ملت ایران در ۱۱ اسفند از خامنهای سلب رهبری کرد
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
از این پس در تاریخ ما، به جز سوم اسفند، آغاز حضور رضا شاه، و ۲۹ اسفند که نفت ملی شد (در کنار روزهای زن، درختکاری، استقلال کانون وکلا، و…) بر پیشانی یازدهمین روز این ماه نیز خطی تاریخی نشسته است؛ روز سلب کامل مشروعیت از سیدعلی خامنهای.
از حوزههای خالی رایگیری در سرتاسر خانه پدری بسیار دیدم و شنیدم و منتشر کردم اما دو ویدیو این روز را جاودانه کرد. در اولی ذوبشدگان در ولایت، در حوزهای خالی در پایتخت، با جارو و لنگهکفش دنبال موشی بودند که زیر منبر پنهان شده بود. نبرد شیرمردان نایب امام زمان با موش کوچک وحشتزده دقایقی ادامه داشت. ویدیو دوم در حوزه چابهار بود که ناظران صندوقهای خالی را برمیگرداندند، همه خالی از رای که از زوال حکومت خبر میدادند.
در هیچیک از انتخابات بیش از سه دهه اخیر، ولیفقیه و کارگزارانش این مقدار در ضرورت رایدادن سخن نگفته و دین و مذهب و حضرت عباس و صاحب زمان را وسیله جذب و جلب مردم نکرده بودند. خامنهای در جنبش زن زندگی آزادی با ۵۰۰ کشته، اعدامیهای جوان، دختران زیبای بیچشم و هزاران زندانی، گمان برد پیروز شده است اما هم به سامان رساندن حجابش با زنان شجاع سرزمینمان با سر به دیوار خورد و هم در حکایت مهندسیشده انتخابات روز ۱۱ اسفند ۹۰ درصد از رایدهندگان (چیزی نزدیک به ۷۳ درصد) نهتنها ضربه فنیاش کردند که با سلب اعتبار از او رویای به تخت نشاندن سید مجتبی را به کابوس بدل کردند.
ملت ایران در ۱۱ اسفند از خامنهای سلب رهبری کرد. برای اولین بار اپوزیسیون خارج کشور، همصدا با داخل، بدون پروندهسازی انتخابات را تحریم کردند. این دستاورد بزرگ پیامدهایی خواهد داشت، پیامدی که، حتی پیش از مرگ سیدعلی، بازی به نفع ملت بزرگمان پایان خواهد گرفت.
در طول دوران ریاستجمهوری خاتمی، آقا روزبهروز بیشتر به اطلاعاتیها وابسته شد. تیمی که آنها درست کرده بودند از هر نظر کامل بود. آنها آدم عملیاتی داشتند مثل رمضانی، الیاس محمودی، احمد وحید، پورفلاح و ذوالقدر و… آدم رسانهای داشتند مثل حسین شریعتمداری، حسین صفار هرندی، یوسفپور، حاج غفور و حاج عزت، آدم باسابقه داشتند با عبا و عمامه مثل فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی و احمد وحیدی اولین فرمانده سپاه قدس و وزیر کشور فعلی. راهبردشناس هم داشتند از تیره حسن عباسی و حسین اللهکرم و الیاس نادران و مهدی چمران، دیپلمات و سیاستمدار هم داشتند مانند علیاکبر ولایتی و محمدحسن اختری. اصغر حجازی هم آقای کل بود و مغز و قلب آقا را در اختیار داشت و هنوز هم دارد. اینها به اضافه یک جمع سی نفره از بچههای مرکز استراتژیک سپاه و دانشکده امام باقر و اطلاعات سپاه و ستاد کل، ازجمله سرتیپ دکتر موسوی، از همان سالهای نخست حکومت خاتمی بهدلیل وحشت و نگرانی که بر آقا مستولی شده بود بنا را بر این گذاشتند که کار خلافت را پیش از آنکه جناب عزرائیل سر برسد فیصله دهند. برای این کار همانطور که هاشمی رفسنجانی و خامنهای و ریشهری از یکی دو سال پیش از درگذشت خمینی قاپ احمدآقا را دزدیدند و او را با خود همراه کردند اینها نیز از میان فرزندان آقا مجتبی را که خیلی احساس ولیعهدی میکرد انتخاب کردند. میثم انتخاب اول آنها بود ولی این آقازاده بعد از حضور پای منبر درس آقا رضی شیرازی عابد و گوشه گیر و اهل درس و فحص شد.
از فردای ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ نه ولیفقیه همان سید علی قهار و جبار بیترس است، نه مجتبی آن أقازاده امیدوار.
چه قدر خوب بود اگر حرفهای درگوشی نیروهای سپاه روز شنبه بعد از انتخابات به گوشمان میرسید. حالا آنها نیز وحشتزدهاند. در هر جنبش یا انقلاب سه عامل اصلی پیرو زی را رقم میزنند. نخست بریدن مردم از رژیم است. این بیزاری و بریدن در جنبش سبز، سپس در جنبش باشکوه انسانی زن زندگی آزادی، و امروز در نه بزرگ به اصل و فرع نظام تجلی یافته است. عامل دوم وجود یک رهبری منسجم با حضوری چشمگیر در داخل و خارج کشور، و عامل سوم، تضاد مصالح رژیم با مصالح ابرقدرتها و نیروهای مؤثر خارجی است. به عبارت دیگر، آقای جیمی کارتر و ژیسکار دستن و کالاهان و اشمیت درگوادلوپی دیگر ننشینند و برای ملت ما تصمیم نگیرند، بلکه برعکس از جنبش ملت ما حداقل در ابعاد معنویاش حمایت کنند.
مردم ازرژیم نه یک بار که چندین بار اعلام برائت کردهاند، براین بیزاری و نفرت مردم را هم بیفزایید. حمایت نکردن خارجی نیز تحصیل حاصل است. جنبش زن زندگی آزادی دنیا را به سر فرو آوردن دربرابر ملت بزرگ ما واداشت و حالا در اسفند ۱۴۰۲ آمریکا نیز عدم مشروعیت رژیم را اعلام میکند. تکلیف رژیم با اروپا و خاورمیانه نیز روشن است. تظاهرات نیم ملیونی برلین و تورنتو و لندن و واشینگتن را به یاد دارید؟ در لس آنجلس صدها هزار نفر حضورداشتند. شاهزاده رضا پهلوی هم آمد و چه شوری بود و چه امیدی که متبلور شده بود. همه بودند، افراد مشهور، ورزشکاران، فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، روزنامهنگاران و شاعران و …
اینک حکایت ازنو تکرار میشود. آیا تکرار میکنیم دیروز و امروز و هنوز را، یا میتوانیم ضربه نهایی را وارد کنیم؟