دعوا برسرحفظ یا دفن برجام چه هدفی را دنبال می کند؟
تعیین تکلیف برجام با نزدیک شدن به سررسیداولتیماتوم گونه ای که ترامپ خطاب به اروپا برای خروج یا پذیرش اصلاحات لازم در آن تعیین کرده است، به مرحله حساس و عطف خود نزدیک می شود. نگاهی به مواضع هرسه طرف یعنی آخرین واکنش های ایران و ماکرون (و مرکل) و نیز ترامپ و سایرسردمداران دولت آمریکا، هرکدام به نوع و زبانی نشان دهنده بی اعتبارشدن آن است. نکته جالب آن است که در برابرتعرض آمریکا به این پیمان، رویکردتازه هردو طرف دیگراین معامله یعنی هم اروپا با طرح یک توافقنامه مکمل که مستلزم تغییربندهای موسوم به غروب و تنظیم توافق جامع تر حول نگرانی های آمریکا است، و هم ایران با تهدید به بازگشت مرحله پیش از برجام، به معنای نقض و فراروی از آن است.
گرچه برجام مدت هاست که عملا به یک لاشه نیمه مرده و مشرف به موت تبدیل شده است، و شاید با اندکی مسامحه می توان از آن به عنوان یک جسدی که روی دست مانده و منتظردفن است نام برد؛ اما نکته جالب آن است که هیچ کدام از طرف ها و هر کدام بنا به مصالح و اهدافی متفاوت و چه بسا متضاد مایل به دفن رسمی آن نیستند!. یا بهتراست بگوئیم نمی خواهند مسئولیت رسمی دفن آن را به عهده بگیرند. این که در شرایط کنونی چرا حفظ جسدبرجام مهم و محل مناقشه است است از جمله موضوعات مورد بحث این نوشته است. در واقع توصیه اروپائی ها به دولت آمریکا این است که به عقل آمده و تا زمانی که بدیل دیگری برای کنترل فعالیت های هسته ای رژیم ایران یافت نشده، از دفن رسمی این جسدمرده پرهیزنمایند. خوددولت ایران هم به دلیل نگرانی از افزایش فشارها و تنگ ترشدن حلقه محاصره، از حفظ برجام ولو آن که می داند بیشتر به یک جسدشباهت دارد تا موجودی زنده، برای جلوگری از شکل گیری یک اجماع جهانی علیه خود خواهان حفظ آن است. به نظر می رسد که دولت آمریکا هم با درک هشدارهای اروپا نسبت به عواقب پذیرش مسئولیت رسمی دفن آن، در صدد برآمده است که با بهره گرفتن از پیشهادهای اروپا از آن بستری برای پیشروی به سوی اهداف موردنظرخود بوجودآورد.
گزارش زیر گویای واقعیت فوق است: دو مقام دولت دونالد ترامپ که در رابطه با توافق اتمی با ایران نیز مسئولیت دارند، میگویند واشینگتن بهدنبال مذاکره دوباره بر سر برجام یا تغییر آن نیست، بلکه قصد دارد با تهران به توافقهای مکملی برسد تا «کاستیها برطرف شود». به گزارش خبرگزاری رویترز، کریستوفر فرد، مشاور وزارت خارجه آمریکا در امور امنیت بینالملل و منع اشاعه هستهای، روز پنجم اردیبهشت ماه گفته است «ما نمیخواهیم برجام را دوباره به بحث و مذاکره بگذاریم و یا آن را دوباره باز کنیم یا چیزی را در آن تغییر دهیم».آقای فورد افزوده آنچه دولت متبوع او میخواهد «یک توافق مکمل» با ایران است که «دستورها و قوانین و محددیتهای بیشتری در آن در نظر گرفته شود».
به این ترتیب در حالی که عملا همه طرف ها در حال نقض آن هستند، اما هیچ کدام- و چه بسا با توسل به مانورهای پیچیده و چندلایه- مایل نیستند که مسئولیت آن را به پذیرند. شاید بتوان گفت برنده نهائی کسی است که بتواند طرف مقابل را به عنوان ناقض اصلی آن معرفی کند. بدیهی است در جهانی که زور و قدرت حرف اول را می زند، شانس پیروزی قدرت های برتر بیشتراست.
