فهرست تیم ملی ایران برای بازی با کره جنوبی و سوریه اعلام شد.
به گزارش خبرگزاری های ایران، کارلوس کی روش، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران امروز۱۱ بازیکن را به اردو فراخواند. این بازیکنان که برای دو دیدار مقابل کره جنوبی و سوریه در مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه دعوت شده اند باید خود را عصر امروز به کادر فنی تیم ملی معرفی کنند.
همچنین به گفته کارلوس کی روش، اسامی بازیکنان لژیونرهم پنجم شهریوراعلام خواهد شد.
اسامی بازیکنان دعوت شده به اردوی تیم ملی به شرح زیر است:
دروازه بانان: علیرضا بیرانوند و حامد لک
بازیکنان: سید جلال حسینی، محمد انصاری، وحید امیری، مهدی طارمی، امید نورافکن، وریا غفوری، روزبه چشمی، سعید آقایی و مهدی ترابی.
در لیست اعلامی کی روش، پنج بازیکن از پرسپولیس و سه بازیکن از استقلال حضور دارند.
تیم ملی فوتبال ایران که صعودش به بازی های جام جهانی ۲۰۱۸ روسیه قطعی شده روزهای نهم و چهاردهم شهریور در دو دیدار تشریفاتی به مصاف کره جنوبی و سوریه می رود.
لیست کابینه و مراسم تحلیف روحانی مناسکی بودند برای فاتحه خوانی و دفن وعده های انتخاباتی روحانی و انتظاراتی که برانگیخته بود! پیشتر گربه را دم حجله ذبخ کرده بودند: ابتداشمشیرآخته سرنوشت بنی صدر را بالا بردند. سپس با مشرف شدن نزدآقا پیشاپیش توقعات و خواسته های او مطرح شدند. در این دیدارمعلوم شد که روحانی لیست تمامی وزراء پیشنهادی خود را پیش از طرح در مجلس و یا در انظارعمومی با رهبری در میان گذاشته است که البته بدلیل شوری بییش از حدآن مورداعتراض برخی نمانیدگان هم قرارگرفت. هم چنین معلوم شد که در مردمسالاری دینی از نوع ولایت فقیهی، رئیس جمهوری که ازخلال صافی شورای نگهبان رده شده ه حتی قادر به انتخاب آزادافراد کابینه خودهم نیست. و رهبرنظام عملا بخش باصطلاح انتخابی نظام را نیز دستچین می کند. چنان که مداخله مستقیم در انتخاب تعدادی از ورزا کلیدی علنا اعلام شد و حساسیت در موردبرخی ورزاء دیگرهم به آن اضافه شد و البته حساسیت های اعلام نشده در مورددیگروزراء هم جای خود را داشت. حالا حساب کنید که از این ماهی (پیرمرددریا) چه چیزی جزاسکلت آن برای مجلس و حامیان و موتلفین فرودست روحانی باقی می ماند. با این همه گوش خلق اله و عالم را برای پاراف کردن وجب به وجب همین وزراء عمدتا از قبل منصوب شده کرخواهند کرد! تا نشان دهند که این دستگاه عظیم و طویل پارلمانی چندان هم بی خاصیت نیست!
نقش سیاهی لشکربودن اصلاح طلبان!
وقتی َمرکب روحانی از پل انتخابات گذشت، به خصوص در دوره دوم و پایانی ریاست جمهوری اش، فروکاستن اصلاح طلبان به سیاهی لشکربی مقدار عین سیاست ورزی محسوب می شود. او برای بند و بست و چانه زنی و نگهداشتن خود بر فرازامواج طوفانی در ساختاررسمی قدرت، به جلب رضایت امثال علی لاریجانی ها و اصول گرایان موسوم به معتدل و نیز جلب حمایت روحانیت تا بندناف مرتجع بیش از اصلاح طلبان نیازدارد. اصلاح طلبان به دررأی جمع کردن می خورند اما در لابی گری دست شکسته وبال گردن است و بهمین دلیل مثلا وزارت کشور که مادرورزاتخانه ها محسوب می شود و با وجودآن همه اعتراض وانتقاد که در چهارسال گذشته به وزیری که نزدیک به اصول گرایان و مشخصا علی لاریجانی بود اعتراض شد ، او هم چنان سکان این “شاه ورازاتخانه” را در تیول خود دارد. از اصلاح طلبانی که نماینده و سخنگویانشان امثال جهانگیری ها و عارف ها باشند و خاتمی هم اگر لب به سخن بگشاید نخست از روحانی و یا مداخله رهبر در چینش کابنیه دفاع می کند و پیروان و حامیان را به شکیبائی و تمکین تشویق می کند چه انتظاری هست؟ نقش آن ها در نظام تا حدداغ کردن تنورانتخابات، بدون آن که حق پختن نانی برای خود داشته باشند تعریف شده است و خودآن هاهم، به رغم غرولندها، هم به تقدیرروزگاردتن داده اند… خامنه ای و روحانی هم با وقوف به این استیصال و ناچاری قادرند این چنین بی اعتنا به آن ها به تازند.
وظیفه تازه و دشواراصلاح طلبان در شرایط پساانتخاباتی
در فصل انتخابات، اصلاح طلبان با تمامی توش و توان خود به میدان آمدند و تا می توانستند در شکستن جوتحریم ( که آن را رسما خطرعمده و کلیدواژه موفقیت معرفی می کردند) با بهره گیری از رسانه های داخل و خارج و جمع آوری ِعده و ُعده خود به داغ کردن تنورانتخاباتی همت گماشند. اما اکنون که کوه موش زائیده و نان های این تنورفطیر بیرون آمده است و به عنوان مثال معلوم شده کابینه برآمده از پیروزی صفوف اصلاح طلبان و اعتدالی ها یک کابینه تمام عیارمردانه است و برای اشانتیون هم شده بدون حتی یک نفر دگرباور و از اقلیت های های قومی و یا موسوم به تسنن است، آه از نهادهمه رأی دهندگان و یا هیزم آوران بی مزدتنوری که گرمایش اختصاص به آن دیگران دارد بر آورده و وظیفه بس دشوارآرام کردن و پاپین کشیدن فتیله انتظارات را بردوش آن ها نهاده است. در دشواری این وظیفه همین بس که آن ها حتی قبل از اعلام وزراء به مجلس از طریق ارسال نامه ای به روحانی با امضاء ۱۷۵ نماینده و با تاکید برحضور (همان اشانتیونی) وزیرزن و یا اهل تسنن، در واقع به او پیام دادند که دل قوی دارد و نگران عدم تصویب مجلس نباشد. غافل از آن که نگرانی و دغدغه اصلی روحانی از مراکز و مراتب بالای قدرت یعنی رهبری و اصول گرایان و روحانیون سرچشمه می گیرد تا از مجلس بی خاصیتی که لاریجانی آن را به راه می برد. با این همه آن ها اکنون باید تمام همت خود را برای تسطیح انتظارات و تصدیق وضعیت تازه و توجیه حمایت خود از روحانی در دوره جدید بکاربگیرند.
بهمین دلیل امثال تاج زاده ها و جوادی حصارها و یا عارف ها و جهانگیری ها و یا در خارج سوای آوازه گران حرفه ای، حتی افرادی امثال ملیحه محمدی ها هرچندبالکنت زبان، آستین های خود را برای پاپین آوردن فتیله انتظارات بالاکشیده اند و کسانی مثل سعیدبرزین از مفسرین بی بی سی به اصلاح طلبان نهیب می زند که نقش سیاهی لشکر و دنباله روی از روحانی را بپذیرند و زیادی شلوغ نکنند! در اصل سیاست ورزی راجع به دوره پساانتخاباتی، یعنی پائین کشیدن فتیله انتظارات با همه دشواری اش، بخش جدانشدنی و مکمل سیاست ورزی مرحله پیشاانتخاباتی یعنی د اغ کردن تنوراست. تنوری که بویژه زیادداغ می گردد، اگر به همان سرعت خاموش نشود، یعنی اگر حرکت دوربرداشته ماشین ترمزنزده شود، چه بسا موجب دردسرهائی بشود. از همین رو داغ کردن و سپس خاموش نمودن تنور بخشی از فرایندسوخت و ساز و جذب و دفع سیستم برای ایجادتعادل خود محسوب می شود و اصلاح طلبان در این سوخت و ساز و تقسیم کار وظیفه اخص خود را دارند.
زمان پاسخگوئی!
چندین دهه است که رژیم از همین طریق مشغول بازتولید و بازترمیم سیاسی خود است، تا ضمن نشان دادن پزباصطلاح مردم سالاری دینی، در عین حال برگ انجیری برای پوشیده ماندن و یا نادیده گرفته شدن فساد و سرکوب و سیاست های فلاکت آفرین خود فراهم آورد. و مهم تراز آن اجازه ندهد که تا جامعه ای مستقل، نیرومند و بیرون از حوزه نفوذجناح بندی هایش پیکربندی شده و قوام و دوام یابد.
اکنون که فصل خوشه چینی کاشته ها فرارسیده و معلوم شده است که چیز درخوری در این کشت زاربی حاصل نروئیده است؛ زمان پاسخگوئی به خود و دیگران توسط آن هائی که به امیدمحصولی در این کشت زار بذرافشانی کرده اند، بخصوص آن هائی که بیش از همه یقه درانی کرده اند، فرارسیده است. فقط رژیم نیست که باید واداربه پاسخگوئی شود، طبیعی است و حتی بیش و پیش از آن، که هرشهروندعاقل و بالغ نیز در برابر رأی خود و نتایج آن مسئول و پاسخگو باشد. بهمین دلیل حفاظت و صیاتت از رأی و انتظارات و مطالبات خود بخش جدانشدنی از وظایف شهروندی او را تشکیل می دهد. و باز بهمین دلیل آن ها که رفتاردولت و گزینش های آن را نسبت به زنان و یا اقلیت ها و یا دانشجویان و معلمان و… در حکم توهین و دهن کجی به خود و دست مریزادگفتن به روحانیت و یا مراتب بالای قدرت می دانند، جز از طریق طرح مطالبات خود با صدای بلند و گسترش اعتراضات نسبت باین بی اعتننائی، قادر به صیانت از آراءخودنخواهند بود. آن ها می توانند در کنارکسانی که با شناخت از سیستم پیشاپیش به تحریم افسون انتخاباتی رژیم مبادرت کردند صف گسترده ای در صفوف زنان دانشجویان معلمان و کارگران و دگرباوران و باصطلاح اقلیت های گوناگونی که چه بسا جمعشان برخلاف عنوانشان اکثریت هم باشند، دست در دست هم فشارسنگینی را به جباران حاکم وارد کنند تا دیگرجرئت ارتکاب این گونه توهین ها- دادن وعده های توخالی و سیاهی لشکرانگاری مردم- از مغزشان هم خطورنکند…
براساس اعلام خبرگزاری تسنیم، مجموع بدهی های انباشته شده تیم های استقلال و پرسپولیس نزدیک به ۲۳۰ میلیارد تومان است که از این مبلغ آبی پوشان پایتخت ۱۱۸ میلیارد بدهی دارند که این مبلغ شامل بدهی مالیانی، دارایی و بدهی به اشخاص است و مسئولان این باشگاه باید هرچه سریعتر این مسئله مهم را حل کنند. درطرف دیگر، سرخپوشان نیز با ۲۱۱ میلیارد تومان دوبرابر رقیب سنتی خود بدهی دارند.
براساس این خبر، باشگاه پرسپولیس سه و نیم میلیون دلار بدهی به اشخاص خارجی دارد که با احتساب دلار با قیمت ۳ هزار و ۸۰۰ تومان این باشگاه ۱۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان بدهی خارجی دارد. همچنین ۳۰ میلیارد از بدهیهای باشگاه پرسپولیس به اشخاص ایرانی اعم از مربی و بازیکن است.
سنگینترین بدهی باشگاه پرسپولیس هم مربوط به بیمه، دارایی و اداره مالیات است که به ۱۴۰ میلیارد تومان میرسد. همچنین پرسپولیسها ۲۸ میلیارد بدهی متفرقه یا سایر بدهیها دارند که مجموع این بدهیها ۲۱۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون تومان است.
کنفدراسیون فوتبال آسیا ماه گذشته با ارسال نامه هایی به چهار باشگاه پرسپولیس، استقلال، نفت و تراکتورسازی که فصل آینده در لیگ قهرمانان این قاره حضور دارند به صراحت اعلام کرد که این چهار باشگاه تا ۳۱ آگوست( نهم شهریور) باید تمام بدهی های خود را پرداخت کنند درغیر اینصورت با لغو پروانه حرفه ای و حذف از این مسابقات مواجه خواهند شد.
نویسنده: مهشید شریف
ناشر: آرادمان. تهران
چاپ اول: زمستان ۱۳۹۴
داستان ازمراسم درگذشت «مونا»، شروع می شود. هنرمند جوانی که خودکشی کرده، اما خویشاوندانش پنهان می کنند. می گویند آِوردوز کرده. نویسنده درنقش صبا همراه مادر و دوست نزدیکش پری ناز درآن نشست حضور دارند.
راوی درجمع سیاهپوشان حاضر، درمیان ناله وضجه های سوگواران، با مشاهده تصویرمونا روی دیواردرنگاهش فرو می رود: «به نقطه ی نامعلومی نگاه می کند. دورآن خرمنی ازسبدهای گل وشمعهای روشن حال خوشی به من می دهد. چشم از عکس مونا برنمی دارم. خنده ای روی لب هایش نشسته که دربازی برق نگاهش آدم را گول می زند. انگارنمرده است».
دخترجوانی با ویولونی روی سینه وارد می شود. سیاهپوش است و غمگین :
«جایی که مادرمونا نشسته می ایستد و با سر به عکس مونا تعظیم می کند. صدای ویولون درفضای بسته ی تالار می پیچد . . . همهمه زن های عزادار بالا می گیرد و ناله ی ویولون را می بلعد».
درآن روز سوگواری است که راوی داستان، مهراد شوهر مونا را می بیند :
«چند مرد وزن کنار درورودی درهم می لولند. پری ناز می گوید ماهم سلامی بکنیم. مهراد شوهر مونا هم آن جا ایستاده»
آن دو نزدیک می شوند به رسم تسلیت گفتن:
«مهراد دست به سینه نگاهم می کند ونگاه من وحشت زده این ور آن ور می چرخد. نمی دانم چطور با مرد غریبه ای همدردی کنم . . . عقب عقب می روم و پای چند نفری را لگد می کنم و . . . هیاهوی مبهمی توی سرم چرخ می خورد. مهراد باز لحظه ای متوجه من می شود. نگاهم را ازچشم های ماتم زده اش پس می گیرم».
ازان دیدار به بعد است که به قول راوی داستان :
«صورت خشک وماتم زده ی مهراد می دود پشت پلکم».
مردی که گویا به ظاهر سوگوار زنش بوده، با نگاه های مشتاقانه ملکۀ ذهنش می شود تا . . . ! تا این که مهراد بعد از چند ماه به بهانه ی پس دادن شرکت درعزاداری مونا، به خانه آن ها می رود. ازسخنان طولانی و رفتار پدرومادرش با مهراد چنان دلخور شده که: « خدا خدا می کنم مهراد بلند شود برود».
راوی از رفتارهای والدین در خانواده و ازبرادر بزرگش صفا که به خارج رفته می گوید :
«او برای من امنیت بود. نمی گذاشت درکابوس های شبانه ام گرفتار بمانم . . . تنهایی ام را پُر می کرد. می پرسید:
«صبا آخر تو چرا همیشه این جور ساکت و غصّه داری؟ دلت چیزی می خواهد؟»
«نمی دانم. حسی دارم که . . . دست خودم نیست»
پای مهراد به خانه آن هابازشده: « حتا همراه ما تا خانه ی قدیمی پدربزرگم تا قمصر کاشان هم می آید». لحن روایت نشان می دهد که صبا و مهراد ازدواج کرده اند. بدون مراسم عروسی عقد شده اند. مادر از مهراد می پرسد:
«پسرم نمی خواهم ناراحتت کنم. ولی یک ماه بیشتر به شب سال نمانده برنامه ای، مراسمی دارید؟»
مهرداد می لرزد. ناراحت و منگ شده. می گوید با پدرومادر مونا صحبت کرده.
«مراسمی توی مسجد می گذاریم و بعد همه را دعوت می کنیم به یک باشگاه شام می دهیم».
برگذاری مراسم نخستین سال مونا که دربخش دوم آمده است.
مادر، ویلای دوستی را که درشمال دارد دراختیار گرفته. با آرایش خانه عده ای ازدوستان را برای مراسم سالگرد مونا دعوت می کند:
«پری ناز ومادرم سنگ تمام گذاشته اند. صدها شمع رنگارنگ و یکی دوتا عکس قاب شده ی مونا و دسته گل هایی که سر راه خریدیم، روی زمین چیده می شود. تا بقیه برسند سالن ویلا را آماده می کنیم».
پوسترها، با طرح های زیبا و جالب، نشانی ازهنرافرینی مونا بردر ودیوار نصب شده. پری ناز می گوید:
«اتفاقی رفتم توی فایل هایی که تو شرکت ازش داشتم. دیدم چه طرح های گرافیک با حالی کشیده. مثل نقاشی های سور رئالیستی می ماند. اصلا این ها را به من نشان نداده بود. یک دنیا حرف توی این ها هست. دادم بزرگشان کردند. عجب پوسترهایی شده».
دوستان، یاران دبستانی ودانشگاهی جمع اند:
«دختر وپسرها مثل کولی ها لباس پوشیده اند. سرو وضعشان از دو فرسخی داد می زند که معترض اند غمگین و متآثر . . . آرام آرام اشک می ریزند. ابهت فضا همه را گرفته. . . . یار دبستانی را زمزمه می کنند . چند نفری شان با مونا هم کلاس بوده اند . . . تا نیمه های شب ساز می زندد و آواهای تکی وجمعی می خوانند».
خاطره های گذشته ازمونا بازگو می شود. گردش ها بگومگوها هریک با غم واندوه :
«سامی می گوید یارخیابان گردی های هم بوده اند. حتا بابت آن کتک هم خورده اند. ریحانه می گوید براش شکست معنا نداشت . اما یواش یواش حالش بد شد. عباس می گوید . . . دغدغه اش هنر بود . . . حس او به خلق یک کار هنری با بقیه ما فرق می کرد. ازدیدن این پوسترها تعحب نمی کنم . مطمئنم صدتا کار دیگرهم این جا و آنجا قایم کرده است».
نوبت به صبا می رسد. قبلا دلهره ی یگانگی و همرنگی خود بامونا را باخوانندگان درمیان گذاشته، و حالا نگاه های منتظرانه و کنجکاو حاضران را. شروع به سخن می کند:
« من هیچ وقت مونا را ندیدم. اما برام آشناست. می فهمم درد و تنهایی و بی امیدی یعنی چی. می فهمم کلنجار برای زنده ماندن یا نماندن یعی چی. وقتی نا امیدی تا مغز استخوان نفوذ می کند ونفس آدم را حبس می کند . . . چه قدرتی می خواهد که جرئت کنی و اعتراف کنی که نمی توانی ادامه بدهی. مونا با مرگش به من می گوید این شهامت را داشته است که روشن و شفاف از سرخوردگی اش بگوید این برای من درس بزرگی است».
انگاراحساس گناه می کند. گناه تحمیلی سنگین وغیرقابل بخشش. به قول خودش سعی می کند که چشم ش با چشم کسی تلاقی نکند. گیج ومبهوت و وارفته!
«دستی روی شانه ام تکانم می دهد. مهراد است صورت و صدایش مثل پدر بزرگم شده است؛ درد کشیده و مصمم : «می آیی باهم برویم بیرون».
در درکه روی تخته سنگی نشسته اند. رودخانه زیرپایشان. صبا گوش خوابانده به سخنان مهراد. مخاطبش از حرفهای او چیزی نمی فهمد. باب دلش نیست:
«رویم نمی شود بگویم می خواهم برگردم سردم شده ودست هایم یخ زده است با این سکوتش دارد جانم را می گیرد» گرفتاری ها و درد دل های مهراد ادامه دارد. درحالی که مقابل طرف سرپا ایستاده می پرسد:
«یک سئوال عذاب دهنده . . . زیر یک سقف زندگی کنی؟» واو فرورفته درسکوت و پریشانی!
درخانه ی کوچکی که درآن ساکن شده اند، فضا اندکی تغییر می کند. روابط گرمتر می شود:
«ازحرف های اوداغ می شوم. انگار درآتش می سوزم. شادی ناگهان درآغوشم گرفته است. آفتابی به زندگی ام تابیده که روحم را مست می کند. به صورتم که توی آیینه نگاه می کنم، بیگانگی احساس نمی کنم. می گذارم که تجربه های جدید نفس تازه ای به من بدهد».
“من خود” را می نگرد و با او به جدال می پردازد :
« نمی گذارم مهراد. تنها و زمین خورده بماند. گذشته ی هردومان را مثل شاخه های خشک درآتش شادی می سوزانم و خاکسترش را دورمی ریزم. . . . می ترسم. می ترسم همه چیزیک باره فروبریزد و مجال پیدا نکنم که از زیر خرابه ها بیرون بیایم».
جدال درونی ادامه دار. دراو لانه کرده. تا جایی که مونا بخشی از من او شده و ملکه ی ذهنش. خیال و واقعیت درهم آمیخته. مونائی را که ندیده با او در می آمیزد. پنداری، آشنایی دیرینه ای دارد و با ذهنیاتش.
دربسترروایت های راوی در بخش “چهار” حوادث سال های جنبش دانشجوئی وبگیروببندهای ویرانگر ساواک، مهراد از «مونای زنده حرف» می زند و آشنائی اش با او در دوره دانشجویی با حنجره های زخمی ش!:
«دخترفعالی بود سرهرچیزی پای بچه ها را به رآی و رآی گیری می کشاند . . . یک انجمن تازه درست کردبود. آن روزها تا خرخره پایان نامه ام گیرکرده بودم». تا اینکه نصفه شبی تلفن کرده می گویدتصادف کرده وزخمی شده. «ازبچه های دانشگاه شنیده بودم که سرنترسی دارد» بالاخره درخانه دوستی ازدانشجویان بستری ومداوایش می کنند. تا مدتی بعد که داستان کهنه شد:
«روزی مونا پشت در خانه ام پیداشد دسته گلی بزرگی دستش بود. بی تعارف آمد تو نشسته. هزارتا ماجرا برایم تعریف کرد. اما لابه لای همه هیجانی که به خرج می داد به نظر می آمد سرخورده وکلافه وخسته است . . . چند ماه بعد باهم زندگی می کردیم».
صبا، دچار افسردگی شده با مصرف قرص های آرام بخش ومسکّن ظاهرخود را حفظ می کند. یا به قول خودش : «هرجیزی گیرم می آید قورت می دهم تا سرپا بمانم».
سلطه ی قوی وپنهان مونا برجان وروانش چنگ انداخته است :
«اسم مونا بهانه بود. روزهاست که می فهمم هیولایی پُرقدرت پیدایم کرده ومرا به طرف خویش می کشد. چشم هایم گود رفته ولب هایم کبود شده است».
نا امیدانه به کارهای غیرعادی دست می زند. وحشتناک ازبیم وهراس حوادث، تلفن را قطع می کند و به تاریکی پناه می برد. از گفت وگفتگو با مهراد می ترسد :
« چراباید بامن ازدواج می کرد؟ او که بارها بیحالی وافسردگی وناتوانی های مرا دیده بود و می دانست که عملا مادرم بی سر و صدا ازمن مراقبت می کند».
همراه با مهراد سرخاک مونا می رود. گل روی قبرش می گذارد:
«ناخودآگاه احساس آرامش به من دست داده است. . . . انگار بخشی از من با او زیر خاک پنهان است وبخشی ازاو درمن زنده».
درادامه ی گفتگوها، یأس وامیدها و افسردگی ها صبا روزی به مهراد می گوید:
« مونا توی زندگی با تو، خودش را کشت. نمی ترسی که . . .»
«چنان به جنب وجوش می افتد . . . دست و پایش می لرزد و تند تند ظرف هارا جا به جا می کند اگر می توانست از پنجره پرتم می کرد توی خیابان. صدایش شبیه ناله بود».
صبا یکی از کارتن های زیرزمین را باز می کند. کارهای هنری موناست:
«حجم های سفالی، با طرح های نزدیک به پوسترهای گرافیکی که پری ناز نشانم داد . . . دوسه تا ازمجسمه های سفالی کوچکی را که لای کاغذ پیچیده بود می آورم بالا توی قفسه وبین کتاب ها می گذارم. شش دانگ حواسم راجمع می کنم ببینم مهراد چه واکنشی نشان می دهد:
«چه قشنگ اند. تازه خریدی؟»
« . . . به صورتش نگاه می کنم و چیزی نمی گویم».
دربخش “نه” کتاب پرده ها کنار می رود. غفلت و بی خبری مهراد ازکارهای هنری مونا! :
«چطور نمی دانست مونا روزها توی شرکت ما ازدرد به خودش می پیچد وکارهای گرافیگی می کند؟ نمی دید که ذره ذره دارد می میرد؟ نمی دید زن هنرمند او هنرش را ازاو قایم می کند؟ نمی دید؟!…»
وچراها همیشه درابهام و خاموشی و سکوت رازدار!
راوی با مشاهده آدرس روی کارتن محتوای کارهای هنری مونا، کارگاه طلعت را درلواسان پیدا می کند. با طلعت آشن آشنا می شود مدیر و سرپرست نمایشگاه . خانم طلعت، ازکارهای هنری مونا و تواضع او سخن می گوید:
«کارهای هنری بهش کمک می کند سرپا بماند. هیچ بعید نیست که به این شکل بابیماری اش داشته مبارزه می کرد».
داستان مرگ مونا که بیشتر گمانه زنیست دراین بخش آمده. پزشک قانونی براین باور است که :
«مونا ازدرد جسمی و روحی دچار شوک عصبی شده بوده و تعداد زیادی قرص خورده که مثلا تسکین پیدا کند».
