یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

نگاهی متفاوت به «انقلاب اسلامی» (بخش ۱)، علی میرفطروس

* در زمان شاه اسلام به عنوان یک «آرمان حکومتی» بسیار ضعیف و ناتوان بود چندانکه علی شریعتی و مرتضی مطهری از«حالت نیمه مُرده و نیمه زندۀ دین و وضعیّت بسیار بسیار خطرناک آن»سخن می گفتند.

* طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود.

* انتشار کتاب «سقوط ۷۹» در سال ۱۹۷۶، اختلافات شدید شاه با کمپانی‌های بزرگ نفتی، سخنرانی‌های تُند و اغراق آمیز رضا براهنی در رسانه‌های آمریکائی، سفر شاه به آمریکا در آبان ۱۳۵۶ و حملۀ چماقداران «سازمان احیا» به وی در محوطۀ کاخ سفید نشانه‌های سرنگونی قریب الوقوع شاه بود.

اشاره:

رویدادِ ۵۷، «یکی داستان است پُر آب چشم» و بررسی آن پس از گذشت ۴۷ سال هنوز آلوده به تعصّبات سیاسی – ایدئولوژیک برای تبرئۀ «اصحاب دعوی» است هر چند که برخی رهبران سیاسی و روشنفکران با شجاعت اخلاقی و فروتنی به بازاندیشیِ این رویداد سرنوشت ساز پرداخته اند.

متن حاضر چکیدۀ چند مقاله است و هدف آن ،نگاهی متفاوت به رویداد بزرگی است که به نادرستی-«انقلاب» و «انقلاب اسلامی»نامیده می شود. این مقاله به دنبال یک بحث تئوریک در بارۀ وقوع انقلاب ها نیست بلکه طرحی مقدّماتی بر نکاتی است که از سوی عموم پژوهشگران مغفول مانده اند.پس از فرو نشستنِ غبارِ کینه‌ها و کدورت ها و با فروپاشی دیوارهای ایدئولوژیک اینک بهتر و روشن تر می‌توان به این«داستان پُر آب چشم» پرداخت.

حدود۳۰ سال پیش گفته ام: در درخشان ترین دورۀ تاریخ معاصر ایران، ما، مات شده ایم.این را همه می دانند اما از اظهار آن شرمنده و ناتوانند. به قول تولستوی :«ما باید از چیزهائی سخن بگوئیم که همه می دانند ولی هر کسی را شهامت گفتن آن نیست».

«انقلاب اسلامی» از آغاز برای من مشکوک و مجعول بود و لذا، ضمن انتشارِ کتاب اسلام شناسی (فروردین ۵۷) و حلّاج (اردیبهشت ۵۷) در «آخرین شعر» (مرداد ۵۷) نیز نسبت به حاکمیّتِ «تازی ها و نازی ها» هشدار داده بودم.

نظریّه های موجود در بارۀ علل و عوامل وقوع انقلاب و انقلاب اسلامی(از جمله استبداد سیاسی،بحران اقتصادی و «اسلام پناهی شاه») نارسا است زیرا که با اصلاحات ارضی و اجتماعی شاه در سال های ۱۳۴۰ -۱۳۵۰وقوع انقلاب در ایران -عملاً -«سالبه به انتفاء موضوع»بود.از این گذشته،رویداد ۵۷ در سکولار -ترین کشور خاور میانه به وقوع پیوسته بود که در آن، اسلام به عنوان یک آرمان حکومتی بسیار ضعیف و ناتوان بود و نقشی در عرصۀ سیاست و اجتماع ایران نداشت.علی شریعتی و مرتضی مطهری در این دوران از« حالت نیمه مُرده و نیمه زندۀ دین و وضعیت بسیار بسیار خطرناک آن» سخن می گفتند[۱] چندانکه دانشگاه های ایران به قول محمد خاتمی: «مرعوب هیاهوی تبلیغی الحاد بودند و بچه های مسلمان در دانشگاه ها قاچاقی زندگی می کردند.»[۲]

از این گذشته،وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطیّت و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) تلقّیِ رویداد ۵۷ به عنوانِ «انقلاب اسلامی»را دچار تردید می کند.به عبارت دیگر،چه در انقلاب مشروطیّت، چه در جنبش ملّی شدن صنعت نفت و چه در ۱۵ خرداد ۴۲، جامعۀ ایران به اصطلاح «اسلامی تر» از سال ۵۷ بود و لذا،«انقلاب اسلامی» می بایست در این سه دورۀ مهم تاریخ معاصر ایران صورت می گرفت نه در سال ۵۷ که بر اثر سیاست های شاه، ایران در اوج شکوفائی اقتصادی و توسعۀ صنعتی و اجتماعی قرار داشت.

در سال های اخیر،با آزاد شدن اسناد مربوط به این رویداد و خصوصاً انتشار متن مذاکرات محرمانۀ شاه و سفیرِ وقت ایران در واشنگتن با مقامات آمریکا -که در تحقیقِ درخشانِ پروفسور اندرو اسکات کوپر انعکاس یافته – می توان از علل و عوامل سرنگونی رژیم شاه آگاه شد.

مهندسی افکار عمومی!

یکی از ویژگی های جنبش های پوپولیستی مُنحل شدنِ عقلانیّت و فردیّتِ انسان در یک جنون جمعی است. ماه زدگیِ عموم روشنفکران و رهبران سیاسی ایران و اضمحلال آنان در «روح خدا»(خمینی) نمونه ای از این موضوع است.ادوارد برنیز (Bernays Edward)استاد و متخصّصِ دستکاریِ افکار عمومی در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:

-«تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بی هویتّی هستند که با«تبلیغات» (پروپاگاندا) می توان آنها را به شکلِ موجوداتی دست آموز درآورد».

در مقاله ای به نمونه ای از «مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده ام .بنظر نگارنده حضور گستردۀ توده های مردم به بسیاری از کودتاها خصلتی انقلابی می دهد. در چنان شرایطی به قول ادوارد برنیز:

-«توده های مردم – عموماً – پیاده نظامِ سیستمِ تبلیغات(پروپاگاندا) هستند».

بر این اساس،نگارنده«جنون جمعی»در رویداد سال ۵۷ را «کودتای انقلابی» دانسته است. مؤلّفه های این «کودتای انقلابی» عبارت بودند از:

۱- طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود، این طرح از بالا و توسط کمپانی‌های نفتی و حامیان آنان در دولت آمریکا تدارک شده بود،

۲- انتشار کتاب معروف « سقوط ۷۹» در سال ۱۹۷۶،

۳- سخنرانی‌های تُند و اغراق آمیز رضا براهنی در رسانه‌های آمریکائی و حملۀ چماقداران «سازمان کمونیستی احیا» به شاه در محوطۀ کاخ سفید در سال۱۹۷۷،

۴- تبلیغات حیرت انگیز رادیو-تلویزیون‌های جهانی (مانند بی بی سی) علیه شاه،

۵- حضور گستردۀ مردمِ مفتون و «ماه زده» در پائین (خصوصاً در راهپیمائی‌های تاسوعا و عاشورای ۵۷) به مثابۀ پیاده نظامِ شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.

