نامه سرگشاده فرخ نگهدار فعال چپ ایران به جورج بوش پدر که در حال و هوای جنگ کویت و ادامه دار شدن ناامنی های خاور میانه قلمی شده..
به عالیجناب جرج بوش، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا
من به عنوان یک ایرانى که میهنم ۸ سال تمام لگدکوب جنگى ویرانگر و خانمانسوز بوده است با نگرانى بسیار ناظر رویدادهاىى هستم که حاصل تجاوز خودسرانه غیرقابل تحمل رژیم بغداد به کشور مستقل کویت است. با هدف تقویت و اشاعه تمایل به صلح و آزادى، که خواست و آرزوى بزرگ ملت ایران است احساس و اندیشهاى را در این نامه سرگشاده آوردهام که به زعم من تمایل عمومى ایرانیان را در قبال وضع موجود بازتاب مىدهد:
این که جامعه بینالمللى به ویژه شوراى امنیت سازمان ملل متحد علیه این تجاوز خیرهسرانه به پا خاسته امید و اعتماد را در دل جهانیان دامن زده و این احساس را تقویت کرده است که جهان مىتواند در برابر کاربرد زور و سلاح براى تحقق اهداف تجاوزگرانه از خود واکنش نشان دهد و متجاوز را سرانجام به ارادهاى که ضامن حق موجودیت و استقلال ملتهاست تسلیم نماید.
این که قدرتهاى بزرگ به ویژه ایالات متحده، اتحاد شوروى و جامعه اروپاىى در برابر تجاوز از خود واکنش قاطع نشان دادهاند و این که شما این بار مقابله با تجاوز را نه از طریق اقدامات خودسرانه بلکه از طریق اشتراک مساعى جامعه جهانى در شوراى امنیت پى مىگیرید، در منطقه ما براى مردمى که نگران امنیت و منافع خود هستند مایه تسلى خاطر بوده است.
لیکن در احساس و اندیشه همین مردم در قبال سیر رویدادها در خلیج فارس جهات دیگرى نیز برجسته است. مردمى که ۸سال تمام زهر مرگبار جنگى خانمانسوز را بر جان چشیدهاند امروز با چشمانى لبریز از نگرانى و اضطراب روندها و رویدادهاىى را نظاره مىکنند که مىتواند با شعلهور کردن جنگى دوباره هستى و خانمان آنان را در کام خود بسوزاند.
شما مىتوانید مطمئن باشید که ایرانیان آن گاه که منافع درازمدت و حتى کوتاه مدت خود را معیار مىگیرند، علیرغم این که از دیکتاتور بغداد مصیبتهاى بسیار کشیده و از دیرباز پایان هر چه سریعتر جنایات او را آرزو کردهاند، هرگز حاضر نیستند تحقق این آرزوى دیرینه را از راه شعلهور شدن جنگى دیگر در منطقه طلب کنند. ایرانیان آن گونه که در عمل هم نشان مىدهند، از قطعنامههاى شوراى امنیت، که تدابیر همهجانبهاى را به صورت فشارهاى سیاسى و محاصره و تحریم اقتصادى و نظامى علیه حکومت بغداد را توصیه مىکند، تا به آخر پشتیبانى مىکنند. آنان حتى از اعمال قوه قهریه علیه عواملى که مىکوشند محاصره و تحریم را نقض کنند نیز جانبدارى مىکنند. اما نمىپذیرند که تحمل جنگى دیگر، حتى به صورت «برقآسا» آن گونه که از جانب گروهبازهاى دستیار شما تبلیغ و توجیه مىشود خلیج فارس را به آتش کشد.
درست همان گونه که هیچ یک از مداخلات نظامى ایالات متحده، اتحاد شوروى، فرانسه و بریتانیا در کشورهاى خاور، و نیز در سایر کشورها در آفریقا و آمریکاى لاتین عادلانه و «رهاىىبخش» تلقى نشدهاند. این مداخلات قبل از همه به تقویت احساسات و رشد گرایشهایى یارى رسانیدهاند که علیرغم جنبه تودهاى و مردمى و عدالتخواهانه بارز در آنها از تاثیرگزارى بر روند همگراىى بینالمللى و از تسریع روند پیشرفت اجتماعى واقعى باز ماندهاند.