مهراد، دراین گفتگو سخنانی آورده قابل تأمل و ناخوانا با رفتارهایش. شاید هم تحت تأثیر دگرگونی های حاجت زمانه. از سنتی بودن هردو خانواده :
«هردو هم می خواستیم ازقید وبند آزاد باشیم. ما هردو به پنهان کاری و خود داری عادت کرده بودیم. من پنهان کاری های مونا را می فهمیدم. اما کنجکاوی نمی کردم. ازطرفی دلم می خواست پشتیبان او باشم؛ نه مزاحم خواسته های زندگی اش»
مونا ومهرداد را می توان دربستردگرگونی های زمان با هم نسلان وهم اندیشان دید در صف قربانیان با چشم های نگران، در گسست قلاده های تسلیم و بندگی زیرنورآزادی درانتظار!
بخش ده
راوی هنرجوی کارگاه طلعت می شود. برای یاد گیری سفال گری. به دروغ به مهرداد می گوید می روم کلاس یوگا. ازخانم طلعت استاد سفال گری به نیکی یاد کرده. درگل مالی کارگاه، به دوران بچگی در باغچه خانه پدری گشتی میزند ودلخوش ازخاطره ها برمی گردد به کارگاه طلعت وسرگرم گل کاری می شود. مونای درگورستان خوابیده او را اینجا و آنجا می کشاند باردیگر در ذهنش و این بار باخود به بازی یک قُل ودوقُل سرگرم می شود.
درمسافرت به قمصر باعباس که از نزدیکان مونا و همدوره های دانشگاهی او بوده، با زوایای روحی وذهنی مونا بهتر آشنا شده می گوید:
«مهراد باخاطره های مونا زندگی می کند من هم حالا مونا را بیشتر می شناسم . . . ماه های اول فکر می کردم یک ازدواج سه نفری است ولی بعد چهارنفری شد».
درآن سفرصبا باعباس خلوت می کند. عباس به مسخره می گوید:
«هنر مردم درمانده را می تواند نجات بدهد».
ازرازها پرده برمیدارد. از زندگی دانشجویی وسختگیریهای باباش و بی پناهی ها :
«یک سالی هم مونارا ازادامه تحصیل محروم کردند. پنهانی می دیدمش. بیچاره داشت آب می شد. مگر می شد آن همه ذوق وهنررا حبس کند؟ حامی نداشتیم».
:«مونا نامزدم بود وقراربود ازدواج کنیم»
«پس چرا ازدواج نکردید؟»
«باباش دودوک زن وآوازخوان نمی خواست. آقای مهندس می خواست».
ازدیدارهای پنهانی و وابستگی هنری او می گوید:
«حالش زیاد خوب نبود. کلافگی و بی قراری شدید ازپا انداخته بودش. ازحرف زدن بامن در می رفت. یکبار به من گف می خواهد این رازی باشد برای خودش. . . برای من مونا یک جرقه بود. یک حسّ خلاقیت بود».
طلعت خبر راه اندازی نمایشگاه کارهای سفالی را می دهد. راوی درفکرکارتن ها و صورت آدمک هاست:
«عباس راست می گفت که خطوط چهره ی درد کشیده هارا نمی شود دید و حسّ کرد وبالغ نشد».
کله های گلی را ازلابلای روزنامه درآورده روی میز می چینند. عباس با چشم های گریان وبغض درگلو:
«کله هارا یک به یک برمی دارد و با دو دست روی سینه اش می گیرد و می بوسد یک آن، چنان تکیده و پیرمی شود که . . .درمکاشفه های خود با کله های گلی غرق می شود».
درافتتاح نمایشگاه، راوی در خلوت وتنهایی خود صحنه ی رقص اشباح را به نمایش می گذارد. برگشته وبرنگشته به خود، به انبار می رود :
«چند بسته ی دیگری که مانده باز می کنم. نوشته ی”مونا ستاری” خرداد ۱۳۸۹ تهران – دانشکده ی هنر” روی یکی ازکارتن ها داد می زند که من این جایم ، من را ببین. بر می گردم ونوشته را دوباره می خوانم . دست و پایم به لرزه می افتد».
کارتن را باز می کند:
«لوح مستطیل شکل بزرگی با لعاب فیروزه ای و سطح ناهمواردارد از زیر کاغذها بیرون می آید».
طلعت از علاقه و زحمت های مونا که درساخت لوح کشیده می گوید:
«صورت مرد رنج دیده ی ماهیگیری را نشان می دهد که انگاری ازموج های دریا پیدا می شود . . . یک بار هم توی یک نمایشگاه نمایش داد».
درودیوار پوسترهای مونا نصب شده. با عکس بزرگ شده ای ازاو: «توی شمال روسری اش راباد میدهد»
«سرم را نزدیک می برم تا خنده اش را ببینم. بله، باور می کنم مونا دارد می خندد»
نمایش لوح فیروزه ای رنگ مرد ماهی گیر، ساز وآوازعباس وآزاد، در نمایشگاه هنرسفالگری هنرجویان کارگاه طلعت. «کاری ازمونا ستاری و به یاد او» این گونه به پایان می رسد:
«حالا او مونای خودش را دارد و من مونای خودم را».
آخرین برگ های کتاب نگاهی ست به هنرآفرینی های مونا درباره طرح های زیبا، جهت ساخت نقش گوشواره ها. کتاب به پایان می رسد.
مهشید شریف با نثری عارفانه در«حلقه های درهم» هنجارهای کهن وسنت های موروثی را با تکیه به قدرت تجربه به باد انتقاد گرفته، و اندوه و تباهی «مونا» های بی شمار جامعه را یادآور شده است.
وزارت نفت با انتشاربیانیه ای مالک جدید باشگاه را مسئول عمل به تعهداتش در قبال بازیکنان دانست و اعلام کرد که باید نام نفت نیزاز این باشگاه حذف شود.
وبسایت شرکت ملی نفت ایران دراین باره نوشت: به اطلاع میرساند که باشگاه ورزشی نفت درتاریخ ۸/۴/۱۳۹۵ پس از طی مراحل قانونی به شرکت بهنام پیشرو کیش واگذار شد و ازاین تاریخ به بعد باشگاه در اختیار این شرکت قرار گرفت و تغییرات مدیریتی مدیران باشگاه نیز توسط مسئولان شرکت بهنام پیشرو صورت گرفته است.
در ادامه این اطلاعیه آمده است: در قرارداد فروش باشگاه به صراحت آمده است که پرداخت دیون باشگاه و مطالبات اشخاص حقیقی و حقوقی کلاً به عهده خریدار (شرکت بهنام پیشرو کیش) است و این شرکت متعهد است که نام باشگاه را تغییر دهد و از عنوان «نفت» استفاده نکند وبا توجه به واگذاری ۱۰۰ درصد سهام باشگاه نفت تهران، شرکت ملی نفت ایران هیچگونه مسئولیتی در قبال اشخاص حقیقی و حقوقی نداشته و خریدار باشگاه ضمن تعهد در قبال سهامداران باشگاه در قبال اشخاص حقیقی و حقوقی طلبکار نیز، متعهد و مسئول است.
درچند روزگذشته بازیکنان فعلی و قبلی تیم نفت تهران به علت دریافت نکردن مطالبات مالی خود چندین بار با حضور در مقابل ساختمان وزارت نفت در تهران به مسئولان این وزارتخانه بابت این مسئله اعتراض کردند، اما هیچ مقامی پاسخگوی آنها نبود.
بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه ایران حمله موشکی آمریکا به یک پایگاه هوایی الشعیرات در سوریه را محکوم کرد.
سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت: «معتقدیم که اینگونه اقدامات به تقویت “تروریست های رو به زوال” و پیچیدگی اوضاع در سوریه و منطقه خواهد افزود.»
به گزارش خبرگزاری مهر، قاسمی در واکنش به حملات موشکی آمریکا به یک پایگاه هوایی در سوریه گفت: «جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین قربانی سلاح های شیمیایی در تاریخ معاصر، هرگونه استفاده از سلاح شیمیایی را فارغ از عاملین و قربانیان آن محکوم می نماید و همزمان استفاده از این بهانه برای اقدامات یک جانبه را خطرناک، مخرّب و نقض اصول آمره حقوق بین الملل می داند.»
وی افزود: ما ضمن محکومیت شدید هرگونه اقدام نظامی یکجانبه و حملات موشکی به “پایگاه هوایی الشعیرات” در سوریه توسط ناوهای آمریکایی، معتقدیم که اینگونه اقدامات به بهانه حمله شیمیایی مشکوک در “خان شیخون” در ادلب که زمان بندی، عاملین و منتفعینِ از آن کاملا در پرده ای از ابهام قرار دارد به تقویت تروریست های رو به زوال و پیچیدگی اوضاع در سوریه و منطقه خواهد افزود.
ایران یکی از همپیمان اصلی رژیم سوریه در منطقه به شمار می رود و تاکنون از همه اقدامات نظامی نیروهای اسد علیه مخالفان به شدت حمایت کرده است. مخالفان سوری رژیم ایران را به تشویق شیعیان کشورهای افغانستان، پاکستان و عراق به جنگ فرقهای در سوریه و کشتار سوریها متهم می کنند.
تاریخ ایرانی: بیشک پرسشهای فراوانی در ذهن بسیاری از افراد درباره حجتالاسلام علی فلاحیان، وزیر اطلاعات دوره سازندگی وجود دارد؛ از انتقاد اصلاحطلبان به خفقان مطبوعات در آن دوره گرفته تا ماجرای سعید امامی و بعدها قتلهای زنجیرهای در دوره اصلاحات که بسیاری از نقش فلاحیان در آن سخن به میان آوردهاند. اما نظر خود فلاحیان در این باره چیست؟ آیا او این اتهامات را میپذیرد؟ در پس پرده مرگ سعید امامی چه گذشته است؟ ماجرای اتوبوس ارمنستان چه بود؟ او درباره ماجرای رستوران میکونوس و انفجار آمیای آرژانتین چه میگوید؟ همه اینها سوالاتی است که حسین دهباشی در نوبت اخیر برنامه «خشت خام» از فلاحیان پرسیده است. او در این گفتوگو از اعدامهای سال ۶۷ هم سخن به میان آورده است؛ ماجرایی که هنوز درباره آن پرسشهای فراوانی مطرح میشود. «تاریخ ایرانی» بخشهایی از این گفتوگوی تصویری را انتخاب کرده که متن آن را در ادامه میخوانید.
***
ماجرای هفتم تیر را چگونه ارزیابی میکنید؟ من در گفتوگویی که با آقای بنیصدر داشتم ایشان میگفتند انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نمیتوانست کار یک گروه چریکی مثل منافقین باشد، بلکه یک اقدام برنامهریزیشده بود، در حالی که آنها چنین تجهیزاتی را در اختیار نداشتند. شما این سخن را تایید میکنید؟
بنیصدر شاید نداشت؛ ولی منافقین داشتند. منافقین امکانات فراوانی داشتند، چون با کشورهای خارجی هم مرتبط بودند.
از همان زمان مرتبط با کشورهای خارجی مرتبط بودند؟
بله و بیشتر اتهاماتشان سر همین بود. انفجاری مهیب بود به ویژه چون مجاهدین نفوذی داشتند، آرامآرام توانسته بودند تیانتی فراوانی به داخل ببرند.
چطور آنها هیچ وقت مسئولیت این عملیات را گردن نگرفتند؟ البته بعدا در صحبتهای محرمانهای که فیلمهایش بیرون آمد و الان هم ما در اختیار داریم، نزد صدام گفتند که ما این اقدام را انجام دادهایم. ما هم میدانیم این کار را کردهاند؛ اما چرا هیچ موقع مسئولیت قبول نکردند؟
چرا. عواملی که در آنجا این کارها را انجام دادند از جمله کلاهی و… به این موضوع اعتراف کردند.
کلاهی مگر دستگیر شد؟
خب در مصاحباتشان اعتراف کردند.
کلاهی پس از این ماجرا مصاحبهای داشت؟
وقتی پیدا شد، در آلمان بود. آنها به عنوان افتخاراتشان از این فاجعه نام میبرند.
کلاهی الان کجاست؟ آیا شما اطلاع دارید؟ زنده است یا نه؟
من الان اطلاعی از کلاهی ندارم، اینها بیشتر اروپا هستند. کادرهای منافقین در فرانسه و اروپا پخش هستند.
بنیصدر با اختلافی بسیار بالا نسبت به رقبای خود در نخستین انتخابات ریاستجمهوری ایران رای آورد. وقتی بنا بر عزل وی شد، طرفداران او چگونه جمع شدند؟
بنیصدر ترفندی داشت و آن این بود که میگفت من جزو یاران باسابقه امام هستم. او همیشه کنار امام مینشست و حتی در قم هم کنار امام میایستاد و دست تکان میداد. به تدریج توهم برش داشت که مردم طرفدار او هستند، اتفاقی که بعدها برای بسیاری دیگر هم افتاد!
منظورتان آقای احمدینژاد است؟
حالا امثال او. پایه طرفداری مردم از بنیصدر این بود که امام او را تایید کرده بود. حالا اگر تایید زبانی هم نکرده بود اما کنارش بود؛ بنابراین مردم به خاطر امام به او علاقه داشتند، البته بسیاری هم به خودش علاقه داشتند؛ ولی این علاقه همیشه تابع علاقه به امام بود؛ بنابراین او را توهم برداشت که محبوبیتش از امام بیشتر است.
آیا همه مسئولیت ورود منافقین به فاز نظامی، گردن خودشان بود یا از این سو هم خطاهایی شده بود که آنها را ناخودآگاه به سمت خشونت هل بدهد، مثلا به تجمعاتشان حمله شود، افرادشان تحت فشار قرار بگیرند یا اینکه مسئولیتی به آنها ندهند؟ به هر حال آنها هم ادعا داشتند که نیروی انقلابی هستند و هیچ جا راهشان نداده بودند؛ نه در شورای انقلاب و نه در مسئولیتهای دیگر. آیا این عوامل در اینکه آنها به سمت جناحهای تندروتری مثل «پیکار» هل داده شوند، تاثیری نداشت؟
خود آنها اصلا این تحلیل را داشتند؛ رجوی حدود شاید ۳۶ مقاله نوشت که نباید جنگ مسلحانه کرد، در مقابل چریکهای فدایی خلق میگفتند ما باید مبارزه با ارتجاع را به جنگ مسلحانه بکشیم. اصلا حرف منافقین این بهانهها نبود در ضمن اینکه در آبادان بیشتر خود آنها درگیریها را ایجاد میکردند چون معتقد بودند که به قول ما نانشان در دعواست.
منظورتان از آنها مجاهدین است؟
بله منافقین یا همان به قول شما مجاهدین. اینها زمانی که از زندان آمدند ۲۰۰ نفر بیشتر نبودند؛ ولی در دعواها و درگیریها یارگیری میکردند و جنبش میلیشیایی درست کردند. امام بعدا به آنها گفت خب اگر شما با ما هستید و حکومت اسلامی را قبول دارید پس چرا سلاح جمع میکنید؟ وقتی انقلاب پیروز شد، اینها تمام تلاششان این بود که از همه پادگانها سلاح جمع کنند، بدزدند و ببرند. این سلاح جمع کردن به چه منظوری بود؟! امام گفتند بیایید سلاحها را تحویل بدهید. خرداد ۶۰ که مجاهدین خلق اطلاعیه سیاسی – نظامیشان را دادند برای جنگ مسلحانه، ما در آنجا توفیقی پیدا کردیم. در آن زمان تقریبا کل تشکیلات منافقین کرج به کرمانشاه منتقل شده و سازمان قدرتمندی در آنجا درست کردند و آدمهای خوبی به لحاظ نظامی بودند. ما توفیق پیدا کردیم در یک شب ۴۰ تا از خانههای تیمی اینها را بگیریم و تقریبا آن تشکیلات را پاشاندیم.
این خانهها قبلا شناسایی شده بودند؟
بله. اطلاعات سپاه قبلا در آنجا کار و شناسایی کرده بود. البته چون من خودم هم قبلا آنجا بودم، مرتب با اینها درگیر بودم. من آن شب، گفتم که همین امشب باید اینها دستگیر شوند. شورای تامین استان تشکیل دادیم و دیدیم امکان ندارد، من آمدم در سپاه نشستم، در این زمان حاکم شرع بودم و خیلی قدرت داشتم، گفتند ۴۸ ساعت وقت بدهید، گفتم اگر وقت بدهیم اینها جایشان را عوض میکنند، همین امشب باید حمله شود. حمله کردیم و هر ۴۰ خانه را گرفتیم؛ بنابراین منافقین کمترین ترورها را توانستند در کرمانشاه انجام دهند؛ سه، چهار تا ترور کردند که یکی همان حاج آقا عراقی بود.
ایده مالک و مستاجر که مطرح کردید و منجر به کشف خانههای تیمی و دستگیری منافقین شد، به چه صورت بود؟
قبل از اینکه ما به کمیته بیاییم، من قائممقام دادستان کل انقلاب بودم. در آنجا خانههایی را که مقر استقرار منافقین بود شناسایی میکردیم؛ بعدا آن طرحی که در آنجا اجرا شد، منجر به دستگیری کادرهای منافقین، کشف خانههای تیمی آنها و یا فرارشان شد. با این طرح، کادرهای منافقین رفتند، ولی آنها گروههای اجتماعی داشتند که آنها هم ترور انجام میدادند. ما به این نتیجه رسیدیم که برای قطع ترورها، استقرار منافقین را به هم بزنیم؛ لذا طرحی به نام «طرح مالک و مستاجر» تهیه کردیم و به همه کمیتهها، پاسگاهها و کلانتریها گفتیم که تمام خانهها در حوزه استحفاظیشان باید فرمی را پر کنند – که مثلا صاحبخانه کیست، مستاجر کیست – و به کمیته مرکز بفرستند. این اقدام ثمرات بسیار خوبی داشت؛ یکی از ثمراتش این بود که کلا منافقین استقرارشان را از دست دادند و سازمان دستور خروج کامل داد که عمدتا به عراق رفتند. ظاهرا دوم آبان بود که دیگر ترورها هم قطع شد.
چطور جزو موسسان وزارت اطلاعات قرار گرفتید؟
در آن زمان بحث بود که دیگر کمیتهها جمع شود، آیتالله مهدوی با این مسئله مخالف بود. خیلی جلسات متعددی بود که یک، تکلیف اطلاعات چه میشود؟ و دوم اینکه تکلیف نیروی انتظامی چه میشود؟ یک نظریه این بود که ما کمیتهها را سازماندهی و تقویت کنیم و یک پلیس انقلاب تشکیل دهیم که ژاندارمری و شهربانی در آن ادغام شود. من با این دیدگاه به کمیته آمدم؛ لذا ما با یک ایده خیلی بزرگی آمدیم که نیروی کمیته را تقویت کنیم، البته از ما حمایت کردند.
چرا همان نهادهای قبلی مثل ژاندارمری تقویت نمیشد؟ پلیس انقلاب که در همان انقلاب معنا دارد.
الان هم پلیس انقلاب معنا دارد و آن کار ما ادامه پیدا نکرد. ژاندارمری بود ولی آنقدر امکانات نداشت که بتواند مرزهای دریایی را حفاظت کند. الان هم نمیتواند؛ لذا این قاچاقها میآید، یعنی خیلی امکانات میخواهد.
خب اگر همین امکانات را به همان نهادها میدادند؟
امکاناتی به ما ندادند، ما به زور امکانات تهیه میکردیم. اینگونه نبود که مثلا پولی باشد و به ما بدهند. ما هم همه جا نمیتوانستیم کار کنیم؛ بیشتر آنجاهایی که خلا بود.
اسرافی اتفاق نیفتاد؟ چون برخی میگویند اولین سری ماشینهای ضدگلوله در آن زمان وارد شد و یا حفاظتها و…
یک یگان حفاظت شخصیتها در کمیته تشکیل شد که ضدگلوله آنچنانی نبود. در زمان آیتالله مهدوی کنی، دولت مصوبهای گذرانده بود که دویست ماشین بخرند. بودجه آن در زمان آیتالله مهدوی تصویب و ابلاغ شد؛ چون خودروهای یگانهای گشت ما در خیابانها – گشتهایی بود به نام گشتهای قائم یک و دو و… – عمدتا، خودروهای مصادرهای یا توقیفشده بود. اسلحههایشان هم همینگونه بود؛ یعنی در حقیقت سلاح سازمانی و ماشین سازمانی نداشتند.
پاترولها مربوط به همان دوره است؟
نه اصلا، بنز بود. پاترول بعد از آن است. پاترولها را من خریدم.
برای گشتهای جندالله بود، درست است؟
نه. گشتهای کمیته بود. من در آن زمان کلتی را برای کمیته انتخاب کردم که بهترین کلت پلیس آلمان بود. میگفتند به شما نمیدهند ولی ما گرفتیم. از آلمان خریداری کردیم. نه اینکه آلمانها به ما بدهند، بلکه کشوری دیگر واسطه بود؛ یعنی برای پرتغال خریدیم و از آنجا آوردیم. بعد لباس یکنواخت برایشان تدارک دیدیم. یگان حفاظت که درست شد، خب ما یک پادگانی به نام پادگان نصر داشتیم که در آنجا نیروها را آموزش دادیم؛ چون قبلا حفاظتها عادی بود و کسی دوره حفاظتی ندیده بود. اینها دوره حفاظت دیدند، خودروها و اسلحههایشان درست شد و در آن زمان بخش عمدهای را قبول مسئولیت کردند، حتی برای رشد کمیته یک تیپ موسیبنجعفر هم درست کردیم که البته مورد انتقاد قرار گرفتیم. برخی از کسانی که در خود کمیته بودند بعدا در خاطراتشان نوشتند که ما میخواهیم در اینجا سازمان سیا درست کنیم، برای اینکه ما را متهم یا لکهدار کنند.
نسبتتان با سازمان سیا چه بود؟
او میخواست ما را لکهدار کند وگرنه ما انتظامی بودیم، اطلاعاتی نبودیم. او غرض داشت؛ چون با رئیسش دعوایش شده بود و نتوانستند با هم بسازند و آنجا را رها کرد و رفت.
اسمش را نیاوریم؟
نه نیاورید؛ چون جزو نیروهای انقلاب بود و من هیچ عادت ندارم بچههای انقلابی را ولو به من بد بگویند، نامشان را بیاورم. من اصلا از کمیته حقوق نگرفتم، حقوق از دادستانی میگرفتم و حقوقم هم نصف حقوق جایگاهیام بود، ماشین هم برنداشتم؛ اما همین آقا وقتی میخواست برود یک ماشین گرفت و رفت ولی حالا به ما ایراد میگیرد که ما اهل تشریفاتیم در حالی که من تشریفات شخصی نداشتم. ما به این معنا داشتیم کمیته را گسترش میدادیم که این جایگزین نهادهای گذشته شود. کار که داشت جلو میرفت مسئله وزارت اطلاعات مطرح شد و قانونش به تصویب رسید.
بعد بالاخره مسئولین تصمیم به تشکیل وزارت اطلاعات گرفتند. وزارت اطلاعات در ابتدا به من پیشنهاد شد؛ یعنی آقای مهندس موسوی این پیشنهاد را به من دادند. من چون تصمیم داشتم به قم برگردم، چند نفر را پیشنهاد دادم و گفتم که اینها بیایند و من مدتی میمانم و کمکشان میکنم.
آقای ریشهری را پیشنهاد کردم اما افراد دیگری هم مطرح بودند که الان در خاطر ندارم. گفتند اگر ریشهری قبول کند، شما همکاری میکنید؟ گفتم بله. بعد هم آقای ریشهری از من دعوت کرد و در ابتدا به سمت معاون امنیتی وزارت اطلاعات منصوب شدم، البته اول برای تشکیلات یک شورایی بود، بخشی از آن هم من بودم. آن بخشی که مربوط به من بود مقداری سر زبانها افتاد؛ چون من مسئول امنیت بودم باید برای تامین امنیت کشور اعلام آمادگی میکردم و وزیر هم اعلام میکرد و بعد بقیه نهادها موظف بودند تمام نیروها و امکانات اطلاعاتیشان را در اختیار ما قرار دهند که من این کار را کردم، البته تحویلگیری کاری سخت بود.
اطلاعات نخستوزیری مقاومت نداشت؟
همه نهادها تابع قانون بودند؛ اما در عین حال میکوشیدند بالاخره یک جاهایی را برای خودشان نگه دارند، مثلا نخستوزیری دنبال این بود و تا این اواخر هم خیلی اذیت کردند که مثلا گذرنامه را برای خودشان نگه دارند؛ ولی بعدها دیگر تحویل دادند. خود دادستانی باز مثلا میتوانست مقاومت داشته باشد؛ چون اصلا معلوم نبود که ما آیا در کشف جرم، ضابط قوه قضائیه هستیم یا خودمان مستقلیم، برای اینکه قوه قضائیه رسما برای کشف جرم حکم دارد و ما اگر بخواهیم اقدامی کنیم باید خیلی جاها به عنوان ضابط عمل کنیم. کار بسیار مشکلی بود ولی خدا خیلی کمک کرد، اینها هم همکاری کردند و ما به سرعت پیش رفتیم. من بعضی شبها چهار استان را با فالکن میرفتم که سریعا تحویل بگیرم و تامین امنیت شود. این بود که این بخش مقداری سر زبانها افتاد.
از نیروهای سابق ساواک هم استفاده کردید؟
نه اصلا. برخی دوستان میگفتند بعضی مترجم هستند؛ مثلا ما مترجم چینی نداشتیم اما ساواک داشت که بعدا تامین کردند؛ یعنی استفاده از ساواک فقط در حد مترجم بود.