۶- کودتای کمونیستی در افغانستان (سال۱۳۵۶= ۱۹۷۸) و احتمال استقرار ارتش سرخ در آن کشور با توجه به مرز طولانی ایران با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وجود حکومت اسلامیِ شیعه در ایران و ایجاد «کمربند سبز» را برای دولت آمریکا ضرورتی استراتژیک می‌نمود.

۷- استفاده از شخصیّت‌های معروف جبهۀ ملّی (مانند بازرگان و سنجابی) به چهرۀ آیت الله خمینی رنگی «ملّی-مذهبی» داد و موجب بسیج هرچه بیشتر مخالفان شاه شد.

***

اوایل پادشاهیِ«محمدرضاشاه دموکرات»با آشوب ها و آشفتگی های فراوان همراه بود،دورانی که به«عصر سقوط کابینه ها»معروف است چندانکه از سال ۱۳۲۰تا ۱۳۳۲در فاصلۀ ۱۲سال ۱۹ کابینه و به طور متوسط در هر هفت ماه و نیم، کابینه ای سقوط می کرد و کابینۀ دیگری تشکیل می شد.

روزنامه هائی که«مثل قارچ از زمین می روئیدند» فاقد کمترین بضاعت اخلاقی و مطبوعاتی بودند و فضای سیاسی کشور را آشفته می کردند.نامِ برخی از این نشریّات به عنوان «آئینۀ روح و روانِ جامعه»، ما را با فضای سیاسی آن عصر آشنا می کند،مانند:

شورش،شلّاق،آتش،شفق انقلاب،زنگِ انقلاب،حمله،کارزار،شُعلۀ خشم،مُشتِ کارگر،واهمه،رزم،آخرین نبرد و…

سوء قصـد به شاه در دانشگاه تهران در بهمن ماه ۱۳۲۷، قتل عبدالحسین هژیر، وزیر دربار (۱۳ آبان ۱۳۲۸) و قتل سپهبُد حاجعلی رزم آرا، نخست وزیر (۱۶ اسفند ۱۳۲۹)بسیاری از دولتمردان ایران را به این باور رساند که با این آشوب ها و «هوچی بازی های سیاسی» امر توسعه و تجدّد ملّی ناکام خواهد ماند.لذا،به توصیۀ این دولتمردان، محمد رضاشاه جوان به تدریج از سلطنت به حکومت گرائید و روز به روز بر قدرت و اقتدار خود افزود.

ایده آلیزه کردنِ تاریخ

ضعف ساختارهای سیاسی-اجتماعی دهۀ۳۰ نشان می دهد که در آن زمان حتّی اگر منتسکیو نیز بر ایران حکومت می کرد نمی توانست عاملِ استقرار دموکراسی باشد، لذا کسانی که اندیشه های دکتر محمّد مصدّق را متأثّر از منتسکیو می دانند و او را «نمایندۀ عصر روشنگری» و «شخصیّتی لیبرال» می نامند بهتر است تا مغایرت عملکردهای سیاسی مصدّق با اندیشه های لیبرال را مورد توجه قرار دهند،از جمله:

۱-تهدید به قتل نخست وزیر وقت – سپهبُد رزم آرا – در جلسۀ علنی مجلس شانزدهم، ۸ تیرماه ۱۳۲۹،[۳]

۲-جشنوارۀ ۷۰ هزار نفری جبهۀ ملّی در میدان بهارستان به شادمانیِ قتل رزم‌ آرا (۱۸ اسفند ۱۳۲۹)،

۳- تبرئه و آزادی خلیل طهماسبی قاتل رزم آرا توسط لایحۀ جبهۀ ملّی در زمان دولت مصدّق،

۴-منحل کردنِ دیوانِ عالی کشور به عنوان عالی ترین نهاد قضائی ایران،

۵-کسب اختیارات فرا قانونیِ شش ماهه و سپس دو ساله برای تصویب لوایح مورد نظر،

۶ -استقرار حکومت نظامی در تقریباً سراسرِ حکومت ۲۸ ماهه‌اش،

۷-انحلال غیر قانونی مجلس شورای ملّی با وجود هشدارها و مخالفت‌های نزدیک ترین یاران مصدّق،

۸-انجام رفراندومِ غیردموکراتیک برای انحلال مجلس گذاشتنِ دو صندوقِ رأیِ جداگانه برای موافقان و مخالفان در دو مکان متفاوت ،

۹-اعتقاد به اینکه «هر که با دولت مخالف باشد، مخالف ملّی شدن صنعت نفت است»،

۱۰-جایگزین کردنِ «خیابان» به «پارلمان» با این باور که «هر جا که ملّت است، آنجا مجلس است!».

***

متفکر برجستۀ فرانسوی ریمون آرون ایدئولوژی را «افیون روشنفکران» می نامید؛ایدئولوژی‌هائی که «توجیهاتی بودند برای مقاصد شرارت آمیزِ پنهان». استیلای ایدئولوژی های دینی و لنینی پس از سقوط رضا شاه و خصوصاً در دوران ۲۸ ماهۀ دولت مصدّق بر رَوَندِ توسعه و تجدّد در ایران آسیب های فراوانی وارد کرده که «انقلاب اسلامی» و ظهور آیت الله خمینی محصول آن «مقاصد شرارت آمیزِ پنهان» بود.یکی از مبانی ایدئولوژی ها«ندیدن» و «امتناع تفکر» بود.در واقع، رویداد ۲۸ مرداد ۳۲هرچند که موجب شکست حزب توده در ایجاد ایرانستان وابسته به شوروی شده بود،امّا«توده ایسم»و حضور و نفوذ فرهنگی آن در نهادهای فرهنگی و مطبوعاتی کشور ادامه داشت چندانکه در سال ۵۷ بزرگ ترین و معروف ترین روزنامۀ ایران(روزنامۀ کیهان) توسط عناصری از حزب توده-مانند رحمان هاتفی- سردبیری و هدایت می شد.بر بستر این فضای سیاسی-فرهنگی اصلاحات عظیم شاه در توسعۀ صنعتی و تجدّد ملّی از سوی عموم روشنفکران نادیده ماند و به قول اسماعیل خوئی:

-ما بوده را نبوده گرفتیم

و

از نبوده

البتّه در قلمروِ پندار خویش

بودیم کردیم

ما آرمان هامان را

معنای واقعیت پنداشتیم

ما کینه کاشتیم و

خرمن خرمن

مرگ برداشتیم.

