یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

دگرگونی خاورمیانه با سقوط اسد و خامنه ای

جلال ایجادی
حماس نابود شد، حزب الله تخریب شد، رژیم اسد سرنگون شد، رژیم خامنه ای در آستانه سقوط قرارگرفت. هلال شیعه ویران شد و بازوی مسلح منطقه ای جمهوری اسلامی در بخش وسیع اش متلاشی گردید. در یکسالی که گذشت منطقه خاورمیانه دگرگون شد و تناسب قوای همیشگی آن بهم ریخت. رژیم خامنه ای و رژیم پوتین ضربه شدید خورده و مجبور به اتخاذ استراتژی «حفظ بقای حداقلی» شدند. آمریکا با حمایت کشورهای عربی در موضع هژمونی طلبانه تازه قرار گرفت. اسرائیل برهم زننده جغرافیای سیاسی موجود شد. رژیم ترکیه خواهان نقشه استراتژی تازه در خاورمیانه شد و طرفداران خود را در قدرت نشاند. در این سلسله رویدادهای پرشتاب آیا رژیم خامنه ای مورد هدف قرار گرفته است؟
نابودی رژیم اسد
رژیم اسد ستون فقرات هلال شیعه بود که ایران را به لبنان وصل می کرد ولی در طی ۱۰ روز کاملن نابود شد. ماشین سرکوب و فساد اسد با سرعت فروریخت. دیکتاتورها به اعتبار پول و نیروی نظامی و مشتی چاپلوس و بیشرف، فکر میکنند ابدی هستند. آنها در خلوت خود نگران واکنش شورشی جامعه و کودتاچیان و سوء قصد احتمالی به جان خود هستند. ولی دروغ می گویند و ترس خود را پنهان می کنند. جاه طلبی و کوربینی آنها مقاومت می کند و لحظه سقوط بازگشت ناپذیر برای آنها در دقیقه های پایانی حس می شود. تا آن لحظه پایانی، دیکتاتورهای خاورمیانه ای با سرکوب وحشیانه و با ایدئولوژی اسلامی گندیده، خود را در قدرت نگه می دارند.
شورشیان سوری، به رهبری گروه جهادی هیئت تحریر الشام و مخالفان رژیم بشار اسد، دیکتاتور سوریه، در عرض ۷۲ ساعت توانستند شهر حلب، دومین شهر پرجمعیت پس از دمشق، را پس از سال‌ها بن‌بست استراتژیک تصرف کنند. جریان اسلامگرا هیئت تحریر الشام سال‌هاست که منطقه ادلب را در کنترل داشت و ظرفیت‌های نظامی خود را برای آماده‌سازی چنین حمله‌ای تقویت نموده بود. این گروه یک تشکیلات نظامی حرفه‌ای تحت مدیریت جهادی ها و افسران جداشده از ارتش سوریه بوده، از نظر ایدئولوژیکی اسلامگرا بوده و بخشی از آنها جزو جریان تروریستی القاعده بوده اند.
شورشیان مدعی بودند شورش آنها بخاطر نقض توافق آتش‌بس سال ۲۰۱۹ بین روسیه، حامی رژیم اسد، و ترکیه، حامی برخی گروه‌های شورشی در شمال سوریه، تلقی می شود. این شورشیان اسلامی ادامه مخالفان اسد از سال ۲۰۱۱ و نیز بنیادگرایان القاعده و عناصر «میهنی اسلامی» می باشند. در سوریه گروهنبدی های نظامی فعال بودند: گروهبندی ارتش ملی سوریه با ائتلاف ارتش آزاد سوریه و گروههای جهادی تندرو مانند اهل الشام، لوا سلطان مراد، جبهه الشامیه، فلیق الشام، لواالمعتصم. این گروهبندی بیشتر در شمال و شمال شرقی سوریه مانند عفرین، اعزاز الباب هستند. گروهبندی هیئت تحریر الشام و گروه های ائتلافی که بیشتر در شمال غربی سوریه مستقر بودند. در میان آنان گروه جبهه النصره شاخه القاعده بوده که مدعی تغییر سیاست است. منطقه خاورمیانه بطور عمده جریانهایی متکی بر فاشیسم اسلامی و قرآنی می آفریند و اگرهم اسلامیسم حاد پایه بینش جریانهای سیاسی نباشد ولی اغلب در این فقر فرهنگی، با طاعون اسلام خود را تعریف می کنند.
هیئت تحریر الشام در منطقه ادلب بود و تا سال ۲۰۲۰ حدود ۹۰۰۰ کیلومتر مربع را زیر کنترل داشت. در زمانی که رژیم خامنه ای و روس‌ها تلاش کردند تا حضور این جریان را در این منطقه از بین ببرند. این جریان به ابزاری برای نفوذ ترکیه تبدیل شد. ترک‌ها با فرستادن ۱۰ هزار نیرو، مانع از حمله روس‌ها و ایرانی‌ها در منطقه ادلب شدند. بمرور مرزها تثبیت شد و دیگر به هیت تحریر تعرضی نشد. این منطقه در ادلب تحت حکومت ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام قرار داشت. این سازمان شاخه‌ای از القاعده محسوب می‌شود، هرچند از سال ۲۰۱۶ هیچ بیعتی با القاعده انجام نداد و استقلال خود را اعلام نمود، ولی ایدئولوژی آن مشابه ایدئولوژی القاعده یا داعش است. با این حال، برخلاف داعش، آنها یک مدل حکومتی اسلامی سنتی را پذیرفته‌اند. حکومت آنها «امارت اسلامی» نامیده‌ شد و آنها خود را آماده نمودند تا به مناطق دیگر تعرض کرده و حکومت اسد را منقرض کنند.

