بهای دیدار سیدعلی و قائم آل علی
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ سِپتامبر ۲۰۲۴ ۷:۳۰
جمعیت مقابل بیمارستان در لبنان-AFP
ضربه سنگینی که حزبالله در روزهای سهشنبه و چهارشنبه این هفته متحمل شد، به هر قانون و عرف و عادتی، جنایت بود اما بلافاصله این سوال مطرح میشود که اگر حسن نصرالله چنین امکانی را داشت و فناوری اسرائیل در اختیارش بود، آیا دستبهکار نمیشد و چشم صدها اسرائیلی را کور نمیکرد؟
دیروز «مقام ولایت» با تفنگهای ساچمهای پاسدارانش چشمهای زیبای نسل جوان ایران را (دختر و پسر) هدف قرار داد، امروز دولت اسرائیل دشمنانش را هدف قرار میدهد. آن یکی رعایای سرزمینش را کور کرد، این یکی دشمنانش را که به حذف و نابودیاش کمر بستهاند.
سوالی که در ذهن بسیاری از مردم منطقه و جهان دور میزند، در پرتو یک «چرا» شکل میگیرد. چرا خامنهای به این فاجعه مرگبار دامن زد؟ نصیب او از به خاک و خون کشیده شدن هزار و اندی اسرائیلی و ۳۰ هزار فلسطینی چیست؟
در این زمینه نخست باید در شخصیت خامنهای کندوکاوی کرد.
سودای خلافت
در حکایت سید خراسانی و تلاش برای کشاندن سید علی خامنهای به وادی جنون زعامت امت واحده بارها نوشتهام و دیگرانی در این زمینه تاملات بسیار داشتهاند. اولین بار، محمدتقی مصباح یزدی، آخوند فاسد حوزه، دو سال قبل از مرگش سوگند جلاله خورد که خامنهای همان سید خراسانی مذکور در بعضی روایات شیعه (ملاباقر مجلسی) است.
احمد جنتی هم سید علی آقا را «سپهسالار لشکر امام زمان» خواند و مسلمانان را مژده داد با معرفتی که به ارتباطات ویژه «مقام معظم رهبری» با قائم آل محمد در دست دارد، بهزودی شاهد ظهور مهدی موعود خواهیم بود.
دیرگاهی است در قم و مشهد و کربلا و نجف و ضاحیه بیروت و حسینیههای صور و مرجعیون لبنان، در منابر از خامنهای با عنوان «امام خامنهای» و «سید خراسانی» یاد میکنند.
با تمام اینها و در چنین احوالی، آیا انتظار دارید ولی فقیه به کمتر از نابودی اسرائیل و بنیصهیون رضایت دهد؟
فرزندان لبنان و سوریه و ایران که به سبب توهمهای خطرناک ولی فقیه و گوش بهفرمانهایش برای امحای اسرائیل، سهشنبه و چهارشنبه این هفته هدف غیرانسانیترین حملات اسرائیل قرار گرفتند و بیناییشان را از دست دادند، آیا تنها نتانیاهو را مقصر خاموشی چراغ دیده خود میدانند؟
سردار حسن داناییفر، سفیر سابق رژیم در بغداد که از سران سپاه قدس و دستگاه اطلاعاتی قاسم سلیمانی بود و حالا در خدمت اسماعیل قاآنی است و قبلا رئیس مرکز بازسازی عتبات عالیات در عراق بود، در یک سخنرانی در نجف ادعا کرده بود جورج بوش دستور تشکیل کمیتهای را داده که کارش جستوجو برای یافتن رد پای حضرت حجت است و در این کمیته سفیر آمریکا، فرمانده نیروهای آمریکایی و عناصر اطلاعاتی همراه با ایاد جمالالدین (از روحانیون شیعه مخالف رژیم ایران و عضو پارلمان عراق در دوره پیش) عضویت دارند.
یک بار هم محمدی گلپایگانی، محرم اسرار و رئیس دفتر «مقام معظم»، از دیدار «آقا» با ولی عصر در جمکران گفت: «چهارشنبه شبی آقا در خلوت جمکران بودند. شنیدم مردی به عربی فصیح با ایشان گفتوگو میکرد. وحشتزده در را گشودم، اما کسی جز ایشان را ندیدم. آقا دلگیر شدند و من چیزی نگفتم.»