ما خامسوختگان

زآن آتش نهفته که در سینه داشتیم

در چشم خویش و دشمن

دودی کردیم

ما،مرگ را سرودی کردیم.

در چنان فضائی وقتی شاه در۶ بهمن ۱۳۴۹هشدار داد که«بین ما و قدرت های امپریالیستی برخوردی روی می دهد» نه تنها صدای حمایتی از سوی جبهۀ ملّی و روشنفکران ایران بر نخاست،بلکه چند روز بعد(در ۱۹بهمن ۴۹)شلیک گلوله های مبارزان ضد امپریالیست در جنگل های سیاهکل فضای سیاسی ایران به خون و خشم و خشونت کشاند. به عبارت دیگر: با واقعۀ سیاهکل ،دوران جدیدی در تاریخ روشنفکری ایران بوجود آمد که نه غنای فرهنگیِ روشنفکران عصر مشروطیّت را داشت و نه دارای شعور و آگاهی روشنفکران دوران رضاشاه بود.«مبارزه مسلحانه: هم استراتژی، هم تاکتیک» تیرِ خلاصی بود بر پیکرِ نیمه جانِ اندیشه و تعقّل سیاسی در ایران.[۴]

https://mirfetros.com

ali@mirfetros.com

۱- نگاه کنید به: اُمّت و امامت، علی شریعتی، صص ۴۷۰-۴۷۱،‌م. آ. ۲۶؛ اسلامشناسی، ج ۲، صص ۵۶-۵۷‌م. آ. ۱۷ یاد و یادآوران ص ۱۷۸،‌م. آ۷؛

به نقل از: ملاحظاتی در تاریخ ایران، علی میرفطروس، چاپ اول: ۱۳۸۸، چاپ چهارم، کانادا، ۲۰۰۱، صص۱۰۷-۱۰۸

۲- مقالۀ «تهاجم هنرمندانه به مبادی الحادی مدرن»، سید محمّد خاتمی، کیهان هوائی، ۲۷ خرداد ۱۳۶۶، ص ۲۶

۳- نگاه کنید به مذاکرات مجلس شانزدهم:

https://bit.ly/49Q1EyV

۴-در این باره نگاه کنید به مقالۀ نگارنده: سیاهکل و انقلاب اسلامی:اشاره ای به زمینه های نظریِ دو رویداد.

از سال‌های روحانیت مستقل تا روزگار حجت‌الاسلام مزدور / علیرضا نوری زاده

چرا مرجع اعلا حقوق‌بگیران دولت را شایسته امامت نمی‌داند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۴ آذر ۱۴۰۴ برابر با ۵ دِسامبر ۲۰۲۵ ۱۴:۱۵

دیدار آیت‌الله سیستانی با پاپ فرانسیس/ vaticannews

گو اینکه رژیم مثل همیشه، سعی کرد با مغلطه‌کاری و چهار کلمه که حکم آقای سیستانی شامل ایران نمی‌شود، آبروی امام‌جماعت‌های بی‌آبرو را به آنان بازگرداند، اما این حکم برخلاف اظهارات محمدرضا خان سیستانی، فرزند «در بیعت آقا»، فقط مشمول عراق و لبنان و … نمی‌شود، بلکه در درجه اول ایران، یگانه کشور با مذهب رسمی شیعه، را دربرمی‌گیرد.

استفتاء از آقای سیستانی بسیار کوتاه و پاسخ نیز کوتاه بود، اما همین کوتاه‌سخن رژیم را به توسل به داماد و آقازاده و مرید و… وادار کرد و رژیم جهل و جور و فساد یک هفته است در فضای مجازی، با ارتش سایبری و دارندگان سیم‌کارت‌های سفید، می‌کوشد نخست حکم سیستانی را «لغیرنا» یعنی «برای غیر از ما» جلوه دهد و بعد هم از کهولت سیستانی و درک نداشتن او از زمانه سخن به میان آورد.

اینک نص استفتاء و در پی آن، فتوای سیستانی را می‌آورم. پرسش این بود: «در برخی کشورهای اسلامی، دولت برای امام جماعت‌های مساجد حقوق ماهانه تعیین می‌کند و بخشی از آنان از روحانیون شیعه‌اند. نظر شریف شما دراین‌باره چیست؟»

ایشان در پاسخ فرمودند: «به مومنان، عزهم الله تعالی، توصیه می‌کنیم پشت سر کسی که حقوق دولتی دریافت می‌کند، نماز نخوانند. این نه از باب خدشه وارد کردن به او یا طعن در عدالت او است، بلکه برای آن است که این جایگاه‌ها و مواقف صاحبانشان از هرگونه دخالت احتمالی دولت‌ــ حتی در آینده‌ــ کاملا مصون بمانند.»

سوال این است که چرا استادان سیستانی یعنی خویی و حکیم و عبدالعلی السبزواری چنین فتوایی را قبل از سلطه فتنه خمینی صادر نکردند؟ اصولا جایگاه امام جمعه و جماعت و مسجد در زمان شاه فقید با امروز چه تفاوت‌هایی داشت؟

برای توضیح این مورد، ابتدا به مساجد در روزگار عزت و اعتبار دین نظری می‌اندازیم و بعد آن جایگاه را با جایگاه امروز مساجد و ائمه آن مقایسه می‌کنیم.

در پایتخت دولت شاهنشاهی، مساجدی با پیشینه تاریخی بودند که هم اعتبار تاریخی داشتند و هم جایگاه دینی.

‌ــ مسجد شاه تهران که پس از خمینی، نام او را گرفت، در زمان شکل‌گیری نهضت مشروطه با میزبانی از جلسه بازاریان پس از به چوب بسته شدن بازرگانان، نقش تاریخی خود را به‌خوبی ایفا کرد و بعدها نیز گهگاه به کانون بحران تبدیل می‌شد، اما همه‌گاه مسجد شاه بود و ماند.

ــ مسجد امین‌الدوله، موقوفه خاندان دکتر امینی، از معروف‌ترین مساجد تاریخی پایتخت بود و نزد اشراف و خاندان‌های سرشناس تهران جایگاه والایی داشت.

ــ‌مسجد جامع تهران نیز یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین مساجد پایتخت است. ساخت این مسجد در دوره پهلوی آغاز و پس از انقلاب اسلامی تکمیل شد. این مسجد به دلیل وسعت، طراحی معماری و اهمیت مذهبی، همواره موردتوجه مردم و گردشگران بود.