عوامل شتاب در فروپاشی
رژیم اسد به زور حمایت پوتین و خامنه ای بر سرکار بود ولی از درون پوسیده و کرم خورده بود. تغییر تناسب قوا در منطقه، مذاکره پشت پرده آمریکا و ترکیه و شورش ادلب کار را تمام کرد. ابتکار شورش نتیجه اقدام گروهنبدی هیئت تحریر الشام در شمال غربی بود یعنی آنجائیکه ترک ها مستقر بودند. ولی یک سری عوامل همسو شدند تا بشار اسد فرار کند. باید پرسید عوامل همسو و تشویقی حمله سریع این شورشیان کدامند؟
یکم، موفقیت حمله شورشیان و فروپاشی نیروهای نظامی رژیم اسد، نتیجه کارآمدی عملیات نظامی اسرائیل علیه حماس و سپس علیه گروه تروریستی شیعه لبنانی حزب‌الله متحد رژیم اسلامی ایران از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به بعد می باشد. نابودی رهبری حزب الله و تخریب بخش وسیعی از امکانان نظامی و سلسله مراتب درونی حزب الله منجر به ضعف حزب الله در سوریه شد. برخی از نیروهای تروریستی حزب‌الله و شبه‌نظامیان شیعه از سوریه به لبنان منتقل شدند تا با عملیات زمینی اسرائیل مقابله کنند. کاهش قدرت نظامی حزب‌الله در سوریه و شکست حزب الله در لبنان و تشتت نظامیان خامنه ای در منطقه پایه های رژیم اسد را لرزانید.
دوم، علاوه بر دلیل بالا، تجاوز روسیه به اکرائین نیز منجر به تضعیف قوای نظامی روسها در خاورمیانه شد. روسیه سه سال است که در جنگ تجاوزی به اوکراین متمرکز شده و نیروها و امکانات خود را در سوریه کاهش داده بود. روسیه در سوریه منافع متعددی دارد و از جمله روسها دارای دو پایگاه نظامی در غرب این کشور است. در ابتدای شورش روسیه جنگنده های خود را علیه مواضع شورشیان بکارگرفت ولی از آنجایی که توانایی گذشته را نداشت و تصمیم در مذاکرات پشت پرده را می دانست، رژیم اسد را رها کرد.
سوم، رژیم بشار اسد که از سال ۲۰۰۰ در قدرت بود پیوسته مردم سوریه را سرکوب کرده و نزدیک نیم میلیون انسان را کشت. همین رژیم در ۲۰۱۱ همزمان با بهار عربی اپوزیسیون کشور را مورد حمله وحشیانه قرار داد و برای این امر از حمایت عملی سپاه قدس و قاسم سلیمانی برخوردار بود. گورهای دسته جمعی در سوریه محصول جنایت مشترک خامنه ای و اسد است. شکنندگی و گسیختگی وضعیت دولت استبدادی اسد و پاشیدگی قوای نظامی و فقدان انگیزه سربازان اسد در مناطق شمالی و بیزاری مردم سوریه نسبت به خاندان اسد، علت دیگری در تشویق حمله شورشیان تا تصرف دمشق بود.

خامنه ای بازنده در آستانه سقوط
چهارم، خامنه ای در حلقه تنگ قرار گرفت. در زمان دولت تازه دونالد ترامپ، رژیم دینی حاکم در ایران با تحریم‌های بیشتر و فشار اقتصادی شدیدتری مواجه خواهد شد و به احتمال قوی میزان فروش نفت صادراتی که در حال حاضر یک و نیم میلیون در روز است افت شدید خواهد کرد. این عامل ترمز بزرگی در هزینه های اتمی و نظامی پدید می آورد. البته رژیم خامنه ای اقدام می کند تا حشدشعبی عراقی را به سازماندهی جدیدی برساند و حزب الله سامان دهد. ولی آمریکایی ها و اسرائیلی ها تمام حرکت های رژیم اسلامی را زیر نظر دارند. با تصرف قدرت توسط شورشیان اسلامگرا در دمشق، اسرائیل مراکز نظامی اسد و وسایل جنگی بافی مانده را بمباران کرد و نابود ساخت. افزون برآن، پایگاه های جمهوری اسلامی و انبارهای مهمات سپاه قدس در اسرائیل مورد حمله اسرائیل قرار گرفت. راه ارتباطی حمل و نقل قوای نظامی سپاه قدس توسط آمریکا و اسرائیل بسته شد. سوریه دیگر پایگاه رژیم خامنه ای و حزب الله نیست. بنابراین نیروهای سپاه قدس شکست فاحش خورده و عقب نشینی نموده و نظامیان پاسدار و بسیجی بسوی عراق گریختند.
یکی از فرماندهان شورشیان اسلامگرا می گوید: «ما به ایران اجازه نخواهیم داد در مناطق ما بجنگند و نخواهیم گذاشت ایرانی‌ها در اینجا مستقر شوند و اجازه نمی دهیم از شبه‌نظامیان ایرانی برای انجام اقدامات خصمانه علیه مناطقی که ما آزاد کرده‌ایم، چه در ادلب و چه در استان حلب، حمایت کنند. ما به حزب‌الله اجازه نخواهیم داد در مناطق ما بجنگد.» رهبر شورشیان، جولانی گفت ایران سوریه را به مزرعه خود تبدیل نموده بود و رژیم ایران برای سوریه فسادآور بود.
آخوند خامنه ای فکر می کرد که سیاست استعماری اش در منطقه برای همیشه پیروز است. با توجه به نابودی حماس و ضربه مهلک به حزب الله و حمله هوائی اسرائیل به مراکز نظامی رژیم ولایت فقیهی در ایران و در سوریه، خامنه ای در موقعیت دفاعی عقب‌نشینی و درماندگی قرار گرف، زیرا اهرمهای بازدارنده مؤثر خود علیه اسرائیل، یعنی حماس و حزب‌الله و رژیم اسد، را از دست داد. در حمله هوایی اسرائیل در ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴ رژیم ایران از سیستم پدافندی محروم گشت. از بازوی مسلح رژیم خامنه ای در منطقه یک شبح باید مانده است. عراقی ها خواهان جلوگیری از فعالیت نظامی و تعرضی حشدشعبی شده و اختلافات درونی آنها رشد یافته است. علیرغم تلاش مذبوحانه احتمالی مجدد برای بازسازی، این شرایط شکست قطعی منطقه ای جمهوری اسلامی است. سوریه ستون فقرات هلال شیعه بود و رژیم خامنه ای بیش از ۵۰ میلیارد دلار در سوریه هزینه کرد تا استعمار هژمونیستی منطقه ای ادامه یابد. هرچند که حشدشعبی و حوثی ها فعال هستند ولی بحران های درونی آنها سرباز کرده و آنها انگیزه اولیه خود را از دست داده اند. البته این نیروها مزدور هستند و با پول های کلان رژیم ایران به حیات خود ادامه می دهند ولی آنها تنها هستند و ورشکستگی رژیم را می بینند. بازسازی هلال شیعه دیگر ممکن نیست و با توجه به ناتوانی ساختاری رژیم و روند فروپاشی آن و نیز کنترل مشترک آمریکا و اسرائیل و ترکیه، دیگر فرصتی باقی نمانده است.

