خانه » مقاله » پیش‌شرط ریاض و قبول ضمنی واشینگتن / علیرضا نوری زاده

پیش‌شرط ریاض و قبول ضمنی واشینگتن / علیرضا نوری زاده

«سعودی‌ها پیش‌شرطی گذاشته‌اند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود»
علیرضا نوری‌زاده نویسنده و روزنامه‌‌نگار
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۳ مه ۲۰۲۴ ۸:۴۵

آنتونی بلینکن، وزیر خارجه ایالات متحده، در دیدار با شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، ریاض، ۲۹ آوریل ۲۰۲۴- Reuters

آیا توافق واشینگتن و ریاض بر یک پیمان است، یا آن‌گونه که در رسانه‌های عربی می‌گویند، قراردادی زمان‌دار برای ملتزم شدن آمریکا در صیانت از زمین و آسمان عربستان سعودی است؟ هر اسمی بر آن بگذاریم در این واقعیت تغییری ایجاد نمی‌شود که آمریکا این قرارداد را در ابعاد کوچک‌تری از قرارداد دفاعی ابدالدهر خود با اسرائیل، و پیمان عجیب‌وغریبش با قطر، بررسی می‌کند. قطر، امارتی که اگر طول و عرضش را بکشید در جیب شهریار خودمان جا می‌گیرد، با میزبانی بیش از ۲۴۰ جنگنده بمب‌افکن آمریکایی عملا کارت سفیدی در دست دارد که نصیب دیگر متحدان آمریکا نشده است. ایران عصر شاه فقید و در زمانی که دوست ایران و باورکننده نقش و جایگاه ایران در منطقه و آسیا و افریقا، یعنی ریچارد نیکسون، در کاخ سفید بود توانست حضور پررنگش را در خلیج‌فارس و اقیانوس هند چنان جا بیندازد که رویدادها را به نفع مصلحت ملی خود هدایت کند. چه آن روز که به بحرین مجال داد سرنوشتش را خودش مقرر کند، چه زمانی که سه جزیره تا ابد ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را به زیر پرچم ملی خود باز آورد، و چه آن‌گاه که به تقاضای سلطان قابوس به یاری‌اش شتافت تا لقمه چپ کمونیست‌های ظفار و اربابان عدنی آن‌ها نشود. معمولا کودکانی که می‌کوشند نقش بزرگ‌ترها را بازی کنند با بینی زخمی و گردن شکسته از بازی خارج شده‌اند، حالا یا به‌زور یا با حماقت‌های خود. روزگاری کویت دست به بازی‌هایی بزرگ‌تر از جایگاه خود زد. پس از اینکه صدام حسین آنجا را اشغال کرد تنها آرزو داشت دوباره بر پای خویش بایستد. دیگر نه میانجی رفع اختلاف‌های روسیه و چین شد و نه وسیله آشتی سوریه و غرب؛ به خود پرداخت و امروز از ثبات و اعتبار بسیار برخوردار است. اما قطر پا را در گالشی کرده است که سه چهار نمره از پایش بزرگ‌تر است. بامدادان، سر بر حریم آقای آمریکایی‌اش دارد، ظهر نماز وحشت به‌سوی قبله تهرانی‌اش می‌خواند، عصر با هنیه و زهار و موسی ابومرزوق عصرانه می‌خورد، غروب احوال ابومازن را می‌پرسد و سری به‌سوی برادر بزرگ در ریاض خم می‌کند و شامگاه با ساقی اسرائیلی نرد محبت می‌بازد، و همه اینها برای این است که قد بکشد و اندازه برادر بزرگ‌ترش سعودی شود. گویی نمی‌داند که «سرو و آلوچه ز یک خاک برون می‌آیند/ سرو بر عرش نظر دارد و آلو بر فرش». اگر رژیم ولایت فقیه ره به رقابت با سعودی زد و تا نقطه یک درگیری پیش رفت با آنکه حداقل عرض و طولی وسیع داشت و پول و نوکر و موشک بسیار، اما درنهایت دست توسل به‌سوی چین دراز کرد و با واسطه به ریاض گفت، «چون دایره ما ز پوست‌پوشان توایم/در دایره حلقه‌به‌گوشان توایم!»

بازی ۷ اکتبر در غزه خطایی استراتژیک بود که ولی فقیه، خلاف عهد و پیمانش، مرتکب آن شد و این کلاه بزرگ‌تر از دستارش سرانجام سرش را خواهد بلعید. همان‌طور که کفش گشاد قطر پایش را آسیب خواهد زد.

