درگذشت برایان مگی، فیلسوفی که فلسفه را از عالم انتزاع به میان مردم آورد؛ ف. م. سخن
در خبر ها آمده بود که برایان مَگی، فیلسوف، سیاستمدار، نویسنده، برنامه ساز تلویزیون، در سن ۸۹ سالگی درگذشت.
ممکن است این سوال برای خوانندگان ایرانی مطرح شود که درگذشت یک فیلسوف و فلسفه شناس انگلیسی چه ربطی به ما ایرانیان دارد؟
فلسفه ای که او از کنج دانشگاه ها و کتاب خانه ها، به میان مردم آورد، فلسفه ای ست که یکی از مهم ترین درس های بشری را به ما و مردم جهان می آموزد:
پرسشگری و به دنبال علت هر پدیده و رویدادی بودن!
ملت هایی در جهان سعادتمندند و در جهت سعادتمندی گام بر می دارند که هر چیز را -و مطلقا «هر چیز» را- مورد پرسش قرار می دهند. آن ها با پرسش های خود، به دنبال علل پدیده ها و رویدادهای خوب و بد در جهان هستند. برای آن ها اصل، پرسش است حتی اگر امروز برای بسیاری از پرسش ها پاسخ قطعی و دقیقی وجود نداشته باشد.
متاسفانه فلسفه ای که ما می شناسیم، فلسفه ای ست که ربط چندانی به زندگی مردم عادی ندارد، و بیشتر در عالم هپروت و پیچیدگی های لفظی سیر می کند.
فلسفه ای که برایان مگی به ما می شناساند، فلسفه ای ست مفید و زمینی که به کار جوامع و انسان ها می آید و اصل اول پیشرفت در همه ی زمینه ها را، به ما می شناساند:
پرسشگری و به دنبال علت هر پدیده و رویدادی بودن!
مثال روشنی که برای ما ایرانیان ملموس است این است که در زمانه ی حکومت آخوندها، و حاکمیت مکتبی که آن ها مدعی آسمانی بودن آن هستند، علت این همه عقب ماندگی و جهل و خرافات چیست و چرا جامعه ی ما، با این مکتبِ مثلا آسمانی، که نظام حاکم اصرار بر تحمیل آن به ما دارد، به جای سیر به سمت آسمان، به سمت چاه ویل بدبختی ها و فلاکت ها رانده می شود.
اغلب ما، صورت ظاهر را می بینیم و خواهان رهایی از شر نظام ی هستیم که طعم تبهکاری های او را چشیده ایم و به چشم دیده ایم.
اما بسیار کم هستند کسانی که به جای ظاهر، به باطن این پدیده توجه دارند و علت و علت العلل این پدیده را برای مبارزه ی اساسی با آن جست و جو می کنند.
اگر دقت کنیم، می بینیم که روحانیت حاکم بر کشور ما، و اصولا هر روحانیتی که خود را وصل به آسمان و ماوراءالطبیعه می داند، مخالف پرسشگری ست.
پرسشی هم که این گروه خودشان برای خودشان مطرح می کنند، در اصل برای دادن پاسخ های از پیش اندیشیده شده و فریبکارانه ای ست برای توجیه و ترضی عوام برای دنباله رُوی آن ها شدن.
اگر سوال های دیگری غیر از سوال های خودِ آخوندها مطرح شود و یا سوال ها عمق زیادی پیدا کند و به ریشه ها بپردازد، بلافاصله با خشم و خروش عمامه به سران رو به رو خواهیم شد و فرد پرسشگر، که به جواب های از پیش آماده شده ی آخوندها تن در نمی دهد با احکامی مانند کفر و ارتداد رو به رو خواهد شد و دهان اش به هر ترتیب که هست بسته خواهد شد.
این که آخوندها، ضد فلسفه ی واقعی و پرسشگر هستند از همین روست، و فلسفه ی اسلامی، که به حق فلسفه ی مسخره و به نوعی «ضد فلسفه» است، یافتن پاسخ، برای ترهات و لاطائلات دینی ست، که هم پرسش اش یاوه است، و هم پاسخ اش.
بنابراین، فلسفه، و پرسشگری فلسفی، و نگاه به عمق پدیده ها و یافتن علت آن ها، برای اهل فرهنگ کشور ما از امهات کشف و نابود کردن پلیدی هایی ست که به اسم آسمانی بودن به زور به خوردِ ما داده می شود.
در اینجا توضیحی بدهیم در باره ی دو کلمه ی مردمی کردن و عامیانه کردن فلسفه یا هر چیز دیگری.
میان مردمی کردن چیزی، با عامیانه کردن آن، تفاوت از زمین تا آسمان است. چیزی که مردمی می شود، به گونه ای بیان می شود که مردم با سطح سواد و فرهنگ متوسط، امکان درک آن چیز را پیدا می کنند. هنگام مردمی کردن چیزی، باید آن چیز را ساده کرد منتها این ساده کردن، نباید به پیکره و روح آن چیز آسیب بزند و یا چیزی از آن را تغییر دهد.