بازی مشترک ترکها و آمریکایی ها
سقوط رژیم اسد به نفع منافع غربی‌ها تمام شد زیرا روسیه و خامنه ای باختند. در واقع، ما شاهد یک بازآفرینی از زورآزمایی میان کشورهای غربی و ترکیه از یکسو و از سوی دیگر روسیه و ایران در خاک سوریه بودیم. در این شرایط باید منافع مبهم و دشوار ترکیه را نیز در نظر داشت. حتی در جریان جنگ علیه داعش، ترکیه هرگز نتوانست و یا نمی خواست موقعیت خود را به‌ روشنی مشخص کند، زیرا سیاست‌های این کشور تحت تأثیر اخوان‌المسلمین و حزب عدالت و توسعه اردوغان قرار دارد. این حزب ضد اسرائیلی است، اما در عین حال نمی‌تواند این رویکرد را آشکارا و مستقیم پیش ببرد، زیرا ترکیه عضو پیمان ناتو است و پیش از به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه، روابط خود با اسرائیل را عادی کرده بود. این تضادها، وضعیت را بسیار پیچیده کرده است. ترکیه در واقع یک گره از پارادوکس‌های سیاسی است. هیئت تحریر الشام یک ابزار ماهواره‌ای ترکیه است و ترکیه در پی کنترل و سرکوب کردها می باشد و در ضمن در رویای امپراتوی عثمانی است.
ایالات متحده نیز با دولت منطقه ادلب روابطی داشته و احتمالاً با هیئت تحریر الشام در ارتباط است. بسیاری از کارشناسان معتقدند زمانی که ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، در ۲۷ اکتبر ۲۰۱۹ توسط یک نیروی کماندویی آمریکایی کشته شد این امر در منطقه ادلب بود. بنابراین این قتل با هماهنگی قبلی میان آمریکائی ها و افراد هیئت تحریر الشام صورت گرفته است. آمریکا در حال حاضر دارای ۹۰۰ نظامی در سوریه است. دونالد ترامپ از سیاست ترکیه برای سرنگونی اسد حمایت می کند ولی نگران حمله ارتش ترک علیه کردها می باشد. در سالهای پیش آمریکا در جستجوی بیرون رفتن از منطقه و تمرکز در دریای چین بود ولی رویدادهای منطقه و اتحاد با اسرائیل و حل کردن مسئله ایران، نظر آنها را تغییر داد. اسرائیل با تمام پیروزی های نظامی در پی حمله به مراکز هسته ایران است. این سیاست میتواند مورد توافق آمریکا باشد. فقط عقب نشینی قطعی خامنه ای با کنارنهادن سیاست نظامی هسته ای و سیاست موشکی، می تواند رضایت آمریکا را جلب کند. در ایران با توجه به وضع کنونی، تشدید سرکوب زنان برای حجاب اسلامی، قحطی گاز برای خانواده ها و کارخانه ها، نفرت مردم نسبت به حکومت خامنه ای، پروازهای ناشناس شبانه، نابودی سیستم پدافند ضد هوائی، روحیه ضدآخوند و نفرت روزافزون از اسلام و شیعه گری و غیره، جز عناصر تشدید شکنندگی و فلاکت رژیم ولایت فقیهی معنای دیگری ندارد.
ملت ما دمکراسی و حکومت لائیک می طلبد و همیشه در تاریخ خود نشان داده که شایستگی در تغییر و مبارزه علیه نظام توتالیتر اسلامی دارد. دمکراسی محصول آگاهی شهروندانه و اقدام ملتی آگاه خواهد بود که سرنوشت خود را تعیین می کند. شرایط بین المللی می تواند تسریع کننده تغییر سیاسی باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————————
جلال ایجادی در کتابهای گوناگون در باره اسلام و قرآن و تروریسم اسلامی و نیز جنبش های اجتماعی در جهان و انقلاب های ایران نوشته است. آخرین کتاب او «انقلاب برای گسست، جامعه شناسی انقلاب زن زندگی آزادی»، ۳۳۰صفحه انتشارات فروغ. این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیب‌ها و دگرگونی‌های جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزی‌ها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است. جلال ایجادی هر هفته پنج برنامه تلویزیونی در زمینه انقلاب، لائیسیته، دمکراسی، فلسفه، جامعه شناسی و نقد قرآن و اسلام، تهیه و پخش می کند. این برنامه ها را در یوتوب میتوانید مشاهده کنید. ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. بزودی کتاب تازه ای به نام «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران» از جلال ایجادی توسط انتشارات فروغ منتشر می شود.

