• چرا اپوزیسیونی که افزون برتلاش و پیکاری ارزشمند علیه حکومت تمامیت خواهِ اسلامی در راستای تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر مبارزه کرده است، جذابیتی برای نسل جوانِ خارج از کشور ندارد؟ چرا درصدِ حضور نسل جوان در جریان ها و برنامه های سیاسی و فرهنگی به یکی دو درصد هم نمی رسد و اکثر حزب ها و سازمان ها و گروه ها، و نشست ها و اجلاس ها تفریق شده از همان جمع های قدیمی اند؟ …
۱
حکومتِ “جمهوری اسلامی” مانع اصلیِ دستیابی به آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در ایران است. در کنار مانع اصلی، عوامل فرهنگی، سیاسی و اخلاقی نیز در زمرهی موانع رسیدن به خواست های دموکراتیک در میهن مان هستند.
اپوزیسیونِ واقعیِ حکومت اسلامی در خارج از کشور، در معنای “جنبشی” در راستای یاری رسانی به برچیده شدنِ بساط حکومت اسلامی و تدارک یک بدیل دموکراتیک در پیوند و همگام با جنبش های مدنی و حرکت های آزادیخواهانه، دموکراتیک و حقوق بشری در داخل کشور، دستاوردهای ارزشمندی داشته است. دستاوردهای گرانقدر این جنبشِ کم و بیش سازمان یافته اما گسترده و پراکنده، در این نزدیک به چهار دهه را شاید بتوان اینگونه خلاصه کرد:
۱- روشنگری درباره اندیشگی وکردارارتجاعی و ضد انسانیِ رهبران حکومت اسلامی درایران، درجهان ومحافل مختلف بین المللی، به ویژه افشای جنایت هائی که این حکومت علیه بشریت مرتکب شده است، و نیز کمک به نشان دادنِ خصلت تروریستی وتروریست پروراین حکومت، وافشای تلاش های جنگ افروزانه و صدورتروریسم اسلامی درسطح منطقه و جهان.
۲- حمایت وتقویت فرایندهای مدنی و جنبش های آزادیخواهانه، دموکراتیک وحقوق بشری درایران ازراه های گوناگون، ازتماس وارتباط مستقیم با این فرایندها و جنبش ها تا بهره گیری ازطریق رسانه ها ودیگرابزارهای ارتباطی. این رابطه اگرچه به دلیل ویژگیِ سرکوبگرانه حکومت اسلامی ارگانیک نبوده اما با توجه به امکان های ارتباطی مجازی تاثیرگذاربوده است. اپوزیسیون درخارج ازکشورصدای بی صدایان وبازتابندهی خواست های هردَم سرکوب شوندهی جنبش مدنی، وحق طلبی قربانیان ستمگری های حکومت اسلامی درسطح جهان بوده است.
٣- تبلیغ و ترویج، وسازمان یابی حولِ مفاهیمی همچون سکولاریسم، دموکراسی، حقوق بشر، محیط زیست و…و نیزشناساندن هرچه بیشترِویژگی های مثبت “غرب و فرهنگ غرب”، فرهنگی که روحانیون درستیزبا آن هویت ارتجاعی شان را تکمیل کرده اند.
۴- شناخت ارزشی وپذیرش پدیده هائی همچون تحمل دیگری و دگراندیشی، پیشبرد دیالوگ وگفتمان های سیاسی و نظری، باعمق و دامنه ای امیدوارکننده در میان نیروهای مختلف سیاسی وکوشندگان سیاسی و فرهنگی درخارج از کشور، که پیش تردشمن هم می نمودند. چنین شناخت و پذیرشی سبب کاهش و زدایشِ کینه ورزی نسبت به دگراندیشی و مخالفت نظری و سیاسی، و جریان های سیاسی ناهمسو و مخالف دراپوزیسیون شده است.
۵- آشنائی با درک ها و فهم ها و نگاه های تازه نسبت به مفاهیم و پدیده هائی همچون ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ، تحزب وسازمان یابی، وتلاش درراستای تحقق یادگرفته ها و آموخته های تازه درعرصه های گوناگون فعالیت های سیاسی و فرهنگی.
.