من کارشناس نظامى نیستم و وظیفه خود نیز نمىدانم که در این باره که جنگ آمریکاییان در خلیج فارس برقآساست یا فرسایشى اظهار نظر کنم. اما با تک تک ذرات وجودم مىگویم: حتى اگر نظریه و تلاش مفرط محافل افراطى اطراف شما در حمایت از یک جنگ برقآسا نیز به نتیجه برسد، احساسات تودههاى وسیع مردم خاورمیانه هرگز آن را جنگى «رهاىىبخش» تلقى نخواهد کرد.
از لحظهاى که مسلم شد قطعنامه ۶۷۸در شوراى امنیت به تصویب مىرسد، از جانب برخى محافل آمریکاىى و نیز انگلیسى بوى زننده این فکر به وضوح شنیده مىشود که اى کاش همین امروز ۱۵ژانویه بود. آنها از پیشنهاد دورنگرانه شما دایر بر دیدار رفت و برگشت وزراى خارجه آمریکا و عراق آشکارا ابراز نگرانى کرده آن را عامل سستى اراده آمریکاییان در آغاز جنگ تلقى مىکنند. این گونه تمایلات علایق مشترک همه عناصر متشکل جامعه بشرى یا حتى منافع همه طرفهاى درگیر را نه مىپذیرد و نه حتى – مىخواهم بگویم – درک مىکند. این تمایلات قبل از همه منافع یکجانبه، قشرى و آنى بخش محدودى از جامعه آمریکاىى و همراهان خارجى آنان را بازتاب مىدهد.
آقاى رئیسجمهور
دهها میلیون ایرانى که در ماههاى اخیر قاطعیت و صلابت دولت شما در مقابله با تجاوز صدام را نظاره مىکنند بلااستثنا روزهاى تلخ تهاجم خونین صدام به سرزمینشان را در خاطر زنده مىکنند و از خود مىپرسند راستى ایالات متحده آمریکا در آن زمان تا چه حد از امکانات واقعى خود براى مقابله با تجاوز بهره گرفت؟
مسلم است که سران رژیم ایران با یورش به سفارت آمریکا در تهران و سپس با استقبال از قطع رابطه با آمریکا هم به منافع ملى کشور و به نیازهاى رشد اقتصادى آن لطمات بسیار زدند و هم با اقدام به این دو عمل وحشیانه و نابخردانه بر سیاست آمریکا نسبت به ایران نیز تاثیرات منفى بسیار بر جاى گذاشتهاند. اما وجدان بشرى هرگز نمىپذیرد که پاسخ شایسته براى این اقدامات در سیاستى جستجو شود که ایالات متحده آمریکا در بحران خلیج فارس در دهه ۸۰در پیش گرفت.
آیا شما فکر نمىکنید اگر صدام از وعدهها و تعهدات بىدریغ مالى و نظامى کویت، عربستان و مصر و از پشتیبانى دولت آمریکا از این وعدهها و تعهدات مستحضر نبود، تصمیم او به تهاجم بر ایران با دشوارىهاى بسیار همراه مىبود و یا حتى غیرممکن مىنمود؟ صدام نه از بیم قدرت ایران و خطر تهاجم قریبالوقوع آن بلکه مشخصا بر پایه ضعف ایران و بر پایه وعده پشتیبانى متحدان، با هدف ارضاى هوسهاى ارتجاعى و توسعهطلبانه خود، خاک میهن ما را مورد هجوم قرار داد. ارزیابىها و انگیزههاىى که پس از به گل نشستن تهاجم صدام آیتالله خمینى را نیز به عینه به کام خود فرو کشید و به حمایت از ادامه جنگ واداشت.
