یادداشت های سردبیر

حاشیه های خبری مجله خلیج فارس

وقتی قورباغه ابوعطا می خواند/ ژاله آذری

ژاله آذری
کنشگر سیاسی
نوشته سرکارخانم ژینا سنندجی از زنان مبارز ایران با عنوان « اگر چپ نفهمید، چرا هنوز ازاو می هراسید؟ » را می خواندم که توجه ام به نوشته اقای محسن جلال پور رئیس اسبق اتاق بازرگانی ایران و کرمان در کانال تلگرامی ایشان جلب شد .او که از سال ۱۳۹۰ در یک انتخابات مهندسی شده توسط باند کرمانی ها به رهبری« مهندس جهانگیری – مرعشی » ودرتقابل با باند اصفهانی های اتاق بازرگان علم شد تا قبل ان پیشینه مقاله نویسی و سخنرانی نداشت و بازاریان کرمانی اورا پسر شاطر نانوای دوره شاه می دانستند . مدتهاست که او همچون مرادش دیگر بزرگ مرد رفسنجانی دست به خاطرات نویسی جعلی و ساخت پیشینه ای بس بزرگ برای خود و پدرش زده است. کرمان که روزگاری سرزمین و مهد بزرگانی چون میرزاآقاخان کرمانی ، شیخ احمدروحی ، میرزا رضاکرمانی ، ناظم الاسلام کرمانی ،مهندس زیرک زاده ، دکتر بقائی و میرزا رضای کرمانی وبزرگان شیخیه بود، بعد انقلاب به دستراتخواران دولتی و زمین خواران رانتی و باند اکبررفسنحانی و مرعشی و امثال جلال پور درآمده که ازنگاه مردم کرمان دارای هیچ پیشینه مبارزاتی و اجتماعی نبوده و در جنایات این خطه همپالکی باند موتلفه و لاجوردی ها بوده اند.
محسن جلال پور در کانال تلگرامی خود نوشته :{« آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سال‌های پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابان‌ها چراغانی شده بودند و هیچ نشانه‌ای از ناآرامی دیده نمی‌شد. همان‌طور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت. هر یک از شخصیت‌ها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر می‌کشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایران‌دوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش می‌کردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواسته‌ها و دیدگاه‌های نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانه‌ای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانواده‌دوست و میهن‌پرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروه‌های چپ، هیچ‌گاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجی‌بابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه‌ می‌گذاشتند و دور کارخانه می‌چرخاندند. بقیه شخصیت‌ها هم در جامعه آن دوران، نمونه‌هایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی‌، نیز نمونه‌ای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امیر و امید، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیت‌هایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشق‌پیشه است.
از همه این‌ها مهم‌تر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند. »}
شرافت انسانی حکم می کند حضرت جلال پور لااقل بگوید ما هم در این داستان بودیم و اشتباه کردیم اما این مارهای کزکرده در گوشه و کنار کشور که اتفاقا در آن دوران بخش لمپنی جامعه را تشکیل می دادند و بعدانقلاب از سر ریش و عنبر همان کارخانجاتی که بعد انقلاب مصادره وبرایش مصیبت می خوانند ، خود و رفقایشان به ثمن بخس مالک شدند امروز مدعی هستند آن استاد کمونیست و چپ ها کارخانه ها و کارخانه داران را فراری دادند. تولید فیلم هائی نظیر داستان نیم روز ، سریال تاسیان ، که این یکی توسط سرکارخانم تینا پاکروان خواهرزاده سپهبد پاکروان دومین رئیس ساواک ایران تهیه شده بوشهری و همگی زیر چتر بخش هنری سپاه و وزارت اطلاعات ساخته و پرداخته می شوند و در رسانه جمعی از کارگزاران رژیم هم تبلیغ ومعرفی شده خود نشانه حکایتی دیگر از « چپ کشی » دارد تا راست ها بتوانند ازبوی تعفنی که در کشور با بی آبی و بی برقی و بی نانی برای مردم بارمغان آورده اند فرارکنند.
درواقع آقای محسن جلال پور باید به مردم توضییح بدهد وقتی برادران مذهبی ایشان در بحبوبه انقلاب با تاکید بر نگرش اکبرهاشمی رفسنجانی و به قصد تصاحب باغات پسته خاندان شیخیه بزرگ شیخیه «ابوالقاسم خان سرکارآقا» را ترورکردند در کدام کمیته انقلاب اسلامی عضو بودند ودرآن ماجرا چه نقشی داشتند. البته در کشوری که امیرکبیر اسلامیش دیپلم ردی مدرسه رفسنجان باشد ، سمبل کارآفرینی آن هم آقا محسن بچه نانوائی است که با زدوبند با باند مرعشی و مولی الموحدین به تنهائی ۱.۵ میلیارددلار درپروژه های ساختمانی تورنتو به مدیریت آقا زاده کانادائیش سرمایه گذاری نموده وبرای فرار از عقوبت مدعی است که پس از انقلاب همین حدود صادرات پسته داشته است .
بررسی حوادث بعد انقلاب نشان می دهد که از همان سال های اولیه انقلاب ، یک پیوند نامیمون بین اتاق بازرگانی و موسسه مولی الموحدین منعقد شده که زیر پوشش این دونهاد میلیاردها دلار منابع استانی به غارت رفته که این روزها گوشه ای ازآن منجمله وامهای نکول شده ۵ هزار میلیارد تومانی موسسه خیریه مولی الموحدین از بانک تحارت و وام ۶ هزار میلیارد تومانی شرکت ماهتاب گسترکارمان یاب متعلق به همین موسسه قطره ای از غارت است.
بررسی مسیر غارت و چپاول نشان می دهد که هم زمان با تصدی آقای جلال پور درسال ۱۳۹۰ در اتاق کرمان ، اتاق شرکتی را بنام شرکت سرمایه گذاری گلشن تاسیس و این شرکت با پرداخت سه میلیارد تومان (معادل سه میلیون دلارآن زمان) بخشی از سهام شرکت سرآوا- مالک شرکت دیجی کالا ، دیوار، علی بابا و ..- را خریداری می نماید .سپس شرکت گلشن به نمایندگی محسن جلال پوردرسال ۱۳۹۳ همان سهام را به شرکت تدبیر و سایر سهامداران به قیمت ۴.۵ میلیارد تومان قسطی واگذار می نماید (معادل ۱.۴ میلیون دلار آن زمان ) . و انگاه در سال ۱۴۰۳ دارودسته جلال پور و شرکا همین سهام را به قیمت ۱۲ هزار میلیارد تومان به شرکت همراه اول می فروشند. یعنی معامله جنجالی مذکور درواقع سهام متعلق به آقا محسن کلاهبرداربوده است اما اقا محسن که می داند دیر یا زئد این معاملات افشا میشود برای سپرانداری پنهان سازی فساد خود مدتهاست که با عکس گرفتن با استادان اقتصاد کشور که مدعی حمایت از بخش خصوصی و رقابت هستند و پول پاشی به مدیران و خبرنگاران معلوم الحال دنیای اقتصاد در قالب هزینه آگهی از اتاق کرمان و دعوت هیاتی از گردانندگان این روزنامه و دعوت استادان خوش نامی که شاید این مسائل را ندانند ؟! خودرا در زمره اقتصددانان کارآفرین صادرکننده پسته جازده و کاه و بیگاه اتاق نویسندگان این روزنامه معلوم الحال به نام آقا جلال با شداد و غلاظ در باره مصیبت بخش خصوصی و صادرات سر می دهند تا کسی جرئت نکند بپرسد ارزهای صادراتی و تصفیه آن چه شده است.
