پس از انقلاب مشروطه ۱۲۸۵ و پس از انقلاب ۱۳۵۷، برای بار سوم، جامعه ایران در مسیر انقلاب قرارگرفته است. انقلاب اول قانونگرایی را طرح ساخت، انقلاب دوم تسخیر قدرت را توسط آیت الله های شیعه اعلام نمود و روند انقلاب سوم گرایش زنانه و گرایش سکولاریسم سیاسی را بنمایش می گذارد. انقلاب سوم نتیجه فساد همه جانبه و فشار حکومتگران مستبد مذهبی است که مردم را بستوه درآورده است.
انقلاب چیست؟
بطور مسلم می توان از نظر جامعه شناسی سیاسی پرسش نمود که معنای انقلاب چیست؟ ادبیات مارکسیستی آنرا سرنگونی یک طبقه و درهم شکستن ماشین دولتی تعریف می کند. کارل مارکس، در مواجهه با نابرابری های فزاینده ناشی از سرمایه داری، اولین رویکردهای نظری را برای «انقلاب پرولتری» با هدف پایان دادن به نابرابری های اجتماعی ناشی از سرمایه داری در کشورهای صنعتی، توسعه داد. از نظر آنارشیسم انقلاب بمعنای تخریب دولت و نفی قدرت سیاسی است. آنارشیسم از این ایده دفاع می کند که عدم وجود ساختار قدرت، مترادف با بی سازمانی اجتماعی نیست. بلکه برعکس نظم اجتماعی مطلق، اجتماعیسازی ابزار تولید را تضمین می کند، هیچ گونه حق مالکیتی را تضمین نمی کند و «خود مدیریتی» و فدرالیسم یکپارچه و دموکراسی مستقیم را برقرار می نماید. در یک سخن، نظم منهای قدرت است.
الکسی توکویل در باره انقلاب می گوید: در کشور نشانههای کسالت است، احساس مبهم ترس وجود دارد. نمیدانم انقلاب را چه کسی اعلام میکند ولی میدانم که این احساس خطرناک را دولت به وجود آورده و آن را حفظ می کند. آنچه در طبقه حاکم می بینم مرا نگران می کند، اخلاق اجتماعی در آنجا انحطاط یافته است.
انقلاب سرنگونی یک رژیم سیاسی با زور است. زور گاه با فشار در تناسب قوای اجتماعی و جنبش های خیابانی و مدنی و اعتصابی است و گاه با بکارگیری خشونت و ضربه زدن به نیروهای نظامی و سیاسی است. و نیز گاه با ترکیب شکل ها و روش های گوناگون است، که در پی آن، قدرت سیاسی مسلط فرو می ریزد. این خشونت در بسیاری از موارد توسط حاکمان آغاز می شود و بمرور واکنش جامعه را نیز به این مسیر می کشاند. بهرحال انقلاب را می توان بهعنوان «تغییر ناگهانی و خشونتآمیز در ساختار سیاسی و اجتماعی یک دولت»، در نظر گرفت که گروه های اجتماعی علیه قدرت مداران تحمیل می کنند تا با مبارزه و شورش، قدرت را به دست گرفته و حفظ آن را تامین کنند.(آنسیکلوپدی لاروس جلد ۱۳ فرانسه، ۱۹۸۵)
در قرن بیستم، تفسیرهای گوناگون از تئوری مارکس، انقلاب های گوناگونی را علیه سرمایه موجب شد. پس از جنگ جهانی دوم، انقلابهای ملی ضد استعماری گسترش یافت. اغلب این انقلاب ها به نفی آزادی و نفی مالکیت و نفی پلورالیسم و حقوق شهروندی منجر شد. در سال ۱۹۸۹، سقوط دیوار برلین، در اروپای شرقی و سپس در اتحاد جماهیر شوروی، سرنگونی دیکتاتوری های کمونیستی را تسریع کرد. در همان زمان که شکست مدل های کمونیستی و شکست مدل های ناسیونالیستی و نظامی آشکار می شد، انقلاب اسلامی ایران در ۱۹۷۹ میلادی خود را