معمولا هر چیزی را -حتی پیچیده ترین چیزها را- می توان ساده بیان کرد و اگر چیزها ساده بیان نمی شوند، ایراد از آن چیزها نیست بلکه ایراد از گویندگان و نویسندگان است. ساده بیان کردنِ پیچیده ترین پدیده ها، کاری ست که هر کسی قادر به انجام آن نیست و داشتن سواد زیاد در رشته ای خاص، کمکی به ساده گویی نمی کند بلکه این کار لازمه اش، ابتدا داشتن استعداد، و بعد، رسوخ دانش آن چیز در وجود گوینده است طوری که خودِ گوینده، به طور کامل از چیزی که می گوید اطلاع داشته باشد و دانش آن چیز، با تمامیتِ وجودِ شخص در هم تنیده شده باشد.
عامیانه کردن اما، جراحی و حذف و تغییر و تعدیل و تحریف و دگرگون کردن و از ریخت و قیافه و ارزش انداختن چیزی ست که می خواهیم به عوام عرضه کنیم.
حال بعد از این توضیحات، بر می گردیم به برایان مگی و کار بزرگی که او کرد. مگی، فلسفه را، که در نزد مردم عادی، رشته ای پیچیده و نالازم برای زندگی ست، در کتاب ها و برنامه های تلویزیونی اش «مردمی» کرد، و وجوه نالازم و پرت و هپروتی آن را به کناری گذاشت و به وجوه لازم و ضروری آن پرداخت؛ وجوهی که در زندگی انسان ها کاربرد داشته باشد.
اولین و مهم ترین وجهی که مگی بر آن انگشت گذاشت، وجه پرسشگری و همه چیز را موردِ پرسش قرار دادن فلسفه بود.
من مگی را با کتاب، «سرگذشت فلسفه» اش شناختم. کتابی که توسط حسن کامشاد به فارسی معیار برگردانده شد و به چاپ های متعدد رسید.
زمانی که کتاب را دیدم، به دلیل نقش ها و تصاویر زیبای آن تصور کردم این کتاب برای نوجوانان است اما با مطالعه ی چند صفحه، متوجه شدم که خیر، این کتاب برای همگان، از جوانان گرفته تا سالخوردگان است.
اگر کتاب های «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» ویل دورانت با ترجمه ی کم نظیر و شیوای زنده یاد دکتر عباس زریاب خویی، کنجکاوان پرسشگر را گام به گام و به صورت سریال و پشت سر هم به دنیای فلسفه می برد و او را تا زمان حاضر به جلو می آورد، «سرگذشت فلسفه»ی برایان مگی، می تواند اذهان جستجوگر را بدون نیاز به سیر خطی، به شکل تکه تکه به خود جلب کند و از هر گوشه ی کتاب که خواست خوشه ای بر چیند.
«سرگذشت فلسفه» ی مگی، همان طور که گفتیم عامیانه نیست بلکه مردمی ست، و باید برای خواندن آن ذهن را به کار گرفت و همراه با نویسنده برای فهم موضوعات تلاش کرد.
ترجمه ی کامشاد اگر چه خوب است، ولی به راحتیِ فهم مطلب در مثلا ترجمه ی آلمانی این کتاب نیست. در این مورد کامشاد گناهی ندارد و اِشکال بزرگ، که می توان حتی آن را خیانتی بزرگ به مردم و اهل علم دانست، زبان آخوندی مترجمانی ست که برای دور کردن و راندن عوام از این رشته ی «خطرناک» و «مساله آفرین» درک ساده ترین موضوعات فلسفی را غیر ممکن می کنند و اسباب و لوازمی برای آن در نظر می گیرند که جز مشتی آخوند یا شبه آخوند، کس دیگری از آن برخوردار نمی تواند باشد.
کامشاد باید این کتاب را به زبانی مردم فهم و غیر آخوندی ترجمه می کرد که از عهده ی این کار به خوبی بر آمده است.
جالب اینجاست که خواندن کتاب های فلسفی، به زبان های اصلی، درک اش به مراتب راحت تر از خواندن همین کتاب ها به زبان فارسی ست، حتی اگر زبان اصلی را به طور کامل ندانیم!
بعد از «سرگذشت فلسفه» سراغ دیگر کتاب های مگی رفتم و آن ها را به زبان های غیر فارسی خواندم. کتاب هایی که باعث تفکر و اندیشیدن می شود و موضوعاتی را مطرح می کند، که انسان را از شدت تازگی و بدیع بودن به شوق و وجد می آورد.
گفت و گوهای برایان مگی با فیلسوفان معاصر، و فلسفه شناسان و متخصصان فلسفه، در باره ی فلسفه و فیلسوفان، که از تلویزیون بی بی سی انگلستان پخش می شد و اصل و ترجمه ی آن اکنون به فارسی در یوتیوب قابل مشاهده است، گام دیگری بود که او برای زمینی و مردمی کردن فلسفه برداشت و چه گام موفق و راهگشایی بود.
او فیلسوفان و متخصصان را با سوال های به جا و اظهار نظرهای عالمانه اش چنان به شور و شوق می آوَرْد که بیننده مطلقا احساس نمی کرد در حال تماشای برنامه ای در باره ی فلسفه است، که قاعدتا باید کسل کننده و خمودی آور باشد!
متن این گفت و گوها را جناب استاد عزت الله فولادوند به فارسی برگردانده اند و در کتاب گرامی «مردان اندیشه» به چاپ رسانده اند.
در پایان لینک ویدئوی اولین قسمت از برنامه ی «مردان اندیشه» را که به فارسی ست تقدیم حضور خوانندگان می کنم.