ایاز آسیم
یادآوری: ادبیات و اصطلاح محوری این نوشتار شاید برای برخی ناگوار باشد. پیشاپیش پوزش میخواهم، ولی نگارنده برای بیان یک حقیقت عریان اجتماعی، ناگزیر از چنین ادبیاتی شده است؛ هرچند در این نوشتار هیچ شخصی حقیقی مورد نظر نیست.
هر یک از دانشها ادبیات ویژهای دارند که با کاربرد درست و بِهجای آن، معانی و مقاصد گوینده و نویسنده، بهطور کامل به خواننده، شنونده، یا بیننده، رسانده میشود. افزون بر آنکه کاربرد درست و بهجای هر واژه و اصطلاح در رشته و صنف خود، نشان از استواری و شیوایی یک زبان دارد. در گذشته، نویسندگان میکوشیدند ادبیات هر رشته را برای همان رشته بهکار ببرند و از بهکار بردن و درآمیختگی واژگان و اصطلاحات یک رشته و پیشه در دیگر پیشهها و رشتهها خودداری میکردند؛ بدان روی که آن را با ساختار و شیوایی زبان سازگار نمیدانستند. در روزگار ما ولی یکی از دگرگونیهای برجستۀ زبانی، بهکارگیری واژگان و اصطلاحات یک رشته در رشتههای دیگر است؛ بهویژه بهکار بردن واژگان ورزشی، رایانهای و ارتباطی در گفتارها و نوشتارهای حقوقی، سیاسی، هنری، فرهنگی، اقتصادی و حتی ادبی.
با این پیشدرآمد میخواهم منظورم از عنوان این نوشتار را روشن کنم.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی در ایران که حکومت سلطنتیِ خاندان پهلوی برافتاد و حکومت اسلامی جایگزین آن شد، نهادهای تازهای در زمینههای گوناگون اداری ـ اجتماعی، فرهنگی و نظامی در ایران سامان داده شدند.
در حوزۀ اداری ـ اجتماعی، بنیاد مستضعفان، بنیاد مسکن، بنیاد پانزده خرداد و …؛ در حوزۀ فرهنگ، نهادهایی چون وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، نمایندگی ولی فقیه در دانشگاهها، سازمان فرهنگ و ارتباطات و …؛ در حوزۀ نظامی، کمیتۀ انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین تشکیل شدند.
در میان نهادهای نظامی شکلگرفته پس از انقلاب، سپاه پاسداران که بر پایۀ الگوی پاسدران شهری انقلاب کوبا، با کارکردی محدود و برای دورانی موقت برپا شده بود، چون روحانیان حاکم به ارتش برجامانده از دوران پهلوی اعتماد نداشتند و از سوی دیگر نیازمند نیروی نظامی سرسپرده و چشموگوشبستهای بودند که بتوانند اهداف ایدئولوژیک خود را به دست آنان به اجرا بگذارند و نیز قدرت خود را تثبیت کنند، سپاه پاسداران را به نهادی پایدار، با شرح وظایف گسترده تبدیل کردند. چنین بود که سپاه پاسداران رفتهرفته جای ارتش را گرفت و در همان دهۀ اول برپایی حکومت اسلامی، همزمان با حفظ چهرۀ نظامی خود، بر حوزههای گوناگون اطلاعاتی ـ امنیتی، فرهنگی، حقوقی، هنری، پزشکی، ارتباطات و رسانه و بخشی از سیاست نیز چیره شد و خود به کارگزار این حوزهها تبدیل شد. سپاه پاسدران تا این زمان، هنوز بازوی اجرایی روحانیان حاکم بود. با پایان جنگ ایران و عراق (اَمرداد ۱۳۶۷) و در فرایند بازنگری قانون اساسی، قدرت و جایگاهی به سپاه پاسداران داده شد که توانست افزون بر حوزههای نامبرده، باقیماندۀ نهاد سیاست و بخش اصلی نهاد اقتصاد کشور را نیز در دست بگیرد. قدرتگیری روزافزون سپاه در داخل، بدان جا رسید که روحانیت و تا اندازۀ بسیاری رهبر حکومت را دنبالهرو خود کرد. از هنگامی که سپاه پاسداران کانون قدرت شد، همۀ کارهای سیاسی و اجتماعی ایران از