بعنوان یک الگوی نو مطرح می کند. شکست کمونیسم و فروریزی توهم در انقلاب های جهان سوم و نارسایی های اجتماعی در دمکراسی ها، ایدئولوژی اسلامیسم را برای بخشی از جهان و بویژه برای کشورهای مسلمان و ذهنیت آرکائیک اسلامی جذاب نمود. این ایدئولوژی سیاسی شیعی با همت آیت الله ها تهیه شد، با ایدئولوگ های اسلامی مانند شریعتی و نصر و آل احمد و سروش جذاب شد، با شایگان و هانری کربن چهره فیلسوفانه بخود گرفت، با پیوند با باورهای دینی خرافی مردم و ذهن و ناخودآگاه آسیب دیده و مسخ شده آنها گره خورد و انقلاب ارتجاعی مذهبی ۱۳۵۷ خورشیدی بوقوع پیوست. در شرایط نبود اندیشه خردگرا و انتقادی، در جامعه ای هیجان زده و متوهم، با تعرض طبقه ای از فرومایگان و خمس و ذکات گیران مرتجع اسلامی، در سازش با بخشی از نظامیان، انقلاب اسلامی قدرت سلطنتی را نابود نمود. این انقلاب اسلامی طبقه ثروتمندان صنعتی و لایه های اجتماعی تکنوکراتها و مدیران و دانشگاهیان عصر پهلوی را زیر ضربه مهلک قرار داد و با تصرف قدرت، ساختار اجتماعی ویژه خود را ساخت، نظام ولایت فقیهی استبدادی را برقرار کرد و تمام جامعه را از همان ابتدا مورد آزار و ستم قرارداد.
چرا انقلاب سوم در جامعه؟
پس از تصرف قدرت، طبقه رانتخوار و انحصارگر و فناتیک، بر جامعه و ثروتها و سرنوشت مردم مسلط شد. این چیرگی و خودکامگی بمعنای پیروزی جعل تاریخ ایران، واپسگرایی اجتماعی، هجوم علیه دوستی با جهان، هجوم علیه زن، هجوم علیه خردگرایی فلسفی، هجوم علیه خلاقیت هنری و هجوم علیه انسانگرایی بود. انقلاب اسلامی برابر سقوط ارزش های مثبت اجتماعی بود، این انقلاب حربه ای برای فقیر کردن جامعه و چپاول ثروتهای ملی و تخریب محیط زیست بود. این انقلاب ابزاری سنگین علیه زنان بود. قرآن زن را در پست ترین ردیف قرار داد و جمهوری اسلامی احکام قرانی و اعتقاد شیعه را با ایدئولوژی حکومتی و سیاست سرکوب درآمیخت. در میان همه کشورهای جهان این رژیم بزرگترین ضربه را به جامعه زنان وارد ساخت. با انقلاب ۵۷، طبقه ثروتمندان وابسته و رانت خواران و سرداران و اهل بیت خامنه ای و آخوندهای مافیایی ثروت و قدرت را بین خود و بستگان تقسیم کردند. ولی در جمهوری اسلامی همه طبقه های اجتماعی، به غیر از طبقه انگلی و غیرمولد حاکم، بازنده بودند زیرا از امتیازهای اجتماعی و سیاسی بی بهره ماندند و از نظر اقتصادی یا محدود شدند و یا سقوط کردند. گروهبندی اجتماعی مانند کودکان و نوجوانان و جوانان و هنرمندان و روزنامه نگاران و ناشران و کنشگران محیط زیست و دیگران، آسیب های بزرگی را متحمل شدند. بکارگیری سرکوب و جاسوسی و کنترل و اعدام و شکنجه که با تلاوت قرآن و الله اکبر همراه گشته بود، به زن و کارگر و دانشجو و روشنفکر و جوان ضربه های مهلک وارد ساخت و توان جامعه را به فرسایش کشاند. در برابر حمله های اسلامگرایان، جامعه دست به مقاومت زد و جنبش ۸۸ و سپس جنبش های ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۰ و بالاخره انقلاب ۱۴۰۱ را آفرید.