جمال عبدالناصر هزینه بلندپروازی‌های خود و اتحاد نامبارک با سوریه و لشکرکشی به یمن را با خفت جنگ ژوئن و صدام حسین پاسخ واقعی تجاوز به کویت را در گور پس داد. همان‌‌طور که معمر القذافی مجازات طرح کشتن ملک عبدالله، پادشاه فقید سعودی، و دخالت‌هایش در آفریقا و خاورمیانه را با گلوله‌ یک تپانچه طلا پرداخت کرد که امیر قبلی قطر به یک سروان لیبیایی هدیه داده بود.

دولت‌ها و شخصیت‌های بین‌المللی جایگاه و اعتبار خود را با تعارف و هدایا تحویل نمی‌گیرند، بلکه در پرتو عملکرد خود و نه در زمانی کوتاه اعتبار کسب می‌کنند. بعد از جنگ شش‌روزه عرب‌ها و اسرائیل ملک فیصل فقید به یاری مصر و سوریه و اردن رفت که سرزمینشان را از دست داده بودند. گفت آرزویش نماز در مسجدالاقصی در بیت‌المقدس است. با آنکه جان بر این آرزو گذاشت اما برادرانش خالد و فهد و عبدالله و سلمان، پی‌گیر تحقق آرزوی برادر بزرگ‌تر شدند، اما نه با تیر و تفنگ، بلکه با طرح صلحی که تحققش نیازمند رهبر شجاعی مانند اسحاق رابین بود که در واشینگتن و وای‌ریور دست دشمنش عرفات را فشرد و با گلوله‌های یک دست راستی افراطی یهودی به قتل رسید. طرح صلح میان فلسطینی‌ها و اسرائیل (درواقع عرب‌ها و اسرائیل ) نخستین‌بار در کنفرانس سران عرب در مغرب مطرح شد و فلسطینی‌های زیر پرچم عرفات تلویحا پذیرایش شدند، اما وابستگان عراق و سوریه و قذافی با آن مخالفت کردند. بار دوم نیز در کنفرانس سران عرب در ۲۰۰۲ در بیروت مطرح شد. عمرو موسی، دبیرکل وقت اتحادیه عرب، در کتابش با عنوان «سال‌های اتحادیه عرب» می‌نویسد: «جنگ به بن‌بست رسیده است. سادات و ملک حسین به صلح رسیده بودند. درواقع، ملت‌های عرب ما را مکلف کرده بودند راهی پیدا کنیم. حادثه ۱۱ سپتامبر به ما یادآور می‌شد با چهره آشفته‌ای که تروریست‌ها از عرب و مسلمان به دنیا ارائه داده‌اند ما باید ردای صلح بر تن می‌کردیم، زیرا حمله به ما با عنوان تروریست یا، حداقل مسئول تربیت آن‌ها، در پی حوادث ۱۱ سپتامبر، ما را در موقعیت دشواری قرار داده بود. این سعودی بود که با اعتبار و جایگاه و نفوذ خود در جهان عرب و اسلام می‌توانست مبشر صلح باشد. به راه انداختن یک جنگ دیپلماتیک که ما را از رویارویی دور کند بدون دادن امتیازات دردناک و متقابل ممکن نبود. تفکر ولیعهد سعودی در آن زمان تفکر درستی بود برخاسته از منطق (بده و بستان) و شاهزاده عبدالله (ملک عبدالله بعدی) تنها کسی بود که می‌توانست صلح را عملی کند. او اعتبار فوق‌العاده‌ای در افکار عمومی عرب، دولت‌های اسلامی و جامعه بین‌المللی داشت، بنابراین پیشنهاد یا ابتکار او گامی تاریخی بود که ارزش حمایت همه‌جانبه را داشت.»