۲
اپوزیسیون خارج از کشوراما ضعف ها و لغزش هائی نیزداشته است. برخی ازضعف ها و لغزش ها ناشی از عوامل فرهنگی، سیاسی، جغرافیائی، مشکلاتِ شرایط زیست و فقدان رابطه ای ارگانیک با گروه های مختلف اجتماعی درداخل کشورند، اما در پیوند با عوامل گفته شده آبشخوربسیاری دیگراز ضعف ها ولغزش های این جنبش را می باید در خودِ اپوزیسیون نیزجستجو کرد. جنبش اپوزیسیون درخارج از کشورراچندین حزب، سازمان، گروه و محفل سیاسی، کانون و محفل فرهنگی، رسانه های گونه گون و متعدد، افراد مستقل و منفرد که با تجربه ترین کوشندگان سیاسی، فرهنگی و فلسفی را شامل می شوند، سامانی نسبی داده اند. اینکه چرا چنین مجموعه ای پس ازنزدیک به ۴ دهه درجایگاه و موقعیت شایسته خویش قرارنگرفته است، وچرا با صدها شخصیت و چهره منفرد و مدعی سیاست دانی و سیاست پروری، و فرهنگ ورزی و فرهنگ سازی، و فیلسوفان راه حل دان و میلیون ها ایرانی تبعیدی، در چنین وضعیتی ادامه حیات می دهد، پرسشی به جا و پا برجاست.علی رغم زندگی طولانی درفضائی آزاد ودموکراتیک و کسب تجربه ها و دانسته های جدید، اپوزیسیون حتی قادر به برپائی و سازمان دادنِ یک تشکل دموکراتیک فراگیربه مثابه جبهه، ائتلاف، اتحادعمل گسترده و یا هرنوع تشکل مدرنی که بتواند درراستای تحقق شعارها و خواست های دمکراتیک وحقوق بشری کمک کننده باشد، نبوده است. چرا؟
به برخی دلائل که به نظرمن می رسند، اشاره می کنم:
۱- با وجود شرایط مناسب برای فاصله گرفتنِ معرفتی و اکتسابی از اخلاق و فرهنگ فرقه گرائی، سکتاریسم و دگماتیسم، حضور جان سخت این ویژگی های شخصیتی- فرهنگی، و روانی و رفتاری فردی و جمعی حکایت ازاین دارد که این بیماری بسان ” تعصب مذهبی” درتاروپود روحیات وذهنیت، وعملکرد جنبش سیاسی وفرهنگی ما ریشه هائی عمیق و تاریخی دوانده است.
۲- خودمحوری وخودخواهی بیمارگونه، خود حق پنداری ِمطلق گرایانه درمیان مدعیان هدایت سیاسی و سازمانگری سیاسی، هنوزدر زمرهی موانع اند. در کنار مشکلات اشاره شده با طولانی تر شدن عمر تبعید، بسیاری ازکسانی که خود را کوشنده سیاسی و فرهنگی تبعیدی می پنداشته اند یا بی تفاوت و منفعل شده اند و یا با بهانه ها وتوجیه های رنگارنگ به خیل فرصت طلبان وسودجویانِ پیوسته اند، امروز بسیاری ازاین قماش” اپوزیسیون نماها “پائی درداخل و پائی درخارج، راوی عشرتگری های ” خانه عفافی” و سودجوئی های مالی شان درایران اسلامی اند. پدیده ای که درتضعیف اپوزیسیون درخارج کشور، وتدوام حیات حکومت اسلامی بی تاثیر نبوده است.
٣- ریزشدن احزاب، سازمان ها و گروه ها ی اپوزیسیون درخارج از کشور، ازسوئی سبب گسترش سیاست گریزی و انفعال، واز سوی دیگر تقویت فرقه، سکت و قبیله سازی شده است. احزاب و سازمان ها و گروه های شکل گرفته ازانشعاب های قدیمی تفاوت وتغییر کیفی با جریان هائی که از آن ها جدا شدند، از خود بروز نداده اند. انشعاب ها و جدائی ها در فضائی عصبی و تهی از اندیشه، دربیشترین موارد رنگ و بوی دعواهای شخصی، حیدری نعمتی، قبیله ای و یا جاه طلبانه داشته و دارند.
