز تحصیل کرد. او تا سالها با حکومت کمونیستی رومانی در کشمکش بود و این کشمکش ناگزیر به ترک وطن‌اش کرد. او نخستین کتابش را سال ۱۹۸۲ به زبان آلمانی و با عنوان «زمین های پست» منتشر کرد. مولر سال ۱۹۹۵ به عضویت آکادمی شعر و ادبیات آلمان درآمد. بسیاری از آثار هرتا مولر پس‌زمینه‌ای به سرزمین دوران کودکی و نوجوانی اش یعنی رومانی و حکومت کمونیستی تحت ریاست نیکولای چائوشسکو است. مولر از سال ۱۹۸۱ تا سال ۲۰۰۹ بیش از ۲۰ جایزه ادبی را از نهادها و انجمن های مختلف در اروپا و خارج از اروپا به دست آورده است. «وطن همان جایی است که به زبانش صحبت می‌شود»، «سرزمین گوجه‌های سبز» و «گرسنه و ابریشم» از جمله آثار او هستند.
سخنگوی هیئت داوران جایزه نوبل در سال ۲۰۰۹ در سخنانی از مولر به خاطر مقاومت شجاعانه او در برابر دیکتاتوری کمونیستی رومانی قدردانی کرد. او گفت «مولر از مسائلی حیاتی سخن می‌گوید که ارزش مبارزه دارند.»

۱۳ – آلیس مونرو – کانادا – سال ۲۰۱۳
آلیس مونرو، زاده‌ی سال ۱۹۳۱ در اونتاریوست، او ده ساله بود که مادرش به بیماری پارکینسون مبتلا شد، مساله ای که رد پای آن را می توان در داستانهای او و در تصویر سازی رابطه ی دختران و مادران مشاهده کرد، چنان که خودش گفته است:
«رابطه مادران و دختران برای من مهم است، به این دلیل که رابطه آنها سرشار است از نفرت و عشق، تبعیت از مادر و تلاش برای به استقلال رسیدن از او. تاریخ ادبیات پر است از آثاری درباره پدران و پسران. من تلاش می‌کنم داستان‌هایی بنویسم درباره وداع دختران از مادرشان.»
آکادمی نوبل، در اطلاعیه ی خود مونرو را «استاد داستان کوتاه معاصر» توصیف کرد و او را به خاطر «داستان‌هایی که با ظرافت نوشته شده و ویژگی آنها روشنی و واقعیت روانشناختی ست» ستود.
داستان‌های کوتاه مونرو اغلب روایتگر زندگی زنان در رده های سنی مختلف و با دغدغه های خاص آنهاست، زنانی که یا با تصمیم های یکباره و ناگهانی یا با حیلت اندیشی های منسجم، بند سنت و عرف را می گسلند و سرنوشتی رها برای خود رقم می زنند؛ زنانی که قرنهاست اندیشه ها و نیازهاشان نه تنها از سوی مردان که برای خودشان هم گنگ و پیچیده است.

۱۴- سوتلانا الکسیویچ – بلاروس – سال ۲۰۱۵
طبق اعلام آکادمی سلطنتی علوم، جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۵ این‌ بار به شرق اروپا رسید، نویسنده‌ و روزنامه‌نگاری به نام سِوتلانا آلکسیویچ، از کشور بلاروس.

کمیته‌ی نوبل در بیانیه‌ای دلایل این انتخاب را چنین برشمرده‌است: « به‌خاطر آثار چندآوایی‌اش که تمثالی از رنج و رشادت را در زمانه‌ی ما تصویر می‌کند»
بنا به گفته‌ی سارا دانیوس، دبیر آکادمی نوبل، برنده‌ی نوبل ادبی امسال ژانر جدیدی را ادبیات پایه‌گذاری کرده‌است. او گفته‌است: «[الکسویچ] مبانی تاریخی نوین و پرباری را به ما ارائه می‌دهد، نثر او یگانه و ژانر ادبی او تازه است.»
الکسویچ، راوی چیره‌دست تاریخ شفاهی‌ست، مصاحبه‌های او با سربازان بازگشته از جنگ، بازماندگان فاجعه‌ی اتمی چرنوبیل و زنان و شهروندان شاهد جنگ جهانی دوم و برگردان این قصه‌ها به فرم ادبی خصوصیت بارز کارهای اوست. خود او در سایت شخصی‌اش چنین نوشته‌است: « من به جستجوی موثرترین ژانری بوده‌ام که به شایستگی آنچه گوشهایم شنیده و آنچه چشمهایم از زندگی دیده را به ظهور برساند. من راه‌های بسیاری را آزمودم و سرانجام روشی را برگزیدم که در آن آدمها از زبان خودشان سخن می‌گویند.»
از جمله آثار الکسویچ می ‌توان به «چهره غیر زنانه جنگ»، «صداهایی از چرنوبیل؛ تاریخ شفاهی یک فاجعه هسته‌‌ای» و «پسرانی از جنس روی » اشاره کرد. کسب جایزه مدیسی و جایزه صلح ناشران آلمان از دیگر افتخارات این نویسنده‌ی ۶۷ ساله است. این نخستین بار در تاریخ جوایز نوبل است که یک نویسنده – روزنامه نگار مهم ‌ترین جایزه ادبی جهان را دریافت می‌ کند.