نام کتاب : انسانگرایی درسعدی
به همراه مقاله ها: «سعدی و سیرت پادشاهان»
نام نویسنده: عباس میلانی. مریم میرزاده
چاپ اول: تهران ۱۳۹۸
ناشر: انتشارات زمستان . تهران
به ابراهیم گلستان
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشا کنان بُستانیم
«سعدی»
فهرست کتاب شامل عناوین شانزده گانه که با عنوان «سرآغاز تجدد» شروع وبا عنوان مدخلی بربحث سعدی وتجدد» به پایان می رسد. این بررسی شامل برخی ازعناوین پژوهشی کم نظیر نویسنده است.
سرآغاز تجدد
با اشاره به سابقۀ دگرگونی های سدۀ پانزده و شانزده ایتالیا، که فرهنگ «نوزایش» را به کار بردند، ازقول ژوزف بورکهارت مورخ سویسی آمده است:
« می گویند که یکی ازنقاشان نامدار زمان نوزایش، واساری، نخستین کسی بود که درسال ۱۵۵۰ درکتابی پیرامون نقاشی این واژه را به کار برده است»
سپس گسترش این واژه را توضیح داده از خمیرمایۀ “نوزایش” می گوید:
«مایۀ بنیادی این «نوزایش» گونه ای ازانسان گرایی (اومانیسم) بود وهمزادش تازه ازشناخت همین انسان گرایی ونوزایش درآینده به پدیدۀ تجدد (مدرنیته) دگرگون شد»
جالب این که ریشه های همین پدیدۀ نوزایش و تجدد را در: «ویرانه های همان اندیشه های قرون وسطایی ساخته شد. . . . تجدد هرگز درزمان زندگی خود واژۀ تجدد را نشنیده بودند . . . سعدی هم که دویست سال پیش از اوج نوزایش غرب می زیست، به گمان ما، از پیشگامان تجدد بود»
پژوهشگر، اشاره ای دارد به پیشگامان تجدد درایران، بی آنکه خودشان به این پدیدۀ بزرگ ، پی برده باشند یا از تجدد چیزی شنیده باشند:
«کسانی چون بیهقی و بیرونی، ابن سینا و رازی، خیام و نظامی، نطفه هایی ازتجدد ایرانی را، پیش از آغاز این دوران در غرب، در نوشته های خود برجای گذاشتند»
ازپنهان ماندن افکارسعدی در”گمانه وافسانه” وبدآموزی های “غرب ستیزان و در نهان غرب ستایان ” می گوید واز:
«بازخوانی سعدی، به دیدی تازه و رها ازروایات پیشین، چیزی کمتر ازیافتن دوبارۀ نوشته ای برجسته اما گمشده نیست. تجدد راستین ایرانی، که چندی ست درکشور گسترش یافته است»
روش ما درشناخت سعدی
نکات اصلی و مشکلات بازخوانی و ساخت شکنی را توضیح می دهد. به درستی از:
«تعیین دیدگاه یک نویسنده ولایه های معانی یک متن . . . درشعرکه تمثیل ونماد در آن فراوان است . . . معنی آشکار روایت، ” ناخودآگاهی” . . . واکاوی باریک بینانۀ متن …دستاوردی “اثباتی” و”دقیق” وعینی ” رسید» سخن می گوید. صص ۱۲و۱۳
پژوهشگر، صفات و برجستگی های علمی وادبی سعدی را یاداورشده که:
«فلسفی می اندیشید هم زبان حماسی به کار می گرفت وهم گفت و شنید هر روزه و بخشی از زندگی خود را در سفر گذرانید. گاه آنچه را دردم تجربه کرده نوشته و گاه هم پس از سفر سی ساله اش به باز اندیشی و بازگفت دیدگاه های خود پرداخته است»
پژوهشگر، که دربازآفرینی حوادث، هدف اصلی را روی مسائل ریشه ای و رخداد های اجتماعی وفرهنگی نشانه گرفته، ازهمزمانی زیست سعدی با دوران وحشتناک وخونبارمغول می گوید:
«رواداری وآزادی و سخن واندیشه جایگاهی نداشت و بیم فتوای ملا و داغ محتسب درهوا بود. سعدی خودبارها گفته که سخنش راهمواره آشکارنگفته بلکه «کهن خرقۀ خویش پیراسته» و روی سخنش« بر رآی روشن صاحبدلان است» :
چوخرما به شیرینی اندوده است / چوبازش کنی استخوانی در اوست .