آیا وزارت اطلاعات از نظر ساختار تشکیلاتی شبیه ساواک شد، جون برخی معتقدند که از اطلاعات آلمان شرقی الگو برداشته بود؟
در رابطه با اینکه آیا وزارت باشد یا سازمان، شرقیها بیشتر وزارت درست میکنند، مثلا چین الان وزارت اطلاعات دارد. البته برخی کشورهای شرقی هم سازمان دارند. در ساختار داخلی تقریبا و تا حد مدیرکل همه جا مشابه ولی اسلوبها متفاوت است مثلا شرقیها در گرفتن منابع قائل به ایجاد شبکه هستند ولی سیآیای عمدتا تکی میگیرد، یک منبع میگیرد و با یک منبع در ارتباط است و آن را شبکهای نمیکند. از همین روشها میفهمند که شخصی جاسوس آمریکاست یا جاسوس آلمان است، سبکهایشان فرق میکند. ما نمیتوانیم راجع به سبکمان بگوییم ولی برای اینکه دل شما خوش شود میگوییم مخلوطی از دو سبک شرقی و غربی بود.
آیا ارتشبد فردوست هم در وزارت اطلاعات نقش داشت؟
ابدا. بعدها که وزارت اطلاعات تشکیل شد، بحثی مطرح شد که فردوست را بیاوریم و خاطراتش را بگیریم که این کار حدود چند ماهی طول کشید و مرتبا خاطرات او گرفته شد و به صورت کتاب درآمد. فردوست درست است که قائممقام ساواک بود؛ ولی تشکیلات ساواک برای هر ادارهای به صورت مکتوب وجود داشت و نیازی به فردوست نبود.
بسیاری از ردههای پایینتر از فردوست اعدام شدند ولی چرا فردوست اعدام نشد؟
خب در زندان مرد دیگر، چه کارش کنیم. به محاکمه نرسید خیلی پیر بود.
از دو رئیس ساواک (نصیری و پاکروان) که اعدام شدند پیرتر نبود!
اول انقلاب برای ضربه زدن به سلطنتطلبها، لازم بود کلهگندهها زده شوند؛ ولی بعدها نه، اگر یک افسر اطلاعاتی باتجربهای بود یا کسی بود که اطلاعاتی داشت برای اعدام او عجله نمیشد.
در جایی فرمودید: «ما ارتباطاتی با سرویسهای دیگر مثل کاگب، سرویس اطلاعات آلمان، فرانسه، اسپانیا و کشورهای اسلامی داشتیم و کارهایی برای صلح جهانی و تامین امنیت انجام دادیم و بحثهایی در مورد نحوه برخورد ما با موضوعات مطرح بود که این احساس قدرت را در ما میدیدند.» چطور در حوزه صلح جهانی همکاری میشد؟
اساسا همین الان هم در دنیا همینگونه است که در مسائل جهانی، مخصوصا مسائل امنیتی، نظرات دستگاههای اطلاعاتی برای تصمیمگیرندگان مهم است، یعنی هرچه دستگاه دیپلماسی فعال باشد، نمیگوییم موثر نیست، ولی برآورد دستگاههای اطلاعاتی بیشتر قابل توجه و قابل اعتماد است. معمولا بسیاری از گفتوگوها که در جلسات [دیپلماتیک] انجام میگیرد، واقعی نیست و جنبههای فریب در آن بسیار است؛ ولی دستگاههای اطلاعاتی اینگونه نیست. آنها هم برآورد و هم نفوذشان در دولتها زیاد است؛ بنابراین اگر مثلا دستگاه اطلاعاتی ما یا به فرض دستگاه اطلاعاتی آمریکا برآورد کند که فلان مسئله شما را تهدید میکند، فلان کشور یا فلان جریان، روی این واکنش جدی نشان میدهند، چون او بر اساس منابع مخفیاش میگوید؛ منابعی که در آن کشورها در دستگاههایشان نفوذ و اطلاعات دقیق دارند و نه بر اساس اطلاعات محفلی. بنابراین اگر در همه جا دستگاههای اطلاعاتی با هم همکاری کنند، هم در رابطه با مواد مخدر، هم تروریسم و هم مسائل امنیتی، میتوانند خیلی مفید باشند؛ لذا تصمیم به همکاری با سرویسهای اطلاعاتی همسایگان گرفتیم، مثلا مرتب با ترکیه تبادل اطلاعاتی داشتیم. بخشی در وزارت اطلاعات بود به نام تبادل اطلاعات. حتی بعد از اتمام جنگ با عراق هم تبادل اطلاعات داشتیم، با سوریه و روسیه هم همینطور. بعدها با آلمان و فرانسه هم کارهای خوبی کردیم. منتها کشورهایی که راهشان نمیدادیم خیلی اذیت و خرابکاری میکردند.
ملاک انتخاب این همکاریها چه بود؟ چون فرانسه و انگلستان تقریبا در سیاست خارجی با ما در یک سطحاند.
یکی منافع مشترک دو کشور است و دیگر دیدگاههایی است که سرویسها دارند. بیشتر انگلیسیها تابعی از آمریکا هستند. نه اینکه فرانسه و آلمان نباشند اما مقداری مستقلتر برخورد میکنند. نظرات دیگری دارند.
آیا اعدامهای سال ۶۷، نظر کارشناسی وزارت اطلاعات خدمت حضرت امام بود که به این ترتیب با زندانیان منافق برخورد شود؟
اولا من آن زمان رئیس سازمان بازرسی کل نیروهای مسلح و بیشتر سرگرم جبههها بودم. این موضوع همزمان بود با عملیات مرصاد یا به تعبیر منافقین «فروغ جاویدان». من اصلا آن زمان کرمانشاه بودم. من خودم یک جمعبندی دارم که ممکن است بعضی جاهایش هم بالا و پایین باشد، دوستان اگر خواستند اصلاح کنند؛ حکم منافقین و تمام گروههایی که محارب هستند، اعدام است.
به جهت اینکه مصداق بَغی محسوب میشود؟
بله. اصلا امام فرموده و همه مراجع هم نظرشان همین است. قرآن هم بیان میکند که حکم محاربین اعدام است. آن زمان هم بر سر این موضوع دعوا بود؛ آقای موسوی تبریزی که میگفت اصلا محاکمه نمیخواهد و محاکمه در رابطه با کسانی که در حال جنگ با ما هستند، معنا ندارد. عدهای دیگر از آقایان معتقد بودند دستگیرشدگان محاکمه شوند. حالا این نظر آنها یا از باب احتیاط بود یا فتوا یا رافت اسلامی؛ ولی امام مرتبا تاکید داشت که مواظب باشید اینها از دستتان در نروند. اینها اگر بروند دوباره یک نفر را میکشند و حفظ جان مسلمان واجب است؛ لذا امام همیشه میگفت از این طرف احتیاط کنید، چون ما در مورد دماء باید احتیاط کنیم؟ چطور؟ مثلا اگر شبههای شد در اینکه کسی قاتل است یا نه، بنا را بر نکشتن بگذاریم؛ اما در مورد منافقین امام میگفت به عکس رفتار کنید، من اینها را میشناسم، از دستتان درنروند و حکمشان اعدام است. این حکم ولایی ایشان بود؛ چه قبل از جریان ۶۷ چه بعد از آن.
برخی از افرادی که مصداق بغی محسوب میشدند، سالها در زندان بودند، چطور آن زمان اعدام نشدند؟
بحثی است که برخی به همین نکته اشاره میکنند و میپرسند اینها که محاکمه و محکوم شده بودند چرا دوباره به اعدام محکوم شدند؟ اولا در ذهن باشد که حکم اینها اعدام است، حتی اگر حاکم شرع هم حکم به اعدام نداده خلاف کرده است چون طرف آدم کشته یا میگوید من اگر آزاد شوم میکشم. اگر یک محارب مسلح دستگیر شد، حکمش اعدام است، حتی اگر کسی را نکشته باشد ولی اگر خودش آمد تسلیم شد، میشود او را نکشت. اگر من این شقوق را نگویم باز در ذهن افراد سوال میشود. اگر محارب پیش از دستگیری، خودش بیاید توبه کند، میشود او را مورد رافت قرار داد و نکشت. ما در زندان اینها را گرفته بودیم، به ذهنمان رسید برای اینکه این سازمان در ذهن خودشان و جامعه شکسته شود – من اول این کار را در کرمانشاه انجام دادم – بحث توبه در زندان را مطرح کردیم. اولین مصاحبه از کرمانشاه پخش شد، کادرهای بالایی هم بودند که آمدند مصاحبه و اعتراف کردند و بعد از دو، سه ماه پخش شد و موجب شد بسیاری توبه کنند و قرار شد که توبه آنها پذیرفته شود نه اینکه اصلا اعدامی نیستند؛ اما به خاطر اینکه این خدمت را کردند و بعضیهایشان با اینکه حکمشان اعدام بود به خاطر خدماتی که انجام میدادند – مثلا کمک اطلاعاتی میدادند و به این واسطه بسیاری از تیمها و گروهها دستگیر میشدند و موجب میشد که منافقین جنایات کمتری مرتکب شوند – درجهای تخفیف میگرفتند.
حکم منافق و محارب اعدام است. این فتوای امام و همه علما و مراجع و حتی آیتالله منتظری است. در این بحثی نبود. وقتی در سال ۶۷ عملیات مرصاد انجام شد و منافقین شکست خوردند؛ اعضای آنها در زندان شورش کردند. بحث بود که چه آنها که اعدامی بودند و چه آنهایی که حکم اعدام نگرفتند، اعدام شوند. نظر امام این بود که چرا نگهشان داشتید، اینها که همین الان که در زندان هستند میگویند اگر ما را رها کنید، با شما میجنگیم، به صراحت همهشان میگفتند جنگ ما با شما تمامعیار است. امام فرمود دستکم آنهایی که این حرف را میزنند و سر موضعشان هستند، اعدام کنید، نگه داشتن اینها معنا ندارد. بعد باز قرار شد گروهی سهنفره از وزارت یعنی از قاضیها و… نظارت کنند که اگر کسی قابل عفو است، اعدام نشود. این گروه کارش این بود، نه اینکه حکم اعدام بدهد که مدام میگویند حکم اعدام را این سه نفر دادند!
یعنی کلا فرض بر اعدام بود. این گروه بنایشان بر این بود که یکسری را اعدام نکنند؟
بنا بود که احتیاط کنند؛ یعنی باز مراجعه کنند و با طرف صحبت کنند ببینند باز سر موضعش هست یا نیست.
ملاک سر موضع بودن چه بود؟
سر موضع یعنی میگفت سازمان را قبول دارم، شما را قبول ندارم و رها هم بشوم علیه شما میجنگم. دیوانگی میکردند.
آیا اینکه از برخی از اینها پرسیده بودند که علت زندانی شدنت چیست، بعد به خاطر اینکه گفته مثلا مجاهدم و به صرف اینکه نگفته منافقم، گفتند سر موضع است، درست است؟
نه اینها مزخرف است. این سه نفر تکبهتک با اینها صحبت میکردند. خیلی باید در حکم دما احتیاط شود. اینها پرونده را میخواندند، با طرف مصاحبه میکردند اگر سر موضع نبودند کاری با آنها نداشتند با اینکه حکمشان اعدام بود.
پس به این ترتیب کسانی که قبلا توبه کرده بودند، هیچ کدام اعدام نشدند؟
نه دیگر، به آنهایی که توبه کردند این تخفیف را دادند، در حالی که نیازی به تخفیف هم نبود؛ اما دادند. خود من نخستین فردی بودم که این مسئله را مطرح کردم.
ما در رابطه با چند نفر داریم صحبت میکنیم؟
من الان دقیق تعداد اعدامیها را نمیدانم. آنها هفده هزار نفر از ما را کشتند؛ اما من نمیدانم ما از آنها چقدر کشتیم چون در خیابانها، در عملیاتها و در زندان هم کشته شدند.
عدد ما هم برای کشتهشدگان در زندان همان حدود هفده هزار نفر است؟
فکر نمیکنم. اینها را باید از دادستانی کل بپرسید.
اما حدود همان چندین هزار نفر است؟
من نمیدانم.
آقای رئیسی که خودشان در آن شورای سهنفره عضویت داشتند. اعضای دیگر چه کسانی بودند؟ چون در ایام انتخابات اخیر نام ایشان مطرح شد.
بله، بنده خدا هرچه میگفت من حکم ندادم، حکمش را قبلا صادر کرده بودند، اصلا کسی به حرفش گوش نمیداد و فکر هم میکردند که آنها [اعدامیها] بیگناهاند! خب آنها آدم کشته بودند، حکمشان این بود، اصلا محارب بودند. اگر ما آنها را نمیکشتیم که دیگر کشوری وجود نداشت. این حرف من نیست، حرف امام است، حرف همه بزرگان است.
اگر خانمهای منافق، قبلا ازدواج نکرده بودند و باکره بودند و اعدام میشدند به بهشت میرفتند؟
من چنین چیزی نشنیدم. صریح بگویم؛ شایعهای در این مورد درست کردند که اینها به عقد اجباری پاسدارها درمیآمدند. اینها شایعه منافقین است. من در اطلاعات و اوین بودم نه چنین چیزی شنیده و نه دیده بودم. امثال این شایعات را بسیار سریع میساختند.
فرمودید که حکم کسی که بغی کرده باشد، اعدام است و منتظری هم چنین نظری داشته پس چرا معترض این مسئله بود؟
بحثی که خود من هم ابتدا این را مطرح کردم، این بود که اگر کسانی ولو بعد از دستگیری تائب شوند، قبول کنیم و اینها بیایند مصاحبه کنند و ماهیت سازمان را افشا کنند. این کار چند فایده داشت: یکی اینکه اینها بین مردم افشا میشوند و قدرت جذبشان از بین میرود و بعد به قول شما دیگر در تاریخ افرادی پیدا نمیشوند که بگویند اینها بر حق بودند. تاثیر دیگر این اقدام این بود که در بریدن افراد منافق تاثیر داشت؛ یعنی آن زمان میگفتند این شخص بریده یا نه؛ یعنی آیا آمادگی همکاری دارد یا نه. اطلاعات این افراد بسیار موثر بود. اینها اصطلاحا حکم ثانویه گرفتند. حکم اعدام که من گفتم حکم اولیه بود.
پس اشکال آقای منتظری کجا بود؟
برای آقای منتظری مسئله دیگری پیش آمد؛ ایشان بعد با امام هم اختلاف پیدا کردند؛ اما ابتدا نظرش همین بود. بعدا نظری پیدا شد که این اعدامها نهایتا باعث میشود تاریخ علیه ما و اسلام قضاوت کند؛ بنابراین خوب است این کار را نکنیم که وقتی بعدها قلم به دست دشمن بیفتد، ما را اینگونه لجنمال نکنند؛ اما امام میفرمود نه وظیفه شرعیتان را انجام دهید و منتظر قضاوت تاریخ نباشید.
همه کسانی که اعدام شدند با اسلحه دستگیر شده بودند؟
نه همهشان شورش مسلحانه کرده بودند؛ اما خیلیهایشان خانه تیمی بود. ما میرفتیم آنجا یکی، دو تا اسلحه بیشتر نبود یا خیلیهایشان را در خیابان دستگیر میکردیم و اسلحه نداشتند.
پس چگونه میشد مصداق شورش مسلحانه؟
خب اینها جزو آن سازمان بودند.
مگر نباید شخصا دست به اسلحه برده باشند تا حکم محارب بگیرند؟
نه، وقتی کسی عضو جریانی مسلحانه است، چه مسلح باشد چه نه، حکم محارب دارد.
ولو اینکه با یک روزنامه دستگیر شده باشد؟!
بله اینها جزو آن سازمان بودند و آمادگی عملیات داشتند، حالا ممکن است کسی امروز برود برای خانه تیمی نان بخرد، یکی برود مثلا امکانات دیگر تهیه کند ولی بالاخره جزو اینهاست.
جایی گفتید که مسئله منتظری مسئله اعدام سید مهدی هاشمی نبود؛ یعنی علت اختلاف و برکناری ایشان. پس چه بود؟
ما جریان مهدی هاشمی را برای ایشان کاملا توضیح دادیم؛ چون من خودم دادستان قضیه بودم. گفتم ایشان چند قتل مرتکب شده، به قتلها اعتراف کرده و کاری نمیشود کرد.
اعترافات مهدی هاشمی تحت فشار نبود؟
نه دیگر. اگر هم تحت فشار بود در دادگاه کیفرخواست که خوانده شد، دفاعی نکرد و گفت من کیفرخواست را قبول دارم. متهم تحت فشار، ممکن است در بازجویی بگوید من این کارها را کردم؛ اما در دادگاه که دیگر شکنجه نیست. ایشان تا کیفرخواست خوانده شد، گفت من همه کیفرخواست را قبول دارم.
با چه منطقی وقتی شخصی میداند حکمش اعدام است، کیفرخواست را قبول میکند؟!
خب مدارکش روشن بود. آقای منتظری هم مقداری دفاع میکرد و میگفت آنها [کسانی که توسط مهدی هاشمی به قتل رسیدند] آدمهای خیلی خوبی نبودند، میگفتیم خوب بودند یا بد بودند که خلافشان در حد اعدام نبود، یک نفر دو نفر هم که نبودند. بالاخره آقای منتظری کوتاه آمد؛ یعنی ما سعی کردیم مقداری این مسئله را برایشان جا بیندازیم.
آیا ارسال سلاح به عربستان هم جزء اتهام ایشان بود؟
در این پرونده مطرح نشد؛ ولی خب ایشان جزو نهضتهای آزادیبخش بود و این کارها هم جزو برنامههایشان بود.
چطور شد که آقای ریشهری از وزارت اطلاعات کنار رفتند و شما مسئولیت را قبول کردید؟
تا آنجایی که یادم است، ایشان برای دور بعد این سمت را نپذیرفت.
در آن مقطع، شما روشنفکران (غیرمتدین) را تهدید محسوب میکردید؟
نه.
پس ماجرای مثلا اتوبوس ارمنستان که یکسری از نویسندگان در شرف پرت شدن به ته دره بودند و تصور عمومی این است که از جانب شما اتفاق افتاده، چیست؟
در دوره ما، از این اتفاقها نیفتاد، همه آزاد بودند، حتی آیتالله منتظری. همه صحبتهای ایشان آزاد بود؛ ما فقط نمیگذاشتیم پخش شود؛ چون شورش میشد. من همه را آزاد گذاشته بودم.
این آزادی است که صحبتهای شخصی پخش نشود؟!
در حسینیه پخش میشد؛ ولی اگر میآمد بیرون و به دست افرادی میافتاد که با ایشان مخالف بودند، آشوب میشد، کمااینکه بعد از من این اتفاق افتاد و ریختند به حسینیهاش و آشوب شد. ما وظیفهمان شناسایی و پیشگیری است نه اینکه به طرف بگوییم برو زندان یا حرف نزن. در روزنامه سلام انواع حرفها را به عنوان الو سلام – این شاهد بزرگی است – میگفتند. تمام این آقایان و خود آقای خاتمی که وزیر ارشاد بود، در آنجا میگفتند در دوره آقای هاشمی خفقان بوده و اینکه ما روشنفکرها را میگرفتیم؟
اتوبوس ارمنستان را هم من در رمانها خوانده بودم که در کشورهای دیگر روشنفکرها میخواستند خودشان را مطرح کنند میگفتند، حالا نمیدانم این را آقای گلشیری یا شخص دیگری درآورده بود که ما با اتوبوس میرفتیم و میخواستند اتوبوس را به ته دره بیندازند. این در رمان است و در یک کشور دیگر. میخواستند خودشان را مطرح کنند. آخر این حرف ملاکی دارد؟! یعنی وزارت اطلاعات یا عوامل وزارت اگر میخواستند شما را به دره بیندازند، آنقدر چلفتی بودند که نتوانند و بعد هم اگر قصد کشتن شما را داشتند، راهحلهای دیگری داشتند حالا چرا یک اتوبوس و فاجعه و آبروریزی…
رمان که نبود.
منشا همان رمان بود. اینها دروغ میگویند. در هیچ دورهای مطبوعات نمیتوانستند حرفهایی را بزنند که در دوره ما زدند. من میتوانستم جو امنیتی را کنترل کنم؛ اما بعدها نتوانستند. حالا اینها خفقانش را به من نسبت میدهند! خیلی شیرین است!
ماجرای دیگری که احتمالا دیگر رمان نیست این است که پیرمردهای نهضت آزادی به آقای هاشمی نامهای نوشتند، نامه هم الان که نگاه میکنیم محترمانه است. برای چه دستگیرشان کردند؟
نهضت آزادی داستان مفصلی دارد، باید وقت دیگری برایش بگذاریم.
به هر حال فکر میکنید، دستگیری آن افراد مصداق خفقان نیست؟
نه، نهضت آزادی داستانش مفصل است.
جانشینان شما در ادوار بعدی مطرح کردند که وزارت اطلاعات در دوره شما یک شان اقتصادی پیدا کرده و به گونهای شبیه وزارت اقتصاد و بازرگانی شده بود. فکر میکنم آقای یونسی و آقای پورمحمدی هم این را مطرح کردهاند. اینگونه بود؟
وزارت اطلاعات در همه جای دنیا همین است، البته الان هم شاید کمرنگتر شده باشد. وزارت اطلاعات برای جمعآوری اطلاعات چه در داخل و چه در خارج به پوشش نیاز دارد؛ مثلا ما که یک مامور اطلاعاتی نمیفرستیم برود آلمان، روسیه یا آمریکا و بگوید من از وزارت اطلاعات هستم؛ اطلاعاتتان را به بنده بدهید! در پوشش کار بازرگانی یا پوشش خبرنگاری، این کار را انجام میدهد. خبرنگارها خیلیهایشان عوامل اطلاعات هستند، خبرنگاری که درآمدی ندارد، (خنده) شوخی میکنم.
شرافت قلم خبرنگاران خیلی بالاتر از این حرفهاست.
بالاخره این پوشش لازم است، اطلاعات هم شرافت دارد، این بیشرافتی نیست که کسی بخواهد برای کشورش کار کند. ما در همه پوششها هستیم. اینها پوشش است.
قصد جسارت نداشتم.
یک بحث دیگر این است که ما در داخل با یکسری تخلفات و فسادهای اداری و اقتصادی مواجه شدیم مثل رشوههایی که میدادند و میگرفتند. بنده اعلام کردم که پیگیری این امور به لحاظ قانونی وظیفه من نیست و کار نیروهای انتظامی است. مقام رهبری نوشتند که وظیفه شماست که این جریانات فساد را پیگیری کنید و وظیفه دادگاه انقلاب است که برخورد کند. پس این شد شرح وظیفه من. حالا اگر ما میخواستیم یک جریان فسادی را کشف کنیم، نمیتوانستیم برویم بگوییم که آقا ما از وزارت اطلاعات هستیم، پس باید میرفتیم در بازار. الان که این موضوع کمرنگ شده میبینید که چقدر حجم فساد بالا رفته. نمیگویم زمان ما تخلف نبود ولی الان حجمش بالا رفته؛ بنابراین پوشش لازمه کار ماست.
شما در جای دیگری گفتید که دو میلیون دلار هزینه کردید که فرانسویها ۲۰۶ را به ایران بدهند؛ در واقع به آقای غروی دادید که خط تولید پژوی ۲۰۶ راه بیفتد، این چگونه پوششی است؟
۲۰۶ برای تعاونی کارکنان وزارت بود. کارکنان وزارت همه دستگاهها از جمله وزارت اطلاعات، یکسری کار اقتصادی انجام میدهند. همین الان هم وزارت اطلاعات و دستگاههای دیگر کار اقتصادی انجام میدهند برای اینکه با این حقوق کارمندی که نمیشود زندگی کرد؛ باید یک کمکخرجی گیر اینها بیاید. در مورد دو میلیون دلار هم من توضیح دادم که به آقای غروی گفتم پیکان با ۴۸ عیب خیلی زشت است.
گفتید سوار شدنش حرام است!
نه من پراید را گفتم، حالا شاید پیکان هم گفتم یادم نیست؛ جلوبندیاش خراب است، ۴۸ تا عیب دارد، سوختش اضافه است. به آقای غروی گفتم هیچ کسی یک خط تولید خوب به ما نمیدهد، گفت فرانسویها میدهند، گفتم چقدر میخواهند، گفت دو میلیون دلار. از همین بچههای تعاونی و بچههایی که علاقهمند بودند، پول جمع کردیم و دادیم به آقای غروی، ایشان هم به ما پیشفروش کرد و ما برای این بچهها ماشین خریدیم. این به آن معنا کار اقتصادی نیست.
قضیه مثلا کیانتایر، لاستیک البرز فعلی، چطور؟ این کار اقتصادی است دیگر، در واقع نخ تایر زنجان و کیانتایر مال وزارت بوده است.
پوشش بازنشستگی است دیگر.
آیا مواردی که آقای آلاسحاق وزیر وقت اقتصاد میگویند، شامل همین دو سه مورد میشود؟ وزارت اطلاعات در کار ارز، نفت و… نبوده؟
نفت که نه، ما اصلا نبودیم. در مورد ارز اما وظیفه داشتیم که در بازار دخالت کنیم، با قاچاقچیان ارز مبارزه کنیم و قیمت ارز را پایین بیاوریم؛ چون آن زمان دلالها مرتبا سعی میکردند قیمت ارز را افزایش دهند. سرویس اطلاعاتی در رابطه با کارهایی که به پیشرفت کشور مربوط میشود نیز کارهایی انجام میدهد، مثلا ما یک اداره کل علمی داریم که راجع به همه مسائل تکنولوژیهای جدید، پیچیده و یا آنهایی که به ما نمیدهند کار میکند و سعی میکند این سرویسها را به دستگاهها بدهد. بعضی وقتها این دستگاهها نمیتوانند جذب کنند یا نیاز به کمک دارند بنابراین در مورد اینها هم وزارت اطلاعات دخالت میکند.
آیا در این موارد فضای رقابتی به هم نمیخورد؟ چون مثلا چه کسی جرات میکند در قضیه تایر بیاید با لاستیک البرز رقابت کند؟
اینکه البته مربوط به سازمان بازنشستگی ما بود. آنجا [لاستیک البرز] را میخواستند منحل کنند. ما تمام کارخانههایی را که توطئهای برای انحلالشان در جریان بود و میخواست منحل شود، نمیگذاشتیم و برای سازمان بازنشستگیمان میگرفتیم.
آقای آلاسحاق آدم اقتصادی بودند و مجموعههای امنیتی را نمیشناختند، آقای یونسی که میشناختند. ایشان چرا چنین اتهامی را مطرح میکنند؟ ایشان همان شان وزیر اطلاعات را داشتند.