رویای دمشقی تعبیر شد / علیرضا نوری زاده

ولی فقیه، مردم سوریه را نمی‌بیند که اگرچه در زندان‌های اسد برای فرزندانشان اشک می‌ریزند، هم‌زمان سرنگونی او را جشن گرفته‌اند
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ دِسامبر ۲۰۲۴ ۸:۰۰

دیدار بشار اسد با علی خامنه‌ای‌ــ khamenei.ir

دو تصویر را در سال‌های تبعیدی هرگز از یاد نخواهم برد. چنانکه نخستین جنایت خمینی بر بام مدرسه رفاه که عنوان «شب ژنرال‌ها» بر آن گذاشتم، هرگز از خاطرم محو نخواهد شد.

تصویر اول

شب نخست بغدادی بود. در میان دود و آتش و خون و جنازه‌های پاره‌پاره، ساختمان‌های ویران، انتحاری‌ها، شبه‌نظامی‌ها، حکیم، مقتدی صدر، ابوزهرمار بغدادی و ابو حقه‌باز تکریتی؛ اما زن و مرد و پیر و جوان در چهارسوی عراق تا صبح خواندند و پای کوفتند و رقصیدند و یگانه شدند.

جمعه شب، دخترکی جوان با صدایی جادویی در بیروت به نام وطن زخمی و پردردش، عراق، از عشق خواند و از آزادی، از آبادی و امید، از دجله خواند و از فرات، از حمورابی و نازک الملائکه. شذی حسون دختر ۲۶ ساله عراقی با آرای هفت میلیون عراقی در مسابقه «استار آکادمی» که همه ساله بین هنرمندان جوان و جویای نام برگزار می‌شود، برنده شد و تاج هنرمند جوان سال را بر سر گذاشت. پیش از ۱۰۰ میلیون عرب و میلیون‌ها غیرعرب که از ماه‌ها پیش همه هفته این برنامه را دنبال می‌کردند جمعه شب با اعلام پیروزی شذی اشک شوق ریختند.

شذی کاری را که دولتمردان عراقی از آن عاجز بودند، به نحو تحسین‌‌برانگیزی انجام داد. لحظاتی پس از پیروزی او، مردم عراق، کرد و شیعه و سنی، مسیحی و صائبه و ایزدی، در اربیل کرد و تکریت و رمادی سنی‌نشین تا بصره و نجف شیعه‌نشین و بغداد مجروح پردرد، به خیابان‌ها ریختند و با سرود و آواز با درآغوش کشیدن یکدیگر، همدلی و همبستگی و وحدت ملی خود را نشان دادند.

دخترک جوان موفق شد در چهارمین سال مسابقات استار آکادمی بر رقبای مصری، لبنانی و تونسی خود پیروز شود. در نجف، که دکان‌داران دین و وابستگان به والیان فقیه از هر نوع و ملت، چهره شهر را سیاه‌‌پوش و وحشت‌‌زده کرده‌اند، صدها جوان به خیابان‌ها ریختند و این بار به جای بالا بردن تصاویر خامنه‌ای و خمینی و سیستانی و مقتدی صدر و عبدالعزیز حکیم، تصاویر شذی حسون را بالا بردند و فریاد زدند: درود بر الهه عشق و آواز! مرگ بر گلوله و استبداد دینی!

جمعه شب، عراق یک بار دیگر اعتبارش را به‌عنوان سرزمین عشق و آواز و شعر، خانه فرزدق و اسحاق موصلی و بدر شاکر السیاب و جواهری، کاظم الساهر و نازک ‌الملائکه، به دست آورده بود.

تصویر دوم

در شبکه الحدث می‌توان مرور لحظه به لحظه رویدادهای سوریه را دنبال کرد. تلفنم را به بستر می‌برم .الحدث برقرار است و گوش نیمه‌خواب در انتظار خبری که نمی‌شود تا بامداد به آن بی‌توجهی کرد. سوریه در بیم و امید. این جولانی سوری لاغر با انبوهی از خشم و ریش چطور این‌قدر مهربان است؟ همان اول کار لقب رعب‌آورش را با خاطره رژیم اسد در زباله می‌اندازد و می‌شود احمد الشرع.

وزیر خارجه ترکیه می‌گوید ما این‌ها را تعلیم داده‌ایم و با اصول زمامداری آشنایشان کرده‌ایم. اما اگر طرف جنمش را نداشت و دردهای ملتش را درک نمی‌کرد، آیا همان روز اول از پوشش آزاد زنان می‌گفت و با وزرای پیشین می‌نشست و جهان را به شگفتی وامی‌داشت تا جایی که فقط سیدعلی خامنه‌ای درمانده سر تا‌ پا شکست و بشار اسد، او را تروریست بخوانند و در روضه برای بشار جنایتکار، آواز در دهد که: «در سوریه، شهید سلیمانی یک گروه چند هزار نفری از جوان‌های خود آن‌ها را آموزش داد، مسلح کرد، سازماندهی کرد، آماده‌شان کرد و ایستادند. بعد البته خب بعدها، متاسفانه بعضی از خود مسئولان نظامی آن کشور ایراد درست کردند، مشکل درست کردند، چیزی که به نفع خودشان بود، از آن صرف‌نظر کردند، متاسفانه… نباید تردید کرد که آنچه در سوریه اتفاق افتاد، محصول یک نقشه مشترک آمریکایی و صهیونیستی است. بله، یک دولت همسایه سوریه [ترکیه] نقش آشکاری را در این زمینه ایفا می‌کند و ایفا کرد، الان هم ایفا می‌کند‌. این را همه می‌بینند، ولی عامل اصلی توطئه‌گر و نقشه‌کش اصلی و اتاق فرمان اصلی در آمریکا و رژیم صهیونیستی است. قرائنی داریم.»

ولی فقیه، مردم سوریه را نمی‌بیند که اگرچه در زندان‌های اسد برای فرزندانشان اشک می‌ریزند، هم‌زمان سرنگونی او را جشن گرفته‌اند. این دمشق است. «قلب العروبه النابض» (قلب تپنده عرب). این حما و حمص و لاذقیه است که جای مزار شهیدان را گل می‌گذارند و پرستوهای بال‌سپید هم در آسمان به رقص آمده‌اند. این‌ها تصاویر فردای ما است. در چهارسوی خانه پدری.