آشکارا می گوید:
نقابی ست هر سطر من زین کتیب / فرو هشته برعارضی دل فریب .
نویسندۀ اندیشمند، ازمنتقدان ایرانی ونظرگاه های گوناگون آنها می گوید وازبرداشت های آنان از کلمۀ «شب» ؛ :«هزارویک برداشت از واژه را روا می دانند. . . . بر ماست که کلام در کلام سعدی را با اندیشیدن بازبشناسیم وخواندن های سرسری را وا بگذاریم» ص ۱۴
ارمقولۀ تفسیر و حد وحدود ومرز می گوید و دقت وجدی بودن درآن:
« پژوهشگر درکارش سخت بکوشد ودرعین باور به درستی یافته هایش، به فروتنی بپذیرد که دربرابریافته های تازه تر وتحلیل های دقیق ترباید نظرخود را بگرداند. کوشش ما دربازخوانی نوشته های سعدی کاربرد چنین روشی است»
با اعتماد کامل، تآکید گونه می افزاید:
«یافته های خودرا دربرابر شواهد قانع کنندۀ دیگران نسبی و تغییر پذیر می دانیم».
پیام صادقانۀ پژوهشگر حُرمت قلم، درک درست، دقت و صداقت را یادآورمی شود.
آزشکسپیر می گوید که چهارصدسال پیش ازهستی رهیده وآثاری که درباره اش :
«بی گزافه گویی هزاران وصدها هزارجستار . . . نوشته اند. هنوزبه یقین نمی دانیم که او کاتولیک بود یا پروتستان. برخی اورا لاادری دانسته اند . . . . در مجموعۀ نوشته های شکسپیر اندیشه های ضد و نقیض کم نیستند. . . . ادعای ماهم دربارۀ انسان گرایی و تجدد خواهی سعدی بیش از آنچه مثلا دربارۀ تجدد خواهی و انسان گرایی شکسپیر می توان گفت نیست» ص۱۶
از زمانۀ «فراهم آوردن گلستان و بوستان سعدی» می گوید که در واپسین سال های زندگی اش بوده و دستاوردهای سراسر عمرش در اندیشیدن و آفرینند گی :
پژوهشگر، این فصل اثرارزشمند را با پیام پخته وسنجیدۀ زیر پایان می دهد.
«چگونه باید دیدگاه های دوران جوانی و باورهای دوران پیری اش را جدا دانست؟ باسایه روشن هایی که درنظراتش پیرامون مسئله ای یکسان وجود دارد، یا حتی ناسازگاری این نظرات باهم که باید کرد؟ ص۱۷
سعدی و وعظ
پژوهشگر، نرم و گلایه آمیز کسانی را که دربارۀ سعدی، به نادرستی آثار او را به:
تبلیغات انجامیده است . . . . . که خود اغلب مدعیان «علم » و «یقین»،«لدنی» و تاریخی» سعدی راهم به کیش خود می پندارند» به باد انتقاد گرفته به درستی، همۀ آن منادیان را جزم اندیش و قالبی معرفی می کند.
