امروز خامنهای منفورترین شخصیت غیرعراقی در این کشور است
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
پنج شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ برابر با ۴ اوت ۲۰۲۲ ۷:۱۵
تقریبا ۲۰ متر مانده به مکتبهالاسد، چند دکان پارچهفروشی با طاقهطاقه چادرهای کرپدوشین، چند تسبیح و انگشترفروشی، یک قنادی، دکان حاج مهدی کبابی، دکان فستق شامی (پسته و بادام) و بستنی شامی یک گوشه از این بازارچه را تشکیل میدادند. در دورانی که رفتوآمد به سوریه برای ایرانیها ممکن بود، این قسمت شلوغترین بخش بازارچه بود. دریغا که ایرانیها، این زوار برجسته و سخاوتمند عتبات و شام و حجاز در روزگار شاه، در عهد ولایت فقیه به روزی افتادند که دمپایی پلاستیکی و پسته و حلقه ازدواج و … میفروختند تا چند لیره بیارزش سوریه به دست بیاورند.
در این میان، یک مغازه پارچهفروشی با چند صندلی لهستانی قدیمی پاتوق عراقیهای شیعه مخالف صدام بود. صاحب دکان از بچههای کاظمین و شاگردش یک شیعه متعصب از مریدان حسین الشامی بود که در بازارچه او را مالک صدا میزدند. با مشتریهای ایرانی کمی فارسی حرف میزد. در آن سالهایی که رژیم ولایت فقیه در عراق پیشگام بود، زمانی که مجلس اعلا- ساخته سپاه- وجود داشت و هادی العامری، فرمانده نظامی آن، درجه سرهنگی و بعد سرتیپی سپاه را داشت، الدعوه نیز در این دوران صاحب واحدهای ترور و خرابکاری زیردست سپاه پاسداران بود؛ البته چون در چند عملیات برای نیروهای صدام حسین خبرچینی کردند، از جبهه فراخوانده شدند و کارشان به شرکت در بازجویی و شکنجه اسرای عراقی در بازداشتگاههای تهران و گرگان منحصر شد. در همین پادگان گرگان بود که دهها اسیر عراقی هنگام بازدید نمایندگان صلیب سرخ جهانی از شرایط خود زبان به شکوه گشودند؛ بهویژه چند آسوری. اواخر کار دهها کشته و مجروح از میان اسرای عراقی به جا ماند که قاتلان بیشتر آنها از حزب الدعوه و از همان گاردهای بازجو بودند.
عالیجناب نوری کامل محمدحسن المالکی که امروز قادر است نصف دمشق را با یک حواله ساده خریداری کند و در عراق به او «قارون کاظمین» میگویند، مردی با بیش از ۱۰۰ میلیون دلار پسانداز، ثروتمندترین سیاستمدار شیعه در عراق، همان شاگرد پارچهفروشی زینبیه است.
مالکیها بعد از صدام
بعد از سرنگونی صدام حسین، رژیم جمهوری اسلامی در مرحله نخست، صدها تن از عوامل خود از جمله شماری از وابستگان سپاه بدر و قدس را به عراق اعزام کرد. در جریان سفر محمدباقر حکیم به عراق، بیش از شش هزار تن از سپاه بدر و اعضای مجلس اعلا به همراه شماری از کماندوهای حزب الدعوه که بیشترشان در کادرهای تروریستی آموزش دیده بودند، به عراق بازگشتند.
تعداد کثیری از این افراد با حضور رهبران الدعوه و مجلس اعلا در شورای حکومتی و وزارتخانهها به ارگانهای نظامی، امنیتی و اقتصادی جذب شدند. تیپ «الذئاب» (گرگها) در نیروهای امنیتی عراق که به دستور آمریکاییها منحل شد، تماما از وابستگان سپاه بدر تشکیل شده بود. افراد این تیپ صدها تن از سنیها و نیز روشنفکران و نویسندگان، وکلا و زنان آزادیخواه عراق را کشتند.
در طول این سالها، علاوه بر ورود عوامل رژیم به ارگانهای نظامی و امنیتی، سه ارگان وزارت اطلاعات، سپاه قدس و اطلاعات سپاه گاه بهصورت مشترک و زمانی بهطور جداگانه، در حداقل ۱۱ شهر عراق، اداره ستادهایی را عهدهدار بودند. سفرای رژیم نیز همگی از اطلاعاتیهای سرشناس سپاه قدس و دارای سابقه کار اطلاعاتی در لبنان و خلیج فارس بودند و هستند. عمدهترین مراکز فعالیتهای اطلاعاتی رژیم بصره، نجف، کربلا، کوفه، کاظمین، مدینهالصدر، العماره، الناصریه، الدیوانیه و شهرهای سلیمانیه و اربیل در شمال عراق در منطقه کردستاناند.