در مورد ما جوی بر وزارت اطلاعات سایه افکنده بود. آقای یونسی این را مطرح کرد و گفت آقای فلاحیان که میتوانست اینجا را مثلا با فلان رقم که بودجه است اداره کند. میگفت آقای فلاحیان کار اقتصادی میکرد و اینجا را اداره میکرد. کارهای اقتصادی را متوقف کرد، در حالی که بودجهاش را پنج برابر کرد. خب اگر اینها را نمیگفت، بودجه وزارت اطلاعات پنج برابر نمیشد! البته نوش جانش که توانست از این فرصت به دست آمده استفاده کند. البته آنها بسیاری از پروژههای من را تحت این عنوان متوقف کردند.
چطور از وزارت اطلاعات تشریف بردید؟ آیا درست است که میخواستند وزارت کشور را به شما بدهند؟
دورهام تمام شد؛ یعنی دوره آقای هاشمی تمام شد.
آقای هاشمی خودشان نظرشان در مورد شما وزارت کشور بود؟
در دوره آقای هاشمی، چهار سال اول که تمام شد برای چهار سال دوم صحبت شد که من وزیر کشور شوم و فرد دیگری را برای وزارت اطلاعات بگذارند که بعدا با این مخالفت شد.
مقام رهبری مخالفت کردند؟
اینگونه شایعه شد.
آیا این درست است که وزرای اطلاعات با نظر رئیسجمهور تعیین نمیشوند بلکه با نظر رهبری تعیین میشوند؟
نه، وقتی لیست وزرا آماده میشود، همه روسای جمهور، این لیست را به آقا میدهند. البته فکر نمیکنم قانون باشد ولی چون بالاخره همه قوا زیر نظر رهبری است، این کار انجام میشود و در ارتباط با همه وزراست؛ ولی روی چند وزیر حساسیت بیشتری وجود دارد: وزیر کشور، اطلاعات، خارجه و وزیر دفاع.
ماجرای دیگری که باز در دوره شما اتفاق افتاد، ماجرای رستوران میکونوس در آلمان بود که پیامدهایی داشت. ماجرای دیگر هم پرونده آمیا در آرژانتین بود. آیا در مورد این دو ماجرا توضیح میدهید؟
میکونوس را که ما بارها گفتیم، ایران هیچ دخالتی در این موضوع نداشته است.
البته اگر هم داشت شان شما اقتضا میکرد که بگویید؟
نه این چه حرفی است؛ یعنی دروغ بگوییم؟!
نه منظورم این است که یک مقام امنیتی که نمیآید چنین مسئلهای را گردن بگیرد.
این دیدگاه شماست؛ همانجا در میکونوس آقای مصباحی نامی بود، بنیصدر او را درست کرد بعد گفت بگویید اطلاعات این کار را کرده است. آیا بنیصدر یا آقای مصباحی که سوژه وزارت اطلاعات است میتواند شاهد باشد؟! به قول ما طلبهها شاهد با ما دشمن است. ما در آمیا نیز اصلا هیچگونه دخالتی نداشتیم. ما اصلا نمیدانیم داستانش چیست. یهودیها با فلسطینیها درگیرند، این وسط به ما چه ربطی دارد؟ ما با اسرائیل، جنگ هر روزه نداریم که هر روز همدیگر را بزنیم، آنها درگیر هستند، ما از فلسطین حمایت میکنیم. من نمیگویم فلسطینیها این کار را انجام دادند، یا اسحاق رابین را فلسطینیها کشتند.
۱۶ آبان ۸۶ اینترپل حکم وضعیت قرمز داد برای چند تن از مقامات ایرانی که نفر اول شما بودید بعد آقای رضایی، آقای وحیدی (فرمانده سابق سپاه قدس)، آقای ربانی (رایزن فرهنگی ما) و آقای اصغری (دبیر سوم ما در سفارتخانه). آیا این حکم همچنان برقرار است؟
من نشنیدم که لغو شده باشد؛ ما در رنکینگ سیاسی هستیم، وزیر بودیم، آدم از اینترپل هم تعجب میکند که تحت تاثیر صهیونیست است یا اشتباه کرده است. بعد هم مگر آقای سلیمانپور را نگرفتند، مگر در انگلستان ثابت نشد که ایران هیچ دخالتی ندارد؟ پس دیگر چرا حکم ما را لغو نمیکنند؟! ما دیگر فقط به کشورهای دوست سفر میکنیم مثل عراق و… برخی کشورها هم اصلا کاری به مسئله اینترپل ندارند.
آیا در ماجرای میکونوس شما در آلمان تشریف داشتید و آلمانیها به شما اطلاع دادند که آلمان را ترک کنید، پیش از اینکه اتفاقی بیفتد؟
نه، حدود یک سال بعد چون تبادل اطلاعات با آلمان داشتیم، ما را به آلمان دعوت کردند. در آنجا مطرح شد که برویم از فلاحیان سوال کنیم که آیا در داستان میکونوس بوده یا نه. دولت آلمان گفت نه ایشان مهمان عالیرتبه ماست و نمیشود شما از ایشان چنین سوالی بپرسید؛ ولی بیشترین معترض در آن زمان کریستوفر، وزیر خارجه آمریکا بود که به آلمانها میگفت ما الان داریم به ایران فشار میآوریم روی بدهیهای کوتاهمدتش و شما بدون هماهنگی ما فلاحیان را دعوت کردید و همکاری امنیتی یا اطلاعاتی انجام میدهید و برنامههای ما را خراب کردید.
آقای سعید امامی را شما گزینش کردید؟
نه.
اما از مدیران دوره شما بود.
بله، پیش از من هم مدیر بود.
شما در چند جای مختلف ایشان را مدیری خوب و یک اطلاعاتی مظلوم، قوی و خدوم معرفی کردید.
بله.
پس چرا این تصور در رابطه با ایشان ایجاد شده که ایشان سرحلقه اصلی ماجرای قتلهای زنجیرهای هستند؟
چرایش را از آنهایی که به ایشان اتهام زدند باید بپرسید؛ چرا از من میپرسید؟!
کلا ماجرای قتلهای زنجیرهای را چطور میبینید؟ اگرچه در دوره شما اتفاق نیفتاد.
من یک فیلمی دارم که درباره ریاستجمهوری است، در آن به طور کامل، این موضوع را توضیح دادهام. الان دیگر حوصلهاش را ندارم بگویم. در آن فیلم خیلی قشنگ و خوب توضیح دادهام. دیگر به آن خوبی نمیتوانم بگویم.
این فیلم جایی در دسترس است؟
بله صداوسیما دارد. برای پخش به صداوسیما دادیم.
ما که نمیتوانیم از صداوسیما بگیریم.
من میگویم یک سال و نیم بعد از من اتفاق افتاد و بعد هم عناصری که مرتکب قتلهای زنجیرهای شدند، بعد دادگاهشان تشکیل شده و محاکمه شدهاند. باز امامی و من و… را برای چه مطرح میکنید؟!
آخر، آن فیلمی را که میفرمایید کسی ندیده است!
آنهایی که بازجویی شدند، بعد ورقهای بازجوییشان منتشر شد. آنها محاکمه شدند و محکومیت گرفتند.
چرا یک نیروی خدوم مومن باید خودش را در زندان بکشد؟!
خوب همین است که من گفتم خودش را نکشته دیگر. دفاع من به خاطر همین بود.
پس چه کسی او را کشته؟
خب این را شما بگو که با آنها دوستی.
من با چه کسانی دوستم؟
با همینهایی که ازشان دفاع میکنی.
من دفاع نمیکنم فقط پرسشهایی را که مردم فرستادهاند، مطرح میکنم.
خب من که آن زمان در زندان نبودم از کجا بدانم؟!
من از چه کسی این پرسشها را بپرسم؟ این سوالی است که به کرات از شما پرسیده شده است.
من که در زندان نبودم. آن زمان دادستان بوده در این کشور.
خود وزارت اطلاعات بیانیه داده و گردن گرفته است.
که من کشتمش؟
بله.
خب اگر گفته که دیگر چرا از من سوال میکنید. من که ندیدم.
آیا نام سعید امامی، دانیال قوامی بوده است؟
خیر.
آقای گنجی بیشترین اتهامات را به شما زدند.
اینها رمان است. رمانسازها یک سوژه را پیدا میکنند مثل همان اتوبوس ارمنستان.
آقای گنجی که بیشترین اتهامات را به شما زدند و به قول شما خیلی از این اتهامات به داستان شبیه است، خودشان عقیدتی – سیاسی سپاه بودند.
من نمیدانم، شما میدانید.
بله ایشان عقیدتی سپاه بودند. ریشه این همه عداوت یا مخالفت با شما در چیست؟
شاید ایشان با من دشمنی خاصی نداشته باشد. آن زمان مطرح بود که وقتی آقای خاتمی سر کار آمد، کلا جناح و هر که را با آنها نبود بکوبند، بیشتر از همه هم در آن زمان خود آقای هاشمی را میکوبیدند. تصمیم اینها بر این بود که کل جریانی که با آنها نیست را بکوبند که حاکمیت مطلق داشته باشند. این در آن راستا تعریف میشود وگرنه شاید خصومت شخصی با من نداشته باشد. من اصلا برخوردی با ایشان نداشتم.
شما این عبارت را فرموده بودید که آقای هاشمی رئیس همیشگی ما هستند؟
نه، شخصی به نام آقای فیض در روزنامه قدس مشهد گفت «به آقای فلاحیان گفتند که بیا دادگاه و فلاحیان گفته من با رئیسم میآیم.» در حالی که اصلا به ما نگفته بودند. من بعدا گفتم من خودم را به کسی سنجاق نکردم.
شما کاندیدای ریاستجمهوری شدید در دوره بعد، چرا موفق نشدید؟
چون صداوسیما فیلمم را پخش نکرد.
چرا؟
آنها گفتند فیلمت یکی دو ساعت دیر رسیده است. چنین بهانهای آوردند؛ ولی فکر میکنم آقای بهروزی نامی بود در شورای تبلیغات وزارت کشور، گفته بود اگر این فیلم پخش شود، انتخابات را که میبازیم هیچ، دوم خرداد را هم میبازیم و پافشاری کردند بر ذهنیت آقای مقتدایی و… که پخش فیلم مصلحت نیست.
نظر دادستانی هم همین بود؟
ما نتوانستیم نظر دادستانی را هم جلب کنیم؛ چون شورای تبلیغات نظر نداد که فیلم ما پخش شود.
یک ماجرای دیگری هست که امیدوارم این دیگر رمان نباشد. ماجرای تیراندازی پسر شما وقتی همراه شما بودند و در این ماجرا چند نفر مجروح و یک نفر کشته میشود. این سوال هم زیاد پرسیده میشود. ماجرای این چه بوده؟
نه همین یک نفر مجروح شده بود که بعدا گفتند کشته شده ولی خب همه آنها دستگیر و محاکمه شدند.
آنها چه کسانی بودند؟ میخواستند شما را ترور کنند؟
اینگونه میگفتند.
خب اگر میخواسته ترور کند که حقش بوده طرف تیر بخورد.
کسی در اینجا نمرد؛ گفتند اینجا تیر خورده است. تیراندازی هم شده بود چون آنها حمله کرده بودند.
حمله با اسلحه؟
بله، اصلا بچههای نیروی انتظامی بودند ولی با لباس شخصی.
چه توطئهای پشت این ماجرا بود؟
توجیهشان این بود که ما آمده بودیم موبایل بدزدیم. گفتم آخر موبایل در کوچه ما؟! موبایل میخواهید بدزدید در تجریش باید بدزدید. البته آنها محاکمه و محکوم شدند.
عضو نیروی انتظامی برای دزدیدن موبایل میآید سراغ وزیر سابق اطلاعات؟!
بالاخره هرچه ما آن زمان با دادستانی ور رفتیم، ته ماجرا درنیامد.
قتل غیرعمد محسوب شد؟
خانواده مقتول خانواده فقیری بودند، آمدند اینجا دیه گرفتند و رضایت دادند. دیگر به محاکمه نرسید.
یکی از افراد دیگری که در موردشان زیاد صحبت میشود و ظاهرا در دورهای هم در وزارت اطلاعات بودند، آقای مشایی است، مایلید در مورد ایشان صحبت کنید؟
قبلا گفتهام، تکراری است؛ چون آقای مشایی بیچاره الان دیگر کارهای نیست.
فرمودید وقتی ایشان صحبت میکند، آدم تحت تاثیر قرار میگیرد و مجذوبش میشود یا اینکه فرمودید ایشان چون انجمن حجتیه بودند از وزارت اطلاعات رفتند در حالی که ما فکر میکردیم دوره طولانی را در وزارت اطلاعات باشند و رفتند وزارتخانههای دیگر. آیا این سخنان صحت دارد؟
ایشان دو ماجرا داشت: یکی این بود که در ابتدا در گزینش وزارت اطلاعات همین اتهام انجمن حجتیه را به او زدند. بعدا بعضی از مدیران عالیرتبه وزارت امضا کردند که مثلا ایشان مشکلی ندارد و ایشان تایید شد، بعدا ایشان ازدواجی کردند که آن ازدواج از نظر حفاظت وزارت اطلاعات برای بچههای اطلاعاتی ممنوع بود.
به خاطر اینکه با یکی از توابین ازدواج کرده بودند؟
حالا هرچه، دیگر خیلی دنبالش را نگیرید. بعد هم قرار شد که منتقل شود؛ بنابراین از وزارت اطلاعات منتقل شد.
اینکه با اجنه در ارتباط است، صحت دارد؟
نه، ما که ندیدیم. از این پرتوپلاگوها زیاد هستند، افراد زیادی هم با اینها صحبت میکنند چون تشنگی خاصی برای دانستن آینده بین افراد وجود دارد. من اعتقاد زیادی به این موضوع ندارم؛ ولی ایشان وقتی همان جنبه امام زمانیاش گل کرده بود، آمده و با برخی بچهها دوست شده بود. آنها راهنماییاش کرده بودند، رفته بود پیش فردی به نام آقای لطیفی، ایشان خدا رحمتش کند آدم خوبی بود، در هیاتامنای جمکران بود و بعضی وقتها از این حرفهای معنوی و مکاشفات و… میگفت. ایشان هم خیلی این نوع مسائل را دنبال میکرد.
من خیلی متوجه سخنان شما نمیشوم؟!
ببینید افراد در مقابل این مسائلی که راجع به امام زمان گفته میشود، دو دستهاند: برخی میشنوند و به عنوان یک کرامت باور میکنند یا باور نمیکنند و عبور میکنند و میگویند ما به همان اصولمان معتقدیم. برخی هم این مسائل را بسیار دنبال میکنند؛ یعنی نقل و پیگیری میکنند، صحبت میکنند، استناد میکنند. آقای مشایی در این دسته دوم معروف شده بود. البته برای ما چیزی تعریف نکرد ولی بچهها میگفتند مثلا در فراغ حضرت گریه و ناله میکند، بعد از این موضوع داستانهای دیگری ساخته شد (خنده).
اینکه بارها مطرح شده بود که در جلسات دولت گذشته یک صندلی برای ایشان [امام زمان (عج)] خالی میگذارند؟
اینها دروغ بود. من از هر کسی از بچههای دولت پرسیدم گفتند چنین چیزی نبوده ولی کلا این داستانها دو دسته است؛ برخی جنبه خرافی دارد و بعضی قسمتهای آن هم نه مثلا مکاشفهای برای کسی یا یک رویای صادقه است. اینها با هم قاطی میشود.
یک دوره بعد شما دوباره کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری شدید و از شما نقل شده بود که به عنوان یک اصولگرا هرگز انصراف نمیدهید و کنار نمیکشید اما انصراف دادید! یا رد صلاحیت شدید؟
آقای جنتی من را خواست. حالا این رد صلاحیت است یا انصراف نمیدانم. من پرسیدم چرا اسم من نیست، ایشان دلایلش را گفت، من پاسخ دادم. گفت من عصر دوباره در شورا مطرح میکنم.
دلایلشان چه بود؟
همین کارهای اطلاعات و چیزهایی که شما هم به برخی اشاره کردید. من دفاع کردم، ایشان هم گفت من عصر در شورا مطرح میکنم. بعد آقای کدخدایی به من زنگ زد گفت «مطرح شد، گفتند اگر ما ایشان را تایید کنیم باید اعتراضات بقیه را هم بپذیریم و تایید کنیم. خوب است که ایشان – فلاحیان – انصراف دهد.» بسیاری دیگر هم انصراف دادند. بنده هم برایشان انصراف نوشتم، گفتند که انصراف بنویسید.
در جایی نقل فرمودید که یک برگه انصرافی را روی پرونده من گذاشته بودند.
نه نگفته بودم. گفتند که شما انصراف بنویسید ما میگذاریم روی پرونده شما که شما رد نشدهاید بلکه انصراف دادهاید.
سیف رییس کل بانک مرکزی با اشاره به اینکه اصلاحات در جهت کاهش نرخ سود بانکی آغاز شده است، گفت: تک نرخی کردن ارز جزو برنامههای بانک مرکزی است و به احتمال زیاد تا پایان امسال انجام خواهد شد. وی با تاکید بر انجام برخی اصلاحات در نظام بانکی برای کاهش نرخ سود، گفت: اصلاحات لازم آغاز شده و نتایج خوبی نیز حاصل شده است. او در مورد بورس ارز گفت که می تواند شامل دو حوزه فروش فیزیکی ارز و نیز بورس مشتقات ارزی باشد. راه اندازی بورس مشتقات ارزی در شورای عالی بورس به تصویب رسیده است و در اولین فرصت می توان آن را راه اندازی کرد. سیف در درباره نرخ رشد اقتصادی سال ۹۵ توضیح داد: رشد اقتصادی برای ۹ ماهه سال گذشته ۱۱.۶ درصد اعلام شده اما پیش بینی ما مبنی بر این است که این نرخ برای کل سال ۹۵ بالای ۱۰ درصد و رشد دو رقمی است. درباره پیش بینی رشد اقتصادی در سال ۹۶ گفت: از آنجا که نرخ رشد گذشته متاثر از بخش نفت بود، انتظار این است که امسال در این بخش محدودیت هایی خواهیم داشت؛ اما رشد سایر بخش های اقتصادی بویژه صنعت متحول شده است. وی ادامه داد: بر همین اساس طبق پیش بینیها، رشد اقتصادی سال جاری بیش از ۶ درصد باشد ولی اجازه دهید که به مرور و با ارزیابی بخشهای مختلف اقتصادی در این زمینه اطلاع رسانی شود و با اشاره به اینکه یکی از کارها برای کاهش منطقی نرخ سود، متناسب بودن آن با نرخ تورم است، افزود: وقتی امروز تورم در کشور تک رقمی است، نرخ سود هم باید رقمی در محدوده آن باشد و تفاوت یک تا دو درصدی قابل قبول است. سیف با اشاره به اینکه شکل گیری موسسات غیرمجاز مربوط به گذشته است، گفت: شکل گیری این موسسات باعث بی نظمی در نظام پولی کشور و برخی سوء استفاده ها، شده است که خوشبختانه با همکاری مراجع قضایی، وضعیت سپرده گذاران فرشتگان در حال تعیین تکلیف است و گفت که کار تعیین تکلیف سپرده گذاران آغاز شده و اکنون حساب های ۱۰۰ و ۲۰۰ میلیون ریالی در دستور کار است و به تدریج ارقام بزرگتر در نوبت قرار می گیرد.
آخرین وضعیت صادرات خدمات فنی و مهندسی
طبق آمارهای ارائه شده در سال گذشته در حوزه صادرات خدمات فنی و مهندسی ۸۷ درصد از هدفگذاری تعیین شده محقق شده و در حوزه فناوری اطلاعات صادرات ۶۵ درصد اهداف از پیش تعیین شده بوده است. طبق آمارهایی که سایت سازمان توسعه تجارت منتشر کرده صادرات خدمات در حوزه گردشگری نیز معادل ۶۹ درصد از هدفگذاری صورت گرفته برای سال بوده که البته با این وجود نرخ رشد این بخش در قیاس با سال ۱۳۹۴ از رشدی ۱۱ درصدی حکایت میکند. طبق این گزارش در سال ۱۳۹۵ برنامهریزیهای صورت گرفته در حوزه خدمات فنی و مهندسی به گونهای بود که برای آن چشماندازی ۲۵۰۰ میلیون دلاری در نظر گرفته شده بود اما در نهایت تا پایان سال در این حوزه ۲۱۸۷ میلیون دلار از برنامهریزیها محقق شد که این رقم در قیاس با سال ۱۳۹۴ معادل سه درصد کاهش را نشان میدهد. در حوزه فناوری اطلاعات نیز برای این مدت ۲۷۵ میلیون دلار صادرات خدمات در نظر گرفته شده بود که از این میان ۱۸۰ میلیون دلار محقق شد و بدین ترتیب عملکرد سال ۱۳۹۵ در قیاس با ۳۲۰ میلیون دلار صادرات سال ۱۳۹۴ کاهشی ۴۴ درصدی پیدا کرد. در حوزه گردشگری ۱۲۰۰۰ میلیون دلار برای سال ۱۳۹۵ پیشبینی شده بود که در نهایت از این میان تنها حدود ۸۳۲۰ میلیون دلار عملیاتی شده و ۶۹ درصد اهداف تعیین شده حوزه محقق شد. البته این رقم در قیاس با عملکرد ۷۵۰۰ میلیون دلاری این حوزه در سال ۱۳۹۴ رشدی ۱۱ درصدی را تجربه کرد. همچنین در حوزه ترانزیت در بخشهای هوایی، دریایی، جادهای و ریلی در مجموع ۴۰۰۰ میلیون دلار در برنامه سالیانه پیشبینی شده بود که از این میان ۲۵۹۳ میلیون دلار آن عملیاتی شده و ۶۵ درصد برنامهریزی موجود در این بخش محقق شد، با این وجود در بخش ترانزیت نسبت به سال ۱۳۹۴ معادل ۲۳ درصد کاهش وجود داشته است. بدین ترتیب در مجموع در بخش صادرات خدمات به طور کلی در سال گذشته ۱۳ هزار و ۲۸۰ میلیون دلار خدمات صادر شد که البته برای این بخش چشماندازی ۱۸ هزار و ۷۷۵ میلیون دلاری در نظر گرفته شده بود که در نهایت ۷۱ درصد آن محقق شد. همچنین طی این مدت در قیاس با مدت مشابه سال ۱۳۹۴ رقمی معادل ۱.۳ درصد کاهش در عملکرد وجود داشته است.
سهم ۲ درصدی ایران از تولید خودرو جهان
وزارت صنعت اخیرا ویرایش دوم «برنامه راهبردی وزارت صنعت، معدن و تجارت» را منتشر کرد که در آن راهبردهای این وزارتخانه برای توسعه بخش صنعت کشور پیشبینی شده است. بخشی از برنامه راهبردی این وزارتخانه در حوزه صنایع مربوط به «برنامه راهبردی صنعت خودرو» است. براساس این اطلاعات، ایران با دارا بودن جمعیتی در حدود یک درصد جمعیت جهان سهم دو درصدی از تولید خودرو در جهان را دارد. ایران در سال ۱۳۹۰ با تولید بیش از یک میلیون و ۶۰۰ هزار دستگاه رکورد تولید خودرو را شکست و به رتبه سیزدهمین تولید کننده بزرگ خودرو در جهان دست یافت. البته در سالهای بعد از آن با کاهش تولید این جایگاه از دست رفت به گونهای که در سال ۱۳۹۲ تولید خودرو با افت شدید به حدود ۷۵۰ هزار دستگاه کاهش یافت. با این حال از سال ۱۳۹۳ با مدیریت دولت یازدهم روند تولید خودرو در کشور مجددا صعودی شده و سال به سال افزایش یافت. برای سال جاری نیز رشد ۲۵ درصدی تولید خودرو پیشبینی شده است.
تمایل اینپکس برای بازگشت به میدان نفتی آزادگان
شرکت اینپکس بزرگترین شرکت اکتشاف و تولید ژاپن، به دنبال شرکت در مناقصه توسعه میدان نفتی آزادگان ایران است که قبلا به دلیل تحریمها در سال ۲۰۱۰ از این پروژه خارج شده بود. به نقل از یک سخنگوی اینپکس این شرکت در حال جمعآوری اطلاعات و انجام به روز رسانیهای لازم است و به محض اینکه این مناقصه منتشر شده و شرایط و مفاد مربوط به مناقصه و قراردادهای نفتی روشن شوند، پاسخ خود را بررسی خواهد کرد.اینپکس در سال ۲۰۱۴ با شرکت ملی نفت ایران و شرکت بازرگانی نفت ایران برای عملیاتهای توسعه و ارزیابی یکپارچه میدان آزادگان توافق کرد که تحت این توافق، اینپکس ۷۵ درصد سهم کاری داشت؛ اما این شرکت بعدها این سهم را به ۱۰ درصد کاهش داد و در اکتبر سال ۲۰۱۰ اعلام کرد از پروژه توسعه آزادگان خارج میشود.نشریه ژاپن تایمز در ژانویه امسال به نقل از یک مقام بلندپایه ایرانی نوشت: اینپکس برای توسعه میدان نفتی آزادگان مذاکراتی را با شرکت ملی نفت ایران آغاز کرده و کاندیدایی قوی برای این قرارداد است. برآورد میشود آزادگان حداکثر ۴۲ میلیارد بشکه نفت دارد و بزرگترین میدان نفتی ایران محسوب میشود که در حال حاضر کمتر از ۵۰ هزار بشکه در روز تولید دارد و ایران امیدوار است حجم تولید این میدان را بین ۳۰۰ تا ۳۲۰ هزار بشکه در روز افزایش دهد.