سعدی که ازتاریک اندیشی های اجتماعی به درستی آگاه بود می گوید :
«چو روزگار همی بگذرد رو ای سعدی
که زشت وخوب وبد ونیک در گذر دیدم
بدین سان، نسبی بودن حقیقت را دربافتی روانی و قصارگونه نشان می داد»
بی جهت نیست که پیشگامان این گونه یاوه ها را«فریبکار و تهی مغز می دانست. و مهمتر این که عمل را به اندازۀ علم ارزشمند می دانست و می گفت:
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل درتو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم وخبر
که بر او هیزم است یا دفتر »
پژوهشگر اشاره ای دارد به مفهوم واقعی و«سنجه های حقیقت» که سعدی به کار گرفته تا برداشت مفهوم سنتی . با یادی از مقالات «میشل مونتنی» که سیصد سال جلو تراز سعدی می زیسته : «بیشتر به مقالات مونتنی می مانند تا موعظه»
سرودۀ زیررا گواه عظمت فکری ازکتاب مواعظ سعدی:
تن آدمی شریف است نه به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت»
تواضع انسانی سعدی مایۀ شگفتی ست و بی پروایی ش. پنداری، با آن علم و استعداد کم نظیر، درمقابل جمع کثیری ازلایه های گوناگون اجتماعی وعده ای ازعالم نمایان بیمایه وشعاری ، می خواند:
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از ادمی شنیدم بیان آدمیت»
ا
نویسنده، با یاداوری استورۀ آفرینش آدم، درمقابله با آفرینش نمادهای هنری نقاشان انسانگرا درتجدد اروپا با مشاهدۀ آفریده های هنری هنرمندان :
« لحظه ی آفرینش، دست انسان وار خدا به سوی آدم دراز است» را مطرح کرده و این
پرسش را پیش می کشد که :
«ایا انسان خدا را آفرید یا خدا انسان را»
سرودۀ دو پهلویی سعدی را می آورد :
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبید
«هم از ادمی شنیدم بیان آدمیت» ص۲۱
پژوهشگر، به روایت ازابراهیم گلستان :
«حافظ هم درغزلی پرآوازه وجود انسان را مقدم برآفرینش می داند. حافظ هشیار رند حکایت خلقت را جور دیگه ای گفته اوردنش درمحیط شخصی معمولیش . . . گفته دیشب دیدم فرشته ها اومدن توی میکده، درزدن اومدن تو . . . وباشراب گل آدم راخمیرکردن . . . . . . » بنگرید به زیر نویس ص۲۲ .
ازناهمسانی موعظه سعدی باموعظۀ منبری ها ابیاتی چند، چه تکان دهنده :
«ما امید ازطاعت وچشم از ثواب افکنده ایم
سایۀ سیمرغ همت برخراب افکنده ایم
گربه طوفان می سپارد یا به ساحل می برد
دل به دریا و سپر برروی آب افکنده ایم
محتسب گر فاسقان را نهی منکر می کند
گو بیا کز روی مستوری نقاب افکنده ایم
عارف اندر چرخ و صوفی درسماع آورده ایم
شاهد اندر رقص و افیون درشراب افکنده ایم
هیچ کس بی دامنی تر نیست لیکن پیش خلق
باز می پوشند وما بر آفتاب افکنده ایم»
سعدی : «نه خود ونه دیگران را سزاوار اندرزگویی نمی داند»
همه عیب خلق دیدن نه مروت است ومردی
نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری ص ۲۳
پژوهشگر، با این پیام فصل سعدی و وعظ را به پایان می رساند:
«پافشاری سعدی برپیچیدگی های جهان به جای کاستن آنها به فرمان هایی خشک و جزمی مهم تر از همه کوشش او در واداشتن خواننده به اندیشیدن، چشمگیر است»
سعدی، درویش و انسانگرایی
نویسنده با مطرح کردن: نشانه های تجدد و سنت سرمایه داری و تهی دستی که در جهان امروزی در سراسر جهان به طور گسترده حضور دارد. از خواص هریک می گوید:
«تهی دستی نشان برتری است و بهشت ملک مطلق مستمندان، تجدد و سرمایه داری همراهش . دارایی را موهبتی الهی می دانند و توانگران را بندگان نظر کرده خداوند»
همو بس از آوردن اظهار نظر ماکس وبر جامعه شناس نامدار غرب که :
«دلیل بنیادی چیرگی تجدد در اروپا همین است. بزرگداشت ثروت، ترویج سخت کوشی و صرفه جویی، گریز از عسرت گزینی ان جهانی و درویشی را از یایه بنیادی تجدد غرب می شمرد . . . »
پژوهشگر، با آوردن سخنان سعدی در وصف حال هر دو گروه نتیجه می گیرد :
« اگر دراین گفت وگو « پندی» هست چیزی مگر این نیست که پندی جز اندیشیدن و مدارا نیست. مهم ترین «پند» سعدی، نه موعظه که برانگیختن خواننده به اندیشیدن است.