ــ مسجد سلطانی که نام خمینی را به‌عاریت بر پیشانی دارد، هم در دوران قاجار ساخته شد و یکی از نمونه‌های بارز معماری سنتی در تهران قدیم است. حیاط وسیع با ایوان‌های متقارن، کاشیکاری رنگارنگ و آیات قرآنی، گنبد و مناره‌های سنتی ایرانی از جلوه‌‌های جذاب آن برای بازدیدکنندگان است.

ــ‌ مسجد ارگ یکی از قدیمی‌ترین مساجد تهران است که قدمت آن به دوران قاجار بازمی‌گردد. این مسجد در قلب تهران قدیم واقع و به دلیل موقعیت تاریخی و معماری سنتی آن شناخته شده است.

ــ مسجد مدرسه سپهسالار در جنوب شرقی میدان بهارستان تهران و نزدیکی مجلس شورای ملی واقع است. این مسجد با مناره‌های بلند و گنبدی مرتفع با شگفتی‌هایی بی‌نظیر طراحی شد. سازندگان این بنا حاج میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی، صدراعظم دوران ناصرالدین شاه و برادرش، مشیرالدوله، بودند.

دیگر مساجد کهن تهران عبارت‌اند از مسجد چهل‌ستون، مسجد و مدرسه مروی، مدرسه مشیرالسلطنه در خیابان مولوی که بانی آن میرزا احمدخان مشیرالسلطنه، دولتمرد سرشناس دوره قاجار، بود.

در کنار این‌ها، مساجد تازه‌تری هم داشتیم که در مجالس یادبود و حتی روضه و خطابه، با گذاشتن صندلی و میز، حضور کراواتی‌ها و کارمندان و خانم‌های طبقات بالا را میسر می‌کردند. مثل مسجد مجد، مسجد امیرآباد شمالی، مسجد خیابان آپادانا، مسجد الجواد، مسجد قبا، مسجد دیبا و مسجد فخریه.

در مساجد مهم پایتخت که لباسی امروزین بر تن داشتند، دو خطیب سرشناس در صدر خطبا بودند و البته در مجالس ترحیم و عزاداری پادشاه در سه روز دهه اول محرم همیشه حاضر بودند.

یکی مرحوم دکتر عباس مهاجرانی بود که اینجا در لندن دور از خانه پدری چشم از جهان فروبست و دیگری زنده‌یاد دکتر سید محسن بهبهانی که به دستور صادق خلخالی، جلاد خمینی، و دست‌های خونین گروه شاهین، ساعت ۶ صبح نخستین نوروز انقلاب، در حال ادای فریضه فجر با شنیدن صدای در نماز را شکست و در را گشود، به این خیال که دردمندی نیازمند رو به سویش آورده است، اما پشت در دو جانی از کمیته ویژه مرگ خلخالی با چهار گلوله به حیات این اندیشمند بزرگوار که ده‌ها تن از نامداران دور خمینی زندگی‌شان را مدیون وساطت‌های او و دکتر مهاجرانی، بودند، کشته شد.

بعد از ربایش و مثله کردن مرحوم سیدجواد ذبیحی که بانگ قرآن و دعای سحرگاهی‌اش دل خاص و عام را می‌برد، حمید نامی، از جوانان انقلابی دورو بر خلخالی، به من زنگ زد که: «سید! سر جدت به دکتر مهاجرانی خبر بده امروز قصد جانش را دارند. به دکتر و برادرش زنگ زدم، جوابی نگرفتم.»

دکتر مهاجرانی مدیر مدرسه عالی کامپیوتری بود. با راننده‌ام بختیاری به مدرسه عالی کامپیوتری رفتیم. آنجا هم نبود. گفتم شاید دیر رسیده باشم. ترس جانم را گرفت. به روزنامه اطلاعات برگشتم و در صفحه اول همراه با تصویر دکتر، خبری با این مضمون در چاپ اول روزنامه منتشر کردم که «منابع بسیار نزدیک به آقای صادق خلخالی محرمانه به سرویس سیاسی اطلاعات گفتند حکم دستگیری خطیب سرشناس، دکتر عباس مهاجرانی، از سوی قاضی شرع صادر شده است».

دکتر مهاجرانی بارها در حضور بزرگان از جمله زنده‌یاد دکتر مصباح‌زاده، محمدعلی خان مسعودی، مرحوم جعفر رائد، دکتر رضا قاسمی و یک بار در حضور استاد یارشاطر، یادآور شد که یک خبر به‌موقع روزنامه اطلاعات باعث نجات جانم شد و گفت در زادگاهم بودم که برادرم خبر را پای تلفن برایم خواند. از همانجا شال‌وکلاه کردم و از سرزمینم خارج شدم.

دکتر بهبهانی علاوه بر اینکه استاد دانشگاه بود و محضر ازدواج و طلاق داشت و من و برادران و خواهرم و تقریبا همه فامیل را عقد کرده بود و از دوران دانشگاه با پدرم دوستی عمیق داشت، نقاشی ماهر هم بود و موسیقی را به شکل علمی می‌شناخت. از فرزندانش، احمد، نویسنده داستان‌های شب رادیو و سریال‌های «خانه‌به‌دوش» و «تلخ و شیرین»، جوانمرگ شد و پشت خودرو به خواب ابدی رفت. طه مجسمه‌ساز بزرگی است و کارهای سیمی و پرندگانش اعجاب‌آور است. دختر دکتر نیز موسیقی را از پدر به ارث برده و از بهترین نوازندگان تار و سه‌تار است.

مناجات او و زنده‌نام ایرج گرگین در ماه رمضان هرگز از خاطره‌ها محو نخواهد شد: «همه با هم به سوی خدا می‌رویم.»

به جز او و دکتر عباس مهاجرانی، در رادیو کنار مرحوم راشد، آن صدای ملکوتی شب‌های جمعه، حکمت آل‌آقا، مرحوم زین‌الدین و کمالی سبزواری را داشتیم. در روضه پادشاه نیز بهبهانی و مهاجرانی و سبزواری حضور داشتند. معمولا دکتر مهاجرانی از انتقاد به بعضی دستگاه‌ها ابایی نداشت و چون با صدق سخن می‌گفت، پادشاه سخنانش را با گشاده‌رویی گوش می‌داد و گاه دستوراتی صادر می‌کرد. از جمله افزایش بودجه مرکز اسلامی هامبورگ و دادن گذرنامه خدمت به دکتر بهشتی، رئیس مرکز، همچنین معافیت طلابی که متاهل بودند و بیش از یک فرزند داشتند از خدمت وظیفه، اما هم آنان که بدان‌ها خدمت کرده بود، قصد جانش را داشتند.

