خانه » مقاله » پیامبران تاریکی – حسینعلی منتظری – بخش دوم
پیامبران تاریکی – حسینعلی منتظری – بخش دوم

پیامبران تاریکی – حسینعلی منتظری – بخش دوم

برج بلند اسلام
حسینعلی منتظری در دستگاه و رژیم اسلامی، نقش و جایگاه ویژه‌ای داشت. در دهه اول جمهوری اسلامی، او نماینده تام‌الاختیار خمینی در تعیین اعضای شورای عالی قضایی و تعیین قضات سراسر کشور بود. علاوه بر این، منتظری در سایر مسائل از جمله برخی موارد فقهی و عرفی نیز مورد استناد خمینی قرار می گرفت. خمینی گاه به نظرات فقهی منتظری ارجاع می‌داد و در برخی موارد، منتظری با صدور بخشنامه‌هایی که حاوی دیدگاه‌های فقهی او بود، در امر قضا دخالت می کرد. مثلا یکی از موارد مهمی که بنا بر نظر منتظری نسبت به آن عمل می شد، حکم مفسد فی الارض بود و دادگاه‌ها در مورد صدور این حکم به نظر منتظری، عمل می کردند.
یکی از مهم‌ترین مسائلی که پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران مطرح شده بود، مساله جانشینی خمینی بود. در سال ۱۳۶۴ مجلس خبرگان رهبری اعلام کرد که مقام رهبری باید در جامعه و رژیم ادامه داشته باشد، و ادعا کرد که حسینعلی منتظری از اقبال عمومی نزد مردم برخوردار است. به همین سبب منتظری به عنوان قائم‌مقام خمینی معرفی و اعلام شد.
در دوره ای که منتظری در راس حکومت قرار داشت و یکی از تصمیم سازان اصلی حکومت اسلامی بود، جنایات بی شماری از سوی حلقه اصلی آخوندهای سیاسی صورت گرفت. بنابراین، هیچ شخص حقیقی یا حقوقی که در این دوران، مسئولیت دولتی، حکومتی سیاسی یا مذهبی تاثیرگذاری داشته، نمی تواند ادعا کند که در این تصمیم سازی ها یا جنایات سهیم نبوده است. منتظری نیز در همین دایره افراد قرار می گیرد. صرف اینکه کسی در یک دوره دچار تحول فکری یا تغییر راه سیاسی شده است، باعث نمی شود که مسئولیت انقلاب، و پیامدهای فرهنگی و اقتصادی آن را همچنان بردوش خود نداشته باشد.
بعدها و پس از عبور از دوران خمینی و فرا رسیدن دوران خامنه ای، نیروهای اصلاح طلب که به دنبال مرادهای مذهبی و رهبرهای تازه ای می گشتند، سعی کردند از ته مانده های انقلاب خود، رهبران جدیدی بتراشند؛ اما سهم این افراد که اکثرا در شکل گیری شورش ۵۷ و نابودی سرنوشت یک ملت سهیم بودند، سهم کمی نبود که به راحتی فراموش شود. در بولتن ها، روزنامه، مجلات و رسانه های اصلاح طلبان حکومت، تلاش می شد تا این افراد از جمله حسینعلی منتظری، را از اشتباه، جنایت، فساد و خشونت، مبرا بدانند. حال اینکه ، این تحرکات نیز خود به نوعی همان مقدس سازی از دیگر مهره ها دربرابر مهره های اصلی چون خمینی و خامنه ای بود. اصلاح طلبان سعی داشتند، برج بلند اسلام که خمینی خودش آن را بنا کرده بود، دربرابر تمامیت خواهی خامنه ای استوار بماند اما این برج فرو ریخت.
فقیه بی‌قدر
منتظری پس از بازداشت سید مهدی هاشمی، آخوند شیعه که از اعضای اولیه و پایه‌گذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، به نشانه اعتراض، درس‌های خود را تعطیل کرد. اما مهدی هاشمی که در افشای ماجرای مک فارلین نقش مهمی داشت؛ مجرم شناخته شده و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد. ماجرای ایران کنترا چنین بود که آمریکا از ایران خواسته بود که برای آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان تلاش کند و در عوض سلاح هایی را از سوی اسرائیل دریافت کند. رابطه داشتن جمهوری اسلامی در پشت پرده با این دو کشور، شالوده اصلی و ایدئولوژی حکومت اسلامی را به طور کلی زیر سوال برده بود. به همین دلیل این ماجرا برای آخوندهای حاکم در ایران و دولت آمریکا، یک رسوایی سیاسی به شمار می رفت.
