اشاره:
سُنّت دیرینه چنین است که مدّت ها پس از فوت شخص یا شخصیّتی به اشتباهات و عملکردهای نادرست وی پرداخته می شود.با اعتقاد به این سنّتِ پسندیده یادداشتِ زیر با تأخیری چند ماهه انتشار می یابد. ع.م
از دفترِ بیداری ها و بیقراری ها
حدیثِ نیک وُ بدِ ما نوشته خواهد شد
زمانه را قلم وُ دفتری وُ دیوانی است
مقالۀ آقای مسعود عزیزپور،پژوهشگر مسائل فرهنگی در سایت بی بی سی موجب نوشتن این یادداشت است. در جسجوگرِ «گوگل» متأسفانه نام و نشانی از این«پژوهشگر مسائل فرهنگی» نیست! ولی مقالۀ وی در بارۀ مرحوم محمد امینی شامل ادعاهای بی پایه و اغراق آمیزی است که در زیر به مواردی از آنها اشاره می کنم:
نویسندۀ مقاله، مرحوم امینی را «پژوهشگری بیباک در نقدِ تیرگیهای گذشته» دانسته است،در حالیکه کارنامۀ سیاسی آقای امینی این«بی باکی در نقد تیرگی های گذشته» را انکار می کند.برای نمونه:مرحوم محمّد امینی -به عنوان یکی از رهبران برجستۀ سازمان کمونیستی احیا-هیچگاه به نقش خود در هجوم چماقداران آن سازمان به محمدرضا شاه به هنگام ورود به کاخ سفید نپرداخته است.به روایت دکتر امیر اصلان افشار که خود همراه شاه و شاهد و ناظرِ ماجرا بود:این هجوم خونین در مطبوعات و رسانه های آمریکا بازتاب فراوانی داشت و نقطۀ عطفی در تحوّلات منجر به قدرت گیری خمینی و انقلاب اسلامی بود و سیاست های دولت کارتر علیه شاه را نشان می داد.سنای آمریکا در نوامبر ۱۹۷۷ ضمن اعتراض به نحوۀ انجامِ این تظاهراتِ خشونت بار، دولت کارتر را متهم کرد که عَمداً و آگاهانه از تظاهراتِ خشونت بارِ مخالفان جلوگیری نکرد تا شاه را در افکارِ عمومی ضعیف و متزلزل جلوه دهد.
دکتر فریدون مجلسی -نویسندۀ سرشناس و دیپلمات برجسته در سفارت ایران در آمریکا -نیز یاد آور می شود:
-«در سال ۱۳۵۰ در سفارت ایران در واشنگتن کنسول بودم. امور کنسولی را (که خدماتش غیر سیاسی و مربوط به امور شخصی ایرانیان است) به طبقۀ زیرین با درِ جداگانه از ورودی سفارت منتقل کرده بودند و بر خلاف امروز دستیابی،بدون کنترل و کاملاً آزاد بود.روزی جوانی مست وارد دفترم شد. نگاهی مغرورانه انداخت و با اشاره به عکس شاه که به دیوار نصب بود با دشنام گفت: «عکسِ این….را پایین بیاورید!»… و سپس شعارها و دشنام های دیگری داد و با همان غرورِ قهرمانانه رفت که شاید برای رفقایش تعریف کند و از آن شجاعت به خودش ببالد!. لابد در خانه تعریف کرده بود زیرا فردای آن روز مرحوم نصرت الله امینی،برای استمالت به دیدارم آمد. شاید فکر می کرد من گزارشی از ماوقع بدهم و موجب درد سرِ جوانِ مست شود! به او گفتم:من مطمئناً اهمیّتی به این ماجرا نمی دهم امّا فراموش هم نخواهم کرد…».