روند نیمهمعمولی خود خارج و یکسره زیرزمینی، پنهانی و مافیایی شد. سپاه پاسداران که در آغاز، نهادی نظامی ـ مذهبی نشان میداد، در این زمان به یک نهاد تبهکار قانونی تبدیل شد و چون از جنگ برگشته بود که هنوز بوی خون میداد، خون ریختن و خون خوردن و کشتار برایش عادی مینمود. در اینجا، هم به فرمان روحانیان و هم خودسر به انواع جنایت آشکار و نهان رو آورد و چون سلاح و رسانه و پول و نهاد قضا و اطلاعات و … همه را در دست داشت، به هیچ جا پاسخگو نبود و از سوی هیچ نهاد فراتری نیز مورد پرسش قرار نمیگرفت. روحانیان بهویژه رهبران حکومت نیز چون بقای قدرت خود را در رفتار مافیایی سپاه پاسداران میدیدند، دست آنها را در چپاول و تاراج سرمایهها و دزددی و سرکوب و کشتار و شکنجه و تبعیض و فساد باز گذاشتند. دیگر زمانهای رسید که حتی سران قوا هم با نظر و نفوذ و مشورت سپاه پاسداران انتخاب میشوند.
یکی از مهمترین برنامۀ سپاه پاسداران، برآوردن خواستههای روحانیان در رعایت خرافههای اسطورهای و باستانی عربهای شبهجزیرۀ عربستان در ۱۴۰۰ سال پیش به نام اسلام و در پرتو آن تحمیل و اجبار پوششی به نام حجاب شرعی بر زنان ایران بوده و هست. در همین راستا سپاه پاسداران با تشکیل گروهها و سازمانهای درونی، ایست و بازرسیهای شهری، نصب دوربینهای الکترونیکی، باز کردن زندانهای اختصاصی و دهها روش کنترلی، به آزار و دستگیری و جریمه و شکنجه و کشتار زنان پرداخت.
همزمان سپاه پاسداران در کنار روحانیان زیادهخواه که در پی جهانگشایی ایدئولوژیک بودند، حرکت به سوی تولید بمب اتمی را آغاز کردند که از چشم جهانیان دور نماند؛ ازاینرو، کشورهای زورمند و نهادهای حقوقی جهانی، حکومت اسلامی و بازوی آن سپاه پاسداران را تحریم کردند. در فرایند تحریم، درآمدهای کشور کاهش یافت و تا اندازهای دست سپاه پاسداران، برای ویژهخواری و ریختوپاشها و فساد اداری بسته شد. چنین بود که سپاه پاسداران در پی چاره برآمد. این نهاد نظامی برای تأمین مالی برنامههای خود چارههای گوناگونی اندیشید: از قاچاق مواد مخدر گرفته تا قاچاق کالا و نفت و دارو و …؛ بهویژه قاچاق زنان به کشورهای حوزۀ خلیج فارس، ترکیه، تایلند و کشورهایی که به تجارت جنسی معروفند. این دومین برنامۀ سپاه پاسداران در بارۀ زنان است که نشان از اصالت قدرت و ثروت نزد آنان میدهد؛ هرچند دستیابی به چنین قدرت و ثروتی به ناددیده انگاری شرع و اخلاق و ناموس ملی بینجامد.
سومین برنامۀ سپاه پاسداران برای بهرهکشی از زنان کشور، استخدام شماری از زنان جوان و زیبارو بهعنوان جاسوس جنسی در مناسبات داخلی و خارجی است که قربانیان بسیاری در میان زنان و سیاستمداران برجا نهاده است. این برنامه بهدلیل ماهیت امنیتیاش چندان گشوده نشده و نیازمند تحقیق است. قطعاً در آینده که رازها از پرده برون میافتد، در این باره بیشتر خواهیم دانست.
چهارمین رویارویی سپاه پاسداران با زنان کشور، برخوردی غیرمستقیم است که بهطور مستقیم بر زندگی آنان اثر گذاشته است و آن اجرای سیاستهای اقتصادی ناکارآمد و فساد اقتصادی و تاراج و چپاول سرمایههای کشور است که به فقر فزایندۀ مردم، فروپاشی خانوادهها، تبعیض جنسیتی در توزیع منابع کشور و در نتیجه رویکرد شمار فراوانی از زنان به فحشا و روسپیگری آشکار و پنهان انجامیده است.