با حکومت اسلامی جامعه همیشه ملتهب و نگران است، حس آدمها این است که هرلحظه یک حادثه بد اتفاق می افتد. مشکل نان و گوشت و پیاز، سرکوب دختران در خیابان، مشکل واکسن و هزینه پزشکی، شکنجه افراد و بی خبری از عزیران دستگیر شده، فرزندان کشته بدون گورشناخته شده، زجر دیدار تکراری و خسته کننده آخوندهای مرتجع در رسانه و خیابان، تحمل دروغ های بزرگ افراد حکومتی و اداری و نظامی، دیدن چهل چهار سال قیافه علی خامنه ای، مدرسه بی کیفیت و اسلام زده، سرکوب دانشگاه، فساد همه جانبه، زورگویی و بی ادبی مدیران، چپاول ثروت برای تروریست های خاورمیانه، سرمایه های بربادرفته در پروژه های اتمی، غلبه دین اسلام تمامیت خواه و مزاحم و سرکوبگر، رشوه خواری بیکران، آبروریزی با اربعین و امامزادهای دروغین، هزینه بالای مسکن، تخریب جنگل ها، کشتار سگ ها، تجاوز به کودکان، دستمزدهای حقیر کارگران، دریاچه ارومیه سوخته، فریبکاری و دزدی مداحان و آخوندها، سرکوبگران گشت ارشاد، اسیدپاشی بر روی دختران، جنایت کهریزک، آخوندها و اشتیاق بیمارگونه جنسی آنها، جلادی خمینی، رنج کولبران کرد، بیکاری کشاورزان زاینده رودی، زندگی دردناک حاشیه نشین ها، شکنجه های اوین و گوهردشت، توهین به فردوسی و رازی و هدایت، سانسور ادبیات، قتل های دولتی مهساها، همه و همه گوشه هایی از رنج همه ملت ایران است.
این همه ستمگری، زمینه اجتماعی و سیاسی و روانی خیزش ایرانیان است. بیش از چهار دهه از انباشت درد و رنج و تحقیر می گذرد و همه به خشمی بزرگ تبدیل گشته اند. اینجا، خشمی کور نیست. همه آگاهی های فزاینده در میان جامعه و همه روشنگری ها در تجربه روزانه و در شبکه های اجتماعی و رسانه های غیر دولتی و پخش نوشتارهای انتفادی در باره قرآن و اسلام و حکومت و استبداد، خشم ها را صیقل داده است. جنبش کنونی در پی پایان دادن به این درد و رنج و آسیب است. این جنبش همچنین یک قیام شکوهمند و در واقع یک انقلاب است که می خواهد یک گسست در نظام بوجود آورد. هدف طرد حکومت رنج و ستم است و برقراری یک قدرت سیاسی متکی بر دمکراسی است. هدف بیرون راندن اسلام از قدرت سیاسی و قانون و آموزش است. هدف شکست دادن قطعی ساختار سلطه گری استبدادی است. امروز انقلاب سوم به حرکت درآمده است زیرا فضای سیاسی و روانی تغییر کرده، شور و امید شکوفا شده، مردم حس می کنند که دارای قدرت هستند و می توانند منشا تغییر باشند. انقلاب یک روند است، گام به گام می آموزد، نیرو جمع می کند، در جبهه حاکمان تردید و تفرقه بوجود می آورد و خود را برای تسخیر قدرت آماده می کند. هدف برانداختن جمهوری اسلامی و استقرار قدرت دمکراسی است.
گرایش های برجسته این انقلاب کدامند؟
یکم، گرایش زنانه این انقلاب بسیار نیرومند است. صدا و روان مهسا منجر به حضور زنان در همه مراحل رشد این جنبش شده و باید تا قدرت سیاسی و مدیریت کشور ادامه یابد. مبارزه جمعی زن و مرد برای کرامت انسانی همسو است. هم اکنون زنان با شجاعت در ایجاد گسست سیاسی پیکار می کنند و اینها در قدرت فردا باید حاضرباشند، تا جامعه و زندگی را مطابق خواست و میل خود و برپایه همکاری و خرد جمعی هدایت کنند. حقوق کامل زنان با حقوق بشر گره خورده است و همان است. بدنبال قتل دولتی مهسا حضور دختران در جنبش بسیار پررنگ است. آتش زدن حجاب، چیدن موها، حضور زنان بدون حجاب در خیابان، یک پدیده ساده نیست. این اقدام ها تجلی خواست پایان دادن به احکام قرآنی و پایان ستمگری علیه زن و پایان مداخله اسلام در زندگی شهروند زن و برآمد آزادی زن از هرگونه قید سنتی و دینی است. همیشه روندها را در نظر داشته باشیم. گرایش زنانه نیز یک روند است که پیوسته آگاهی و شناخت می طلبد زیرا نیروهای مردسالار و دینی در پی نفوذ در جامعه و کسب قدرت هستند. زنان و مردان دشمن نیستند و در این انقلاب می بینیم که اصل همکاری و ارزش های حقوق بشری در بنیاد این جنش بزرگ اجتماعی است. در انقلاب کنونی همکاری نسل هشتادی و آرزوهای او موتور انقلاب است و حضور زن تفاوت اساسی با جنبش های پیشین است. این انقلاب در مدرنیته حرکت می کند.