ازنگهداری زبان و تسلط سعدی به فرهنگ سخن رفته که در حد فردوسی دانسته اند
حتی :« اورا پیش از فردوسی در ساختن و بلندی یافتن زبان گفت و گو و زندگی روزانه کارساز شمرده اند»
سعدی و تجدد خواهان ایرانی
سخن این بخش را پژوهشگر، از برخورد تجدد خواهان در کشور شروع می کند. معتقد است که این موضوع را : «پیشکش یا نیرنگ غرب می دانند» با توضیح درست از گروه اول که تجدد خواهانند و گروه دوم سنتگرایان اضافه می کند که :
« به گمانشان چیزی جزتاریکی وخود کامگی و باز داری ازاندنیشه نیست» ص۲۷
«گروه دوم ازسنت ایران تنها اسلام وآن هم روایت متشرعین را شایسته ستایش ورهاورد خدایی می دانند . . .»
در ستیز با سعدی نخست از نیما یاد می کند و این که همو:
«سطح عشق و عاشقی سعدی را «پائین» می دانست . . .عشقی که برای همه ولگرد ها وعیاش ها و جوان ها هست»
و سپس از شاعر نامی اسماعیل خویی:
«جوان تندروتر ازهمگان بود که سعدی را نه شاعر که تنها « ناظم» می دانست می گفت ناظم سازشکار، مرتجع بی وطن و شاعر و اندیشمند آدم های متوسط و کاسب»
از احسان طبری می گوید که :
« اوبرای یکی دو نسل از ایرانیان کباده کش اندیشه مارکیسیسم روسی در ایران بود این اندیشه خود یکی از نحله های «تجدد خواهی» استبدادی درایران بود . . . کتابی کم و بیش هفتصد صفحه ای بنام برخی بررسی ها دربارۀ جهان بینی ها وجنبش های اجتماعی درایران است . . . باغزل های شیوای خود ستایش می کند ولی بی درنگ می افزاید که «سعدی خود را پروردۀ خاندان توانگران می دانست» ص۲۹
ازبرخورد دوگانۀ برخی متجددین می گوید از کسروی که برجسته ترین آن ها بود:
«او بخش زیادی ازادب پارسی را برای گسترانیدن خرافه می نکوهید وگاه سعدی را هم دراین بدآموزی گناهکارمی دانست. با این همه چون تجدد ایران را درگرو پالودن زبان فارسی می دانست نوشته های سعدی را بسان نمونۀ درخشان زبان پارسی می ستود»
از ذکاء الملک فروغی، غلامحسین یوسفی، سید فخرالدین شادمان و ملک الشعراء بهاریاد شده که سعدی را ستوده اند. به ویژه «شادمان» « که در آشنایی با فرهنگ غرب می گفت :
«سعدی نه از شکسپیر کمتر است نه کم تآثیرتر» ص۳۱
پژوهشگر، ازابراهیم گلستان می گوید وازجایگاه فرهنگی او که به درستی:
«ازسرآمدان ادبی تجدد خواه بود وهست، هم ارج سعدی را نیک می داند وهم خود را وامداراو می شمارد . او درسنجش سعدی با شکسپیر دیدگاهی مانند شادمان دارد . . . سعدی را دربازگویی «سرنوشت بشر» و گسترۀ نگاه نوشته هایش، هم سنگ شکسپیر می داند. . . او درباب پنجم بوستان سعدی آموخته بود:
