• سرشت و سرنوشت تحوّلات سیاسی در ایران معاصر را نمیتوان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش آن در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.
• طرح سرنگونی شاه، ۵ سال پیش از وقایعِ ۵۷ کلید خورده بود!
• به راه انداختن انقلابهای مصنوعی توسط دولتهای غربی استراتژی نوینی است که آخرین نمونۀ آنرا در به اصطلاح «انقلاب لیبی» و سرنگون کردن محمد قذّافی بیاد داریم.
***
انقلاب ۵۷، حکایت بلند و بی پایانی است که در بارۀ آن فراوان نوشتهاند و خواهند نوشت. تحلیلهای رایج از چگونگیِ برآمدِ انقلاب یا علل و عوامل آن، عموماً، ماهیّتی سیاسی- ایدئولوژیک داشته و بیشتر در خدمت توجیه یا تبرئۀ «اصحاب دعوی» هستند تا در جهت حقیقت گوئی و روشنگری تاریخی. بیشتر این تحلیلها از نقش دولت آمریکا و کمپانیهای بزرگ نفتی در سرنگون کردن شاه غافلاند.
در سالهای اخیر با آزاد شدن اسناد مربوط به این رویداد و خصوصاً انتشار متن مذاکرات محرمانۀ شاه و سفیرِ وقت ایران در واشنگتن با مقامات آمریکا -که در تحقیقِ درخشانِ پروفسور اسکات کوپر انعکاس یافته – میتوان با توطئهها و تبانیهای بین المللی برای سرنگون کردنِ شاه آگاه شد. سخنرانیِ رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا نیز می تواند مورد توجه قرار گیرد. در پرتوِ این اسناد اینک میتوانیم به بازاندیشیِ این رویدادِ سرنوشت ساز بپردازیم.
مقالۀ حاضر طرحی مقدّماتی در این باره است و امیدوارم که پژوهشگران دیگر در غنا و تکمیل آن بکوشند. این مقاله چند سال پیش نوشته شده و اینک با اضافاتی بازنشر میشود.
چند نظریّۀ نارسا:
اصلاحات اجتماعی رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه باعثِ تضعیف مذهب-به عنوان یک آرمان حکومتی- شده بود[۱] . به عبارت دیگر، انقلاب ۵۷ در یکی از سکولار ترین کشورهای خاور میانه به وقوع پیوسته بود؛ کشوری که ۹۰٪ نویسندگان،شاعران و روشنفکرانِ آن چپ یا سکولار بودند آنچنانکه دکتر علی شریعتی و مرتضی مطهری از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن می گفتند.از این گذشته، وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) تلقّیِ رویداد ۵۷ به عنوانِ «انقلاب اسلامی» را دچار تردید می کند.
پژوهشگرانی که «اسلام گرائی شاه» را عاملِ عُمده ای در وقوع انقلاب اسلامی می دانند،در واقع ، تفاوتِ «دینداری» و «دینمداری» را فراموش می کنند.از این رو، کوشش دکتر عبّاس میلانی برای نشان دادنِ خصلتِ مذهبیِ«شاهِ مُرغدل» و استناد او به خواب های کودکی شاه و به قرآن کوچکی که مادرِ شاه به وی داده بود، موجّه نیست زیرا، مانند دکتر مصدّق، شاه نیز شخصیّتی دیندار بود،امّا سیاست های اجتماعی، فرهنگی و هنریِ وی- خصوصاً در بارۀ آزادی و حقوق زنان- دینمدار نبود. به خاطرِ سیاست های سکولار، عرفی و غیر دینی محمدرضا شاه بود که سلطان حسن دوم (پادشاه کشور اسلامی مراکش) به شاه و فرح پهلوی می گفت:
-«شما چه کشور اسلامی هستید که پادشاهش در مراسم رسمی، شراب می نوشد و ملکه اش بدون حجاب اسلامی در انظارِ عمومی ظاهر می شود!؟»
شهبانو فرح پهلوی، ضمن یادآوری سخن ملک حسن دوم، در گفتگو با نگارنده از دیدار خود با آیت الله خوئی در نجف (اواخر آبان ۵۷) و «توصیه های اسلامیِ» وی چنین یاد کرده اند:
-«شما همسر پادشاه یک کشور شیعه هستید .عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شوند. شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید. شما نباید با من دست بدهید …»
در سال های ۱۳۵۰ با توجه به دیکتاتوری هائی مانند کرۀ جنوبی نظریّۀ «استبداد سیاسی» نیز برای تبیینِ وقوع انقلاب در ایران نارسا است.