تاریخ به روشنى نشان داده است که اهداف روشن دولت شما در جنگ ایران و عراق مشخصا جبران خلائى بوده است که انقلاب بهمن در تعادل استراتژیک منطقه ایجاد کرده بود. جنگ دو عامل غیرآمریکاىى ایران و عراق را درگیر فرسایش خونین یکدیگر ساخته و نقش و تاثیر منطقهاى آنان را هر چه بیشتر تنزل مىداد و جاى تاسف بسیار است که در آن سالها سررشته امور در کشور ما در دست کسانى بوده است که همراه با رقیب با خیال تعبیر خوابهاى آشفته و هوسآلود، از جانب دولت آمریکا و متحدان او در منطقه به بهاى جان یک میلیون انسان و ویرانى دو کشور و پسماند جراحاتى عفونى و مزمن در مناسبات میان کشورهاى منطقه ناجوانمردانه به بازى گرفته شدند.
چگونه مىتوان انکار کرد که بحران کنونى خلیج در وعده وعیدهاى نافرجام کویت و مصر و عربستان به عراق و در اهداف و سیاست وقت آمریکا ریشه نداشته است؟
مگر قرار این نبود که صدام مزد خود را با چنگاندازى به غنایم فرضى جنگ با ایران دریافت کند؟ و مگر نه این که وقتى وعدهها عملى نشد براى پیمانکار سخت دشوار شد که مافات را تماما به عهده بگیرد و شرکاى سرمایهگذار را از تادیه معاف شمارد؟
شما این روزها با وضوح بسیار استدلال مىکنید که ادعاى صدام در مورد ارتباط تجاوز او به کویت با اشغال سرزمینهاى عربى توسط اسرائیل بىپایه است اما آیا به راستى تجاوز صدام به ایران نیز با اشغال کویت نامربوط است؟ تاریخ فریاد مىزند که نطفه تجاوز به کویت نه در شکست مذاکرات در نخستین روزهاى اوت ۹۰که در موفقیت مذاکرات در ماه اوت ۸۰بسته شد. و دولت ایالات متحده آمریکا حق ندارد و نمىتواند نقش و مسئولیت بزرگ خود را در فاجعهاى که این دیکتاتور دیوانه و خونریز بر خلقهاى منطقه تحمیل مىکند غیرموثر و ناچیز جلوه دهد.
و اینها همه تازه روى خارجى دردهاى ملت ایران است.
ایرانیان فراموش نمىکنند و نمىتوانند کنند که چگونه درآمیزى اهداف خودغرضانه عوامل خارجى با مطامع گرایش ارتجاعى حاکم بر ایران گلهاى آرزوى بزرگ انقلاب او را براى تامین آزادى و رعایت حقوق بشر با خشونت بسیار پرپر کرده است. تحمیل جنگ به ایران فرصتى طلاىى و بىنظیر براى ارتجاع ایران شد که مطالبه مردم براى استقرار دموکراسى در کشور را لگدمال کند و هر نوع اعتراض علیه اقدامات سرکوبگرانه تحت عنوان همدستى با عراق و آمریکا در فضاى خشن و خونین ناشى از جنگ با شقاوت بسیار سرکوب شود. ما نمىتوانیم فراموش کنیم که چگونه جنگ میان استبداد حاکم بر ایران با دیکتاتور عراق دهها هزار جوان تشنه آزادى در میهن ما را به گمراهى کشید و ملعبه مطامع ضدایرانى رژیم عراق قرار داد.
آقاى رئیسجمهور
پایان جنگ سرد و همروند با آن گسترش موج نیرومند آزادىخواهى در بسیارى کشورها در شرق اروپا، در جنوب آمریکا و در دیگر جاها در دل ما ایرانیان نیز، که در دهه ۸۰از زمره محرومترین ملتها در برخوردارى از نعمت صلح و آزادى بودهایم، پرتوى از امید افکنده است.
از سوى دیگر تلاشها براى استقرار صلحى عادلانه میان ایران و عراق که به پایان نیک خود نزدیک شده و پیکار، علیه نقض حقوق بشر و براى آزادى در ایران نیز اخیرا در جامعه ملل بازتابى درخور یافته است.