۴- تلاش هائی برای تشکیل جبهه، ائتلاف، اتحاد و… ازسوی افرادو نیروهای مختلف حول یک برنامه ( پلاتفورم) صورت گرفته، اما بی نتیجه مانده اند. سخن از تلاش برای شکل گیری ” اردوها یا بُلوک ” هائی از جریان های یک طیف خاص مطرح شد، به مانندِ “جنبش”، ائتلاف یا اتجادِ مشروطه خواهی ، جمهوری خواهی، ملی گرائی، سوسیال دموکراتیک، سوسیالیستی و…تا درنهایت در کنارهم بتوانند تشکلی فراگیرشکل دهند، اما این ایده و فکرنیز” ایده” باقی ماند. ادعای وجود اشتراک نظردر حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و عرصه های مختلف اجتماعی ، و چشم اندازها برای پیشبرد کارجمعی و اجتماعی مطرح شد اما در سطح ادعا باقی ماند. درساختارجبهه ای وائتلافی و” اتحاد” ی ، شیوه سازماندهی احزاب سنتی، یعنی ساختارمتمرکز و هرمی به جای ساختارهای دموکراتیک ومدرن نشستند، وکاررا خراب تر کردند. اگردر ظاهر حجابی نوین و مدرن براین ساختارها کشیده شد درخفا اما ” باند” های کهنه کار برآن شدند تا سیاست ها و خواست های خویش را پیش ببرند. تجربه تبدیل همایش به نمایش، و تخدیشِ جمهوری خواهی تا حد تقویت “جمهوریت”حکومتِ ارتجاعی “جمهوری اسلامی”، از تجربه های تلخ بخشی از”اپوزیسیون” است. بدیهی ست هنگام که فهم و کرداردرحوزهی کارسیاسی فراگیر این حد باشد، می توان حدس زد شالوده های حزب و سازمان سازی چگونه شالوده هائی ازآب درخواهند آمد.
۵- اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج ازکشورخونی تازه در پیکرکم خون و نیازمندش جریان نیافته، وپشتوانه ای به عنوان نیروی جوانِ سنی، ذهنی و عملی ندارد. اپوزیسیون پیرشده است، پیری هم درمعنای خردمند و کاردان ترشدن، و هم در معنای سالخوردگی ، که البته شقِ دوم چربشِ بیشتری دارد.
٣
نسل جوان، نسل گمشدهی اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور، کجاست؟
عدم تمایل نسل جوان به همکاری و پیوستن به اپوزیسیون خارج ازکشوریکی ازبزرگترین نقطه ضعف های این “جنبش” است. چنانچه وضع به همین منوال پیش برود پس ازچند دهه فعالیت های چشمگیرِسیاسی و فرهنگی علیه حکومت اسلامی، عمراپوزیسیون درخارج ازکشورفقط دردونسل خلاصه خواهد شد. علیرغم شرایط و فضای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیکی مناسب چشم اندازی نشانگرِاین که نسل جوانی جایگزین اپوزیسیون خارج از کشور بشود، فرارویمان نیست.
پرسش این است : چرا اپوزیسیونی که افزون برتلاش و پیکاری ارزشمند علیه حکومت تمامیت خواهِ اسلامی با شعار و خواست آزادی، دموکراسی و حقوق بشر با ارتجاع و اختناق و ستمگری مبارزه کرده است، جذابیتی برای نسل جوان درخارج از کشورندارد؟ اپوزیسیونی رنج کشیده و زخم خورده ازتبعید، که ده ها تن از فعالان اش راحکومت اسلامی در خارج ازکشوربه قتل رسانده، اپوزیسیونی که با وجودِ ضعف ها و لغزش ها گام های ارزشمندی در راستای مبارزه با عقب ماندگی و ارتجاع برداشته است، چرا اینگونه بی پشتوانه می نماید؟
نگاه کنیم: آیا درصد حضورنسل جوان درجریان ها و برنامه های سیاسی و فرهنگی، حتی به یکی دو درصدهم می رسد.؟ اکثرحزب ها و سازمان ها وگروه ها، ونشست ها و اجلاس ها تفریق شده و سالخوردگانِ همان جمع ها ی قدیمی اند.
دلائل عدم تمایل جوانان به ادامه راهِ اسلاف خود درخارج از کشورچیست:؟
در پاسخ به پرسش فوق این نکات ذهن مرا مشغول کرده اند:
۱- کم کاری و کم توجهی اپوزیسیون نسبت به نسل جوانی که درخارج ازکشورمتولد شده است، ونیزبه نسل جوان تبعیدی ومهاجر، وبه ویژه نسبت به دانشجویان. این کم کاری وکم توجهی درعرصه های مختلف، ازنوع ارتباط گیری و سازماندهی تا برنامه ریزی های جذب کننده برای جوانان را شامل می شوند. بربسترتاثیرگذاری فرهنگ و اخلاق اسلامی، ویژگی های زندگی و واقعیت های اجتماعی در خارج از کشور، روانشناسی شکست و ارعاب، بی اعتمادی نسبت به عملکرد سیاسی نسل های گذشته، بخش بزرگی ازاین جوانان با تردید به اپوزیسیون خارج ازکشور می نگرند. بسیاری ازجوانان دیگرنسل” آرمان خواه” دهه های پیشین نیستند، نوعی از واقع گرائی و” فردگرائی” سبب شده اند تا به ندرت بتوان درمیان آنان جوانانی یافت که منافع فردی خویش را درراه منافع عمومی و مردم به خطر بیاندازند.