بعضی هنوز هم تردید دارند که از اسلام ناب انقلابی محمدی جز مرگ و ویرانی ندیده‌اند. کاش نزار قبانی زنده بود و می‌خواند:

رویای دمشقی‌ام تعبیر شد
هان بر اسب سپیدش می‌آید
صدایش کن شازده رهایی
نگاه کن همه پنجره‌های دمشق به مقدمت
سرود می‌خوانند

به‌عنوان کسی که در محیطی اسلامی نشوونما کرده و به‌ویژه با فرهنگ و فقه شیعی از نزدیک آشنا است، علاقه‌مندم این سوال را مطرح کنم: در همه تاریخ اسلامی، استبداد و مستبدین محکوم بوده و ملعون به شمار رفته‌اند و در همه تاریخ اسلام، شیعیان در صف نخست مخالفان استبداد و ظلم بوده‌اند. به همین دلیل نیز بسیاری‌شان به قتل رسیدند، یا تحت آزار و شکنجه و حبس قرار گرفتند. حال چگونه است که قربانیان قرون وقتی به قدرت می‌رسند، همان می‌کنند که جلادان دیروز با آن‌ها می‌کردند؟

آیا شیعیان در معنای ژرف، در طول تاریخ مبشران و مدافعان آزادی اندیشه نبودند؟ آیا نخستین نشان طغیان یک حکم و اعمال وحشیانه‌اش، با تحمیل عقیده و اندیشه و ایدئولوژی آغاز نمی‌شد؟ آیا شیعیان همه‌گاه در برابر طغیان، استبداد و ظلم ایستادگی نمی‌کردند؟ حال چه شده است که امروز گروهی از شیعیان آن می‌کنند که تا دیروز از سوی شیعیان تقبیح می‌شد و مذموم به شمار می‌رفت؟

چگونه آدمی (خامنه‌ای) جرئت می‌کند خود را سخنگوی خدا بداند و نماینده او در زمین و مدافع او؟ بدترین وجهی که ارتباط انسان با خدا وجود دارد، خدا را به ملک شخصی خود تبدیل کردن است؛ چنان که در قرون وسطی کشیشان می‌کردند. نگرشی که به قربانی کردن انسان‌ها و به اسارت درآوردنشان منجر شد.

آیا می دانستید ایران نژاد پرست ترین کشور جهان است؟

پیشگفتار

قبل از اینکه “خون آریایی تان” از عنوان (تیتر) بالا به جوش بیاید, بگذارید صادقانه به شما بگویم تا امروز من هم نمی دانستم که بر اساس مطالعات و آمارهای متعدد ایران نژادپرست ترین کشور دنیا است (لینک ۱)؛ علیرغم اینکه بعنوان یک اقلیت قومی ـ ملی (بلوچ), مذهبی (سُنی) و زبانی (بلوچی) نژادپرستی را در ریخت و شمایل تبعیض سه گانه و نارواگزینی تجربه کرده ام و می دانستم که برخی از ایرانیان بیسواد و متوهم بر این باورند که “هنر نزد ایرانیان است و بس” و یا اینکه فقط زبان فارسی شکر است و باید آن را پاس داشت و بقیه زبانها را زاپاس. مضاف بر اینکه حکومتی بر ایران سلطه دارد که از همه جهات نژادپرست است. اما نتایج مطالعات و بررسی ها و پیمایش های متعدد سالیانه بر اساس رفتار و رویکرد حکومت ها نیست, بلکه بر اساس سلوک و کردار شهروندان و مردم عادی است.

علت کشف این حقیقت عیان

نمی خواهم ادعای “ارشمیدُسی” بکنم و بگویم همانند وی آن در وان حمام کشف کرده و فریاد زدم یافتم ! یافتم. نه اینگونه نبود. یکشنبه این هفته جمهوری اسلامی برای انتقام گیری از هیئت تحریر الشام در سوریه حداقل ده نفر زندانی سُنی (از جمله ۹ بلوچ) را اعدام کرد و بنده خبر آن را برای رسانه های فارسی زبان فرستادم. اما تعجب کردم که هیچکدام از رسانه های بزرگ فارسی زبان (مثل بی بی سی, صدای آمریکا, رادیو فردا, ایران اینترنشنال, رادیو فرانسه و دویچه وله آلمان و غیره) حتی کوچکترین اشاره ای به آن نکردند. لذا برای تهیه یک ویدیو کوتاه در اینترنت به جستجو پرداختم و اقیانوسی از اطلاعات و داده ها از مطالعات و نظرسنجی ها و پژوهش های علمی و آمارهای رسمی متعدد از منابع معتبر مختلف یافتم که طی سالیان طولانی نتایج حاکی از آن این است که در اکثر سالها و بنا بر اکثر پژوهش ها ایران در نژادپرستی رتبه اول را دارد (لینک ۲) و در برخی موارد در کنار کشورهایی نظیر بلاروس, ژاپن, صربستان, اسرائیل, قطر, یونان, روسیه و کره جنوبی ممکن است در رده های سه یا چهار قرار گیرد. اما بیشتر از هر کشوری در مطالعات مختلف در راس جدول نژادپرستی (لینک ۳) قرار دارد؛ که باید گفت برای آنهایی که نمی دانستند شاید مایه بهت و حیرت باشد. علاوه بر لیست نژادپرست ترین کشورهای جهان, (لینک ۴) این ویدئو به زبان فارسی (لینک ۵) را نیز حتما ببینید.