تمام این حرفهای بیاساس در درجه نخست توهین به امام زمان تلقی میشود که آقایان ادعای پیروی از او را دارند و ظهورش را آرزو میکنند. اینها مدعیاند که مهدی موعود بیش از ۱۳ قرن است که در غیبت به سر میبرد. یعنی اینکه به اراده الهی کسی قادر به رویت ایشان نیست. با این حساب چگونه «آمریکاییها درصدد دستگیری و ربودن او هستند» و سید علی آقا هرازگاه به دیدارش مشرف میشود؟
اینکه کسانی از تیره مصباح یزدی و محمدی گلپایگانی و احمد جنتی و احمد خاتمی و سعیدی و… ولی فقیه را بر کرسی امامت بنشانند و برایش ولایت خاصه قائل شوند، البته مایه شگفتی نیست اما وقتی حزبالله و عصائب اهل حق و حوثیهای زیدی سر در رکاب میگذارند، آنوقت جان و چشم هزاران جوان قربانی این جنون میشود.
خمینی اما باهوشتر بود. وقتی اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرد و ما خود درگیرودار جنون تکریتی خونریز بودیم، محسن رضایی و رفیق دوست و مرتضی رضایی و رحیم صفوی پیشنهاد دادند که یک لشکر به لبنان بفرستیم و جلو اسرائیل را بگیریم و این فرصتی است که امام را قائد عالم اسلامی خواهد کرد. خمینی ابتدا پذیرفت اما به محض رسیدن نزدیک دوهزار سپاهی به سوریه و مخالفت حافظ اسد با ورود سپاهیها به لبنان، خمینی دستور بازگشت داد؛ چرا که صدام حسین هم به خمینی پیغام داد جنگ را تمام کنیم و با هم به جنگ اسرائیل برویم. خمینی گفت: بازی خوردهاید، اینها میخواهند صدام را نجات دهند.
خامنهای اما تا گردن در گرداب لبنان فرو رفت. فقط جنگ ۳۳ روزه اسرائیل و حزبالله یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار برای ملت ما هزینه داشت.
سیدحسن نصرالله هم بارها زیر تصویر خامنهای اقرار کرده که در طول دو سه سال اخیر، رژیم ولایت فقیه بیش از یک میلیارد دلار برای بازسازی لبنان (بخوانید بخشی از مناطق شیعهنشین تحتسلطه حزبالله) پرداخت کرده؛ همچنین بارها یادآور شده است که عضو حزبالله ولایتمدار و غلامحلقهبهگوش حضرت آقا است.
نعیم قاسم، معاون حسن نصرالله، نیز در کتابش میگوید: «فرمان جنگ در دستان حضرت ولایت عظما است و هم ایشاناند که تکلیف ما را با دشمنان روشن میکنند.»
حالا در قرن بیستویکم پول و موشک و توپ و بمب باعث حلقهبهگوشی سالکان طریقت ترور به پیر و مراد همه آدمکشان منطقه میشود. بیتالمال ملت ایران جمع کردن مرید و مقلد و نوکر برای سید علی آقا صرف میشود.
باید ترسید؛ وقتی خامنهای که حتی ظرفیت مرجع شدن نداشت، حالا به لطف مشتی ازخدابیخبر، آخرین پلههای عرش را تا مرحله خدایی بالا میرود. ما دیگر با سیدعلی بن جواد الحسینی الخامنهای، صاحب الامر و قائد المسلمین، روبرو نیستیم. با رهبری مواجهیم که نمونهاش را در تاریخ هیئت ناپلئون و هیتلر دیدهایم که صدها هزار انسان را در دروازههای مسکو و سن پترزبورگ به نابودی کشاند.
رهبر رژیم دچار همان اوهامی است که عبدالناصر را از پرداختن به مصر بازداشت؛ حال آنکه او انسانی صالح بود و سعادت ملتش را در نظر داشت، اما رویای امت واحده عرب و درگیر کردن کشورش در جنگ با اسرائیل و وحدت با سوریه و سپس جنگ یمن که پیش از ضربه ۶ ژوئن ۱۹۶۷ کمر ارتش مصر را خرد کرد و یک سلسله اقدامهای عوامپسندانه، از طبع دماگوگ ناصر مایه میگرفت. بازهم میگویم دماگوژی گرفتاری است که بسیاری از رهبران آزاده و صالح و حتی دموکرات به آن مبتلا شدهاند. دیدن هزاران انسان که تصویرت را بالا بردهاند و نامت را فریاد میزنند و شعار میدهند که بالدم بالروح نقدیک یا جمال (با خون و روح فدای توجمال) یا فدای ابوعمار و صدام و خمینی و خامنهای و… میتواند حتی پاکدلترین انسانها را به بیراهه کشاند.