حال با چنین پیشنه گرانبهائی حضرت جلال پور – که خوانندگان را به جلال فیلم قیصر می اندازد – مدعی شده که کویا آن استاددانشگاه چپ باعث ویرانی اقتصاد شده است . زهی بی شرمی که سوار بر الاغ وارد شهر شوی و با قطار برون روی و بر دیگران تهمت زنی؟!
مضحک ترین روایت آقا محسن آن جاست که مدعی شده پدرش در دوران جنگ جهانی ، نان مجانی بین اهالی گرسنه توزیع می کرده اما فراموش کرده که مردم کرمان بیاددارند که آن توزیع کننده نان مرحوم دیلمقانی نامی بوده که هیچ نسسبت و قرابتی با خاندان ایشان نداشته است . از دیگر کرامات شیخ محسن تاسیس شرکت گلشن آرای ارم با مشارکت باند مرعشی درجوار فرودگاه جیرفت برای ایجاد پایانه صادراتی بوده که از این شرکت هم جز دریافت ارز ۱۸ میلیون دلاری هیچ خبری پس از سالها تاسیس نیست . ظاهرا پول پاشی و زور باند کرمانی های حلقه زده اطراف مرعشی و جلال پور ان قدراست که افشا گر معروف فسادهای کشور هم دراین ارتباط سکوت اختیارکرده است و به افشای باغ صدیقی دل خوش کرده اما فراموش کرده بنویسد این باند در سالیان گذشته به رهبری« مرعشی – محسن ضرابی موسس موسسه اعتباری رسالت و جلال پور » بخش وسیعی ازاراصی فاقدکاربری اطراف کرمان را را به ثمن بخش از دولت خریداری و با احداث جاده «کرمان -ماهان» اولا همین جاده را به میلیاردها تومان به وزارت راه فروختند و اراضی اطراف حاده را هم به نام باغ ویلا به خلق الله انداختند . در سال ۱۳۹۱ نیز موسسه مولی الموحدین که قراربوده خیریه باشد و کارهای عام المنفعه انجام دهد در زمان ریاست محسن حلال پور بخشی از همین اراضی به مساحت ۱۳.۵ هکتار را بمبلغ ۱۳.۵ میلیارد تومان (معادل ۱۱ میلیون دلاروقت ) به اتاق بازرگانی فروختند و سپس در سال ۱۴۰۱ اتاق کرمان همان اراضی را بقیمت ۷۰ میلیارد تومان به موسسه مولی الموحدین فروختند درحالی که گفته شده قیمت کارشناسی اراضی بالغ بر ۴۰۰ میلیارد تومان بوده است . از دیگرهنرهای بزرگ کلاهبرداران ریش دار ولایت فقیه که پیرو ولایت هاشمی رفسنجانی و برادر همسر ایشان (مرعشی ) هستند، تاسیس شرکت ماهتاب گستر کارمان یاب « با مشارکت سیدمحمد صدرهاشمی موسس بانک اقتصادنوین و ابربدهکار بانکی و مرعشی و..» برای خرید نیروگاه های عرضده شده دولتی بوده که ازطریق اخذوام از بانکهای کشور درکرمان تاسیس و بدون هیچگونه دارائی و صرفا یک قرارداد خرید در بحران بزرگ بورس تهران در سال ۱۳۹۹ با همدستی شورای بورسبه مبلغ ۵۴ هزار میلیارد تومان به خلق الله عرضه شد. – در ان روزگار حسن سلاح ورزی نوچه مرعشی به عنوان نماینده اتاق بازرگانی در شورای بورس شرکت و این معامله را جوش داده بود-که در حال حاضر به قیمت یک هزارم قیمت فروش شده است. فروشندگان سهام نیز باند «صدرهاشمی- مرعشی و مولی الموحدین » بودند. یکی دیگراز شاهکارهای باند وافور وغارت تاسیس پتروشیمی و فولاد درمجاورت شرکت پتروشیمی انتقال گاز ایران به پاکستان در مهنوج مجاور خط ۷ می باشد که منابع ارزی انرا دریافت و بخش قابل ملاحظه آن را به خارج انتقال داده اند. ممکن است این سئوال پیش آید که اگر این همه فساد علنی روی داده چرا نهادهای نظارتی – قضائی تا کنون هیج اقدامی بعمل نیاورده اند. باند مافیای کرمان برای ایجاد سپر حفاظی از همان ابتدا سردار قاچاقچی قاسم سلیمانی و برادر گرانمایه ایشان را شریک منافع نموده واز طریق هواپیمائی ماهان و سایر کمک ها بخشی از بودجه سپاه قدس را تامین می کردند. لذا در مواقع لازم بنا به اعترافات« اکبر طبری » دلال معروف قوه قضائییه در جریان بازداشت مفسدان کرمانی با توصییه شخصی آقا قاسم آنان بازداشت نشدند. نمونه معروف بازداشت نصرت اله نوربخش عضو اتاق کرمان به جرم جاسوسی برای انگلستان بود که پس از مدتی آزاد و بی سروصدا به زندگی در جواراتاق بازرگانی مشغول است.
تاصف دراین است که این افراد که بخشی از حاکمیت منحوس جمهوری اسلامی درقالب اصلاح طلبان و کارکزاران غارت تاریخی این ۴۷ سال بوده که از صادرات آّب و خاک کشور هم دریغ نکرده اند با شعار « آی دزد آی دزد » منادی آزادی بخش خصوصی – یعنی هرچه بیشتر غارت کردن – شده اند و خودشان را درمقام دادخواهی از چپ ها هم می دانند؟!.
امثال جلال پور که بدون شک قادر به نوشتن یک ورق کاغد سی سطری نبوده ونیستند و نوشته های انان توسط روزی نامه مستقر در طبقه سوم ساختمان خیابان قائم مقام خیابان بیستم تهران نوشته میشود که روزی مدیر مسئول و سایرین هم به وفور اعطاء می شود. حاکمان جمهوری اسلامی چه درلباس بازرگان و نظامی و استاددانشگاه در این روزها در تب وتاب فروپاشی جمهوری اسلامی و برملا شدن دادگاه ثابتی نگران آینده خودشده اند درصدد هستند از خود واعوان انصارشان درانقلاب ۱۳۵۷ تبری جویند و به یاد مصادره شدگان و صنعتگران دوران شاه برامده اند غافل از این که همین افراد اموال قبلی ها را مصادره کرده و در اختیاردارند .بدون شک شرافت کاری و انسانی امثال اقایان« آگاه ، مهدی هرندی ، حاج برخوردار، لاجوردی ها، خسروشاهی ها و ایروانی ها و ملک زاده یزدی و حسن مولوی ها و..» هیچگاه قابل مقایسه با بی هویت هائی که در بعد انقلاب درصدد هویت سازی و تبدیل شاطر نانوا به حسن رشدیه برآمده اند، نیست؟!.
چپ ایرانی که ریشه در انقلاب مشروطیت دارد و توانسته در یکصدو بیست سال اخیرا نام خودرا بر پرچم همه جنبش های سیاسی – اجتماعی درج نماید امروز می تواند با افتخار به نسل «زن ، زندگی ، آزادی » و کارگران و زحمتکشان اعلام نماید اگرچه در بحبوبه انقلاب ۱۳۵۷ با درک نادرست از مناسبات ضدامپریالیستی در مقطعی کوتاه در افشای حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی سرگردان بود اما بخش مستقل چپ ایرانی از فردای سال ۱۳۵۸ در افشای گشادترین کلاه تاریخ که برسر ایرانی ها با رنگ ولعاب « ولایت فقیه» رفت فعال بود وتقاص این افشا را با اعدام وتیرباران هزاران نفر هم چون« مجاهدین خلق آن روزگار» داد. البته همان طوری که در این مقاله حساب سرمایه داران نیک نام دوران شاه با سرمایه داران زالو صفت ریش دار و بی ریش جمهوری اسلامی تفاوت قائل شده ایم بدون شک بخشی از چپ ایرانی که غرقه در مناسبات وابستگی و ضدامپریالیستی بود در همراهی با اردوگاه به اصطلاح سوسیالیسم دررکاب ولایت فقیه درآمدند که حساب آنان نیز با کرام الکاتبین است و عملکرد آنان ربطی به عملکرد و مقاومت ومبارزه چپ مستقل ایرانی که ریشه در افکار اوتیس سلطان زاده ، دکترتقی ارانی و سلیمان میرزا و رهبران فدائیان اولیه ندارد. خوشبختانه علیرغم هجوم همه جانبه و مشترک ارتجاع جمهوری اسلامی و پادوهای دانشگاهی کت و شلوار کراواتی و سرمایه داری جهانی برعلیه چپ ، شاهد برآمدن چپ دمکراسی خواه و آزادیخواهی هستیم که درسراسر جهان درحال عرض اندام هستند.