۲- فرزندان ما تبعیدیان، فرزندان سرزمینی هستند که درآن متولد شده ورشد کرده اند. بسیارانی ازآنان حتی تمایلی ندارند بگویند ازخانواده ای ایرانی هستند مگرازروی اجبار، رودربایستی یا دلخوش کردن خانواده ها و اطرافیان چنین تمایلی را نشان بدهند. ویژگی های فرهنگی و اجتماعی محیط زندگی از یک سو، وازسوی دیگرافکار و کردارِ شرم آور و آبروبَرِ حکومت اسلامی دربروزاین عدم تمایل نقش بسزائی داشته اند.
٣- طولانی شدن عمرحکومت اسلامی همراه با توان تبلیغی و ترویجی اش، تاثیر فرهنگی و اخلاقی مخربی برذهن و رفتار بخشی ازجوانان مهاجربرجای گذاشته است، به ویژه جوانان خانواده های مهاجر داوطلب ومذهبی که درخارج ازکشور زندگی می کنند، و یک پا نیزدرداخل کشوردارند.
۴- حکومت اسلامی با برنامه ریزی، هزاران جوان ایرانی مغزشوئی شده را به خارج از کشورفرستاده تا درکنارتحصیل، زشت کاری های حکومت را بپوشانند و جریان های حکومتی را تقویت کنند. این دسته ازجوانان گرم کننده بساط کنسرت ها و بارها و دانسینگ ها، و یا مساجد و جلسه های مذهبی هستند. روحیات و خواست های بخشی ازاین دست جوانان را اصلاح طلبی حکومتی درخارج از کشورارضا کرده است. رفت و آمد به ایران وفراهم سازی امکان های تفریحی و مالی و تحصیلی، محرک های اصلی به کارگیری این دست ازجوانان هستند. سیاست تحبیب و تطمیع، امتیازدادن دررابطه با این دسته از جوانان رعایت شده است. درمیان جوانان دستچین شده” لباس شخصی های عاشورائی”، دختران وپسران آلامُد به وفوربه خارج از کشورارسال شده اند. ایجاد تفرقه وارعاب درخارج از کشور ازوظایف ” لباس شخصی های عاشورائی” آلامُداست.
۵- دربرخی از رسانه ها، به ویژه رسانه های تصویری می توان چهره های جوان را دید، اکثرآنان یا مهاجران داوطلب و اصلاح طلب اند، یا کاری به کار سیاست و فرهنگ ندارند، حقوق بگیرانی هستند که دیکته شده ها دیکته می کنند. در رسانه های وابسته به دولت ها و یا تغذیه شونده از دولت ها و محافل خارجی نیزجوان ترها فقط کارمندند، کسب وکاری پُردرآمد ونان وآب دار، که شهرتی نیز دِسردارد. تَک و توکی مخالف حکومت اسلامی درمیان این جوانان، درزمرهی نادرانند.
۶- جوانانی که بدون وابستگی به حکومت اسلامی برای ادامه تحصیل و زندگی در محیطی آزاد و دموکراتیک به خارج از کشورمی آیند، تلاش اینان کسب موفقیتِ بیشتردرتحصیل و دست و پا کردنِ زندگی ای مرفه است، غالبا” به مسائل سیاسی واجتماعی علاقه ای نشان نمی دهند. پیشبرد سیاست ارعاب و ترساندن این دست جوانان ازنزدیک شدن به اپوزیسیون ازوظایف ارگان ها و عوامل حکومتی و”جوانان عاشورائیِ” ارسالی ازسوی حکومت اسلامی به خارج ازکشوراست.
با درنظرگرفتنِ احوال اشاره شده به نظر می رسد اپوزیسیون واقعیِ حکومت اسلامی در خارج از کشور، پیش از انقراض می باید چاره ای بیاندیشد. هنوزفرصت و امکان برای جذب نسل جوانی که تن و جان به تبعید و مهاجرت داده، وجود دارد. این جوانان می توانند نیروی ادامه دهنده و پشتیبان اپوزیسیون در خارج از کشور باشند.
منبع اخبار روز