علاوه بر این مراکز، رهبر جمهوری اسلامی در نجف، با اعزام محمد مهدی آصفی، رهبر معنوی الدعوه، به این شهر بهعنوان نماینده اصلی، وکلایی همچون نورالدین اشکوری را مامور کرد تا با دلار سلطه او را بر این شهر برقرار کنند. بعد از آنها که به لقاء اللهشان رفتند، اباذری و حسینی و نجفی مامور شدند که این آخری به کرونا درگذشت.
در این میان، سیستانی که علاوه بر مخالفت با ولایت فقیه، کلا آبش با سیدعلی آقا به یک جوی نمیرفت، از چند سو محاصره شد. نخست آنکه سیدمحمدرضا، آقازاده او، چنان با عمار حکیم، پسر عبدالعزیز، رئیس مجلس اعلا، یک جان در دو قالب شدند که اوامر مطاع اصغر حجازی را که از طریق عمار میرسید، روی چشم میگذاشت. تکلیف شهرستانی، داماد سیستانی، که دستش زیر ساطور دادگاه ویژه قم است، نیز کاملا روشن است.
از سوی دیگر، اطلاعات سپاه تمام خانههای نیمهویران اطراف خانه سیستانی را خرید یا اجاره کرد و آخوندهای نوکر رژیم را در آنجا اسکان داد. کلیه وسایل استراق سمع نیز بر درودیوار خانه سیستانی نصب است. روزی موفق الربیعی، مشاور امنیت ملی نخستوزیر سابق عراق، به دیدن سیستانی رفته بود و مسائلی از جمله ابعاد دخالتهای رژیم ولایت فقیه در امور عراق را با او در میان گذاشته بود. چند هفته بعد، او به تهران سفر کرد و در اولین دیدارش با محسنی اژهای، وزیر وقت اطلاعات، اژهای به او گفته بود: «نزد آقای سیستانی شکایت از ما نبرید، حرفی دارید مستقیم به ما بگویید.»
موفق الربیعی در دیدار با سیستانی حتی خواهش کرده بود محمدرضا در اتاق نباشد و در تهران فهمید که واقعا دیوارها موش و موشها گوش دارند.
در طول دو دهه گذشته، منهای دوران نخستوزیری دکتر ایاد علاوی (یگانه بخت عراقیها برای برونرفت از مصیبت) سپاه بدر با رخنه مستمر به درون تشکیلات امنیتی، انتظامی، ارتش، تشکیلات دولت، دستگاه قضایی و رسانههای دیداری- شنیداری و مکتوب و نمایندگانی در مجلس، در کنار حزب الدعوه با دو جناح (اخیرا جناح سومی نیز سر برداشته است) به استوار کردن پایههای قدرت خود مشغول بودهاند.
این توضیح ضروری است که حکیم و ارکان مجلس اعلا از جمله سید محمود هاشمی شاهرودی، رئیس مرحوم قوه قضاییه، در زمان تشکیل آن، همگی از بسترالدعوه برخاسته بودند. مرحوم آیتالله سید محمدباقر صدر پدرخوانده و مرشد فکری الدعوه بود. محمدحسین فضل لله و عباس الموسوی، دبیرکل سابق حزبالله، و گروههای شیعهای که بعد از انقلاب ایران در عربستان سعودی و کویت و بحرین پا گرفتند و با اندیشه «دعوت» در واقع یک اخوانالمسلمین شیعه را پایهگذاری کردند، از حاشیه درس او به پا خاستند.
در رژیم گذشته، الدعوه بعد از انتقال به ایران با ساواک و دستگاههای نظامی ـامنیتی ایران همکاری بسیار نزدیکی داشت. مرحوم سید مهدی حکیم، برادر بزرگ عبدالعزیز و محمدباقر (عموی عمار حکیم)، شماری از فعالان الدعوه را به ایران برد و با همکاری نزدیک با دستگاههای امنیتی ایران در اجرای سوءقصد نمایشی به ژنرال عبدالغنی الراوی، عضو شورای انقلاب عراق که به ایران پناهنده شده بود، مستقیما شرکت داشت. به علت همین روابط دیرین، مهدی حکیم کوتاه زمانی پس از خاتمه جنگ ایران و عراق، در هتل هیلتون خارطوم به دست ماموران امنیتی صدام حسین به قتل رسید. مهدی حکیم هیچ مهری به خمینی و انقلاب ایران نداشت و در لندن زندگی میکرد.
