خانه » مقاله » رویاروئی غرب با پوتین و آینده ی تاریک ایران (کیخسرو آرش گرگین)

رویاروئی غرب با پوتین و آینده ی تاریک ایران (کیخسرو آرش گرگین)

obamanjhf125

هدف استراتژیک غرب کنترل کامل بر تمام گذرگاه های انرژی جهان است. برای رسیدن به این هدف، ایجاد کشورهای در هم شکسته و یا به اصطلاح failed states، یکی از راه کارهاست؛ این شگرد، در راستای طرح کهن تری است که ما از آن ذیل «اماراتی کردن» جغرافیای سیاسی یاد کرده ایم و انقلاب ۵۷ و برانداختن شاه نقطه ی آغاز آن بود.بانکسترها و مافیای وابسته به آن ها، در دهه ی هشتاد، شرکت های با سابقه و بزرگ را زیر عنوان سودآورسازی و عقلانی کردن rationalazation، که چیزی نبود جز اخراج انبوه کارگران، تکه تکه می کردند و می فروختند.

ماجرای ۱۱ سپتامبر فضای مانور جدیدی را به وجود آورد و آن چه پیش تر با شرکت ها و واحدهای اقتصادی بزرگ رخ می داد، اینک، به بهانه ی مبارزه با تروریسم بین الملل و گسترش دمکراسی، به سطحی بالاتر برکشیده شد: به جای شرکت ها، کشورها قرار گرفتند و به جای واحد های اقتصادی، واحدهای جغرافیائی. نقشه ی جغرافیا و مرزهای سیاسی چون پنیر فرانسوی نرم شدند و بُرش پذیر. ناتو، دیگر نه بنگاهی دفاعی، که بنگاهی گشت برای به کرسی نشاندن نظم نوین جهانی: نظم بانکسترها.

آن چه که آن ها می جویند این است: یک جهان، یک دولت که انسان در اش نقشی بیش از یک باتری تولیدی نخواهد داشت. با این تفاوت که دولت، به هیچ روی دیگر مفهوم مدرنی که هنوز از آن در ذهن روشنفکری وجود دارد، نیست، دولت در این ساختار، یعنی در ترکیب جهان-دولت، صرفا یک دستگاه کنترلِ تا اندازه ی زیادی مجازی است، بدون هیچ گونه پاسخ دهی. در نظم نوین، کشورها، بنگاه های اقتصادی اند، انسان ها، باتری، و “دولت” ها، ابزاری برای کنترل این بنگاه ها و باتری های شان.

جهاندولت نظم نوین، که در آینده ی نه چندان دور پول فیزیکی را نیز به عنوان میانجی داد و ستد حذف خواهد کرد و به جای اش پول مجازی را جایگزین کرده تا هژمونی خود را بر سراسر بازار به یک هژمونی مطلق و بدون روزنه تبدیل کند، تنها زمانی می تواند وجود خود را به معنی راستین کلمه تضمین کند، که منوپول انرژی جهان را نیز در اختیار داشته باشد.

روسیه و چین، دو سد بزرگ بر سر این راه هستند، و در کنار این دو، جغرافیای سیاسی ایران. هر سه سد باید در هم شکسته، یا به اصطلاح، اماراتی شوند و ما امروز در آستانه ی یک رویاروئی نوین ایستاده ایم: غرب به مرزهای سپید روس ها نزدیک تر می شود.

امروز پوتین از سه جبهه ی اصلی مورد حمله قرار گرفته است: ۱. سوریه ۲. ایران ۳. اوکرائین. در این جا آن چه را که در آمریکای لاتین می گذرد به عنوان جبهه ی اصلی در نظر نمی گیریم.