تازه یادمان باشد در مورد ناصر یا مصدق و حتی عرفات و صدام حسین و تا حدودی خمینی، تودهها از صمیم دل فریاد میزدند و به ساندویچ و ساندیس و سکه و دلار برای به خیابان کشاندن آنها نیازی نبود. حال آنکه در مورد سیدعلی آقا، همین حزبالله و حماس و جهاد اسلامی و حماس و حشدالشعبی و انصارالله حوثی اگر دو روز مواجبشان قطع شود، به دنبال ارباب تازهای خواهند رفت.
نگاهی به رابطه مجلس اعلای عراق و عمار حکیم و سپاه بدر و سردار سابق، هادی العامری، با جمهوری ولایت فقیه در سالهای اخیر نیز آشکار میکند که پول و مصلحتهایی که میتواند هر آن تغییر کند، عامل اصلی پیوند گروهها و سازمانهایی است که سیدعلی آقا قصر اوهامش را بر زمین شن و ماسهای آن بنا کرده است.
خامنهای تا دیروز عمار حکیم را همچون سید مجتبی عزیز میداشت و هنگام سخن گفتن با ترکیب «عمارُنا» (عمار ما) از او یاد میکرد. حالا عمار به سبب تمرد و مخالفت با نوکران ولی فقیه در عراق از نوع هادی العامری که غلام سرسپرده عمو و پدرش بود، سر از کاخ قبه ریاستجمهوری مصر و ویلای خصوصی پادشاه اردن در میآورد.
جمهوری اسلامی در عهد خمینی برای تعویض نعلین آخوندی ایشان با گیوه خلافت اسلامی هزینه داد اما نه به اندازه تعویض کفش هاکوپیان سیدعلی با نعلین زرد حاج محبعلی در بست بالای مشهد. جنگ ایران و عراق با انبوه کشتهها، زخمیها، شیمیاییها و معلولها و ویرانی صدها شهر و روستا و تاسیسات صنعتی و فرهنگی و تاریخی، سرانجام بعد از هشت سال، با جام زهر نوشیدن سید روحالله خاتمه یافت اما آلودگی تا خرخره در لبنان خامنهای با هزینه میلیاردی همچنان ادامه دارد.
حضور در عراق و افغانستان به صورت نظامی و امنیتی و البته با هزینهای که سر به فلک میزند، اداره تشکیلاتی که رشتهاش از بوگوتا و کاراکاس تا سیرالئون و سودان و پاکستان و مالزی و استرالیا، آسیای میانه از یکسو و کانادا و آمریکای شمالی گسترده است، دهها حزب و بنیاد و شورا و جمعیت اسلامی و فرهنگی و دهها مدرسه و حوزه و مرکز پژوهشی در پنج قاره جهان با پولهای مرحمتی ولی فقیه و حکومتش برای تبدیل کردن جایگاه ولی امر چهارراه آذربایجان به خلیفهالله فیالارض، واقعیت پیش دیده ما است. دست داشتن در دهها عمل تروریستی در کویت و عربستان سعودی و لبنان و اروپا و آفریقا و داشتن پرصفحهترین پرونده سیاه از اعمال غیرقانونی و مخالف عرف و اخلاق و مقررات بینالمللی همه و همه هزینههاییاند که طی ۴۵ سال گذشته برای دوختن گیوه ولایت امر جهانی برای ولی فقیه اول و ثانی پرداخت شده است.
با در نظر گرفتن تفاوتهای بین امروز و دهه ۱۹۶۰ در قرن گذشته، باز هم آنچه عبدالناصر برای پوشیدن کفش زعامت عرب و بعد آفریقا و جهان سوم هزینه کرد، بسیار کمتر از هزینهای بود که رژیم تا امروز برای گسترش مبانی اسلام ناب انقلابی محمدی پرداخته است.