۲۸ مرداد ۳۲ و میراثِ آن، علی میرفطروس

(بخش۱)

* در فاصلۀ چاپ نخستِ کتاب«آسیب شناسی یک شکست» تا کنون بیش از بیست تن از پژوهشگران «کودتا در ۲۸ مرداد» را نفی و انکار کرده اند.

* تبلیغات حزب توده و شکاف عمیقی که مفهوم «کودتا» در ذهن و ضمیر روشنفکران ایران پدید آورد باعثِ«امتناع تفکّر» شد.

* دکتر آبراهامیان ضمن بی توجهی به عللِ انفعال حیرت انگیز مصدّق در روز ۲۸ مرداد و مخالفت او با هرگونه کمکِ مردمی برای مقابله با «کودتاچیان»، عکس چند تانک ارتشی را زینت بخش روی جلد کتابش نموده تا وقوع «کودتا»را در ذهن خواننده «عینیّت»بخشد در حالیکه تانک‌هائی که خانۀ مصدّق را ویران کردند،متعلّق به واحدهای نظامی دولت مصدّق بودند.

چشم ها را باید شُست

جور دیگر باید دید

(سهراب سپهری)

جامعۀ سیاسی ایران پس از مشروطیّت در فضائی از کشمکش های نَفَسگیر کمتر روی آرامش و اعتدال بخود دیده است.مشروطیّت بخاطر ضعف ساختارهای اجتماعی ایران فاقد ظرفیّت های لازم برای تحقّق برخی شعارها (خصوصاً آزادی و دموکراسی) بود.تفسیر قوانین عرفی ذیل شعارهای اسلامی پیچیدگی های توسعه و تجدّد در ایران را بیشتر می کرد.در آن « بُن بَست تاریخی» قدرت گیریِ سردار سپه(رضاشاه) در واقع، تبلورِ خواستِ بخش بزرگی از رهبران سیاسی و روشنفکران ایران بود چندانکه به قول عارف قزوینی:

تجارت نیست،صنعت نیست،ره نیست

امیدی جز به سردار سپه نیست

در مقالۀ حکومت رضاشاه و «دستِ انگلیسی ها» و تأمّلاتی در بارۀ «تجدّدِ آمرانۀ رضاشاه» به این موضوع پرداخته ایم.