پنجمین رفتار سپاه پاسداران با زنان کشور، شکنجۀ جنسی زنانی است که بهطور رسمی یا غیررسمی و پنهانی بازداشت کردهاند. خاطرات زنان زندانی و بازداشتشده، گسترۀ بزرگی از اطلاعات در این زمینه بهدست میدهد.
ششمین برنامه و رفتار سپاه پاسداران، کشتار زنان و دختران جوانی است که برای احقاق هویت انسانی و حقوق اجتماعی خود برخاستهاند. کشتار زنان حقطلب و آزادیخواه و دگراندیش، هرچند از آغاز دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی در دستور کار سپاه پاسداران بوده، ولی چهرۀ عریان و گسترده و گستاخانۀ آن از هنگام خیزش زنان در سال ۱۴۰۱ نمایان شد. در این خیزش که به خیزش «زن، زندگی، آزادی» نامگذاری شده، سپاه پاسداران به کشتار، کور کردن و دستگیری گستردۀ زنان دست زد تا بتواند نظام را از فروپاشی برهاند.
اینها گذری گزارشگونه بر رفتار سپاه پاسداران در برابر زنان ایران است. از چشمانداز اخلاق اجتماعی ـ نه اخلاق فردی ـ زنان همچنانکه بخشی از ملت و بخشی از نیروی انسانی جامعه به شمار میروند، ناموس جامعۀ خود به شمار میروند. حتی اگر بر پایۀ نگرشهای مردسالارانه هم ارزیابی کنیم، زنان کشور باید در پناه سازمانهای امنیتی، نظامی، حقوقی و سیاسی باشند. چنانچه این نهادها و سازمانها با آگاهی و برنامهریزی و سازماندهی، آرامش و آسایش و امنیت و حقوق آنان را پایمال، و عفت و حیثیت آنان را لکهدار و جان آنان را بگیرند، تا در برابر آن قدرت و ثروت خود را حفظ کنند، بر پایۀ همان فرهنگ سنتی اجتماعی، ناموس خود را نادیده گرفته و بسا که فروختهاند. همچنان که در مقیاس فردی، «به مردی که با گرفتن پول، مال یا جاه، زن، دختر یا یکی از نزدیکانش را وادار به همخوابگی با مردان بیگانه کند، یا مردی که همسرش را آراسته، به رقص و فحشا به آغوش این و آن میافکند، یا مردی که نسبت به رابطۀ جنسی زنش با دیگران غیرت و تعصب ندارد، در فرهنگ و زبان پاسی «دیوث» گفته میشود» (فرهنگ بزرگ سخن، ج ۴، ص ۳۴۹۷)، در مقیاس اجتماعی نیز میتوان گفت نهاد یا سازمانی که خود عامل مستقیم تبعیض جنسی و جنسیتی، بهرهکشی جنسی، سرکوب جنسی، فحشای جنسی، نابودسازی و تحقیر شخصیت، گرفتن آزادی، تضییع حقوق، سلبکنندۀ امنیت و گرفتن جان زنان است، «دیوث اجتماعی» نامید.
در اینجا با توجه به تاریخچۀ عملکرد سپاه پاسداران، میتوان با تمثیل و استعارۀ ادبی و بهکار بردن واژگان اخلاق فردی در زمینۀ اجتماعی، این نهاد نظامی ـ ایدئولوژیک را که به تبعیض، بهرهکشی جنسی، سرکوب، فحشای جنسی، نابودسازی و تحقیر شخصیت، گرفتن آزادی، تضییع حقوق، سلب امنیت و گرفتن جان زنان دست زده و میزند، در مقیاس کلان «سپاه دیوث اجتماعی» نامید؛ هرچند ممکن است هر یک از کارگزاران و سران و اعضای این نهاد و سازمان در مقیاس فردی، بسیار هم حافظ حقوق و امنیت و جان آسایش زنان خانوادۀ خود باشند!
ایاز آسیم ـ ششم اَمرداد ۱۴۰۴