چرا ایران نژاد پرست ترین کشور دنیا است؟

در ایران به دلیل فرهنگ غلط غالب و عدم آموزش و اطلاع رسانی و درک مفاهیم شناخته شده بین المللی از مولفه “نژادپرستی (Racism)” حکومت ها معمولا هدفمندانه با ترویج میهَن‌ شیفتِگی, خودبرتربینی و یا شوونیسم افراطی ستیزه جو تلاش بر برتری طلبی و یکسان سازی از یک سو و تحقیر نژادی دیگران از سوی دیگر نموده اند. نمونه های فراوان انکار نژادپرستی در ایران توسط جمهوری اسلامی وجود دارد. مثلا زمانی که یک سیاهپوست آفریقایی تبار (که پدرش حتی آمریکایی نبود) برای ۸ سال رئیس جمهور آمریکا می شود و یا یک هندی تبار نخست وزیر بریتانیا می شود, رژیم ادعا می کند “نژادپرستی” در آمریکا و انگلیس وجود دارد و نه در ایران.

شوربختانه فرهنگ ایرانی در کلیت خویش از پذیرش تنوع هویتی و “غیرخودی” بعنوان “بیگانه” امتناع می ورزد. حتی روشنفکران مرکزگرا تبعیض و تحقیر نشئت گرفته از نژادپرستی را با کلیشه هایی نظیر “اتنوسنتریسم” حکومت های مرکزی مستبد توجیه می کنند. نه تنها نهادهای رسمی حکومت و رسانه های آن, بلکه رسانه‌های فارسی زبان برونمرزی نیز وارد بحث‌های سنجش‌گرانه و چالشی در این حوزه نمی‌شوند و این سکوت هویتی سبب رشد باورها و انگاره‌هایی می‌شود که گاها نژادپرستانه، تبعیض‌آمیز یا خارجی‌ستیزانه دارد. وانگهی برخلاف بسیار از کشورها مثل ژاپن و بلاروس و بحرین و قطر و اسرائیل, در ایران خود ایرانیان به دلایل مختلف قومی, زبانی, مذهبی و جغرافیایی در عمل علاوه بر افغان ستیزی, عرب ستیزی, ترک ستیزی و امثالهم, علیه هموطن خویش نیز نژادپرستی را اعمال و توجیه می کنند.

ختم کلام

همانگونه که اشاره کردم رهنورد من در این “گستره پرسش برانگیز” از آنجا آغاز شد که با توجه به تبعیضات آشکاری که مشخصا مبنای قومی دارد آیا رسانه های فارسی زبان در انعکاس اخبار و بخصوص چینش مهمانان و به اصطلاح تحلیلگران و کارشناسان و پوشش خبری, تبعیض نژادی (نوعی نژاد پرستی) اعمال می کنند, و یا اینکه این بخشی از فرهنگ ایرانی است؟ اگرچه این افراد در رسانه های آمریکایی, انگلیسی و یا عربستانی و یا در لندن و واشنگتن و لس آنجلس کار می کنند. صد البته منظورم متهم کردن آنها به نژادپرستی نیست. بلکه با توجه به اینکه طبق پژوهش ها و مطالعات بین المللی ایران نژادپرست ترین کشور (یا بعبارتی مردم) دنیا است, پرسش این سوال و بحث درباره آن بسیار بدیهی و معقول به نظر می رسد.

لینک ۱ ـ https://www.usnews.com/news/best-countries/slideshows/worst-countries-for-racial-equity?slide=12

لینک ۲ ـ https://www.usnews.com/news/best-countries/slideshows/worst-countries-for-racial-equity?slide=11

لینک ۳ ـ https://www.theworkersrights.com/top-24-most-racist-countries-2023

لینک ۴ ـ https://people.howstuffworks.com/most-racist-countries-in-the-world.htm

لینک ۵ ـ https://www.youtube.com/watch?v=koPc3YZ4ZqI

عبدالستار دوشوکی

مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن

جمهوری اسلامی خود را در آینه دمشق می‌بیند / علیرضا نوری زاده

عراقچی مثل بهت‌زدگان خاطره فلافل‌خوری در مزه دمشق را به یاد می‌آورد. چهار روز قبل از سقوط.
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
پنج شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ برابر با ۱۲ دِسامبر ۲۰۲۴ ۹:۱۵

اصابت گلوله بر تصویر دیواری بشار اسد- Hasanbstmr1/X

یک هفته است همراه با خانواده زندانیان پدر و پسر دمشقی نمی‌توانم چشمه اشک را بخشکانم. آیا می‌توان پیکر شکسته دوستم احمد انور، نویسنده و شاعر، را بنگرم و از اشک سرشار نشوم؟ از من جوان‌تر است. سال ۱۹۷۵ با همسرم در دمشق به خانه‌اش رفتیم. لیلا همسرش که او هم شاعر بود، با پذیرایی ویژه دمشقی شبی فراموش‌نشدنی در دل‌هایمان به یادگار گذاشت.

او سال آخر حکومت حافظ به زندان افتاد و حالا بعد از ۲۰ و اندی سال از زندان بیرون آمده است؛ پوست و استخوانی. همسر زیبایش پیرزنی خسته را می‌ماند. پسرش باسل اما رشید و استوار است و همراه نیروهای معارض درهای زندان صیدنایای دمشق را می‌گشاید. باورم نیست که او همان احمد شاد و پر شور است که با شراب لاذقی سرخ از ما پذیرایی می‌کرد و می‌خواند: این دمشق مهیار و لیلا است/ این دمشق آواز و پرواز است/ اینجا خانه ممدوح (عدوان ) و نزار (قبانی) همیشه عاشق است/ سوریه میهنم/ ستارگان آزادی در کدامین شب آسمانت را فرا می‌گیرد/ دمشق سرودخوان شرق!

خبرنگار الحدث صدایش می‌زند. لرزان می‌گوید: «خسته‌ام، بگذار به وقتی دیگر.»

رژیم جهل و جور و فساد در تهران در آینه دمشق خود را می‌بیند. عراقچی مثل بهت‌زدگان خاطره حمص و فلافل‌خوری دکان حاج راضی در مزه دمشق را به یاد می‌آورد. چهار روز قبل از سقوط.