دولت روحانی به عنوان بازوی عملیاتی استراتژی نرمش قهرمانانه ی خامنه ای، که چیزی نیست جز بردن ایران به زمین غرب، که در نهایت فروپاشی ما را دربرخواهد داشت، می تواند از اهمیت کلیدی برخوردار باشد: غرب تنها زمانی می تواند بطور جدی روسیه را شاه مات کند، که او را از مرکز بازار انرژی به حاشیه و سپس بیرون براند. سر شاخ شدن در اوکرائین، بسیار مهم است، اما اهمیت واقعی خود را صرفا هنگامی می یابد که بتواند بزرگ ترین نقطه ی قوت روسیه، یعنی گاز اش را، علیه خود او به کار بندد، و این نمی شود، مگر این که گزینه ی گاز و نفت ایران به گونه ای قابل اعتماد در اختیار غرب قرار گیرد: ” نرمش قهرمانانه.”

از سوی دیگر، نقش مُهره ی سوریه در این نبرد، بسیار حیاتی ست: هم در مورد ایران و هم در مورد روس ها. با انداختن اسد، از یک طرف لوله ی گازی قطر به حُمص می رسد و این یک کابوس برای تهران و مسکو است، و از سوی دیگر، حزب الله، که بازوی نظامی تهران در مدیترانه به شمار می رود، نابود گشته، ژرفنای استراتژیک تهران از مدیترانه بر سر مرزهای کشور پس خواهد نشست.

غرب لازم نیست در هر سه جبهه پیروز شود، چه اوکرائین، چه ایران و چه سوریه، پیروزی در هر یک از آن ها، به هر صورت که رخ دهد، تاثیری دومینوگونه بر مناسبات خواهد گذاشت.

در این میان ایران در نسبت با چین و روسیه، در شرایط بسیار شکننده تری قرار دارد، چرا که هیچ یک از دو بازیگر دیگر، نه روسیه و نه چین، او را به عنوان یک شریک هم ارز تلقی نمی کنند و همزمان، ایران نیز هرگز رفتاری مسؤلانه و یک پارچه از خود نشان نداده است.

ایستادگی در برابر غرب، آن گونه که برای مثال احمدی نژآد بدان دست زد، تفاوت زیادی با نرمش قهرمانانه ندارد، در نهایت، فروپاشی است. دلیل اش روشن است: ما تا زمانی که از تمامی امکانات فرهنگی، جغرافیایی، سیاسی و انرژیکی خود بهره برداری نکنیم نمی توانیم از نبرد بزرگی که در بطن اش ایستاده ایم پیروز به در آئیم.

مثلث الیت ایران، شامل الیت سیاسی، نظامی، و فرهنگی، از آن رو که عملا، و در بخش هایی حتا نظرا، زیر کنترل کامل روحانیون قرار دارد، نه تنها متحد نیست، بلکه بخش بزرگی از امکانات خود را نیز بی مصرف نهاده است. روحانیت، همه ی بخش ها را از هم دور کرده است. در نتیجه، ملت نیز به همین سیاق در هم شکسته و از هم گسیخته است.

امروز اگر جنگی رخ دهد، شمار جوانانی که برای یانکی ها علامت پیروزی نشان دهند، در نسبت با جوانانی که حاضرند اسلحه به دست گرفته با آنان بجنگند، اگر بیشتر نباشد، کمتر نخواهد بود.

واقعیت این است که ما نیاز به یک «جهش ایران گرایانه» در سطح کلان داریم که طی آن، مثلثی که از آن یاد کردیم، یعنی هم نظامیان، هم اهل فرهنگ و هم اهل سیاست، طی یک همرائی و کنزنسوس، قدرت را به دست گیرد و روحانیت را از مرکز قدرت حذف کند. تنها در این شرایط است که خواهیم توانست از مهلکه ای که در اش گیر کرده ایم، جان سالم به در بریم. جز این، فروپاشی ما، که بیشینه ی بُنیه ی خود را هدر می دهیم، اگر معجزه ای رخ ندهد، حتمی ست.

کیخسرو آرش گرگین

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*