با إشغال ایران توسط نیروهای متّفقین(سوم شهریور۱۳۲۰) و سقوط حکومتِ رضا شاه به مدّت ۱۲سال(تا سال ۱۳۳۲) فضای بازِ سیاسی در ایران – همه – در آشوب و آشفتگی گذشت و رهبران سیاسی نتوانستند از آن فضای آزاد و باز برای تجدّد و توسعۀ ملّی استفاده کنند. در این دوران نوعی ادبیّات در عرصۀ سیاست و مطبوعات ایران رواج یافت که می توان آنرا «ادبیّات دشنام» نامید. نامِ برخی نشریّات این دوره محتوای درونیِ آنها را فاش می کند:

شورش، شلّاق،آتش،شفقِ انقلاب،زنگِ انقلاب،حمله،کارزار،شُعلۀ خشم، مُشتِ کارگر، واهمه، آخرین نبرد، رزم و…

آشوب ها و آشفتگی های سیاسی و خصوصاً ترور شاه در دانشگاه تهران باعث شد تا به توصیۀ برخی از رجال برجسته، محمدرضاشاهِ جوان بتدریج از سلطنت به حکومت کشیده شود و با استقرار ثبات سیاسی به نوسازی و اصلاحات اجتماعی بپردازد.

حزب توده و تاریخ معاصر!

حزب توده – به عنوان بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه – ضمن برخورداری از کمک های مالی و ایدئولوژیک حزب کمونیست شوروی ، در تاریخنویسیِ ایرانِ معاصر نقشی زیانبار داشته است.به عبارت دیگر، بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران(خصوصاً دوران مصدّق) آمیخته به روایت ها و تفسیرهای حزب توده است. این حزب با جذب بهترین شاعران، هنرمندان و روشنفکران ضمن انتشار حدود ۱۰۰ نشریه و روزنامه،توانست در جامعۀ ایران افکار عمومی بسازد.از این رو، شخصیّت های برجسته ای مانند محمد علی فروغی منفور و منزوی ماندند. حزب توده در اعتصابات کارگری و آشوب های خیابانی دوران مصدّق بسیار فعّال بود و از این رو،در تضعیف دولت مصدّق نقش اساسی داشت.

از سوی دیگر،در جوامعی که فاقد سُنّت سیاسی یا حزبی هستند، مفاهیم مدرن سیاسی با عدم شفّافیّت و آشفتگی همراه اند و «مُدّعیان»در کشاکشِ علایق خود این مفاهیم را «تعبیر» و «تفسیر» می کنند.یکی از زیان های این ابهام و عدم شفّافیّت ایجاد منازعه های دیرپا و اختلاف در همبستگی های ملّی است که رویدادِ ۲۸ مرداد۳۲ از آن جمله است.در واقع،مفهوم«کودتای ۲۸مرداد» و تثبیت آن در حافظۀ تاریخی ما ناشی از تبلیغات حزب توده و شکست آن حزب در ایجادِ«ایرانستانِ وابسته به شوروی» بود.

مفهوم«کودتای ۲۸ مرداد»همچنین محصول تلاش های پژوهشگرانی مانند دکتر یرواند آبراهامیان است که در مقاله ای به آن پرداخته ایم.تلاش های آبراهامیان شاید بازتابی از مبارزات وی علیه رژیم شاه و حمایت از آیت الله خمینی است. او در کتاب« ایران بین دو انقلاب» در اظهار نظری حیرت انگیز می گوید:

-«در روز ۲۸ مرداد سرلشکر زاهدی به فرماندهی ۳۵ تانک شرمن ،اقامتگاه مصدّق را محاصره و پس از ۹ ساعت نبرد،مصدّق را بازداشت کرد»!

با توجه به بحران اقتصادی دولت مصدق دانسته نیست که چند دستگاه تانک پیشرفتۀ شرمن در اختیار ارتش ایران بود؟ولی بنظر می رسد که وجود تعداد ۳۵ تانک شرمن در تهران بسیار اغراق آمیز است.دکتر غلامحسین صدیقی (وزیرِ کشور دولت مصدّق ) در گزارش دقیق خود از روز ۲۸ مرداد می نویسد:

-«در ساعت شانزده و چهل دقیقه، بار دیگر سرهنگ ممتاز وارد شد و گفت: «دو تانک شرمن را که قوی‌تر از تانک‌های ما است، مخالفین تصاحب کرده و به طرف ما آورده‌اند.»

از این گذشته، سرلشکر زاهدی مصدّق را بازداشت نکرد بلکه مصدّق و یارانش با کمک مهندس جعفر شریف امامی در روز ۲۹مرداد خود را به فرمانداری نظامی تهران معرّفی کردندکه با استقبال و رعایت احترام و ادبِ سرلشکر زاهدی همراه بود.

دکتر آبراهامیان ضمن بی توجهی به عللِ انفعال حیرت انگیز مصدّق در روز ۲۸ مرداد و مخالفت وی با هرگونه درخواست کمک مردمی برای مقابله با «کودتاچیان»،عکس چند تانک ارتشی را زینت بخش روی جلد کتابش نموده تا وقوعِ«کودتا»را در ذهن خواننده «عینیّت» بخشد بی آنکه بگوید انفعال مصدّق باعث شده بود تا بسیاری از تانک های متعلّق به واحدهای نظامی دولت مصدّق در خیابان های تهران بلاتکلیف باشند. عکس های موجود از روز ۲۸ مرداد نشان می دهندکه بسیاری از تانک ها توسط مردم عادی تصرّف شده اند.سرگردانی و بلاتکلیفی تانک های واحدهای نظامی دولت مصدّق چنان بود که به روایت بابک امیر خسروی کادر برجستۀ حزب توده:

-«تانک‌ها و نیروهای زرهی که خانۀ مصدّق را ویران کردند، متعلّق به همان واحد هائی بودند که سرتیپ کیانی، معاون ستاد ارتش مصدّق به دستور سرتیپ ریاحی برای سرکوب و متفّرق کردن آشوبگران راهیِ خیابان‌ها کرده بود …و یا تانک‌هائی بودند که فرماندهی بعضی از آن‌ها در دست افسران توده‌ای، نظیر شادروان قربان‌نژاد یا ستوان ایروانی قرار داشت.»

گویا تهدید هندرسون،سفیر آمریکا مبنی بر«خطر کمونیست های حزب توده» باعث انفعال مصدّق شده بود. مصدّق از آیندۀ سیاسیِ ایران نگران شد و نمی خواست ایران به دست نیروهای توانمند حزب توده بیافتد لذا،از شامگاهِ ۲۷ مرداد مصدّق ضمن دستگیری حدود ۹۰۰ تن از کادرها و هواداران حزب توده کوشید تا بین شاه و حزب توده یکی را انتخاب کند. در عصر روز ۲۷ مرداد مصدّق معتقد شده بود:

-«از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه درخواست شود تا هرچه زودتر به ایران مراجعت فرمایند.»

