ما بر مزار کوروش به استقبال عید رفتیم، روزه داران شیعه افغان پیش پای تندیسهای بودا به عید خوشامد گفتند
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ برابر با ۱۱ آوریل ۲۰۲۴ ۹:۰۰
یک نوجوان مصری که در ماه رمضان به ایران آمده بود، بدین گمان که همه روزهاند و مثل ریاض و قاهره و کویت و… افطار که میشود، هزاران صائم بر سفره و میز اهل سخا و کرامت افطار میکنند و نیمهشب با بانگ دعای سحر، سحری میخورند، فیلمی گرفته بود از روزهخواران پیر و جوان. قابلتامل بود و او همه سوال… مگر اینجا به ادعای رژیم امالقرا و رهبرش زعیم امت نیست؟! فیلم را از تلویزیون مصر پخش کردند و از من پرسیدند که قصه چیست؟
گفتم: ما پادشاهی داشتیم که خمینی و دارودسته او طاغوتش میخواندند اما سراپا اعتقاد بود، چنانکه بانویش و فرزندانش و دل در گرو مهر شاه خراسان داشت، چنانکه پدرش. در ماه رمضان، رنگ وطن رنگ عشق بود و مهربانی و دستگیری از صاحبان سفره خالی. گاه افطار ایرج گرگین بود و مولانا دکتر محسن بهبهانی و صحیفه سجادیه و ربنای ذبیحی.
سحرگاهان آوای الهی ذبیحی و «امن یجیب» او قلبهای ما را جلا میداد و شبهای جمعه راشد بود و آوای پرطنین خراسانیاش اما خمینی رمضان را مصادره کرد و سیدعلی محرم را هم با فاطمیه رویش گذاشت. جوان مصری حق داشت شگفتزده شود. خمینی و خامنهای نه برای مذهب آبرویی گذاشتند نه برای رمضان اعتباری. چنانچه محرم نیز نمایشنامهای نفرتآور شد، در گِل و قمه و صحنههای فریب و ریا.
رژیم طی ۴۵ سال حتی نتوانست یک ذبیحی و بهبهانی و راشد و حتی فلسفی ارائه کند. دست توسل به سوی زندهیاد استاد شجریان دراز کرد تا «ربنا» را با صدایش پخش کند. استاد با خونخوارگان رمضانی هم پیاله نبود و نمیشد. پس از آن بازار نوحهخوانهای فاسد را رونق دادند اما دریغ از یک ذبیحی و بهاری و محمودی.
در همسایگی ما، اما رمضان رونقش را حفظ کرد. میزهای بزرگ سحری و افطاری در خیابانها چیده شد و مردمان علاوه بر عبادت، به شادیهای رمضانی پرداختند. دهها سریال رمضانی با موسیقی و جذابیت رمضان را به روزهایی خوش و شیرین تبدیل کرد. امسال با هوای معتدل منطقه، بعد از افطار علاوه بر تماشای سریالها و کنسرتها، گردشهای فامیلی، سرزدن به مراکز خرید و بازار و رستورانها و سپس روزهای عید و شادیهای عید، حقا که ماه مبارک را به ماه خوش عبادت و تفریح بدل کرده بود.
اما رژیم ولایت فقیه در وحشت به خاک افتادن سرداران فتنه و آشوب و دلاوران قدسیاش در لبنان و سوریه و عراق و یمن و البته مقر خاتمالانبیای ۲ و۱، با احیا و ناله و شیون و توی سر زدن لبخند را از لبان مردم قیچی کرد. سریالش هم ناله بود و اشک و بازیها و مسابقات صداوسیمایش لوس بود و خنک. سردار جبلی رشوه میلیاردی به ستارهها میداد که مزهپراکنی کنند و شیخ سیمایش، پناهیان، پیامبری را که ۱۴۰۰ گفته بودند رحمت دو دنیا است، «عبوس و گوشت تلخ» میخواند و علی را در قهر ابدی با همه عالم میپنداشت، به گونهای که حتی حوزه خوابرفته بیحال را هم به صدا درآورد.
چند سال پیش رمضان را در جده و کویت و بحرین گذراندم. بحرینی که رژیم از روز نخست درصدد بلعیدنش بود. یک پادشاهی کوچک اما شاد و مغرور. با پلی که عبور از آن دقایقی بیشتر را نمیطلبد، جهان ناگهان رنگ و معنایی دیگر گرفت. چقدر کوچهها و خیابانها آشنا بودند. انگار به شیراز و بوشهر و بندرعباس رفته بودم. بعد از استقلال نیز زندهیاد داریوش همایون با حمایت زندهیاد دکتر محمود جعفریان دیداری از بحرین را ترتیب داد. همه رفتیم و در مدرسه ایرانیان سرود «ای ایران» خواندیم. امیر پر از لطف بود و مهر و احترام.