منتظری بسیار تلاش‌ کرد که برادر داماد خود را نجات دهد اما نتوانست. پس از این اعتراض با انگیزه شخصی بود که اعتراض‌های دیگری از سوی منتظری صورت گرفت. در ادامه، منتظری به قضیه اعدام زندانیان سیاسی (در تابستان ۱۳۶۷) نیز اعتراض کرد. تضاد میان استاد و شاگرد در حال رشد کردن بود و جبهه اصلی انقلاب ناگزیر شد تا راه چاره ای برای دفع این معضل بیندیشد.
خمینی می خواست در نامه‌ای به منتظری اعلام کند که، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌ است. او منتظری را با القابی از جمله: منافق، لیبرال، بی‌صلاحیت و بدون‌مشروعیت، بدرقه کرد. اما هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای، مشکینی و امینی، نگذاشتند؛ این نامه ارسال شود. در عوض، عبدالله نوری را نزد منتظری فرستادند تا او را برای استعفا قانع کند. منتظری ادعا کرد که از ابتدا برای جانشینی خمینی آمادگی نداشته و علاقه ای به تصاحب این منصب نداشته است. این یکی از بزرگترین دسیسه هایی است که اعضای ارشد حزب جمهوری اسلامی به اجرا گذاشتند. آنها از فرستاده شدن نامه خشن برکناری، توسط خمینی جلوگیری کردند. سپس با زیرکی، نامه ای مبنی بر کناره گیری را از منتظری گرفتند. در واقع از عدم قابلیت سیاسی فردی چون منتظری استفاده کرده و کلیت ماجرای جانشینی او را زیر سوال بردند تا در نهایت به اهداف خود برسند و خامنه ای را بر تخت سلطنت اسلامی بنشانند.
چنین شد که خمینی یک روز پس از استعفای منتظری آن را پذیرفت اما نتوانست خشم خود را در نامه بعدی اش پنهان کند. خامنه ای و رفسنجانی نیز مانع از آشکار شدن این خشم نشدند تا وجهه منتظری را در افکار عمومی مخدوش کنند. خمینی فقیه عالی قدر خود را بی قدر کرد. او تاکید کرد که نباید اشتباهات گذشته تکرار شود، سپس به منتظری نصیحت کرد که از پخش دروغهای بیگانه خودداری کند.
مجاهد بزرگوار
منتظری یک فرد سیاسی، آگاه و آینده نگر نبود. او از مجاهدت، همان تصور عبادت را داشت. به دلیل اطلاع نداشتن از ساده ترین موارد مربوط به حکمرانی و بازی های سیاسی، از حزب جمهوری اسلامی بازی خورد و خود را در برابر خمینی خلع سلاح کرد. زمانیکه منتظری سرنوشت خود را بدست رژیم اسلامی و انتخاب مجلس خبرگان سپرد، متن نامه‌های او و خمینی به عمد در رسانه‌ها منتشر شد. به محض اینکه منتظری قداست و سپر اسلامی خود را از دست داد، گروه های فشار به ماجرا وارد شدند. اقدامات این ها به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف خانه، محو و حذف نام و عکس‌های منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابان‌ها و اماکنی که به نام منتظری نام‌گذاری شده بود و جمع‌آوری رساله و کتب او ظهور پیدا کرد.
افرادی چون: احمد خمینی و ری شهری با تحریک حزب جمهوری اسلامی، به نقد او پرداختند. در روزنامه‌ها، سخنرانی‌ها و بیانیه‌ها شخصیت مذهبی و سیاسی او را زیر سوال بردند و از طریق رادیو و تلویزیون و در مجالس و خطبه‌های نماز جمعه به‌طور مکرر سعی کردند، مشروعیت و شخصیت او را دچار خدشه کنند.
