غیبت رجوی را چنین توصیف میکنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ آوریل ۲۰۲۵ ۷:۰۰
گو اینکه مسعود رجوی رهبر سازمان مجاهدین خلق، از سال ۱۳۸۹ به غیبت صغری رفته بود، اما رفتن او به غیبت کبری بعد از اجلاس سالیانه پرخرج مجاهدین در تیرماه سال ۱۳۹۵ در پاریس اعلام شد. آن هم نه از زبان همسرش بلکه از سوی یکی از مهمانان که به اجلاس دعوت شده بود. مهمانی که یک آدم عادی نبود، بلکه ترکی فیصل، یکی از پسران ملک فیصل، پادشاه در یادمانده سعودی، بود.
او سخنان خود را با ذکر مبارزات ملت ایران و فتنهافروزیهای رژیم و با درود به مریم رجوی و «همسر مرحومش» آغاز و با آرزوی پیروزی ملت بر رژیم سرکوبگر خاتمه داد. جالب اینکه وقتی امیر گفت «و انت السیده مریم و زوجک المرحوم مسعود رجوی …» لحظهای همه حالت شوکزده داشتند و مترجم با لرزش، حرف امیر را سانسور کرد، اما امیر ترکی دوباره جملهاش را تکرار کرد و بعد، با استفاده از ترکیب «خداحافظ» مکان سخنرانی را ترک گفت.
من بلافاصله سخنان امیر را ترجمه و تحلیل کردم و گفتم امیر ترکی مرگ رجوی را تایید کرد. البته صداوسیمای رجوی و سایت و نشریه سازمان از فردای نوشته و سخنان من، از نثار مهر همیشه به من و آنها که عشق ایران خانم را به سینه دارند، دریغ نکردند.
از فردای آن روز، مجاهدین که سخت شوکه شده بودند و درعین حال جرات نداشتند امیر ترکی را به دروغزنی متهم کند، به آسمان و زمین پیچیدند که بگویند رجوی زنده است. راستی اگر زنده بود، چرا همان روز کلامی زنده از او پخش نکردند که خلایق ما زندهایم، اما به غیبت صغری رفتهایم تا روز فتح چهاراه آذربایجان ظهور کنیم.
روز بعد، شاهین قبادی، سخنگوی سازمان مجاهدین خلق، به رادیو فردا گفت از گفتههای روز شنبه فیصل در تجمع پاریس در مورد مسعود رجوی، سوءتعبیر و نتیجهگری نادرست شده است. او توضیح بیشتری به رادیو فردا نداد و تنها دو منبع عربی را به این رسانه معرفی کرد و گفت در هیچکدام از این منابع که سخنان ترکی فیصل را پوشش دادند، چنین تعبیری از سخنان او وجود ندارد!
«غیبت» از کی آغاز شد؟
نخستین بار در فردای روزی که هواپیماهای آمریکایی اردوگاه مجاهدین را بمباران کردند، خبر مجروح شدن مسعود رجوی منتشر شد. به اتفاق همکارم یک سال بعد به اردن رفتیم. آنجا در دیدارهایی با یک پزشک فلسطینی که پزشک مخصوص رجوی بود، خبر شدیم که رجوی دوسال قبل به علت دیابت بالا و کورچشمی به یک کلینیک نظامی منتقل شده و به احتمال زیاد از آنجا زنده بیرون نیامده است.
سازمان هیچگاه پاسخ نداد غیبت رجوی برای چیست. اگر در اروپا نزد برادرش است، چرا رژیم جمهوری اسلامی تاکنون دولتهای اروپایی را بازخواست نکرده است؟ اصولا چرا رژیم به سرنوشت رجوی این همه بیاعتنا است؟ آیا رژیم دیگر مسعود رجوی را در معادلاتش به حساب نمیآورد؟
این سولات بر ابهام غیبت رجوی بیشتر میافزاید. رجوی پس از اشغال عراق یک دوره دعای رمضانی اجرا کرد که میتوانست تلفیقی از سخنان گذشته او باشد، اما سه سال بعد از آنکه دوران غیبت صغری بود. یک پیام دیگر هم بعد از سه سال، در آغاز غیبت کبری، فرستاده شد.
راستی بین غیبت صغری و کبری چه تفاوتی وجود دارد؟ در دوره غیبت صغری، خواص شیعه با امام مرتبط بودند، اما در دوره غیبت کبری، مرتبطان امام به سردستگی حضرت خضر همواره ۳۰ نفر از کارگزاران و خواص حضرتاند. اینها از نظر زندگی انسانهای عادیاند و از بین مردم انتخاب میشوند و طول عمر آنها محدود است. در مورد چگونگی غیبت امام، یک دیدگاه این است که امام در بین مردم نیست و جای دیگری زندگی میکند که شبیه آن در مورد حضرت عیسی رخ داده است. البته هیچ روایتی نداریم که در مورد امام عصر این معنا را تایید کند. نظر دیگر این است که امام بین مردم زندگی میکند، ولی ظهور ندارد. یک نظریه هم این است که کسی ایشان را نمیبیند (ناپیدایی). نظریه دیگر این است که کسی ایشان را نمیشناسد (ناشناسی).
آنچه را درباره امام زمان میگویند، برای مسعود رجوی به هم بافتهاند. فکرش را بکنید. غیبت رجوی را چنین توصیف میکنند که مسعود زنده و جاودان است و حتی یک موی سیاه ندارد (البته عین صدام حسین که تا قبل از اشغال عراق موهای سر و سبیلش را مثل پر کلاغ رنگ میکرد).
نظر دیگری هم وجود دارد و آن این است که امام به تناسب و فراخور اوضاع، گاهی ناپیدا و گاهی ناشناس است. آیتالله صافی گلپایگانی در کتاب «۱۰ پرسش» میگوید: «گرچه فلسفه و صحت و فایده غیبت به هریک از دو نحو (غایب شدن جسم و ناشناس بودن) حاصل میشود و این جهات که امر امام مخفی باشد و کسی او را نشناسد، یا نتواند متعرض ایشان شود و سایر هدفها و مقاصدی که در غیبت آن حضرت است، در هر دو حال، حاصل است، اما از جمع بین روایات و حکایات تشرف افراد به خدمت آن حضرت و استفاده تفسیر بعضی از آنها از برخی دیگر، دانسته میشود که غیبت آن حضرت به هر دو شکل (ناپیدا شدن و ناشناس بودن) وقوع دارد.
حالا با استناد به این روایات میکوشند غیبت مسعود را توجیه کنند. به عبارت دیگر، زیارت حضرت مسعودی فقط خاص خواص است و مریم و ۲۹ فرد دیگر به حریم غیبت راه دارند و الباقی از طریق این ۳۰ نفر به مسعود وصل میشوند.
اخیرا هوش مصنوعی هم وارد بازی شده است. هرازگاه اسرای آلبانی را جمع میکنند و پیام ازغیبرسیده مسعود را پخش میکنند و از پاسخ دادن به منطقیترین سوال فرار میکنند: مسعود کجاست؟
شما دو هزار انسان جوانیباخته و بادردساخته را که حالا به پیری رسیدهاند و جنازههایشان یک به یک از اردوگاه تیرانا به گورستان میرود و نه طعم زندگی را چشیدهاند، نه از روزگار چیزی میدانند وتنها دلخوشیشان کلیپهایی است که یک هنرمند سوخته و زندگیباخته از خامنهای و رژیمش تهیه میکند، با فریب در حصار نگه داشتهاید و آنقدر آزادگی ندارید که پاسخ آنها را بدهید که مسعود کجاست. آن وقت میخواهید ۹۰ میلیون ایرانی به شما اعتماد کنند و دروغهای شما را باورکنند که «حضرت مسعودی» در جوار امام زمان برای رستاخیز آماده میشود؟
بقایای لشکر مسعودی که اغلب ۷۰ را پشت سر گذاشتهاند، چرا به یاد شیخ اجل نمیافتند که «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت/ مگر خفته بودی که بر باد رفت؟»
در حیرتم که عاقبت شما به کجا خواهد رسید. میدانم حواریون ۲۹ نفره و «مریم خانم» آنقدر از هدایای نقدی صدام حسین و شماری از کشورها در خزانه معموره دارند که تا پنج پشتشان کفایت میکند. برای صدها حسین و مرجان و آرش و سمیه و بهمن و علی و رقیه و… چه گذاشتهاید به جز درد و نفرت و مصادره جوانی و اندیشه و زندگیشان؟
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
روزگاری که حاج قاسم و کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق، نخستوزیر و فرماندهان نظامی عراق را تعیین میکردند، به پایان میرسد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰
کاظمی قمی و محمد کاظم آل صادق و نیروهای حشدالشعبی-با استفاده از ایسنا، خبرگزاری صداوسیما و رویترز
بعد از سرنگونی صدام حسین، رژیم جمهوری اسلامی در مرحله نخست چندصد تن از عواملش از جمله شماری از وابستگان سپاه بدر و قدس را به عراق اعزام کرد. در جریان سفر محمدباقر حکیم به عراق، هم بیش از شش هزار تن از اعضای سپاه بدر و مجلس اعلا به همراه شماری از کماندوهای حزب الدعوه که بیشترین آموزشها را در کادرهای تروریستی دیده بودند، به عراق بازگشتند.
با حضور رهبران الدعوه و مجلس اعلا در شورای حکومتی و وزارتخانهها، تعداد کثیری از این افراد جذب ارگانهای نظامی، امنیتی و اقتصادی شدند. تیپ گرگها (الذئاب) در نیروهای امنیتی عراقــ که به دستور آمریکاییها منحل شدــ هم تماما از وابستگان سپاه بدر تشکیل شده بود. افراد این تیپ صدها تن از سنیها و نیز روشنفکران و نویسندگان، وکلا و زنان آزادیخواه عراق را به قتل رساندند.
در طول سه سال، علاوه بر ورود عوامل رژیم به ارگانهای نظامی و امنیتی، سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه قدس و اطلاعات سپاه گاه به صورت مشترک و زمانی به طور جداگانه، اداره ستادهایی را در حداقل ۱۱ شهر عراق عهدهدار بودند.
حسن کاظمی قمی، سفیر وقت رژیم، که خود از اطلاعاتیهای سرشناس و دارای سابقه کار اطلاعاتی در لبنان و خلیج فارس بود، به همراه صفری، مسئول اطلاعات سپاه، که با عنوان وابسته بازرگانی فعالیت میکند، با بعضی از شبکههای سه ارگان مذکور در ارتباط بود. نجف، کربلا، کوفه، کاظمین، مدینه الصدر، العماره، الناصریه، بصره، الدیوانیه و شهرهای سلیمانیه و اربیل در شمال عراق در منطقه کردستان حوزه فعالیت عوامل رژیم و دستپروردگانشان بودند.
در نجف، علاوه بر این مراکز، رهبر جمهوری اسلامی با اعزام محمدمهدی آصفی، رهبر معنوی الدعوه، به این شهر بهعنوان نماینده اصلی خود، وکلایی همچون نورالدین اشکوری را نیز مامور کرد تا با دلار، سلطه او را بر این شهر برقرار کنند. در این میان، آقای سیستانی که علاوه بر مخالفت با ولایت فقیه، به طور کلی آبش با سید علی آقا به یک جوی نمیرفت، از چند سو محاصره شد.
نخست آنکه آقازاده ایشان، سیدمحمدرضا، با عمار حکیم، پسر عبدالعزیز، رئیس وقت مجلس اعلا، یک جان در دو قالب شد. تکلیف شهرستانی، داماد سیستانی که دستش زیر ساطور دادگاه ویژه قم است، نیز کاملا روشن است. از سوی دیگر اطلاعات سپاه تمام خانههای نیمهویران اطراف خانه آقای سیستانی را خرید یا اجاره کرد و آخوندهای سرسپرده رژیم را آنجا اسکان داد. کلیه وسایل استراق سمع نیز بر در و دیوار خانه سیستانی نصب شد.
شاهد آنکه روزی موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی نخستوزیر عراق، به دیدن آقای سیستانی رفته و مسائلی را از جمله ابعاد دخالتهای رژیم ولایت فقیه در امور عراق را با او در میان گذاشته بود. چند هفته بعد او به تهران سفر کرد و در اولین دیدارش با محسنی اژهای، وزیروقتاطلاعات، اژهای به او گفت که نزد سیستانی شکایت از ما نبرید، حرفی دارید مستقیم به ما بگویید.
قدرت جمهوری اسلامی در عراق به جایی رسید که زمانی که ایادعلاوی و حزبش برنده انتخابات شدند، با نظر حاج قاسم سلیمانی و سفیر آمریکا، نوری المالکی نخستوزیر شد.
رژیم بهسرعت مردم را از دست میدهد
علیرغم هشت سال جنگ بین ایران و عراق و یک میلیون کشته و زخمی، نه مردم عراق دشمن ایران بودند و نه ایرانیها کینهای از مردم عراق در دل داشتند. اصولا عراقیها به علت نزدیکی با ایران و تماسهای مستمر با ایرانیان سخت به ایران دلبسته بودند و بعد از سرنگونی صدام حسین، ایران نزد اکثریت عراقیها، فارغ از دین و نژادشان، پایگاه معنوی والایی داشت. امروز اما از برکت جنایات و فساد و دزدی عوامل و وابستگان رژیم، نفرت جای احترام و لطف گذشته را گرفته است.
در بسیاری از شهرهای عراق از جمله کربلا، مردم عادی که اتفاقا شیعیانی متعصباند، رژیم را لعن و نفرین میکنند. با کمی تامل میبینیم که همین وضع در لبنان نیز به وجود آمد. در پی آتشافروزیهای حزبالله و گروههای وابسته به سوریه و رژیم در لبنان، اعتبار ایران نزد لبنانی که ایران را به علت شباهتهای دو ملت و جامعه مدنی پیشرفته هر دو، نزدیکترین و بهترین متحد و دوست طی قرن گذشته به حساب میآورد، به علت حمایت عجیب و غریبش از حزبالله زیر سوال رفت و در یک همهپرسی که سایت لبنان آزاد به چاپ رساند، ۸۴ درصد مردم از جمله گروه کثیری از شیعیان از رژیم ایران و سوریه بهعنوان مسبب اصلی مصائب خود یاد کردند و حزبالله که بعد از جنگ ۳۳ روزه با اسرائیل از محبوبیت زیادی برخوردار شده بود، بهعنوان تشکیلاتی در اختیار تهران و دمشق و زائده ولایت فقیه و حزب بعث سوریه هدف انتقاد و بعضا نفرت مردم قرار گرفت.
در فردای سرنگونی بشار اسد و یتیم شدن حزبالله با از دست دادن مادر ایرانی و پدر سوری، تصاویر قاسم سلیمانی در جاده فرودگاه رفیق حریری تا بیروت به آتش کشیده شد و هتلهای لبنان بار دیگر با بازگشت مسافران پیش از نکبت حزبالله از چهارسوی جهان عرب و حتی اروپا همه اتاقهایشان برای تابستان رزرو شد.
این همه پول به جیب حماس و جهاد اسلامی ریختند و حتی در جهاد اسلامی یک گروه شیعه هم درست کردند، اما فلسطینیها پس از اعدام صدام در سوگ «سردار قادسیه دوم» اشک ریختند و تصاویر او را بالا بردند، دریغ از یک تصویر از خمینی و خامنهای.
در سالهای بعد، فقط چمدانهای دلاری که فرستادگان حماس از تهران بردند و آموزش نظامی و سلاحهای اهدایی ولی فقیه بیعت موقت حماس و سیدعلی را برقرار کرده بود. بعد از ۷ اکتبر، آنچه حماس با دلار ساخته و با پهپاد پرداخته بود، در یک سال دود شد و به هوا رفت.
در اوایل ریاستجمهوری احمدینژاد، او که با هوا کردن فیل نفی هولوکاست و تهدیدهای توخالی علیه آمریکا و متحدانش و البته اسرائیل، یکچند نزد شاگردشوفرهای شام و حمالهای قاهره و جاشوهای طنجه محبوبیتی کسب کرده بود، در پایان ریاستش، به همان سرنوشتی دچار شد که اربابش خمینی و خامنهای دچار شدند.
به عراق بازگردم. با دریافت گزارشهایی که از وحشتزدگی ارکان دولت عراق از تهدیدها و سیاستهای دولت ترامپ حکایت میکند، تردیدی ندارم که نیابتیهای دستدوم در عراق بیش از آنکه نگران عمامه کجکلاهخان باشند، نگران سرنوشت خودشاناند که مبادا پایانی چون حسن نصرالله و هاشم صفیالدین داشته باشند. از سوی دیگر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس دیگر نیست که برایشان آموزگاری کند، پای اسماعیل قاآنی هم در هوا است و معاونانش کارهای مهمتری از رسیدگی به موقعیت قیس الخزعلی و هادی العامری و الکعبی دارند.
مهمترین گروههای شیعه عراقی که علاوه بر حضور سنگین در حشدالشعبی، در درون دولت عراق، نیروهای پلیس ، مرزبانی و گمرک هم حضور موثر دارند، در زیر آمدهاند.
سازمان بدر
سازمان بدر در سال ۱۹۸۲ بهعنوان شاخه نظامی شورای عالی انقلاب اسلامی عراق تاسیس شد. اعضای کادر اصلی بدر مخالفان فراری دولت عراق از دستههای شیعه و بهویژه هواداران حزب الدعوه بودند. گروه اندکی از اسرای جنگی عراقی که در ایران نگهداری میشدند، نیز بعدا به بدر پیوستند. سپاه بدر ساخته دست سپاه بود و رابطهاش با سپاه بعدها هم حفظ شد
این سازمان یکی از مهمترین و قدیمیترین جناحهای حامی ایران است که ۲۰ سال علیه رژیم عراق، در کنار ایران فعالیت داشت و در سالهای پس از سرنگونی صدام، مهمترین ابزار نظامی سیاسیمذهبی رژیم ولایت فقیه به شمار میرفت. در طول جنگ فرقهای که سال ۲۰۰۶ آغاز شد، در حذف سنیها، شیعیان مخالف رژیم ایران و نیروهای دانشگاهی در عراق نقش برجستهای داشت. شماری از اعضایش نیز در سوریه کنار رژیم حاکم جنگیدند.
سازمان بدر در سال ۲۰۱۲ از مجلس اعلای اسلامی عراق جدا شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و در سال ۲۰۱۴ به نیروهای حشد الشعبی پیوست و به یکی از قدرتمندترین جناحهای آن تبدیل شد. این سازمان بیش از ۱۰ تیپ در داخل حشد را فرماندهی میکند و اعضای آن تجربه نظامی گستردهای دارند.
بدر یک مجلس شورا و یک دبیرکل به نام هادی العامری دارد. این حزب با موفقیت در پارلمان شرکت میکند و بازوی سیاسی متشکل از دهها تن از اعضای مجلس نمایندگان در بلوک فتح را حفظ میکند. مناصب مهم دولتی را بر عهده دارد و شبکه ماهوارهای به نام الغدیر در دست آنها است. در کابینههای عراق بعد از سرنگونی صدام حسین همهگاهــ به جز دوران دکتر ایاد علاویــ حضوری بارز داشت.عامری در سالهای نیاز جمهوری اسلامی به راههای زمینی و هوایی عراق برای رساندن سلاح به سوریه و حزبالله، در دو وزارتخانه مهم از جمله حملونقل مرد اول بود.
هنگهای حزبالله
هنگهای حزبالله سال ۲۰۰۷ در شهر عماره در جنوب عراق شکل گرفت. این گروه از ادغام گروهی از شبهنظامیان شیعه تشکیل شد: تیپ ابوالفضل العباس، گردان کربلا، گردان زید بن علی، تیپ علی الاکبر و تیپ سجاد که برخی از آنها از سال ۲۰۰۳ وجود داشتند. این تیپها ساختار سازمانی و سازماندهی درستی ندارند و اغلب به شکل نیروهای عشیرهایاند. بعد از کشته شدن رهبرشان، ابومهدی المهندس، یک چند محمداوی رهبری آن را عهدهدار شد.
این گردانها به اندیشه ولایت فقیه معتقدند و از این رو با رژیم و اهداف توسعه طلبانهاش همسو هستند و از سپاه و بیت حمایت مالی و نظامی دریافت میکنند. همچنین بخشی از نیروهای بسیج مردمیاند که ستاد کل، امنیت، اطلاعات، موشکها و سلاحهای ضدتانک را کنترل میکنند.
این گروه زرادخانهای از پهپادها، موشکها و موشکهای بالیستیک کوتاهبرد دارد. در عملیات مسلحانه در سوریه شرکت کرده و تعدادی عملیات نظامی علیه اهداف آمریکایی در عراق انجام داده است. ایالات متحده با بمباران سایتها، پایگاههای آموزشی و مراکز لجستیکی این گروه پاسخ داد و در سال ۲۰۰۹، حزبالله عراق نیز مثل همتای لبنانیاش بهعنوان «سازمان تروریستی» معرفی شد.
این گردانها از طریق شبکه ماهوارهای الاتجاه در رسانهها فعالاند، موسسات خدمات اجتماعی و فرهنگی را اداره می کنند و از طریق «انجمن پیشاهنگان امام حسین» فعالیتهای پیشاهنگی را سازماندهی میکنند.
عصائب اهل الحق
عصائب اهل الحق را قیس خزعلی، برادرش لیث و اکرم الکعبی که از جیش المهدی جنبش صدر جدا شده بودند، در سال ۲۰۰۶، با هدف اجرای عملیات مسلحانه علیه ایالات متحده در داخل عراق تاسیس کردند.
عصائب اهل الحق شورای اجرایی، سخنگوی رسمی، شورای فرهنگی و شورای رسانههای جنگ دارد و از طریق بلوک صدیقین در پارلمان هم صاحب نماینده است. این جنبش چهار تیپ نظامی دارد: گردانهای امام علی، گردانهای امام الکاظم، تیپهای امام الهادی و تیپهای امام العسکری.
این جنبش از سپاه پاسداران ایران حمایت مالی و آموزش دریافت میکند و یک جناح از نیروهای حشد الشعبی و یکی از اعضای مقاومت اسلامی در عراق است. یکی از یگانهای آن در نبردهای سوریه شرکت کرد.
ایالات متحده از سال ۲۰۲۰ آن را بهعنوان «سازمان تروریستی» معرفی کرد.
این گروه با شرکت در انتخابات پارلمانی از طریق شاخه سیاسی خود، در نظام سیاسی (شیعه) ادغام شد. در انتخابات سال ۲۰۱۸، تعداد ۱۵ کرسی در پارلمان به دست آورد و برخی از اعضای آن نیز مناصب ارشد دولتی داشتند و در سازمان اطلاعات عراق کار میکردند، اما در سال ۲۰۲۲ حضور پارلمانی و سیاسی آن کمرنگتر شد.
هنگهایهای پیشتاز خراسانی
سرایا طلیعه الخراسانی یا سرایا الخراسانی را یاسین الموسوی در سال ۱۹۸۶ تاسیس کرد. این گروه مستقیما ساخته سپاه قدس و پرورشیافته قاسم سلیمانی است و نشانی مشابه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دارد (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عراق ). تعداد اعضای آن بیش از شش هزار تن تخمین زده میشود.
زمانی که تاسیس شد، تیپ کوچکی به نام «تیپ کرار» وابسته به شورای عالی اسلامی بود. در سال ۱۹۹۵ با نام «سرایا الطلیعه» از شورا جدا شد و باتلاقهای جنوب عراق را مرکز عملیات مسلحانه خود قرار داد. سپس به حزبی سیاسی به نام «حزب پیشتاز اسلامی» تبدیل شد و در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و با نام «جنبش احباب نصرالله» فعالیت نظامی خود را آغاز کرد.
