خانه » ضمیمه سیاسی هفته » ذوالقدر، از فعالیت زیرزمینی تا جایگاه ویژه در تیم مجتبی خامنه‌ای- علیرضا نوری‌زاده

ذوالقدر، از فعالیت زیرزمینی تا جایگاه ویژه در تیم مجتبی خامنه‌ای- علیرضا نوری‌زاده

سردار جا به جا می‌شود، روزی بود که نه سلیمانی در کار بود نه قاآنی، یک حاج مرتضی رضایی بود برای سربریدن مخالفان در داخل، یک احمد وحیدی بود برای مأموریت اعزام ضدانقلاب در خارج به لقاءالله، و یک رضایی بود برای شاخ و شانه کشیدن در مقابل ارتشی که سرفراز از جنگ بیرون آمده بود، اما آقازاده حاج آقا علایی نزد هاشمی رفسنجانی گلایه می‌کرد، حاج آقا به ارتشی‌ها درجه ندین پررو می‌شن!

سرگذشت فرزند علی کولو ـ زاغی

تا نیم قرن پیش در استان فارس و به‌خصوص در مناطقی مثل داراب و کازرون و فسا و اغلب در حاشیه شهرها، افرادی زندگی می‌کردند با چهره‌هایی تیره و بعضاً سیاه که به آنها «کولو» می‌گفتند. کولوها نیز هم چون کولی‌ها کارشان ساختن چکش و قیچی و الک و بوریا و در مواردی بافتن جاجیم و نوع ویژ‌های از گلیم بود که نقش‌های آن هیچ نوع هماهنگی با نقش گلیم‌ها و قالی‌‌های محلی نداشت بلکه بعدها که رسانه‌های ایران به چاپ گزارش‌‌هایی از هنر بومی آفریقایی اقدام کردند و تلویزیون نیز هر از گاه آثاری از دست ساخته‌های بومیان آفریقایی را به نمایش گذاشت آشکار شد که کار «کولو»ها شباهت‌های غریبی به کار بومیان مناطق زنگبار، جنوب سودان، تانزانیا، کنیا و… دارد. نخستین بار چهار دهه پیش، در یک تحقیق دانشگاهی در دانشگاه پهلوی شیراز آشکار شد که «کولو»ها بازماندگان آفریقایی‌‌هایی هستند که در دوران قاجار و یا پیش از آن از آفریقا به ایران آورده شده و بعضی از آنها به عنوان برده در خدمت حکومت و قدرتمندان محلی بوده اند. علی کولو (که به علت داشتن چشم‌های روشن با صورتی تیره و مسی رنگ، علی زاغی نیز خطاب ‌می‌شد) یکی از این برده زاده‌ها بود که در نوجوانی در مزارع خوانین و ثروتمندان به مزدوری کار می‌کرد اما پس از مرگ پدرش که او نیز در برابر دستمزد ناچیزی سخت‌ترین کارها را در مزارع و خانه‌های ثروتمندان انجام می‌داد، بخت یارش شد و به خدمت یکی از ثروتمندان سرشناس فسا در آمد. اما بعد از دو سه سال و به دنبال اتفاقی که در خانه ارباب افتاد و او مورد سوءظن قرار گرفت، به چوب و فلک ارباب دچار شد و نیمه شبی از خانه گریخت و به جهرم رفت که تنی چند از اقوام مادری اش در آنجا سکونت داشتند. در جهرم او با یکی از اقوام خود ازدواج کرد. سردار سرتیپ محمد باقر ذوالقدر(متولد ۱۹۵۴-۱۳۳۳ شمسی ) فرزند این کولوی زحمتکش است که دوران کودکی و نوجوانی بسیار سختی را در نهایت فقر و رنج پشت سر گذاشته است. او به مدرسه‌ای رفت که امروز نام «ذوالقدر» را بر پیشانی دارد. شرایط سخت زندگی و دشمنی با ثروتمندان و مالکین، محمدباقر را فردی کینه جو، عصبی و بسیار بی‌رحم بار آورد. در میان آشنایان پدرش که با آنها نسبت فامیلی نیز داشت «ناصر…» گروهبان شهربانی بود و به خانواده ذوالقدر در حدود امکاناتش کمک می‌کرد با این‌همه محمدباقر چنان با این پاسبان دشمنی داشت که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب ترتیبی داد که ناصر دستگیر و اعدام شود. استشهادی در جهرم درست کردند که حکایت از جنایات ناصر در آخرین ماه‌های حکومت پیشین ایران می‌کرد. گفته بودند او به دختران مبارز شهر تعدّی کرده و مفسد فی‌الارض است.