در میان مساجد، بعضی صبغه سیاسی داشتند. مثل حسینیه ارشاد، مسجد هدایت خیابان اسلامبول، پایگاه مرحوم طالقانی و مومنان نهضت آزادی، مسجد فخریه در امیریه نزدیک منیریه، حسینیه و مسجد مشیرالسلطنه که این آخری‌ها مرحوم جذبی پیر طریقت گنابادی، آنجا نماز عشق می‌گزارد. مسجد خانی‌آباد و مسجد لرزاده هم از مساجد پرتردد تهران بودند. در حاشیه و متن بازار، مسجد حاج سیدعزیزالله و مسجد ترک‌ها صاحب اعتبار و نام بودند.

مرحوم حاج آقا احمد خوانساری، ملای اول تهران، بود. او در سال ۱۳۴۲ به فلسفی، واعظ معروف دودوزه‌باز، اجازه ۱۰ شب سخنرانی در مسجد حاج سیدعزیزالله را داد و فلسفی بالای منبر، از خمینی ستایش کرد و چون مجلس شورای ملی دوره فترت را می‌گذراند، ادعا کرد به‌عنوان نماینده ملت، دولت مرحوم علم را به دلیل جنایت فیضیه استیضاح می‌کند.

یادم نمی‌رود یک شوهرخاله بازاری داشتم به نام یوسف. یکی از ۱۰ شب را با او پای منبر فلسفی نشستم و شبی که پلیس برای دستگیری‌اش وارد شد، از پشت‌بام فراری‌‌اش دادند. مرحوم آیت‌الله خوانساری که خمینی بارها به اعلمیت او اعتراف کرده بود، علی‌رغم ابراز همدردی با ۱۵خردادی‌های مصدوم و مقتول و دادن پول به خانواده‌هایشان، در سال ۱۳۴۲، وقتی خمینی بازداشت شد، حاضر نشد نامه آیات عظام آقایان شریعتمداری، میلانی، محمدتقی الاملی و مرعشی نجفی را تایید کند و این امر باعث کدورت بین آقای میلانی و گلپایگانی با خمینی شد که تا پایان عمر هر سه ادامه یافت.

گلپایگانی بر جسد خمینی نماز گزارد، اما با آنکه مرجع مسلم عصر بود، با برداشتن شرط مرجعیت از صفات رهبر، او را کنار زدند و سیدعلی خامنه‌ای، را بر کرسی ولایت جهل و جور و فساد نشاندند.

در عهد پهلوی دوم، طالقانی و سه‌چهارتا منبری درجه ۳ و ۴ مثل ناطق نوری و سیدعبدالرضا حجازی هرازگاه در مسجد هدایت، نغمه مخالف سرمی‌دادند. سیدعبدالرضا حجازی که به فرمان خمینی اعدام شد، چون گفتند شب‌ها دور منقل ادای خمینی را در می‌آورد، سردفتر هم بود و پیش از بازگشت خمینی، بر منبر، سنگ او را به سینه می‌زد. بعد از به کرسی خلافت نشستن خمینی، او و احمد خانه‌یکی شدند. احمد خمینی هر روز هفته منهای جمعه‌ها که با پدر و مادر و همسرش سر می‌کرد، به عزب‌خانه حجازی می‌رفت، اما روزی که دستگیر شد، احمد خود را پنهان کرد.

ابتدا گفته شد با قطب‌زاده، مناقبی و سرهنگ ورشوچی و سید مهدوی و داماد مرحوم شریعتمداری قصد براندازی داشتند. ری‌شهری در خدمت طرح مسکو ماموریت داشت همه نیروهای «ضد مسکو» را پاکسازی کند که کرد. حجازی در دادگاه بلبل خوشخوان ری‌شهری شد. پای مرحوم شریعتمداری را به میان کشید (آنچه خمینی می‌خواست).

خمینی نه‌تنها روحانیت را دولتی کرد، بلکه خیز برداشته بود همین بلا را بر سر مرجعیت هم بیاورد، منتها نتوانست، چون زمانش کوتاه بود. خامنه‌ای چیزی از مرجعیت مستقل به جا نگذاشت. ۸۰ هزار روضه‌خوان را با ضیاع و عقار و خدم و حشم و پاسدار، به امامت در استان و شهر و روستا فرستاد و هر اداره‌ای را تیول یک آخوند قرار داد.

بنابراین خیلی طبیعی است که وقتی مرجع اعلای شیعیان آخوند نماز جماعت مزدور حکومت را نفی می‌کند، آب در خوابگه مورچگان ریخته است. صبر کنید. این قصه سر دراز دارد. الان آخوندهای شیعه در سعودی و کویت و بحرین هم امامت اجاره‌ای را قبول ندارند. در واقع سیستانی در سال‌های پایانی عمر خود برگی به زمین زد که می‌تواند اعتبار مساجد و پیشنمازها را به روزگار پادشاهی بازگرداند که نه مسجد را دولتی کرد و نه آخوند را مزدور.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

هیثم علی طباطبایی که بود؟ / علیرضا نوری زاده

اسرائیل با کشتن هیثم به خامنه‌ای هشدار داد هر زمان اراده کنیم، بر سرتان نازل می‌شویم
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۶ آذر ۱۴۰۴ برابر با ۲۷ نُوامبر ۲۰۲۵ ۱۰:۱۵

در خانه پدری آنقدر صنم طباطبا داریم که یاسمن نیمه‌ایرانی‌ــ‌نیمه‌لبنانی در جمعشان گم است. چنین است که لبنانی‌ها این نام را «طبطبایی» می‌خوانند. در ایران، معمولا ساداتی را که از دو طرف به اهل بیت می‌رسند، طباطبایی می‌خوانند.

اگر کسی نسبش به فرزند حکیم و خردمند علی، امام اول شیعیان، یعنی محمد حنفیه، رهبر فرقه کیسانیه برسد، سید نیست. سید اصیل آن است که از بطن زهرا و پشت علی شکل گرفته باشد. این هیثم هم از این دست سادات بود.

قصه زندگی او شبیه به زندگی فرزندان آن سی‌چهل جوان مذهبی و بعضا چپ دهه ۱۳۴۰ است که برای آموزش نظامی و یادگیری فنون چریکی، نخست به اردن و بعد از ۱۹۷۰ به بیروت رفتند. اغلب این‌ها در بریگاد خارجی جنبش فتح در اردوگاه تل الزعتر آموزش دیدند. بعضی به ایران بازگشتند، شماری هم یا جذب «افواج المقاومه الاسلامیه» (امل بعدی ) شدند یا با شروع جنگ‌های داخلی در لبنان بین مسیحیان و فلسطینی‌ها و چپ‌های لبنان، سلاح را زمین گذاشتند و اغلب با دختری شیعه در جنوب لبنان ازدواج کردند و در مزرعه یا دکان پدر یا برادر همسرشان، مشغول به کار شدند.