برپایی دو کشور با خروج اسرائیل از سرزمین‌های اشغالی در ژوئن ۱۹۶۷، تشکیل دولت فلسطین با پایتختی بیت‌المقدس شرقی در مقابل به رسمیت شناخته شدن اسرائیل از سوی ۲۲ کشور عربی و ۵۴ کشور اسلامی ( در بیانیه ای که در مورد طرح صلح ولیعهد وقت سعودی در نشریات معتبر جهان ازجمله تایمز لندن و واشینگتن پست و … به چاپ رسید ، نام جمهوری اسلامی ایران نیز در کنار نام دیگر کشورهای اسلامی ذکر شده بود)، خلاصه طرح صلح ملک عبدالله بود. توافق‌های پیشین مانند «کمپ دیوید» و «وادی عربه» بین طرف‌های عربی و اسرائیل با میانجی‌گری بین‌المللی منجر به صلح عمدتا دوجانبه میان مصر و اسرائیل و اسرائیل و اردن شده بود. اسلو پای فلسطینی‌ها را به‌سرعت به دایره صلح کشاند اما رابین نماند تا به توافق‌ها بُعد عملی بدهد. در این مرحله رژیم ولایت فقیه مشغول بازی با فلسطینی‌ها شد، همان بازی که سال‌ها عبدالناصر و صدام حسین و حافظ الاسد دست در کار آن بودند؛ اختلاف‌اندازی میان فلسطینی‌ها و نبردهایی که طی بیش از ۴ دهه خسارت‌های مالی و انسانی زیادی برای فلسطینی‌ها به بار آورده است. در عین حال لبنان نیز به اسارت حزب‌اللهی درآمده است که شیر از سینه ولایت فقیه نوشیده و پول از خزانه ملتی ربوده است که از سال ۱۳۸۸ فریاد می‌زند «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران». هفتم اکتبر هم به اسرائیل و هم به کشورهای عرب نشان داد که تنها همان طرح ملک عبدالله می‌تواند با یک روند آرام و با مردانی از نوع رابین، مانند اسحاق هرتزوگ از حزب کارگر، ایهود اولمرت (ایهود اولمرت و خانم تسیپی لیونی از احزاب لیبرال میانه) و در سوی فلسطینی‌ها محمود عباس، نبیل ابو ردینه مسیحی، مروان برغوثی، زندانی سرفراز و مورد حمایت غرب، و حنان عشراوی می‌توانند زمینه‌ساز صلحی پایدار بر پایه طرح ملک عبدالله شوند.

علاوه بر این، این واقعیت که عربستان سعودی در هر یک از مراحلی که «ابتکار صلح عربی» را با اعتبار بی‌سابقه‌ای در سطح بین‌المللی و عربی ارائه کرد، از تایید بین‌المللی برخوردار شد، امروز نیز بهترین ضامن خروج خاورمیانه از میدان جنگ و ره کشیدن به مزرع سبز صلح همان طرح صلح عبدالله است، صلحی که با نیروی جوان در رهبری سعودی بخت توفیقش بسیار است. بدیهی است که بازگویی بندهای طرح صلح درک این حقیقت را که این طرح یگانه بخت صلح در شرایط فعلی است آسان‌تر می‌کند.

در پاییز ۲۰۰۲، بعد از ۲ انتفاضه خونین در ساحل غربی رود اردن و نوار غزه، جورج دبلیو بوش تلاش کرد در آتش رویارویی آتش‌بسی برقرار کند تا راه را برای نشست سران عرب در بیروت باز کند، اما تلاش‌های او ناکام ماند. دولت بوش امیدوار بود که توجه جهان عرب را از بحران خلع سلاح عراق، که بعدا به حمله به این کشور منتهی شد، منحرف کند.

بسیاری درمورد دستور اجلاس تردید داشتند. رابرت فیسک، نویسنده و کارشناس انگلیسی خاورمیانه، درباره غیبت حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر، و ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن، گفت: غیاب آن‌ها بوی شکست را از راه دور به مشام می‌رساند. با این حال، توماس فریدمن این بار از آمریکا در نشستی لبریز از صراحت در فوریه ۲۰۰۲ با ملک عبدالله ملاقات کرد، سپس در یک مقاله‌ خلاصه‌ای از مصاحبه‌اش در ریاض را منتشر کرد و از طرح صلح شاهزاده عبدالله پرده برداشت. در این طرح ولیعهد سعودی به اسرائیل پیشنهاد داد در ازای عقب‌نشینی از سرزمین‌های اشغالی فلسطین در سال ۱۹۶۷ و تاسیس کشور فلسطین با پایتختی بیت‌المقدس شرقی صلح کامل بین عرب‌ها و اسرائیل برقرار شود. با توجه به ملاحظات سوریه و عراق درمورد عادی‌سازی، فرمول اصلاح شد و چندی بعد عنوان «ابتکار ملک عبدالله» را گرفت و از اصطلاح عادی‌سازی پرهیز شد.

این ابتکار در حالی صورت گرفت که عربستان سعودی با یک کمپین رسانه‌ای غربی مواجه شد که این کشور را به مسئولیت حوادث ۱۱ سپتامبر متهم می‌کرد و این کارزار تا زمانی که آمریکایی‌ها و جهان با حمله به عراق و پیامدهای فاجعه‌بار آن در منطقه سرگرم شدند، فروکش نکرد.