در چنین فضائی است که در آخرین واکنش ها دست اندکاران حکومت ایران از گزینه های سه گانه پیش روی خود در صورت خروج آمریکا سخن به میان آورده اند: به ترتیب از کم تنش ترین یعنی ماندن بدون آمریکا با همراهی اروپا و دیگرشرکاء؛ خروج از برجام و شروع غنی سازی اورانیوم با غلظت بالا (۲۰٪)؛ و از بدترین و تهدیدآمیزترین حالت که خروج از پیمان ام پی تی که در حامل تهدیدضمنی به اتخاذمسیری مشابه کره شمالی است. حتی شمعخانی رئیس شورای امنیت ملی شق سوم را محتمل دانسته و ظریف هم از آن به عنوان یکی از احتمالاتی که منع قانونی ندارد نام برده است (همراه با چاشنی، البته دولت با آن مخالف است ولی در کشور بخشی از آن حمایت می کنند).
می توان حدس زد که با توجه به انواع بحران های داخلی و منطقه ای که رژیم ایران با آن مواجه است، و برای جلوگیری از اجماع کامل اروپا و آمریکا و فشارهای اقتصادی و سیاسی آن ها، گزینه واقعی رژیم البته مشروط به رویکرداروپا در مقابل آمریکا، همان شق نخست باشد. طبیعی است که به رسم قواعدشناخته شده دیپلماسی، هر دولتی سعی می کند که زودتر از موقع لازم مشت خود را باز نکند تا بتواند بر دامنه مانور و تأثیرگذاری اش بر معادلات جاری و در اینجا مشخصا خنثی کردن فشارآمریکا برای جلب اروپا بسوی خود بیفزاید. ترامپ هم در واکنش به این رویکرد معطل نماند و به طورمکرر به ایران هشدار داد که در صورت تهدیدآمریکا به وضعیتی دچارخواهدشد که کمتر کشوری آن را تجربه کرده است! البته تهدیدبه استفاده از مشت آهنین و بقول وی اعمال فشارحداکثری یکی از شگردهای شناخته شده ترامپ است که در موردکره شمالی هم بکارگرفته شد و مصداق سیاست به مرگ بگیر تا به تب راضی شود هست.
چنان که تهدید به نابودی کره شمالی و فشاربه چین و نهایتا تصویب تحریم های گسترده در شورای امنیت سازمان ملل در پی آزمایش های هسته ای و پرتاب موشک های قاره پیما توسط کره شمالی، و متعاقبا اعلام آمادگی آن برای مذاکره بی قیدوشرط، از منظرترامپ نشان دهنده موفقیت دپیلماسی تهدیدحداکثری است. در واقع فشاربه اروپا در موردبرجام و تهدید به خروج آمریکا از آن در صورت عدم تغییرموردنظرآمریکا در آن، جلوه دیگری از کاربردهمان دپیلماسی تهاجمی است. این دیپلماسی برآن است که با توسل به نمایش قدرت برترآمریکا، می توان موقعیت آمریکا در جهان را بهبود بخشید.
البته علاوه برایران طرف های دیگرهم، چه اروپا و چه بویژه آمریکا به نوبه خود با سناریوها و گزینه های مختلفی بازی می کنند، چنان که به گفته یکی از مقامات دست اندرکارمذاکره با اروپا، حول «طرح های احتیاطی» مشغول مذاکره هستند. در چنین شرایطی عموما طرف ها ابتدا با مطالبات حداکثری واردمیدان می شوند و تا آخرین لحظات هم حاضر نیستند که دست خود را روکنند. چنان که فی المثل هم وزیردفاعآمریکا و هم وزیرخارجه جدید آن و هم دیگران مکررند ادعا می کنند که تا کنون تصمیم نهائی خروج آمریکا از برجام گرفته نشده است. تکلیف نهائی آن بستگی به میزان تفاهم و جلب رضایت آمریکا از پیشنهاداروپائی ها دارد.
فعلا نتیجه اولتیماتوم ترامپ به اروپا مبنی بر ارائه پیشنهادجدید (که شامل مطالبات چهارگانه موردنظرآمریکا باشد) یا خروج از آن، پس از مذاکرات طولانی و مفصلی که بین اروپا و آمریکا جریان داشت تا حدودی از نظر آمریکا امیدوارکننده تلقی شده است بدون آن که هنور توانسته باشد رضایت کامل و حداکثری اش را برآورده کند. با این همه با وجودجنبه های مهم و چرخشی که اروپا در آن به سودآمریکا صورت داده است قطعا آمریکا آن را ردنخواهدکرد. ضمن استقبال از آن سعی خواهد کرد بیش از پیش مهرخود را بر آن بکوبد و بویژه از جبنه های اجرائی آن را بخودنزدیک کند. در حقیقت پس از ماه ها مذاکره و چانه زنی، تا آن جا که به کلیات و نقشه عمومی مربوط می شود اروپا عملا چهارچوب موردنظرترامپ یعنی هم تغییرمفادبرجام و هم مواردخارج از برجام را پذیرفته است.