پدر هیثم هم یکی از این‌ها بود. به قول دوستم، عماد الامین، هیثم در خانه پدربزرگ لبنانی‌اش به دنیا آمد و در مدرسه نبعه که بچه شیعه‌های طبقه متوسط آنجا درس می‌خواندند، دو سه سالی درس خواند. بعد با خانواده به صور رفت و همانجا بود که در مدرسه خلیل، با واژگانی تازه روبرو شد: شهید، مقاومت، امام موسی صدر، زعیم شیعیان، شیعه محروم از همه‌چیز با وجود داشتن اکثریت و… .

ذهنیت این کودک با این واژگان و سپس مجالس عاشورا به‌خصوص مجلس حسینیه صور با حضور امام صدر، شکل گرفت. در این زمان، همه جا سخن از انقلاب ایران بود، اما با غیب شدن امام موسی صدر در جریان سفر به لیبی، صفت یزید زمانه دربست نصیب سرهنگ معمر القذافی شد. چمران هم از لبنان رفت و حسین الحسینی، محبوب مردم لبنان، جایش را گرفت که با پیروزی انقلاب، سفری به ایران کرد تا ضمن دیدار با «امام تازه»، با چمران هم دیدار کند.

در اینجا لازم به توضیح است که حسین الحسینی، به هیچ روی زیر بار فشارهای تهران برای نظامی کردن جنوب لبنان و اعزام جوانان شیعه برای آموزش نظامی و عقیدتی نرفت و با تشکیل حزب‌الله مخالفت کرد. بعد از ورود نبیه بری به صحنه سیاست شیعیان و حمایت سوریه از بری، الحسینی از ریاست امل کنار رفت، اما همچنان رئیس پارلمان باقی ماند تا معجزه طائف و پایان جنگ داخلی لبنان را رقم زند. امروز او را در لبنان پدر طائف و استقلال نوین می‌خوانند. او آخرین سیاستمدار بزرگ شیعه لبنان بود که با خمینی بیعت نکرد و به کنار رفتن از پارلمان لبنان تن در داد.

حسین الحسینی در سخنرانی تاریخی خود، یادآور شد که لبنان فروشی نیست (اشاره به فشارهای سوریه برای استقرار ارتش در لبنان و تلاش‌های محتشمی‌پور، سفیر رژیم در دمشق برای مصادره اراده شیعه در لبنان). او در سال ۱۹۹۲ با سربلندی به ابدیت پیوست و نامش در جمع مردان استقلال لبنان به جا ماند.

هیثم علی طباطبایی معروف به ابوعلی طباطبایی در چنین فضایی رشد کرد و به مدرسه رفت و چون امل دیگر به سازمانی تا گلو وابسته به سوریه، بدل شده بود، گروه شباب یا نوجوانان امل به حزب‌الله پیوستند؛ جایی که ابوعلی با هادی، پسر حسن نصرالله، آشنا شد.

به گفته عمادالامین، دوست شیعه لبنانی‌ام و از مخالفان سرسخت حزب‌الله، هیثم و هادی با وجود تفاوت سنی، سخت به هم پیوند خوردند. هادی سال ۱۹۹۷ به دست اسرائیلی‌ها به قتل رسید، اما پیش از آن، هیثم را به پدر معرفی کرد.

مطابق یک فرمول ثبت‌شده، هیثم به تهران فرستاده شد. دو سال آموزش‌های نظامی سخت در مرکز آموزش ثارالله، آموزش قدس رشت، خاتم الانبیا و منجیل و آموزش ایدئولوژیک در قم، تهران و مشهد از او فرمانده‌ای آگاه و مقتدر و در عین حال مطیع حاج قاسم سلیمانی و حسن نصرالله ساخت. او دوستی دیرینه‌اش را با عماد مغنیه، فرمانده ارشد حزب‌الله لبنان، و علی کرک حفظ کرد. این هر دو پیش از او طعمه اسرائیلی‌ها شدند و او دوم آذر در حمله نیروی هوایی اسرائیل به آپارتمانی در حاره حریک بیروت به همراه یکی از فرماندهان سپاه معروف به حاج سبحان و چهار تن از معاونان و دستیارانش، کشته شد.

هیثم، فرمانده یگان رضوان که به ابوعلی طباطبایی یا «ابوعلی رضا» معروف بود، پس از نعیم قاسم، دومین مقام ارشد حزب‌الله از نظر رده بندی اداری و از نظر نقش عملیاتی، نفر اول محسوب می‌شد. خامنه‌ای بازتوانی و تقویت نظامی حزب‌الله را بر عهده او گذاشته بود و به همین دلیل مرگ او ضربه سنگین دیگری، نه فقط به حزب‌الله، که به شخص خامنه‌ای، تلقی می‌شود.

یادمان باشد نعیم قاسم همیشه یک روضه‌خوان و وکیل خامنه‌ای برای کسب وجوهات بود و هست و هیثم عملا جای نصرالله نشسته بود. بدین ترتیب اسرائیل طی یک سال اخیر سه رهبر حزب‌الله را کشته است: حسن نصرالله، هاشم صفی‌الدین و حالا هیثم الطباطبایی.

سوابق نظامی و خانوادگی

هیثم علی الطباطبایی مسئول بخش تهاجم یگان رضوان بود. وزارت خارجه آمریکا برای اطلاعات در مورد او تا پنج میلیون دلار پاداش گذاشته بود.

طباطبایی پس از کشته شدن علی کرکی، جایگزین او و فرمانده جبهه جنوبی حزب‌الله شد و نفر دوم حزب‌الله پس از نعیم قاسم بود. او در عملیات‌هایی علیه ارتش اسرائیل و متحدان آن شرکت داشت. از سال ۱۹۹۶ تا آزادسازی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، مسئول محور نبطیه و از فرماندهان عملیات اسارت در برکه‌النقار در مزارع شبعا بود. پس از آن، از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ مسئول محور الخیام شد و در جریان حمله ژوییه ۲۰۰۶، رویارویی‌ها با اسرائیل را فرماندهی کرد.

روایت مرگ

آوی اشکنازی، خبرنگار نزدیک به دولت اسرائیل، با تخصص ویژه در امور نظامی، کشتن هیثم را چنین وصف کرده است: این ترور با استفاده از یک جنگنده و با مهمات نقطه‌زن انجام گرفت و موشک یکی از طبقات ساختمان ۱۰ طبقه را هدف قرار داد. این خبرنگار همچنین اعلام کرد که ترور مذکور با موافقت مستقیم بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، انجام گرفت.