اما خطر جنگى دوباره در خلیج و خطر معامله بر سر حقوق بشر براى مطلوب کردن موضع ایران در بحران خلیج فارس این تلاش ده ساله ایرانیان براى دستیابى به صلح و آزادى را تهدید مىکند. برخى مقامات ایرانى صراحتا اعلام مىکنند که موضع آنان در قبال خواست شما در بحران خلیج فارس با موضع شما در زمینه خواست ما براى رعایت حقوق بشر در ایران ارتباط مىیابد. آنها علنا بستن قراردادها با سایر کشورها را به سکوت آنان در قبال وضع حقوق بشر در ایران مربوط کردهاند. نیرومندى در آمریکا نیز با چشمپوشى از معیارهاى اخلاقى و بشرى را براى جلب متحدین بیشتر و دستیابى سریعتر به کویت طلب مىکنند. از نظر آنان لگدمال شدن صلح و آزادى در ازاى بازیافت کویت معاملهاى بس پرسود مىنماید.
آقاى رئیسجمهور
اکنون فرصتى تاریخى براى شما فراهم آمده است که عمل شما در بحران خلیج فارس در راستاى تغییر آن عدم اعتماد تاریخى و ریشهدارى تاثیر کند که از دیرباز در ذهن وسیعترین تودههاى مردم این منطقه به اهداف ایالات متحده جا افتاده است. در این حساسترین برههها براى شما پاىبندى به اولویت والاترین ارزشهاى بشرى یعنى صلح و آزادى و توانمندى در به پایان بردن آن عدم اعتماد تاریخى را آرزو مىکنم.
با احترام – فرخ نگهدار
عضو سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
۲ دسامبر ۱۹۹۰
پس از تأملی ٢٨ ساله، نگاه امروز فرخ نگهدار به این نامه تاریخی
در نخستین ساعات بامداد امروز جرج بوش (پدر) رئیس جمهور سابق امریکا در ۹۴ سالگی درگذشت.
۱- آخرین بازمانده
او آخرین رهبر از نسل محافظه کاران امریکایی بود که هنوز عقلانیت و لیبرالیسم اشرافی را راهنمای عمل خود قرار می دادند. او یک دور بیشتر رئیس جمهور نماند. در دور دوم از بیل کلینتون شکست خورد. به این دلیل ساده که جریان های نومحافظه کار که خواهان یک چرخش به راست چشمگیر بودند از او حمایت نکردند.
۲- سیر سی ساله
درست از سی سال پیش در چنین روزهایی با پیروزی جرج بوش در انتخابات شکاف میان راست افراطی و راست سنتی در حزب جمهوری خواه ژرفش گرفت. از سی سال پیش به این سو جمهوری خواهان به تدریج از طرز فکر عقلانی (مدبرانه)، لیبرالیستی، الیتایستی، محافظه کارانه و جهانمحور فاصله گرفته و به طرز فکر افراطی، ماجراجویانه، راست گرایانه و توده پسند (پوپولیستی) و خودمحور نزدیک تر شدهاند.
جرج بوش پسر که رئیس جمهور شد، پست های اصلی کابینه در اختیار عناصر نومحافظه کار تندرو قرار گرفت و تهاجم خونین صدها هزار امریکایی به افغانستان و عراق را موجب شد. جرج بوش پدر هرگز نارضایی خود از میزان نزدیکی و تبعیت پسرش، از چینی-رامزفلد را پنهان نکرد. بعدها نیز او نه به بهانه هم حزبی بودن از ترامپ حمایت کرد، و نه از انتقاد از سیاست ها و رفتارهای او امتناع کرد.
جرج بوش، برخلاف ریگان و کلینتون و اوباما، هرگز موفق نشد هویت ویژه ای برای سیاست ها و شیوه های تصمیم سازی خود به ثبت برساند و از زیر سایه سنگین ریگان خارج شود.