سیه کاری [رباخواری] * از نردبانی فتاد
شنیدم که هم در نفس جان بداد
پسر چند روزی گرستن گرفت
دگر با حریفان نشستن گرفت»
*درزیرنویس ص ۳۲ آمده است که در گفتگوبا ابراهیم گلستان می گفت دربیت نخست واژه ای که او به یاد می آورد «رباخوار» بود نه سیه کار:
سعدی و زن
فصل با سخن پخته و پرمهر انسانی آغاز می شود:
«انسان گرایی گام نخست برای برانداختن بر خوردهای مردسالارانه با زن بود و برای بر کشیدنش به جایگاه طبیعی که همان برابری با مرد است»
پژوهشگر، با دل پر درد از عادت دیرینه می گوید:
«راستگویی زیر خرواری خرافه و نگاه سرسری پنهان مانده است»
نظر سعدی را می آورد: که با همۀ نوخواهی ها :
«در بسیاری از نوشته هایش روایت مردانه ای از زنان دارد . . . . نگاهی سخت نکوهیده را دربارۀ زنان باز می گوید کم نیستند» :
چو زن راه بازار گیرد بزن
وگر نه تو درخانه بنشین چو زن ص۶۵
زن خوب زنی ست که درخانه بنشیند و خانه داری کند:
پایبند اندرون باشد. در اندرون بنشیند. با اندرون خود بماند و مدام تو سری بخورد :
«مردی که “مردی» نکند و بر سر زن نا فرمان نکوبد، بهتر است که شلوار زنانه بپوشد و سرمه در چشم بکشد. . . این زشت شمردن زنان و همانند دانستن مردان فرومایه و زنان را بارها درشعر سعدی می بینیم»:
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مردان نا پارسا بگذرند
تو را شرم ناید زمردی خویش
که باشد زنان را قبول از تو بیش ؟ ص۶۶
سعدی، مرد بی مروت را زن می شمارد. دیدگاه متفاوت هم دارد که جالب است :
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا. همان
تمیزدرست حس و درک فکری را به «فرمانبری و پارساِیی»ِ وا می گذارد.
با یادی از غمگساری و دوستی همخوابگی زن و مرد:
همه روز اگرغم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار
کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست ص ۶۸
ازنیاز جنسی زن می گوید و پیام سعدی که روایت نیک است وبرمردان واجب :
«زن که از بر مرد بی رضا خیزد
بس فتنه و جنگ از آن سرا بر خیزد» ص۷۰
سعدی، داستان دختر حاتم طایی و ستایش شجاعت و بی باکی او، یادی از ترکان خاتون وستودن ش : در مدح آبش بنت سعد هم باز می گوید
هرآن کو سر بگرداند ز حکمت
ازآن بیچاره ترمسکین نباشد. ص۷۵
سعدی وسیرت پادشاهان
آخرین بررسی این کتاب کم نظیر، پیامی ست که پژوهشگرفاضل، با هر کلمه، جمله و برگ ش ذرات گوهرین معرفتِ اندیشیدن را برذهن مخاطب می ریزد.