صدای پای تورم ۲ رقمی شنیده میشود
وزارت اقتصاد در گزارشی اعلام کرده نرخ تورم که از چندماهپیش، صعودی شده به احتمال فراوان در خرداد ماه سال جاری دوباره دورقمی خواهد شد. نرخ تورم درحالی از چهار ماه قبل روند صعودی را آغاز کرده که آخرین بار در اردیبهشت سال گذشته، ۴/۱۰ درصد بوده و با ادامه روند نرخ سود بالای بانکی برای مدت تقریبی یک سال نرخ تورم در کانالهای زیر ۱۰ درصد قرار گرفت. براساس اعلام بانک مرکزی، نرخ تورم در اردیبهشت ماه امسال به ۹.۸ درصد افزایش یافته و از همینرو به نظر میرسد، پیشبینی وزارت اقتصاد یعنی عبور نرخ تورم از کانال ۱۰ درصد در خردادماه با احتمال بالایی به وقوع بپیوندد. تورم نقطه به نقطه هم در اردیبهشت به ۱۱.۸ درصد افزایش یافته است. براساس گزارش وزارت اقتصاد، خوراکیها و آشامیدنیها با ۴۴.۴ درصد بیشترین سهم را در افزایش نرخ تورم دارند. حسین میرشجاعیان معاون امور اقتصادی وزیر اقتصاد گفت: گرچه طبق آمارها ممکن است تورم اقتصاد ایران به مسیر دو رقمی بازگردد، ولی دولت میتواند با پیش گرفتن سیاستهایی با افزایش تورم مقابله کند. وی در پاسخ به این مساله که وضعیت تورم نقطه به نقطه نشان میدهد که به نظر میرسد تورم اقتصاد ایران در مسیر بازگشت به تورم دو رقمی است، بیان کرد: رسالت ما شفافیت است. آمارهای ما نشان میدهد که تورم ممکن است از خرداد به مسیر دو رقمی بازگردد. او افزود: باید به این نکته توجه کنید که سیاستهای دولت در سال ۱۳۹۶ میتواند در کنترل تورم و مقابله با افزایش آن تاثیرگذار باشد. همچنین این امر بستگی دارد که دولت چه سیاستهایی را پیش میگیرد. چقدر میتواند پایه پولی را کنترل کند و برای سرعت گردش پول چه تدابیری میاندیشد. میرشجاعیان بیان کرد: به هر حال احتمال بازگشت به مسیر تورم دو رقمی بالاست و درباره اینکه در نهایت تورم سال ۱۳۹۶ به چند درصد میرسد اکنون نمیتوان رقم دقیقی ارائه کرد.
اصولا انتخابات در جمهوری اسلامی واژهای تهی از مفهوم و معنا است که در نهایت تدارک چیهای رهبری نظام حسب منویات بالاترین رکن قدرت یعنی شخص ولی فقیه عمل میکنند. این فرایند ، پس از مهندسی آشکار نظام در نتیجه انتخابات و سرکوب جنبش سبز بیش از پیش به لحاظ مفهومی قالب تهی کرد. با این وصف ، کماکان انتخابات ریاست جمهوری در نظام فقها و دینکاران حاکم در تهران ، خاصه پس از دوم خرداد ۷۶(فارغ از کیفیتِ تحقق وعدههای رئیس جمهور اسبق) نوعی اردوکشیِ صاحبان قدرت در زمین بازیِ درون نظام بوده و در استمرار این تمرین، مدلی از بازاموزی مفاهیم پایهای دموکراسی ، حقوق شهروندی و پاسخگو شدن لایههایی از قدرت رخنمون می شود.
ب: در انتخابات اخیر، دلمردگی، بی رغبتی شهروندان برای مشارکت و همینطور حس هیچکارگی شهروندان از یکسو ، و نوعی دلزدگی و یاس شخص خامنهای رهبری ایران در سوی دیگر مجموع عواملی شدند که کرختی خاصی در همه ابعاد میدان انتخابات حکمفرما شود.
اما در واپسین روزهای مانده به روز برگزاری انتخابات دور تند لحن روحانیِ میانه رو ، معنای خاص دارد:
یکم: حجم هجمههای جناح جمناییها خاصه بی پرواییهای غیر مترقبه قالیباف علیه روحانی ، و ورود نامزد کمکیِ تخریب علیّه روحانی در راند دوم مناظره یعنی آقا میرسلیم آنهم با ژست دفاع از آزادی بیان ، و حملههای بی وقفه سالبه علیّه روحانی در اظهارات رئیسی ، روحانی را نسبت به اصل ماجرا بد گمان کرده و با هدایت مردان پشت پرده نشین اصلاحات با کد جهانگیری که”جاده خاکی بزنند خاکی میزنیم،” آرام آرام به خاکی میزند .
دوم: تلاش اصولگرایان برای به دور دوم کشاندن انتخابات بیش از پیش مشهود شده ، و در رخوت خامنهای اگر جناح نظامیان تقلب گسترده نکنند اما قدرتِ دستکاری تا مرز دور دوم کشاندن را دارند و قطعا دور دومی شدن احتمال باخت روحانی در یک مهندسی آرای نرم بالاتر خواهد رفت . در صورت تحقق چنین گزارههایی ، ” تک دورهای شدن”ِ روحانی نیز در روندی به ظاهر مشروع و با ساز و کار انتخابات ، تسهیل و تسریع میشود. امری که خواست خامنهای است تا آخرین تتمه و بازمانده مردان هاشمی را به حاشیه بکشاند و در دمادم پایانی عمرِ این دیکتاتور ، آسوده خاطر سفر کند.
خامنهای فقیه خراسانیِ حاکم در نظام فقها ، قطعا چشم امید به دو خراسانی دیگر دارد ، رئیسی و قالیباف. هر چند نظرش به رئیسی نزدیک تر باشد اما اینبار در صورت برد قالیباف نیز راضی خواهد شد و لب به شکوه نخواهد گشود .
سوم: روحانی که همینک به لحاظ ارکان بالادستیِ حزبی – جناحی تا حدودی پشتش خالی است (حتا با نرمشِ نرم علی لاریجانی و ناطق نوری به سویش) و در فقدانِ هاشمی هنوز از یتیمیِ سیاسی گذار نکرده است، راه کار را در ادامه مشی اعتدال نمیبیند و این دور تند را با ضربات پیاپی علیّه جناح جمناییها و دأیره دلواپسان ادامه خواهد داد و در صورت راهیابی دوباره به سکوی قدرت نیز نه خودش روحانی دور نخست خواهد ماند و نه بسانِ خاتمی سکوت پیشه میکند و نه، در ضلع سوم رقیبِ تا بن دندان مسلح، در عملیات ایذایی علیّه دولت میکاهد.
نتیجه آنکه، تغییر لحنِ حسن روحانی و هر چه تندتر شدن نقدها علیّه دو نامزد معتمد رهبری ایران ، ناشی از از اطلاعِ احتمالیِ مردان روحانی از نقل و انتقالاتِ احتمالی، دستکاریهای محتمل و اعمال مهندسی برای تک دورهای کردن وی باشد .
زمزمهای که به دفعات در شش ماه پیش مطرح شده بود . هر چند آیات الله خامنهای در یک کنش شبه آمیز با متد عقبگردِ نرم ، گفت دولتها در تصمیم سازیهای کلان کارهای نیستند تا بی تفاوتی خود را نسبت به انتخاب احتمالی هر یک از نامزدها بطور پیشینی نشان دهد و یا به زعم خود در کنشی پیش اندیشانه،حساسیت زدایی و مسولئت گریزی کند.
ماشاالله عباسزاده، کارشناس ارشد وزارت کشور در دولت خاتمی
اشاره…
سینمای ایران در سال گذشته؛ قریب به صد و سی اثر سینمایی تولید کرد و سالی پرکار را از سر گذراند. در این میان حضور چشمگیر فیلم های خوب و جمع و جورهای هنرمندانه از جوانهای تازه به صحنه آمده بیشتر از هر چیز خود نمایی می کرد. حضور چند اثر از سینمای فاخر ایران در میان این فهرست ده نفره هم نمایانگر بهتر شدن ذائقهی مخاطبین است و مخاطبینی که در ده سال گذشته، به شدت از معانی راستین سینما فاصله گرفتند و همراه ابتذال سینمای ایران در سالهای دههی هشتاد هر چه بیشتر و بیشتر از سختپسندیها و ذائقهی سالهای قبلشان فاصله گرفتند. همکارمان «رهیار شریف» در بخش فرهنگی خلیج فارس، نگاهی انداخته به ده فیلم پرفروش سال. نگاهی نقادانه با توضیحاتی کوتاه و مختصر. با هم بخوانیم.
یک – فروشنده ۱۵٬۷۱۴٬۹۱۹٬۰۰۰ تومان
جایگاه اول؛ آن سینمای خوب
ایستادن فیلم اصغر فرهادی در جایگاه پرفروشترین فیلم سال خود خبر میمونیست. هم برای سینما و هم برای مخاطبین. مخاطبینی که در سالهای دههی هشتاد بیش از همیشه در معرض اتهام «کم دانشی» و بد بودن ذائقه قرار گرفته بودند؛ این بار نشان دادند که اگر محصول فرهنگی درخوری دور از ادا و اطوارهای افراطی روشنفکرانه، در اختیار باشد؛ ذائقهشان آنقدرها هم مشکلِ «پسندیدن» ندارد. فروشنده البته بعد از دیده شدن و شهره شدن در جشنوارههای جهانی در اکران ایران هم موفق بود و درست همزمان با افکار راست گرایانهی منسوخ «دونالد ترامپ» رئیس جمهور تازه به قدرت رسیده آمریکا در بزرگترین ضیافت سینمایی دنیا هم شرکت کرد و دومین اسکار سینمای ایران را برنده شد. تا بعد از مانور تبلیغاتی فراوان دولت احمدی نژاد بر روی اسکار اول، حالا مسئولین فرهنگی دولت روحانی هم این موفقیت فرهنگی را پای خودشان بنویسند و تا جای ممکن از یک اثر هنری، بهرهبرداری سیاسی کنند.
دو – من سالوادور نیستم۱۴٬۳۳۰٬۴۹۱٬۰۰۰تومان
رجعت به ابتذال دههی هشتاد
جایگاه دوم؛ آن هم با فاصله بسیار کم؛ در اختیار فیلمی ست که به گفته ی بسیاری از اهل سینما حتی ارزش یک بار تماشا را هم نداشت. باز هم طنزهای خالی از معنای دههی هشتاد و باز هم ستارهگرایی. رسیدن به فروشی بالا با اتکا به داستان های کم مایه و سرگرم کننده و اتکا به ستارههای نام آشنا که حضورشان تا حدبسیاری امضای موفقیت فیلم است؛ به علاوهی ارائهی تصاویری پرزرق و برق از ممالک آن سوی دنیا، برای تماشاگری که هنوز بعد قریب به چهل سال، زنان سینمای خودش را حتی در خواب هم روسری به سر می بیند؛ انگار که شوربختانه هنوز هم خواهان فراوانی دارد. فروش فراوان من سالوادور نیستم در کنار بسیاری دیگر از فیلم های اینچنینی گواهی بودند بر زنده بودن و رونق سینمایی که اهل فکر آرزوی کم رنگ تر شدنش را دارند.
پنجاه کیلو آلبالو ۱۳٬۶۵۵٬۹۴۸٬۰۰۰تومان
فروش زیاد در مدت کوتاه
باز هم حکایتی کاملا مشابه. این بار هم طنزی عامه پسند در کنار ستاره های نام آشنا و دست گذاشتن بر سوژه ای تقریبا ممنوعه. این فیلم که تنها مدت کوتاهی بر روی پرده بود و بعد به دلایل متفاوت از جمله سپرده شدن تبلیغاتش به تلویزیون های ماهواره ای، با ممنوعیت اکران مواجه شد؛ علی رغم حضور کوتاه مدت؛ به فروشی در خور دست پیدا کرد تا باز هم جای سینمای فاخر و هنری در میان فیلم های پرفروش کم و کمتر باشد.
سلام بمبئی ۱۳٬۵۸۹٬۹۸۱٬۰۰۰تومان
یک عشاقانه ی بالیودی
عاشقانهای بالیوودی از مردان خوش چهره ی سینمای اران. محمد رضا گلزار که با نگاه سختگیرانهی مسعود فراستی؛ بیشتر از یک بازیگر به یک «مانکن» مانند شده و از نگاه او حتی راه رفتن هم بلد نبوده؛ پس از چند سال دوری از سینما؛ بار دیگر با یک فیلم عامه پسند به سینماها برگشته. برخی اینطور می گویند که سینما صنعت است و هر آنکه بتواند مردم را به سینماها بیاورد و چرخهی اقتصاد سینما را بگرداند؛ بی گمان فردی سودمند برای سینما به حساب می آید. با این حساب محمد رضا گلزار چهرهای مفید برای سینما و اطرافیانش و خاصه تهیه کننده ها و سرمایه گذارها به حساب میآید. فردی که لااقل در قیاس با چهرههای مشابه خودش در سالهای قبل فرقهای بسیاری دارد. هم در نحوهی بازی و هم در میزان درک از مفهوم هنر… انگار که مسئولیتی که سالها قبل با امثال محمد علی فردین؛ شروع شد حالا به گلزار و رفقا رسیده باشد. از این فرق و فاصله گفتن اما در مجال این مقال است و نه در حوصله ی کلام.
ابد و یک روز ۱۱٬۴۸۲٬۸۸۶٬۰۰۰ تومان
سینما؛ همین و تمام
یک فیلم تر و تمیز از یک کارگردان به اصطلاح فیلم اولی. فیلمی که در جشنواره ی فجر نود و چهار بسیاری از جایزه های را جارو کرد و توجه بسیاری از اهل قلم را متوجهیک کارگردان تازه ظهور کرده. فیلمی که متهم به سیاه نمایی شد و در گرفتن نقدهای نامنصفانه حتی تا آنجا رفت که «ضد زن» نامیده شد. اما در نگاهی عادلانه و به دور از هیجانات کاذب؛ ابد و یک روز؛ فیلمی بود به غایت “سینمایی ” . سوژه ای مناسب؛ بازی هایی دلچسب و باور کردنی و حتی چاشنی خیال و احساس همدردی با قهرمانهای بی قدرت. فروش خوب این فیلم و حضورش در جایگاه پنجم، کمی بر بر سینمای فاخر در میان آثار پر رونق گیشه میافزاید و به قول معروف چه بهتر از این؟
بارکد ۱۱٬۱۸۷٬۳۷۹٬۰۰۰تومان
یک طنزشهری
بارکد هم ملودرامی طنازانه بود با ساختن آدمک هایی بیعرضه و تقریبا کم هوش که خیال دزدیهای بزرگ در سر دارند. قهرمان های داستان اما در پی شکست های فراوان عاقبت موفق می شوند تا پوزهی ضد قهرمان اول را به خاک بمالند. این فیلم عامه پسند لااقل در رعایت کردن المانهای سینمایی نشانه های خوبی داشت. داستان اگر دلکش و گیرا نبود و به عمق زندگی نمی رفت، لااقل زننده و آزاردهنده هم نبود. همین طور کارگردانی و بازی ها و دیالوگ ها…
بادیگارد ۶٬۶۹۰٬۳۷۷٬۰۰۰تومان
آقای ارزشی خیال نو شدن ندارد
اثر تازهی ابراهیم حاتمی کیا؛ باز هم یک فیلم ارزشی بود. فیلمی باز هم مثل همیشه در حال و هوای جنگ. با قهرمانی از جنگ برگشته و به نظام و آرمان های اول انقلاب وفادار مانده. فیلمی که علیرغم سرک کشیدن به مسایل روز و گفتن از انرژی اتمی و … باز هم بوی کهنگی و حرف های دیروز می داد. با این همه اما فیلم حاتمی کیا این بار هم مثل همیشه، رها از ارزش های تبلیغاتی بری نظم و باروهای شخصی او، از منظر سینمایی و داشتن یک کارگردانی منسجم، انتخاب نماها و تصویر برداری؛ لااقل در استانداردهای سینمای ایران فیلم خوبی به حساب می آمد و چشم از دیدن آنچه می دید، پشیمان نمی شد.
لانتوری ۶٬۲۹۶٬۹۰۲٬۰۰۰تومان
اسید پاش فرهنگی
کارگردان «من عصبانی نیستم» پس از توقیف فیلم قبلی؛ باز هم با یک سوژهی جنجالی به پرده ی سینماها و برگه های روزنامه ها آمد. او این بار از پدیده ی شوم«اسید پاشی» گفت و با اتکا به ستارههای جوان و سوژه ی روزش فروش در خوری را هم تجربه کرد. این فیلم البته پس از یک رکود چند هفتهای و با خبرسازی آمنه بهرامی دختری که چند سال پیش قربانی این حادثه شده بود، دیگر بار در گیشه و فروش رونق گرفت. چرا که خانم بهرامی معتقد بود که این فیلم برگرفته از زندگی اوست و کارگردان برای این استفادهی بی اجازه می بایست که یک میلیارد تومان به او غرامت بپردازد. خانم بهرامی حتی آقای درمیشیان را یک اسید پاش فرهنگی نام کرد. هرچند که شکایت او در نهایت سود بیشتری را نصیب عوامل فیلم کرد و لانتوری را بیشتر از قبل در معرض نقد و حرف قرار داد.
زاپاس ۴٬۸۱۶٬۱۱۴٬۰۰۰تومان
در هم و برهم و بی نظم
عوامل فیلم؛ در رویایی ترین خیال هایشان هم گمان نمی کردند که در جدول پروفروش های سال قرار بگیرند. فیلمی به غایت سطحی که بنا به گفته ی اهل فن تنها با اتکا به تبلیغات فراوان از رسانه ملی و تلویزیونهای ماهوارهای؛ در حال و هوای عید و بهار به صحنه آمد و به فروشی غیر قابل باور رسید…
خوب، بد، جلف ۴٬۶۴۶٬۰۹۲٬۰۰۰ تومان
یک کمدی تلویزیونی
آخرین فیلم این فهرست ده گانه همچنان فرصت افزایش فروش دارد. این فیلم که با قلم و کارگردانی پیمان قاسم خانی به بار نشسته؛ سوژهای طنز دارد و با بهره گرفتن از نام های آشنا و شوخی های تلویزیونی؛ مردم عادی و شب نشینیهای خانگیرا به سینما ها آورده
ایستاده در غبار…
افسوس اهل فکر
چه حیف که این فیلم جایی در فهرست فیلم های پر فروش ندارد. ایستاده در غبار که از نگاه چهره های مذهبی به عنوان رقیب فرهادی برای حضور در اسکار معرفی می شد؛ داستان زندگی یکی از سردارهای جنگ را روایت می کند؛ آن هم با روایتی کاملا نو و تازه که حتی در سینمای جهان هم بدعتی جدید به حساب می آمد. این همه نو آوری و ریزه کاری سینما تنها با قهر بودن مردم؛ از شخصیتهای مذهبی؛ راهی به جدول پرفروش ها پیدا نکرد. گفتند که این فیلم یک فیلم تبلیغاتی ست. غافل از اینکه سینمای ایران پیشتر از این هم فیلمهای سفارشی کم نداشته؛ این همه فیلم از سینمای جنگ و دیگر فیلمهای مذهبی و سفارشی؛ کدامشان بار سینمایی این چنینی داشتند؟ کدامشان میتوانستند مرزی اینگونه محو شده میان واقعیت و داستان برقرار کنند؛ تا که داستانت بوی زندگی بدهد و زندگیات طعم قصه… حیف؛ از این فیلم به غایت سینمایی که راهی به دیدهی مردم میانی جامعه پیدا نکرد.
مراسم سخنرانی نوروزی “رهبرفرزانه” که هر ساله در روز دوم فروردین در صحن امام رضا در مشهد برگزار میشود، امسال نیز طبق معمول سنواتی برگزار شد. در این سخنرانی که بیش از یک ساعت به طول انجامید، وی بیشتر زمان را به بررسی مسائل اقتصادی روز کشور پرداخت و در پایان سخنانش نیز اشاره ای به انتخابات ریاست جمهوری نمود و پس از مقدمه چینی اولیه اعلام کرد که در انتخابات هیچ دخالتی نخواهد داشت، جز اینکه انتظار داردهمه مردم در آن شرکت کنند.
در رابطه با مسائل اقتصادی مطرح شده دراین سخنرانی که بسیار نمایشی ترتیب داده شده بود، ولی فقیه برای اولین بارمبادرت به ارائه آمار و ارقامی در مقایسه حکومت اسلامی با رژیم گذشته نمود، تا به اصطلاح با یک بررسی کارشناسانه، اقدامات درخشان صورت گرفته در حکومت اسلامی را به رخ کشیده و بدین وسیله نقاط ضعف دولت شاهنشاهی را برجسته کند. ولی جناب رهبردرارائه این آمار چنان ناشیانه و ساده لوحانه عمل کرد که حتا باعث تاسف بسیاری از کارشناسان خود رژیم گردید. این آمار دروغین و انحرافی که رهبر تلاش میکرد تا با تاکید برروی آنها بسیار پررنگ تر ترسیم کند، چنان مغرضانه و در عین حال غیر حرفه ای تهیه شده بود، که پرداختن به آن در جهت آگاهی به جامعه یک ضرورت است، تا وسعت دانش شخص اول حکومت اسلامی از اقتصاد و دست پخت مشاوران اقتصادی وی بهتر شناخته شود.
در این رابطه اولین نکته ایکه بایستی به آن اشاره شود، مقایسه آماری یک سری ارقام اقتصادی امروز با چهل سال پیش است که بطور کلی فاقد ارزش اقتصادی است. مقایسه های آماری این چنینی علی الاصول در فواصل زمانی یک ساله تا حداگثرپنج ساله معمول است و نه چهل و پنجاه ساله که در آنصورت خبر از بی بضاعتی اقتصادی مطرح کننده میدهد. ولی فقیه با اشاره به یک سری آمار از وضعیت امروز حکومت اسلامی و مقایسه آن با رژیم گذشته خواست اثبات کند که چه پیشرفتهای درخشانی در نظام اسلامی، به ویژه دوره رهبری داهیانه او نصیب ملت شهید پرور گردیده که به چند مورد آن اشاره میشود که گفت: راه های کشور در مقایسه با رژیم گذشته شش برابر شده، ظرفیت بنادر بیست برابر گردیده، سدهای مخزنی سی برابر فزونی یافته، تولید برق ۱۴ برابر شده، محصولات پتروشیمی ۳۰ برابر گردیده، تولید فولاد ۱۵ برابر شده …… همچنین از افزایش تعداد فارغ التحصیلان دانشگاهی، قدرت نظامی، آبادانی روستاها داد سخن کرد.
وی سپس از کمبودها سخن به میان آورد و به تشریح نقاط ضعف و قدرت حکومت اسلامی در رابطه با مسائل اقتصادی روز کشور پرداخت و در نهایت چنین نتیجه گرفت که حکومت اسلامی هیچ نقص و کمبودی ندارد و همه شکست های اقتصادی ناشی از کم کاری، بی عرضه گی ، بی تجربگی و در یک کلام متعهد نبودن بعضی از مقامات در حکومت اسلامی است و در تایید نظر خود اشاره کرد به اینکه هرجا مدیران متعهد مصدر کار بوده اند کارها به خوبی پیش رفته است. خلاصه کلام اینکه آقای خامنه ای با تشبث به انواع و اقسام توضیحات ضد و نقیض به شدت در تلاش بود تا از خود یک چهره انتقادی ارائه دهد وهمه اشتباهات، دزدیها و اشائه انواع فساد را که اقتصاد کشور را به فروپاشی نزدیک کرده است به گردن مدیران غیر متعهد اندازد. البته انتظار هم نمیرفت که ولی امر مسلمین گفتاری جز این ارائه دهد و انتقاداتی کند که مستقیما متوجه نظام گردد که در آنصورت تف سربالا معنا میداد. ولی جهت افزایش اطلاعات اقتصادی رهبر در زیر مقایسه ای دیگر ارائه میشود تا آمار واقعی و عملکرد اقتصادی رژیم گذشته را بهتر بشناسد و در سخنرانیهای بعدی به این آمار توجه داشته باشد تا باز بی گدار به آب نزند.
دولت شاهنشاهی از سال ۱۳۴۱ که برنامه پنج ساله سوم توسعه و همزمان با آن اصول ششگانه انقلاب سفید به اجرا گذارده شد، تا بهمن ۱۳۵۷ که رژیم ساقط گردید، دارای یک درآمد نفتی حدود ۸۰ میلیارد دلار بود. با این مبلغ سه برنامه پنج ساله توسعه به اجرا گذارده شد. در طول این سه برنامه رشد متوسط اقتصادی کشور به حدود ۸ % و رشد صنعتی به ۱۴ % رسید. صادرات کشور برای اولین بار از حالت سنتی آن که بیشتربه فرش و خشگبار وامثالهم محدود میشد خارج گشته، از یک طرف تولیداتی مانند کاشی، کفش، وسائل آشپزخانه، شوینده ها، انواع تنقلات به تدریج بازارهای منطقه را فتح میکردند. از طرف دیگر صنعت پتروشیمی نیز وارد فاز صادرات شده و به شدت رو به گسترش میرفت، همچنین صنعت فولاد و خود رو سازی با سرعت در حال توسعه بودند. به لحاظ آبادانی و شهرسازی عملیات لوله کشی گاز، فاضل آب، سد سازی، مترو، گسترش راه ها، فرودگاه ها و بندر گاه ها طبق برنامه به پیش میرفتند، بطوریکه کشور به یک کارگاه بزرگ سازندگی تبدیل شده و کاربه جایی رسیده بود که از فیلیپین و پاکستان نیروی کار وارد میشد.
در آن سالها چهار کشور در آسیا رشد اقتصادی بالا را تجربه میکردند که عبارت بودند از ژاپن در راس، سپس ایران که در رتبه دوم قرار داشت و پس از آن کره جنوبی و تایوان. برنامه ریزان ایران چنین پیش بینی کرده بودند که در پایان برنامه ششم توسعه در سال ۱۳۶۰ صادرات خودرو، پتروشیمی، فولاد و وسائل الکتریکی آشپزخانه مانند یخچال و اجاق و غیره جایگاه محکمی نه تنها در بازار منطقه ، بلکه در کل آسیا و حتا بعضی از کشورهای اروپایی بدست آورد. زمانیکه انقلاب شد راه صادراتی به خوبی هموار شده بود، ضمن آنکه دولت ایران نه تنها هیچگونه بدهی خارجی نداشت، بلکه سهام شرکتهای مختلفی درآلمان، امریکا، فرانسه، افریقای جنوبی، هندوستان را خریداری کرده بود، ذخیره ارزی در داخل و خارج از کشوربیش از ۲۰ میلیارد دلار تخمین زده میشد. از اینرو جهان و به ویژه کشورهای اروپایی اعتبار مخصوصی برای ایران قائل بودند و ریال در ردیف پنج ارز معتبر جهان شناخته میشد.