از این گذشته،در سراسر روزهای ۲۵ تا ۲۸مرداد مصدّق ضمن پذیرفتنِ عزل خود،در جستجوی شاه بود و به پسرش دکتر غلامحسین مصدّق گفته بود:

-«می‌خواهم ببینم حالا که مرا عزل کرده، کجا گذاشته رفته؟ چکار کنم؟ مملکت را دست چه کسی بسپارم بروم؟»

درک و فهمِ این «تغییر جهت» برای یاران مصدّق(خصوصاً دکتر فاطمی) بسیار دشوار و ناگوار بود چندانکه دکتر فاطمی در مخالفتِ شدید با مصدّق برای «عدم توزیعِ سلاح بین توده ای ها»یا عدمِ «درخواست کمک مردمی از طریقِ رادیو»، فریادکُنان از اطاقِ مصدّق خارج شد و گفت:

– «این پیرِ مرد همۀ ما را به کشتن خواهد داد.»

آبراهامیان معتقد است:

-«حزب توده، مُسلّح نبود» و «برنامه‌ای برای تصرّفِ قدرت سیاسی نداشت»!

اسناد حزب توده نشان می دهند که این حزب در صدد تسخیر قدرت سیاسی بود.برنامه‌ها و بیانیه‌های رهبران این حزب نشان می‌دهند که آنان، حزب توده را «تجلّی ارادۀ ملّت ایران» ‌دانسته و «حزبِ ما» را مترادفِ «ملّت ما» بشمار می‌آوردند. در پائیز سال ۱۳۳۱حزب توده با انتشار«برنامه»‌ای رسماً خواستارِ برانداختنِ نظام سلطنتی، تغییر قانون اساسی و استقرارِ «جمهوری دموکراتیک توده ای» شده بود، موضوعی که در شعارهای این حزب در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۳۲ آشکارتر شد.

سازمان نظامی حزب توده (متشکّل از افسرانی که در رده های فرماندهی- هر یک – صدها نیروی نظامی را در اختیار داشتند) دِژِ استواری برای تسخیر قدرت سیاسی بود. بابک امیر خسروی از سازمان افسران حزب توده به عنوان «سپاه عظیم و رزم‌دیدۀ توده‌ای‌ها»یاد می‌کند.این سازمان نظامی از قدرت و نفوذی حیرت انگیز برخوردار بود ،به قول نورالدین کیانوری:«عناصر حزب توده در تمام واحدهای عملیـّاتی ارتش و حتّی در گارد شاهنشاهی حضور داشتند»چندانکه سروان ماشاالله ورقا مأمور حفظ جانِ شاه و افراد خانوادۀ سلطنتی در تشریفات رسمی و دیگر بازدیدها بود!

مهندس احمد زیرک زاده(از رهبران برجستۀ جبهۀ ملّی در زمان مصدّق) تأکید می کند:

– «از اواخر سال ۱۳۲۴ تا مرداد ۱۳۳۲ حزب توده هر وقت می‌خواست می‌توانست با یک کودتا تهران را تصـّرف کند».

سرگرد فریدون آذرنور(عضو بلندپایۀ سازمان نظامی حزب توده) در بارۀ امکانات نظامی حزب توده در روز ۲۸ مرداد تأکید می‌کند:

-«تمام ۲۴۳ عضو سازمان افسران در تهران، در روز ۲۸ مرداد در انتظارِ دستور از بالا بودند که وارد عمل شوند. در بین آن‌ها، ۲۹ افسر هوائی، ۷ افسر توپخانه، ۹ افسر سوار، ۱۷ افسر پیاده، ۲۵ افسر مهندس، ۲۳ افسر ژاندارمری بودند که هرکدام متناسب با وضع شغلی، امکاناتِ خود را داشتند…»

روایت سرگرد آذرنور تنها ناظر به امکانات حزب توده در تهران است و لذا، قابل درک است که چرا طرح سازمان سیا «پاکسازی حزب توده»(ت.پ. اژاکس) نامیده شده بود. با اینهمه،دکتر آبراهامیان امکانات نظامی حزب توده را «ناچیز» دانسته است!

آبراهامیان در بارۀ قتل محمد مسعود می نویسد:

-«پلیس در تحقیقات مربوط به ترور محمد مسعود سردبیر نشریۀ جنجالی مرد امروز که اطلاعات نامطلوبی را در بارۀ خاندان سلطنتی فاش کرده بود،مسامحه می کرد…خبرنگار تایمز لندن به دلیل آن که اعضای خانوادۀ سلطنتی را عامل قتل مسعود قلمداد کرده بود،فوراً از ایران اخراج شد.»

در حالیکه احسان طبری «شبکۀ ترور سازمان افسران حزب توده»(به رهبری خسرو روزبه و نورالدین کیانوری) را عامل قتل محمد مسعود دانسته و تأکید کرده:

– «قتل محمد مسعود برای ایجاد یک شوکِ عَصَبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو روزبه اطمینان داشت که این قتل ۱۰۰٪ به حساب دربار تمام خواهد شد.»

بر این اساس، پرسش اینست که آیا «کمیتۀ ترور سازمان نظامی حزب توده» در قتل سرتیپ افشار طوس(رئیس کُلِ شهربانی دولت مصدّق)نیز دست داشت؟ نگارنده در چاپ تازۀ کتابِ«آسیب شناسی…»کوشیده تا به این پرسشِ مهم پاسخ دهد. ادامه دارد

https://mirfetros.com

ali@mirfetros.com

شکستی دیگر در میدان دیپلماسی / علیرضا نوری زاده

حکایت دبیر شورای‌عالی امنیت ملی و بیروتی که دیگر پذیرای او نیست
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۲۴ مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۱۵ اوت ۲۰۲۵ ۸:۰۰

علی لاریجانی در کنفرانس خبری در لبنان-تسنیم

از اواخر سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۲۴ یعنی به مدت ۴۰ سال، حزب‌الله مثل یک بچه مار از شکم انقلاب خمینی بیرون زد. البته مرحله دگردیسی به کرم شدن، با مادری چون علی‌اکبر محتشمی‌پور بین سال‌های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ در جنبش امل اسلامی و سپس افواج المقاومه المومنه، طی شد.