تا پیش از حضور حضرت در ژانویه ۱۹۷۹ در تهران، ایرانیتبارهای مقیم بحرین و شیعیان این کشور بیش از دیگر شهروندان احترام و اعتبار یافته بودند. امیر وقت بحرین به نوعی خود را وامدار دولت ایران میدانست که پیشنهاد رفراندوم را پذیرفته بود و وقتی سازمان ملل اعلام کرد اکثریت مردم بحرین خواستار استقلال این شیخنشیناند، ایران اولین دولتی بود که بحرین مستقل را به رسمیت شناخت و امیرش را برای دیداری رسمی به تهران دعوت کرد.
با ظهور «حضرت آقا» اما فضای بدبینی و نگرانی از اهداف و مقاصد هیئت حاکمه جدید ایران روزبهروز گستردهتر شد. در همان هفتههای نخست انقلاب، سیدصادق روحانی از ضرورت باز پس گرفتن بحرین سخن گفت و از سوی دیگر سیدهادی مدرسی، برادر سیدمحمدتقی مدرسی، رهبر حزب عمل اسلامی عراق با تشکیل جبهه آزادیبخش اسلامی بحرین مشغول مغزشویی جوانان شیعهای شد که تصویر مار بر دیوار انقلاب ولی فقیه ایرانی را باور کرده بودند.
چندین عملیات خرابکاری که عاملانشان دستپروردگان برادر پاسدار احمد وحیدی، از اطلاعات سپاه (بعدا سپاه قدس) و امروز وزارت کشور، بودند و کشف چندین توطئه آشوب و ترور در کنار تظاهراتی که در تهران برنامهریزی میشد، چنان ضربهای به ایرانیتبارها و شیعیان در بحرین وارد کرد که طی چند سال اخیر همه تلاش آنها معطوف به این بوده است که ثابت کنند اعتقاد و ایمان آنها پیش از آنکه از ولایت سید روحالله و سیدعلی شعله گرفته باشد، جانمایه در وطنشان دارد.
بحرین که پیش از دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس به آبادی و آبادانی رسید و امروز یک مرکز معتبر اقتصادی و بانکداری در منطقه و جهان است، هیچ تکیهای بر درآمد بسیار ناچیزش از نفت ندارد، بلکه درآمد عمدهاش از طریق خدمات بانکی و اداری، توریسم، صنایع پتروشیمی و صنایع مونتاژ به دست میآید. سالانه بیش از دو میلیون سعودی و شهروندان دیگر کشورهای شورای همکاریهای خلیج فارس از بحرین دیدن میکنند.
پادشاه ملک حمد که امارت بحرین را به مملکت پادشاهی مشروطه بحرین تبدیل کرد، برخلاف عمویش که موردغضب بحرینیها بود، دست در دست پسرش، ولیعهد محبوب، با برنامه آشتی ملی، شیعیان را از وسوسههای شیطانی صادره از قم و کربلا و صور و صیدا مصون داشت. به طوری که حتی اسلامیهای سلفی سنی و شیعیان جام برگرفته از چشمه ولایت فقیه هم نمیتوانند به برنامههای اصلاحی او ایراد بگیرند.
از دهران تا کراچی و از بامیان تا باماکو، شیعه ولایتی در رمضان اخیر بیرنگ و رونقتر از همیشه بود. شیعیان مرتضی علی در بامیان سفره عید را پنهان از چشم طالبان، پیش پای تمثالهای بلند و نیمهویران بودا پهن کردند.
در بحرین و کویت و برادر بزرگشان سرزمین سعودی، مردم دهها سازمان مردمنهاد (انجیاو) یعنی سازمانهای سیاسی و فرهنگی و حقوق بشر و… غیر دولتی دارند و روشنفکرانی که نه دل در گرو مارکس دارند و نه سر در اطاعت ولی فقیه و اهل بیتش در منطقه.
رمضان امسال در خانه پدری با تقارنش با نوروز و سیزده بدر، با شکوه بیشتری به ستایش آیین نوروزی پرداختند و به مزار کوروش و زیارت حضرت فردوسی و مزار حافظ رفتند و در دماوند فریدون را آواز دادند که کاوه در راه است.
در قاهره و ریاض و بغداد و بحرین و کویت و … در دوشنبه و تاشکند، در باکو و اربیل نوروز بر بام عشق پرواز کرد اما در تهران، شهردار ولایی پارک امینالدوله را بعد از قیطریه تصرف میکرد و ویلای دیگری برای دخترش در ژنو سفارش میداد، در حالی که هزاران ایرانی در چهار سوی جهان، زنجیره یاسهای امینالدوله را صبح عید بر دیوارههای خانه تبعیدی میگستردند.