حمید تقوی در سال ۲۰۱۳ آن را بازسازی کرد و سپس به نیروهای بسیج مردمی پیوست و در جنگ علیه داعش شرکت کرد. در سوریه هم کنار رژیم حاکم جنگید.
جنبش النجبا
جنبش النجبا در سال ۲۰۱۳ به رهبری اکرم الکعبی و پس از جدایی او از عصائب اهل الحق تاسیس شد. برای مبارزه با داعش به نیروهای بسیج مردمی (PMF) پیوست و اعضای آن در نبردها برای حمایت از رژیم بشار اسد تحت نظارت سپاه پاسداران ایران شرکت کردند.
این گروه به یکی از مهمترین گروههای عراقی در حال جنگ در سوریه تبدیل شده است، زیرا شامل گروهی از تیپهای مستقر در سوریه میشود: تیپ آزادسازی جولان، تیپ عمار بن یاسر، تیپ امام حسن مجتبی و تیپ الحمد.
جنبش نجبا وفاداری خود را به رژیم ولایت فقیه بارها اعلام کرده و از نظر مالی و نظامی تحت حمایت سپاه قدس است. این گروه روابط بسیار محکمی با حزبالله لبنان و گردانهای حزبالله عراق داشت و با روسها نیز روابطی برقرار کرد. رهبر آن دو سه بار مخفیانه به چچن سفر کرد.
آمریکا در سال ۲۰۱۹ این گروه را در فهرست گروههای تروریستی قرار داد.
تیپهای سیدالشهدا
گردانهای سیدالشهدا در سال ۲۰۱۳ به رهبری ابومصطفی الشیبانی و پس از فرار او از گردانهای حزبالله عراق تاسیس شد. از سال ۲۰۱۴ رهبری به ابوعلا الولایی منتقل شد و جنبش از طریق«تیپ ۱۴» به نیروهای حشد الشعبی پیوست.
در کنار این گروهها تجمعهای کوچکتری نیز در بصره و ناصریه ماموریتهای جاسوسی و به راهاندازی تظاهرات را عهده دارند.
همه این گروهها در شش ماه اخیر چه به صورت مستقیم از سوی دولت عراق و چه آمریکا تحت فشار و تهدید قرار گرفتهاند و آیتالله سیستانی، فرماندهنده تشکیل حشدالشعبی برای مبارزه با داعش، رسما به دولت عراق توصیه کرد که دستههای پیوسته به حشدالشعبی از جمله گروههای ذکرشده یا باید در نیروهای مسلح عراق ادغام شوند و تحت فرمان دولت باشند یا منحل شوند.
به این ترتیب بعد از نیابتیهای مستقیم که اسرائیل و آمریکا به نابودیشان برخاستند، اینک نیابتیهای نیمهمستقیم در عراق نیز ناچارند به ارباب پشت کنند. بدینترتیب امپراتوری ولی فقیه از بصره تا دمشق و از بیروت تا صنعا عملا به پایان خط میرسد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگهای برندهاش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل میرود.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۱۰ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۱۵
ششم اکتبر ۲۰۲۳ را به یاد میآورید؟ آن که گمان میبرد صلاحالدین ایوبی است و در چهار پایتخت منطقه، خطبه به نامش میخوانند و سفرایش در بیروت و صنعا و بغداد، هدایت دولت را عهدهدار بودند و در غزه، نیمدولت حماس و جهاد اسلامی به برکت دلارهایش حرف اول و آخر را میزنند، شامگاهان سر به بالین گذاشت و فرشته اوهام را در آغوش کشید که فردا قرار بود عصای موسایش دریا شکافد و حبل متینش گردن آلموسی بشکند. او خواب میدید که فردا، جهان اسلام از جاکارتا تا تیمبوکتو و از کراچی تا چچنستان، مدح و ثنایش میگویند و به دعایش، نهر لیتانی بشکافد و جنود صهیونیست را ببلعد. موشکها و پهپادهایش آسمانها را درنوردد و در خانه نتانیاهو به زمین نشیند.
روز بعد هم تا شامگاهان، جشن و سرورش در دل و کبوتر غرورش در اوج فلک، پر میزد، اما به پسفردا نرسیده، کبوتر به پلخمون [تیرکمان در زبان مشهدی] آلصهیون بر خاک افتاد و نیابتیهایش در جستجوی پناه، به مغارهها و دهلیزهای پنهان در زمین پناه بردند و «صلاحالدین» چشم به آسمان دوخته، آرام و قرار نداشت که دشمن از کجا خواهد آمد.
در روزهای تلخ و خونین پس از ۷ اکتبر، سیدعلی خامنهای اندکاندک خویش را گم میکرد. چهار پایتخت از دستش بیرون میرفت و آوردگاهش در مدیترانه و دجله و فرات و دریای سرخ و لیتانی تا دریاچه نمک قم عقب مینشست.
صاحب چهار پایتخت به امید تسخیر پنجمی، دین و دل به سنوار و حسن نصرالله و عبدالملک زیدی و هادی العامری کربلایی باخت و به نقطهای رسید که امروز بیمناک از جانش است.
دیروز فصل اقتدار بود و فتح بیروت و غزه و صنعا و کربلا، امروز فصل وحشت است و فردا، زمانه شکست و فلاکت و مرگ. بگذارید به نیابتیها نگاهی بیندازیم. آنها که ۶ اکتبر در اوج اعتبار و قدرت بودند و ۱۸ ماه بعد، پایبسته و بالوپر شکسته به فردای خود میاندیشیدند.
حزبالله
در سال ۲۰۰۸، دولت لبنان تحت حمایت غرب تلاش کرد شبکه ارتباطی حزبالله را ببندد و رئیس امنیت فرودگاه بیروت را به دلیل روابطش با این حزب برکنار کند. حزبالله در واکنش به آن، کنترل بخشهای وسیعی از بیروت را پس از درگیری با گروههای سنی رقیب، به دست گرفت.
این درگیریهای فرقهای به کشته شدن ۸۱ نفر منجر شد و لبنان را در آستانه یک جنگ داخلی جدید قرار داد. دولت برای تقسیم قدرت با حزبالله و متحدانش مجبور به عقب نشینی و دستیابی به توافقی شد و یکسوم پارلمان را به آنها واگذار کرد که میتوانست به منزله حق وتو باشد تا هر تصمیم دولت را لغو کند.
نفوذ این حزب در زندگی سیاسی لبنان پس از توافق طائف برای حل بحران سیاسی لبنان آغاز شد و دبیرکل حزب ضمن ابراز تردید در مورد برخی مفاد پیمان طائف، از آن حمایت کرد. حزب برای اولین بار در انتخابات ۱۹۹۲ لبنان شرکت کرد و با به دست آوردن ۱۲ کرسی پارلمان، به پیروزی بزرگی دست یافت.
در انتخابات سال ۲۰۰۹، حزبالله ۱۰ کرسی پارلمان را به دست آورد و در دولت وحدت ملی لبنان باقی ماند.
در اواخر همان سال، حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله، منشور سیاسی جدیدی برای این حزب صادر کرد که هدف آن تعریف «دیدگاه سیاسی» این سازمان بود. در این منشور به تاسیس «جمهوری اسلامی» که یکی از نکات مندرج در منشور ۱۹۸۵ بود، هیچ اشارهای نشده بود. با این حال، همان موضع ضداسرائیلی و ضدآمریکایی را حفظ کرد و بر حق حزبالله برای حفظ سلاحهایش تاکید میکرد.
در سال ۲۰۱۱، حزبالله و متحدانش دولت وحدت ملی به رهبری سعد حریری، نخستوزیر سنی تحت حمایت عربستان سعودی را سرنگون کردند. حزبالله هشدار داد که در برابر اتهامات چهار تن از اعضایش مبنی بر دست داشتن در ترور رفیق حریری (نخستوزیر سابق و پدر سعد حریری) در سال ۲۰۰۵ سکوت نخواهد کرد.
از نبرد ۳۳ روزه حزبالله و اسرائیلــ که حسن نصرالله علیرغم همه جنجالها در باب «فتح مبین» و به باد رفتن میلیاردها دلار از سرمایه ملت ایران، اعلام کرد اگر از ابعاد واکنش اسرائیل تصور درستی داشت، هرگز سربازان اسرائیلی را اسیر نمیکردــ تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳، زمامدار واقعی لبنان حزبالله بود. با داشتن نبیه بری، رهبر جنبش امل در ریاست پارلمان که نام و یاد و راه امام موسی صدر را به حزبالله واگذاشت، دو سه وزیر قدرتمند، متحدان مارونی و سنیاش مثل امیل لحود، میشل عون و دامادش جبران باسیل، عمر کرامی و نجیب میقاتی و… رئیسجمهوری انتخاب میکرد، نخستوزیر مستقل را حریریوار تکهتکه میکرد و نمایدگان مجلس را میکشت و نیز روزنامهنگارانی را همچون جبران توینی و سمیر قصیر، روشنفکرانی چون جورج حاوی کمونیست. می غصوب، نویسنده و تحلیلگر و چهره تلویزیونی هم بود که حزبالله خودرو او را منفجر کرد و با قطع پاهایش، او را بر صندلی چرخدار نشاند.
۷ اکتبر ۲۰۲۳ حزبالله در اوج قدرت موفق شده بود بیش از دو سال از انتخاب رئیسجمهوری جدید لبنان جلوگیری کند، زیرا با وجود تمایل مسیحیان و سنیهای لبنان به انتخاب ژوف عون، فرمانده ارتش، به ریاستجمهوری، نظر حزب جبران باسیل، داماد میشل عون، بود.
در کمتر از یک سال، هم حسن نصرالله اعتراف کرد که باز هم در ارزیابی واکنش اسرائیل خطا کرده است و هم در قماری سرشار از ضرر، جانش را از دست داد.
در ششم اکتبر، یک روز قبل از حمله حماس به اسرائیل، قدرت حزبالله بیشوکم از این قرار بود: ۱۲ هزار جنگجوی نخبه، سه هزار کماندو ورزیده که بعضا در ایران آموزش دیده بودند، ۵۰۰ نیروی دریایی، پنج هزار رزمنده در سوریه، ۵۰۰ تن در یمن، ۳۰۰ تن در عراق و دهها تن در آفریقا و آمریکای لاتین، شبکه مالی قرضالحسن با میلیاردها دلار آمدوشد سرمایه و شبکه گسترده قاچاق مواد مخدر، کادر رهبری متشکل از شورای قیادت، فرماندهی رزمی، سازمان اطلاعات و امنیت و بازوی اقتصادی شامل دهها شرکت و موسسه محلی و بینالمللی.
بودجه حزب هم شامل یک میلیارد دلار کمک از جمهوری اسلامی، سه میلیارد عایدات قاچاق مواد مخدر، واردات و صادرات به/از لبنان، کادر اداری و مالی و تخصصی در حاشیه خلیج فارس، مالی، غنا، سیرالئون، تانزانیا، آفریقای جنوبی، ماداگاسکار، ونزوئلا، اکوادور، شیلی، آرژانتین، کانادا، مکزیک و پاناما و در آسیا، پاکستان، هند، تایلند، مالزی و اروپا بود.
امروز از این نیمدولت غولپیکر، با فقدان صدها کادر رزمنده و اطلاعاتی، ۹۰۰ تن از کادر رهبری، نابودی اغلب شبکههای بیرون لبنان، متلاشی شدن شبکههای حزب در اغلب نقاط خارج لبنان، نیمورشکستگی مالی در غیاب کادرهای برجسته و نادر سیاسی نظامی امنیتی و تکنیکی، حزب ناچار شد شیخ نعیم قاسم روضهخوان، نماینده خامنهای، بهعنوان رهبر مجبور شد.
از مخالفت آمریکا با حضور وزرای حزب در کابینه و حضور اورتگاس، معاون امور خاورمیانه دولت ترامپ در لبنان در جریان انتخاب رئیسجمهوری، نخستوزیر و وزرا آشکار کرد که حزبالله دیگر قادر مطلق نیست و روزهای سروری به سر آمده است. با سرنگونی رژیم سوریه، راه رساندن پول و سلاح به حزب هم بسته شد و حالا نعیم قاسم، دبیرکل حزب، نیز خوشنشین قصر فیروزه سپاس است
حشدالشعبی
این مجموعه شیعه به اشاره آیتالله سیستانی برای نبرد با داعش از داوطلبان و گروههای شیعه وابسته به رژیم برپا شد و قاسم سلیمانی عملا فرماندهی حشدالشعبی را عهدهدار بود، با دو بازوی اجرایی: هادی العامری و ابومهدی المهندس.
العامری که به وزارت هم رسید، حالا در ویلایش در کاظمین گوشهنشین سیاست شده است. حال الباقی نیز بهتر از او نیست. ابومهدی المهندس که همسفر قاسم سلیمانی شد، قیس الخزعلی هم در نجف به حوزه برگشت و مقتدی صدر مشق مرجعیت میکند.
از آن شکوه و عظمت و قدرتی که دکتر ایاد علاوی و مصطفی کاظمی، دو نخستوزیر ملی و مستقل عراق بعد از صدام حسین، را به زیر کشید، خبری نیست و اخیرا آیتالله سیستانی در پاسخ به شیاع السودانی، نخستوزیر، که با حشد چه کنیم، گفت که در ارتش و پلیس ادغام شوند.
حماس و جهاد
حماس علیرغم دریافت کمکهای میلیونی از «مقام معظم»، چون شیعه نبود هرگز محور نیابتیها نبودند. هنیه و زهار و سنوار ابومرزوق و خالد مشعل دست به سینه نماز میخواندند و مداحیشان از خامنهای بسیار کمرنگتر از مدح شیخ تمیم قطری و رجب طیب ترک بود. مزدوری میکردند و وجه نقد میگرفتند. رژیم البته جهاد اسلامی را داشت که شماری از رهبران سابق و لاحقش (عبدالعزیز عوده، فتحی الشقاقی، رمضان شلح و زیاد نخاله) شیعه شدند، ولی توانشان هرگز از بسیج چند گردان فراتر نرفت.
امروز حماس و جهاد اسلامی شکستهیالوکوپال و قدرت از کفداده، با هشت تا ۱۲ هزار کشته و زخمی و اسرایی که روی دستشان مانده و ۴۵ هزار کشته فلسطینی، آنچنان به نفرت در دل اهل غزه دامن زدهاند که در چندین رویارویی آشکار، مردم خسته بینان و سقف، فریاد «بره بره» (بزن به چاک و غیرمودبانه آن، برو گمشو) سردادند.
حوثیها
از آن روزی که جوانان زیدی یمن و مریدان شیخ بدرالدین حوثی با خمینی و بعد خامنهای بیعت کردند، یمن سعید (بخت بلند) تا امروز روی خوش ندیده است. شباب مومن صعده که بعدها به رهبری حسین حوثی، انصارالله شدند، در پرتو روابط با رژیم ولایت فقیه و دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی، اگرچه توانستند در پی جنگهای داخلی بعد از سقوط علی عبدالله صالح، با رهبری عبدالملک الحوثی صنعا را تسخیر کنند، با حمایت جمهوری ولایت فقیه و حضور نزدیک به هزار تن از پاسداران ایرانی و حزبالله لبنانی و عراقی در مناطق تحت اشغالشان و حمایت عربستان سعودی، همسایه قدرتمند شمالی، از دولت قانونی مستقر در عدن، در عمل هرگز نتوانست به استقلال و به رسمیت شناخته شدن دست پیدا کند.
با ورود به جنگ حماس و اسرائیل به فرمان ولی فقیه، حوثیها با توان نظامی/ اقتصادی /فرهنگی و تخصصی بهمراتب فرودستتر از حزبالله و حماس، در کوتاهزمانی در رویارویی با آمریکا، انگلستان و اسرائیل بخش بزرگی از توانشان را از دست دادند. لطمه آنها به اقتصاد مصر و کشورهای حاشیه دریای سرخ باعث شد همدردی در خاورمیانه و آفریقا پیدا نکنند. امروز سیدعلی خامنهای ضلع چهارم امپراتوریاش را بهسرعت از دست میدهد.
ولی فقیه پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با برگهای برندهاش باور داشت که امپراتوری قدرتمندی را برای فرزندش مجتبی به ارث خواهد گذاشت، امروز اما با دست خالی، سر میز قمار به مصاف آمریکا و اسرائیل میرود. اصرارش برای گفتگوی غیرمستقیم نه از سر کینهورزی و اعتماد نداشتن به آمریکا است. او دیگر آسی در دست ندارد، حتی ژوکرهایش نیز رنگورو باختهاند و از سور زدن هم محروم است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۳ آوریل ۲۰۲۵ ۸:۰۰
تصویر خمینی در انقلاب- عکس راسخون
رهبر جمهوری اسلامی نوروز را به کام ملت ما تلخ خواست، اما خانه پدری از شور و سرود و شعار و رقص پر شد و از حافظیه تا مزار حضرت فردوسی و خیام و از پرسپولیس تا مشهد مرغاب از زمزمه سرشار شد و «پهلوی» نماد عشقی شد که رژیم ۴۶ سال کوشید آتشش زند.
علی خامنهای در عید فطر هم مهربان نبود. جهان اسلام همهسو از داکا تا دارالسلام و از ریاض تا دارالبیضا با لباسهای نو، کودکان شادمان و آبنبات چوبی، زنان با لبان سرخ و پیراهن پولکدوزیشده به حلول عید رمضان سلام کردند، اما سیدعلی خبر از مرگ داد و قهر و ملت را کوفتن و مدعی شد که به دست ملت، ملیخواهی را سرکوب خواهد کرد.
برکات اسلام ناب
بسیار بار در بحثهایی که بین خودمان در میگیرد، برای آنکه بفهمم بین ما آیا هستند کسانی که در بین دستاوردهای جمهوری ولایت فقیه، نکته مثبتی را یافته باشند، میپرسم آیا شماها در این ۴۶ سال حتی یک دستاورد مثبت در حساب نظام نوشتهاید؟
اگر کارنامه رژیم را بدون تعصب و کمی فراتر از مصالح شخصی و گروهی، بررسی کنیم، حقا به چه نکات غرور برانگیز و مثبتی میرسیم که در آینده در تاریخ این دوره از حیات ملت ایران ثبت خواهد شد؟
من فقط به ترتیب زمانی و بدون اولویت بخشیدن به هر یک از عملکردهای نظام، آنچه را ملت ما طی ۴۶ سال شنید و دید و آنچه را تجربه کرد، میآورم. قضاوت در باب مثبت و منفی بودن آن را بر عهده شما خوانندگان عزیزم میگذارم.
ــ یک خروار وعدههای پاریسی، از آزادی احزاب و مطبوعات و اندیشه گرفته تا برقراری عدالت و رفع ظلم و مساوات بین زن و مرد و مردم ایران فارغ از نژاد و مذهب و زبان و تفکر سیاسی
ــ آغاز اعدام نظامیان و دولتمردان و پایوران حکومت شاه بر بام مدرسه رفاه سه روز پس از به قدرت رسیدن
ـــ مصادره مطبوعات، منع فعالیت احزاب و گروههای سیاسی، نقض وعده به قم رفتن و از دور بر کار حکومت نظارت کردن بعد از زمانی کوتاه و مداخله در ریزودرشت کارها
ــ اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری
ــ آغاز کشتار مخالفان همزمان با شروع جنگ ایران و عراق (کشتارهای گروهی سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷)
ــ جنگ میهنی برای دو سال تا آزادی خرمشهر و سپس جنگ خمینی و صدام با نیم میلیون کشته و زخمی و شیمیایی و مفقود، ویرانی هزار شهر و شهرک و روستا، آوارگی سه میلیون ایرانی
ــ حجاب اجباری یک سال بعد از انقلاب و طنینانداز شدن شعار «یا روسری یا توسری»
ــ انقلاب فرهنگی و تصفیه دانشگاهها و مراکز علمی از بهترین استادان و دانشجویان کشور
ــ حضور رژیم در صحنه تروریسم بینالمللی و پدرخواندگی خمینی و جانشینش خامنهای برای همه تروریستهای بین المللی
ــ گریز میلیونها ایرانی که اکثریت آنها از زبدگان و نخبگان بودند، در موج اول و دوم و سوم و…گریز از وطن
ــ کاهش ارزش پول ملی با معدل ۲۰ درصد در سال و سرانجام رسیدن به دلار ۱۰۵ هزار تومانی در عهد ولیفقیه ثانی
ــ حضور هشت باند مافیایی در راس قدرت در گستره سیاست، اقتصاد، هنر، روابط اجتماعی و…
ــ کشتار چهرههای برجسته اپوزیسیون در خارج و قتلهای زنجیرهای برجستهترین چهرههای سیاسی، ملی و فرهنگی و مطبوعاتی و ادبی و علمی به دست ارگانهای اطلاعاتی رژیم و باندهای اوباش و ذوبشدگان در ولایت فقیه در داخل و اعدام و ذبح اسلامی شایسته ترین جوانان نسل انقلاب در دهههای ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰ و نابینا کردن صدها دختر و پسر جوان با تفنگ ساچمهای
ــ نابودی دادگستری و جانشین کردن محاکم شرع زیر نظر فاسدترین آخوندها به جای دادگستری نوین با قضات پاکدامن و آزاده
ــ تحمیل انزوای سیاسی و اقتصادی بر ایران و حاکمیت «شعار» و شکست «شعور»
ــ سلطه نفاق و دروغ و تزویر و فریب بر فرهنگ عمومی جامعه
ــ تهی کردن جامعه از مفاهیم فرهنگ سنتی و جایگزین کردن آن با ضدفرهنگ تظاهر و تقیه و فریب
ــ سلطه مادیات بر عقل و دل و اندیشه افراد جامعه
ــ دو و سه شخصیتی شدن نسل انقلاب و نسل دوم و سوم انقلاب و نابودی نخبگان جامعه (مرگ یا گریز)، از بین رفتن خاندانهای اشرافی سنتی و به قدرت رسیدن نمایندگان طوافان و دستفروشان و شاگردبقالان و بچهآخوندها و شاگرد سوهانفروشها و چاقوکشان پایین شهرها در مهمترین مراکز قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی، فرهنگی، هنری و ورزشی
ــ رویارویی با ملت در وحشیانهترین شکل، کشتار خیابانی، شکنجههای قرونوسطایی و تجاوز به زندانیان سیاسی و فرهنگی، صدور احکام جائرانه در حق شماری از برجستهترین روزنامهنگاران، نویسندگان، روشنفکران و هنرمندان و استادان و دانشجویان
ــ محو بنیان مذهب تشییع و ایجاد مذهبی تازه که از همان الفبای مذهب سنتی شیعهــ مذهب اکثریت مردم ایرانــ استفاده میکند
در مذهب جدید، اخلاق و سنت رنگ باخته و مرشد و مقتدای این مذهب، جامعهای پرداخته که دروغ و تزویر و فریب حلیتی است که اگر به آن آراسته نباشی، کلاهت پس معرکه است.
اینها دستاوردهای نکبتی است که در سال ۱۳۵۷ نصیب ما شد.
از استقلال بگویم که خمینی شیپورش را میزد و خامنهای بر طبلش میکوبد؛ آقای خامنهای بدون واهمه از آمریکا و انگلستان و روس، آدم میکشد، سرمایه ملت ایران را خرج تروریستها میکند، وحشتی از عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر و حتی سازمان ملل ندارد. از برکت استقلال به دست آمده، ناوگان آمریکا و انگلستان و فرانسه و اسرائیل و… در خلیج فارس مانور میدهند. همان خلیج فارسی که تا پیش از انقلاب زیر سلطه مطلق ایران قرار داشت.
