دیدار فائزه هاشمى، ساجده عرب سرخى، ژیلا بنى یعقوب، مهسا امرآبادى و نسرین ستوده با یکى از مدیران جامعه بهایى ایران، فریبا کمال آبادى عمل دلیرانهاى بود که در جنبش دمکراسىخواهى و پلورالیزم مذهبى و اصلاحطلبى دینى روح تازهاى دمید و دور جدیدى را در پیکار براى برقرارى پلورالیزم مذهبى و آزادى فکرى در ایران گشود.
این حرکت تاریخى بىهیچ تردیدى در تاسیس آزادى و رفع ظلمى که در حق بهائیان اعمال میشود نقشى تعیینکننده خواهد داشت.
فائزه با تاکید بر اینکه: «کجاى اسلام گفته که میتوانیم نسبت به بهائیان و اصلاحطلبها و سایر گروهها چنین رفتارهایى بکنیم… اینها ظلم است… ظلم به اینها از همه بالاتر است… من خطایى نکردهام که پشیمان باشم»، نشان داد که آن دیدار دوستانه، خیلى هم عادى و ساده نبوده، بل نتیجهى پسین افکار مترقى پیشینى بوده که با ایدئولوژى و عقاید مستبدان حاکم بر مملکت ما تضادى دقیق و عمیق داشته. وقتى میگوید: «نگاه من حقوق بشرى است… باید هزینه داد…»، نخست، بنیاد فکرى نظام استبدادى ولایت فقیه را زیر سوال برده و مقام آدمى را بالاتر از هر «حقیقت دینى» و سیستم فکرى سیاسى قرار داده است.
دو دیگر اینکه، در برابر «پدر» موضع مستقل گرفته و آب در خوابگه حشراتالارضى ریخته که از سوراخهاى تاریک و بویناکشان بیرون زده، مضطرب در روشنایى روز، به هر سویى میدوند و زهر زبان متعفن خود را پخش و پلا میکنند.
این موضعگیرىهاى انسانى و جانانه فائزه که عکسالعمل تند لاتها، تعزیهخوانها و فقهاى مزدور «حضرت آقا» را در پى داشت، ضرورت حیاتى رفع ستم مذهبى علیه بهایىها و برقرارى آزادىهاى عقیدتى-مذهبى در ایران را به طور جدىتَر ، گستردهتر و بىسابقهاى در ایران مطرح کرد و به حق، به امرى ملى و مدنى مبدل گردید.
در واقع مسئله بهایىها را خود داعشىهاى وطنى آنهم به قصد کوبیدن خانواده هاشمى اینجور به تعجیل مطرح کردند اما نتیجه عکس گرفتند در نتیجه آن موضوع به امرى ملى و بینالمللى تبدیل شد و کنجکاوى ایرانیان داخل و خارج را بر انگیخت و چه خوب، که گفتهاند: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.»
بارى بارها گفته شده باز باید گفت که موضوع رفع ستم علیه بهائیان ایران با همه مسائل ملى و بینالمللى ما پیوند خورده و به الوییتى در دمکراسىسازى تبدیل شده است. یعنى با ملتسازى، آشتى و وحدت ملى و حاکمیت ملى در ایران رابطه بنیادى دارد و همچنین مسئله اصلى احقاق حقوق بشر و برقرارى پلورالیزم مذهبى در ایران است.
از طرفى بخشى از موضوع اصلاح دینى و تطبیق «اسلام» با اصول دمکراسى و اعلامیه جهانى حقوق بشر محسوب میشود. در امور بینالمللى نیز با عادىسازى رابطه ایران با اروپا و آمریکا و خروج ایران از انزواى جهانى پیوند بنیادى دارد و در نهایت، با توسعه و ترقى همه جانبه ملى و افزایش اعتبار بینالمللى ما در ارتباط تنگاتنک است…
زیرا ملتسازى و توسعه و وحدت ملى، زمانى صورت میگیرد که فرد فرد مردم کشورى فارغ از عقاید مذهبى و سیاسى یا وابستگى قومى و جنسیتى از حقوق سیاسى و مدنى یکسانى بر خوردار باشند. یعنى در جهت سه نوع برابرى: برابرى آحاد جامعه، برابرى زن و مرد و برابرى ادیان و مذاهب موجود در جامعه پیشرفتى دایمى صورت گیرد. در معنا به پیروان هیچ دین و آیینى به صرف در اکثریت بودن امتیاز ویژهاى داده نشود، از حقوق مومنان هیچ دین دیگرى هم به سبب کمشمار بودن چیزى کم نگردد.
در واقع یک ملت را با برابرى حقوق فردى، با آزادىهاى مدنى و مذهبى با توسعه حس خواهرى و برادرى، و رفع تبعیضات قومى، دینى و جنسیتى میسازند و متحد میکنند، نه با معیار قرار دادن ایمان مومنان مذهب خاصى؛ نه با اینکه شیعه خود را معیار داورى درباره مذاهب دیگر قرار دهد و اینهمه امرونهى کند.
وقتى على خامنهاى، حاکم تامالاختیار کشور ایران، بهائیان را نجس مىخواند و با تعصب و بىمسئولیتى در محرومیت و محکومیت آنها فتوا میدهد، از کدام ملت از کدام وحدت از کدام همبستگى و صمیمیت ملى میتوان حرفى زد؟ با چه رویى با اروپا و آمریکا میشود رابطهى عادى و بىتنش داشت؟
وقتى پرفسورها و دکترها، مهندسها و کار آفرینها: فرامرز سمندرى، محمود مجذوب، بزرگ علویان، حسین نجى، منوچهر حکیم، مهندس ژینوس محمودى، کورش طلایی، جهانگیر هدایتى و صدها متخصص کار آفرین را که تالیفاتشان هنوز هم در دانشگاهها تدریس میشود چون بهایى بودند، میکشید و به خون میکشید، چطور میتوانید ایران را بسازید و به توسعهى پایدار دست یابید؟
به این سبب است که اینجانب این دیدار را تاریخى و نقطه عطفى میدانم. زیرا یکى از مسائل ملى و بینالمللى مهم ایران را از مرزهاى تاریکاش بیرون کشیده و به صحنه علنى اجتماع آورده است.
به فائزه، ستوده و عرب سرخى … صد آفرین باید گفت که با آن دانایى و دلیرى مثال زدنى، مسئله رفع ستم مذهبى علیه بهائیان و دگر اندیشان را با موضوع آزادى زن در ایران پیوند زدند، و این یقین و امید را آفریدند، که آزادى عمومى دور نیست. زیرا اکنون این زن ایرانى ست که پرچمدار رهایى گشته است.
آرى ایران جاوید محکوم به آزادى ست.