دکتر احمد شایگان(پسرِ دکتر علی شایگان و مسئول سازمان های جبهۀ ملّی در آمریکا)در بارۀ فعّالیّت های مرحوم امینی در آن دوران می گوید:
-«این، جریانی بود که به رهبری فردی بهنام محمد امینی-پسر همان[نصرت الله] امینی ، شهردار دکتر مصدّق -هدایت می شد. اینها در قسمتهای مرکزی آمریکا که اعضای کنفدراسیون کمتر بودند، رشد کردند و البته هیچگاه نتوانستند در هیأت دبیران کنفدراسیون حضور داشته باشند یا نقشی تعیینکننده داشته باشند.این افراد متأسفانه این سیاست غلط را داشتند که درگیری های فیزیکی ایجاد می کردند».
آقای امینی در ردِّ این شواهد مدّعی شد: در زمان حادثۀ خونین محوطۀ کاخ سفید به اتّفاق همسرش در بلژیک بوده و نقشی در آن ماجرا نداشته که «اسنادِ آن موجود است».
با وجود تقاضای من و برخی دوستان،متأسفانه آقای امینی سندی از آن «اسنادِ موجود» ارائه نکرد!
نویسندۀ مقالۀ بی بی سی مدّعی است:
-«در آستانۀ انقلاب بهمن ۱۳۵۷ [محمد امینی] با همان شور جوانی و جوشش انقلابی به میهن برگشت و یک چند با فعالیتهای تبلیغاتی برای پیشبرد ایده های چپروانه تلاش کرد؛ امّا، چنانکه خود به روشنی بیان کرده است«با رشد جنبش روحانیّتِ مبارز به رهبری آیتالله خمینی او به درستیِ راهِ شاپور بختیار پی برد و پایداری دلیرانۀ او در برابر ارتجاع دینی را بهترین راه برای جلوگیری از اعتلای روحانیت سُنّت گرایِ بیاعتنا به دموکراسی و حقوق بشر تشخیص داد».
با توجه به محدودۀ زمانیِ فعالیتهای محمّد امینی پس از بازگشت به ایران «برای پیشبرد ایدههای چپروانه»(در سال ۱۳۵۷) و استقرار دولت دکتر شاهپور بختیار (۱۵ دی تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) هیچ سندی مبنی بر دفاع آقای امینی از«پایداری دلیرانۀ شاهپور بختیار در برابر ارتجاع دینی» وجود ندارد بلکه-آنچنانکه نویسندۀ مقاله نیز نوشته-این موضوع را «محمد امینی خود بیان کرده است».بنابراین،بنظر می رسد که مرحوم امینی با طرح اینگونه ادعاهای واهی در اواخر عُمر کوشیده بود تا«کارنامۀ موجّه»ای برای خود دست و پا کند!،خزیدن به زیرِ سایۀ نام و شخصیّت دکتر محمد مصدّق نیز شاید به همین خاطر بود.
نویسندۀ مقاله برای «خالی نبودن عریضه» جملاتی از قصّه نویس ارجمند،خانم مهشید امیر شاهی را نقل کرده بی آنکه یادآور شود که آن جملات – قبلاً – مورد نقدهای جانانه قرار گرفته است.امیرشاهی در بارۀ کتاب «سوداگری با تاریخ» نوشته بود:« آقای امینی پژوهشگری ست صاحب نظر، در کار دقت و وسواس دارد، بر موضوع مورد تحقیق چیره است،با تامل و انصاف مسائل را بررسی می کند. لحن نوشتۀ او یک لحظه از نزاکت و ادب دور نمیشود»…این «اظهار نظر» نشان می دهد که قصّه نویس ما – اساساً – کتاب آقای امینی را نخوانده زیرا منتقد دیگری همین کتابِ «سوداگری با تاریخ» را «دائره المعارف جعل و توهین و افترا» نامیده است :«به جرأت می توان گفت که در ۲۰-۳۰ سال اخیر،هیچ منتقدی را نمی توان یافت که مانند آقای امینی، اینهمه، توهین و تحقیر و دشنام و اتهام نصیب یک کتاب و نویسندۀ آن کرده باشد».