این درست که کارشناسان و مربیان نظامی آمریکا و اروپا از ایران رفتهاند، اما به جای آنها مشتی از چین و کره شمالی و پاکستان و اوکراین و روسیه سفید و روسی همه شئون نظامی و امنیتی و اقتصادی ما را زیر نظر دارند. آقایان مدعی بودند و هستند که قبل از انقلاب سرسپرده و وابسته به آمریکا و انگلستان بودیم و از تصدق سر ولی فقیه اول و دوم، حالا به استقلال کامل رسیدهایم و باز از برکات این استقلال، سهم حداقل ۳۰ درصدی ما از دریای مازندران به ۱۱ درصد رسید، دلار هفت تومانیمان حالا معادل بیش از ۱۰۰ هزار تومان است و سنگک ۱۰ ریالی، ۱۰ هزارتومانی شده است.
چون وابسته بودیم، برای ورود به ۱۲۸ کشور جهان ویزا نمیخواستیم. حالا که مستقل شدهایم، تنها چهار کشور راهمان میدهند و برای ورود به بورکینافاسو هم باید چند هفته در صف روادید انتظار بکشیم. من دانشجوی آن زمان با ۱۲۰۰ تومان بلیت رفتوبرگشت پرواز انگلستان میخریدم و هنگام ورود به لندن، با احترام فقط گذرنامهام را نگاه میکردند و خوشامد میگفتند. حالا باید برای روادیدی که شاید بدهند، شاید ندهند، میلیونها تومان بپردازی و اگر صاحب ویزا نشوی، پولت را پس نمیدهند. بعد هم ۱۰۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان پول بلیت هواپیما بدهی و با پوند ۱۱۰ هزار تومانی، فقط ویترین مغازهها را تماشا کنی.
با آنچه برشمردم، هر ملتی به جز ملت ایران امروز به مردمانی از نوع مردم لیبی تبدیل شده بودند. اما ملتی که در برابر حملات سهمگین اسکندر و مهاجمان مسلمان و چنگیز و تیمور و… سرفراز بیرون میآید و شکست نظامی را به پیروزی فرهنگی تبدیل میکند، این بار نیز در مبارزهای جانانه، به بازشناسی خود میپردازد. تاریخش را میخواند، فرهنگ و ادب و هنرش را قدر مینهد. فرزندانش را به آموزش موسیقی تشویق میکند، حمیت و غیرت خود را در برابر دشمن خارجی و داخلی آشکار میکند و در هر گسترهای که مجالی پیدا کند (ورزش، سینما، ادبیات، علوم، فلسفه، فرهنگ و هنر و…) در والاترین سطح، ظاهر میشود.
به کودکان و نوجوانان امروز ایران نگاه کنید. بسیاریشان در عرصه هنر موسیقی، کامپیوتر، ریاضیات، ورزش و… سرآمد اقران خودند. در عین حال مردم به سرنوشت خود و کشورشان سخت دلبستهاند، بحث و گفتگوی سیاسی در داغترین شکل در همه سطوح، در روستا و شهر، در جریان است. اینها دستاوردهای مثبت مردم از سالهای فتنه و مصیبت ولایت فقیهی است؛ دستاوردهایی که ربطی به رژیم ندارد.
مگر خامنهای نبود که از توجه دانشجویان و دانش آموزان به موسیقی بهشدت انتقاد میکرد؟ باز او بود که گسترش علوم انسانی را بین جوانان مذموم خواند و هم به دستور او شماری از رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای ایران مشمول «مراحم فقیهانه» سید علی آقا و از دانشگاهها حذف شدند.
اگر در عرصه صنعت و مدیریت صنعتی، بخش خصوصی ما دستاوردهای بعضا چشمگیری داشته است، باز هم این ربطی به رژیم و برنامههایش ندارد. چرا که از برکات استقلال و نبوغ مردان سیاست و اقتصاد جمهوری ولایت فقیه، بیش از یک هزار واحد صنعتی کوچک و متوسط در چهار سال اخیر ورشکست شدند یا در حال ورشکستگیاند. صنایع کفش و پارچهبافی، تریکو، پلاستیک و نایلون و… به علت ورود بیرویه بنجلهای مشابه از چین (رشوه کلان رژیم به چین) عملا در آستانه نابودی است.
با آنچه برشمردم، گمان نمیکنم به جز سه چهار میلیون شهروند برخوردار از مزایای ولایت سیدعلی خامنهای یا در جهل مرکب مانده تا ابدالدهر و باورمند مذهب جدید ولی فقیه، دیگر هموطنان ما در ضرورت پایان دادن به فصل ننگین حکومت حافظان بیضه مذهب جدید، اختلاف نظری داشته باشند.
پیش از این نوشتهام و باز خواهم نوشت. هیچ یک از ملل استبدادزده در حال مبارزه با استبداد صاحب چهرههایی مثل رضا پهلوی نیستند و در عین حال از غنای فرهنگیرسانهای گویا و مکتوب و تصویری که ما برخوردار از آنیم، برخوردار نیستند .این همه تنوع سیاسی و چهرههای نخبه در عرصه فرهنگ و سیاست و اندیشه را در کدام گستره مخالفان دیکتاتورها و مستبدان سراغ دارید؟
حال با این منزلت فرهنگی و سیاسی و هنری، با جوانانی که دیده به تماشایشان و گوش به شنیدن آوایشان سرشار از غرور و سربلندی میشود، ما هنوز از برکندن رژیمی جائر و جاهل عاجزیم؟ چرا از زائران مزار حضرت فردوسی نمیآموزیم؟
ملت بزرگ ما در نوروز آشکار کرد در کجای افق ایستاده است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ مارس ۲۰۲۵ ۸:۴۵
تصویری از برگزاری جشن نوروز در ایران ــعصر ایران
روحالله خمینی سه روز بعد از به ولایت رسیدن، حکم تیرباران داد. ببندید این دهانها را، بشکنید این قلمها را، بکشید این سروهای آزاده را. بام مدرسه رفاه کابوسی شد که همیشه با من است، تا آن دم که نفس باز نیاید.
بهمن ۱۳۵۷ با خون چهار ژنرال بر بام مدرسه علوی پایان گرفت و سپس قاضی شرع خمینی، به جان بزرگمردان نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی مذهبی رژیم افتاد؛ پرویز امینی افشار، فرمانده ما در لشکرک و لویزان در دوره سربازی، نعمتالله معتمدی، فرمانده تیپ زرهی قزوین، منوچهر ملک، معاون تیپ زرهی قزوین، و حسین همدانیان، رئیس سازمان اطلاعات.
در ۱۴ اسفند، هفت تن دیگر تیرباران شدند. این هفت تن احمد بیدآبادی، فرماندار نظامی تبریز، فخر مدرس، رئیس دادرسی ارتش، علیاکبر یزدجردی، فرماندار نظامی مشهد، مصطفی زمانی، رئیس زندان قصر، عبدالله خواجهنوری، رئیس دادگاههای ارتش، جهانگیر تارخ، بازجوی سازمان اطلاعات و امنیت، سالار جاف، نماینده پاوه در مجلس شورای ملی، در بامداد ۱۴ اسفند به حکم حاکم شرع، تیرباران شدند.
جعفرقلی صدری، رئیس سابق شهربانی، ناصر قوامی، افسر شهربانی، قاسم ژیانپناه، افسر نگهبان زندان قصر، هم ۱۹ اسفند به حکم خلخالی تیرباران شدند. روز ۲۲ اسفند اما فاجعهبارترین بود. ساعتها برای نادر جهانبانی، محمود جعفریان و پرویز نیکخواه جلو زندن قصر اشک میریختم.
تصاویر پیکر خونین آنها در صفحه نخست روزنامهها تکاندهنده بود. تصویر نادر جهانبانی، معاون فرماندهی نیروی هوایی شاهنشاهی و از خلبانان ارشد ایران، بالاتر از بقیه به چشم میخورد.
علاوه بر تیمسار جهانبانی که به ژنرال چشمآبی شهرت داشت، در همان روز، ۱۱ تن دیگر اعدام شدند. محمدولی زند، رئیس اداره زندانها و رئیس کمیته مشترک ضدخرابکاری، محمود جعفریان، معاون مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی و سرپرست خبرگزاری پارس و قائم مقام حزب رستاخیز، پرویز نیکخواه، مدیر واحد مرکزی خبر، غلامحسین دانشی، روحانی و نماینده آبادان در مجلس شورای ملی، منوچهر وثوقی، افسر گارد جاویدان و مامور فرمانداری نظامی، حسین فرزین، هوادار نظام سلطنتی، میراحمد کوچصفهانی، بازپرس ارشد سازمان اطلاعات و امنیت، عبدالله منوچهری قشقایی، فرمانده تیم ضد تخریب اداره دوم ستاد، محمد نوید، کارمند سازمان اطلاعات و امنیت، حسین شهکمان، افسر ضداطلاعات شعبه تخریب اداره دوم ستاد و محمد آقاحسنی، استوار شهربانی.
در جمع قربانیان صادق خلخالی، و خمینی در روز ۲۲ اسفند، یک هفته به نوروز، شش نظامی دیگر هم در شهرستانها تیرباران شدند. خلخالی مصمم بودند مرحوم هویدا را قبل از عید نوروز اعدام کند. مهدی بازرگان از خمینی مهلت خواست. بهظاهر قبول کرد ولی بلافاصله بعد از عید، به خلخالی اشاره زد که راحتش کن. این ماموریت را نخست هادی غفاری با گلولهای به گردن مرحوم هویدا و سپس خلخالی و محسن رفیقدوست با دهها گلوله در زانو مغز، چشم و… هویدا او را به قتل رساندند.
با تصاویر عکاسم در روزنامه اطلاعات به غیر از تودهایها و خبرچینهای ساواک، همه میگریستند. بهویژه به تماشای سرو استوار نیروی هوایی، نادر جهانبانی، و جعفریان و نیکخواه؛ مردی که به قول معلم همه عمرم بیهقی «بزرگا مردی بودی».
نوروز ۱۳۵۸ خمینی بر آن بود تا مانع از جشن نوروزی شود. شاگردش مطهری هم فرمان نابودی چهارشنبهسوری را صادر کرد. ملت سرفراز اما جشنهای نوروزی پرشکوهی بر پا کرد. آن سال بسیاری از خانهها رنگ عزا داشت. مادر پیر هویدا فهمیده بود برای امیرش گرفتاری پیش آمده. بانوی فرهیختهای که از خویشان هویدا بود، پیکرش را نجات داده و به شکلی محتشم به خاک سپرده بود، مرتب به مادر میگفت امیرعباس خان خارج کشور است. مادر اما باور نداشت. «مگر میشود او بدون من برود؟» بر سجاده نشسته بود و دعا میکرد.
نوروزها را یک به یک در عصر ولایت سر کردهایم و به چهلوششمین رسیدهایم، اما به قول شهیار قنبری، «بوی عیدی، بوی سبزه، بوی اسکناس تانخورده مادربزرگ» با ما مانده است. در مصر، کتابی خریدم که نخستین بار در عهد خدیوی اسماعیل، حاکم مصر که کانال سوئز در زمانش ساخته شد، به چاپ رسیده بود. من چاپ جدیدش را از کتابفروشی «مدبولی» خریدم. عنوان کتاب «تراث الفرس» است که میشود آن را به تمدن و سنن ایرانیها ترجمه کرد. در این کتاب، فصلی هست که از نخستین نوروزها پس از حمله مسلمانان یاد میکند؛ نوروزهایی که مردم ایران یک چشم خون و یک چشم اشک، بودند.
«در جلولا آنجا که فارسها ماهها پیکر همسران و فرزندان خود را میجستند و هر گوشهای استخوانی مییافتند، به این گمان که از آن عزیز آنها است، پس گلابش میزدند و به حریری میپوشاندند که چنان گبران نمیتوانستند استخوان بر غاری بلند نهند که عقابان و کرکسها به آسمانش برند، زمزمه درگرفت که چیزی به تحویل سال فارسها نمانده است. عساکر دستور یافتند هر جا فارسی دیدند که شال نو بر شانه انداخته یا کودکان را نقل و کشمش میدهد و سکهای به تهنیت عید، یا اگر از پس روزنی، سینی دیدند که سبزه گندم و جو و ذرت از آن سر برکرده، یا عطر سنبل در کوچهای مستشان کرد یا بر بامها دیدند بنفشه کاشتهاند، بهوش باشند که اینها از آثار نوروز گبران است، پس وقت ضایع نکرده، جامههای نو بدرند، کودکان را تازیانه زنند، گلها را لگدکوب کنند، سبزهها را به جوی ریزند که این مردم را اگر مجال دهند تا نوروز و عید آتش (چهارشنبه سوری) که مظهر پرستش آتش گبران است و سده و دیگر رسوم گبران را برپا دارند، زود باشد که به عهد اجدادی برگردند و کفر از سر گیرند. درنگ نباید کرد. مجالشان نشاید داد که اینها به جادوی آتش و سنبل و شکرپاره میخواهند فرزندان خود را بار دیگر به ضلال بکشند.»
در جای دیگر این فصل میآید: «آن سال گفتند در همه ملک نهاوند و تیسفون و جلولا دوصد هزار خانه بیمرد بودــ یعنی مردانشان را کشته بودندــ اما هیچ خانهای بدون آتش و سنبل و شکرپاره نماند و زنان با چشم گریان رو به فرزندان خنده میزدند و عیدانه میدادند. شربتی یا سیبی یا شکرپارهای و اگر اندک مکنتی مانده بود سکهای…»
چنین بود که حتی ظهور خمینی نیز نتوانست میر نوروزی را از خواندن باز دارد. جلوههای روشن عید، باور کنید از مظهر تباهی و نفرت که ۴۶ سال است در برابر چشم ما است، پرتلالوتر در برابر ما قرار دارد. حکمرانان کنونی، در برابر آن غازیانی که به وعده دستیابی به مواهب بهشت، عجم و زنانی را که پیکر در جوی شیر میشستند، دیوانهوار شمشیر میزدند و میدریدند و میسوختند و ویران میکردند، عارضه کوتاهی بیش نیستند.
یک بار دیگر مینویسم. عید حقیقتی است که پرتوش چشم دشمنان ایران را در طول تاریخ شگفتیآور خانه پدری، بسیار بار به کوری دچار کرده است.
نوروز را ملت بزرگ ما در چهار سوی خانه پدری بهویژه بر مزار کوروش ، حافظیه شیراز، اصفهان و نشابور و توس با آوای تقدیر از پهلوی، فقیرانه اما سرفرازانه، جشن میگیرد، چنانکه نیاکانمان در جلولا و تیسفون و در همه ایرانزمین در فصل خون و درد، جمله جشن گرفتند. حالا تنها نیستیم. میلیونها تاجیک و افغان و ازبک و کرد و آذری، حتی گرجیها و ارمنیها، همراه با میلیونها تن از این اقوام که با چندین میلیون ایرانی دور از وطن در غربتکدههای بیشمار همراه و همسفرند، پرچم نوروز در دست دارند و با نوای میرنوروزی شادی میکنند.
امسال رژیم سرگردانتر و وحشتزدهتر از همیشه چشم به واشینگتن دوخته است، جهان دیگر صبر خود را برای تعامل با کارگزاران رژیمی فاسد از دست داده است. رژیم البته هنوز امیدوار است که با حمله اسرائیل یا آمریکا به نیروگاههای اتمیاش در نطنز و فردو و سمنان و… بتواند کربلای نطنز و کوفه فردو و نجف سمنان برپا کند. در حالی که مردم فقط به لحظهای چشم دوختهاند که رژیم دستها را به تسلیم بالا برد.
به قول مسعود روغنی زنجانی، «ولی فقیه اول» جام زهر قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را سرکشید و «ولی فقیه دوم» سمی مهلکتر را از دست دونالد ترامپ نوش جان خواهد کرد. بزرگان جهان یک به یک به احترام ملت بزرگ و مبارز ایران کلاه از سر بر میگیرند. در سال ۱۴۰۴، حساب ملت از رژیم بیش از هر زمان دیگر جدا شده است. ایرانیان آشکار کردهاند که به رژیم جمهوری اسلامی هیچ تعلقی ندارند. این را هم ترامپ خوب میداند و هم نتانیاهو.
عبدالناصر با دخالت در یمن جنگ شش روزه را باخت و خامنهای حیات سیاسیاش را خواهد باخت علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴ برابر با ۲۱ مارس ۲۰۲۵ ۱۰:۱۵
من یمن را با فیلم «سلیمان و ملکه سبا» شناختم. جلو سینما مولن روژ جاده قدیم شمیران جای سوزن انداختن نبود. یول براینر سلیمان بود و جینا لولوبریجیدا ملکه سبا. فیلم را سه بار دیدم.
این حکایت پر از عشق در هفتهشت سالگی برای من معنایی دیگر داشت. بعدها قصه سلیمان نبی را خواندم که لشکر جن و ملائک در رکابش بودند.
به نوجوانی که رسیدم، یمن از دو دیدگاه نظرگاه نسل من بود. یکی مبارزات یمن جنوبی به رهبری قحطان الشعبی برای استقلال علیه انگلستان و دیگری سرنگونی امام یمن به دست سرهنگ عبدالله سلال که به جنگ داخلی هفت ساله و اعزام ۷۰ هزار نظامی مصری در زمان جمال عبدالناصر به یمن منجر شد.
با حمایت عربستان سعودی و اردن از امام بدر زیدی، شکست مصر در جنگ شش روزه و امضای موافقتنامه فیصل/ ناصر بر جنگهای یمن نقطه پایان گذاشته شد، اما این کشور روی آرامش ندید و کودتاهای پیاپی حتی مجال ندادند که سرهنگ ابراهیم محمد حمدی، نظامی ملی و میهندوست، چندان دوام بیاورد.
ریشههای ایدئولوژیک جنبش حوثی در پیروی از فرقه زیدی است، شاخهای از اسلام شیعی که از نظر فقهی نزدیکترین به اسلام سنی است. از نظر تاریخی، فرقه زیدی با قیام علیه بیعدالتی شناخته میشوند و در ادبیات دینی شیعی، بهعنوان امتداد قیام حسینی توصیف میشود.
«جوانان مومن»
مراحل اولیه این پدیده اوایل دهه ۱۹۹۰ با شکلگیری اولین جنبش به نام «جوانان مومن» آغاز شد. این نهضت ابتدا خصلت فکری داشت و بر تحقیق و تدریس در چارچوب مکتب زیدی متمرکز بود. پس از افزایش فعالیت مردان جوانی که به صفوف آن پیوستند و در نماز جمعه در مساجد شعار «مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل» سر میدادند، این جنبش بیشتر موردتوجه قرار گرفت. با این همه مقامهای دولتی با ملایمت با آنها برخورد میکردند.
امام بدرالدین حوثی، اولین رهبر جنبش، به شیوه امامان یمن و عمان دستار کج میگذاشت. ای کاش امام و سلطانی به معنای واقعی بود تا کشورش مثل عمان به این درجه از استقرار و توسعه میرسید.. او در سفری به قم بعد از به قدرت رسیدن سید روحالله مصطفوی خمینی و دیدار با او و تنی از مراجع قم، مذهب زیدی را واگذاشت و اثنیعشری شد.
پس از او فرزند بزرگش، حسین بدرالدین الحوثی، پرچمدار طایفه شد. او در اوایل فعالیت سیاسی خود با یک حزب سیاسی کوچک موسوم به «حق» در انتخابات سال ۱۹۹۳ دو کرسی در پارلمان یمن به دست آورد که یکی از آنها را خود در اختیار داشت.
پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حوادث بعدی مانند حمله به عراق، حسین الحوثی رویکرد فکری جدیدی را دنبال کرد. او «دکترین احیاگر» را با «ضدامپریالیسم» متاثر از اندیشههای کلی انقلاب اسلامی در ایران ترکیب و ملغمهای به اسم «جوانان مومن انقلابی» ایجاد کرد که بعدها برادر کهترش، عبدالملک، آن را «انصارالله» نام داد.
دامنه فعالیت جنبش «جوانان مومن» که ابتدا به دفاع از حقوق مردم منطقه صعده محدود میشد، به ارائه خدمات اجتماعی و آموزشی گسترش پیدا کرد و وجهه سیاسی روشنتر و موثرتری یافت. مخالفت با حکومت علی عبدالله صالح، رئیسجمهوری مقتول یمن، نخستین تجلی این تحول بود.
حسین الحوثی نیز مثل پدر به ایران رفت و دست ولی فقیه را بوسید و از چهارامامی به ۱۲امامی ارتقا پیدا کرد. پس از آن، دهها جوان زیدی یمنی عازم قم شدند و در کنار آموزشهای عقیدتی، آموزشهای رزمی نیز دیدند. حسین به یمن بازگشت و در صعده برای مقابله با دولت جنبشی به راه انداخت.
این جنبش در سال ۲۰۰۴ در بحبوحه درگیری با نیروهای دولتی به یک سازمان مسلح تبدیل شد؛ همان سالی که حسین الحوثی کشته شد و برادر کوچکترش، عبدالملک، جانشین او و رهبر شد.
اگرچه زیدیها در طول تاریخ تا سرنگونی امامت در شمال یمن در سال ۱۹۶۲ بر یمن حکومت می کردند، دژ حوثیها در صعده، به دور از کنترل دولت مرکزی، در غفلت تمام و در عزلت جز تکیه بر خویش چارهای نیافت و صعده در حاشیه ماند و مردم منطقه مجبور شدند برای اداره خود به منابعشان تکیه کنند و هر زیرساختی را که میتوانند، خودشان بسازند.
دلیل دیگر ظهور پدیده حوثی در یمن ارتباط مستقیم آن با گسترش گروههای تندرو و داعشی و نفوذ روزافزون آنها در یمن و حتی رسیدن به پایگاههای حوثیها است. تا دهه ۱۹۸۰، کوههای صعده کاملا زیدی بودند و طبقهای از «سیدها» آن را کنترل میکردند که ۵ درصد جمعیت را تشکیل میدادند.
مدتی بعد، حوثیها وارد جنگ مسلحانه با دولت صالح شدند. شش جنگی که بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ در مناطق تحت کنترل حوثیها در شمال یمن رخ داد، زخمهای عمیقی به جا گذاشت. آمار واقعی تلفات جنگ در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ که دولت به دلیل خاموشی رسانهها «عملیات زمین سوخته» نامید، ناشناخته است، اما دهها هزار نفر را آواره کرد و باعث یک بحران انسانی بزرگ شد.
حوثیها در سال ۲۰۱۱ به طور گسترده در تظاهرات علیه حکومت صالح شرکت کردند و از بازیگران اصلی جلسات گفتگوی ملی بودند. سقوط رژیم صالح در سال ۲۰۱۲ فرصتی ارزشمند برای حوثیها بود تا موقعیت و نفوذشان را در یمن تقویت کنند، بهویژه پس از آنکه برخی حامیان دشمن سرسخت آنان، صالح، به حمایت نظامی از آنها روی آوردند.
در سال ۲۰۱۴، حوثیها به سمت صنعا پایتخت رفتند و پس از شکست دادن نیروهای ژنرال علی محسن الاحمر و نیروهای علی عبدالله صالح، نهادها و ادارات دولتی را به کنترل درآوردند. اوایل سال ۲۰۱۵، آنها کاخ ریاستجمهوری را محاصره کردند و رئیسجمهوری عبد ربه هادی منصور (جانشین صالح ) و اعضای دولت را در بازداشت خانگی قرار دادند. یک ماه بعد، هادی موفق شد از حبس خانگی فرار کند و به جنوب یمن برسد و بعدا به عربستان سعودی برود.