اگر امروز صدا و سیمای رژیم به ۱۲ــ۱۰ زبان برنامه دارد و شبکه اسپانیاییزبانش کنار انگلیسی و فرانسه و سواحیلی و اردو و بوسنیایی و بنگالی از صبح تا نیمه شب با تصویر و صدا، در وصف نایب امام زمان عاشقان ولایت را محظوظ میکنند، در دهه ۱۹۶۰، صوت العرب به ۴۰ زبان دنیا برنامه داشت. در جهان عرب صدها حزب و روزنامه و اتحادیه و جمعیت فدایی ناصر بودند و شعار «وحدت، آزادی و سوسیالیسم» در چهار سوی جهان عرب شعار نخستین تودهها بود. حتی بعد از شکست سهمگین ژوئن ۱۹۶۷، وقتی ناصر استعفا کرد، میلیونها عرب (حتی عربهای مسیحی) از رباط تا بغداد خیابانها را پر کردند و فریادهای «بدون تو هرگز» آنان، چند ساعت بعد ناصر را مجبور کرد استعفایش را پس بگیرد.
در مرگ او، میلیونها عرب و غیرعرب که در وجود ناصر، قهرمانان فرضی خود را یافته بودند، گریستند. برای جمعی، عرفات و برای گروهی، صدام حسین و برای بسیاری، هوشیمین و چهگوارا و حتی مائو و استالین چنین منزلتی داشتند.
حالا از همه آن مردان رویایی که اعتبار و جایگاهشان صدها بار فراتر و مستحکمتر از سیدعلی بود، امروز چه مانده است؟ امروز حتی در رابطه با یکی از آزاداندیشترین رهبران تودهها یعنی دکتر مصدق که پروندهای از مبارزه با استعمار و استحمار از خود به یادگار گذاشته، سوالات بسیاری مطرح است و انتقادهایی که هیچگاه در زمان حیات او مجال مطرح شدن نداشت.
درباره ناصر و صدام و عرفات و استالین و هیتلر و مائو و لنین و گاندی و البته خمینی نیز همین سوالات و نظایر آن مطرح است.
این شخصیتها که جایگاه و اعتبارشان صدها بلکه هزاران بار فراتر و بیش از ولی فقیه فعلی بود، مسحور تودهها و در نهایت قربانی «دماگوژی» شدند که امروز گریبان رژیم حاکم بر وطن ما را گرفته است. اگر در لبنان، اسرائیل میتواند جوانان مسحور خمینی و خامنهای و حاج قاسم سلیمانی را به دام اندازد و بسیاریشان را به جاسوسی از حزبالله وادارد، این فقط به دلیل قدرت و آگاهیهای اسرائیل نیست؛ بلکه بیاعتقادی جوانان حزب به شعارها و آرمانهای صادره از امالقرای تهران سبب آن است.
یکی از مشکلات اداره آمار و ثبت احوال در لبنان رسیدگی به درخواستهای خانوادههایی است که پس از پیروزی انقلاب ایران نام فرزندانشان را خمینی گذاشته بودند و حالا که این فرزندان به میانسالی رسیدهاند، خواستار تغییر نامشاناند. تودهها را با شعبدهبازی و شعار میتوان برای مدتی فریب داد و با پول و کمک چندی جذب کرد اما بادکنک محبوبیت در نهایت به سوزنی خواهد ترکید و گیوهای که حضرت آقا خواب پوشیدنش را میبیند، گشاد از آب در خواهد آمد.
سهشنبه و چهارشنبه گذشته اوهام در برابر واقعیات رنگ باخت. صدها تن کور شدند، شماری بسیار فزونتر مجروح و چند ده نیز کشته شدند. اسرائیل آشکار کرد نه امام زمانی به یاری ولایتمداران خواهد آمد و نه خامنهای و حسن نصرالله به زیارت بیتالمقدس نائل خواهند شد. عرفات با واقعیت آشتی کرد، اسرائیل را به رسمیت شناخت و سالهای پایانی عمرش را در فلسطین سر کرد و همانجا به خاک سپرده شد.
رئیس بخش چشم بیمارستان آمریکایی بیروت گفته بود در این چند ساعت آنقدر چشم از حدقه در آوردم که بیش از همه دوران طبابتم بود؛ تصویری هولناک که مسئول اولش سید علی خامنهای است.