۳- چشم انداز
آیا می توان انتظار داشت که موج پوپولیسم غیرلیبرال و هویت محور ترامپ کنار زده شود و سنت کشور گردانی و جهانداری ریگان و بوش (پدر) دوباره در میان محافظه کاران امریکایی احیا شود؟
طی ۳۰ سال جامعه امریکایی به تدریج هرچه بیشتر به شیوه ای قطبی شده که به باور من بسیار بعید است دو جناح چپ و راست لیبرال دموکراسی در روندهای آتی نیز همچنان دو گرایش مسلط در جامعه امریکایی باشند. جرج بوش پدر آخرین نماینده لیبرال دموکراسی راست گرایانه بود که رهبری امریکا را به دست گرفت. بسیار بعید می دانم که آرایش سیاسی ۳۰ سال پیش از نو در دهه جاری و آتی آرایش سیاسی عمده در جامعه امریکایی را معرفی کند. به نظرم بسیار محتمل تر است که راست اشرافی، محافظه کار و تا حدی لیبرال، به نوعی راستِ توده گرا و غیرلیبرال استحاله شود و در صف مقابل آمیزه ای از لیبرال دموکراسی تا سوسیال دموکراسی، و متکی بر نهادهای جامعه مدنی، صف آرایی کند. بعید می بینم که لااقل تا یک دهه راست گرایی الیتیستی نسل جرج بوش ها و جمیز بیکرها و جرج شولتزها و کیسینجرها موفق شود بر راست گرایی ضد الیتی ترامپ و بی نن و بولتون عرض غلبه کند و از نو رهبری جناح راست سرمایه داری را عهده دار شود. توجه کنیم که محبوبیت ترامپ در میان رای دهندگان سنتی به جمهوری خواهان بالای ۷۵% است. آلترناتیو واقعی پوپولیسمِ راست و ملیگرا، طیفیاست از لیبرال دموکرات ها تا سوسیال دموکرات های جهانگرا.
۴- بوش و ایران
دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر فرصتی بی تکرار بود برای این که زخم های به جا مانده از تاریخ، به ویژه از گروگان گیری، جنگ، و ساقط کردن هواپیمای مسافری، التیام یابند.
چرخش در رفتار صدام با امریکا و واکنش جرج بوش در قبال آن فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران بود که به مثابه یک قدرت منطقه ای موثر با ایالات متحده امریکا وارد تعامل شود. در آن زمان روابط ایران و عربستان هم تازه کم مشکل شده بود و ریاض حساسیت زیادی نسبت به احیای رابطه ایران و امریکا را خود نشان نمی داد.
راست این است که هر دو طرف در تحلیل نهایی از برداشتن گام قطعی در مسیر احیای رابطه قصور کردند. اما به باور من منصفانه نیست هرگاه این قصور در هر دو طرف یکسان دیده شود. مخالفت صریح رهبر جمهوری اسلامی ایران با مذاکره با امریکا و حمایت تمام نیروهای چپ، اعم از حکومتی یا ضدحکومتی، از مقابله به جای تعامل، در عدم بهره گیری از آن فرصتِ استثنائی، نقشی به مراتب موثرتر ایفا کردهاست.
۵- نامه به جورج بوش
روز دوم دسامبر سال ۱۹۹۰ (۲۸ سال پیش در چنین روزی) در نامه ای سرگشاده به جرج بوش انتشار دادم که و با لحن و بیانی منقدانه نوعی امید به گشوده شدن باب گفتگو میان دو کشور و عبور از تلخی های گذشته را هم بازتاب می داد. انتشار این نامه و لحن آن، بخصوص استفاده از کلمه «عالیجناب» واکنش و حساسیت وسیعی در محافل سیاسی، بخصوص در طیف نیروهای چپ برانگیخت. هرچند طیف گرایش های چپ و لیبرال در کشور، طی یک دهه، به تدریج بر ضرورت آغاز گفتگوها میان دو کشور و عادی سازی روابط تاکید کردند.
از آنجا که به دلیل ماندگاری رسوبات تاریخی در فضای فکری و به دلیل بی اعتمادی ناشی از شکست های مکرر چپ، متن و مضمون آن نامه وسیعا به اشتباه فهمیده شد و نگارنده روی صندلی سنگین ترین اتهامات نشانده شد، لازم دانستم که در ۲۸ امین سالگرد انتشار آن متن کامل آن نامه را، که اتفاقا همزمان شده است با روز درگذشت جرج بوش، دوباره منتشر کنم.