حکومت اسلامی ایران وارث یک چنین اقتصاد پویا و شکوفایی بود، ولی دریغا که در اولین اقدام انقلابی و در همان روزهای اولیه انقلاب حمله به بخش خصوصی سازمان دهی شد و در ردیف جلو بخش تولید کشورقرار داشت که دچار ذیح اسلامی شد و اسلامگرایان با کشتار و زندان و فرار دادن بهترین فن آوران و تاراج کارخانجات بخش تولید نوپای کشوررا در واقع شخم زدند. دولتی کردن بانکها، مصادره بسیاری از شرکتهای بزرگ تولیدی مانند ایران ناسیونال { ایران خودروی امروز} صنایع فولاد، نساچی ها و بسیاری دیگرو قرار دادن افراد بی سواد و بی صلاحیت در راس این واحدهای تولیدی مهم کشور نشان از آن بود که تصمیم گرفته شده ایران به شرائطی نظیر دوران قاجار بازگردانده شود.
حال به پردازیم به دوره خلافت آقای خامنه ای که دوره چنگیز و تیمور را تداعی میکند. از سال ۱۳۶۸ که وی بر مسند ولی فقیه تکیه زده تا این تاریخ درآمد نفت کشور رقمی حدود یکهزار میلیارد دلار، یعنی یک تریلیون دلار بوده است که بر خلاف رژیم گذشته مستقیما وارد خزانه کشور نشده، بلکه اختیار آن به عنوان بیت المال مستقیم و غیر مستقیم در دست رهبری است. آقای خامنه ای در سخنرانی خود با اشاره به آن آمارهای کذایی در واقع به نوعی نشان داد که درآمدهای نفتی چگونه هزینه شده است. امروزه بسیار بعید است که بشود با اینگونه حساب سازی های کودکانه در کشوری که به قول شخص رهبر چندین ده میلیون دانشگاهی دارد شستشوی مغزی کرد و انتظار داشت که جامعه باور کند هزار میلیارد دلار خرج شده تا چند جاده و سد احداث شود.
در اینجا جهت اطلاع رهبر در زیر به سه مورد اشاره میگردد که نشان داده میشود، درصورتیکه درصدی از این درآمد آنگونه هزینه میشد که برنامه ریزی شده بود، اقتصاد کشور امروز بر چه پایه ای قرار داشت. اگر صد میلیارد دلاراز این یک تریلیون دلار درآمد نفتی در بخش نفت و گاز و پتروشیمی سرمایه گذاری میشد، امروز بجای صدور نفت خام و پتروشیمی به عنوان ماده اولیه و این در و آن در زدن برای جلب مشتری، تولیدات ساخته شده پتروشیمی که ارزشی چندین ده و حتا چندین صد برابر مواد خام را دارد، صادر میشد و ایران به عنوان یکی ازصادرکنندگان ترازاول مواد پترو شیمی در بازار جهانی مطرح و درآمدی چندین برابر صدور نفت خام نصیب کشور میگردید. همچنین دیگر ضرورت نداشت تا سالانه چندین میلیارد دلار بابت واردات بنزین به کشورهزینه گردد، بلکه ایران خود صادر کننده بنزین میشد.
اگر ۵۰ میلیارد دلار از این مبلغ در صنعت خودرو سازی به کار میافتاد و تکنولوژی روز و ماشین آلات مدرن در این صنعت به کار گرفته شده و خلاقیت فن آوران ایرانی مورد استفاده قرار میگرفت، امروز صنعت خود رو سازی کشور اگر نه با ژاپن، حداقل با کره جنوبی رقابت میکرد و درصدی از بازار خودرو در جهان را در اختیار داشت. همچنین است در مورد صنعت فولاد که با وجود داشتن معادن سنگ آهن بی حساب، با رقمی در همین حدود سرمایه گذاری در این صنعت، ایران میتوانست حرف اول را در بازار تولید بزند و نیاز به آن نداشته باشد که سنگ آهن خود را به ثمن بخس به چین صادر کند.
با اجرای این سه پروژه یک انقلاب صنعتی واقعی در کشور صورت میگرفت و هزاران واحد تولیدی بزرگ و متوسط و کوچک دیگر از دل آن بیرون میامد و امروز کشور شاهد کارتن خوابها و کودکان خیابانی و زنان تن فروش، میلیونها جوان بیکار به عنوان دست آوردهای انقلاب اسلامی نبود. آقای خامنه ای اگر قدری حس وطن دوستی داشت و به رسالت خود که به هرحال به عنوان شخص اول نظام به وظیفه ملی خود که حفظ منافع ملی کشور است واقف بود، جرات نمیکرد این چنین فلسفه بافی کند و در یک سخنرانی طولانی اینگونه بی ارزش سخن گوید و از خلافگویی و قلب واقعیتها هم ابایی نداشته باشد.
ادیان به عنوان برساختههای تاریخی بسیار قدیمی، لیبرال نبودند، برای این که لیبرالیسم در دوران مدرن برساخته شد و طی چند قرن تحول پیدا کرد. پیدا کردن آیاتی از عهد عتیق، عهد جدید و قرآن که با لیبرالیسم تعارض دارد، کار بسیار سادهای است.
پرسش مهم این است: آیا میتوان “اسلام لیبرال” را ساخت و اختراع کرد؟ تا حدی که من میفهمم چنین کاری شدنی است و میکوشم تا تصویری اجمالی و کلی از این مدعا ارائه دهم، بر این مبنا که اسلام دینی اصلاح پذیر، سازگار با سکولاریسم و سازگار با حقوق بشر است. پیش از این، دلایل “ضرورت اختراع اسلام دموکراتیک” را توضیح دادهام، همان دلایل و مسائل، “اختراع اسلام لیبرال” را ضروری میسازند.
برخی گمان میکنند که به روشهای نظامی میتوان از پس “اسلام بنیادگرایانه تروریستی” بر آمد، اما این خیالی باطل است. برای این که این یک فهم و خوانش مهم از یک دین بزرگ (اسلام) است که دولتهای مختلف – از جمله عربستان سعودی و قطر و ترکیه – برای منافع خود از طریق حمایت مالی و تسلیحاتی از آن استفاده میکنند. مفتیان سنی و وهابی و آیت اللههای شیعی هم قرائتهای خشونت گرایانه و تروریستی از اسلام را ترویج میکنند. بن کارسون و دونالد ترامپ مسلمانها را حیوانهای خطرناک قلمداد میکنند. شعارها و وعدههای دونالد ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی علیه “اسلام رادیکال” و مسلمانها اگر در دوران ریاست جمهوری او دنبال شود، میتواند به رشد افراط گرایی در میان مسلمانها بینجامد. باید به اکثریت میانه رو مسلمانان نشان داد که روایتهای سکولار و لیبرال از اسلام هم وجود دارند و اتفاقا این روایتها با متن مقدس آنان سازگارترند. این ضرورتی حیاتی برای زندگی صلح آمیز جهانی و منافع ملی همه کشورهایی است که از این راه آسیب میبینند.
۱- ایضاح مفهومی
اول- امر واحدی به نام اسلام وجود ندارد، بلکه “اسلام ها” وجود دارد. اسلام عارفانه، اسلام فیلسوفانه، اسلام فقیهانه، اسلام شیعی، اسلام سنی، اسلام بنیادگرایانه، اسلام سنت گرایانه، اسلام مدرنیستی، اسلام پسا مدرنیستی.
دوم- امر واحدی به نام لیبرالیسم وجود ندارد، بلکه “لیبرالیسم ها” وجود دارد. لیبرالیسم مبتنی بر حقوق جول فاینبرگ (Joel Feinberg)، لیبرالیسم کمال خواه جوزف راز (Joseph Raz)، لیبرالیسم سیاسی جان راولز و غیره و غیره.
وقتی آن همه روایت از اسلام وجود دارد، خوانشهای سوسیالیستی، ناسیونالیستی، لیبرالیستی و باهمادگرایانه (communitarianism) از اسلام هم میتواند وجود داشته باشد و وجود هم دارد. به عنوان مثال برای اختراع “اسلام ناسیونالیستی” میتوان مدعی شد که فقط زبان قرآن عربی نیست، فرهنگ عربی سراپای قرآن را فرا گرفته است. دینی که برساخته اعراب جزیره العرب است، نمیتوانست غیر عربی باشد. با اندکی عدم دقت، میتوان محمد عابد الجابری را مدافع اسلام ناسیونالیستی به شمار آورد.
سوم- اختراع در اینجا در معنای برساخته گرایی است. اختراع سنت یا یک ایده یا نظام اجتماعی به معنای دروغ و فریب کاری نیست. علم و فلسفه را هم آدمیان اختراع کردهاند و در عین حال، مدعی واقع نمایی هستند. به تعبیر دقیق تر، به دنبال تقرب به حقیقت هستند.
اختراع “اسلام لیبرال” دست کم در دو سطح میتواند صورت پذیرد: اسلام لیبرال سازگار با لیبرالیسم سیاسی جان راولز، و اسلام لیبرال سازگار با آنچه راولز “لیبرالیسمهای جامع” میخواند.
در این نوشته سه کار میکنم:
اول، به صورت خلاصه، لیبرالیسم سیاسی راولز را شرح میدهم.
سپس توضیح میدهم که خود راولز چگونه به اسلام نظر میکند.
و نهایتا، به این خواهم پرداخت که در قرآن و سنت چه منابعی وجود دارد که برمبنای آنها میتوان خوانش مورد نظر راولز از اسلام را استوار کرد.
۲- لیبرالیسم سیاسی راولز
بگذارید با مختصری درباره لیبرالیسم سیاسی راولز شروع کنیم. لیبرالیسم سیاسی راولز، سه محور اساسی دارد:
الف- جنبش اصلاح دینی و پیامدهای آن، خاستگاه تاریخی لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم به معنای گسترده تر است (John Rawls, Political Liberalism , xxiv) .
ب- لیبرالیسم سیاسی، یک برداشت سیاسی از عدالت (political conception of justice) است، و برعکس لیبرالیسم های جامع، مستقل از هرگونه آموزه فراگیر (comprehensive doctrine) دینی یا فلسفی است. یک نظر مستقل و “قائم به خود” (freestanding) است که بر حسب “فرهنگ همگانی” نظام های دموکراتیک و “سرمایه مشترک اندیشه ها و اصول پایه ای تلویحا پذیرفته شده” آنها توجیه می شود(PL, 8) و خود را به اندیشه های بنیادینی که در “فرهنگ سیاسی همگانی جامعه ای دموکراتیک مستتر است” محدود می سازد (PL, 13). انسان ها خود و دیگران را “شهروندان آزاد و برابر” به شمار می آورند. به گمان راولز حتی حقوق بشر نیز مستقل از آموزه های جامع اخلاقی و فلسفی و دینی است. می نویسد:
“حقوق[بشر] قائم به هیچ آموزه جامع فلسفی یا دینی جامع خاصی در خصوص ماهیت انسان نیست. قانون مردمان ادعا نمی کند که، برای مثال، انسان ها افرادی اخلاقی اند که در چشم خداوند قدر و ارزش یکسان دارند؛ یا ادعا نمی کند که انسان ها قوای عقلی و اخلاقی خاصی دارند که به واسطه آن سزاوار این حقوق اند. این گونه استدلال ها متضمن آموزه های دینی یا فلسفی خاصی است، و بسیاری از مللی که در جوامع “موجه” با نظامی طولی زیست می کنند می توانند آن آموزه ها را لیبرالی یا دموکراتیک، یا به هر حال آموزه هایی تلقی کنند که مشخصاً به سنت سیاسی غرب تعلق دارد و منافی فرهنگ های دیگر است” (John Rawls, The Law of Peoples, p. 68) .
پ- لیبرالیسم سیاسی باید توسط آموزه های جامع اخلاقی و فلسفی و دینی تأیید شود و تأیید هم می شود.
عدالت نخستین فضیلت نظام اجتماعی و موضوع ساختار پایه ای جامعه است. درباره معنای ساختار پایه ای می گوید:
“منظور من از ساختار پایه ای، نهادهای عمده سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی جامعه و چگونگی ترکیب شدن آنها در یک نظام وحدت یافته همکاری اجتماعی از نسلی به نسل دیگر است” (PL, 11).
با این که روایت های لیبرالی غیر راولزی از عدالت هم وجود دارد، اما ما خود را به روایت راولزی محدود می سازیم. عدالت سیاسی راولزی دارای دو اصل آزادی و برابری است. بازسازی نهایی راولز از این دو اصل به قرار زیر است:
اصل اول: “هر شخصی ادعایی برابر نسبت به ساخت بندی کاملاً مناسب حقوق و آزادیهای پایه ای برابر دارد، که این ساخت بندی با ساخت بندی همانند برای همگان منافاتی ندارد؛ و در این ساخت بندی، آزادیهای سیاسی برابر، و صرفا همین آزادیها، باید به ارزش منصفانه شان تضمین شوند”.
اصل دوم: “نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی باید دو شرط را تأمین کنند: نخست، این نابرابریها باید متصل به مناصب و مشاغلی گشوده به روی همگان تحت شرایط برابری منصفانه فرصت باشند؛ ثانیاً، این نابرابریها باید بیشترین نفع را برای کم نصیب ترین اعضای جامعه داشته باشند” (PL , 4-6).
لیبرالیسم سیاسی راولز متکی بر اصول زیر است:
− واقعیت پلورالیسم معقول (the fact of reasonable pluralism) : در جوامع بشری آموزه های جامع فلسفی، دینی، اخلاقی متضاد و آشتی ناپذیر و در عین حال معقولی وجود دارد (PL, 36. CP, 573)
− دشواری های رسیدن به حکم (the burdens of judgment): هیچ راهی برای وحدت نظر درباره تمامی آموزه های جامع وجود ندارد. برای این که : شواهد برای رسیدن به حکم پیچیده و متضادند؛ وزن و اعتباری که باید به هر یک از شواهد داد محل بحث و اختلاف است؛ مفاهیم ما مبهم هستند و به این آسانیها وضوح نمی یابند؛ و تأثیرپذیری داوری های ما از کل سیر تجربه های اخلاقی فردی مان هم بی حد و اندازه و هم قاطعانه متفاوت از تجربه های اخلاقی همدیگر است. از نظر راولز، همگان “به یکسان در معرض دشواریهای رسیدن به حکم هستند” (PL, 62).
− واقعیت سرکوب : توافق اجتماعی گسترده پیرامون یک آموزه جامع فلسفی یا دینی یا اخلاقی فقط و فقط از طریق سرکوب دولتی قابل دستیابی است (PL, 37. CP, 475). بدین ترتیب، پذیرش آزادی به معنای ادامه حیات “آموزه های جامع متنوع، و آشتی ناپذیر” است (PL, 36). در نتیجه، بر اساس لیبرالیسم سیاسی، استفاده از قدرت سیاسی برای اعمال آموزه جامع خویش، که آن را حقیقت به شمار می آوریم، نامعقول است (PL, 138).
− اجماع همپوشان (overlapping consensus) : چگونه چنین جامعه متکثری پایدار می ماند؟ راولز پایداری جامعه دموکراسی لیبرال را بر سازش و توازن قوا متکی نمی سازد. بلکه این پایداری محصول تأیید اجماع همپوشان است. یعنی شهروندان تصور سیاسی از عدالت دموکراتیک را از درون آموزه های جامع متفاوت خودشان تأیید می کنند. تصور سیاسی از عدالت یک پار (module) و جز سازنده اساسی است که :
“با آموزه های جامع معقول گوناگونی که در جامعه ای وجود دارند که تنظیماتش بر اساس همین تصور سیاسی از عدالت است جور در می آید و می تواند مورد حمایتشان قرار گیرد” (PL, 12).
بنابراین نه تنها سکولارها، همچنین دینداران، از درون آموزه جامع دینی شان نکاتی بیرون می آورند و گزینش می کنند که تأیید کننده لیبرالیسم سیاسی باشد:
“همه آنهایی که تصور سیاسی از عدالت را می پذیرند از درون آموزه جامعشان آن را می پذیرند و متکی به بنیان های دینی، فلسفی، و اخلاقی ای هستند که آن آموزه جامع فراهم می آورد” (PL, 147).
تأیید لیبرالیسم سیاسی توسط کلیه شهروندان، “از درون آموزه جامع خودش“، اساس پایداری جوامع دموکراتیک است. راولز توضیح داد که :”این اجماع بر دلایلی استوار است که درون آموزه فراگیر پذیرفته هر شهروند مشخص است” (PL, 170).
دو برداشت دیگر از نظر راولز درباره اجماع همپوشان محتمل به نظر می رسد. گاهی به نظر می رسد که اجماع میان نظریات جامع حاصل می شود، نه این که صاحبان آن نظریات بکوشند تفسیری از مواضع شان بدهند که به چنان همپوشانی بینجامد. مقصود دیگر راولز از همپوشانی این است که پیروان و قائلان هریک از نظریات جامع این حق را برای پیروان و قائلان نظریات رقیب محفوظ می دانند که بر وفق تلقی خود عمل کنند بی آن که مزاحمت یا مداخله ای از سوی دیگران صورت بگیرد، یعنی به این جمع بندی می رسند که باید آن حق را به رسمیت بشناسند.
۳- فهم راولز از اسلام
همانطور که گفته شد، راولز بر این باور است دینداران هم می توانند با آموزههای سیاسی درون دین شان لیبرالیسم سیاسی را تایید کنند. راولز مشخصا فکر میکند که آموزههای اسلامی هم می توانند به کار تایید لیبرالیسم سیاسی بیایند.
او از این نقطه نظر آغاز می کند که همه ادیان بزرگ تاریخی- یهودیت و مسیحیت و اسلام- آموزه های جامع معقول اند:
“در اینجا من- شاید بیش از اندازه خوش بینانه- چنین می انگارم که، به جز برای انواع ویژه ای از بنیادگرایی، همه دین های تاریخی مهم چنین تبیینی را می پذیرند و بدین سان می توان آن ها را آموزه های فراگیر معقول دانست” (PL, 170)..
راولز در “تجدید عهد با ایده دلیل عمومی” به طور روشن تری از رابطه مذهب – به خصوص اسلام – و لیبرالیسم سیاسی سخن گفته است. می پرسد قائلان به دکترین های مذهبی چگونه می توانند به انگاره های سیاسی معقولی باور داشته باشند که موید نظام دموکراتیک معقول مبتنی بر قانون اساسی است؟ آیا آموزه های جامع مذهبی و غیر مذهبی(سکولار) می توانند به دلایل درست همچنان با انگاره سیاسی لیبرالی سازگار باشند؟ به گمان راولز ادیان باید بفهمند که:
“جز طریق پشتیبانی از دموکراسی معقول مبتنی بر قانون اساسی، هیچ طریق دیگری وجود ندارد که به طور منصفانه ای آزادی هوادارانش را در حالت همساز با آزادیهای برابر سایر شهروندان آزاد و برابر تضمین کند”(The Law of Peoples, 151) .
راولز سپس به مصداقی از اجماع همپوشان اسلامی استناد می کند. او به آرای تفسیری محمد طه- که توسط جعفر نمیری به دلیل ارتداد اعدام شد – و شاگردش عبداللهی احمد النعیم در کتاب به سوی اصلاح گری اسلامی : آزادی های مدنی، حقوق بشر، و حقوق بین الملل اشاره می کند که آیات مکی را نماد اسلام آرمانی به شمار می آورند و آیات مدنی را تابع محدودیت های زمانی قلمداد می کنند که به دلیل قابل اجرا نبودن آرمان های برابری طلبانه اسلام در آن شرایط زمانی، آیات محدود مدنی اجرا گردید. آیات مدنی با آیات مکی نسخ (abrogation) می شوند و اسلام مکی که موید آزادی و برابری است، امروزه باید اجرا گردد. راولز پس از توضیح نظر این دو می نویسد :”این مثال کاملی از اجماع همپوشان است“.(ص ۲۵۴).
محمد طه و عبدالهی احمد النعیم خوانش تازه ای از قرآن ارائه کرده اند. آنان با معکوس کردن نسخ (reverse abrogation) ، گفته اند که باید آیات مکی را گوهر قرآن و اساس دعوت پیامبر اسلام به شمار آورد. این بازسازی یک نمونه از راهکارهایی است که مسلمانان برای سازگاری اسلام با دنیای جدید پیشنهاد کرده اند.
راولز تأکید دارد که “ریشه های وفاداری شهروندان دموکراتیک به انگاره های سیاسیشان در دکترین های جامع خاص آن ها، اعم از مذهبی و غیر مذهبی، است”(The Law of Peoples, 153) .
۴- اسلام و لیبرالیسم سیاسی
راولز بر این باور است که تفسیرهای مختلفی از یک آموزه یا انگاره واحد وجود دارد، “برای این که مفاهیم و ارزش های آن ممکن است به شکل های گوناگون تعبیر شوند”. در عین حال، “هر انگاره ای تفاسیر ممکنش را تا حد زیادی محدود می کند؛ در غیر این صورت، بحث و محاجه محال خواهد شد”(The Law of Peoples, 145) .
ممکن است این اشکال وارد آید که از طریق اجماع همپوشان اسلام تأیید کننده لیبرالیسم سیاسی ساخته میشود، نه “اسلام لیبرال”. اما روش شناسی توصیفی و تجویزی ای که راولز پیشنهاد می کند، تا حدی که من می فهمم، گویی گامی بیش از این پیش می نهد.
الف- توصیف: راولز تأکید می کند که تاریخ دین و فلسفه نشان می دهد که چگونه این دو از “راه های معقول زیادی” “many reasonable ways” ارزش های خود را به گونه ای باز تفسیر کرده اند تا نه تنها با ارزش های قلمرو سیاسی در تضاد نباشد ، بلکه سازگار شده اند(جان راولز، عدالت به مثابه انصاف، ص ۳۱۴). (John Rawls, Justice as Fairness , P. 190). بدین ترتیب، ارائه فهمی نو از آموزه های جامع، واقعیتی است که بارها در تاریخ تکرار شده است.
ب- تجویز: راولز میان “پایبندی اولیه، یا تصدیق ، برداشت سیاسی” با “جرح و تعدیل یا بازبینیِ بعدیِ آموزه های جامع برای رفع ناهمخوانی های میان آنها” تفاوت قائل می شود. می گوید:”اگر بعداً به ناسازگاری میان این برداشت سیاسی و آموزه های جامع خود پی برند، می توانند به جای رد برداشت سیاسی، آموزه های جامع خود را تعدیل یا بازنگری کنند”( عدالت به مثابه انصاف، ص ۳۱۸).
بدین ترتیب، او به پیروان آموزه های جامع توصیه می کند تا آموزه خود را به گونه ای بازسازی و بازتفسیر کنند که با برداشت سیاسی از عدالت سازگار در آید.
مطابق نظر راولز ، دینداران و غیر دینداران برای حمایت از لیبرالیسم سیاسی به دو روش توسل می جویند. یکی آن که از طریق اعلان نظر (declaration) “نشان می دهیم که چگونه می توانیم، براساس دکترین های خودمان، از انگاره سیاسی عمومی معقولی از عدالت با همه اصول آرمان های آن پشتیبانی کنیم و چگونه در عمل نیز پشتیبانی می کنیم”(The Law of Peoples, 155) .
دومی این که از طریق استدلال مبتنی بر حدس (reasoning from conjecture) ، نشان می دهند که دیگران می توانند براساس آموزه جامع دینی یا غیر دینی شان از تصور سیاسی از عدالت پشتیبانی کنند. راولز تأکید می کند که نسبت دادن تأیید لیبرالیسم سیاسی توسط آموزه های جامع دینی و فلسفی نباید غیر صمیمانه باشد، بلکه باید صادقانه باشد. می گوید: “با این حال، مهم است که حدس، صادقانه باشد نه به قصد فریب.”(The Law of Peoples, 156) .
کار ما به دست دادن فهمی لیبرال از اسلام است. اگر فرض ما این باشد که لیبرالیسم سیاسی صادق است، آن گاه طبیعی است که فکر کنیم آیاتی که سازگارتر با لیبرالیسم سیاسی است باید به عنوان آیات محوریتری که روح قرآن را شکل میدهند انتخاب کنیم و دیگر بخشهای اسلام را درپرتو این آیات بازتفسیر کنیم. اگر مسلمان باشیم، باور داریم که آن آیات روح قرآن است و با بیرون کشیدن آن آیات “اعلان نظر” میکنیم، اگر نامسلمان باشیم، کارمان مصداق “حدس” این است که اسلام لیبرال چگونه اسلامی میتواند باشد. تا حدی که من می فهمم، تفسیر لیبرالی ما از قرآن، تفسیری معتبر و موجه است، یعنی بنابر مصالح سیاسی روز این تفسیر را نساخته ایم.
برساختن اسلام لیبرال مصداقی از زمان پریشی (anachronism) نیست، برای این که ما این پرسش را پیش روی خود نهادیم: آیا می توان به شیوه ای اصیل مسلمانی پیشه کرد و لیبرال بود؟ ما نمی پرسیم که آیا اسلام در زمان شکل گیری نخستین اش لیبرال بود- مدعایی که در ابتدای مقاله رد شد- که آن گاه اتهام زمان پریشی بر ما وارد آید ، بلکه می پرسیم آیا فرد مسلمان می تواند در عین پایبندی به روح و گوهر اسلام لیبرال باشد؟ در این حالت دیگر اتهام زمان پریشی بر ما وارد نیست. آیات قرآن در پرتو پیش فرض ها و پیش داوری های جدید، از نو معنا می شوند تا با لیبرالیسم سازگار شوند.