در طرح یا ابتکار صلح سعودی آمده بود:

– اتحادیه عرب از اسرائیل می‌خواهد که در سیاست‌هایش تجدیدنظر کند و به سوی صلح مایل شود و صلح را به‌منزله گزینه‌ای راهبردی بپذیرد.

همچنین باید موارد زیر را پذیرا شود:

– عقب‌نشینی کامل از اراضی اشغالی عربی، ازجمله جولان سوریه تا خط ۵ ژوئن ۱۹۶۷، و مناطق تحت اشغال در جنوب لبنان (روستای شبعا و تپه‌های اطرافش).

– دست‌یابی به یک راه حل عادلانه درمورد مشکل پناهندگان فلسطینی که براساس قطعنامه شماره ۱۹۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیشاپیش مورد توافق سازمان ملل قرار گرفته است.

– پذیرش تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در اراضی اشغالی فلسطین (که در چهارم ژوئن در کرانه باختری و نوار غزه به تصرف اسرائیل درآمد) و به رسمیت شناختن بیت‌المقدس شرقی پایتخت فلسطین آزاد. در مقابل کشورهای عضو اتحادیه عرب ملتزم خواهند بود، با توجه به پایان یافتن مناقشه اعراب و اسرائیل و انعقاد توافقنامه صلح میان آن‌ها و در عین حال تامین امنیت برای همه کشورهای منطقه، روابط کامل دیپلماتیک میان طرفین قرارداد صلح برقرار شود.

– تضمین رد همه اشکال اسکان مجدد فلسطینیان در خارج فلسطین که با وضعیت ویژه در کشورهای عربی میزبان مغایرت داشته باشد.

– اتحادیه عرب از دولت اسرائیل و همه اسرائیلی‌ها می‌خواهد که این ابتکار را بپذیرند تا از فرصت‌های صلح و حق خون ما محافظت کنند و کشورهای عربی و اسرائیل را قادر به زندگی در صلح در کنار یکدیگر کنند و برای نسل‌های آینده شرایط مناسبی فراهم آورند؛ آینده‌ای امن، با ثبات و با رفاه برای ملت‌های عرب و اسرائیل.

– کنفرانس سران عرب از جامعه بین المللی با همه کشورها و سازمان‌هایش می‌خواهد که از این ابتکار حمایت کنند.

– کنفرانس از ریاست خود درخواست می‌کند که کمیته ویژه‌ای از تعدادی از کشورهای عضو ذی‌ربط و دبیرکل تشکیل دهد تا درمورد این طرح تماس‌های لازم را برقرار کند و برای تایید حمایت آن در همه سطوح، به‌ویژه سازمان ملل متحد و شورای امنیت، ایالات متحده، فدراسیون روسیه، کشورهای اسلامی و اتحادیه اروپا، تلاش کند.

اما تنها ۱۰ نفر از ۲۲ رهبری که دعوت‌نامه‌ اجلاس بیروت را دریافت کردند در بررسی طرح صلح در کنفرانس سران در بیروت شرکت کردند. یاسر عرفات، رییس تشکیلات خودگردان فلسطین، حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر و عبدالله دوم بن الحسین، پادشاه اردن، در این مراسم شرکت نکردند. دولت آریل شارون به یاسر عرفات گفته بود که با وجود فشارهای آمریکا و اروپا، اگر در این اجلاس شرکت کند به او اجازه بازگشت نمی‌دهند.

بنابراین نرفتن عرفات به‌دلیل مخالفت او با طرح نبود. او بعدها به ریاض رفت و مقرری‌اش را گرفت و دست پادشاه سعودی و بندهای طرحش را بوسید. این مناخیم بگین بود که همراه با ژنرال اریل شارون و شاگرد دست‌‌آموزش بنیامین نتانیاهو، اعتقادی به صلح نداشت و بارها از او نقل می‌کرده‌اند که «صلح برای چه، فعلا که سواریم تا ربع قرن آینده، بعدش هم بچه‌های ما تصمیم خواهند گرفت.»

حالا اما سعودی‌ها پیش‌شرطی گذاشته‌اند: تشکیل دولت فلسطین، توافقنامه امنیتی با آمریکا، آنگاه چراغ صلح را در ظلمت جنگ روشن کردن. اگر رهبران اسرائیل شجاعت ملک عبدالله و برادرش سلمان و فرزندش محمد را داشته باشند، تحقق صلح دور از دسترس نخواهد بود.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*