اضطراب و ترس و دلهره و ناامنی، وسایلی هستند که هر استبداد، در جهت ساختن و پرداختن آنها، بطور مستقیم و یا غیرمستقیم، تلاش میکند، و آنها را بر علیه مردم به کار میبرد تا آنها را رام و سربهزیر و ساکت کند، تا بتواند چند صباحی دیگر بر قدرت بماند.
این وحشت و دو دلی که اگر حاکمان مستبد و سلطهگر نباشند، وضعت مردم زیرسلطه بسیار بدتر خواهد شد، از کارسازترین و مهمترین و موثرترین اضطرابها بوده است، که بدون هیچ استثنائی، در طول تاریخ و در عرض جغرافیا، توسط همه مستبدان، به اشکال به ظاهر متفاوت، بکار برده شده است. بدون این رویه، که امتحان خود را، با موفقیت پس داده است، امکان ادامهٌ سلطهٌ مستبدان، که همیشه اقلیتی زورگو و خشونتگستر، و حاکم بر اکثریت منفعل و فعلپذیر هستند، غیر ممکن است.
نکته مهم دیگر اینکه طول عمر مستبد و نیز میزان اعمال خشونت مستبدان، نسبت مستقیم دارد با میزان اضطراب مردم که باز با نسبتی مستقی باعث انفعال و فعلپذیری و بیغمی مردم تحتسلطه میگردد. و در این حالت اکثریت این خود ما مردم هستیم که با انفعال خود، اجازه میدهیم ابعاد اضطراب، چون زهر مهلکی، کل جامعه را فرا بگیرد و ما را در سکون، منفعلتر سازد، تا که خود ما، مستقیم و غیر مستقیم، عاملی از عوامل ادامهٌ حیات رژیم بگردیم.
این زهر مسموم، نه تنها در تار و پود جامعه مدنی، مسمومیت ایجاد میکند، بلکه احزاب و تشکیلات مختلف و جامعه سیاسی هم به آن مبتلا میگردند. در این نتیجه، دستههای مختلف جامعه سیاسی، به دلیل اضطراب و افسردگی، اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی خود را از دست میدهد. نتیجه مسمویت با زهر اضطراب، متاسفانه این شده است که میبینیم، که عدهای با دریوزگی، به قدرتهای خارجی متشبث میشوند، و عدههای هم با اسمهای بیمسمی اصلاحطلب و یا اصولگرا و یا تحولطلب، از انواع قدرتهای داخلی متکدی هستند، تا که کسی بیاید و سرنوشت بدی را که الان گرفتار آن هستیم، به سرنوشت کمتر بدی! تبدیل کند. در همه این صورتها، اینها همه، خواسته و یا ناخواسته، مستقیم و یا غیرمستقیم، باعث شدهاند که خود با دست خویش، وسیله پیشبرد شعار رژیم ولایتی مبنی بر ’حفظ نظام از اوجب واجبات است‘ بگردند.
باید یادآور شد که مامورین دولت در قسمتهای مختلف لشکری و کشوری، و حتی قوای سرکوب و ماموران اطلاعاتی و امنیتی هم از مسمومیت این زهر، در امان نیستند، و آنها هم به دلایل و اشکال متفاوت، این اضطراب را دارند که اگر این رژیم برود، چه خواهد شد. بازتاب این اضطراب در این گروه، باعث سرکوب و خشونت بیشتر میگردد، که زمینه را برای خشونتها و انتقامهای واکنشی و زنجیرهای، فراهم میکند و حیات ملی ما، به طور شتابگیر، به لبه پرتگاه نابودی میرود.
از جمله اضطرابها، یکی این است که در دوران گذار، یعنی از زمان سقوط رژیم مستبد، تا برقرار شدن نظام جایگزین آن، امورات کشور چهگونه خواهد گذشت.
سندی که برای تهیه آن توسط ایستادگان بر خط استقلال و آزادی و حقوقمندی، تلاش و تحقیق و همکاری و همسازی و همسوییهای فراوانی لازم آورد(۱)، با عنوان ’سند اساسی دوران گذار برای انتقال حاکمیت به مردم ایران‘ بطور کامل در ذیل آمده است.
این سند، مانند شعار پرشعور مردم ایران، ’روی به ملت، پشت به قدرت‘ دارد، و مخاطب اصلی آن، لایههای مختلف مردم هستند.
در این سند، با تبادل نظر متخصصان، و مدافعان حقوق ایرانیان، و ایستادگان راه آزادی و استقلال، جوانب امور دوران گذار سنجیده شده و برای آنها راهحل ارائه شده است.
این سند متعلق به هیچ شخص و گروه خاصی نیست، و صاحب آن در واقع، خود ما مردم ایران هستیم.
از هموطنان دعوت میشود که این سند را مطالعه فرمایند، و پیشنهادها و نظرهای خود را ارسال نمایند.
همچنین از همه کسانی که عشق وطن و هموطن را در دل دارند، دعوت میشود که، چنانچه با کلیات این سند مخالفت عمدهای ندارند، در انتشار آن، سایر هموطنان را یاری فرمایند. سانسورها، که کمکم به خودسانسوریها میانجامند، همچون دیوارهای بلندی، توسط قدرتمداران و مستبدان، اطراف حقیقت را گرفته است. این حقیقت که ما مردم، به کمک همدیگر، و با اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، توانا هستیم که سرنوشتهای خوب و خوبتری را برای خود رقم بزنیم.
علی صدارت