اپوزیسیون ایران و روابط با حکومت های خارجی؛ ف. م. سخن
چرا حکومت های خارجی، در اعتراضات اخیر بنزینی، خود را به کوچه علی چپ زدند و اپوزیسیون برای جلب توجه و همراهی آن ها چه می توانست بکند که نکرد؟
چرا برای حکومت های خارجی، درگیری های هنگ کنگ مهم تر از درگیری های خیابانی در کشور ما بود؟
چرا سران حکومت های خارجی، ما و مردم ما را به هیچ می گیرند، و با حکومت نکبتی که ایران و دنیا را در آتش می خواهد، به شیوه ی معامله گرانه برخورد می کنند؟
چرا اپوزیسیون ما، با وجود این شیوه های نفرت انگیز، همچنان نگاه به طرف خارجی ها دارد؟
آیا می توان امید به تغییر رفتار خارجی ها داشت و آن ها را مجاب کرد تا به اعتراضات مردم ایران بیشتر توجه کنند تا معامله و بده بستان با حکومت نکبت اسلامی؟
این ها سوال هایی ست که اپوزیسیون ایرانی، معمولا با تعارف و بی قیدی از کنار شان می گذرد با این امید که کشورهای خارجی، خود به خود از خواب خوش -یا درست تر بگوییم از به خواب زدگی خود- بیدار شوند و وظیفه ی «انسانی» شان را انجام دهند.
آیا اصولا چیزی به نام وظیفه ی انسانی در روابط بین الملل وجود دارد، یا هر چه هست، همین است که امروز به عیان می بینیم و حاکی از بی آزرمی در روابط حکومت های خارجی با مردم ایران است.
ما در علوم سیاسی دو اصطلاح «هیرارشی» و «آنارشی» داریم که تعریف این دو می تواند برای درک سوال هایی که در بالا مطرح کردیم به کار آید.
وقتی می گوییم روابط بین الملل، منظورمان روابطی است که از مرزهای روابط دولت و حکومت با مردم خودش خارج می شود و به کشورهای خارجی و حکومت ها و مردم این کشورها ارتباط پیدا می کند.
در روابط حکومت با مردم خودی، آن چه حاکم است، «هیرارشی» یا سلسله مراتب است.
در روابط حکومت با حکومت های دیگر، آن چه حاکم است، «آنارشی» و فقدان سلسله مراتب است.
وقتی از هیرارشی سخن می گوییم، منظورمان روابط کاملا تنظیم شده ی از بالا به پایین و روابط تعیین شده ی میان افراد در این سلسله مراتب است.
آن چه در یک اداره می گذرد، مثال خوبی است برای تعریف هیرارشی.
روابطْ مشخص است، جایگاه افراد مشخص است، رییس و مرئوس مشخص است، تقسیم وظایف مشخص است، مواردی که باید تشویق و تقویت شود و مواردی که باید با تنبیه، حذف شود و از میان برود مشخص است…
اما در روابط بین الملل، چنین هیرارشی یی وجود ندارد و به نوعی هرج و مرج در این روابط حاکم است.
ما در روابط بین الملل، رییس و مرئوس نداریم، وظیفه ی از پیش تعیین شده نداریم، کدکس و شیوه نامه های مدون نداریم، وظیفه نسبت به سایر عناصر موجود در این روابط نداریم…
به بیان دیگر، نوعی هرج و مرج و هر کی هرکی در روابط بین الملل حاکم است حتی با وجود قراردادها و تعهدها و تشویق ها و مجازات ها.
باید توجه داشت که در روابط اقتصادی و تجاری بین الملل، هر چه مفاد قراردادها و توافق ها، به شدت کنترل و اجرا می شود، در روابط انسانی و بشری بین الملل، قرارداد و توافق نه تنها لازم الاجرا نیست بلکه می تواند در هر زمان و به هر شکل باطل و فسخ و کان لم یکن شود و بدتر از همه کلا نادیده گرفته شود.
به بیان دیگر در روابط بین الملل، آنچه مربوط به انسان ها می شود، تضمینی برای اجرایش نیست و در ساختار غیر هیرارشیک، می تواند به سادگی فاقد ماهیت اجرایی شود.
پس به طور خلاصه و در یک جمله می توان گفت که روابط بین الملل، روابطی ست که تحت شرایط آنارشیک عمل می کند و تضمین این روابط تنها از طریق زور و پول امکان پذیر است.
در این روابط، زور مساوی است با اقدام نظامی، و پول مساوی است با اقدام اقتصادی.
با به کار گیری این دو عامل می توان تضمینی برای اجرای تعهدها و قرار دادها به وجود آورد.