حوثیها و دشمن دیروز، علی عبدالله صالح، در تلاش برای گسترش کنترل خود بر تمام یمن متحد شدند، اما عربستان سعودی که ایران را به حمایت از حوثیها متهم میکرد، بهشدت نگران این ائتلاف و تلاشهای آن برای کنترل یمن بود. اتحاد حوثیها و صالح چندان نپایید زیرا دل جمهوری اسلامی هیچگاه با علی عبدالله صالح صاف نشد و صالح دسامبر ۲۰۱۷ هنگام تلاش برای فرار از صنعا، به دست حوثیها کشته شد.
تمام آن رشتههایی که در دوران خاتمی و رفسنجانی برای بهبود روابط با عربستان سعودی و اعتماد سازی بافته شده بود، پنبه شد. مداخله رژیم در یمن و زیر پا گذاشتن سیادت و امنیت سعودی و حمله موشکی به تاسیسات نفتی و صنعتی این کشور موضوعی نبود که برای ریاض قابل تحمل باشد. سعودیها با ایران همهگونه همکاری میکردند، تا جایی که پیمان امنیتی با هم امضا کرده بودند، همه این رشتهها از هم گسست.
باید گفت چهارسال حکومت احمدینژاد و برنامههایی که داشت، این روابط را بههم ریخت و جمهوری اسلامی مدعی بود که سعودیها از طریق وسایل ارتباطی از جمله تلویزیون العربیه در رویدادهای سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) جانب جنبش سبز و اصلاحطلبان را گرفتند. به هرحال میتوان گفت که سعودیها کاملا به جمهوری اسلامی بدبیناند.
جمهوری اسلامی بدون اینکه هیچ نوع مشروعیتی از این نظر داشته باشد یا مردمانی به او وکالت داده باشند، در جایی که شیعه چهارامامی بودند، وسط پرید و خود را خیلی نگران نشان داد، در حالی که کشتار ۱۰۰ هزار مسلمان در چچن یا کشتار هزاران مسلمان در چین از نظر اینها اهمیتی ندارد. حتی در جمهوری آذربایجان، کشتار آذربایجانیهای شیعه در قرهباغ از نظر آنها اصلا اهمیت ندارد. این نشان میدهد که نگاه جمهوری اسلامی نگاهی سیاسی است و نه نگاهی دینی و مذهبی و باعث میشود کشورهای منطقه به ایالات متحده و غربیها فشار بیاورند که جمهوری اسلامی دنبال براندازی نظام ما است، دنبال برنامه دیگری است و شما تا جایی که میتوانید جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهید و کوتاهی نکنید.
حوثیها قرنها روابط حسنه بین سنیها و زیدیها را به هم ریختند و این نه از سر باور بلکه به فرمان سیدعلی ولی فقیه بود. آنچه رشته مودت بین ایران و عربستان سعودی را از هم گسست نیز فقط اعدام شیخ نمر نبود، بلکه هفت سال جنگ نیابتی حوثیها با عربستان سعودی زمینهساز بحران در روابط دو کشور شد که هنوز هم علیرغم مصالحه با پادرمیانی پکن بین تهران و ریاض، ادامه دارد.
مقامهای سعودی ۹ آوریل ۲۰۲۳ در صنعا، پایتخت تحت کنترل حوثیها، با حضور میانجیهایی از عمان، با حوثیها دیدار کردند. این مذاکرات عربستان سعودی و حوثیها که برای اولین بار علنی برگزار میشد، این پرسش را مطرح کرد که آیا آنها پس از هشت سال درگیری به جنگ یمن پایان خواهند داد یا خیر.
اما ورود حوثی ها به جنگ حماس و اسرائیل به دستور ولی فقیه و «نایب مهدی غایب» صحنه را به کلی به هم ریخت. حالا حوثیها به فرمان ارباب فقیه، به جنگ سعودی نرفتهاند، اما امروز آنها با دنیا طرفاند و با غرب و جهان آزاد درگیر شدهاند. موشکاندازی به اسرائیل یا نفتکش هلندی و کشتی تجاری پانامایی عبدالملک حوثی را از یک متمرد یمنی به دشمنی برای صلح و امنیت منطقه تبدیل کرده است که مثل حسن نصرالله و یحیی سنوار، هزینهاش را خواهد داد. شاید بدینگونه مردم یمن هم از آشوب ۷۰ ساله نجات یابند. سعودیها طرح جامعی برای بازسازی یمن در دست دارند.
بسیاری از من میپرسند خامنهای به کجا میرود؟ چگونه فریادها را نمیشنود و دردهای ۹۰ میلیون ایرانی را حس نمیکند؟
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۹:۱۵
علی خامنهای، دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو بر زمینهای از پرچم آمریکاــ REUTERS/White House/Khamenei.ir
آدمها در طول زمان دگرگون میشوند. مولانا دگردیسی یا «صیروره» را به زیباترین شکلی وصف میکند: «از جمادی مردم و نامی شدم…» زندهیاد سعیدی سیرجانی هم از صیروره معکوس میگوید؛ آنجا که به جای از مَلَک پران شدن، به جمادی شدن میرسد و نه درد انسانهایی که زیر تیغشاند، به دردش میآورد و نه از کشتن و زجر دادن و به حبس و حصر انداختن دیگران ابایی دارد.
آقای خامنهای دونالد ترامپ را «توهمزده» میخواند. در حالی که ترامپ با همه خوب و بدش، یک دولتمرد و تاجر عملگرا است. چهار سال زیر تیغ بود، اما مبارزه کرد و دوباره به کاخ سفید رفت؛ با دهها طرح و برنامه که از روز نخست دلمشغولشان شده است. همین آقای ترامپ مانند همه روسایجمهوری آمریکا اگر برای طرحی ۱۰۰ میلیون دلار نیاز داشته باشد، باید از کنگره اجازه بگیرد، اما خامنهای میلیاردها دلار ثروت ملت ایران را به یک نیش قلم، به این و آن سرسپرده تروریست میدهد.
خامنهای تا دو سه سال بعد از کسب مقام ولایت، وامدار رفسنجانی بود و میکوشید اصول شراکت را رعایت کند، اما به مرور با قدرت گرفتن دفتر «مقام معظم رهبری» و وسوسههای دو معاون سابق وزارت اطلاعات، محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی، که همهکاره دفتر بودند، وضع عوض شد.
آنها خامنهای را جای مهدی الغائب نشاندند. درست مثل شاه سلطان حسین؛ اما اگر او یک «مجلسی» داشت و یک «کلباسی»، سید علی آقا صدتا مجلسی دارد که در شرق و غرب بلاد و شمال و جنوبش وصف مراد میکنند و کاظم صدیقیوار زمین ۱۰۰ میلیاردی بالا میکشند.
علی خامنهای که روزگاری صلای «من هیچم و من هیچم» سر میداد، بانگ «انا ولاغیر» برداشت و به فرمانش، کوس قیادت و طبل ولایت بر سر هر کوی و برزن و بازار به صدا درآمد. سید امروز تنها است. خیال میکند اطرافیانش به او وفادارند. این را گمان میکند اما از وحشت، بهسختی به خواب میرود.
این درست که همه دیکتاتورها دچار مالیخولیا میشوند و کابوس توطئه لحظهای آنها را رها نمیکند، اما در مورد سید خامنهای این وضع بهمراتب سختتر و در عین حال خطرناکتر است. در هیچ نقطهای از جهان، یک رئیس دولت، چه شاه چه رئیسجمهوری، به اندازه سیدعلی خامنهای قدرت و امکانات ندارد. رئیسجمهوری یگانه ابرقدرت واقعی جهان آمریکا در برابر کنگره، دستبسته است. هرکدام از سناتورها و نمایندگان حتی از حزب رئیسجمهوری صاحب استقلال رایاند و گاه در مخالفت با سیاستهای رئیسجمهوری شخصیت و اعتبار خود را نشان میدهند، اما برای سید علی، مجلس شورای اسلامی جایی است که مشتی گوشبه فرمان در آنجا تسبیحگوی ذات اقدس ولی فقیهاند.
هیچ قدرتی قادر نیست او را زیر سوال ببرد. زمانی که بحث اشراف دولت بر نهادهای زیر نظر رهبر و گرفتن مالیات از آنها را مطرح شد، خاتمی و بعد از او احمدینژاد و روحانی مغضوب و از «بیت مبارک» به بیرون پرتاب شدند. در ایران آقای خامنهای، برخلاف نص صریح قانون، بسیاری از زندانیان سیاسی حتی پس از پایان محکومیتشان در زندان باقی میمانند.
در فرانسه، اگر در انتخابات ریاستجمهوری ۲۵ میلیون نفر به فردی رای دهند، او بهعنوان برگزیده اکثریت مردم، قادر است به مدت پنج سال ریاست قوه مجریه را بیدغدغه در دست داشته باشد. در ایران اما رای ۲۵ میلیون ایرانی در انتخابات تا زمانی که مهر مبارک «ولی امر مسلمانان جهان»!! زیر آن نخورد، هیچ ارزشی ندارد.
بسیاری از من میپرسند خامنهای به کجا میرود؟ چگونه فریادها را نمیشنود و دردهای ۹۰ میلیون ایرانی را حس نمیکند؟ این چه شحصی است که هزینه نمایش دفن حسن نصرالله را در امامزاده در دست ساخت در بیروت میپردازد و پیام میدهد: «مجاهد کبیر و زعیم پیشتاز مقاومت در منطقه، حضرت سید حسن نصرالله (اعلیالله مقامه)، اکنون در اوج عزت است. بدن پاک او در سرزمین جهاد فیسبیلالله به خاک سپرده میشود، ولی روح و راه او هر روز سرافرازتر از پیش جلوه خواهد کرد، انشاءالله، و راه را به رهروان نشان خواهد داد. دشمن بداند که مقاومت در برابر غصب و ظلم و استکبار تمامشدنی نیست و تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه خواهد یافت، باذنالله. نام نیک و چهره نورانی جناب سیدهاشم صفی الدین (رضوانالله علیه) نیز ستاره درخشان تاریخ این منطقه است. او یاور نزدیک و جزء جدانشدنی رهبری مقاومت در لبنان بود. سلام خدا و بندگان صالحش بر این دو مجاهد سرافراز و بر دیگر مبارزان شجاع و فداکار که در برهه اخیر به شهادت رسیدند و بر همه شهدای اسلام. و سلام ویژه من به شما فرزندان عزیزم، جوانان سلحشور لبنان.»
یادمان باشد سید علی پیش از این به «جوانان غیور» سوری پیغام داده بود وطن را از چنگ مزدوران به درآورند. امروز این جوانان را میبینیم که با چه شوروعشقی برای بازسازی میهنشان به پا خاستهاند. احمد الشرع در نگاه خامنهای مزدور و درچشم ملتش برکننده شر آل اسد بعد از نیم قرن به شمار میرود. خیلی از دوستان سوری من با آنکه سکولار و ضد نظامهای دینیاند، الشرع را تحسین میکنند که در کمتر از سه سال از یک تروریست اصولگرای داعشی به انسانی خردمند تغییر چهره داده که نه مقامهای رژیم اسد را به قتل رساند و نه زندانها را پرکرد.
خمینی را کارتر و ژیسکار و اشمیت و کالان بر شانههایشان تا تخت قدرت راه بردند. احمد الشرع ریش کوتاه کرد و کراوات بست و از همدلی و وحدت ملی گفت، با بانوان وطنش به سخن نشست و مرگ بر آمریکا و استکبار سر نداد. وسوسه طالبان و البغدادی و سیدعلی هم در جانش ننشست و به توهم مجال نداد اختیاردار فعل و قولش شود. حقا این ۴۰ ساله مرد را تحسین میکنم و ۸۶ساله را تقبیح.
الشرع هم مثل ترامپ در ابعاد خود و کشورش برنامههایی دارد که با امید به فردا در پی انجام آن است. سیدعلی خامنهای هم برنامههایی دارد که توفیقش در اجرای آنها نابودی وطن و شکست در آنها ویرانی، فلاکت، افلاس و دردهای ملتی را به همراه خواهد داشت که مستحق چنین مصیبتی نیستند.
خامنهای به امیر قطر که به میانجیگری بین ولایت سید و دولت ترامپ آمده، میگوید البته واضح و مبرهن است که شما پسر خوبی هستی، ولی ما انتظار داشتیم هفت میلیاردی را که از کره جنوبی و از طلبهای ما به بانکها و موسسات مالی شما سرازیر شد، علیرغم مخالفت آمریکا به ما بدهید که مجبور نشویم سالگرد شهدای مقاومت را قسطی و بیشکوه برگزار کنیم.
شیخ تمیم، امیر قطر، با شگفتی به سخنان خامنهای گوش داد و بعد با تکان دادن سرش و لبخندی، انگار گفت میخواهی به سرنوشت شما دچار شوم؟
پیشدرآمد برگزاری مراسم شهدای مقاومت را میدیدم. صدها تن از نیروهای ولایت بستههای غذا و نوشیدنی را آماده میکردند تا در بین شرکتکنندگان مراسم تدفین سیدمقاومت توزیع کنند. آقای نبیه بری که دنیا و آخرت را به ثمنی خوش معامله کرده، در استادیوم کامیل شمعون حاضر بود تا به نمایندگی از رئیسجمهوری اشکی بریزد.
هواپیماهای اسرائیلی از فراز سر نمایندگان ولی فقیه قالیباف و عراقچی و سردار فدوی و آن هزاران که به استادیوم آمده بودند، عبور کردند. در آن فضای عجیب، انگار نمایشی تراژیک را در میدان گلادیاتورهای روم تماشا میکردی. لبنان به زندگی باز میگشت و ذوبشدگان در ولایت مرگ را به صورت نمادین تجربه میکردند.
در طول تاریخ، هیچگاه ملتی بهسرعت ما، به ویرانی خود برنخاست که ما برخاستیم
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳ برابر با ۲۱ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
شاهزاده محمد بن سلمان-عربنیوز
امروز جمعه ریاض میزبان کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج فارس، مصر، اردن و دولت خودمختار فلسطین است. قرار است در این نشست به پیشنهاد حیرتانگیز دونالد ترامپ درباره تخلیه غزه از ساکنانش و ساختن یک «ریویرا» تحت حاکمیت ایالات متحده، پاسخ رسمی تهیه و طرح مصر برای بازسازی غزه هم بررسی شود.
ریاض هفته پیش میزبان مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، و تیمش وسرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، و تیمش بود. حضور کیریل دمیتریف، رئیس صندوق ثروت ملی روسیه، در کنار لاوروف نشان از امیدهای بسیار پوتین به آینده روابط اقتصادی کشورش با آمریکا بود.
مصر و اردن که همراه اسرائیل از بزرگترین کمکهای واشینگتن برخوردارند، حتی با تهدید مبنی بر قطع این کمکها عقب ننشستند، چرا که امیدشان به ریاض است که طرح ترامپ را قاطعانه رد کرد.
در دهه ۱۹۶۰ و پیش از جنگ ششروزه عربها و اسرائیلیها، رادیو صوت العرب در قاهره پرشنوندهترین رادیو جهان عرب بود. «گوبلز» عبدالناصر احمد سعید نام داشت. حسنین هیکل با همه نزدیکی به رهبر مصر، هرگز گوبلز نشد، اما احمد سعید با آن صدای خوشآهنگ و بم و جذاب میتوانست بهسرعت، رهبری را خائن یا خدمتگزار ملت معرفی کند.
او برنامهای داشت با عنوان «حقائق و اکاذیب» یعنی راستها و دروغها. در این برنامه، آرم ایستگاه رادیوهای عربی پخش میشد و او پشت هرکدام میگفت: «هنا تونس /اکاذیب. هنا بغداد /حقائق و…» رادیو امان، پایتخت اردن، هم تا دوم ژوئن ۱۹۶۷ با صفت اکاذیب ذکر میشد و در پی آن احمد سعید میگفت: «این حکم اعدام تو است ای حسین که برای آب خوردن هم از سفارت انگلستان اجازه میگیری.»
روزی که ملک حسین تحت فشار تبلیغات و افکار عمومی دومیلیون فلسطینی، با هواپیمای خود به قاهره پرواز کرد و شریک ناصر در جنگ شد، ناگهای رادیو امان صدای «حقائق» شد و ملک حسین، برادر قهرمان. در طول جنگ ششروزه، میلیونها عرب گمان داشتند که ارتش مصر مشغول استقرار در تلآویو است، در حالی که هزاران سرباز مصری تشنه و مجروح و خسته، در صحرای سینا به دنبال جرعهای آب بودند.
ملک حسین ماند و بی شعار و با سربلندی در کنار سادات، به مخاصمه با اسرائیل خاتمه داد. فرزندش عبدالله هم راه و سلوک او را دنبال کرد. امروز اردن نفت و زر ندارد و با کمکهای آمریکا و سعودی و سرویسهای خدماتی پزشکی و دانشگاهیاش زندگی میکند، ولی ملتی سرفراز است که تن به خفت نمیدهد.
مصر هم چنین است. اما سعودی با ثروت کلان و هوشمندی ولیعهدش، امروز قلب جهان عرب و منطقه است؛ جایگاهی که در عصر پهلوی دوم از آن ایران بود. ایرانی که ۴۶ سال بعد از طاعون انقلاب با یک دوجین شکست، منفور خاص و عام و باجگیر محله است. اگر ناصر یک احمد سعید داشت، سید علی دهها دارد.
در کنار احمد سعید، فاروق شوشه، ادیب مصری، هم برنامه «زبان زیبای ما» (لغتنا الجمیله) را پخش میکرد که ۱۰ بار هم میشنیدی، تازگی داشت. اما صداوسیمای نایب المهدی بعد از برنامههای زجرآور خبری، روضه سید ملک خاتون را پخش میکند.
در طول ۱۴ و نیم دولت روبهزوال جمهوری ولایت فقیه، نگاهی به سعودی بیندازیم. ملک خالد، فهد، عبدالله، سلمان و ولیعهدش که بعد از نخستوزیری ملک فیصل در پادشاهی برادرش ملک سعود، این دومین بار است که ولیعهد عهدهدار ریاست شورای وزیران هم هست.
امیر محمد بن سلمان تیمی از جوانان و میانسالان سعودی را که همگی در بهترین دانشگاههای منطقه و جهان تحصیل کردهاند، در کنار خود دارد. نگاهی به وزیر خارجهاش بیندازیم: شاهزاده فیصل بن فرحان بن عبدالله آل سعود (متولد ۱۹۷۴) از ۲۳ اکتبر ۲۰۱۹ وزیر خارجه سعودی است. از زمان بنیانگذار خاندان سعودی ملک عبدالعزیز، او ششمین وزیر خارجه از زمان تاسیس وزارت در سال ۱۹۳۰ است. او متولد فرانکفورت آلمان و به زبانهای انگلیسی و آلمانی مسلط است و البته عربی زبان مادری او است.
شاهزاده فیصل بن فرحان در سال ۱۹۹۵ نایبرئیس هیئتمدیره شرکت بهرهبرداری و نگهداری عربستان سعودی و به مدت بیش از ۱۰ سال نماینده گروه فناوری صنعتی بویینگ در هیئتمدیره شرکت صنایع هوافضای السلام و همچنین رئیسهیئت مدیره این شرکت بود. پس از آن ریاست شرکت منت (ment) بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ و عضو هیئتمدیره شرکت صنایع نظامی عربستان سعودی و رئیس کمیته اجرایی در سال ۲۰۱۷ از سوابق کاری او است.
او در سال ۲۰۱۷ به سمت مستشاری ولیعهد منصوب شد. بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ بهعنوان مشاور ارشد سفارت عربستان سعودی در واشینگتن منصوب شد و سپس چند ماه بهعنوان سفیر سعودی در آلمان خدمت کرد تا اینکه حکم پادشاه برایش بهعنوان وزیر خارجه صادر شد.
همتای او، عباس عراقچی، و پیش از او، حسین امیرعبداللهیان از ذوبشدگان ولایت سید علی و فرماندهان اطلاعات سپاه بودهاند. البته وزرای خارجه ما در عصر دو پهلوی همه از برجستهترین شخصیتهای سیاسی و اداری باسابقه ممتد دیپلماسی و دارای جایگاه بینالمللی بلندمرتبه بودهاند. درمیان میرزابنویسهای امور خارجه ولی فقیه، محمدجواد ظریف همه عنوانها و مدارج سیاسی را که یک دیپلمات باید داشته باشد، داشت، اما مشکل او بیشخصیتی بود. انسانی که در داووس در شرح بیحجابی در ایران و آزادی همکارانش در دولت برای انتخاب پوشش و اوضاع درخشان ایران میگفت و میسرود، دو سه هفته بعد در تهران، در اطاعت از اوامر ولی امر درباره بیهودگی مذاکره با آمریکا سخنسرایی کرد.
نگاهی به کارنامه زندهیاد باقر کاظمی، یدالله عضدی، عباسعلی خلعتبری، میر فندرسکی و… بیندازیم و صفحاتی از کارنامهشان را بررسی کنیم. از فیصل بن فرحان نمیگویم اما میتوان جایگاه آن بزرگ میهنپرست، عباسعلی خلعتبری، نواده یکی از قهرمانان انقلاب مشروطیت، را با عباس عراقچی مقایسه کرد.
۴۶ سال است هماره در بهمنماه، یاد و تصویر مردان میهنپرست و آزاده عصر پهلوی دوم و تنی از دولتمردان عصر رضاشاه کبیر مثل پاکروان و مطبوعی و علامه وحیدی که خمینی جانشان را گرفت، چند روزی غم عالم را به جان و جهانم میریزد. آن دولتمردان با پیکری خونین رفتند و کسانی آمدند که همگی فارغالتحصیلان مدرسه فریب و دروغ و نفاق بودند و هستند.
به سعودیها حسد نمیبرم، اما همواره این سوال در ذهنم میپیچد که چرا مردان و زنان شایسته، آزاداندیش و آموزشدیده میهنم باید یا تبعیدی و مهاجر باشند یا در وطن بیقرار و در حسرت جایگاهی که شایسته آنها است. مجید تختروانچی و عراقچی و علی باقری و علمالهدی و ناصر ابوالمکارم و اهل و اولاد جایی برای آنها باقی نگذاشتهاند.
برخی ادعا میکنند «عربها پول دارند و با پول برای خود اعتبار میخرند». کشورهای ثروتمند عرب در زمان پادشاه فقید هم ثروتمند بودند، اما آن روز جایگاه ما در مکانی بود که به همسایگانمان حسودی نمیکردیم و حسرتشان را نمیخوردیم که خود در محل حسرت دیگران بودیم.
از سعادت به ذلت افتادن ملتها (و نیز ملت خودمان) زمان میبرد. مغولان یکشبه میهن ما را به خاکوخون نکشیدند. مدتها طول کشید تا سلطه یافتند. در طول تاریخ، هیچگاه ملتی بهسرعت ما، به ویرانی خود برنخاست که ما برخاستیم (به گفته الف بامداد شاملو: هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم)
امروز جمعه طرح بازسازی غزه به تایید میرسد. نه ترامپ و نه نتانیاهو قادر نخواهند بود غزه را مصادره کنند. فلسطینیها ریویرا را برای غیر نمیخواهند، بلکه یک غزه آباد و مجاور مدیترانه منبع درآمدی سرشار خواهد بود که زوار عرب را به غزه خواهند برد.
سید علی خامنهای به رهبران باقیمانده جهاد و حماس میگفت: « پیروز شدیم و شدید». مادر بیوهشده فلسطینی و یتیمانش در خرابههای خان یونس، اما بر سینه میکوبند و نفرینش میکنند. یک تصویر سیدعلی را در غزه نمیبینیم، اما تصاویر شاهزاده بن سلمان همهجا هست. خامنهای نماد مرگ و ویرانی است و بن سلمان، نماد دگرگونی و سازندگی و آینده.