نظریّۀ «سیاستهای تورّم زای شاه در بودجۀ توسعه» و در نتیجه، «بحران اقتصادی و وقوع انقلاب» نیز جامع و روشنگرِ این رویداد نیست. بحران اقتصادی ، خود را در سقوط ارزش پول ملّی نشان می دهد (مانند آنچه که اینک در جمهوری اسلامی می بینیم). کودتای نفتی آمریکا و عربستان سعودی اگر چه بر در آمدهای ایران تأثیری مرگبار داشته و باعث متوقّف شدن بسیاری از پروژه های عمرانی کشور و گرانی برخی کالاها گردیده بود، ولی موجب سقوط ارزش پول ملّی (ریال) نشده بود.از این گذشته، حکومتِ ایران برخی شرکت های بزرگ بین المللی (مانند شرکت گروپ آلمان) را خریده بود و لذا با فروش آنها می توانست بر «بحران اقتصادی» فائق آید.
نفت، عامل سرنوشت ساز!
با توجه به این نکات، نگارنده در بررسی انقلاب اسلامی به نقش کمپانی های نفتی در تحوّلات سیاسی ایران معاصر تأکید کرده آنچنانکه معتقد است:
-«تاریخ معاصر ایران با نفت نوشته شده است».
به عبارت دیگر: سرشت و سرنوشت تحوّلاتِ سیاسی ایران معاصر (از تبعید رضاشاه تا تضعیف و سقوط دولت مصدّق و سرنگونی محمدرضا شاه) را نمی توان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش کمپانی های بزرگ نفتی در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.
با این اعتقاد، نگارنده در آغازِ حوادث سال ۱۳۵۷ ضمن انتشار کتاب اسلام شناسی (فروردین ۵۷) و حلّاج (اردیبهشت ۵۷)، نسبت حضور و حاکمیّتِ «تازی ها و نازی ها» هشدار داد و بعدها، در مقاله ای انقلاب اسلامی را «کودتای انقلابی علیه شاه» نامید.
مهندسی افکار عمومی!
ادوارد برنیز (استاد و متخصّصِ دستکاریِ افکار عمومی)در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:
-«تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بی هویتّی هستند که با «تبلیغات» (پروپاگاندا) می توان آنها را به شکلِ موجوداتی دست آموز درآورد».
در مقاله ای به نمونه ای از «مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده ام.
موج عظیم مردمی در راهپیمائی های سال ۵۷ شاید با مفهوم کودتا مغایر باشد ولی با توجه به تقارن این راهپیمائی ها با روزهای تاسوعا و عاشورا و تبلیغات گستردۀ رادیو – تلویزیون ها (خصوصاً بی بی سی) در دامن زدن و گاه هدایتِ این تظاهرات ها می توان گفت که حضور مردم در صحنه به بسیاری از کودتاهای سال های اخیر خصلتی انقلابی یا مردمی می دهد. در چنان شرایطی به قول «ادوارد برنیز»: توده های مردم – عموماً – پیاده نظامِ سیستمِ تبلیغات (پروپاگاندا) هستند.
بنابراین، منظور نگارنده از کلمۀ «انقلابی»- در ترکیب «کودتای انقلابی»- ناظر به دو موضوع اساسی زیر است:
۱- تدارکِ سرنگونی رژیم شاه از بالا (توسط کمپانی های نفتی و دولت های حامی آنها) و تبلیغات گستردۀ نشریات و رادیو-تلویزیون های غربی علیه شاه،
۲- حضور گستردۀ مردمِ مفتون و «ماه زده» (در پائین) به مثابۀ پیاده نظامِ شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.
اعتقاد به «دست انگلیسی ها» و «تئوری توطئه»در میان ایرانیان (با وجود جنبه های اغراق آمیز آن) در واقع،از تجربه های تلخ تاریخی و سیاسی مردم ما ناشی می شود. بر این اساس بود که حتّی دکتر مصدّق نیز معتقد بود: در ایران، کارها فقط به دست و خواست دولت انگلیس انجام می شود.[۲] در اینجا می توان از نقش تبلیغات رادیوهای وابسته به دولت انگلیس در سه رویداد مهم تاریخ معاصر ایران یاد کرد:
۱- سقوط و تبعید رضاشاه
۲- تضعیف و سقوط دولت مصدّق
۳- سرنگونی محمدرضاشاه.