محمدجواد لاریجانی، تحلیلگر ارشد نظام، استاد فیزیک، فارغ‌التحصیل ام‌آی‌تی، در صداوسیمای مقام ولایت با قاطعیت می‌گوید که اسد سقوط نخواهد کرد. فرماندهان سپاه از نیروی مقاومت می‌گویند و پیروزی بر صهیونیست‌ها. افسران بلندپایه سپاه در لاذقیه وحشت‌زده برای سوار شدن هواپیماهای روسی یکدیگر را هل می‌دهند. در صحرای سوریه تا مرز عراق هزاران شیعه افغان و پاکستانی و سربازان و افسران دون‌پایه سپاه در سرما با التماس راننده کامیون‌ها و تانکرها را قسم می‌دادند (و هنوز هم) که آن‌ها را به مرز عراق برسانند.

رهبر رژیم که دست آمریکا و اسرائیل و «یک دولت همسایه» را پشت حوادث سوریه می‌بیند، بعد از یک هفته سکوت، مردم را و اهل اندیشه و قلم را چنین تهدید می‌کند: «در داخل اگر کسی در تحلیل یا بیان خود به‌گونه‌ای سخن بگوید که معنای آن خالی کردن دل مردم باشد، جرم است و باید با آن برخورد شود. برخی رسانه‌های فارسی‌زبان در خارج از کشور نیز تحلیل مشابهی ارائه می‌کنند که جور دیگری باید با آن‌ها برخورد کرد.» یعنی سرشان را ببریم.

خمینی با اسد عقد اخوت بست اما اسد که به دعوت شاه فقید به ایران آمده بود و ۶۰۰ میلیون دلار وامدار ایران شاهنشاهی بود، تا مرگ خمینی به ایران نیامد و بابت پشت کردن به صدام حسین، در طول جنگ ایران و عراق میلیاردها دلار نقدی و نفتی به جیب زد، اما هرگز مثل قذافی درهای موشک‌خانه‌اش را به روی سردار رفیقدوست باز نکرد. عذرش این بود که «من نمی‌توانم بر سر برادران و خواهران عراقی‌ام موشک بریزم».

وقتی رفت، بشار به دستبوسی مقام ولایت آمد و به نظر می‌رسد مهر فرزندی در همان دیدار نخست در دل خامنه‌ای جوانه زد. از همان آغاز قرن ۲۱، خامنه‌ای شیر مرغ و جان آدمیزاد را از بشار دریغ نکرد و وقتی رفسنجانی در سال ۲۰۱۳ با اعزام نیروهای سپاه به سوریه به‌شدت مخالفت کرد، دفتر اعمالش از سیاهی پر شد و البته این سیاهی را با آب استخر نیاوران شستند و جانش را هم گرفتند. خمینی پرچم اسلام ناب انقلابی محمدی را بالا برد و سفیرش در واتیکان (سیدهادی خسروشاهی) را به دیدن عمر التلمسانی، رهبر اخوان المسلمین مصر، در بیمارستان ژنو فرستاد و برایش مقرری تعیین کرد.

جنبش اخوان المسلمین نیز نظیر دیگر گروه‌های رادیکال اسلامی و چپ در منطقه پیروزی انقلاب ایران و روی کار آمدن خمینی را جشن گرفت و در این توهم که با کمک خمینی به‌زودی در انقلاب‌هایی مشابه حکومت‌های کودتایی و نیز محافظه‌‌کار عرب را یکی بعد از دیگری سرنگون خواهند کرد، باب مراوده و گفت‌وگو با رژیم اسلامی ایران را گشود. اما در آغاز دهه ۸۰ میلادی در قرن بیستم، وسوسه تسخیر دژ قدرت، اخوان ‌المسلمین سوریه را علیه رژیم کودتایی بعثی حافظ الاسد، به رویارویی مستقیم با رژیم علوی سوریه کشاند.

علوی‌‌ها و نُصیری‌‌ها طایفه‌ای‌اند که در سوریه، بخش‌هایی از ترکیه و مناطقی در شمال لبنان مستقرند. این طایفه در نگاه اهل تسنن رافضی و حتی کافر خطاب می‌شوند و شیعیان سنت‌گرا نیز آن‌ها را جزو «غلاه» به حساب می‌آوردند ولی با آن‌ها با تسامح برخورد می‌کنند. مذهب علوی آمیزه‌ای از مسیحیت، تشیع، مذهب مهر و آیین اهل حق خودمان است. آن‌ها که در دوران اخیر باورهایشان را چندان آشکار نمی‌‌کنند و با توجه به اینکه خمینی آن‌ها را شیعه خالص خوانده، خود را ضمن مذاهب شیعه جا زده‌اند، بر این باورند که خداوند جبرئیل را برای ابلاغ پیامبری به علی راهی زمین کرد، اما او با توجه به اینکه علی کودک بود، به اشتباه وحی را بر محمد نازل کرد. در دوران سلطه عثمانی‌ها بر شامات، از آنجا که خانواده‌های سنی برای اعزام فرزندانشان به سپاه عثمانی علاقه‌ای نداشتند، بیشتر عساکر غیرترک عثمانی از علوی‌ها و کردها بودند. به همین دلیل نیز بعدها علوی‌ها و کردها در ارتش سوریه و عراق جایگاه ویژه‌ای یافتند و خیلی از کودتاها در سوریه به دست علوی‌ها انجام گرفت.

حافظ ‌الاسد برادرش رفعت را که فرمانده سرایاالدفاع (نوعی گارد ویژه) بود، با توپ و تانک و هواپیما به شهرهای حلب و حمص و حما که خاستگاه اخوان‌المسلمین بود فرستاد و کشتاری کرد که به روایتی ۳۰ هزار و به روایت اخوان ‌المسلمین ۶۰ هزار قربانی به جا گذاشت و به ویرانی کامل شهر حما منجر شد. صدها تن از رهبران و کادر و فعالان جنبش اخوان هم دستگیر شدند.