سال ۱۳۵۷ تنها بخش بسیار کوچکی از جامعه جوان آن روز (و به احتمالی، بخش کوچکتری از پیران آزرده مخالف شاه از چپ و ملی و مذهبی) در اندیشه انتقام بودند. غیر از مورد یک افسر جوان که همسر باردارش را برای وضع حمل به بیمارستان شاهرضا برده بود و آنجا گرفتار خشونت انقلابیون شد و نیز یک پاسبان در اصفهان و یک ساواکی در شیراز، تا روز به تخت نشستن سید روحالله مصطفوی، مردم ما از روز بعد از سقوط هیچ تصوری نداشتند.
سران این انقلاب منحوس بارها اقرار کردهاند که سرعت رویدادها آنها را غافلگیر کرد؛ به گونهای که نمیدانستند چه کنند. خمینی اما میدانست. او همانند سیاستمداری کارکشته، فرصتطلب و بیپروا از عهدشکنی و دروغگویی، اولین حکم را روز ۲۳ بهمن به صادق قطبزاده داد تا صداوسیما را زیر نظر گیرد. دومین حکمش هم به خلخالی بود.
کمتر کسی معنای «حاکم شرع» و حدود اختیارات او را میدانست. سه روز بعد، وقتی ویران و حیران از پشتبام مدرسه علوی همراه با عکاس روزنامه اطلاعات، بعد از درنگی کوتاه در خانه که شرحش را بسیار نوشتهام، به روزنامه رفتم تا ویژهنامه روز جمعه را منتشر کنیم، تازه معنای قاضی شرع را مزهمزه میکردم.
روزنامه که با تصاویر چهار ژنرال سرشناس در خون خفته منتشر شد، خیلیها تکان خوردند. یک میلیون نسخه بهسرعت برقوباد فروش رفت. انقلاب تازه داشت به مردمی که با کشتار و خونریزی و کودتاهای چپ و راست و اعدامهای خیابانی و سر بریدن آشنا نبودند، چهره خود را نشان میداد.
ایران، عراق نبود که مردمانش هم پیکر پارهپاره نوری سعید را دیده باشند، هم سر از تن جداشده عبدالکریم قاسم را در تلویزیون تماشا کرده باشند. ترورهایی که فداییان اسلام در دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ انجام دادند، مثل ترور حسنعلی منصور به دست بخارایی، و ترورهای چریکهای چپ و چپ اسلامی که در پایان دهه ۱۳۴۰ و آغاز دهه ۱۳۵۰ شمسی، جمعی از نظامیان ایرانی و مستشاران خارجی را هدف قرار دادند، بیش از آنکه افتخاری نصیب عاملان ترور یا سازمانهای که به آن وابسته بودند، بکنند، در سطح جامعه اشمئزاز و محکومیت را به همراه داشتند.
یادمان نرود که یاران سیاهکل با کمک مردم و بومیان آن سو به دام افتادند و در خون نشستند. اینها را نوشتم تا یادآور شوم جامعه قبل از انقلاب ما، خشونت مذهب و منظر نبود. با این همه در همان ماههای نخست برپایی «حکومت الله»، معنای خشونت، قساوت، کشتار جمعی را با پوست و گوشت و روحش تجربه کرد.
۴۶ سال بعد، رژیمهای انقلابی منطقه یکی بعد از دیگری محو شدند، اما سعودی و اردن و کویت و عمان و بحرین امارات و مغرب ماندند. خون در رودخانههایشان جاری نشد. شورای انقلاب چپ و راست حکم اعدام و تیرباران صادر نکرد، اما نصیب ما نکبت انقلاب شد و حسرت سالهای خوب اعتبار و زندگی و روشنی.
دوست روزنامهنگارم در تهران میگفت لعنت ابدی بر آنها که من ۷۰ ساله را مجبور کردهاند برای لقمهای نان، مدح واعظ طبسی کنم.
وقتی تصویر دو وزیر سعودی را میبینم که مذاکرات روبیو و لاوروف را در ریاض سرپرستی میکنند، یاد کنفرانس معروف اوپک در تهران میافتم.
ملتها با هوشمندی راهشان را پیدا میکنند، ما هوشمندیم اما راهمان را پیدا نمیکنیم. شاهزاده رضا پهلوی در ژنو و در مقر دفتر اروپایی سازمان ملل و پیش از آن در آلمان، سخنانی گفت که تحسین بسیاری را برانگیخت. امیدوارم مستمعان ایرانی او دریابند که ما نیز با گزینهای درست، میتوانیم جایگاه والا و ارجمندمان را دوباره بازیابیم. چشم به ریاض بدوزیم. حاصل نشست امروز چه خواهد بود؟
مستاجران موقت لبنان رخت برکشیدهاند و فصلی نو آغاز شده است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۴۵
سرانجام نواف سلام، نخستوزیر لبنان، کابینهاش را معرفی کرد، بیآنکه حزبالله و جمهوری اسلامی در آن نفوذی داشته باشند. کابینهای که لبنان باشکوه دیروز را به یاد میآورد و علیرغم حضور سه عضو امل و یک دوست خانواده نبیه بری که صاحب کرسی وزارت اقتصاد شد، بقیه وزرا سرشان به تنشان میارزد.
معاون نخستوزیر: طارق متری
وزیر خارجه: یوسف رجی، دیپلماتی برجسته که به زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی مسلط است
وزیر دفاع: میشل منسی
وزیر دارایی: یاسین جابر که نماینده مستقیم نبیه بری است
وزیر فرهنگ: غسان سلامه شخصیتی برجسته که نماینده لبنان در یونسکو بود
از میان این وزرا، پنج وزیر شیعه از جنبش امل و شیعه مستقلاند که از این میان، یک وزیر را نیز نخستوزیر تعیین کرده است. این به معنای این است که حزبالله قدرت وتو را در کابینه از دست داده؛ چرا که تصویب تصمیمهای کابینه مستلزم رای دوسوم وزرا است و حزبالله و جنبش امل ۹ رای لازم را برای وتو ندارند.
به این ترتیب لبنان بعد از تقریبا ۴۰ سال، در سالروز انقلاب نکبتبار برای ما و منطقه و جهان، نفسی بهراحتی میکشد و سایه خمینی و سیدعلی بر سرش سنگینی نمیکند.
این در حالی است که مورگان اورتگاس، معاون فرستاده ویژه ایالات متحده در امور خاورمیانه، در سفر به لبنان، گفته بود که گروه حزبالله نمیتواند در دولت آینده این کشور نقش داشته باشد.
در میان کشورهای عربی، لبنان به دلیل ویژگیهای فرهنگی، هنری، آموزشی و تنوع اقوام و مذاهبش، از اوایل قرن نوزدهم، جایگاه خاصی داشت که حتی در دوران دو جنگ داخلی هم حفظ شد (مکرون، رئیسجمهوری فرانسه اخیرا در گفتگوی تلفنی با همتای لبنانیاش ژوزف عون، گفته بود لبنان بسیار بزرگتر از اندازه جغرافیایی خود است) تا اینکه حزبالله مثل خوره به جان لبنان افتاد و ویژگیهایش را یکی پس از دیگری، مصادره کرد و تنها چیزهایی که باقی ماندند، دیوان اشعار سعید عقل، آوازهای فیروز و ماجده، شبحی از روزنامه النهار و نمادهایی از سولیدر (منهتن بیروت که رفیق حریری ساخت) بودند.
سعودیها در دهههای گذشته، بهویژه در طول جنگ داخلی ۱۵ ساله، نقشی پیشرو در حمایت از امنیت و ثبات لبنان ایفا کردند. آنها نشست طائف لبنان را برپا کردند که در آن هریک از دولتمردان و سلحشوران جنگهای داخلی سهمی گرفتند و پیمان صلح را امضا کردند.
در طائف آنها میزبان جلسات پارلمان لبنان هم بودند. این تلاشها به امضای توافق طائف منجر شد که چارچوب جدیدی را برای همزیستی سیاسی بین جناحهای مختلف لبنان معنا کرد و نقطه عطفی بود که پس از سالها، ثبات را به لبنان بازگرداند.
از طریق این توافق، عربستان تعهد عمیقش را به حمایت از راهحلهای مسالمتآمیز و دستیابی به ثبات در کشورهای عربی نشان داد و موقعیتش را بهعنوان یک طرف قابلاعتماد در درگیریهای منطقهای تقویت کرد.
سعودیها علاوه بر حمایت از توافق طائف، با حمایت سیاسی و اقتصادی از لبنان، به بازسازی آنچه در جنگ ویران شده بود، کمک قابلتوجهی کردند. حاضران در طائف علاوه بر وکلای پارلمان، دولتمران سالهای استقلال و بعد آن بودند که تا سالها با ارائه کمکهای مالی بشردوستانه، بازسازی زیرساختها و بهبود شرایط زندگی مردم لبنان را کمک با دستان پرتوان رفیق حریری و برنامهریزیهایش در گروه المستقبل، عهدهدار شدند و لبنانی تازه بنا کردند.
پیمان طائف چهار بند اساسی داشت. بند نخست در پاراگرافهای متعدد، هویت عربی لبنان را تضمین میکرد و نظام حکومتی لبنان بهعنوان نظامی پارلمانی و دموکرات بازمعنا میشد. مثلا در این بند، نخستوزیر مسئول کامل قوه مجریه و شریک رئیسجمهوری میشد. توزیع کرسیهای مجلس نمایندگان به طور مساوی بین مسلمانان و مسیحیان تبصره دیگر بند و گزینش مدیران و مسئولان سیاسی، نظامی و دانشگاهی بر مبنای یک فرمول پیچیده و نه فقط مذهبشان، تبصره بعدی بود.
در بند دوم، گسترش حاکمیت کامل دولت لبنان بر تمامی اراضی لبنان، انحلال تمامی گروههای شبهنظامی لبنانی و غیرلبنانی، تقویت نیروهای امنیتی داخلی و نیروهای مسلح، حل مشکل آوارگان و تایید حق آنها برای بازگشت به خانه و کاشانه اصلی خود تصریح شده بود.
در بند سوم، بر لزوم آزادسازی بخشهای اشغالی لبنان از چنگ اسرائیل و اجرای قطعنامه ۴۲۵ شورای امنیت تاکید شد.
بند چهارم، به روابط لبنان و سوریه میپرداخت؛ روابطی که بر پایه آن، لبنان هرگز به گذرگاهی علیه سوریه تبدیل نمیشد و مخالفان رژیم سوریه هم حق فعالیت ولو فرهنگی، علیه رژیم اسد را نمیداشتند. همین بند بود که بعدها از نگاه جنایتپیشه اسد و نمایندهاش غازی کنعان و پس از او رستم غزاله، کشتار رهبران سیاسی، نظامیان، روزنامهنگاران و هنرمندان لبنانی و فلسطینی مخالف اسد را در لبنان موجه جلوه میداد.
حریری با طائف به لبنان آمد. نه بهعنوان بچه صیدایی که در سعودی پولدار شده است؛ گواینکه حقیقت هم همین بود. حریری حسابدار یک شرکت ساختمانی بود که بعد خود شرکتی زد به نام «سولیدر» و مقاطعهکار ساخت جاده ریاضــجده شد. او شش ماه زودتر از موعد کار را تمام کرد و موردتحسین ملک فهد قرار گرفت و یک میلیون دلار پاداش دریافت کرد اما او از ملک خواستار گذرنامه سعودی شد.
چنین بود که حریری با کمک عربستان سعودی توانست چند پروژه عمرانی را در وطنش لبنان به بهترین وجه به انجام رساند. در طائف او مرد اول بود و بعد از طائف، به لبنان بازگشت و در لبنان مرد اول شد.
حریری بعد از طائف، پنج بار نخستوزیر شد؛ از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۸ و بعد از ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵. طی این مدت، او لبنان جدیدی بر پا کرد. بیروت اقتصادی با بانکها و موسسات مالی و هتلهای زیبا در محله سولیدر بیروت. لبنان جان گرفت اما دمشق شادمان نبود که اداره لبنان دارد اندکاندک از کف خارج میشود. تمدید ریاست امیل لحود، متحد حزبالله و امل و بعضی مسیحیان که با اسد بیعت کرده بودند، به دستور بشار اسد انجام شد و حریری را در مقابل اسد قرار داد. سپس مثلث مرگــ رستم غزاله، اسد، تیم بدرالدین حزبالله و قاسم (سلیمانی)ــ به حرکت در آمد و حریری ظهر ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ در بازگشت از پارلمان لبنان در بلوار روشه بیروت، جانش به آتش کین سوخت و جهان لبنانش هم به آتش کشیده شد.
عماد مغنیه (حاج رضوان) برای دور بودن از صحنه پس از توفیق در نابود کردن رفیق الحریری، به تهران رفت. او در طول ۱۰ سال آخر زندگیاش فقط مسئول سازمان اطلاعات حزبالله و فرماندهی عملیات ویژه نبود. او صدها جنگجوی شیعه جیشالمهدی را آموزش داد و حداقل سه دور تعلیمات نظامی فشرده برای بچههای شیعه بحرینی و کویتی و سعودی برگزار کرد؛ افرادی که محمدحسن اختری آنها را از دمشق، بدون مهر کردن گذرنامههایشان و ظاهرا برای درس آخوندی، به قم میفرستاد، اما از اردوگاههای سری تعلیمات نظامی سپاه سر در میآوردند؛ جایی که عماد بهعنوان مربی اول و با اسم حاج رضوان، نخست مغز و عقل آنها را میدزدید و بعد آنها را به آدمکوکیهایی بدل میکرد که به اشارهای، به بمبهای متحرک و مرگآور تبدیل میشدند.
عماد بعد از قتل رفیق حریری، به ایران رفت. دو سال بعد که برای استراحتی کوتاه و دیدار با پدر و مادر و همسر نخست لبنانی و فرزندانش به لبنان رفت، فضای لبنان بعد از قتل رفیق الحریری، خروج خفتبار ارتش سوریه از این کشور و سپس انتخابات و تشکیل دولت تازه به ریاست فواد سینیوره، فضایی متفاوت با آن بود که عماد دیرسالی میشناخت.
غیبت او درست بعد از قتل حریری تردیدی باقی نگذاشت که او یا خود در این جنایت دست داشت یا از جزئیات آن باخبر بود. با خروج سوریه، متحدانش بهویژه حزبالله و وابستگان سلیمان فرنجیه از مسیحیان، عمر کرامی از سنیها، ارسلان از دروزیها و افرادی از تیره عاصم قانصوه و ناصر قندیل و البته نبیه بری و جنبش امل که دربست در خدمت دمشق بود، وضع بسیار بغرنج و آشفتهای پیدا کرده بودند.
مغنیه با طرح یک نقشه جنونآمیز و اجرای آن (ربودن دو سرباز اسرائیلی در جنوب لبنان) لبنان را به کام جنگی ناخواسته فرستاد که بعد از شش هفته، حاصلش ویرانی یکسوم خاک لبنان و نابودی دستاوردهای دوران سازندگی رفیق الحریری در سالهای پس از جنگهای داخلی بود. اسرائیل به لبنان حمله کرد و عماد همراه با برادران سپاه که برای هدایت عملیات به لبنان سرازیر شده بودند، همه دانش خود را در زمینه جنگهای نامنظم و شلیک خمپارهها و موشکهای والفجر و نازعات و شاهین و… به کار بست و بیش از ۴۰ روز، بیش از دو هزار خمپاره و موشک به سوی اسرائیل و نظامیانش پرتاب کرد. زمانی هم که جنوب و خط ساحلی بیروت به تلی خاک بدل شد، شادمان از پیروزی راهی تهران شد تا از دست سیدعلی خامنهای مدال بگیرد و تقدیر نثارش کنند.
با این حال اوضاع در بیروت روزبهروز بدتر میشد. سید حسن نصرالله که میپنداشت با «پیروزی الهی»ــ عنوانی که خودش بر ماجراجویی خود نهاده بودــ لابد نه فقط لبنانیها بلکه همه عربها و مسلمانان وظیفه دارند از او به عنوان سپهسالار اسلام و صلاحالدین ایوبی ثانی تجلیل کنند و حزبالله را روی سر گذارند، خود را در مقابل موج ملامتی دید که روزبهروز گستردهتر میشد. حالا آشکار بود که او در خدمت جمهوری ولایت فقیه و ولایت بعث همه اعتبار و جایگاهی را که از فردای خروج اسرائیلیها از جنوب لبنان به دست آورده بود، بهسرعت از دست میدهد.
سوریه بعد از حریری، از طریق عواملش شماری از برجستهترین شخصیتهای سیاسی و مطبوعاتی لبنان را به قتل رساند و حسن نصرالله با میلیونها دلار اهدایی جمهوری اسلامی، هم وابستگان به سوریه را سیراب کرد و هم کاریکاتور لبنانی ناپلئون، میشل عون، را به خدمت گرفت تا مانع انتخاب رئیسجمهوری و برپایی دادگاه بینالمللی رسیدگی به جنایت قتل رفیق الحریری و حداقل شش شخصیت دیگر لبنانی شود.
اما آمریکا و متحدانش در کنار عربستان سعودی، مصر و اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس، ضمن حمایت از دولت فواد سینیوره و اکثریت مخالف سوریه و جمهوری ولایت فقیه، انتخابات رئیسجمهوری جدید لبنان (میشل سلیمان، فرمانده ارتش) را یک ضرورت ملی میدانست که سوریه و لبنان و وابستگانش در لبنان مانع تحقق آن بودند.
زمانی که عمرو موسی، دبیرکل جامعه عرب، با طرح موردحمایت عربها به لبنان آمد، اقلیت لبنان در چنان تنگنایی قرار گرفت که برای گریز از پذیرش انتخاب سلیمان، هر روز بر مطالباتش افزود و این موضوع نیز عامل دیگری شد تا موج نفرت و غضب از حزبالله و مهرههای سوریه و جمهوری اسلامی در میان اکثریت لبنانیها بالا گیرد. در چنین احوالی بود که عماد مغنیه از تهران راهی لبنان شد؛ سفری که در سوریه خاکسترش کردند.
تیم مغنیه به جز رفیق حریری حداقل ۳۶ تن از برجستهترین شخصیتهای سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و رسانهای لبنان را به قتل رساند. تیمی مرکب از قاسم سلیمانی، عماد مغنیه، عباس بدرالدین، سلیم جمیل عیاش، اسد حسن صبرا، حسن حبیب مرحی و حسن اونیسی که هریک با مرگی عجیب انتقام جنایاتشان را پس دادند، اما حریری در یادها جاودانه شد و لبنان باقی است و بازهم یکی از خاندان «سلام» در سرای حکومتی جای گرفت.
مستاجران موقت لبنان رخت برکشیدهاند و فصلی نو آغاز شده است. به پایداری مردم لبنان سلام کنیم. روز آفتابی خانه پدری نیز نزدیک میشود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون پیروش نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۷ فِورِیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
برادران لاریجانی، خامنهای، جنتی و حسن خمینی در مراسم عزاداری-تسنیم
احمد الشرع، رئیسجمهوری موقت سوریه، اخیرا در طواف کعبه با همسرش، لطیفه، وزیرخارجه و رئیس دفترش و همسران آنها حضور داشت.
آنسوی جهان، هزاران انسان در سوگ رهبرشان اشک به دیده میآورند و دعای رحمت برایش میخوانند. او ۸۸ سال زیست. جدش، آقاخان بزرگ، پسرش علی خان را کنار گذاشت و کریم آقاخان جوان را که بسیار شباهت به جوانی خودش داشت، به امامت طایفه اسماعیلیه برگزید.
کریم آقاخان در مدرسهای درس خواند که پادشاه میهن اجدادیاش، ایران، در آنجا با ۱۰ سال فاصله درس خوانده بود؛ مدرسه لهروزه Le Rosey. بعد هم به هاروارد رفت و پس از فارغالتحصیلی، با بنیعمش، شاهزاده صدرالدین، در سازمان ملل، کمسیون پناهندگان و شورای حقوق بشر در کنار خدمت به پیروانش تا پایان عمر مشغول بود.
کارهای او در بدخشان تاجیکستان و هند و پاکستان و کنیا و تانزانیا و اوگاندا و بدخشان افغانستان درخشان بود و هست. مدرسه و بیمارستان و دانشگاه بر پا کرد. هتل و ورزشگاه ساخت. موسساتش در لندن و پاریس و قاهره و… میعادگاه بزرگان اندیشه و فرهنگ بود. دو دوستم، زندهیاد شاهرخ مسکوب و دکتر محمد جوزی اهل فلسفه در موسسه اسماعیلی لندن پس از انقلاب و دوران غربت به کار تحقیق مشغول بودند. شخصیتی مثل دکتر بدخشانی رابط بزرگان اندیشه و شعر و فرهنگ پارسی با موسسه بود.
روزی با افتخار در تیم ورزشی ایران حضور داشت و روزی مهمان پرغرور پادشاه فقید و شهبانو بود و زمانی فرزند و جانشینش رحیم آقاخان را به کاخ باکینگهام میبرد تا با ملکه الیزابت دوم آشنا شود.
در بدخشان و لبنان و یزد شباهتهای شگفتی بین اسماعیلیها و زرتشتیها و درزیها یافتم. مشایخ آنها با ریش انبوه و ردای سپید و کلاهی همرنگ خیلی بهتر از آخوندهای ما نماد نیکی و مهر و آشتی بودند و هستند.
این دو نمونه، احمد الشرع و کریم آقاخان را آوردم تا به نکتهای برسم که دیرسالی است اندیشهام را مشغول داشته است. آیا وجه دین اسلام باید فقط داعش و طالبان و ولایت فقیهی باشد؟ وقتی در سرزمین وحی، فستیوال فیلم و هنر و فرهنگ برگزار میشود و در کویت و ابوظبی، دیدنیترین نمایشنامهها به صحنه میآید. در قاهره، راسالحسین و سیده زینب بعد از نسل عمالقه (غولها) عبدالوهاب و ام کلثوم و عبدالحلیم حافظ و فریدالاطرش، صدها هنرمند در صحنه نمایش و آواز و سینما راه بزرگان را ادامه میدهند و چنین است مغرب عربی و اردن و عراق و سوریه.
برایم باورکردنی نبود، وقتی تجلی آزاداندیشی ولیعهد سعودی به آزادی زنان، شراکتشان در اداره کشور، حضور چشمگیرشان را در عرصه فرهنگ و هنر به چشم دیدم و ایران پیش از ۱۳۵۷ در جان و جهانم زنده شد.
رضاشاه کبیر شب ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ تب کرده بود. به بهرامی، رئیسدفترش، گفته بود فردا روز سختی است. باید همسر و دخترانم را سر برهنه به دانشسرا ببرم ولی این کار ضروری است. باید نیمی از جمعیت کشورم از یوغ بندگی رها شود. به جز تمرد چند آخوند و شورش گوهرشاد با رهبری بهلول حرکت عمدهای علیه کار بزرگ رضا شاه کبیر صورت نگرفت. بهلول به افغانستان و ژاپن و سپس عراق گریخت و بعد از بازگشت خمینی به ایران آمد، اما آبش با خمینی در یک جوی نرفت و به چاک زد.
امانالله، پادشاه متجدد افغانستان، بر سر همین کار تاجوتختش را به ملابچه سقای (پیش طالبانی) باخت تا بعد نادرشاه تاج را پس گیرد و بچه سقا را که شیخ فضلالله افغانستان بود، به دار کشد.