دوم، انقلاب مذهبی دیروز به انقلاب سکولار امروز رسیده است. میان این دو انقلاب یک تجربه خونین و دردناک قرار دارد. در گذشته وابستگی دینی افراد در رفتار و شعاری های مبارزاتی آنها منعکس بود. شعارهایی مانند «الله اکبر» و «یاحسین میر حسین» در اجتماع و در هنگام مبارزه و راهپیمایی پررنگ بود. در تمام شعارهای جنبش اخیر هیچ شعار دینی وجود ندارد. اکنون بروشنی می بینیم که بین احکام و عواطف دینی با مبارزه سیاسی اجتماعی، هیچگونه نزدیکی امکان بروز پیدا نمی کند. این پدیده بیان یک تحول بزرگ در ذهن و فرهنگ انسان های ایرانی است. بقول کانت خودمختاری انسان نتیجه بیرون آمدن از صغارت و کوچکی و عدم بلوغ است. خودمختاری در تناقض با پیروی از دین و احکام آنست. شعارها، چکیده خواست ها و آرزوهای اعتراض کنندگان است. ایران ما به نقطه ای رسیده که شعار مذهبی در جنبش بزرگ دمکراسی خواهی دیگر مطرح نمی شود. ایرانیان به بلوغ بیشتری رسیده اند زیرا در مسیر شهروندی قرارگرفته اند. بخش بزرگی از جامعه به آزادی و مفهوم شهروندی رسیده است.
سوم، انقلاب اسلامی ۵۷ در ایران شکست جامعه ما بود. انقلاب اسلامی جنگی علیه تمدن و خردگرایی و دمکراسی در جهان بود. حال انقلاب سوم در ایران نه تنها چرخشی عظیم در جامعه ماست بلکه یک گردش بزرگ در تحولات جهانی است. آتش زدن حجاب اسلامی بیان سمبولیک یک شکست بزرگ برای اسلام و متحدین اسلام در جهان است. مدل اسلامی برای مدیریت جامعه و سیاست، با قهرمانی دختران و جوانان ایرانی به ورشکستگی عریان کشیده شد و از این پس لائیسیته بعنوان یک ارزش تابان برجسته می شود. آخوندها، نواندیشان دینی، اصلاح طلبان، نوحه خوانها، ملی مذهبی ها، مبلغان اسلام رحمانی، مکتب داران عرفان و درویشی، اسلاموفیل های سیاسی، همه و همه در درماندگی و بن بست قرار گرفتند. شمشیر و سپر اسلامگرایان درهم شکست ولی هنوز ماشین سرکوب در دستشان است. کالاهای بنجل و آلوده آنها بر ملا گشت ولی امامزاده ها برای آنها کار می کنند. تعرض ایدئولوژیک اسلامگرایان متزلزل شد و این شکست برای خردگرایان یک پیروزی است. امروز جهان به ایران نگاه می کند و می آموزد و در مبارزه با اسلامگرایی جسارت می یابد. ضربه به اسلام امید جهانی را تقویت نموده است. امروز با شکست بسیار احتمالی جمهوری اسلامی، جهان نیرو گرفته و شادمان است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
جلال ایجادی آخرین اثر خود را بنام «بحران بزرگ زیستبوم جهان و ایران» در ۴۸۰ برگ، انتشارات فروغ، منتشر نمود. از این نویسنده تا کنون کتاب «نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی»، ۳۱۰ صفحه، نشر مهری، کتاب «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران»، ۴۰۰ صفحه، انتشارات نشرمهری، کتاب «بررسی تاریخی، هرمنوتیک و جامعه شناسی قرآن»، ۳۸۰ صفحه، و کتاب «اندیشه ورزیها در باره جامعه شناسی، فلسفه، زیستبومگرایی، اقتصاد، فرهنگ، دین، سیاست»، ۷۲۰ صفحه، چاپ نشر مهری، منتشر شده است.