باری بعد از انقلاب، جناح سری نظامی الدعوه با آموزشهای نظامی سپاه، بهعنوان مهمترین تشکیلات نظامی سری فعال در عراق، چندین عملیات را با شهامتی شگفتیبرانگیز به اجرا درآورد؛ از آن جمله سوءقصد به صدام در شهرک الدجیل و سوءقصد به طارق عزیز در دانشگاه المستنصریه که در واقع بهانه صدام برای حمله به ایران شد. سوءقصد به عدی، فرزند صدام، هم از جمله عملیات نظامی جناح زیرزمینی حزب الدعوه بود؛ اما جناح سیاسی این حزب میکوشید خود را تا حدودی از زیر سایه سنگین رژیم ایران بیرون بکشد.
ابراهیم الجعفری که رهبری یک جناح را داشت، بعد از دو سه سال اقامت در ایران، به لندن آمد و نوری المالکی نیز در دمشق بود. جناح حسین الشامی نیز بیشتر از تهران دلبسته لندن بود. مجلس اعلا و سازمان بدر به سبب مهر وابستگی که به علت ارتباط با رژیم بر پیشانی دارند، در جریان انتخابات نخستوزیر، چه قبل از انتخابات و چه بعد از آن، موفق نشدند فرد موردنظر خود را بر کرسی نخستوزیری بنشانند. تنها عادل عبدالمهدی و نه حسین شهرستانی که تحت حمایت حکیم و عامری بود، توانست ریاست دولت را به دست گیرد.
با این حال، نوری المالکی دو دوره نخستوزیری عراق را عهدهدار شد؛ دورههایی که سیاهترین روزهای عراق طی آن رقم خوردند. نزاع شیعه و سنی با تلاش المالکی برای پس زدن سنیها شدت گرفت. داعش ظهور کرد و نیمی از عراق را تصرف کرد. فساد دستگاه حکومتی فقط با جمهوری اسلامی قابل مقایسه بود. حزب الدعوه، عصائب اهل حق، جداشده از جیش المهدی مقتدا صدر و النجباء، حزبالله عراق و میلیشیای المهدی، همچنان روبهقبله ولی فقیه و سپاه نماز میگزارند.
گروه دیگر شیعیان طرفداران مقتدی صدرند. جالب است بدانید که در انتخابات ماقبل اخیر عراق، صدر با حزب کمونیست عراق در یک جبهه بودند. در تکوین گروه صدر، علاوه بر جوانان جیش المهدی و جوانان متعصب شیعه عرب، بعضی از تکنوکراتها و دانشگاهدیدههای مجذوب مکتب فکری سید محمدصادق صدر نیز یک حلقه فکری برای مقتدی صدر ایجاد کردند.
امروز پیروان مقتدی صدر و هواداران اندیشه «ایران برهّ برهّ» یعنی ایران باید عراق را ترک کند، گرد هم آمدهاند. بر اساس آمار نشریه «صدای ملت» که مدیرش شیعه است، امروز خامنهای منفورترین شخصیت غیرعراقی در این کشور است. در میان عراقیها، نوری المالکی منفورترین و مصطفی الکاظمی، نخستوزیر، و دکتر برهم صالح، رئیسجمهوری، محبوبترینها به شمار میروند. در پاسخ این سوال که عمدهترین پشیمانی شما چیست؟ ۶۵ درصد گفتهاند «آنطور که باید از دکتر ایاد علاوی حمایت نکردیم»؛ همان پشیمانی که ما ایرانیها درباره دکتر شاپور بختیار و افغانها درباره دکتر نجیبالله دارند.
بحران عراق با حضور طرفداران مقتدی صدر در مجلس و سلطه شعار بر شعور، چشمانداز مبهمی را پیش رو قرار داده است. نوکران جمهوری ولایت فقیه با آن همه بردن و خوردن و جنایت، دستبردار نیستند و کردها با اختلافهایشان بخت خود را برای آنکه نیرویی تعیینکننده باشند، به دست خود کمرنگ کردهاند.
عراق روزهای سرنوشت سازی را میگذراند. دیگر نه سیستانی مشکلگشا است و نه اسماعیل قاآنی، فرمانده سپاه قدس، که بیشتر به یک رمال و شمعفروش میماند.