اما اگر روابط بین الملل، با تعریف گسترده تر، از چهارچوب دولت ها و حکومت ها بیرون رود و با روابط بین الملل ملت ها، پیوند بخورد آن گاه چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در همین مثال ما، یعنی رابطه ی حکومت های خارجی با مردم معترض ایران و نیز گروه های اپوزیسیون ایرانی، اگر رابطه ی سیستماتیکی وجود داشته باشد که ندارد، رابطه ی آنارشیک و بی در و پیکر است، و به دلیل «فقدان» منافع اقتصادی و اصولا هر منفعت دیگری برای خارجی ها، هیچگونه جدیت و ضمانت اجرایی برای توافق ها و تعهدها وجود ندارد و آن چه ما شاهد خواهیم بود، شنیدن حرف های زیبا و تو خالی خواهد بود.
در وضعیت فقدان هیرارشی و حاکمیت هرج و مرج در روابط، چگونه می توان به حداقل تضمین ها دست یافت و مُهر «اخلاق انسانی» بر پای این تضمین ها نهاد؟
آن چه، هم در روابط بین حکومت ها و دول، و هم در روابط حکومت ها با مردم کشورهای دیگر می تواند نقش موثری ایفا کند، عنصر «اقتدار» است.
اقتدار، یکی از شرایط تضمین روابط و پایداری آن در روابط درونی حکومت و تنظیم هیرارشی ست.
اقتدار، که ایجاد اتوریته می کند، طی روابط دراز مدت و نظام مند، میزان کمّی و کیفی اش مشخص می شود.
مثلا در دوره ای، امریکا در جهان صاحب اقتدار بود. این اقتدار برای او ایجاد اتوریته می کرد و این صرف نظر از ضمانت های اجرایی تعهدها و قراردادها بود.
اقتدار امریکا نه تنها به خاطر برتری های مادی بلکه به خاطر شیوه های معنوی این کشور نیز بود که با وجود ارتباط مستقیم با عوامل مادی، دستکم در اثر تبلیغات مستقیم و غیر مستقیم، این طور به نظر می رسید که اقتدار معنوی نیز ورای منافع مادی در روابط این کشور با سایر کشورها عمل می کند.
اما حقیقت این است که آن زمان هم اقتدار معنوی، ناشی از اقتدار مادی امریکا بود.
اقتدار معنوی، اندک اندک و در طول زمان معنی اش را از دست داد، و منافع مادی، به شکلی صریح و بی تعارف جای آن را گرفت.
نه تنها امریکا بلکه کشورهای اروپایی، این صراحت را به حد اعلا رساندند طوری که ماکرون در پاسخ به سوال خبرنگار با سابقه ی ما جناب شاهید، علنا و صراحتا گفت که برای ما روابط رسمی با جمهوری اسلامی در اولویت قرار دارد و ما ناچار به داشتن رابطه با ج.ا. هستیم هر چند این روابط مردم معترض را خوش نیاید (نقل به مضمون).
بحث را خلاصه کنیم. در شرایطی که مردم معترض و مخالف حکومت نکبت چیزی در اختیار ندارند که با عرضه ی آن حکومت های خارجی را به سمت خود جلب کنند، تنها چیزی که برای ما باقی می ماند، اقتدار معنوی ست که باید با آن، دولت های خارجی را تا حد ممکن به سمت خود و مردم ایران و منافع شان جلب کنیم.
متاسفانه به دلیل به هم ریختگی روابط اپوزیسیون، و سبک بودن شیوه های مبارزه ی اپوزیسیون، و نیز جدی گرفته نشدن اپوزیسیون به خاطر عملکرد غلط توسط اکثریت مردم ایران، کلا ما فاقد اقتدار معنوی هستیم و روابط سبک و سخیفانه ی دول خارجی با ما مردم معترض، به خاطر فقدان همین اقتدار معنوی ست.
در نتیجه، نگاه خارجی ها، به طرف روابط با حکومت نکبت است که سودهای کلان مادی برای آن ها در پی دارد.
بنابراین به جای گله مند بودن از خارجی ها، باید از خودمان گله مند باشیم، که منزلت خود را نزد دولت ها به مقدار زیاد از دست داده ایم و آن ها را به سمت حکومت بدکار اسلامی رانده ایم.
برای به دست آوردن اقتدار معنوی، باید احترام و منزلت در میان دولت ها به دست آوریم، و این کارِ بسیار می طلبد.
مهم ترین این کارها، داشتن شناخت و سواد نسبت به همین مسائلی است که در این مطلب موجز بیان شد.
گام های بعدی را بعد از به دست آوردن این شناخت می توان برداشت.