از این گذشته،هر ابجد خوانِ کلاس تاریخ با مراجعه به کتابم زبان همدلانه، متین و نگاه مادرانه به تاریخ را خواهد دید که براساس آن،هم رضا شاه، هم قوام السلطنه،هم مصدّق و هم محمدرضاشاه در بلندپروازی های مغرورانۀ خود،ایران را سربلند و آزاد و آباد می خواستند اگرچه-هر یک-چونان عقابی بلندپرواز-در فضای تنگ محدودیت های تاریخی،پَرسوختند و پَرپَر زدند…
یکی از ویژگی های مرحوم محمد امینی(چه در سازمان کمونیستی احیا و چه بعد از آن) بی اعتبار کردنِ حریف به هر شکل ممکن بود و در این راه چنان افراط کرد که ضمن سرکوب فیزیکیِ مخالفانش، نظراتی را به من نسبت داد که در کتابم وجود نداشت(مانند اعتقاد به «قیام ملّی»در بارۀ رویداد۲۸ مرداد ۳۲). نمونۀ دیگر،چشم بستنِ وی بر غلطنامۀ پیوستِ کتابِ «آسیب شناسی …» بود که باعث شد تا مرحوم امینی ضمن قلمفرسائی های بی پایه ،بر «وزن» و برگِ «سوداگری با تاریخ» بیفزاید!!
مقالۀ بی بی سی در پایان نتیجه می گیرد:«میتوان با اطمینان گفت که محمد امینی، به رغم عمر نه چندان بلند خود، از انجام وظیفهای سنگین سربلند بیرون آمد»…با آنچه که گفته ایم چنین نظری بسیار اغراق آمیز است. مرحوم محمد امینی «پژوهشگری بیباک» بود ولی نه در «نقدِ تیرگیهای گذشته» بلکه در پنهان کردنِ آنها. کارهای پژوهشی وی نیز فاقدِ اصالت، نوآوری و آلوده به تعصّب بود.این کتاب ها ( از«سوداگری با تاریخ» تا تجدید چاپ کتاب های شادروان احمد کسروی ) نوعی حاشیه نویسی و کتابسازی بشمار می روند و به قول مولانا : از محقّق تا مُقلّد فرق ها است.
***
بحث های تازه در بارۀ رضاشاه ،محمد رضاشاه ،دکتر مصدّق، ملّی شدنِ صنعت نفت و رویداد ۲۸ مرداد ۳۲ نشان می دهند که این بحث و بررسی ها وارد مرحلۀ تازهای شده و از اسارت ملاحظات سیاسی- ایدئولوژیک آزاد شده اند(۱). این ارزیابی های تازه به ما یادآور می شوند که «پژوهشگرانِ دگراندیش» نباید مرعوبِ جنجال های رسانه ای شوند. استقبال خوانندگان ارجمند از کتابِ کوچکِ «آسیب شناسی یک شکست» و انتشار چاپ پنجم آن (در حدود۸۰۰ صفحه) نشان دهندۀ پیروزیِ نظریِ نگارنده و طلیعۀ اعتلای آگاهی های ملّی است.
مقالۀ مرتبط:
دست نوشته ها نمی سوزند!
_________________________________
۱-نمونه ای از این ارزیابی های تازه را در نوشته های نویسندگان زیر می توان خواند:
هوشنگ نهاوندی ،مرتضی ثاقب فر ،احمد بنی جمالی،داریوش بایندُر،عباس میلانی،ری تکیه ، موسی غنینژاد، ،رضا تقی زاده، امیر طاهری، مرتضی مردیها، صادق زیبا کلام،سیروس مرادی،محمد قائد، حسن زحمتکش، مجید محمّدی، فریدون مجلسی،مسعود لقمان ،بهمن زبردست،شهرام اتفاق و…