سِر ریدر بولارد (سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در ایران) در خاطرات و گزارش های محرمانه اش تاکید می کند که با تبلیغات دروغ و پخش خبرهای اغراق آمیز از طریق رادیو«بی بی سی» و «رادیو دهلی»، «روال عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردیم و در نهایت باعث سقوط وی گردیدیم».[۳]
با توجه به گسترۀ نفوذ رادیو-تلویزیون ها در رویدادهای سال ۱۳۵۷ روشن است که مهندسیِ افکار عمومی، کشاندن مردم به خیابان ها و مختل کردنِ «روال عادی حکومتِ محمد رضاشاه» می توانست آسان تر، هنرمندانه تر و مؤثرتر از دوران رضاشاه باشد.
به راه انداختن انقلاب های مصنوعی توسط دولت های غربی استراتژی نوینی است که آخرین نمونۀ آن را در به اصطلاح «انقلاب لیبی»و سرنگون کردن رژیم محمد قذّافی (در سال ۲۰۱۱) بیاد داریم؛ کشوری که اگر چه با نوعی دیکتاتوری سیاسی رهبری می شد، امّا از نظرِ رفاه اقتصادی و اجتماعی پیشرفته ترین کشور در میان کشورهای آفریقائی بود و در آن، زنان بیش از همۀ کشورهای آفریقائی و مسلمان دارای حقوق و جایگاه اجتماعی بودند.در آستانۀ حمله به لیبی بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه ها در لیبی زن بودند. برخورداری از خدمات درمانی و بهداشتی و آموزش رایگان و همچنین استفاده از وام های بدون بهره و آب و برق رایگان نیز از دیگر دستاوردهای حکومت قذّافی بود.
در چنان شرایطی، تصمیم قذّافی برای ملّی کردن منابع نفتی و گازی لیبی ، سرمایه گذاری حیرت انگیز وی برای تأسیس بزرگترین منابع آب شیرین در لیبی، تمایل او به خارج کردن ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایۀ آن کشور از بانک های اروپا و آمریکا، سودای قذّافی برای ایجاد بانک آفریقائی و جانشین کردن دینار لیبیائی بجای دلار یا یورو، و غیره…عوامل اصلیِ حمله به لیبی و سرنگون کردن قذّافی بودند.
طرح سرنگونی شاه!
چنانکه خواهیم دید طرح سرنگونی رژیم شاه ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود. رَوَند تدارک این سرنگونی را می توان چنین ترسیم کرد:
۱- پس از سقوط دولت مصدّق، محمدرضا شاه می خواست که بر اجحافاتِ دراز مدّتِ کمپانی های نفتی خاتمه دهد و حاکمیّت مطلق ایران بر منابع و صنایع نفتی را تحقّق بخشد. با این آرزو در سال ۱۳۴۶ بهنگام افتتاح کارخانۀ عظیم ذوب آهنِ اصفهان در حضور الکسی کاسگین (نخست وزیر شوروی) شاه با لحنی تند و تهدیدآمیز خطاب به کمپانی های بزرگ نفتی اخطار کرد:
«در سال ۱۹۷۹ [یعنی درست در سال ۵۷] قرار داد نفت با کنسرسیوم نفت خاتمه پیدا خواهد کرد و شرکت های نفتیِ فعلی در ردیف بلندی خواهند ایستاد و بدون هیچ مزایائی، مثل دیگران برای خرید نفت ایران باید بیایند صف بکشند. در سال ۱۹۷۹ [یعنی درست در سال ۵۷] ما قرارداد نفت خودمان با کنسرسیوم را دیگر به هیچ وجه تمدید نخواهیم کرد…»
ایستادگی و عِصیان شاه در برابر خدایان نفتی و عقوبت بعدی آن یادآورِ سرشت و سرنوشتِ «پرومته در زنجیر» در مقابل«زئوس» (خدای خدایان) بود؛ موضوعی که در بخشی از نقد کتاب دکتر عباس میلانی به آن اشاره کرده ام.
۲ـ در ۲۲ اسفند ۱۳۴۷ شاه به کنسرسیوم نفت اخطار کرد که «درآمد ایران باید ظرف دو ماهِ آینده به یک میلیارد دلار برسد و گرنه ایران نصف منابع نفتی خود را در اختیار خواهد گرفت». چند ماه قبل از این اخطار شاه پالایشگاه نفت تهران را (در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۷) افتتاح کرده بود.
به دنبال این اخطار، شاه تأکید کرد:
«آنچه من می گویم کاملاً روشن است. من می گویم نفت، مال ما است اگر استخراجش نمی کنید ما خودمان آن را استخراج خواهیم کرد.»
۳ـ نکتۀ بسیار مهم دیگر اینکه در گفتگو با روزنامه نگاران در ۵ بهمن ۱۳۴۹ شاه پیش بینی کرده بود:
«بین قدرت های امپریالیستی و ما برخوردی روی می دهد!»