۵- آیات موید ارزش های لیبرالیستی
در این بخش آخر، به این میپردازم که در قرآن و سنت منابعی وجود دارد که با محور قرار دادن آنها میتوان خوانشی لیبرالیستی از اسلام ارائه داد. این که جزییات الاهیاتی این خوانش چگونه باید باشد فراتر از حوصله این نوشته است. منابع اسلامی که از آنها سخن خواهم گفت موید ارزشهای لیبرالیستی نظیر پلورالیسم، عدالت، آزادی و رواداری، کرامت ذاتی انسانها، احترام به پیمان، و التزام به عقل عقلای زمانه است.
پس از این با شواهد و قرائن فراوان قرآنی نشان خواهیم داد که قرآن پذیرای مفهوم راولزی “شهروندان برابر و آزاد” است. اما قبل از آن توجه به یک تفکیک قرآنی بسیار مهم و اساسی است. قرآن دو نوع آزادی را از یکدیگر تفکیک کرده است: آزادی انسان در برابر خداوند، آزادی انسانها نسبت به یکدیگر. قرآن انسانها را در برابر خداوند آزاد به شمار نمیآورد، بلکه همه را بنده خدا میداند، اما این امر با لیبرالیسم سیاسی راولز تعارضی ندارد، برای این که لیبرالیسم سیاسی از آزادی انسانها در برابر یکدیگر دفاع میکند. اما انسانها نسبت به یکدیگر آزاد هستند. چنان که علی بن ابی طالب در وصیت نامه اش خطاب به فرزندش- و همه آدمیان- گفته است: “وَلاَ تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً” (بنده هیچ کس نباش، چون خدا تو را آزاد آفریده است.)
در قرآن در تمامی مواردی که از نابرابری انسانها سخن گفته شده، این نابرابری مقید به دو قید است. اول- نابرابری نزد خداوند. دوم- نابرابری در زندگی پس از مرگ. کافر و مومن و مشرک، عالم و جاهل، نزد خداوند از نظر معنوی برابر نیستند و در زندگی پس از مرگ هم پاداش و کیفر یکسانی دریافت نخواهند کرد. به دو نمونه زیر بنگرید:
“بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست” (حجرات، ۱۳).
“بدترین جنبدگان از نظر خداوند، ناشنوایان گنگ[از شنیدن حق] هستند که در نمییابند” (انفال، ۲۲).
اگر از نظر معنوی (نزد خداوند) و اخروی برابر نباشند، در زندگی دنیوی انسانها برابر هستند. به تعبیر دیگر، از نابرابری معنوی و اخروی نمیتوان نابرابری مادی و دنیوی را استنتاج کرد. امتیازاتی که با برابری تعارض دارند، نزد خداوند و زندگی پس از مرگ هستند، نه زندگی این جهانی که همه از حقوق برابر برخوردار هستند. بنابراین مفهوم “شهروند آزاد و برابر” با قرآن سازگار است.
الف- واقعیت پلورالیسم
به روایت قرآن، واقعیت پلورالیسم، رکن اصلی خلقت خداوند بوده است:
“هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و زن آفریده ایم و شما را به هیأت اقوام و قبائلی در آورده ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید، بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست” (حجرات، ۱۳).
مطابق این آیه هیچ انسانی نسبت به انسان دیگری برتریی ندارد، مگر برتری معنوی که محصول پارسایی است، نه دین و مذهب خاص. بنابراین، چون هیچ دین و مذهب خاصی بر دیگر ادیان برتری ندارد، نوعی پلورالیسم پذیرفته شده است.
در ابتدای خلقت که افراد اندکی وجود داشتند، مردم امت یگانهای بودند، اما به طور طبیعی میانشان اختلاف افتاد و به گروههای متنوع و متکثر تقسیم گردیدند:
“و مردم جز امتی واحده نبودند که سپس اختلاف پیدا کردند؛ و اگر وعده خداوند از پیش مقرر نگشته بود، بین آنان در آنچه اختلاف دارند، داوری میشد” (یونس، ۱۹).
مدلول آیه این است که اختلاف نظر میان انسانها در زندگی این جهانی فیصله ناپذیر است. پایان ناپذیری اختلاف هم نه تنها ممکن نیست، بلکه مطلوب هم نیست. برای این که خداوند خواسته است که اختلافات پایان نپذیرد. در نتیجه، از نظر معرفت شناختی، روشن نیست کدام فرد و گروه برحق و کدام فرد و گروه بر حق نیست. یعنی نوعی کثرت گرایی معرفت شناختی ضروری زندگی این جهانی است.
خداوند پیامبرانش را با کتاب میان انسانها میفرستد، اما پیامبران هم نتوانستند به اختلافات فکری و عملی انسانها پایان بخشند:
“[در آغاز] مردم امت یگانهای بودند، آنگاه خداوند پیامبران را مژده آور و هشدار دهنده برانگیخت، و با آنان به حق کتاب آسمانی فرستاد، تا در میان مردم در آنچه اختلاف میورزند داوری کند، و در آن اختلاف نکردند، مگر کسانی که آن[کتاب] به آنان داده شده بود، آن هم از روی رشک و رقابتی که با هم داشتند، و پس از آن که برهانهای روشن برایشان آمد” (بقره، ۲۱۳).
آیه به وضوح میگوید که به راه راست هدایت شدن هیچ قید و شرطی ندارد. پس نمیتوان ادعا کرد که من به جهت این که به فلان دین و مذهب خاص تعلق دارم، هدایت یافته هستم.
پیامبران و متون مقدس دینی، آدمیان را به پیروان ادیان متفاوت و متعارض تبدیل کردند. قرآن بارها تأکید کرده که این تکثر امری طبیعی است و خداوند هم نمیخواست که همه انسانها امت یگانهای باشند:
“و اگر پروردگارت میخواست مردم را امت یگانهای قرار میداد، ولی همچنان اختلاف میورزند” (هود، ۱۱۸).
واضحترین آیه قرآن برای دلالت بر این که وحدت عقیدتی انسانها مطلقاً مطلوب نیست، این آیه است. دو آیه زیر نیز موید همین مدعا هستند:
“و اگر خداوند میخواست شما را امت یگانهای قرار میداد” (نحل، ۹۳).
“اگر خداوند میخواست آنان را امت یگانهای قرار میداد” (شوری، ۸).
تفاوت نگرش قرآن در پذیرش کثرت آموزههای جامع معقول با راولز در این است که روالز، واقعیت پلورالیسم را نتیجه طبیعی فرهنگ جا افتاده جوامع آزاد به شمار میآورد، در حالی که قرآن آن را بخشی طبیعی از خلقت خداوند و مقتضای جوامع بشری به شمار میآورد.
ارسال پیامبران مختلف و شریعتهای گوناگون، مقتضای خلقت خداوند و تکثر عملی آدمیان است:
“برای هر یک از شما[یهودیان، مسیحیان و مسلمانان] راه و روشی معین داشته ایم و اگر خداوند میخواست شما را امت یگانهای قرار میداد. ولی[چنین کرد] تا شما را در آنچه به شما بخشیده است بیازماید” (مائده، ۴۸).
این آیه نامطلوب بودن وحدت نظر همه انسانها را با توسل به دو واقعیت مورد تأکید بیشتر قرار داده است. اول- خداوند برای هر گروهی راه و روشی جداگانه و اختصاصی قرار داده است. دوم- نزاعها تا روز قیامت تداوم خواهد داشت. یعنی آدمیان مادام که در زندگی این جهانی هستند، دارای اختلاف عقیده خواهند بود. برای این که در ادامه همین آیه میگوید:”پس به انجام خیرات بشتابید، بازگشت همگی شما به سوی خداست، آنگاه شما را به[حقیقت] آن چه اختلاف داشتید آگاه خواهد ساخت”.
اختلافات فکری و عملی پایان ناپذیر بوده و هیچ گاه آدمیان به وحدت نظر کامل دست نمییابند. قرآن داستان انحصارگرایی دینی را مطرح میسازد که پیروان ادیان دین خود را حق مطلق و دین دیگران را باطل به شمار میآورند. پیروان دین خود را رستگار/بهشتی به شمار میآورند و پیروان دیگر ادیان را غیر رستگار/جهنمی قلمداد میکنند. به روایت قرآن، مسئله حقیقت و رستگاری در قیامت توسط خداوند روشن خواهد شد:
“سرانجام خداوند در روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند بینشان داوری خواهد کرد” (بقره، ۱۱۳).
بدین ترتیب، واقعیت پلورالیسم، واقعیتی “این جهانی” است که فقط با پایان زندگی دنیوی و آغاز زندگی “آن جهانی” مرتفع خواهد شد. این واقعیت، چارهای جز همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان باقی نمیگذارد. به همین دلیل قرآن خطاب به یهودیان و مسیحیان میگوید:
“بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر سخنی که بین ما و شما یکسان است بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی بر نگیرد و اگر رویگردان شدند، بگوئید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم” (آل عمران، ۶۴).
بدین ترتیب، یگانه پرستی، تنها مبنای اشتراک زندگی صلح آمیز میان پیروان ادیان قرار داده میشود. در قلمرو بین المللی نیز، به جز دشمنان متجاوز، باید با همه انسان ها- اعم از مسلمان و نا مسلمان- در صلح بود و عادلانه رفتار کرد:
“خداوند شما را از کسانی که با شما در کار دین کارزار نکرده اند، و شما را از خانه و کاشانه تان آواره نکرده اند، نهی نمیکند از این که در حق شان نیکی کنید و با آنان دادگرانه رفتار کنید” (ممتحنه، ۸).
شاید پرسیده شود که چرا قرآن به ادیان غیر ابراهیمی (هندوئیسم، کنفوسیوئیسم، و…) و سکولاریسم و آته ایسم اشاره نکرده است. دلیل آن این است که مخاطبان اولیه قرآن پیروان این نحلهها را نمیشناختند تا حکم قرآن آنها را هم در بر بگیرد. مخاطبان قرآن ابتدأ حتی صائبین و زرتشتیان را هم نمیشناختند. بعد که با آنها آشنایی پیدا کردند، حکم قرآن شامل حال آنان نیز شد. بنابراین از باب تنقیح مناط (استخراج ملاک حکم از خطاب قرآن، برای تعمیم دادن آن به موارد مشابه)، اگر پیروان ادیان شرقی یا خداناباوران را هم میشناختند، آنها هم مشمول حکم پلورالیسم قرآنی میشدند. وقتی مسلمانهای اولیه با صائین آشنا شدند، این آیه نازل شد:
“از مومنان و یهودیان و مسیحیان و صائبین، هر کس که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورده و نیکوکاری کرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان[محفوظ] است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند” (بقره، ۶۲).
وقتی هم با زرتشتیان آشنا شدند، آنان نیز به مشمول حکم قرآن گردیدند:
“همانا خداوند در میان مومنان و یهودیان و صائبین و مسیحیان و مجوس و مشرکان در روز قیامت داوری خواهد کرد” (حج، ۱۷).
واقعیت پلورالیسم در این آیه یک گام دیگر نیز پیش رفته است. گذشته از پیروان ادیان گوناگون، مشرکان هم شامل این حکم قرآن شدهاند. یعنی اختلاف عقیده با آنان نیز تا آخر جهان باقی خواهد ماند. به تعبیر دیگر، شرک که آن همه در قرآن نفی و طرد شده، بطلان قطعی اش در این جهان روشن نخواهد شد و قرآن آنها را هم تحت پلورالیزم معرفتی خود قرار داده است.
قرآن نه تنها تنوع و تکثر واقعی را به رسمیت میشناسد، بلکه کثرت گرایی دینی را هم با یک قید به رسمیت میشناسد:
الف- رستگاری اخروی را منحصر به مسلمانها نمیسازد، بلکه پیروان تمامی ادیانی که به خدا و آخرت ایمان داشته و عمل صالح انجام میدهند، رستگار میشوند (بقره، ۶۲. بقره، ۱۱۲. مائده، ۶۹. انعام، ۴۸. اعراف، ۵۳. صریحتر از این پنج آیه : نسأ، ۱۲۴). تنها گناه نابخشودنی مانع رستگاری، شرک (polytheist) است (نسأ، ۴۸. نسأ، ۱۱۶. نسأ، ۳۱) که آن هم با توبه بخشیده میشود. اما همین شرک نیز آدمی را از حقوق حقه خود در این جهان محروم نمیکند برای این که، چنان که دیدیم، مطابق آیه ۱۷ سوره حج، حتی مشرکان هم تحت پلورالیزم معرفتی قرار میگیرند.
ب- یهودیت و مسیحیت را بارها به عنوان دین الهی تأیید کرده است. حداقل در پنج آیه تأکید میکند که خداوند یهودیان را بر جهانیان برتری داده است (بقره، ۴۷. بقره، ۱۲۲. جاثیه، ۱۶. مائده، ۲۰. دخان، ۳۲).
پ- خود را تکامل نهایی ادیان پیشین معرفی میکند. یعنی خود را حقیقت به شمار آورده و ادیان قبلی را تا حدودی که با خود سازگار است، حقیقت به شمار میآورد (شمول گرایی inclusivism دینی).
ت- در باب حقیقت نکته بسیار مهمی را گوشزد کرده است: اختلافات فکری آدمیان درباره این که حقیقت چیست و کدام دین، نماد حقیقت است، هیچ گاه پایان نمیپذیرد و خداوند در آخرت میان آنان داوری کرده و حقیقت را بر آنان آشکار خواهد کرد (حج، ۱۷).
ث- ممکن است ناقدان به این آیه استناد کنند:”و هر کس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است” (آل عمران، ۸۵). اما در منطق قرآن، دین امر واحدی است که اسلام نامیده میشود.، برای این که تمامی ادیان دارای گوهر واحدی هستند:”دین خداپسند همانا اسلام است” (آل عمران، ۱۹). قرآن به صراحت میگوید که همه پیامبران دارای دین واحدی بودهاند (شوری، ۱۳) و همه موظف بودهاند که همدیگر را تأیید کنند (آل عمران، ۸۱). ابراهیم و یعقوب هم مسلمان بودند و به اسلام دعوت میکردند (بقره، ۱۳۲ و ۱۲۸ و ۱۳۳. آل عمران، ۶۷). خداوند از محمد میخواهد که اعلام کند که پدیده نوظهوری (بدعت) در میان پیامبران نبوده است (احقاف، ۹). قرآن پیروان تمام ادیان را مسلم مینامد (بقره، ۱۳۶. آل عمران، ۸۴) از نظر قرآن، دین واحد، در هر دوره ای، به مقتضای زمانه شریعت و منهاج متفاوتی پیدا کرده است (مائده، ۴۹- ۴۵). یا در آیات دیگری میگوید که برای هر امتی مناسکی خاص خودشان قرار دادیم (حج، ۳۴. حج، ۶۷).
چ- گفت و گوی با یهودیان و مسیحیان باید به بهترین شیوه ممکن صورت گیرد: “و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است، مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، و بگویید به آنچه بر ما و آنچه بر شما نازل شده ایمان آورده ایم، و خدای ما و خدای شما یک است و ما همه فرمانبرداریم” (عنکبوت، ۴۶). “به راه پروردگارت با حکمت و پند[های] پسندیده فراخوان، و با آنان به شیوهای که بهتر است مجادله کن” (نحل، ۱۲۵).
از همه جالب تر این است که حتی افرادی که به هیچ دینی از ادیان باور ندارند- یعنی خداناباوران- فقط در زندگی پس از مرگ زیان میکنند، اما در دنیا تحت پلورالیزم معرفتی قرآنی قرار میگیرند که تکلیف نهایی آنها و دیگران را خداوند در جهان بعد روشن خواهد ساخت.
تفاوت قرآن و راولز در این است که راولز واقعیت پلورالیسم معقول را ناشی را بارهای داوری به شمار میآورد، در حالی که قرآن آن را محصول عدم التزام به اخلاق باور (ethics of belief) قلمداد میکند.
ب- کرامت ذاتی انسان ها
قرآن از کرامت (dignity) همه آدمیان سخن گفته است: “به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم” (اسرأ، ۷۰).
براین مبنا، برخی از مفسران مسلمان از کرامت ذاتی انسانها سخن گفتهاند. قرآن به دلیل خلق موجودی که دارای کرامت ذاتی است، خداوند را بهترین خالقان به شمار آورده است (مومنون، ۱۴).
کرامت ذاتی، چنان که مفسران گفته اند، یعنی کرامت انسان از آن رو که انسان است، بنابراین جز انسان بودن هیچ قید و شرط دیگری ندارد. یعنی صرف انسان بودن برای برخورداری از این کرامت کافی است و چون چنین است، همه انسان ها- فارغ از قومیت و جنسیت و ملیت و مذهب و نژاد و ایدئولوژی- از این کرامت برخوردار هستند.
نکته قابل تأمل جدیی وجود دارد که جداگانه باید درباره آن گفت و گو کرد. تا حدی که من اطلاع دارم، اسلام شناسان مسلمان و غیر مسلمان به این پرسش/مسئله نپرداخته اند: کرامت مفهومی واقعی
(factual) یا ارزشی (evaluative) است؟ به تعبیر دیگر، آیا کرامت واقعیت است که فقط و فقط انسانها از آن برخوردار هستند؟ همچون عقل، اراده آزاد، تعالی جویی معنوی، و غیره. یا امری ارزشی است، یعنی خداوند انسانها را بیش از سایر موجودات دوست دارد و عزیز میدارد؟ گویی اسلام شناسان مسلمان و غیر مسلمان این مفهوم را مفهومی ارزشی به شمار میآورند.
پ- عدالت و برابری :
خدای قرآن، خدای عادل است و به هیچ کس ذرهای ستم نمیکند: ” و پروردگارت در حق بندگان ستمگر نیست” (فصلت، ۴۶)، “و پروردگارت بر هیچ کس ستم روا نمیدارد” (کهف، ۴۹)، “خداوند به اندازه ذرهای نیز ستم نمیکند” (نسأ، ۴۰).
هدف خداوند از ارسال همه انبیأ اقامه عدل و قسط بوده است :
“به راستی که پیامبرانمان را همراه با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و سنجه فرو فرستادیم، تا مردم به دادگری برخیزند” (حدید، ۲۵).
پیامبر اسلام نیز رسالت خود را در همین محدوده معرفی میکرد و میگفت: “دستور یافته ام که در میان شما دادگری کنم” (شوری، ۱۵)، “پروردگارم به دادگری فرمان داده است” (اعراف، ۲۹).
“خداوند به عدل فرمان میدهد” (نحل، ۹۰).
“ای داود ما تو را در روی زمین خلیفه[خود] برگماشته ایم، پس در میان مردم به حق داوری کن” (ص، ۲۶).
“ای مومنان به عدل و داد بر خیزید” (نسأ، ۱۳۵).
قرآن عدالت را به قلمروهای گوناگون گسترش داده است: شهود باید عادل باشند (بقره، ۱۸۲. مائده، ۹۵)، عدالت در داوری قضایی (انعام، ۱۵۲. نسأ، ۵۸)، افراد باید بی طرفانه و عادلانه سخن بگویند (انعام، ۱۵۲)، همه زندگی باید در راه عدالت باشد (مائده، ۸)،
رفتار با دشمنان نیز باید عادلانه باشد:
“دشمنی تان با بعضی از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید، دادگری کنید که به تقوا نزدیکتر است” (مائده، ۸).
از نظر اقتصادی هم قرآن ضد فقر است. گفتهاند که بین فقر و کفر همبستگی وجود دارد. “فقر مرگ بزرگتر است” (علی بن ابی طالب، نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳). فقر یکی از دستاویزهای شیطان است (بقره، ۲۶۸). آیات زیادی در قرآن درباره کمک به فقرا وجود دارد.
قران شکافهای طبقاتی گسترده را نمیپذیرد و میگوید:”فزون طلبی شما را بازی داد” (تکاثر، ۱).
“و کسانی که زر و سیم میاندوزند و آن را در راه خدا خرج نمیکنند، ایشان را عذابی دردناک خبر ده” (توبه، ۳۴).
به طور طبیعی مردم و عقلای دوران برساخته شدن اسلام درک و تفسیر امروزیان از عدالت را نداشتند، اما هیچ عاملی وجود ندارد که آنان را از فهم امروزین نهی کند. به عنوان مثال مسلمانان به راحتی میتوانند عدالت قرآنی را به نظریه قابلیتهای (capabilities theory) آرمارتیاسن/مارتا نسبام بازگردانند.
ت- آزادی و روا داری :
مطابق دستور قرآن هیچ کس را نمیتوان بر اسلام و ایمان آوردن مجبور کرد:
“در دین هیچ اجباری نیست” (بقره، ۲۵۶).
راولز پذیرش بارهای داوری (burdens of judgment) و آزادی وجدان (liberty of conscience) را به عنوان دو ملاک معقول بودن یک آموزه فراگیر مطرح میسازد (JF, p. 191). این آیه و آیاتی که پس از این خواهند آمد، آزادی وجدان را به رسمیت میشناسند. مفسران این آیه را دو معنا کردهاند. اول- نفی: خداوند امر ایمان را بر اجبار و اکراه قرار نداده، بلکه ایمان امری اختیاری است. دوم- نهی- هیچ کس را بر اسلام آوردن نباید اجبار کرد، اسلام اجباری فاقد اعتبار است.
“اگر پروردگارت میخواست همه کسانی که در روی زمین هستند ایمان میآوردند، پس آیا مردم را وا میداری که مومن شوند” (یونس، ۹۹).
قرآن انسانها را در انتخاب هدایت و ضلالت آزاد گذاشته است :
“و بگو این حق و از سوی پروردگارتان است؛ هر کس که خواهد ایمان بیاورد؛ و هر کس که خواهد کفر ورزد” (کهف، ۲۹).
پیامبر وکیل و نگهبان مردم نیست که که آنان را به زور به راه راست سوق دهد (یونس، ۱۰۸. زمر، ۴۱). بر مردم سیطره ندارد:”پس اندرز ده که همانا تو اندرزگویی. [و] بر آنان مسلط[و حکمفرما] نیستی” (غاشیه، ۲۱- ۲۰). پیامبر حق زورگویی به مردم و جباریت را ندارد (ق، ۴۵). کار او روشن کردن راه هاست، نه اجبار به راهی خاص. پس از روشن شدن راه ها، هر کس میتواند راه خود را انتخاب کند:
“بگو هان ای کافران. من معبود شما را نمیپرستم و شما هم پرستنده معبود من نیستید و من پرستنده آنچه شما میپرستید نیستم و شما هم پرستندگان معبود من نیستید. شما را دین شما، و مرا دین من” (کافران، ۶-۱).
راولز از دو گونه رواداری سیاسی و جامع سخن گفته است. رواداری جامع دینی قرآن- با تمام قیود آن- پشتیبان رواداری سیاسی راولزی است. راولز آن را مصداق استدلال مبتنی بر حدس (reasoning from conjecture) مینامد.
ث- اولین عهد نامه پیامبر: راهی به سوی همکاری منصفانه
دو سوم آیات قرآن در مکه نازل شده است. این گونه آیات بیان کننده آرمانهای اخلاقی و عدالت طلبانهاند و فاقد احکام فقهی ای هستند که مطابق حقوق بشر دوران مدرن، خشونت و مخالف لیبرالیسم به شمار میروند.
پس از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه، پیامبر عهدنامهای برای زندگی مسالمت آمیز و همکاری مهاجران و انصار و یهودیان تدوین کرد. به گفته ابن اسحاق در این توافق، “با یهودیان عهد بست و دین و اموال آنان را به رسمیت شناخت و شرطهایی بر آنان گذاشت و شرطهایی نیز از آنان پذیرفت” (ابن هشام، السیره النبویه، ج ۱، ص ۵۰۱). در بخش مربوط به یهودیان این عهد نامه آمده است:
“هر یهودی از ما پیروی کند یاری میشود و با دیگر مسلمانان مساوی است، بر او ستم نمیشود و دشمنش یاری نمیگردد…تمام طوائف یهود به هنگام جنگ، با مومنان امت واحدی تشکیل میدهند. همچنین یهود بنی عوف با مومنان یک امتاند. یهود دین خود را دارند و مسلمانان دین خود را. این هر دو گروه دوستان و هم پیمانان و بردگان خود را دارند، مگر کسی که مرتکب ستم و گناه شود که در این صورت جز به خود و خاندانش به کسی ضرر نمیرساند. برای یهود بنی نجار همان است که برای یهود بنی عوف. همچنین است نسبت به تمام طوائف یهود. هیچ کس از یهود از جمع ایشان خارج نگردد، مگر به اجازه محمد و خون کسی پایمال نگردد. هر کس دیگری را بکشد خود و خانواده اش مسئول اند، مگر آن که به او ظلم شده باشد و خداوند بدان راضی باشد.یهود و مسلمانان در هزینه جنگ سهم خود را دارند. یهود و مسلمانان علیه متجاوز به یاری یکدیگر بر میخیزند و روابط میان ایشان براساس خیرخواهی و نیکی و به دور از گناه است. هیچ کس به هم پیمان خود آسیب نمیرساند و همگی به یاری مظلوم بر میخیزند”.
این پیمانی جنگی علیه مشرکان مکه بود. به همین دلیل در آن بسیار درباره اتحاد و عدم اتحاد در جنگ و صلح سخن رفته است. همه علیه مهاجمان به مدینه یکدیگر را یاری میکنند، مسلمانان و یهودیان حق دارند یکدیگر را به صلح با دشمنان دعوت کنند، مگر آن جنگ در راه دین باشد. یهودیان نباید به مشرکان مکه- که دشمن مسلمانان بودند، پناه دهند.
مطابق این پیمان، قاضی حل اختلافات میان مسلمانان با یکدیگر، و مسلمانان و یهودیان، محمد است.