به نوشته او در روزنامه معتبر معاریو، با آنکه فرمانده نیروی هوایی اسرائیل اعلام کرد این مهمات برای هدف قرار دادن دقیق افراد استفاده شدند، وزارت بهداشت لبنان از کشته و زخمی‌ شدن بیش از ۲۱ نفر در این تهاجم سخن می‌گوید.

بنا بر گزارش منابع اسرائیلی، این فرمانده که به «مرد سایه» حزب‌الله معروف بود، کمی پیش‌تر از محل قبلی خود وارد طبقه چهارم ساختمان شد و در عرض یک ساعت با موشک هواپیمای اسرائیلی ترور شد.

واکنش مقام‌های رژیم به قتل هیثم البته مثل همیشه پر از شعار و تهدید بود؛ لاریجانی از مواجهه گفت و محسن رضایی، ملقب به «ابو شکست»، از پایان صبر و فرماندهان آبروباخته سپاه هم از انتقام.

نعیم هم ادعا کرد که به‌موقع جواب اسرائیل را خواهیم داد. با این همه ستاد فرماندهی کل سپاه بر این باور است که خویشتنداری موجب رستگاری است و تهدید مالیات ندارد. پس بچرخ تا بچرخیم.

از سید علی خامنه‌ای بیش از این انتظار نداشته باشید. اسرائیل با کشتن هیثم به خامنه‌ای هشدار داد هر زمان اراده کنیم، بر سرتان نازل می‌شویم. پیدا است که دوران غیبت صغرای «مقام معظم» تمدید خواهد شد و ملت همیشه‌در‌صحنه گرفتار بی‌برقی، بی‌آبی، هوای آلوده و تورم، دست به دعا است که هیثم‌ها هرچه زودتر شکار شوند و تعداد اعضای هیئت نان‌خورهای ولی فقیه در بیروت و یمن و نجف کمتر شود، شاید این وسط گرده نانی نیز به صاحبخانه ایرانی برسد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

انتخابات عراق؛ آیا حق‌کشی سال ۲۰۱۰ تکرار می‌شود؟ / علیرضا نوری زاده

السودانی درمکان نخست؛ المالکی به‌ دنبال زدوبند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۳۰ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۲۱ نُوامبر ۲۰۲۵ ۱۲:۴۵

مارس ۲۰۱۰ است. در دفتر نماینده دکتر ایاد علاوی در امان، پایتخت اردن، نشسته‌ام و با چند تن از اعضای فراکسیون ملی و سکولار او صحبت می‌کنم. از صمیم دل شادمانم که او انتخابات را برده است. شباهت‌های فکری او با دکتر بختیار شگفتی‌برانگیز است.

پیش از سرنگونی صدام، در نشستی که آقای خلیل‌زاد در لندن میزبانش بود، با چند تن از جمله مام جلال (طالبانی)، مسعود بارزانی، علامه بحرالعلوم، مرحوم عبدالمجید خوئی و دکتر ایاد علاوی گپ‌وگفت مفصلی داشتم. چه آرزوها که بعدها خاک شد، دکتر علاوی اما پر از امید و طرح بود. او دو بار از تله صدام حسین برای کشتنش و بار آخر با مسمومیت سنگین و یک سال بستری بودن در چند مرکز طبی بزرگ، به سلامت جسته بود. در فکر انتقام نبود. همه را حرمت می‌گذاشت و با همه در تعامل سازنده بود. با سقوط صدام، وقتی به نخست‌وزیری رسید، جرات کرد و سایه مقتدی صدر را که هم خدمت ولی فقیه می‌کرد و هم به قتل عبدالمجید خوئی متهم بود، از نجف برکند؛ آنچه تقدیر قلبی آیت‌الله سیستانی و روشنفکران عراقی را به دنبال داشت.

در انتخابات مارس ۲۰۱۰، همه شخصیت‌های ملی و سکولار عراق، حتی بعضی شیعیان، به ائتلاف او پیوستند. دکتر علاوی مطابق گزارش کمیسیون عالی انتخابات، با به دست آوردن ۹۱ کرسی برنده انتخابات شد. در حالی که نوری المالکی و همه نمازگزاران به سوی چهارراه آذربایجان «بیت مبارک» یا نمازشکسته‌ گزاران رو به قبله متحرک حاج قاسم سلیمانی، مانند عبدالعزیز حکیم و عامری و جعفری و حیدر عبادی و عادل عبدالمهدی و… ۸۰ کرسی داشتند.

علاوی از حمایت بارزانی، سنی‌ها، شیعیان سکولار و سایر گروه‌های قومی کوچک‌تر و نیز علامه بحرالعلوم و احزاب چپ از جمله حزب کمونیست عراق برخوردار بود. در حالی که نوری المالکی با کمک ابومهدی المهندس و حاج قاسم سلیمانی، هر روز کلکی تازه سوار می‌کرد تا جلو تشکیل کابینه دکتر علاوی را بگیرد.

عاقبت، این سفیر آمریکا بود که همراه برادر سردار کاظمی‌قمی، سفیر ولی فقیه، توافق کردند یک ملی وطن‌پرست با سابقه‌ای که دکتر علاوی داشت، به کار نمی‌آید، بلکه نوری المالکی، سردسته مریدان مقام ولایت، که بنده خانگی است و مطیع خسرو واشینگتن و خلیفه ام‌القرای تهران، به کارشان می‌آید (همین کار را سولیوان و پارسونز سفرای آمریکا و بریتانیا در جریان انقلاب خمینی، با دکتر بختیار کردند).

پس با هزار کلک، عبای ریاست‌الوزرایی را بار دیگر بر شانه نوری جواد المالکی الدعوه‌ای انداختند و خزانه عامره بدو سپردند که چهار سال بعد، خالی‌اش را تحویل جانشین خود بدهد.

حالا بعد از ۱۵ سال، ساره، دختر دکتر علاوی، در جمع زنان نماینده دوره جدید پارلمان حضور دارد و پدر با تحسین به دخترش می‌نگرد که در ائتلاف شیاع السودانی برگزیده شده است. نخست‌وزیر کنونی عراق امروز با نصف آرای ائتلاف ملی دکتر علاوی، ۱۵ سال بعد، به همان نقطه رسیده است. او و کاظمی، نخست‌وزیر قبلی، کوشیدند از رژیم ولایت فقیه فاصله بگیرند. حالا نوبت آزمودن بخت است.

آمریکای ترامپ ، آمریکای بارک حسین اوباما نیست. سید علی خامنه‌ای نیز در نهانگاهش در حسرت روزهایی است که در چهار پایتخت به نامش خطبه می‌خواندند و سکه می‌زدند، اما حالا بر منبر، لعنتش می‌کنند و سکه‌هایش فقط برای قاتلان و تروریست‌ها، مقبول است.