۴ـ در ۹ مرداد ۱۳۵۲ با تلاش های شاه، ایران به حاکمیّت کامل بر صنایع نفت ایران نائل شد به طوری که به قولِ دکتر پرویز مینا (کارشناس برجسته و مدیر وقتِ امور بین المللی شرکت نفت):
«با در نظر گرفتن شرایط و اصول مندرج در قرارداد جدیدِ نفت می توان نتیجه گرفت که قانون ملّی شدن صنعت نفت -به معنی و مفهوم واقعی- با عقد این قرارداد در سال ۱۹۷۳ به مرحله اجرا گذارده شد» [۴]
۵ـ دوران ریاستِ جمهوری نیکسون دوران طلائی روابط شاه با کاخ سفید بود که طی آن شاه نه به عنوان یک «مُهرۀ دست نشانده» بلکه به عنوان شخصیّت و شریکی مستقل و قابل احترام نگریسته می شد. سفیر وقت ایران در آمریکا، دکتر امیر اصلان افشار در گفتگو با نگارنده از روابط بسیار نزدیک خود با ریچارد نیکسون و خانواده اش یاد کرده است.
با ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون این دوران طلائی به پایان رسید و جانشین او -جرالدفورد – با دعوت از شاه به آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کوشید به نگرانی های کمپانی های نفتی و مردم آمریکا در بارۀ افزایش روز افزون قیمت نفت توسط شاه پایان دهد.
مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّت ها و موافقت های نِسبی همراه بود، امّا در آخرین لحظات اقامت در آمریکا شاه در یک مصاحبۀ مطبوعاتی بار دیگر برافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵٪ تأکید کرد. موضعگیری شگفت انگیز شاه باعث شد تا روزنامه های معتبر آمریکا این عنوان را تیترِ نخستین صفحات خود قراردهند:
«آمریکا در زمان بازدید شاه تسلیم شد».
از این هنگام مخالفان شاه در کاخ سفید به تلاش های شیطانی خود برای سرنگون کردن وی افزودند.
۶- در یکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال۱۹۷۴ (۱۳۵۳) «هنری کیسینجر» -با وجود رابطۀ دوستانه و ستایش آمیزش با شاه- به نظرِ برخی از دولتمردان آمریکا اشاره کرد:
«اگر شاه بخواهد خط مشی کنونی خود را ادامه دهد و سیاستی را که در چهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت [اُوپک] اتخاذ کرده تغییر ندهد ممکن است این تصوّر برایش حاصل شود که نفوذش در منطقه دائماً افزایش خواهد یافت…تردیدی نیست که شاه اکنون سیاستی اتخاذ کرده که بتواند فشار بیشتری بر ما وارد آورَد، چه بسا ممکن است روزی فرارسد که ما دیگر سیاست شاه را به سودِ خود تشخیص ندهیم. شاه این سودا را در سر دارد که کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند، نه به کمک ما بلکه با استفاده از وسایل دیگری، از جمله همکاری بیشتر با همسایگان روس اش…در اینجا [آمریکا] برخی بر این عقیده اند که یا باید شاه دست از سیاست های خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم»[۵]
ادامه دارد
https://mirfetros.com
ali@mirfetros.com
[۱] – از جمله در کتاب «ملاحظاتی در تاریخ ایران» (۱۹۸۸)، «برخی منظرهها و مناظرههای فکری در ایران امروز» (۲۰۰۴) و خصوصاً «دکتر محمد مصدّق؛ آسیب شناسی یک شکست» (۲۰۰۸). برای مجموعهای از مقالات نگارنده در بارۀ انقلاب اسلامی نگاه کنید به لینک زیر:[۲] -برای نمونه نگاه کنید به:خاطرات و تألّمات مصدّق،صص۳۴۱-۳۴۲. [۳] – برای آگاهی از نقش «بی بی سی» در سقوط رضا شاه نگاه کنید به مقالۀ مسعود لقمان: «رادیو و جابهجایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰؛ سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی»؛ ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات شمارۀ ۹، بهمنماه ۱۳۸۹
[۴] – تحوّل صنعت نفت ایران؛ نگاهی از درون، بنیاد مطالعات ایران، آمریکا، ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸، ص۳۵. [۵]- برای منابع سخن کیسینجر نگاه کنید به:رادیو و جابهجایی قدرت درشهریور ۱۳۲۰:سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی،مسعودلقمان
Nahavandi;H:Mohammad Réza Pahlavi : le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,2013,p432
ترجمۀ فارسی، ص۶۳۵.