با این که بارها در این پیمان از قسط و عدالت سخن رفته، اما در آن دوران عدالت به معنای برابری همه انسان ها- از جمله زنان و مردان- نبود. اساساً اجتماعات (communities) ساده دوران ماقبل مدرن را نمیتوان جامعه (society) نامید و دولت هم در آن اجتماعات ساده قبائلی وجود نداشت تا “شهروندان آزاد و برابر”- که برساخته دوران مدرن است- وجود داشته باشد. پس مفهوم راولزی جامعه در مقام نظام منصفانه همکاری میان شهروندان آزاد و برابر نمیتوانست در آن دوران وجود خارجی داشته باشد. بدین ترتیب، عهدنامه یاد شده، امری متعلق به اجتماعات قبائلی است.
ج- التزام به عرف عقلای (elite rationality) زمانه
قرآن همگان را به عقل و علم دعوت میکند. در ۴۹ آیه قرآن مشتقات عقل به کار رفته است. به عنوان نمونه :
“آیا اندیشه نمیکنید؟ بهوش باشید گیریم که در آنچه به آن علم دارید محاجه کردید، اما چرا در آنچه به آن علمی ندارید مجادله میکنید” (آل عمران، ۶۶- ۶۵).
“و آنچه به آن علم نداری پیروی مکن” (اسرأ، ۳۶).
زمخشری در تفسیر آیه نوشته:”مراد از این عبارت آن است که مخاطب را از گفتن چیزی که از آن آگاهی ندارد و انجام دادن کاری که به آن ناآگاه است، باز میدارد و این حکم آشکار، هر گونه تقلیدی را هم شامل میشود، زیرا تقلید عبارت از پیروی ناآگاهانه از حکمی است که شخص مقلد از درستی یا نادرستی آن آگاهی ندارد” (کشاف، جلد دوم، ص ۸۴۵).
قرآن در موارد گوناگون، از مدعیان، برای صدق باورهایشان، طلب برهان کرده است:
“بگو اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید” (بقره، ۱۱۱). “بگو اگر راست میگویید برهانتان را بیاورید” (نمل، ۶۴).
زمخشری در کشاف در تفسیر آیه ۱۱۱ سوره بقره نوشته:”این عبارت قرآنی پیش از هر دلیل دیگری نگرش اهل تقلید را تباه میکند و مقرر میدارد، هر سخنی که دلیلی برای درستی آن در دست نباشد، باطل است و اثبات پذیر نیست” (کشاف، جلد اول، ص ۲۲۱).
تا حدی که من میفهمم، راه ساده تری برای خشونت زدایی از اسلام و سازگار کردن اسلام و لیبرالیسم وجود دارد. این راه به قرار زیر است:
۹۹ درصد احکام فقهی (قصاص، سنگسار، حکم محاربه، جکم قطع دست دزد، و……….) اسلام امضاییاند. پیامبر اسلام در مدینه، برساختههای عقلای دوران خود و پیش از آن را “امضا” و تأیید کرد تا مردم بتوانند در چارچوبهای مرسوم به زندگی شان نظم ببخشند. این رویکرد، نشان دهنده التزام به عقلانیت بود. آن برساخته ها، محصول درک و فهم عقلای مردم آن دوران از عدالت در چارچوب زندگی قبائلی بودند. آن برساختهها که پس از اندکی اصلاح، تأیید و به آیات قرآن تبدیل شدند، با حقوق بشر، دموکراسی و لیبرالیسم تعارض دارند.
به تعبیر قرآن، پیامبر الگوی مسلمانان است. محمد عرف عقلای زمان خود را امضا کرد. اکثر فقهای مسلمان با بد فهمی این عمل پیامبر، ادعا دارند که باید به آن برساختههای امضایی عمل کرد، در صورتی که پیامبر با این عمل به مسلمانها آموخت که عرف عقلای زمان خود را امضا کنند. امضا و تأیید لیبرالیسم سیاسی راولز به عنوان برساخته عقلای دوران جدید، عین عمل به سنت پیامبر اسلام است.
الگو بودن پیامبر به معنای امضای عرف عقلا در هر زمان به وسیله مسلمانان است، نه عمل به برساختههای عقلای پیش از اسلام که موجب اسلام هراسی میشوند و هیچ فایده عملی برای مسلمانان ندارند. آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که با تفسیری نو، با لیبرالیسم سیاسی راولز سازگارند.
لیبرالیسم سیاسی راولز نه تنها لیبرالیسم دوران ماست، نه مورد قبول همه متفکران دیگر نحلههای فکری است. ولی این لیبرالیسم سیاسی توسط تعداد زیادی از متفکّران مورد قبول قرار گرفته است. در عین حال خوانش و تفسیر لیبرال از قرآن احتمالاً از دیگر روایتهای رقیب با روح این متن سازگارتر است. بنابر این من براین باورم که تأیید لیبرالیسم سیاسی راولز دقیقا مطابق آموزشهای پیامبر اسلام خواهد بود. پیامبر الگویی است برای مسلمانان که عرف عقلای دوران خود را امضا و تأیید کرد. اسلام پیامبر را نباید به الگویی برای وحشت افکنی و هراس و گسترش اسلام ستیزی تبدیل کرد، که هیچ فایدهای برای مسلمانان به جز رنج و درد ندارد. همان طور که توضیح داده شد، بسیاری از آیات قرآن با تفسیر مدرن و لیبرالیسم سیاسی راولز سازگار خواهند بود. این بدین معنی است که تفسیرهای لیبرال و سکولار هم از اسلام وجود دارند که با روح واقعی این دین بیشتر تطابق دارند تا تفسیرهای بنیاد گرایانه.
کنفدارسیون فوتبال آسیا از اهدای جوایز ویژه بهترین داور آسیا در سال ۲۰۱۶ به تیم داوری ایران خبر داد.
خبرگزاری مهر دراین باره نوشت:کنفدراسیون فوتبال آسیا با ارسال نامه ای به علیرضا اسدی دبیرکل فدراسیون فوتبال از علیرضا فغانی به عنوان بهترین داور، رضا سخندان و محمدرضا منصوری به عنوان بهترین کمک داوران در سال ۲۰۱۶ دعوت کرد تا در مراسمی که روز یکشنبه ۳۰ آبان ماه (۲۰ نوامبر) در کوالالامپور مالزی برگزار می شود، حضور یابند تا جوایز ویژه بهترین داوران آسیا در سال ۲۰۱۶ را به تیم داوری ایران اهدا کند.
علی مرادی:دیگر خطر محرومیت و تعلیق وزنه برداری ایران تهدید نمی کند.
رییس فدراسیون وزنه برداری از حل مشکل ایران خبر داد و گفت: دیگر خطر تعلیق، محرومیت و یا جریمه وزنه برداری ایران را تهدید نمی کند.
علی مرادی، رییس فدراسیون وزنهبرداری ایران در جلسه هیات اجرایی فدراسیون جهانی وزنهبرداری که هم اکنون در پنانگ مالزی در حال برگزاری است، شرکت کرد و توضیحات او مورد قبول هیات اجرایی فدراسیون جهانی قرار گرفته و به گفته او دیگر خطر تعلیق، محرومیت و یا جریمه ایران را تهدید نمیکند.
وی در این باره اظهارداشت:ما در جلسه هیات اجرایی حاضر شدیم و در این جلسه توضیحات خود را ارائه کردیم. دیگر لزومی به حضور سجاد انوشیروانی و بهداد سلیمی در مالزی وجود ندارد. همچنین این موضوع به خوبی و بدون این که خطر تعلیق، محرومیت و یا جریمهای را برای ایران داشته باشد به پایان رسید.
در واکنش به اظهارات سرمربی تیم ملی وزنه برداری، کیانوش رستمی:اهل حنگ و حاشیه نیستم، لازم باشد کنار می کشم.
قهرمان وزنهبرداری المپیک ریو در واکنش به اظهارات اخیر سرمربی تیم ملی مبنی بر اینکه تمام نفرات باید زیر نظر او باشند، گفت: دنبال حاشیه نیستم اما اگر چیزی به ضرر کشور و پیشرفتم را در نظر بگیرند، کنار خواهم کشید. هیچگاه سعی نخواهم کرد درگیری به وجود بیاورم.
کیانوش رستمی درمصاحبه با ایسنا در واکنش به اظهارات سرمربی تیم ملی وزنه برداری ایران مبنی بر اینکه همه ملیپوشان باید زیر نظر او تمرین کنند، گفت: اصلا دوست ندارم در حاشیه بروم. جنگ و جدال هم هیچ ارزشی برای من ندارد. مهمترین مساله برای من این است که حرفی را که میزنم عملی کنم. تا الان هم شرایط این طور بوده است. نمیخواهم که شرایط به شکلی باشد که فقط حرف بزنم.
وی در پاسخ به این پرسش که اگر قرار باشد تصمیمی بگیرد چه کار خواهد کرد، تصریح کرد: من راه صحیح و درست را میروم و میخواهم همواره پرچم ایران را به اهتزاز درآورم. اگر جز این باشد، ورزش را کنار میگذارم. اگر یک روز بدانم که قرار است در مسابقهای نتوانم پرچم ایران را به اهتزاز درآورم، خب در آن مسابقهها شرکت نمیکنم. من در بعضی شرایط نمیتوانم پیشرفت کنم و پیشرفت برایم مهم است. وقتی هم که پیشرفت نکنم نمیتوانم به مسابقهها بروم.
روحانی:یکی از بهترین تیم های تاریخ کاراته ایران را دراختیارداریم.
حسین روحانی مربی تیم ملی کاراته ایران با بیان مطلب فوق به خبرنگار مهر گفت: بعد از پشت سر گذاشتن ۱۶ مرحله اردوی تمرینی و
برگزاری شفاف رقابتهای انتخابی بهترین های ایران به ترکیب اصلی تیم ملی راه پیدا کرده و در بهترین شرایط آمادگی روحی ، روانی و جسمانی به مسابقات جهانی اعزام می شوند. مربیان تیم ملی نیز هر چه در توان داشتند برای آماده سازی این نفرات بکار گرفتند.
قهرمان پیشین جهان با اشاره به اینکه یکی از بهترین تیم های تاریخ کاراته ایران را در اختیار داریم اظهار داشت: تیمی که در مسابقات جهانی ۲۰۰۶ فنلاند موفق به کسب دو مدال طلای جهان شد در ترکیب خود برخی از بهترین های کاراته ایران را در اختیار داشت. دوره قبل تیم ما با همین نفرات مدال طلای کومیته تیمی جهان را کسب کرد و اکنون با تجربه بیشتر می روند که نتایجی بهتر از دوره قبل را کسب کنند.
رقابتهای کاراته قهرمانی جهان ۴ تا ۹ آبان ماه در اتریش برگزار خواهد شد و تیم ملی ایران برای حضور در این مسابقات بامداد پنجشنبه ۲۹ مهرراهی محل برگزاری این مسابقات خواهد شد.
ماتیوس:آنچلوتی باید سخت گیر تر باشد.
لوتار ماتیوس بازیکن اسبق بایرن مونیخ درباره عملکرد کارلو آنچلوتی دراین تیم گفت: به نظر می رسد او رابطه خوبی با بازیکنان تیم پیدا کرده است، ولی این برای یک مربی کافی نیست. مربی باید سخت گیرتر باشد و آنچلوتی تاکنون این تاکتیک را نداشته و همین یکی از دلایل افت بایرن مونیخ در این چند هفته بوده است. روشی که تاکنون این مربی به کار بسته، جواب نداده است. او باید در روش خود در بایرن مونیخ تجدید نظر کند.
وی افزود:فکر می کنم یک مشکل جدی که بازیکنان بایرن مونیخ بدان دچار هستند، موضوع اعتماد به نفس پایین بازیکنان است. او باید اعتماد به نفس بازیکنان بایرن را بالا ببرد تا دوباره همان تیم خوب ابتدای فصل قبل باشد. بازیکنان بایرن مونیخ مغرور هستند و از نظر نگرش فوتبالی مشکل دارند. برای بهتر شدن باید نگرش خود را تغییر بدهند.
بازارچهی کتاب این هفتهی ما سرکیست به پیشخوان کتابفروشیهای گوشهگوشهی جهان کتاب. عناوین برگزیدهی ما در این گذر و نظر اینهاست:
ساز شکسته
نویسنده: منوچهر سهیلی شمیرانی
مترجم: علیرضا حسنی
ناشر: موسیقی عارف
قیمت: ۲۰۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۱۱۸ صفحه
۳سبک در نواختن ساز ویلن شناخته شده است که هنرآموزان از این سه سبک پیروی میکنند. اول سبک استاد صبا، دوم سبک استاد حسین یاحقی و سوم سبک مهدی خالدی. زنده یاد خالدی را در عرصه موسیقی اصیل ایرانی، یکی از بدعت گذاران سبک نو میدانند. زیرا روال همیشگی پیش درآمد، چهارمضراب، آواز، تصنیف و گاهی قطعههای رنگ را در برنامه های موسیقی به هم ریخت و تصانیفی ساخت که به جای پیش درآمد، دوبند شعر داشت و ارکستر با تصنیف شروع و با تصنیف خاتمه پیدا میکرد.
کتاب «برگ خزان» اثر پیشین منوچهر سهیلی، ۳۵ قطعه آهنگ از ساختههای زنده یاد پرویز یاحقی را در بر گرفت و سهیلی بعد از پرداختن به آثار زنده یاد مرحوم خالدی، پس از ۲ سال کتاب «ساز شکسته» را نوشته که ۳۰ قطعه از آهنگهای ماندگار این استاد موسیقی را در بر می گیرد. نتنویسی آهنگهای مذکور با موافقت فرزندان استاد خالدی، و به مدد نرم افزار سیبیلیوس انجام شده است.
سهیلی همچنین آهنگهای این کتاب را اجرا کرده که فایل صوتیشان در قالب یک لوح فشرده در کنار کتاب، عرضه می شود.
وقتی گنجشکی جیکجیک یاد میگیرد
نویسنده: حمدرضا یوسفی
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
قیمت: ۹۷۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۲۰۸صفحه
مهاجرت و آسیبها و مشکلات آن موضوعهایی است که در این اثر به آنها پرداخته شده است.
جمیل پسری تاجیکستانی است که به افغانستان و ایران سفر میکند و در این سفر طولانی مشکلات عجیبی را پشت سر میگذارد. جنگ، قاچاق و بردگی بخشی از واقعیتهایی است که این نوجوان با آنها روبرو میشود و به تنهایی آنها را پشت سر میگذارد.
«جمیل که مرگ، کشتن، انفجار، شلاق و فروش خودش به عبدل و چیزهای دیگر را دیده بود، از اینکه توی معدهاش پر از مواد بود دیگر نمیترسید. خسته بود. فکر میکرد، چقدر ساده راز محمد به هوا رفت. بکتاش را خالدخان بیزبان کرده بود. میرویس به راحتی شمس را به رگبار بست. ملا قادر باغ را خمپارهباران کرد. خالدخان مثل آب خوردن او و نظیر را فروخت. دلش خواست دوتار را از روی متکا بیرون بیاورد و بزند. حسی به او میگفت آخرین دقایق زندگیاش را میگذراند…»
نویسنده کوشیده است با روایت زندگی بخشی از کودکان و نوجوانان خاورمیانه تصویری از شیوهی زندگی متفاوت آنان را به مخاطبان ایرانی ارایه دهد. مهاجرت و پناهندگی یکی از مسایل مهم سالهای اخیر است که بسیاری از کودکان و نوجوانان آن را تجربه میکنند، بیآنکه رسانهها و ادبیات به آن بپردازند. یوسفی در آثار اخیر خود بیش از پیش به کودکان و نوجوانان در معرض خطر پرداخته است و موضوعهای اجتماعی را دستمایهی خلق آثارش قرار داده است.
دیوانه های فوتبال
نویسنده: دومینیک آتون و دنی دایر
مترجم: وحید نمازی
ناشر: چشمه
قیمت: ۲۳۰۰۰ تومان
تعداد صفحات: ۳۰۶ صفحه
این کتاب دربرگیرنده داستان های واقعی از سرسخت ترین و متعصب ترین هواداران فوتبال در سراسر دنیاست. این کتاب، چهل و سومین عنوان مجموعه «علوم انسانی» است که چشمه منتشر می کند.
این کتاب ۹ فصل دارد که هرکدام مربوط به داستان های هواداران فوتبال در کشورهای مختلف دنیا می شوند. عناوین فصول این کتاب به ترتیب عبارت است از: بازگشت به خانه، بالکان ها، لهستان، هلند، برزیل، آرژانتین، روسیه، ترکیه، ایتالیا.
آن چه مخاطب در این کتاب می خواند، داستان هایی درباره بی رحم ترین، وحشتناک ترین و پرشورترین تشکیلات هواداران فوتبال جهان است. ممکن است مخاطبان کتاب به اشتباه فکر کرده باشند که انگلستان، سرسخت ترین و سازمان یافته ترین تشکیلات طرف داران و تماشاگران فوتبال را در جهان داشته باشد اما نویسندگان این کتاب، کاری کرده اند که دید چنین مخاطبی را تغییر می دهد. آن ها به دیدار دسته هایی از بچه های شرور رفته اند و در قلمرو و تحت شرایط سخت حکم فرمایی شان، با رهبران تشکیلات شان دیدار کرده اند. این دیدار و مصاحبه ها، همیشه خوب و به یادماندنی از آب در نیامده اند…
اتفاقاتی که در این کتاب آمده اند، اکثر به صورت مکتوب و گاهی هم به صورت تصاویر ضبط شده در دوربین فیلم برداری ثبت شده اند.
مترجم کتاب هم برای ترجمه آن، داستان خاصی دارد که در ابتدای نسخه ترجمه این کتاب به آن اشاره کرده است. وحید نمازی در مقام مترجم اثر می گوید اولین بار که متن و عنوان اصلی این کتاب را دیدم، ترکیبی از تردید و اطمینان به سراغم آمد. تردید به این خاطر که موضوعی نگاهی جامعه شناسانه و دقیق تر به زندگی و منش های هولیگان ها می توانست پنجره ای به بخش تاریک و نه چندان جالب فوتبال جهان باز کند اما پرده برداری از همین تاریکی ها هم برای خودش جذابیت های فراوانی داشت که برای ترجمه این اثر، ثابت قدم ترم کرد.
در قسمتی از متن این کتاب می خوانیم:
استن تقریبا داشت به دنی می گفت که امشب دیگر نباید آن قدر حماقت کند تا مثل شب پیش و برخورد با آدم های تشکیلات دیگر تیم کراکوویا مسئله ای برای مان پیش بیاید که نگاه به صورت دنی متوقفش کرد. شاید او نسبت به بقیه جلوتر [و با تجربه تر] بود ولی در آن لحظه، بیشتر از تمام ما ترسیده بود. دنی گفت «دارم شوخی می کنم پسر. واسه چی باید اون کار رو بکنم؟ بیا. یه جرعه دیگه می زنیم و بعدش می ریم سر کارمون.» بطری را به دست پیتر داد و گفت «باید دستام رو بالا بگیرم. من هیچ کاری ندارم فقط دلم قاروقور می کنه. قصد بی ادبی هم ندارم…»
ناگهان مجموعه ای از چراغ های جلو ماشین ها پدیدار شدند که هیکل سه انسان را که کنار دیواری ایستاده بودند، مشخص می کردند. تمام شان لباس هایی یک شکل پوشیده و زیپ کاپشن های شان را بالا کشیده بودند؛ هیچ کدام شان هم حرف نمی زدند. هراس انگیز به نظر می آمدند. تمام صحنه دقیقا متعلق به یک فیلم ترسناک بود.
دنی گفت «چه جهنم خفنی پسر! یا مسیح مقدس. این مزخرفه. این بدجوری خفنه…»
ناگازاکی
نویسنده: اریک فی
مترجم: محمود گودرزی
ناشر: هیرمند
تعداد صفحات: ۸۰ صفحه
«ناگازاکی» با روایت ماجرای مرد پنجاه و شش سالهای به نام «شیمورا»، کارمند اداره هواشناسی آغاز میشود. او مجرد است و تنها هم زندگی میکند. اما شیمورا از زمانی به بعد کمکم احساس میکند بعضی لوازم خانهاش خیلی کم جابهجا شدهاند؛ ظرف ماست داخل یخچال اندکی از جایی که دیروز گذاشته بود، تکان خورده است. وقتی ظرف محتوی آبمیوهای که در یخچال بود را با خطکش اندازه میگیرد متوجه میشود از نوشیدنی داخلش که موقع رفتن پانزده سانت بود، حالا تنها هشت سانتیمتر باقی مانده است!
شیمورا دچار تشویق میشود، از یخچالش عکس میگیرد، فاصله اشیاء و حجمشان را اندازه میگیرد و در دفترچهای مینویسد. به خودش شک میکند. آیا ذهنش دچار این وسواس شده است؟ او سرانجام تصمیم میگیرد به این وسواسها خاتمه دهد؛ شیمورا دوربینی در آشپزخانه نصب میکند تا وقتی سر کار است، بتواند در مربع گوشه کادر مونیتور هر آنچه را در آشپزخانه میگذرد، ببیند. روز اول، شیمورا تنها احساس میکند در فاصله رفتن و آمدنش بطری آب روی کابینت کمی جابهجا شده است. اما روز دوم تصویر زنی در کادر مربع گوشه مونیتورش ظاهر میشود؛ زنی که آب را میجوشاند تا برای خود کمی چای بنوشد…
رمان «ناگازاکی»، برگرفته از رویدادی واقعی است که روزنامههای ژاپنی بسیاری در ماه میِ ۲۰۰۸ شرح آن را نوشتند. «اریک فی» نویسنده این کتاب که مدرک تحصیلیاش را در رشته روزنامهنگاری از مدرسه عالی روزنامهنگاری لیل گرفته و در حال حاضر در آژانس خبری رویترز کار میکند، از این ماجرا یک رمان مینویسد. «ناگازاکی» در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۰ جایزه بزرگ رمان آکادمی فرانسه را از آنِ نویسندهاش میکند.
اریک فَی در سال ۱۹۶۳ در لیموژِ فرانسه به دنیا آمد. کتاب اول وی رسالهای درباره «اسماعیل کادره» نویسنده آلبانیایی بود که در سال ۱۹۹۱ منتشر شد. اولین اثر داستانی اریک فَی اما، داستان کوتاهی بود به نام «ژنرال انزوا» که در سال ۱۹۹۲ در مجله «لو سرپان اَ پلوم» به چاپ رسید. او سه سال بعد این داستان کوتاه را بسط داد و به شکل رمانی منتشر کرد.
از آثار فَی، میتوان به رمان «ژنرال انزوا» (۱۹۹۵)، رمان «پاریژ» (۱۹۹۷، برنده جایزه لاتن)، مجموعه داستان «من نگهبان فانوس دریاییام» (۱۹۹۷، برنده جایزه دو مَگو)، رمان «رازِ سه مرز» (۱۹۹۸)، رمان «سفر در دریای بارانها» (۱۹۹۹، برنده جایزه یونسکو – فرانسواز – گالیمار)، مجموعه داستان «روشناییهای فسیل و قصههای دیگر» (۲۰۰۰)، رمان «خاکسترهای آیندهام» (۲۰۰۱)، رمانِ «مدت یک زندگی بدون تو» (۲۰۰۳)، رمان «انجمن آدمهای بیچاره» (۲۰۰۶)، رمان «مردی بدون اثر انگشت» (۲۰۰۸)، مجموعه داستان «چند قصه از انسان» (۲۰۰۹) و رمان «ناگازاکی» (۲۰۱۰) اشاره کرد.
از محمود گودرزی، مترجم رمان «ناگازاکی» نیز پیشتر کتابهایی چون «همه صبحهای دنیا» نوشته پاسکال کینیار، «خیابان بابل» اثر ژان ماری بسه و «ملاقاتهای ناگوار» نوشته الیزابت اورم منتشر شده است.
نهضت مقاومت ملی ایران
بنیانگذاردکتر شاپور بختیار
National Movement of the Iranian Resistance
NAMIR
Founded by Chapour Bachtiar
دعوت به مراسم ششم اوت ۲۰۱۶
به مناسبت
بیست و پنجمین سالروز قتل
دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه
هموطنان گرامی،
بیست و پنج سال پیش، در ششم اوت ۱۹۹۱، گماشتگان فرستاده شده از سوی «شورای امور ویژه»ی مشتمل بر رهبر نظام آیت الله علی خامنه ای و رئیس جمهور علی اکبر هاشمی رفسنجانی و… ، یعنی تصمیم گیرندگان جنایت پیشه و مسئولین قتل های زنجیره ای، دکتر شاپور بختیار، ادامه دهنده ی واقعی و ثابت قدم راه مصدق، راسخ ترین مخالف نظام جمهوری اسلامی، بنیانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ایران و، همراه با او، دستیار باوفا یش سروش کتیبه را کشتند.
امسال نیز، روز شنبه ششم اوت ۲۰۱۶ اعضای خانواده، آشنایان، یاران و طرفداران شاپور بختیار برای یادآوری و بزرگداشت بر مزار او و سروش کتیبه گرد خواهند آمد.
بدین وسیله، نهضت مقاومت ملی ایران از کلیه ی هموطنان گرامی، ایرانیان دموکرات و خواهان ایرانِ رهایی یافته از بند اسارت حاکمیت مذهبی، آزاد و مستقل، برای حضور در این مراسم دعوت می نماید.
سخنرانان مراسم امسال:
۱ – آقای دکتر حمید اکبری، رئیس دانشکده ی مدیریت بازرگانی و استاد دانشگاه ایالتی مینه سوتا در شهر وینونا/ ایالات متحده آمریکا.
۲ – آقای جاماسِب سلطانی، دانشجوی رتبه ی دکترای علوم سیاسی ( موضوع دکترا: دستآورد دولت شاپور بختیار)، دانشگاه لایدِن/ هلند.
۳ – آقای امیر سلطانی، کارگردان و فیلمساز مستند، پژوهشگر و نویسنده/ ایالات متحده آمریکا.
هنگام مراسم:
آغاز، رأس ساعت ۱۶ (۴ بعد از ظهر)۰
پایان، ساعت ۱۷ و ۳۰ دقیقه ( ۵ و ۳۰ دقیقه بعد از ظهر).
مکان : Montparnasse Cemetery 75014 Paris, France
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
۱۶ تیر ۱۳۹۵
۶ ژوئیه ۲۰۱۶