گزارش انتخابات عراق

کمیسیون عالی مستقل انتخابات عراق نتایج نهایی انتخابات پارلمانی عراق را پنج روز بعد از برگزاری اعلام می‌کند. میزان مشارکت رای‌دهندگان بیش از ۵۶ درصد است. در همین حال، «چارچوب هماهنگی» شیعیان خود را بزرگ‌ترین بلوک پارلمان اعلام می‌کند.

کمیسیون اعلام می‌کند که نتایج نهایی نشان می‌دهد که «ائتلاف بازسازی و توسعه» به رهبری محمد شیاع السودانی، نخست‌وزیر، در پارلمان جدید ۴۶ کرسی از۳۲۹ کرسی را به دست آورده است. حزب «پیشرفت» به رهبری محمد الحلبوسی، رئیس سابق پارلمان، در ائتلاف اهل سنت با ۳۶ کرسی در جایگاه دوم است و پس از آن، ائتلاف دولت قانون (!) به رهبری نوری المالکی با ۲۹ کرسی قرار می‌گیرد. بلوک «صادقون» به رهبری قیس الخزعلی هم ۲۸ کرسی و حزب دموکرات کردستان به رهبری مسعود بارزانی ۲۷ کرسی به دست آورده‌اند.

در مجموع، ائتلاف‌ها و فهرست‌های شیعه ۱۸۷ کرسی، فهرست‌های سنی ۷۷ کرسی و فهرست‌های کرد ۵۶ کرسی به دست آوردند؛ علاوه بر کرسی‌هایی که به سهمیه زنان اختصاص داده شد.

چارچوب هماهنگی (شامل نیروهای شیعه) عصر روز اعلام نتایج با حضور السودانی جلسه‌ای برگزار کرد، اما جلسات بعدی بدون حضور او تشکیل شد (و می‌شود). در مقابل، السودانی گرم گپ‌وگفت با کردها، سنی‌ها، سایر گروه‌های قومی و مذهبی کوچک‌تر و گروه زنان مستقل است. ساره علاوی هم در این تلاش، نقش ویژه‌ای دارد.

بزرگ‌ترین بلوک پارلمان حق انتخاب رئیس‌جمهوری، رئیس پارلمان و دو معاون آن‌ها و همچنین معرفی نخست‌وزیر را خواهد داشت. طبق رویه‌های قانون اساسی، برای انتخاب روسای‌جمهوری عراق و تشکیل دولت جدید برای دوره ششم پارلمان در چهار سال آینده، رئیس‌جمهوری، باید ظرف ۱۵ روز پس از تایید نتایج انتخابات و اسامی ۳۲۹ نماینده جدید پارلمان از سوی دادگاه عالی عراق، اعضای پارلمان را برای تشکیل جلسه فرا بخواند.

یادآور می‌شویم که در پارلمان ۳۲۹ عضوی عراق، هیچ حزبی به‌تنهایی قادر به تشکیل دولت نیست. این امر احزاب را مجبور می‌کند تا با سایر گروه‌ها ائتلاف کنند تا بزرگ‌ترین بلوک‌ها مسئولیت تشکیل دولت را عهده‌دار شود؛ فرایندی پرخطر که اغلب ماه‌ها طول می‌کشد.

در پارلمان جدید، چندین حزب اصلی طرفدار رژیم ولایت فقیه نسبت به انتخابات ۲۰۲۱ کرسی‌های بیشتری به دست آوردند، مانند جنبش صادقون به رهبری قیس الخزعلی، رهبر فراکسیون عصائب اهل حق (۲۷ کرسی در مقایسه با ۱۵ کرسی در سال ۲۰۲۱) و سازمان بدر به رهبری هادی العامری که ۲۱ کرسی (۱۶ کرسی در سال ۲۰۲۱) به دست آورد. این سازمان یکی از بزرگ‌ترین فراکسیون‌های طرفدار رژیم ولایت فقیه است. تعداد کرسی‌های ائتلاف نیروهای ملی به رهبری سیاست‌مدار و روحانی آل حکیم عمار، که رهبری اردوگاه میانه‌روهای شیعه را بر عهده دارد، از چهار کرسی در سال ۲۰۲۱ به ۱۸ کرسی در سال ۲۰۲۵ افزایش یافت.

از زمان اولین انتخابات چندحزبی در عراق در سال ۲۰۰۵، دو سال پس از حمله آمریکا که به سرنگونی رژیم صدام حسین منجر شد، نخست‌وزیر عراق شیعه، رئیس‌جمهوری کرد و رئیس پارلمان سنی بوده‌اند؛ آنچه بر اساس یک سیستم سهمیه‌بندی میان نیروهای سیاسی بانفوذ صورت می‌گیرد.

نامزدهای مقام ریاست‌جمهوری هنوز مشخص نشده‌اند، اما به طور غیررسمی از فواد حسین، دکتر برهم صالح، رئیس‌جمهوری سابق و برجسته‌ترین دولتمرد روشنفکر کرد، هوشیار زیباری، وزیر خارجه و دارایی پیشین و دایی مسعود بارزانی و جمال رشید نام برده می‌شود.

انتخابات عراق در واقع مقدمه انتخابات لبنان در ماه مه و انتخابات اسرائیل در ماه ژوئن است. طرح خاورمیانه جدید با این سه انتخابات و استقرار نیروهای بین‌المللی در غزه، همراه با برداشته شدن گام‌های موثر در جهت برپایی دولت مستقل فلسطینی و بازی باخت‌باخت خامنه‌ای، از فرا رسیدن عصری تازه در منطقه خبر می‌دهد.

شاهزاده محمد بن سلمان بر اسب قدرت رو به آینده می‌راند. او معنای خاورمیانه نوین را درک می‌کند. در واشینگتن قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند، چنانکه شاه فقید در دهه ۱۹۷۰ در واشنگتن قدر می‌دید و بر صدر می‌نشست و ریچارد نیکسون هواپیماهای اف۱۴ را پیش از تحویل به نیروی هوایی آمریکا، به نیروی هوایی شاهنشاهی می‌فروخت.

امروز شاهزاده بن سلمان هم با قراردادهای بزرگ (مثل قرارداد خرید جنگنده‌های اف۳۵) با سربلندی به میهنش بازمی‌گردد و سیدعلی خامنه‌ای در نهانگاه، به خود می‌پیچد که حالا رئیس‌جمهوری‌اش دست توسل به سوی ولیعهد سعودی دراز می‌کند و از او مدد می‌طلبد که نزد ترامپ، شفاعت از مقام ولایت را فراموش نکند.

حقا که روزگار غریبی است.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.