مجاهدین انقلاب اسلامی

در آستانه انقلاب ذوالقدر نیز همچون بسیاری از جوانان محروم و فقیر به فعالیت‌های زیرزمینی رو آورده بود. در همین گستره او به مرور جذب گروه مسلح کوچکی شد که تعدادی از اسلامی‌های دانشگاه و هیئت‌‌های مذهبی آن را برپا کرده بودند و نام منصورون را بر آن گذاشته بودند. محسن رضایی، عبدالله‌زاده، علم الهدی از جمله افراد سرشناس این گروه بودند. این گروه به همراه شش گروه دیگر (سازمان بدر که از بچه‌های شهر ری و نازی آباد بود و چهره سرشناس آن علی عسگری نام داشت که بعدها از اطلاعاتی‌ها شد و چندی نیز در بدنه انصار حزب الله فعالیت می‌کرد، گروه فلق که بیشتر اعضایش از اعضای اتحادیه‌های اسلامی در خارج کشور بودند و مصطفی تاجزاده، بهروز ماکویی، حسن واعظی و طیرانی در آن عضویت داشتند. گروه توحیدی صف که مهمترین اعضایش محمد بروجردی، حسین صادقی، اکبر براتی و اباذر بودند، گروه امت واحده که از بچه‌های زندانی و شماری از بریده‌های مجاهدین خلق تشکیل ‌می‌شد و سرشناسترین آنها بهزاد نبوی، محمد سلامتی و پرویز قدیانی بودند، گروه‌های کوچک موحدین و فلاح با کسانی چون حسن منتظر قائم، حسین شیخ عطار، و محمد رضوی دیگر گروه‌‌هایی بودند که پس از مدت‌ها مذاکره تصمیم به پیوند گرفتند) سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را برپا کردند. مرتضی الویری از پایوران رژیم و شهردار اسبق که مدتی نیز سفیر ایران در اسپانیا بود و در برپایی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نقش ویژ‌ه‌ای داشت در خاطرات خود می‌نویسد: «هفت گروه بودیم که در کمیته استقبال از امام خمینی شرکت داشتیم»… در آغاز تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی این گروه روابط دوستانه و نزدیکی با احمد خمینی، ابوالحسن بنی صدر و هاشمی رفسنجانی داشت. در فروردین سال ۵۸ در جلس‌های که هانی الحسن سفیر فلسطین در تهران و ابوالحسن بنی صدر در آن حاضر بودند؛ بنی صدر سخنرانی مبسوطی درباره اوضاع کشور و جایگاه مجاهدین انقلاب ایراد کرد. از همان هفته‌های نخست انقلاب، سازمان مجاهدین انقلاب تلاش خود را معطوف به تشکیل کمیته‌های انقلاب، دست انداختن روی ساواک و اسنادش، برپایی یک سازمان اطلاعاتی جدید و در نهایت سپاه پاسداران کرد. با دستیابی گروه به قدرت، اسلحه و پول، اختلافها نیز بین اعضای اولیه و نیز شورای مرکزی آغاز شد که توضیح درباره آن و حضور آخوند مرتجعی از نوکران سابق شیخ محمود حلبی رهبرحجتیه به نام آیت الله راستی کاشانی در سازمان به عنوان نمایند‌ه آیت‌الله خمینی، خارج از بحث ما است، تنها این نکته را باید گفت که ذوالقدر و فلاح و رضایی از نخستین سران سازمان بودند که پس از درگیری شدید با بهزاد نبوی سازمان را ترک کردند و خیلی زود نیز صف دشمنان خونین سازمان را تشکیل دادند. ذوالقدر نیز هم چون محسن رضایی، و شمار دیگری از اعضای اولیه مجاهدین انقلاب به سپاه پیوست و خیلی زود قابلیت‌های خود را در عرصه مدیریت نظامی اطلاعاتی‌اشکار ساخت.

یکی از ویژگی‌های ذوالقدر که پیش از انقلاب و در درون گروه کوچک منصورون نیز آن را آشکار کرده بود بی‌رحمی و قساوت عجیب او بود. معمولاً ویژگی را با بار مثبت مورد استفاده قرار می‌دهند اما در باب ذوالقدر ویژگی بار منفی دارد. زمانی که گروه منصورون تصمیم به بمب‌گذاری در کاباره‌ها و رستوران‌ها و دیسکو‌های تهران گرفت، کسی که با خونسردی در چند رستوران از جمله خوانسالار بمب گذاشت همین سردار سرتیپ دکتر محمدباقر ذوالقدر بود. در جریان عملیات ترکمن صحرا به همراه محسن رضایی، و در کردستان به همراه مرتضی رضایی و خواهرزاده اش علیرضا افشار، ذوالقدر چنان قساوتی در کشتار از خود نشان داد که حتی دوستان نزدیکش از او وحشت‌زده بودند.