کریم آقاخان حسینی با آرامش و امان و به جا نهادن صدها موسسه و مدرسه و دانشگاه و عبادتگاه برای ۱۵ میلیون عضو طایفه غنی نزد خدایش رفت. خمینی و بن لادن و ظواهری و قاسم سلیمانی و سنوار و هنیه و حسن نصرالله هم نزد قاصم جبار شدند تا اسناد اعمال خود را ارائه دهند.
حالا دو حریف در صحنهاند. یکی با نیمهای جوان (اردوغان و احمد الشرع که نگاهش به ریاض دوخته شده و نخستین سفر خارجیاش به عربستان سعودی بوده است) و یکی پیر و فرتوت و توهمزده (سید علی خامنهای) با یک ملاهبتالله طالبانی.
همسر خامنهای غربتنشین در حرم ولایت است و همسر هبتالله با چادرشبی بر سر و پیکر، در اتاق عقبی قصر ریاست در حال بچهداری است، اما همسران اردوغان و احمد الشرع در کنارهمسرانشان، گیرم کلاهکی و چارقدی نیز دارند، راه میروند.
دختر تحصیلکرده و محتشم امیر بندر بن سلطان، سفیر سعودی در واشینگتن است. یعنی دختری که نشان از پدر دارد. ۴۶ سال بعد از انقلاب خمینی، اگر گوهرالشریعهای سفیر شود، روز اول باید چادر و چاقچورش را جور کند که ناگهان غیرت برادر رسایی و هیجان نماینده قم در مجلس منفجر نشود، از اینکه ناموس اسلام به باد رفت.
طالبان در افغانستان هم بهشت خویش و هم دوزخ زنان را زیر نام اسلام انقلابی کنار هم بر پا کردهاند.
امروز عربستان سعودی بهعنوان خاستگاه اسلام با نگاهی متسامح و آزاد، سرمشق بسیاری از کشورهای اسلامی است. این درست که رئیسجمهوری موقت سوریه از هاکان فیدان، رئیس سابق اطلاعات ترکیه (میت) و وزیر خارجه امروز، تربیت سیاسی گرفته، اما نگاهش به ریاض دوخته شده است؛ نگاهی به سوی فردا با نسلهایی خردمند که به شعار «مرگ بر…» الفتی ندارند.
احمد الشرع اما با زنان سوری متشخص که از غربت آمدهاند، با حضور همسرش دیدار میکند و کاری به حجابشان ندارد. پنج بانو از جمله رئیس بانک مرکزی و وزیر امور بانوان و استاندار بیحجاب السویدا، بانو محسنه المحیثاوی، مدیر کل وزارت خارجه و معاون وزارت بهداشت عضو کابینهاند.
کریم آقاخان با سرفرازی به ابدیت میپیوندد، طالبان و سیدعلی هم میروند و نفرین و بدنامی بر جای میگذارند و احمد الشرع، قلب سوریها را تسخیر میکند. باشد که عاقبت همهشان را ببینیم؛ چنانکه عاقبت سنوار و حسن نصرالله و قاسم سلیمانی و چند دوجین دیگر را دیدیم.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است.
میزا کوچک خان به رفیق لنین چه گفت؟
روسها با گروگانگیری خط امامی ها و…موفق به تغییر جهت انقلاب شدند
مهدی نصیری در جمع کارگزاران نظام که از شاهزاده حمایت میکنند تنها نیست
علیرضا نوری زاده
در طول تاریخ ما ، اشغالکران خانه پدری و ویران کنندگان وطن بسیار بوده اند از اسکندر مقدونی تا سعد ابی وقاص ، از غزان و مغولان و تیموریان تا محمود افغان و بریتانیای کبیر (نوع متمدنانه تجاوز) و عثمانیها ؛ همه آمدند ، کشتند و ویران کردند و خوردند و بردند. یک دشمن ایران اما با هر لباس و هیأت ۷۰۰ سال پیش یا صدسال قبل ، در عهد کاترین و نیکلا تا زمانه لنین و استالین ؛ از روزگار برژنف دیکتاتور تا گورباچف اصلاح گرا وسرانجام روزگار دولت ابد مدت تزار ولادبمیر پوتین ، دولت عظمای روسیه همیشه دشمن ترین دشمنان ما بوده است .ما با بیشتر همسایگان خود درگیری و گاه فصولی از دشمنی داشته ایم. شگفتا در همه تاریخ آنهائی که مزدوری روسها را کرده وهنوز هم مجانی و یا با دستمزد میکنند بزرگترین ضربه ها را به جان و جهان ما وارد کردند. روزگاری این وابستگان از نسلهای جوان ، تحصیلکردگان روشنفکر ، هنرمندان و شاعران بزرگ بودند.بعضی شیفته روزی تزار و زمانی استالین بودند و پس از پیوستن به گروههای سرخ از دارودسته میرزا کوچک خان جنگلی از انورخامه ای تا بزرگمرد خلیل ملکی به محض آنکه فهمیدند.
مسکو مزدور میطلبد و کامبخش میخواهد و آنها چون چنین نبودند عطای حزب طراز نوین را به لقایش بخشیدند و به استقلال و ملی گرائی زیستند اگر چه بعضا مثل زنده یاد ملکی مورد شدید ترین حملات رفقای سابق خود قرار گرفتند .
روسها به جز در دوران اقتدار شاه فقید ؛ همه گاه علیه منافع ملی وحاکمیت ملی ما ، عمل کردند .این شاه بود که با دادن گاز به روسها در مقابل تأسیسات ذوب آهن ؛ به آرزوی دیرسال أیرانیان به ویژه پدرش رضاشاه کبیر جامه عمل پوشاند .
با روی کارآمدن رژیم ولایت فقیه روسها با استفاده از نیروی چپ اسلام و روس زده ، موفق شدند جهت انقلاب را بسوی مسکو بچرخانند با داستان گروگانگیری ، و بعد لودادن جنبش نوژه و تلاش قطب زاده و دوستانش جهت تغییر رژیم ؛ عملا یاور آسمانی و زمینی نایب امام زمان و حلقه حاکمیت شدند. با روی کارآمدن خامنه ای وبعد حضور پوتین در کرملین تاواریشها به اربابان کل ولی فقیه تبدیل شدند. ود ر جمع حاکمان اگر کسانی را مثل خاتمی و ظریف و روحانی از دشمنان خود و دلبستگان به عمو سام یافتند برای ریشه کندن آنها توطئه ها و پرونده سازیهای بسیار بدست نوکرانی مثل حسین بازجو شریعتمداری و پیمان جبلی و سعید قاسمی ؛ به صحنه تئاتر جمهوری اسلامی بردند
آیا نزدیک به یک قرن واندی ، بلایائی که چندین نسل از بهترین فرزندان ایران را قربانی گرفته است برای پیران سرسپرده مسکو ؛ کافی نبوده است تا ذره ای به مصالح ملی سرزمین خود بیندیشند و به جای آنکه پیرانه سر دنیا و آخرت را به پوتین بفروشند و رقصی نفرت آور را در صحنه اپوزیسیون برای رضایت آجان مسکو و نایب منابش امام سید علی خامنه ای هر روز به وجهی به نمایش گذارند؛
فقط خدابیامرزی برای خود در صفحات تاریخ ثبت کنند!
امروز برای جمهوری ولایت فقیه ،و بازماندگان چپ وابسته (ونه چپ ملی مثل ملکی و یارانش و دکتر شاپور بختیار سوسیال دمکرات که همه گاه ستایششان کرده ام) و سازمان ورشکسته بتقصیر مجاهدین خلق ،دشمن حقیقی خاطره پهلویها و شخص شاهزاده رضا پهلوی است. یکروز از یاداشتهای علم برای ضربه زدن به شاه فقید و فرزندش رضا پهلوی استفاده میکنند و روزی دیگر سفر شاهزاده رضا پهلوی به اسرائیل را محکوم میکنند. امروز دلبستگی به بچه أجان کی جی بی ولادیمیر پوتین و دشمنی مستدام با أمریکا ؛ جای سرسپپردگی دیروز را به حزب طراز نوین کارگگر گرفته است. عنوانها عوض شده است اما مضامین همانها هستند. اتحاد جماهیر شوروی بعد از خروج از افغانستان و رها کردن بزرگمردی مثل دکتر نجیب الله به دست آدمخواران طالبان ؛ با لیبی و عراق و دیروز رژیم اسد در سوریه همین خیانت و ناجوانمردی را تکرار کرد حالا آیا عاشقان پوتین گمان میبرند که آجان کی جی بی به وقت معرکه از امام خامنه ای آنها حمایت خواهد کرد؟
اجازه بدهید در اینجا بخشی از نامه ای را که میرزا کوچک خان جنگلی روز اول اوت ۱۹۲۰ (یعنی یکصد و پنجسال پیش ) کوتاه زمانی پس از بالا رفتن پرچم سرخ بر فراز کرملین، به رفیق لنین نوشته برایتان نقل کنم. از این دست نامه ها و حتی گرمتر و مخلصانه تر از آن را بیش از صد سال کسانی که در مقام رهبران احزاب و جنبشهای مارکسیستی و استالینیستی و انورخوجه ایستی و مائوئیستی، قرار گرفته بودند به امامزاده های ریز و درشت کمونیست ارسال کرده اند اما من به بخشی از نامه میرزا که بنا به همه روایات انسان آزاده و ساده دلی بود، بسنده میکنم.
“به رفیق خودم لنین رئیس کمیسرهای سویت روسیه و غیره…
در حالی که قشون فاتح روس در پولونیا ــ لهستان ــ پیش میرود، قشون انگلیس سرمایه دار بنای جنگ با روسیه و ایران متحد نموده است. از وقتی که قشون سرخ وارد انزلی شده من و رفقای خودم از جنگل که پس از حمله قشون انگلیسیها و دولت بورژوازی ایران به آن پناهنده شده بودیم بیرون آمدیم و به اسم آزادی و با اطمینان پیش رفتیم که بیرق سرخ را برافرازیم و زنجیر سرمایه داری را بگسلیم… من اطمینان خود را به قشون سرخ روسیه ابراز نموده و خواهش نمودم در ایران بمانند و به قشون سرخ جوان ایران کمک کنند”
میرزا پس از اشاره به اینکه یکباره نمیشود مرام اشتراکی را به خورد ایرانیان داد و شکایاتی از نماینده جدید روسیه، خواستار آن میشود که رفیقش لنین حدود و ثغور جمهوری ایران را تعیین کند. و بعد یادآور میشود: به اندازه ای به ایرانیان از حکومت شاه ــ احمدشاه ــ صدمه وارد آمده است که فتح ایران آسان است ولی ایرانیان به این کار عادت کرده اند و بنابراین ما باید به تدریج کار کنیم… در همین نامه میرزا ــ بدون شک با وسوسه ها ی حیدر عمواوغلی و دیگر مأموران مسکو ــ از رفیقش لنین میخواهد: “اگر روسیه تصور میکند که مسلک اشتراکی برای ایران واجب است یک نظامنامه ای که مناسب مملکت باشد، باید نوشته شود.”
صدو پنج سال پیش مردی که امروز هم جمهوری اسلامی تصویرش را به روی تمبرهایش چاپ میکند و هم بازماندگان در خیمه دائی یوسف به عنوان بزرگ انقلابی تکریم و تقدیرش میکنند، از رهبر انقلاب روسیه میخواهد حدود و ثغور جمهوری را که او درصدد برپائی آن است تعیین کند و نظامنامه برای اشتراکی کردن ایران بنویسد. و دیدیم راهیان کعبه مسکو (و پکن و پیونگ یانگ و هاوانا و تیرانا…) نیز طی یک قرن نماز رو به قبله کمونیسم، براین باور بودند که راه رستگاری از جاده فریب بزرگ میگذرد.
بعضی نیز هم چون کامبخش ها رسماً در خدمت K.G.B درآمده بودند و یا چون سرتیپ ارتش ایران مقرّبی به جاسوسی مشغول شدند و اسرار نظامی کشور را به بیگانه سرخ فروختند.
بازماندگان سرسپردگان مسکو و پکن و شرکایشان که تن به مزدوری صدام حسین دادند و امروز سر تعظیم در برابر هرکه بیشتر دست در کیسه میکند فرو میآورند دشمنی بجز رضا پهلوی ندارند. شاید بپرسید چرا ؟ شما همین گفتگوی صمیمانه خانم انتخابی فرد سردبیر ایندیپندنت را با شاهزاده رضا پهلوی به دقت بخوانید و یا سخنان اورا در کلوپ روزنامه نگاران واشنگتن ونامه اش را به رئیس جمهوری آمریکا ؛ دانالد ترامپ مرور کنید ، آیا در این سخنان حتی اشاره ای اندک به سرسپردگی و دلبستن به بیگانه حتی اگر ترامپ باشد مشاهده میکنید؟ او حتی با زبانی که خالی از ملامت نیست به رهبر ابر قدرت جهانی هشدار میدهد مبادا در تله بازیهای جمهوری اسلامی بیفتد.
کدامیک از مدعیان رهبری اپوزیسیون صاحب اعتبار جهانی او هستند و دربین ایرانیان در داخل و خارج کشور اینومه رسا صدایش میزنند؟
دشمنان او در کنار سیدعلی نایب المهدی و اهل بیتش ؛ ورشکستگان به تقصیری هستند که شعار نه شاه نه شیخ را راه انداخته اند ؛ و برمزار بزرگی چون گوهر مراد ، إسانه ادب میکنند و لابد با آزمایش
آنچه بر مزار جاری است در آزمایشگاههایشان در تیرانا و مسکو کشف کرده اند که طرف از اهالی دستگاه رضا پهلوی است . رضا پهلوی که نه دستگاهی دارد و نه کسانی را که به اسم حمایت از او دستورات جمهوری ولایت فقیه را به اجرا در میآورند و یا مأموریت از تهران و مسکو و تیرانا ؛ دارند به عنوان حامیان مشروطه پادشاهی برسمیت میشناسد.نه حالا بلکه زمانی که بیست ساله بود ، به لندن أمد و من بدیدارش رفتم. اودر این نشست ضمن احترام به دکتر مصدق ، و دکتر بختیار که آن روزها با او در تماس و همکاری بود گفت کسانی هستند که من آنها را مگسان گرد شیرنی میدانم و یکی از کارهایم پراندن آنهاست.
امروز با حضور ترامپ درکاخ سفید و دست دراز کردن خامنه ای و رژیمش چنان گدایان شب جمعه برای جلب حمایت او و شنیدن بانگ “بده در راه خدا به من آولاد پیغمبر ثواب داره ” ؛ زمان کینه ورزی و دروغ پراکنی در مورد پهلوی ها ، و تعبیر و تفسیرهای سراپا نادرست و کینه ورزانه در رابطه با آرمانها و تلاشهای شاهزاده رضا پهلوی نیست .
در داخل کشور ؛ همه ما پیامهائی را میشنویم وبه صداهائی گوش میدهیم که شاهزاده را صدا میزنند.مهدی نصیری تنها نیست او که وجودش در خمینی و خامنه ای ذوب شده بود و به عنوان یک آخوند جوان چنان مورد اعتماد ولی فقیه بود که بر کرسی زنده یاد دکتر مصطفی مصباح زاده نشانده شد.امروز با شجاعتش سخنگوی صدها بلکه هزاران تن از اهالی حوزه ، پاسداران و مامران پشت کرده به رژیم و نایب المهدی است.آنها شهامت اورا ندارند اما او بی باک از عسس ، و بی دلهره از غضب دیکتاتور به صراحت از سرنگونی رژیم و رهبری شاهزاده رضا پهلوی میگوید .تحسینش میکنم .اعتبار او صدها بار بیش از آنهاست که ویروس دشمنی با پهلوی از جان و جهانشان پاک شدنی نیست . یادتان هست وقتی نویسنده و برنامه سازی به خطا به دنبال شباهتها بین شهبانو فرح و اسماء الأسد همسر آدمکش دمشق ، رفت ، چه کسانی برایش دست زدند .در مقابل موضع دکتر عباس میلانی مورخ و استاد و نویسنده سرشناس وطن ؛ که از استانفورد سخن میگفت چونه بازتاب گسترده ای در دیار و در تبعیدگاه داشت.میلانی پیش از انقلاب به زندان هم افتاده بود اما مثل هر فرهیخته بی کینه ، از دا گفت که دورباد شهبانوئی که آثار عملکردش همیشه باقی است با زن پولشوی بشارالأسد در یک جایگاه گذاشت. چه بخواهند و بخواهید ، حضور رضا پهلوی را نمیتوان انکار کرد. چنانکه پدر و جدش را.آنها بیشتر خواستهای انقلاب مشروطه را وحقق ساختند .نقائص و مشکلاتی اگر در عرصه آزادیهای سیاسی و رسانه ای اگر بود معلول تجربه های تلخ دوران
تلخ دست اندازیهای بیگانگان و بیش از همه اتحاد جماهیر و نوکران و پیروانش بود. برای رضا پهلوی مرور بر دستاوردها و خطاها ، آنقد با اهمیت بوده است که او امروز نه ترسی از انتقاد دارد و نه لذتی از مدح و ثنا میبرد. مثل من و شما و کاملیا انتخابی فرد، دلش برای ایران تنگ است و میدانیم که بازگشت او به ایران راه برای دیدار همه ما از خانواده پدری هموار خواهد کرد.
هزینهای که نیابتیها بر دوش ملت ما گذاشتند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۴ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵ ۹:۱۵
علی خامنهای بر تابوت دو بازوی ولایتش که به ضرب گلوله آبدارچی اتاق اعضای دیوانعالی کشور در ۱۱ ثانیه کشته شدند، با بغض نماز میخواند و خدا را سپاس میگوید که آقایان مقیسه و رازینی را «عاقبتبخیر» کرد و به فیض شهادت نائل شدند، پس خوشا به سعادتشان.
چند هزار کیلومتر دورتر با فاصله کوتاهتر از چند ساعت، در ساختمان کنگره آمریکا مراسم تحلیف دونالد ترامپ برگزار شد. اسقفهای کاتولیک و لوتری و پروتستان، خاخام بنیموسی و روحانی شیعه ضد رژیم نیمعراقی و نیمایرانی، موذن رنگینپوست آمریکایی و… هریک به زبانی سخن از مهرش گفتند.
تصویری که رژیم ۴۶ سال است از آمریکا ترسیم میکند، این است: جامعهای فاسد و شیطانی، مروج کفر و زندقه و دشمن بشریت و آزادگی و مساوات. اما آنچه من میدیدم، جز منظری دلنشین از ایمان نبود.
هربار که زمزمهای به نیایش برمیخاست، چشمهای بسته انسانهایی را میدیدم که آوای صلح و دعای خیر بر لب داشتند. هیچکس از نام خدا نمیپرسید که خدا است یا اورمزد، لُرد است یا یهوه، بوداست با برهما، الله است یا آفریدگار؛ خدای آنها مشترک بود، زیبا، بخشنده، پاسدار صلح و پاینده. حسرت میخوردم که در وطنم مشتی فریبکار خدا را مصادره کردهاند و هر روز دروغی تازه به پایش مینویسند.
رئیسجمهوری آمریکا علیرغم سوءقصد به جانش، آرام و خونسرد، به احتمال زیاد بدون جلیقه ضدگلوله، چندین ساعت در مراسم تحلیف در کنگره و بعد ورزشگاه نزدیک به کاخ سفید گفت و خواند و با همسرش به رقص آمد و از آرمانهایش گفت. عشقش به وطن، پرچم کشورش و فردای سرفراز آن در بند بند کلماتش حس میشد.
رهبر جمهوری اسلامی اما روضه خواند و بغض کرد و مرگ را ستود.
خلوص حاضران در واشینگتن و نمایش فریب در حسینیه رهبر جمهوری اسلامی، چند نوبت به تاملم کشاند. پیش خود میگفتم آن سو از زندگی میگویند و این سو از مرگ و به ۴۶ سال فریب میاندیشم. خمینی را به یاد میآورم؛ همان روز ورودش با آن «هیچی» مرگبار و بعد سخنان مزورانهاش در بهشت زهرا، شب خونین ژنرالها بر بام مدرسه رفاه، هزاران کشته و بنیان نهادن امپراتوری ترور و هشت سال جنگ.
روزی که رفت، کسانی بر رفتنش گریستند، اما بسیاران شادمانه به امید روزگاری بهتر نشستند. ۳۶ سال بعد، جانشین او برای ۹۰ میلیون هموطنش امیدی به فردای بهتر باقی نگذاشت. ایران سربلند را به عجز و فقر کشاند تا مالیخولیای جنونآلودش را به ایران و منطقه تحمیل کند.
آتشبس در غزه آخرین ضربهای بود که برجان و جهانش فروآمد.
همه آمار و ارقام را دارید. من هم نوشتهام که از فردای به تخت نشستن خمینی، رویای تسخیر منطقه را با ثروت ملت ایران پیوند دادند. بیش از دهها میلیار دلار به کیسه دلشدگانی رفت که اوج نمایششان را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ با گلوله و مرگ و آتش و ویرانی مشاهده کردیم. جدولی نهچندان بزرگ را از آنچه ولی فقیه برای نیابتیهایش تاکنون هزینه کرده، برابرتان بگذارید؛ همان نیابتیهایی که امروز اسرائیل چشمان «مقام معظم رهبری» را در عزای آنها، به اشک و خون آلوده است. گروههایی که از فردای انقلاب، به طور منظم از رژیم جمهوری اسلامی کمکهای مالی دریافت کردند و بعضی بودجه سالیانه مشخص داشتند.
در حزبالله لبنان، علاوه بر میلیشیای داوطلب که حقوقی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار دریافت میکردند، در آستانه ۷ اکتبر ۲۰۲۳، حدود ۱۶ هزار کادر و جنگجوی ثابت و کارمند و کارشناس صاحب کارت حقوقی بودند. این افراد حقوقی معادل ۵۰۰ تا پنج هزار یورو در ماه دریافت میکردند. دبیرکل حزب، معاونانش، روسای دوائر و فرماندهان منطقهای همراه با کارکنان بخش رسانهای (تلویزیون المنار و روزنامهها و مجلات و سایتهای حزب و یک تلویزیون لبنانی با رنگوبوی غیراسلامی و مدیری غیرلبنانی) هم مستمریهای کلان داشتند. نصرالله و نعیم قاسم هم که علاوه بر معاونت دبیرکل، نماینده خامنهای در لبنان بود، بودجه مخصوص داشتند.
بودجه سالیانه حزبالله در اکتبر ۲۰۲۳ بیش از ۹۰۰ میلیون دلار بود. یادتان باشد که از فردای جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزبالله، بیش از ۶۰۰ میلیون دلار برای بازسازی مناطق تحت نفوذ حزبالله در جنوب لبنان و بخش جنوبی بیروت به حزبالله پرداخت شد که یک فقره آن همان چک ۳۵۰ میلیون دلاری سیدعلی آقا به سید حسن نصرالله بود.
خامنهای این پول را از محل فروش خانه ۵۰ متری ابوی در مشهد تامین نکرد، بلکه این پول کلانــ که میشد از محل آن اعتبار لازم را برای افزایش حقوق کارگران شرکت واحد فراهم کرد و به فریاد بیماران تهیدست رسیدــ به فرمانش به سه شماره اعطا شد.
یک بار گفتم و نوشتم که خامنهای به شنیدن خبر بیوه شدن زن حزباللهی یا یتیم شدن کودک شیعه اهل جنوب لبنان احتمالا غصهدار شده و امکان دارد خواب به چشم مبارکشان راه نیابد. در حالی زجر و درد و فقر میلیونها کارگر ایرانی احساسات مبارک را بر نمیانگیزاند و اصلا اعتنایی ندارد که اعتیاد در بین جوانان چه میکند و وضع فحشا از سر فقر و ناچاری در قم به کجا رسیده است. او دل در گرو مهر حماس و جهاد و حزبالله و جیش المهدی و حوثیها داشت و دارد، بنابراین در قلبش جایی نمانده است که از آن اهالی خانه پدری شود.