از آن پس، از مدیر آبدارخانه وزارت امور خارجه تا کفشدار جمکران و از مدیر امور چسب و پاکت وزارت ارشاد تا وزرای مربوطه، معاونان رئیس‌جمهوری تا خودش، هر زمان پا به لبنان می‌گذاشتند، حس ارباب‌رعیتی در دل و جانشان فوران می‌کرد. پاسدار کلبعلی، مامور نظافت لانه جاسوسی رژیم در بیروت، طوری با مسئولان لبنانی حرف می‌زد که انگار آن‌ها نوکر و او ارباب است. سفرای رژیم از فخر روحانی تا غضنفر رکن‌آبادی و از عبدالعظیم رضانیا تا سبحانی‌نیا و فیروزنیا و فتحعلی و صادق امانی و… یا عضو منتخب اطلاعات سپاه بودند یا عامل وزارت اطلاعات یا اصغر حجازی.

آن‌ها که چهره فرهنگی مدرن و سنتی لبنان را با وقاحت تغییر می‌دادند و به جای آوای آسمانی فیروز، صدای سعید طوسی، قاری موردعنایت ولی فقیه و آقازادگان خاندان مبارکه، را در سالن زیبای دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) پخش می‌کردند. جشنواره آواز فیروز و ودیع الصافی در بعلبک هم جای خود را به زیارت عاشورای عباس الموسوی و صبحی الطفیلی و این آخری‌ها حسن نصرالله و نعیم قاسم داد.

اگر لبنان را پیش از نکبت حزب‌الله می‌شناختی، سال ۲۰۲۳، بعد از شروع عملیات اسرائیل در پاسخ به حمله حماس، اصلا باور نمی‌کردی این همان بیروتی است که فقط شش ماه قبل از انقلاب در خدمت امام موسی صدر و صادق طباطبایی بود. از بالکن دفتر آقا به دریا و بلندی و روشه و فنیسیا می‌نگریستی و حکایت شب دوش را در کازینو لبنان با صدای گوگوش که تصویرش روی جلد مجله محبوب و پرتیراژ الحوادث نقش بسته بود، بازمی‌گفتی. آن بیروت چه شده بود؟ به جای علی دشتی و زین‌العابدین رهنما و بهنام ظلی و عبدالرحیم میرفندرسکی، حالا سپاه، سفارت شاهنشاهی را اشغال کرده بودند و موسی صدر در لیبی با درخواست حواریون خمینی در نجف و پاریس، طعمه حوض اسید شد تا راه برای خمینی بازتر شود.

مدیرکل وزارت امور خارجه رژیم از پاسداران سابق و لاحق، با چهار چمدان پول به بیروت می‌آمد تا جیب حسن نصرالله یک لحظه هم خالی نماند.از فرودگاه به بعبدا می‌رفت تا رئیس‌جمهور را ببیند. بعد به سرای حکومتی که نخست‌وزیر را ببیند. آنگاه ره به بسترس و قصر منصور می‌کشید تا با وزیر خارجه دیدار کند. بعد به پارلمان سر می‌زد تا با غلام خانگی، نبیه خان، دیدار کند. بعد تازه وقت سر زدن به جنوب می‌رسید و بوسیدن محاسن سیدحسن و تقدیم چمدان حاوی هدایای ولی فقیه به نور چشمش و اینکه همراه بچه حزب‌اللهی‌ها در باغ‌ها و روستاهای در چنگ حزب‌الله، گشتی بزند.

من اما حکایت دیگری از لبنان دارم که بعد جنگ‌های داخلی با همت مردانی چون رفیق‌ الحریری بار دیگر به پا خاست. از بیروتی می‌گویم که پس از سال‌های تلخ ویرانی و مرگ و انفجار، دوباره عروس شهرهای خاورمیانه شده بود و پایتخت مالی منطقه، اما حزب‌الله و حاج قاسم و رستم غزاله با کشتن رفیق حریری، دوباره لبنان را به سیاهی مرگ و «یا سید علی» کشاندند.

فستیوال بعلبک مهم‌ترین حادثه فرهنگی و هنری در خاورمیانه قرار بود کار خود را آغاز کند و به سال‌های خوب لبنان بازگردیم. وقتی فیروز و نصری شمس‌الدین و ودیع‌الصافی ستارگان بعلبک بودند و فیروز «القدس فی بالی» را می‌خواند. اما صدای قاریان متهم به تجاوز به کودکان و نوحه‌خوانان چاقوکش ولایت فقیه آرزوی برپایی لبنان خوب را به کابوسی بدل کرد که فقط نتانیاهو توانست نقطه ختم بر آن بگذارد.

تا شب هفتم اکتبر ۲۰۲۳، شاهد تحول یافتن حزب‌الله از میلیشیای (شبه‌نظامی) شیعه به نیروی مقاومت اسلامی بودیم. حزب‌الله با ضرباتی که به ارتش اسرائیل در جنوب لبنان وارد کرد، اسرائیلی‌ها را به خروج از لبنان واداشت و بلافاصله نیز در حالی که قرارداد طائف تاکید داشت ارتش لبنان باید در مرزهای این کشور با اسرائیل مستقر شود، سرتاسر جنوب لبنان را تحت کنترل درآورد.

حضور ۴۰ هزار سرباز سوری در لبنان هم که عملا این کشور را در اختیار داشتند، به حزب‌الله امکان داد هم نیروی نظامی خود را حفظ کند و هم به‌عنوان یک حزب قدرتمند در پارلمان لبنان و کابینه نخست‌وزیران بعد از طائف (رفیق‌ الحریری، سلیم الحص، عمر کرامی و فواد سینیوره، نجیب میقاتی و …) حضور داشته باشد.

اتحاد راهبردی بین تهران و دمشق، دست جمهوری اسلامی را برای ارسال هزاران خمپاره و موشک و سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین باز می‌گذاشت. در عین حال، صدها تن از افراد حزب‌الله در مراکز آموزشی سپاه پاسداران در ایران آموزش‌های نظامی را در سطوح مختلف از جنگ تن‌به‌تن تا هدایت هواپیماهای کایت (بدون موتور) و پرتاب موشک و استفاده از قایق‌های سریع و سلاح توپخانه و… طی کردند و از ۱۸ سال پیش، همواره نیرویی از متخصصان سپاه به‌ویژه در بخش سلاح موشکی و آموزشگران، در لبنان مستقر بود. تعداد این نیروها بین ۱۰۰ و ۱۵۰ تن تخمین زده می‌شود. موشک‌های چینی که سپاه در اختیار حزب‌الله گذاشته بود و اسرائیل در جریان درگیری‌های اخیر صدها فروند از آن‌ها را نابود کرد.