دمشق با متهم کردن اخوان‌المسلمین به همکاری با عراق و اسرائیل و مصر در محاکماتی شبیه محاکمات خلخالی، صدها تن از دستگیرشدگان را به اعدام یا حبس ابد محکوم کرد. معروف الدوالیبی، نخست‌وزیر سابق سوریه و یکی از رهبران بزرگ جنبش اخوان ‌المسلمین سوریه و جهان که غیابی به مرگ محکوم شده بود، به همراه شماری از اندیشمندان جهان اسلام و رهبران جنبش اخوان به تهران رفت تا ضمن میانجی‌گری بین ایران و عراق، برای مقابله با حافظ الاسد از خمینی یاری بگیرد.

او در کتاب خاطراتش، دیدار با سید روح‌الله مصطفوی را چنین توصیف می‌کند: «به اتفاق هشت تن از اندیشمندان و بزرگان عرصه فکر و دین در جهان اسلام بر خمینی وارد شدیم. همه ما با خضوع کامل و در نهایت احترام و ادب به او سلام گفتیم و بر زمین نشستیم. انتظار داشتیم او بلافاصله ضمن همدردی با هزاران سوری که قربانی جنایات رژیم علوی دمشق شدند، حافظ الاسد را محکوم کند، اما او یک سلسله حرف‌های بی‌ربط و جفنگ تحویلمان داد و مدعی شد که صدام با اسرائیل همدست است و او به‌زودی با کندن کلک بعثی‌های کافر، عراق و قدس را آزاد خواهد کرد و سپس همه آن‌هایی را که صدام حسین را یاری داده‌اند، تنبیه خواهد کرد.

من ضمن اشاره به اینکه جنگ بین دو کشور مسلمان ایران و عراق فقط دشمنان اسلام را شاد می‌‌کند، گفتم ما به عنوان متفکران جهان اسلام آمده‌ایم که خارج از هر تعلق سیاسی و حزبی، آتش جنگ را فرو نشانیم و پرسیدم: حضرت امام آیا خبر دارید که بعثی کافر دیگری در دمشق هزاران تن از فرزندان مسلمان شما را قتل‌عام کرده است؟ آیا می‌دانید سربازان علوی او به عرض و ناموس زنان و دختران مسلمان تجاوز کرده‌اند؟ آیا خبر دارید که در زندان‌های حافظ الاسد بعثی کافر مردان مسلمان را شمع‌آجین می ‌کنند و پوستشان را مثل مغول‌ها می‌ کنند؟

خمینی بروبر مرا نگاه می‌کرد. سکوت مطلق بود. علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه‌اش و یک مترجم مفلوک که هنگام ترجمه حرف‌های من می‌‌لرزید، رنگ به چهره نداشتند. لحظاتی بعد خمینی ناگهان مثل کوه آتشفشان به غرش آمد: این حرف‌های بی‌‌ربط چیست که می‌گویید؟ شماها بازی خوردید. استکبار شما را بازی داد. رژیم سوریه رژیمی مردمی و برادر ما است. آن‌ها مقام والای امیرالمومنین را به رسمیت می‌‌شناسند، بروید زینبیه را ببینید که آقای اسد با چه احترامی هرازچندی از آن دیدن می‌‌کند. شماها عامل استکبار و صدام و کافر شدید. شاید ناخودآگاه، اما بروید و توبه کنید. ما به آقای ولایتی می‌گوییم به دمشق برود و شفاعت شما را نزد آقای اسد بکند.

من دیدم باید چیزی بگویم وگرنه از غضب می‌ترکم. خطاب به او گفتم: آن که بازی خورده شمایید. این شمایید که به روی کشتار ۶۰ هزار مسلمان چشم بسته‌اید. بعث سوریه با بعث عراق فرقی ندارد.هر دو عقبه میشل عفلق نصرانی‌اند که بر سر قدرت با هم درگیرند، وگرنه تعالیم هر دو یکی است.

بعد هم به همراهانم گفتم برخیزید، اینجا جای ما نیست. خمینی هم برخاست و سری تکان داد و رفت. ولایتی مثل بهت‌‌زده‌ها ما را تا کنار ماشین همراهی کرد. ساعتی بعد به فرودگاه رفتیم و تهران را ترک گفتیم. برای ما آشکار شد که خمینی یک رهبر اسلامی واقعی نیست، بلکه سیاستمداری است که هر جا لازم باشد، از اسلام سوءاستفاده می‌کند.»

با این حساب پیدا بود که جانشین خمینی هم برای نجات جانشین اسد نیرو بفرستد و ده‌ها میلیارد دلار به پایش بریزد. علاوه بر آن جاده دمشق لبنان را برای ارسال سلاح و صندوق صندوق پول در اختیار بگیرد و با اقلیت شیعه به جنگ اکثریت سنی برود. در واقع طهماسب‌وار پسر سلطان علوی را زیر بال گرفت تا به ولایت سنی‌ها پایان دهد.

بعدها دیدیم که محمد مرسی، رئیس‌جمهوری مصر، که در سفر به تهران برای کنفرانس غیرمتعهدها به رژیم سوریه سخت حمله کرد، سراغ خامنه‌ای نرفت و خامنه‌ای هم بر سرنگونی او اشکی نریخت.

بشار سرنگون شد لابد چون نصایح مقام معظم رهبری را درباره ضرورت تبعیت از قواعد دموکراسی و سکولاریسم گوش نکرد. البته به گفته عباس آقا عراقچی، بشار اسد از ارتشش به او شکایت کرده بود و لابد از بی‌حجابی دختران سوری زبان به شکوه گشوده بود که سیدنا به دادم برسید.

فارغ از شوخی، قرار بود تهران نصب العین دمشق شود؛ از جنبش سبز و پس از آن دو جنبش بزرگ تا زن زندگی آزادی، اما حالا این سوریه است که چنگ در موج موج آزادی می‌زند و ما که با چشم‌های باز، شادی‌هایش را دنبال می‌کنیم و اشک‌هایش را شریک می‌شویم.