نیابتیهای عراق هم با آنکه با غارت ثروت ملتشان وضع مالی خوبی دارند، همچنان از سپاه قدس مزد میگیرند. میزان این کمکها در سال گذشته به گفته مقامها و رسانههای عراقی، بیش از ۵۰۰ میلیون دلار بوده است. بخشی از این پول از طریق بنیاد بازسازی عتبات عالیات تامین میشود.
حرکت نجبا، عصائب اهل حق ، جیش ابوالفضل العباس از جمله برخوردان از خزانه ایراناند. البته به شماری از روحانیون نجف و کربلانشین بهمنظور ترویج اندیشههای ولایت فقیه و جمعآوری هوادار برای سیدعلی خامنهای هم کمکهای ویژهای پرداخت شده است. گروههای زیرزمینی شیعه و سنی در عراق نیز کمکهای مالی و نظامی نامحدودی دریافت کردند و میکنند. همینطور شماری از شخصیتهای عراقی کرد و عرب و شیعه و سنی که کد حقوقی و مستمری منظم ماهیانه از جمهوری اسلامی دارند.
بودجه تیم حماس در قطر و ترکیه و لبنان سه برابر شده و جهاد اسلامی هم بهعنوان وفاداران به اندیشه ولایت و ۴۰ــ۳۰ شیعهشده در جمع رهبران و کادر اصلیاش، علیرغم محدودیت عملکردش، از مراحم ویژهای برخوردار بوده است. تنها اسماعیل هنیه، رئیس شورای سیاسی حماس، در دو سفر به تهران بیش از ۲۰۰ میلیون دلار، محمود زهار وزیر خارجه پیشین کابینه ائتلافی فلسطین و از رهبران قدیمی حماس (پیش از ۷ اکتبر) ۶۲ میلیون دلار کمک دریافت کردند.
جهاد اسلامی، این نوزاد کجومعوج رژیم که از شکم حماس بیرون آمد، با داشتن نزدیک به ۷۰۰ جنگجو و کادر رهبری داخل و خارج، بیش از ۹۰ میلیون دلار در سال برای ملت ایران، هزینه داشته است.
گروه فتح انتفاضه و جبهه خلق برای آزادی فلسطینــ فرماندهی عمومیــ به رهبری احمد جبریل (تا قبل از مرگش) و بقایای دارودسته جورج حبش نیز از کیسه پرفتوت ولی فقیه هرازگاه مبلغی برخوردار میشدند.
گروههای افغان چه قبل از طالبان و چه بعد از سلطه طالبان همهگاه از مواهب مالی برخوردار بودند تا برای رژیم در سوریه «گوشت دم توپ» و برای سرکوبی مردم وطنمان، نیرو تامین کنند.
حرکت تنفیذ فقه جعفری در پاکستان که میلیشیای بعضا آموزشدیده در ایران دارد، سالیانه میلیونها دلار کمک از ایران دریافت میکرد و میکند تا در برابر جیش صحابه سنی افراطی چیزی کم نیاورد.
حداقل هشت واحد نیمهعلنی حزبالله در حاشیه خلیج فارس، آفریقای شمالی و جمهوری آذربایجان هم از کمکهای مالی سپاه و دکانهایی مثل سازمان تبلیغات و سازمان ارتباطات و فرهنگ و مجمع جهانی اهل بیت والبته جامعه المصطفی العالمیه برخوردار میشوند.
علاوه بر این گروهها، دارودستههایی مثل گروه شیخ زکزکی در نیجریه و مالی و ماداگاسکار نیز همه ساله میلیونها دلار از کیسه ملت ایران نصیب میبرند.
این کمکها را که روی هم بگذارید و میزان کمکها در سالهای رفته را به طور تقریبی حساب کنید؛ آن وقت درمییابید رژیمی که از دادن ۵ درصد اضافه حقوق به بازنشستگان، معلمان و کارگران ابا دارد و تظاهرات کارگران و معلمان و طبقات محروم را به شدیدترین وجهی سرکوب میکند، ثروت ملت ایران را چه آسان خرج ستونهای مقاومت کرده و با کشته شدن صدها تن از آنها به دست اسرائیل، چه سرمایه هنگفتی از ثروت ملت ما به آتش کشیده شده است.
دونالد ترامپ در سخنانش از بازگشت عظمت آمریکا گفت؛ از نشاندن پرچم کشورش در مریخ. از رویایی گفت که به دیده هر شهروند آمریکایی موجد غرور و سربلندی میشود. سیدعلی اما با جلیقه ضدگلوله از مقاومت گفت و ذلیل کردن آمریکا و اسرائیل.
برایش در جوار خانهاش نمایشگاه برپا کردند تا بگوید: «آن متوهم خیالباف اعلام کرد که ایران ضعیف شده است. آینده نشان خواهد داد چه کسی ضعیف شده است.» و در جایی دیگر آتشبس در غزه را «نشانهای آشکار از تحقق پیشبینی [خودش] در زنده بودن و زنده ماندن مقاومت» دانست.
رهبر رژیم در برابر تهدید ترامب مبنی بر برقرار کردن تعرفه ۱۰۰ درصدی برای کشورهای عضو بریکس در صورت استفاده از ارزی به جز دلار، از کرامات بریکس گفت: «امروز یکی از مشکلات ما آویزان شدن به دلار است» و البته به سران مافیای اقتصادیاش در سپاه توصیه کرد هرچه زودتر در اندیشه جایگزین کردن بریکس در معاملات بینالمللی باشد.
ممکن است بعضی از شما در بخشهایی از سخنان ترامپ نیز وهمی خارج از واقعیتهای جهانی ببینید اما آثار وهم مهمترین ابرقدرت جهان با خیالات و اوهام خامنهای که ثروت و اعتبار و منزلت مردمانش را قربانی توهماتش کرد، تفاوت بسیار دارد.
در کمتر از یک هفته از آغاز ریاستجمهوری ترامپ در آمریکا و در ایران، چند روز پس از قطع دو بازوی قضایی رهبر، بنگرید و لبخند فتح بر لبان آمریکا و رنج و اندوه را در چشمهای بیفروغ ملت بزرگمان رصد کنید. اما تردید نداشته باشید که ایران با دستها و اراده پولادین مردم برای تغییر وضع، بار دیگر جایگاه شایسته خود را باز خواهد یافت.
ققنوس لبنان از خاکسترش برخاست، ققنوس ایران کی برمیخیزد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۱ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ ژانویه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
ژوزف عون-رویترز
ققنوس لبنان تا ساعت ۲ بعدازظهر پنجشنبه هنوز خاکستری بود که بالکی میزد، اما «مثلث شوم» بالهایش را میکشید و به زمینش میزد. ژنرال با همه ابهتش حیرتزده بود. حرفهای شب پیش نبیه بری، پیر میلیاردری که با آقازادههایش با قالیباف و آقازادهها مسابقه ثروتاندوزی گذاشته چه بود و اطوار امروزش چیست؟
حزبالله ورشکسته و زخمی، جبران باسیل، داماد میشل عون، که بعد از پدرزنش چشم به قصر بعبدا داشت و نبیه بری عصر یکشنبه با اعلام حمایتشان از ریاستجمهوری سلیمان فرنجیه، رئیس جنبش مرده (مریدان) در شمال لبنان، قصد برهم زدن توافقی را داشتند که مسیحیان مارونی منهای باسیل و دارودسته بیرمقش، سنیها، دروزیها و شیعیان مستقل برای انتخاب ژوزف عون به آن دست یافته بودند.
دکتر سمیر جعجع، رهبر «نیروهای لبنانی»، که قویترین رهبر سیاسی مارونیها است و بعد از ژنرال ژوزف عون، نامزد دوم مسیحیان و سنیها به شمار میرفت، برای سلیمان تونی فرنجیه که خونخواه پدر بود (که به دست ایلی حبیقه، متحد سابق جعجع، به قتل رسید) رندانه پیامی فرستاد که «سلیمان! اعلام کن انصراف میدهی، من هم چنین میکنم. مصلحت لبنان فوق مصالح ما است، بیا ژنرال ژوزف عون را حمایت کنیم.»
دوشنبه صبح، فرنجیه بدون مراجعه به مثلت شیعهمارونی (حزبالله، نبیه بری و جبران باسیل) در اطلاعیهای انصرافش را اعلام کرد. تقریبا چهارشنبه آشکار بود که فرمانده کل ارتش لبنان رئیسجمهوری بعدی است، اما وقتی نبیه بری پنجشنبه زنگ رسمیت یافتن جلسه را به صدا درآورد و رایگیری آغاز شد، خیلی زود روشن شد که مثلث بری، حزبالله و باسیل به دنبال باجگیریاند.
هدف آنها گرفتن سه وزارتخانه بود. باسیل وزارت راه و مسکن را میخواست. لبنان ویران نیاز به بازسازی دارد و میلیاردها دلار کمک از کشورهای حاشیه خلیج فارس راهی لبنان خواهد شد. نه حسن نصراللهی در کار است که پولهای «حلال» ولی فقیه را تقسیم کند و نه ولی فقیه آسوپاس و بیآبرو میتواند جیبش را پر کند. وزارت برای او گنج بیپایان بود.
نبیه بری هم دادگستری را میخواست که امکان پروندهسازی و پروندهبازی داشته باشد و حزبالله به دنبال وزارت بهداشت بود. صدها هزار لبنانی از نظر جسمی و روانی آسیب دیدهاند و واردات دارو ممر درآمدی است که میشود رنگ مشروعیت به آن داد.
در فاصله دو رایگیری اول و دوم، نبیه بری پیامهایی از سوی نمایندگان فرانسه، ایالات متحده، بریتانیا و شورای همکاریهای خلیج فارس و همچنین نماینده ویژه عربستان سعودی دریافت کرد که اشاره داشتند اگر رئیسجمهوری امروز انتخاب نشود، لبنان در عزلت و تنهایی خواهد ماند.
بری بلافاصله با همپیمانانش جلسه گذاشت و فراکسیون حزبالله با رایزن سیاسی امنیتی رژیم ولایت فقیه در بیروت تلفنی گفتوگو کرد. چنین بود که در بار دوم، عماد (سپهبد) ژوزف عون بهسهولت و با ۹۹ رای، به ریاستجمهوری انتخاب شد. حزبالله و بعضی نمایندگان امل و باسیل و چند تن از اعضای فراکسیون او رای سپید دادند (در فرهنگ سیاسی ایران، رای کبود).
ژنرال بهعنوان چهاردهمین رئیسجمهوری لبنان از زمان استقلال سوگند یاد کرد و لبنان یکپارچه شادی شد.
ژنرال ژوزف عون بعد از ادای سوگند، طی سخنانی با واژگانی بهدقت گزیدهشده خطاب به نمایندگان و ملتش گفت: «عملکرد سیاسی در لبنان باید تغییر کند. عهد من به لبنانیها در هر کجا که هستند و نیز جهانیان این است که امروز مرحله جدیدی در تاریخ لبنان آغاز شده است و من اولین خدمتگزار این عهد خواهم بود. حفظ قانون اساسی و میثاق ملی و اعمال تمام اختیارات رئیسجمهوری بهعنوان داور عادل بین نهادها عمدهترین وظیفه من خواهد بود.»
او با تاکید بر اینکه اگر میخواهیم کشورمان را بسازیم، همه باید تحت حاکمیت قانون و قوه قضاییه باشیم، افزود: «دخالت در قوه قضاییه ممنوع است. در لبنان جدید، برای مجرم و مفسد، مصونیت وجود ندارد و برای مافیا، قاچاق مواد مخدر یا پولشویی جایی نیست.»
عون خاطرنشان کرد: «من تعهد میکنم برای تصویب لایحه استقلال قوه قضاییه با دولت جدید همکاری کنم و هر قانونی را که ناقض قانون اساسی باشد، به چالش بکشم. نخستوزیری خواهیم داشت که متحد ما است و نه مخالف.»
او حق دولت را در انحصار حمل سلاح تایید کرد. (خیلی ساده یعنی سید علی آقا بساطت را جمع کن و حزبالله فردا مثل دیروز نخواهد بود) و تاکید کرد: «برای کنترل و امنیت مرزها در جنوب (با اسرائیل) و تعیین مرزها در شرق و شمال (با سوریه) و مبارزه با تروریسم و اجرای قطعنامههای بینالمللی و جلوگیری از حملات اسرائیل به لبنان، در ارتش سرمایهگذاری خواهیم کرد.»
عون با تضمین «فعال شدن نیروهای امنیتی بهعنوان ابزاری اساسی برای حفظ امنیت و اجرای قوانین»، اضافه کرد: «من عهد میبندم آنچه را اسرائیل در جنوب، حومه بیروت، بقاع و دیگر نقاط لبنان ویران کرد، بازسازی کنم. شهدای ما جوهر و روح عزم و اراده ما هستند و اسیران ما امانتی بر گردنمان. زمان آن رسیده است که روی سرمایهگذاری لبنان و روابط خارجی خود شرطبندی کنیم، نه اینکه برای قلدری کردن روی سرمایهگذاری خارجی شرطبندی کنیم.» (بازهم نیشی به حزبالله و پولهای حلال سید علی آقا)
رئیسجمهوری منتخب لبنان ۱۰ ژانویه ۱۹۶۴ در منطقه سن الفیل بیروت متولد شد. او بهعنوان دانشجوی افسری داوطلبانه وارد ارتش شد و پس از طی دوره در دانشکده افسری تا رسیدن به درجه ژنرالی، ترفیعهای زیادی گرفت و در سال ۲۰۱۷ به فرماندهی ارتش منصوب شد.
از زمان به دست گرفتن فرماندهی ارتش، عون این نهاد را در گذار از شدیدترین بحران مالی ملی رهبری کرد. دورانی که سقوط ارزش لیره لبنان و افت شدید حقوق سربازانش را شاهد بود. نهادی که در سالهای جنگ داخلی ۱۹۹۰ــ۱۹۷۵ موفق شده بود ثبات داخلی را حفظ کند، با شروع بحران مالی و جذب جوانان به سمت حزبالله، وضعی متزلزل پیدا کرده بود.
ژنرال عون سه بار مدال جنگ، دو بار مدال جراحت در جنگ و نیز مدال وحدت ملی، مدال طلوع جنوب، مدال قدردانی نظامی نقره، نشان لیاقت درجه سوم لبنان و مدال ملی شوالیه را دریافت کرده است و مدال لیاقت لبنان و نشان افسر ملی، مدال ضدتروریسم، مدال افتخار نظامی، درجه نقره و نشان لیاقت درجه یک هم دارد.
ژنرال عون در سالهای ۱۹۸۸، ۱۹۹۵ و ۲۰۰۸ در چندین دوره نظامی در ایالات متحده آمریکا و در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۳ در دورههای نظامی در سوریه شرکت کرد.
او موفق شد ارتش را از جنگ بیش از یک ساله بین اسرائیل و حزبالله، دور نگه دارد. به همین دلیل حزبالله عاشقانه به ژنرال نگاه نمیکرد. در این مدت بیش از ۴۰ سرباز لبنانی در حملات اسرائیل کشته شدند اما ارتش مستقیم با اسرائیل درگیر نشد. حزبالله از درگیریها بهشدت آسیبدیده بیرون آمد و حملات اسرائیل باعث کشته شدن بیشتر رهبران ارشد آن و ویرانی پایگاههای این گروه شد.
حضور عون در رسانهها تاکنون بسیار نادر بوده است ولی از عصر پنجشنبه در لبنان و جهان عرب، به هرسو چشم میدوختی، ژنرال در لباس شخصی یا یونیفرم نظامی، در چشمت مینشست.
عون در حمایت از آتشبس ۶۰ روزهای که با میانجیگری واشینگتن و پاریس در ماه نوامبر آغاز شد، نقش کلیدی داشت. مفاد توافقنامه مستلزم استقرار ارتش لبنان در جنوب لبنان با عقبنشینی نیروهای اسرائیلی و حزبالله است.
ایالات متحده که از سال ۲۰۰۶ بیش از ۲.۵ میلیارد دلار برای حمایت از ارتش لبنان کمک کرده است، برای ارائه کمکهای اضافی از جمله کمک به حقوق سربازان سریعا از طریق فرستاده ویژهاش وارد عمل شد.
عون در بخشی از سخنانش اشاره کرد: «لبنان به طرح عربی دودولت برای برپایی فلسطین ملتزم است. ما اسکان فلسطینیها در لبنان را نمیپذیریم و بر عزم خود برای به عهده گرفتن امنیت اردوگاهها پای میفشریم. ما سیاست بیطرفی مثبت را اعمال خواهیم کرد و تنها بهترین تولیدات کشاورزی و صنعتی خود را به کشورهای دیگر صادر میکنیم و چون گذشتهای نه چندان دور، گردشگر جذب خواهیم کرد.» (اینجا نیز او تلویحا به حزبالله، رژیم اسد و خامنهای که لبنان را به مهمترین صادرکننده قرصهای روانگردان کپتاگون و حشیش و افیون بدل کرده بودند، نیش زد)
او خواستار آغاز گفتوگوی جدی و برابر با دولت سوریه شد تا همه روابط و پروندههای در دست بررسی بهویژه پرونده سوریهای مفقود و آواره و تعیین دقیق مرزها موردبحث و بررسی قرار گیرد.
اسرائیل بارها اعلام کرده که حاضر است پارهخاک اشغالی لبنان یعنی مزارع شبعا را به این کشور پس دهد، منتها چون در زمان جنگ با اعراب این پارهخاک در تصرف سوریه بود، دمشق باید حاکمیت لبنان بر شبعا را در سازمان ملل اعلام کند و رژیم بعثی پدر و پسر در دمشق هرگز حاکمیت لبنان را به رسمیت نشناختند.
ژوزف عون در نهایت یادآور شد: «ما به اقتصاد آزاد متعهدیم و به بانکهایی نیاز داریم که تنها قانون بر آنها حاکم باشد. در حمایت از پول سپردهگذاران کوتاهی نخواهم کرد و قول میدهم برای تدوین قوانین انتخاباتی به دولت آینده فشار بیاورم. کار برای تصویب پیشنویس قانون رفع تمرکز اداری گسترده بلافاصله آغاز خواهد شد.»
ققنوس ایران نیز برمیخیزد
به لبنان دردکشیده که دوستش دارم، لحظهای حسادت میکنم. به یاد سروقدانی مثل نادر جهانبانی، مهدی رحیمی، خسروداد، بدرهای، آیت محققی، مهدیون و… میافتم و روزی را پیش چشم میآورم که اعلامیه شماره ۱ ایران آزاد از رادیو تلویزیون ملی میهنم پخش میشود و طنین آوای دلارام کشمیری و فریدون فرحاندوز در گوش جانمان میپیچد: «هموطنان اینجا صداوسیمای ایران آزاد است.»
نمیدانم چرا، ولی ایمان دارم که آن روز را خواهم دید.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.
مردی که ۴۶ سال است بالا و پایین سیاست را زیر پا گذاشته، حتی یکدهم الشرع جوان از سیاست سررشته ندارد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲ ژانویه ۲۰۲۵ ۹:۳۰
ایندیپندنت فارسی
بعد از دو هفته از سرنگونی بشار اسد، سه بانو در راس مهمترین مقام سیاسی و اقتصادی سوریه قرار گرفتند. مسیحیان شب سال نو را در دمشق و حمص و لاذقیه جشن میگیرند و در ایران «رژیم جمهوری اسلامی» به ظریف مجال میدهد همراه با بانویش در کلیسای انجیلی حضور بهم رساند و دعای ربانی سر دهد. اولی از سر هوش، دومی از سر فریبکاری و تظاهر.
از لحظه ورود احمد الشرع به دمشق، رفتار و گفتار او را زیر نظر داشتهام. احمد الشرع آرام، چونان یک دولتمرد پخته، هرروز از جعبه جادوییاش برگی بیرون میآورد و طرفداران و مخالفانش را همزمان به شگفتی میاندازد. او عایشه دبس را مسئول امور زنان در حکومت موقت میکند؛ بانویی با سابقهای طولانی در مبارزه با جنایات و فساد بشارالاسد. میسا صابرین، کارشناس اقتصادی و بانکی سوریه، هم به ریاست بانک مرکزی برگزیده میشود و در گام سوم، دولت موقت سوریه محسنه المحیثاوی، بانوی اقتصاددان متولد سال ۱۹۷۰، را به استانداری السویدا در جنوب سوریه، از مناطق درزینشین، برمیگزیند.
در ملاقاتهایش با نمایندگان و وزرای خارجه کشورهای عرب و دولتهای غربی و منطقهای از طرحهایش برای تحول سوریه میگوید و چشمانداز فردای کشورش را ترسیم میکند.
احمد الشرع در گفتوگو با طاهر برکه، دبیر ارشد شبکههای الحدث و العربیه، که با دهها دولتمرد بزرگ عرب در سالهای اخیر گفتگو کرده است، چنان سخن میگوید که پرسشگر باتجربه را به شگفتی میاندازد. بخشی از سخنانش را با هم مرور میکنیم: «من خود را آزادکننده کشور نمیدانم، زیرا همه با ازخودگذشتگی، کشور را آزاد کردند و ملت سوریه با دستان خود، خود را نجات داد.»
احمد الشرع میگوید: «گروههای مسلح در جریان عملیات آزادسازی تلاش زیادی کردند تا از کشته شدن یا آوارگی مردم جلوگیری شود. ما مجدانه تلاش کردیم که روند انتقال قدرت بهشکل آرام انجام شود. آزادسازی سوریه ضامن امنیت منطقه و حوزه خلیج فارس برای ۵۰ سال آینده است.»
در مقابل، خامنهای از تحولات سوریه چنین استقبال میکند: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاد، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است.»
موضعگیری در قبال ایران
احمد الشرع، فرمانده عملیات نظامی سوریه، ابراز امیدواری میکند که حکومت ایران در محاسبات و سیاستهایش را در مورد مداخلات منطقهای بازبینی کند. به گفته او، بخش بزرگی از مردم منطقه خواستار ایفای نقش مثبت ایران در منطقهاند.
به گفته الشرع، «اداره عملیات نظامی» به وظیفهاش در قبال مراکز دیپلماتیک جمهوری اسلامی، به رغم مشکلاتی که ایجاد شد، عمل کرد و «ما انتظار اظهاراتی مثبت از تهران داریم». او افزود: «ما وارد تهران یا جنوب لبنان نشدیم، بلکه به شهرها و روستاهایمان بازگشتیم. منتظر اظهارات مثبت از سوی تهران بودیم و ایران باید با مردم سوریه همسو میشد.»
الشرع در خصوص شکایت علیه حکومت ایران برای الزام این کشور به پرداخت غرامت به سوریه به دلیل ویرانی کشورش در اثر مداخله نظامی تهران گفت: «کمیتههای حقوقی درخواستهای غرامت از کشورها یا گروههایی را که در ویرانی سوریه نقش داشتند، بررسی خواهند کرد.»
حل بحران با قسد و روابط منطقهای
الشرع میگوید که دولت کنونی در حال مذاکره با نیروهای دموکراتیک سوریه (قسد) به منظور حل بحران شمال شرق سوریه و ضمیمه کردن این گروه به نیروهای مسلح دولتی سوریه است. فرمانده «اداره عملیات نظامی» سوریه تاکید کرد که کردها بخشی جداییناپذیر از مولفههای سوریهاند و این کشور تجزیه نخواهد شد.
احمد الشرع ۴۰ ساله ابراز امیدواری میکند که دولت جدید آمریکا به ریاست دونالد ترامپ سیاست رفع تحریم از سوریه را در پیش بگیرد.