بودجه حزب‌الله که در آغاز ۱۰ میلیون دلار بود، سال ۲۰۲۳ به بیش از ۷۰۰ میلیون دلار رسید. البته همراه با درآمدهای دیگری از قاچاق قرص‌های کپتاگون و هروئین. تنها شبکه تلویزیونی ماهواره‌ای المنار بیش از ۸۰ میلیون دلار برای ملت ایران هزینه برمی‌دارد. حزب‌الله ۲۰ هزار رزمنده آموزش‌دیده، حدود سه هزار شبه‌بسیجی و حدود دو هزار تن کادر آموزشی، مالی، مسئول ارگان‌های آموزشی، بهداشتی، زنان، شهدا و جانبازان، بخش ایدئولوژی و… داشت. همه این افراد حقوق‌ ماهیانه‌ای بین ۵۰۰ تا ۱۰ هزار دلار دریافت می‌‌کردند.

لاریجانی در زمان دبیری شورای امنیت ملی و ریاست پارلمان چندین بار به بیروت سفر کرد. در مقام مشاور ولی فقیه هم در ۲۰۲۴ به لبنان رفت. دیدار او با باد به غبغب انداختن در نشست با سران حزب‌الله و به‌اصطلاح «جبهه مقاومت» انعکاس گسترده‌ای داشت. اما این بار با پادرمیانی نبیه بری، مردی برای همه رنگ‌ها و نیرنگ‌ها، با ژوزف عون، رئیس‌جمهوری و نواف سلام، نخست‌وزیر دیدار کرد. وزیر خارجه لبنان هم ادعای او را در رابطه با اینکه کمبود وقت باعث شد با وزیر خارجه دیدار نداشته باشد، رد کرد و گفت اگر وقت داشتم، هم با او ملاقات نمی‌کردم.

ژوزف عون نیز محترمانه به او گفت که هرگونه دخالت در امور داخلی لبنان را رد می‌کنیم. او در این دیدار تاکید کرد: «لبنان خواهان همکاری با ایران در چارچوب حاکمیت و دوستی مبتنی بر احترام متقابل است.»

عون ضمن انتقاد از اظهارات اخیر برخی مقام‌های جمهوری اسلامی گفت: «لحن اخیر برخی مقام‌های ایرانی برای لبنان مفید نبود. دوستی که ما می‌خواهیم بین لبنان و ایران برقرار کنیم، باید با تمام لبنانی‌ها باشد، نه با یک فرقه یا یک عنصر خاص در لبنان.»

او تصریح کرد: «لبنان تنها سرزمین مادری برای تمام شهروندانمان، چه مسیحی و چه مسلمان، است. دولت از طریق نهادهای قانون اساسی و امنیتی خود مسئول حفاظت از تمام عناصر در کشور است.»

رئیس‌جمهوری لبنان تاکید کرد: «هیچ گونه دخالتی در امور داخلی خود را از سوی هیچ طرفی نمی‌پذیریم و می‌خواهیم فضای لبنان بدون تبعیض و به نفع همه لبنانی‌ها امن و باثبات باقی بماند.»

علی لاریجانی نیز تایید کرد که ایران قصد دخالت در امور لبنان را ندارد و به هر تصمیمی که لبنانی‌ها بگیرند، احترام می‌گذارد. او گفت که کشورهای خارجی نباید به لبنان دستور بدهند و مردم لبنان قادرند برای خود تصمیم‌گیری‌ کنند (و فراموش کرد که تقریبا ۴۰ سال با همدستی سوریه لبنان را به اسارت گرفته بودند).

لاریجانی روز چهارشنبه در یک کنفرانس مطبوعاتی در عین التینه پس از دیدار با نبیه بری، رئیس پارلمان لبنان، ادعا کرد که کشورش از این سفر به لبنان که با آن در این مرحله بهترین روابط را دارد، بسیار خوشحال است و مردم لبنان را که آن‌ها را «ستاره‌ای درخشان در آسمان مقاومت در برابر تجاوز اسرائیل» توصیف کرد، ستود.

تلویزیون‌های لبنان پس از اظهارات لاریجانی و به‌خصوص دیدارش با نعیم قاسم و بقایای یتیم حزب‌الله، بر سرش فریاد زدند که آقا حزب‌اللهت را بردار و برو! جالب اینکه یک روز بعد از ورودش به لبنان، سه روزنامه لبنانی آن را با عنوان «شکستی دیگر» تفسیر کردند.

یادمان باشد لاریجانی در بغداد هم به موفقیت چشمگیری دست نیافت. خبرگزاری‌های رژیم از عقد پیمان امنیتی با عراق سخن گفتند، اما دولت عراق بلافاصله این ادعا را نفی کرد و یادآور شد تنها یک تفاهمنامه امنیتی به تایید رسید که از مدت‌ها قبل مقام‌های دو کشور روی آن توافق کرده بودند. کردهای عراق هم درباره اهداف حقیقی سفر لاریجانی به عراق اظهار نگرانی کردند.

اوج نفاق و شارلاتانیسم سیاسی در سخنان دبیرشورای عالی امنیت رژیم آنجا ظاهر شد که در مصاحبه مطبوعاتی‌اش گفت: «قدرت ایران در انسجام میان مردمش ناشی از انقلاب نهفته است» و تاکید کرد که تهران «دوستان خود را به‌عنوان ابزار نمی‌بیند» و مقاومت «از تفکر استراتژیک قوی برخوردار است». چقدر بی‌حقیقتی می‌خواهد که نماینده رژیم از تفکر راهبردی و انسجام میان مردم و رژیم سخن می‌گوید. زهی تصور باطل، زهی خیال محال.

در همین زمینه، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران از لبنانی‌ها خواست که بین دوست و دشمن تمایز قائل شوند و مقاومت را «پایتخت جهان اسلام» بدانند و ارزش آن را درک کند.