سرآغاز فصل این گونه شروع می شود:
«سعدی اوج و انتهای «عصر نوزایش» سقط شدۀ ایران بود. در سده های چهارم و پنجم و ششم هجری/ دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی، بزرگانی چون فردوسی، ابن سینا، خیام و بیهقی، فرهنگی پویا و پاینده، و به قول مجتبی مینوی «درخشنده ترین دورۀ تاریخ ملت ایران» را پی ریختند»
و سپس «همسویی اجزاء مهم این فرهنگ» را یادآور می شود که به نوعی پیشتر از غرب رو به تجدد سیاسی و فرهنگی بود» از حملۀ مغول و برآمدن سلاطین صفویه که : «می خواستند ایمان وایقان فقه شریعت را جانشین جویندگی وشک فلسفی کنند» که کردند و «چنین شد که نوزایش ایران سقط شد»
ازقول فروغی می گوید:
«اهل ذوق اعجاب می کنند که سعدی ۷۰۰ سال پیش به زبان امروزی ماسخن گفته» پژوهشگر، از قول امرسون شاعر پرآوازۀ آمریکائی می گوید که :
«گلستان را از لحاظ فخامت فکر وعمق اندیشه وظراوت داستانی همترازانجیل ها می دانست و حبیب یغمایی می گفت: سعدی پیامبر فارسی است و معجز او زبان او» ص ۱۱۶
ازسبک و سیاق سعدی درآثارش سخن رفته که به «مقامه نویسی تعبیر کرده اند»
پژوهشگر با زبان و کلام ملایم پاسخ می دهد:
«سعدی به عمد می کوشد که بیانش تا آنجا که در فصاحت و زیبایی خللی وارد نیاورد به زبان و بیان عامه تاسرحد امکان نزدیک باشد» ص۱۲۲
در همین زمینه، می افزاید که:
«حدود دویست سال بعد از سعدی، سروانتس نه تنها ذهن و زبان عوام را ملاط کار خود قرارداد بلکه خویش را هم، به نام واقعی خود، روایت نمود و بدین سان رمان جدید را آفرید»
از نخستین مقاله می گوید: که دویست سال بعد از روزگارسعدی توسط (مونتنی ۱۵۹۲ – ۱۵۳۳) نوشته شد. ص ۱۲۳. میشل مونتنی همان اندیشمندی بود ونخستین مترجم انگلسیی انجیل ها از زبان لاتین که:
«بخش اعظم آنچه را امروزازکتاب مقدس به انگلیسی می خوانیم حاصل کار اوست به خاطرجسارتش درترجمۀ این کتاب به جرم الحاد به آتش سوزاندند» ص ۱۲۴
با شرح و تحلیلی از تلاش متفکران غرب در گسترۀ تحول و تجدد خواهی، اشاره ای دارد. به دانشمندان غرب:
« از هوگو گرفته تا دیدرو همه نه تنها ازاو[سعدی] «متآثر شدند» ، که هرکدام در
ستایشش مقاله ای نوشتند» ص۱۲۸
ازساده نویسی و ایجاز سعدی سخن رفته:
«که یکی از ارکان رمان عصر جدید بود . . . و ایجاز را، که یکی دیگر ازارکان نثر واندیشۀ تجدد بود»
از دگرگونی های فکری و روانی انسان ها فارغ ازمقام ومنرلت اجتماعی و رفتار شاد و درویش را روایت می کند. که اول بار هزار دیناربه او می بخشد. درویش دراندک مدت به طمع دریافتی دیگری مراجعه می کند که:
«این بار شاه ازسائلی درویش روی درهم کشیده وبه زجر ومنع وی حکم کرد» ص ۱۳۰
پیام ، تفسیری ست دربارۀ «دروغ مصلحت آمیز» که با نفی فتنه از این ضرب المثل مشهور و یادی از مجادله های ادیبان ومنتقدان :
«شاید مراد سعدی از«دروغ مصلحت آمیز» همان زبان تمثیلی و گفتارتلویحی است که او درشرایط پرمخاطرۀ زمان برای وصف سیرت ستمکاربرخی ازشاهان زمان خویش به کار بسته است. برماست که «ظرایف» این دروغ مصلحت آمیز را ارج بگذاریم» ص ۱۴۴
وآخرین پیام فرهنگی، بیشتر انسانی ی پژوهشگر:
«بپذیریم که راه تجدد واقعی ایران از متونی چون گلستان می گذرد و همان جاست که نطفۀ بسیاری از مهم ترین اندیشه های تجدد را سراغ می توان کرد.
کتاب به پایان می رسد.
بگوبم که دل کندن ازاین اثر سخت است. شیوایی نثرروایتگر، خواننده را شیدا می کند. پنداری که درسایۀ «سعدی» با او می چرخی ، می بینی گوش خوابانده به راوی با تبسم و سپاس؛ اندوهی سنگین در گسترۀ خشونت حاکم بر سرزمین سعدی.