احمد الشرع در ادامه مصاحبه با العربیه، در ارتباط با مواضع اخیر ریاض تاکید میکند که این مواضع بسیار مثبت بود و عربستان سعودی به دنبال ثبات در سوریه است. او همچنین خاطرنشان کرد که عربستان سعودی از فرصتهای سرمایهگذاری عمده در سوریه برخوردار است و نقش آن در آینده سوریه بسیار اهمیت دارد.
الشرع با اشاره به اینکه متولد ریاض است، افزود که تا هفت سالگی در ریاض زندگی کرده و مشتاق سفر مجدد به این شهر است.
از نگاه او، عربستان سعودی به دنبال ثبات در سوریه است و فرصتهای سرمایه گذاری بزرگی در سوریه دارد و در آینده سوریه نقش مهمی خواهد داشت.
خامنهای اما درصدد است با «جوانان غیورش» سوریه را دوباره به آشوب کشد.
روابط با روسیه
احمد الشرع در اولین اظهارنظر صریح و رسمی درباره روسیه و پایگاههای آن در سوریه، تاکید کرد: «دولت فعلی نمیخواهد روسیه بهگونهای خارج شود که شایسته روابط طولانیمدتش با سوریه نباشد.»
پیدا است که احمد الشرع چند سال آموخته است و معلمانی چون فیدان، وزیر خارجه ترکیه، به او یاد دادهاند که بین یک شورشی تندرو سلفی و یک دولتمرد باشعور و آگاه به روند سیاست پیشرو، تفاوتهای زیادی وجود دارد و او باید خود را برای ظهور در هیئت جدیدش آماده کند.
احمد الشرع به طاهر برکه میگوید: «اولویت دولت جدید منافع مردم سوریه است و تلاش میکند از تنش و درگیری با کشورهای دیگر دوری کند.»
او در گفتوگو با طاهر برکه، تاکید میکند که ملت سوریه بهتنهایی خود را نجات داد و با اشاره به اینکه سوریه برای کسی مشکلساز نخواهد بود، میافزاید: «ما سوریه را از هرگونه اختلاف سیاسی در امان نگه خواهیم داشت. هدف ما توسعه و سازندگی اقتصاد در کشورمان است.»
الشرع با انتقاد از اظهارات اخیر خامنهای و سردارانش درباره سرنگونی بشار اسد و پیروزی مخالفانش، گفت: «ما وارد تهران یا جنوب لبنان نشدیم، بلکه به شهرها و روستاهایمان بازگشتیم. منتظر اظهارات مثبت از سوی تهران بودیم و ایران باید با مردم سوریه همسو میشد.»
او در جایی دیگر به خبرنگار ارشد شبکههای العربیه و الحدث گفت: «درهر کشوری که رژیم ایران در آن نفوذ داشت، از جمله عراق، لبنان و سوریه و یمن تنشهای فرقهای در مقیاس بسیار گسترده رخ میدهد. به طوری که به جنگ داخلی منجر میشود، فساد اداری قابلتوجهی در سطح دولت و نهادهای عمومی آن کشور ایجاد میشود و تولید کپتاگون و دیگر انواع مواد مخدر صنعتی آنجا گسترش مییابد. امیدوار بودم ایران در مداخلاتش در منطقه تجدیدنظر کند؛ مسئلهای که دارد به ضرر مردم منطقه تمام میشود.»
او تاکید کرد که سوریه نمیتواند با کشور بزرگی مانند ایران در منطقه قطع رابطه کند، اما روابط دمشق و تهران باید مبتنی بر اصول دیپلماتیک، احترام متقابل به حاکمیت دو کشور، مداخله نکردن در امور داخلی باشد.
الشرع گفت: «معتقدم بخش وسیعی از جامعه داخل ایران آرزو دارند نقش ایران در منطقه مانند هر کشور عادی دیگری مثبت و قابلدرک باشد. بدون دخالت در امور کشورهای دیگر و حمایت از برخی گروههای شبهنظامی و بدون نفوذ به روستاها و شهرهای ما و دستکاری در آنها؛ آنطور که در ۱۴ سال گذشته شاهد بودیم.»
پیر دیر و رهرو جوان سیاست
حال این حرفها را با عباراتی از سید علی خامنهای (از لحظه سقوط اسد) که عمری بیش از دو برابر الشرع دارد، مقایسه و بازخوانی میکنیم تا دریابیم مردی که ۴۶ سال است بالا و پایین سیاست را زیر پا گذاشته، حتی یکدهم الشرع جوان از سیاست سررشته ندارد.
در همان ساعاتی که بشار الاسد به درودیوار میزد و از دمشق به لاذقیه پر میکشید و از آنجا به پایگاه حمیم میرفت تا با کمک روسها به مسکو پرواز کند، درست در همین ساعات، مشاوران چپ و راست و وزیران خامنهای از عراقچی تا لاریجانیها و سلامی گرفته تا سرلشکر باقری بهصراحت از شکست مخالفان اسد و پیروزی جبهه مقاومت میگفتند .
البته خود خامنهای هم چنین تحلیل میکرد: «نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاده، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله یک دولت همسایه سوریه نقش آشکاری را در این زمینه ایفا میکند، ایفا کرد، الان هم ایفا میکند. این را همه میبینند، ولی عامل اصلی توطئهگر و نقشهکش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم. این قرائن برای انسان جای تردید باقی نمیگذارد.»
«البته این مهاجمینی که گفتم هر کدام یک غرضی دارند. اهدافشان با هم متفاوت است، بعضیها از شمال سوریه یا جنوب سوریه دنبال تصرف سرزمیناند، آمریکا به دنبال این است که جای پای خودش را در منطقه محکم کند، اهدافشان اینها است و زمان نشان خواهد داد که انشاالله هیچ کدام به این هدفها نخواهند رسید. مناطق تصرفشده سوریه به وسیله جوانان غیور سوری آزاد خواهد شد؛ شک نکنید این اتفاق خواهد افتاد. جای پای آمریکا هم قرص نخواهد شد. به توفیق الهی، به حول و قوه الهی، آمریکا هم به وسیله جبهه مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد.»
سه روز بعد، «مقام معظم» در اوج کلافگی به دلیل دیدن رقص و پایکوبی مردم سوریه در پی سرنگونی بشار، بیآنکه واژهای در محکومیت پدر و پسر بعثی بر زبان آورد، همچنان در شیپور نفاق میدمد و میگوید: «ایجاد فرصتها از دل تهدیدها در گرو هوشیاری، احساس مسئولیت و عمل به وظایف فراهم میشود. مطمئن باشید فردای منطقه از امروز آن بهتر خواهد بود. پیشبینی میکنیم مجموعهای قوی و شرافتمند در سوریه نیز سر برآورد. چرا که امروز جوانان سوری چیزی برای از دست دادن ندارند. مدرسه، دانشگاه، خانه و خیابان آنها ناامن است. بنابراین باید با قوت اراده در مقابل طراحان و مجریان ناامنی بایستند و بر آنها فائق آیند.»
خامنهای شکستخورده و با درکی نادرست سرانجام در پنجمین سالگرد کشته شدن قاسم سلیمانی، برخلاف شیوه همیشگی، دیگر طاقت مجامله و مصلحتجویی نداشت، پس به سیم آخر زد: «آمریکا و متحدانش سرانجام با ذلت از این منطقه خارج خواهند شد. آمریکا و اسرائیل و کشورهای خارجی به خاک سوریه تعرض کردهاند و نمیتوانند در این کشور بمانند و در برابر جوانهای سوری مجبور به عقبنشینی میشوند.»
خامنهای از جوانان مومنی میگوید که از جولان تا حلب و از حما تا لاذقیه و البته دمشق به رقص و پایکوبی مشغولاند و سرنگونی اسد و بعثیهای جنایتکار را جشن گرفتهاند .
خامنهای حتی نوشتههای سایت دیپلماسی برادر عروسش، صادق خرازی، را هم نمیخواند؛ جایی که بعضی از دیپلماتهای قدیمی رژیمش از چند ماه پیش سقوط بشار الاسد را حتمی میدانستند.
او از جوانان «مومن» سخن میگوید که مادران و پداران داغدار با اشک و ناله جنازه دهها هزارشان را در گورهای جمعی و زندانهای مخوف یافتهاند. میگوید: «اقتدار ملی در هر کشوری عواملی دارد که باید حفظ کرد. از اشتباههای بزرگ برخی کشورها این است که عوامل ثبات و اقتدار را از عرصه خارج میکنند، مجموعه جوانان مومنی که حاضرند جانشان را فدا کنند، عوامل ثبات و اقتدارند.»
رهبر جمهوری اسلامی انگار آدرس جوانان مومن را گم کرده است. همان جوانان مومنی که در جنبشهای سالهای اخیر خانه پدری با جانشان در برابر رژیم او ایستادند. بختیاریها، شکاریها، حمیدرضاها و مهساها و صدها تن دیگر که هنوز در زندانهای خامنهای در سختترین شرایط به سر میبرند.
پاسخ سرنگونکنندگان بشار الااسد به رهبر رژیم: ۳۰۰ میلیارد دلار طلبکاریم
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۶ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲۶ دِسامبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰
احمد الشرع-ویکیپدیا
آقای احمد الشرع، رهبر فعلی سوریه پس از اسد، عمامه داعشی، قبای طالبانی و ریش بنلادنی خود را تغییر داد یا تعدیل کرد. دو روزی کاپشنی داشت و بلوزی و با ورود وزیرخارجه ترکیه که معلم سیاسیاش به حساب میآید، او و دهها تن از احرار شام «ربطه عنق» (کراوات) بستند. خمینی اما کراواتیها را که بعضا مثل بازرگان و سحابی نیمقرن کراوات زده بودند، یا چون ولایتی و یزدی با کراوات از آمریکا آمدند، با وصف کراوات از زبان هاشمی رفسنجانی به «افسار خر» یا صلیب، خلع کراوات کرد و چندین سال در زمان جنگ به زشتنگاری مرد و زن ایرانی همت گماشت.
ارتشیهای ما زیباترین یونیفرم را داشتند و نیروهای ویژهشان چون کلاهسبزها، رنجرها، هوافضا، کماندوهای دریایی با یونیفرمهایی که چیزی کمتر از همقطاران آمریکایی و اروپایی آنان کم نداشت، در مانورها و رژههایی مثل ۲۱ آذر غرور هر ایرانی وطنپرستی را برمیانگیختند. لحظهای چشم برهم نهید و ارتشبد جم، سپهبد نادر جهانبانی، خسروداد، ربیعی، حجت، امینی افشار و… را پیش دیده آورید. آنگاه چشم بازکنید و افرادی از نوع سلامی و قاآنی و فیروزآبادی مرحوم، سبزوار محسن رضایی، احمد وحیدی و… را ببینید که سران نیروهای مسلح امروزند.
خمینی نماد مرگ و اندوه و چیدن لبخند از لبها شد و احمد الشرع هر روز که میگذرد، امید به فردا را رنگینتر میکند. نتانیاهو یک بار در حیات سیاسیاش راست گفت؛ خاورمیانه بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ خاورمیانه دیگری خواهد شد.
امروز بعد از یک سال و دو ماه و نیم، لبنان دوباره نفس میکشد و کریسمس بیروت و صیدا و جونیه و عالیه بار دیگر با نور و کاج و موسیقی انگار از خواب مرگ بیدار شده است. وقتی جمعی از تندروها کاج پرنور در حومه حما را به آتش میکشند، احمد الشرع بلافاصله محکومشان میکند و وزیر کشور سوریه از دستگیری آتشزنندگان کاج و عاملان تیراندازی به کلیسای ارتدوکسها به مردم خبر میدهد.
در دمشق، مسیحیان و روشناندیشان سوری در اعتراض به عمل تندروهای حما تظاهرات میکنند و نخستوزیر دستور میدهد صیانت از اماکن مقدسه همه ادیان در صدر اولویتهای نیروهای انتظامی قرار گیرد. روز سقوط اسد، آخوندی در مزار دختر حسین در دمشق ناله میکند که غریب ماندی و با تو چه خواهند کرد؟ دو هفته است نه زینبیه هدف حمله قرار گرفته و نه مزار رقیه و سکینه.
ولید جنبلاط، رهبر دروزیها، با تیمور، میراثدارش، و نمایندگان دروزی پارلمان همراه با رهبران مذهبی و روزنامهنگاران و شخصیتهای دروزی به کاخ ریاستجمهوری سوریه در دمشق میرود که ۱۵ سال به رویش بسته بود و آخرین بار از ساکن قصر، بشارالاسد، تهدیدی شنید که مو بر اندامش راست کرد: «اگر میخواهی در سوگ تیمور ننشینی، ساکت شو!» ولید به قصرش در مختاره رفت و دیگر حرفی نزد تا چشمزخمی به تیمور نرسد و او هم مثل جمیلها، شمعونها و حریریها داغدار پدر یا پسرش نباشد.
«حزبالله پیروز است»
وقتی سید علی خامنهای در چهار سخنرانی بعد از حذف رهبر و سران حزبالله و حماس و سپس در دو سخنرانی پس از سرنگونی بشار الاسد، از پیروزی مقاومت، نابودی اسرائیل و سپس توطئه آمریکا و صهیونیستها و یک دولت مجاور سوریه گفت و سلطه تروریستها (احرار شام و …) را بیاساس دانست که بهزودی با خیزش جوانان غیور سوریه (بخوانید دستپروردگان حاج قاسم) آزاد خواهد شد، خانه پدری به رویش خندید و جهان به حیرت آمد که این حضرت چقدر از قافله پرت است.
من به یاد فتحالمبین حزبالله بودم در نبرد ۳۵ یا ۳۷ روزه. در آن زمان، تصمیم خودسرانه حزبالله، با اشاره دمشق و تهران، در به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی بهانهای برای حمله گسترده ارتش اسرائیل به لبنان شد. حملهای که نیمی از لبنان را به ویرانی کشاند. با این همه حسن نصرالله در نشئگی پیروزی و حمایت مالی، سیاسی و نظامی رژیم اسلامی حاکم در ایران موقعیتش را مستحکم کرد و نایب امام زمان درهای نعمت و دولت را به روی او گشود.
یک هفته پس از خاتمه جنگ، اختلافهای گسترده بین گروه ۱۴ مارس که خواستار خلع سلاح حزبالله بودند و میانهبازانی چون میشل عون و دامادش جبران باسیل آشکار شد. حزبالله در پایان جنگ با ادعای پیروزی الهی، مثل قدارهکشان سر چهارراه خواستار سهم بیشتری از قدرت شد.
در عین حال امکانات مالی گستردهای که سید علی خامنهای در اختیار نصرالله گذاشت، حزبالله را تنها گروهی کرد که سخاوتمندانه بین مردم آسیبدیده جنوب لبنان و بخش شیعهنشین بیروت پول تقسیم میکرد و حداقل در کوتاهمدت آن را صاحب هواداران موقتی کرد که در کنار وابستگان و هواداران دائمیاش نیروی وسیعی را تشکیل میدادند.
حزبالله در لبنان کوچک دولتی در دولت به وجود آورد. تعداد کادرها و وابستگان حزبالله بالغ بر ۲۰ هزار تن بود که همگی حقوقبگیر این تشکیلات بودند. این افراد به همراه خانوادهها و نزدیکانشان جمعیتی نزدیک به ۳۰۰ هزار نفر را تشکیل میدادند که حزبالله میتوانست همیشه آنها را به خیابان بیاورد. در تظاهرات پیاپی علاوه بر اینها، طرفداران و وابستگان امل و ژنرال عون و دیگر احزاب و افراد میانهباز نیز شرکت داشتند. یعنی جمعیتی نزدیک به نیم میلیون تا ۷۰۰ هزار نفر.
در این میان، حضور تصاویر خامنهای و حاج قاسم سلیمانی در کنار اسد و نصرالله بهعنوان قاتلان حریری و پییر جمیل و شماری از برجستهترین اهل قلم و اندیشه و سیاستمداران محترم سنی و مسیحی و دروزی، نتوانست آن جبهه قدرتمندی را که پس از قتل رفیق حریری بر پا شده بود، بار دیگر احیا کند. ولید جنبلاط با تهدید ژنرال رستم غزاله، حاکم فعلی لبنان، سرانجام مجبور شد به دمشق برود و به بشار که تیمور جنبلاط را به مرگ تهدید کرده بود، اظهار ارادت کند.
بعد از کنار زده شدن دولتهای سعد حریری و فواد سینیوره و تمام سلام، فرزند دولتمرد روزگار شکوه لبنان صائب سلام، از جبهه ۱۴ مارس و روی کار آمدن نجیب میقاتی سازشکار اما مقبول دو طرف، ولید جنبلاط سرانجام به فغان آمد و آواز داد به اینکه خامنهای خود را یک رهبر دینی میداند و ادعای ولایت امر مسلمانان را دارد و صوفیوار بر ولایت پای میفشارد، اما پیروانش با مسلسل کلاشنیکف در دست، مردم لبنان را به سرنگونی دولت قانونی لبنان دعوت میکنند. شگفتا که مردان خدا امروز مسلسل بهدست دعوت به مرگ و ویرانی میکنند.
چنین بود که لبنان یکسره به چنگ حزبالله افتاد و سفارت جمهوری ولایت فقیه و رایزنی فرهنگی و حسینیهها و زینبیههایش «اوکار التجسس» یعنی لانههای جاسوسی عنوان گرفتند. طی پنج سال، رژیم موفق شد مستقیم از راه آسمان به بیروت و غیرمستقیم از راه آسمان و زمین و دریا از طریق عراق و سوریه، انبارهای زیر و روی زمین حزبالله، حماس و جهاد اسلامی و جبهه خلق برای آزادی فلسطینــ فرماندهی عمومیــ به رهبری احمد جبریل، کمونیست سابق، را از سلاح پرکند.
حزبالله بهتنهایی بیش از ۱۰۰ هزار موشک و پهپاد، منظومههای موشک ضدهوایی و دریایی، صدها اژدر قوی و موشک زیر زمین انبار کرد. سه کارخانه تولید پهپاد و موشکهای میانبرد بالیستیک در تونلهایی به سبک تونلهای حماس و جهاد درغزه دیگر به دولتمردان و زنان لبنانی مجالی نمیداد تا زبان گشایند و از کشور اشغالشدهشان و مسببان وضع سخنی به میان آورند.
جمعهها به نام خامنهای و نصرالله در مساجد شیعیان خطبه خوانده میشد. یک میلیون گردشگر عرب از عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس از لبنان پرکشیدند و هتلها و مصایف (استراحتگاهها و ویلاهای تابستانی) که سه ماه و چهار ماه در اجاره بودند، خالی ماندند. هتلها یکی پس از دیگری ورشکست شدند.
چهارم اوت ۲۰۲۰ با انفجار انبارهای نیترات آمونیوم حزبالله در بندرگاه تجاری لبنان که رفیق حریری بازسازیاش کرده بود، دهها کشته و صدها زخمی روی دست لبنان ماند، با نیم شهرکی ویران از آن بندرگاه تجاری زیبا و مدرن. با این انفجار لبنان حقا از نفس افتاد.
از اواخر ۲۰۲۲ در دهها نشست در تهران و دمشق، سران حماس، جهاد اسلامی، حزبالله با خامنهای و سران سپاه، سپاه قدس ، معاونت سیاسی وزارت خارجه، معاونت برونمرزی اطلاعات سپاه و سپاه قدس طرح اقصی را دهها بار بررسی و ضروریات اجرای موفق آن را یکایک مشخص کردند.
از یاد نبریم قتل مغنیه، عماد بدرالدین، در فردای نصر الهی و دهها افسر سپاه و البته حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس چنان خشمی را در دل خامنهای انباشته بود که او را به ماجراجویی ۷ اکتبر کشاند. یک سال بعد، نه از تاک نشانی ماند نه از تاکنشان. حماس به فلج دائم دچار شد وغزه آباد به ویرانهای ترمیمناپذیر بدل شد.
امپراتوری حزبالله هم با تمام پهپادهای ابابیل و مهاجر و صاعقه و منظومههای موشکی قادر و نوح و سجیل دود شد و به هوا رفت و قایقهای تندرو منظومههای دفاعی باور ۳۷۳، سامانه رعد و… که صدها میلیون دلار صرف ساخت و خرید آنها شد، در آتش بمبارانهای اسرائیل نابود شدند.
طوفان الاقصی فاجعهای بود که حماس و حزبالله و در جوارشان انصارالله یمن و نانجیبهای نجبای عراق، بخشی از حشد الشعبی خاصه و عصائب اهل حق و دارودسته بدر به رهبری هادی عامری هزینهای بسسنگین بابت آن پرداختند.
فقط کافی است به «مقام معظم رهبری» نگاهی بیندازید.
خامنهای در روزهای فقر و جوانی به ظاهرش توجه داشت و برخلاف آخوندهای سرشناس که کوس مرجعیت میزنند، نعلین زرد و قهوهای نمیپوشید. کفشهایش با طرح انگلیسی باتای هاکوپیان در شاهرضا تهیه میشد. در جوانی هم ستاره مشهد کفشهایش را میدوخت. عبایش، هدیه حاج آقا در کرمان، بعد از روضه سه دهه محرم تقدیم میشد. عمامه را حاج آقا برخورداری پشت سکوی حرمین میپیچید.
از منبریها، مرحوم سید عبدالرضا حجازی، حاج آقا صادق طباطبایی قمی، فرزند آیتالله حاج آقا حسن قمی (که سردفتر شد و در تصادفی مشکوک همراه با همسر و فرزندانش کشته شد)، هاشمینژاد، دایی آقای ابطحی، رئیسدفتر خاتمی با خامنهای چهار آخوندی بودند که در لباس و حفظ ظاهر باهم رقابت داشتند؛ تا همین اواخرکه رابطهها به جز با هاشمینژاد تیره شد. حجازی اعدام شد (به فرمان خمینی) حاج آقا صادق به تیر غیب گرفتار شد و هاشمینژاد به دست پیروان مسعود رجوی با نارنجک در دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد به قتل رسید.
خامنهای را بعد از رویدادهای اخیر با کمی تامل بنگرید و بینظمی ابرو و ریش و موی گوش و شقیقههایش را نگاه کنید. بعد عمامه را حذف کنید. بلافاصله پیرمرد بوف کور پیش دیدگانتان نقش میبندد. این دیگر سیدعلی با برق کفش و توتون «کاپتن بلاک» نیست. پیری جانوجهان باخته است که در قمار غزه نه فقط برگهای برندهاش را از دست داده، بلکه حالا مانده است با یک مشت پول خرد بیبها که حاجی سیزده خانه چهارراه سیدعلی در برابرشان حتی یک جعبه ازگیل هم نمیدهد. آمریکا و اسرائیل که جای خود دارند.
به گزارش سایت خبری لبنانی «المدن»، یک منبع مرتبط با حاکمان جدید سوریه گفته که دولت جدید سوریه در حال تهیه متنی برای ارائه به دادگاههای بینالمللی و مطالبه غرامت ۳۰۰ میلیارد دلاری از جمهوری اسلامی برای ملت و دولت سوریه است. این منبع آگاه درباره دلیل این غرامت این گونه ادعا کرده است: «این مبلغ غرامت بابت ضرری است که سیاستهای جنایتکارانه جمهوری اسلامی ایران و حمایت نظامی ایران به همراه شبه نظامیانش از نظام بشار اسد، به مردم سوریه و زیرساختهای سوریه وارد کرد.»
۱۰۰ میلیارد که سید علی خامنهای از ارث ابوی به سوریه اسد داد. ۳۰۰ میلیارد هم رویش برای سوریه بعد از اسد.