رد دیکته‌های خارجی

لاریجانی تاکید کرد که پیام او به لزوم قوی و مستقل بودن کشورهای منطقه «و دستور نگرفتن از آن سوی اقیانوس‌ها» محدود است. او افزود که ایران در تصمیم‌گیری‌های لبنان دخالت نمی‌کند و کسانی که در امور لبنان دخالت می‌کنند، کسانی‌اند که برنامه‌ها و ضرب‌الاجل‌ها را به آن تحمیل می‌کنند.

او خاطرنشان کرد که محور مقاومت «با دستورات خارجی تاسیس نشد»، بلکه برای مقابله با دخالت‌های خارجی وجود داشت. او افزود که «حزب‌الله در زمان حمله اسرائیل به لبنان حضور نداشت»، بلکه با مقاومت با آن مقابله کرد و ادعا کرد که حزب‌الله و دولت لبنان از شرایط فعلی درک عمیقی دارند (دروغی دیگر)

از سوی دیگر، عون بر تمایل لبنان برای همکاری با ایران در چارچوب حاکمیت و دوستی مبتنی بر احترام متقابل تاکید کرد و گفت سخنانی که اخیرا برخی از مقام‌های ایرانی بیان کردند، بی‌فایده است. او خاطرنشان کرد که دوستی با ایران باید با همه لبنانی‌ها باشد، نه با یک فرقه یا گروه قومی خاص و تاکید کرد که لبنان وطن نهایی همه شهروندانش است و دولت از طریق نهادهای قانون اساسی و امنیتی، مسئول حفاظت از همه آنان است.

رئیس‌جمهوری لبنان همچنین با ذکر اینکه لبنان به حریم خصوصی سایر کشورها، از جمله ایران، احترام می‌گذارد، اعلام کرد هیچگونه دخالت در امور داخلی کشورش را نمی‌پذیرد.

او گفت: «استفاده از نفوذ خارجی علیه سایر لبنانی‌ها برای همه گران تمام شده است و هیچ طرفی مجاز به حمل سلاح یا جستجوی نفوذ خارجی نیست. هرگونه چالشی که از دشمن اسرائیلی یا دیگران ناشی شود، چالشی برای همه لبنانی‌ها است و بهترین راه برای مقابله با آن‌ها از طریق وحدت است.»

لاریجانی در دیدار با نعیم قاسم و کادرهای یتیم و گریان حزب‌الله، به نیابت از ولی فقیه گفت: «ممکن است به شما بی‌مهری و کینه‌توزی شود، اما بدانید این کینه‌توزی‌ها به دلیل اهمیت و تاثیرگذاری شما است. اگر حرکت شما تاثیری نداشت، این قدر به شما کینه‌توزی نمی‌کردند (به‌به یا اخی، به‌به از این همه ذکاوت! شیخ زاده ما عسل را چشید و گفت انگبین است!)

لاریجانی با دست خالی به تهران بازگشت. البته جیب پسر آقای آملی هیچ‌وقت خالی نیست.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

زن و درخت شبیه‌اند؟ گاهی آری و گاهی نه

نگاشته ای از شعله پاکروان

درخت با ریشه‌هایش زمین را می‌گیرد و در برابر طوفان‌ها می‌ایستد؛ زن نیز با عشق، دانش یا نقش اجتماعی‌اش، ریشهٔ خانواده یا جامعه را نگه می‌دارد.
چه باید کرد وقتی جمهوری شیطانی زنان ریشه‌دار را محکوم به اعدام می‌کند؟ شریفه‌هایی که شریف‌اند و برای جامعه‌ای پویا و مترقی فعالیت می‌کنند.
اگر پوست درخت زخمی شود، با گذر زمان لایه‌ای تازه می‌سازد؛ زن هم در برابر دردها و سختی‌ها توان بازسازی و برخاستن دوباره دارد. فاطمه سپهری را ببینید: با وجود ناتوانی ناشی از بیماری و جراحی‌های سنگین، حتی از پشت میله‌ها همچون شیر می‌رزمد.
همان‌طور که درختان در معرض قطع بی‌رویه‌اند، زنان نیز در بسیاری از جوامع ـ از جمله ایران ـ با تبعیض و استفادهٔ ابزاری مواجه می‌شوند. درختان با شرایط سخت اقلیمی مبارزه می‌کنند، زنان هم در برابر فشارهای اجتماعی و فرهنگی مقاومت می‌کنند. حجاب اجباری، تبعیض جنسیتی در قوانین مردسالارانه، بی‌حقی مادر در مورد فرزندان، زن‌کشی و قتل‌های ناموسی و بسیاری دیگر از نابرابری‌ها، واقعیت تلخ جامعه است؛ اما مقاومت زنان در برابر قوانینی مانند «لایحه خانواده» ستودنی است. جنبش انقلابی مهسا (ژینا) امینی نیز نماد مقاومت بی‌بدیل زنان ایرانی‌ست که جهان را وادار به احترام کرد. نیکاها، ساریناها و حدیث‌ها جانشان را دادند تا بر حق آزادی پافشاری کنند.
همان‌طور که حفظ جنگل‌ها برای بقای زمین ضروری است، حفظ کرامت و امنیت زنان برای بقای جامعه حیاتی است. بند زنان زندان اوین پر بوده از چنین زنانی که بی‌رحمانه در جهنمی به نام قرچک محبوس شده‌اند؛ زندانی که شایستهٔ هیچ انسانی نیست.
و بسیاری شباهت‌های دیگر که در این مجال نمی‌گنجد. اما تنها موردی که شخصاً تجربه کرده‌ام و در آن زنان را با درختان متفاوت یافته‌ام، این است: بریدن و بر زمین انداختن شاخه‌های تر و تازهٔ یک درخت، آن را نابود نمی‌کند؛ دوباره جوانه می‌زند و به حیاتش ادامه می‌دهد. اما کشتن یا مرگ فرزند، بخش بزرگی از جان و دل زن را خاکستر می‌کند، حتی اگر به ظاهر زنده بماند. چه بسیار زنان خاکسترشده‌ای که یک یا چند جگرگوشه را در خیابان یا زندان از دست داده‌اند؛ زنانی که در صف مقدم مبارزات مردم برای دادخواهی و برقراری عدالت ایستاده‌اند.
دهه‌هاست که ایران در صدر جدول آمار اعدام به نسبت جمعیت قرار دارد. بر این اساس، از شما مخاطب گرامی دعوت می‌کنم به جنبش علیه اعدام و قطع درختان بپیوندید.
منبع: زنان_وایز