با چنین سابق‌های، ذوالقدر مدارج ترقی در سپاه را یک به یک پیمود تا آنکه بعد از منصوب شدن سردار یحیی رحیم صفوی آرام و محبوب در میان کادر‌های سپاه، ولی فقیه و فرمانده کل قوا، او ذوالقدر را به جانشینی فرمانده کل سپاه برگزید. در این مقام بود که ذوالقدر بر پایه سی‌دی معروف جلسه فرماندهان نظامی و امنیتی در فردای رویداد‌های دانشگاه، آن خط و نشان‌ها را کشید و زمینه‌های برپایی دولت پادگانی را فراهم آورد. انتقال او به وزارت کشور که در راس آن یکی از سیاهکارترین پایوران امنیت خانه ولی فقیه یعنی مصطفی پورمحمدی قرار گرفته بود کاملا طبیعی به نظر می‌رسید، بعد از ۱۸ تیر پیدا بود که رهبر رژیم، در صدد برقرار ساختن فضای گورستانی در کشور است، ذوالقدر بسیاری از دست پروردگان خود را در سپاه به استانداری و فرمانداری به استان‌ها و شهر‌های بزرگ فرستاد. گهگاه نیز با تهدید آمریکا و اسراییل نشان می‌داد گو اینکه در وزارت داخله است اما از امور خارجه نیز غافل نمانده است. زمانی که ذوالقدر خواهرزاده اش یعنی علیرضا افشار را به وزارت کشور آورد آش انتخابات چنان شور شد که حتی صدای مجتبی خامنه‌ای نیز درآمد. ذوالقدر از وزارت داخله نایب امام زمان به ستاد کل رفت. آن هم در مقام معاون حسن فیروزآبادی رییس پیشین ستاد کل.

نکته دیگری که در باب معاون جدید رییس ستاد کل نیرو‌های مسلح در امور بسیج (مقامی ساختگی که با بودن عزیز جعفری در فرماندهی سپاه و بسیج هیچ معنا و مفهومی نداشت) باید یادآور شوم نقش ذوالقدر در روابط پنهان و آشکار رژیم با گروه‌های تروریستی است. ذوالقدر در نیمه نخست دهه ۹۰ قرن پیش از زمانی که به سودان فرستاده شد تا نظارت بر تشکیل واحد‌های زبده و گارد‌های ریاست جمهوری داشته باشد، روابط نزدیکی با بن لادن و ایمن الظواهری که آن روزها در سودان بودند، برقرار ساخت. همچنان که در لبنان نیز موفق شد روابطی نزدیک با جهاد اسلامی و حماس و گروه‌های ضد صلح فلسطینی برقرار کند. در سودان ذوالقدر افرادی را مامور کرده بود تا در باب چگونگی انتقال برده ها از آفریقا و به ویژه زنگبار به ایران در زمان سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه تحقیق کنند. ظاهراً سردار سرتیپ محمدباقر خان که حالا از عنوان دکتر نیز استفاده می‌کند همچنان در جستجوی ریشه خویش بود.

کنار گذاشتن ذوالقدر از وزارت کشور تنها چند هفته پیش از برپایی انتخابات دارالشورای اسلامی، یک انتقال ساده نبود، به ویژه آنکه این انتقال به اراده مجتبی ثمره هاشمی صورت گرفته، یعنی فردی که ذوالقدر در همین وزارت کشور زیرآبش را زد و مقامش را به خواهرزاده خود داد. با شناختی که از ذوالقدر داریم با دوران به لاک رفتن او در ستاد کل نباید با بی‌توجهی برخورد کنیم. کسی که نقشه پادگانی کردن جمهوری ولایت فقیه را به دقت و با توفیق به اجرا گذاشت، دوران ستاد کل و معاونت فیروزآبادی را با حوصله، طی کرد (زمانی که مدت چند ماه در پایان قرن بیستم، راهی سودان شد، چنان پیوند مستحکمی با بن لادن و الظواهری و سیف العدل و… برقرار کرد که تا امروز هم با اربابان ترور که در قید حیاتند، برقرار مانده است. دو نوبت ذوالقدر برای بن لادن توسط داماد حکمتیار دستگاه دیالیز کلیه از بیمارستان بقیه الله الأعظم فرستاد. ترتیب انتقال پسر بن لادن و عروس و نوادگانش به تهران را همراه با ده‌ها تن از سران و کادر‌های القاعده به ایران و اسکان آنها را در مشهد، زاهدان، منظریه، لواسان و نقاط دیگر را او داد).

ذوالقدر نیز مثل دوست صمیمی‌اش حسین امیر عبداللهیان یک‌چند، به ویژه در ریاست ۸ ساله روحانی در جایگاه خود نبود، میر عبداللهیان در مجلس شورا بعد از شیخ الاسلام مسئول امورخارجه علی لاریجانی و سپس قالیباف شد، و ذوالقدر با برادر علی، یعنی صادق به قوه قضاییه رفت و برکرسی محمد جواد لاریجانی نشست که رهبر گفته بود باید برود.

امروز ذوالقدر از عنایات ویژه مجتبی خامنه‌ای، ولیعهد نایب امام زمان، برخوردار است. اما به توجه به آنکه نامش در بین نام‌‌های ۱۵ سرداری که در فهرست سیاه شورای امنیت سازمان ملل قرار دارند، به چشم می‌خورد، عملا ممنوع‌السفر به خارج است و حساب‌ها و ضیاء و عقارش در خارج توقیف است. با این همه، اما در مقام جدیدش یعنی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مأموریت ویژ‌ه‌ حامی صدیق و وفادارش مجتبی بر عهده او گذاشته شده است.

در جمع مردان مجتبی، او و رفیقش قالیباف در جایگاهی هستند که با مرگ رهبر متزلزل نخواهد شد.
دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مقاله، نظر نویسنده بوده و سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی‌کند.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*