منتظری پس از این دوران، مدتی را در رکود گذراند. جمهوری اسلامی، در حال پوست اندازی بود. رفسنجانی سیاست های خود را دنبال کرده و خامنه ای را به قدرت رساند به این خیال که ضمام کل کشور را شخصا بدست خواهد گرفت و خامنه ای نیز با او همراهی خواهد کرد. غافل از اینکه خامنه ای در پشت پرده در حال ساختن نهادها و مراکز قدرت تازه ای وابسته به خود بود. منتظری این مجاهد ناآگاه، پس از دسیسه انتخاب خامنه‌ای برای رهبری، برای او آرزوی موفقیت کرد و او را “فردی لایق و متعهد و دلسوز” نامید. اما این تعارفات و کلمات قصار، پس از گذشت چند سال، تاثیر خود را ازدست دادند و این دو آخوند در برابر هم قرار گرفتند.

نبرد مرجعیت
در اواخر سال ۱۳۶۸ بود که محل سکونت منتظری به خاطر یک سخنرانی اعتراضی مورد حمله حزب اللهی های رهبر قرار گرفت. عده‌ای به خانه او هجوم آورده، شعار داده و محل را تخریب کردند. این قبیل داستان ها در طول سالهای بعد نیز تکرار شدند. در واقع جمهوری اسلامی، تصاویر تخیلی که در کتب درسی تاریخ، ساخته و به حکومت پادشاهی نسبت داده بود را ، اکنون در واقعیت برای سران و بنیانگذاران خود اجرا می کرد. مثلا در سال ۱۳۷۱ عده‌ای با سنگ‌پرانی و شعار ایجاد ارعاب، خانه منتظری را محاصره کردند. صبح روز بعد به محل درس او حمله کرده و عده‌ای از شاگردان او را مضروب و دستگیر کردند. سپس در ساعت ده شب، حدود هزار نفر نیروی نظامی با قطع برق و تلفن‌ها به محاصره کامل منطقه و تخریب دفتر و حسینیه منتظری اقدام کرده و اموال زیادی را به غارت بردند.
در سال ۱۳۷۳ برخی از آخوندهای سنتی، بار دیگر مسئله مرجعیت منتظری را عنوان کردند؛ این حرف ها با واکنش سریع و خشن علی خامنه‌ای مواجه شد. او در یک سخنرانی از فردی منفور و خائن نام برد که به حسینعلی منتظری تعبیر شد. بعد از آن، هجومِ گروه‌های فشار به خانه منتظری صورت گرفت و فردای آن روز دوباره به محل درس و حسینیه او حمله شد.
سرانجام این درگیری ها در سال ۱۳۷۶ به اوج خود رسید و در حالیکه ظاهرا اصلاح طلبان در قدرت قرار گرفته بودند، خانه منتظری از سوی فرماندهان سپاه به لانه فساد تعبیر شده و مورد حمله و حصر قرار گرفت. منتظری در یک سخنرانی سعی کرده بود دربرابر اعطای مرجعیت به خامنه ای بایستد. منتظری اعلام کرد که علی خامنه ای در حد فتوا و مرجعیت نیست؛ بنابراین با اعمال زور در مرجعیت او، مرجعیت شیعه مبتذل و بچگانه شده است.
حمله این بار گسترده تر، و با همراهی نیروهایی از سپاه، اطلاعات و بسیج شهرستان‌های مختلف صورت گرفت. در حمله به منزل او، تعدادی از مسئولان سپاه پاسداران اصرار داشتند که منتظری را به مکان نامعلومی انتقال دهند. برخی از جمله موسوی اردبیلی، نقل کرده اند که در آن روز قصد داشتند آقای منتظری را بکشند اما در نهایت از این تصمیم منصرف شدند.
پس از چند روز بنا به حکم دادگاه ویژه روحانیت – در زمان دادستانی ری شهری- درهای ورودی به منزل منتظری مسدود و جوش داده شد و تنها در ورودی به قسمت داخلی منزل او را باز گذاشتند که این در نیز به وسیله قرار دادن کیوسک و نیروهای سپاه پاسداران در جلوی آن، به‌طور شبانه‌روزی کنترل می‌شد. این وضعیت بیش از پنج سال ادامه داشت.
در برنامه بعد، به رویارویی نهایی خامنه ای با منتظری پس از انتخابات سال ۸۸ و دلایل تحول بیشتر فکری او، خواهیم پرداخت.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*