گرچه این هنوز ممکن است بدلیل حفظ قدرت چانی زنی خود در جزئیات، به معنی اعلام رسمی عدم انصرافش از خروج برجام نباشد!. بهرصورت، هرکدام از طرفین بنا به منافع و مقتضیات زبان دیپلماسی با عناوین مختلفی از این توافق حول کلیات نام می برند که تغییری در ماهیت آن نمی دهد. تا همین جا می توان گفت که با چرخش نسبی اروپا به سوی آمریکا، اوضاع به زیان جمهوری اسلامی حرکت کرده است. این که در چنین شرایطی ایران حربه تهدیدبه خروج از ام پی تی را پیش کشیده است تصادفی نیست. حربه ای که چه بسا رقبا هم به زنگ زدگی آن واقف باشند. از قضا از کارانداختن این حربه یکی از مهم ترین محورهای توافق جدید را تشکیل می دهد. هم چنین باید افزود با این توافق جدید اروپا با خواست های آمریکا، این ادعای دست اندرکاران اتحادیه اروپا که حفظ برجام و مخالف با خروح از آن خط قرمزآن ها محسوب می شد، عملا از رده خارج شده و رنگ باخته است. چنان که خواهد آمد، از این پس این ایران خواهد بود که برای حفظ برجام باید پذیرای تحریم های جدید باشد!
چگونه اروپا به دادآمریکا می رسد!
آمانوئل ماکرون می گوید آن چه من به دنبالش هستم این است که پس از حصول توافق با رئیسجمهورشما، کار را بروی یک توافق جامعتر آغاز کنیم که چهار رکن اساسی دارد: اجرای مفاد توافق فعلی؛ گسترش مفاد آن به پس از سال ۲۰۲۵؛ نظارت بر برنامه موشکی ایران و مهار نفوذ نظامی ایران در منطقه… این چهار رکن که من در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل هم به آنها اشاره کردم مواردی است که نگرانیهای موجه آمریکا و متحدان ما در منطقه (خاورمیانه) را هم برطرف خواهد کرد.”
چنان که دیده می شود بر طبق این سخنان، ماکرون همه آن چه را که مدنظرترامپ بوه در اساس پذیرفته است. تمامی قرائن حاکی از توافق آلمان و انگلیس با پیشنهادماکرون است. چنان که ماکرون در نشست خبری خود در واشینگتن گفت: “این توافق من نیست، این استراتژی ماست، همانطور که با تمامی شرکای اروپاییمان هماهنگ شده است .”بنابراین حتی اگر صرفا بیانگر نظرترویکا یعنی آلمان و فرانسه و انگلیس هم باشدعملا با توجه به نقش آن ها در اتحادیه اروپا می توان آن را نظراتحادیه هم به شمارآورد. گرچه در این دادوستد اروپا تابع صرف آمریکا نبوده بلکه به نوبه خود سعی کرده است تا حدی به آن عقلانیت منطقی و قابل قبولی بدهد و گرچه هنوز در جزئیات اجرائی هنوز نکاتی وجود دارند که باید حول آن ها توافق شود.
چگونه معادله وارونه می شود و برجام تبدیل به مکانیسم ماشه شلیک به خود می شود!
با این همه، چنان که از گزارش ها و توضیحات بالا می شودفهمید، هردو طرف در موردفرمولاسیون حفظ برجام درعین ضرورت افزودن توافقنامه مکمل به آن به توافقی لااقل اولیه دست یافته اند (گرچه این نگرانی هم مطرح می شود که ترامپ در آخرین لحظه ها همه کاسه و کوزه ها را بهم بریزد). معنای چنین توافقی حفظ جسدبرجام تا اطلاع ثانوی از یکسو و گشودن ریل موازی برای ایرادفشارمشترک به حکومت از یکسو و البته مردم ایران از سوی دیگر است. با چنین تمهیدی است که اروپا و آمریکا با برطرف کردن خصلت یک جانبه طرح اولیه ترامپ، تا آن جا که به نقشه راه بر می گردد، توانسته اند با بستن راه خروج ایران از برجام، عملا ورق را علیه جمهوری اسلامی برگردانند!.
لازم به توضیح است که نقطه ضعف رویکردپیشین ترامپ با ادعا و شعارلغوبرجام عملا دست حکومت ایران را برای خروج از برجام و تعهدات آن ( همان برجام بی خاصیت شده) باز می کرد، بدون آن بتواند بدیلی برای پرکردن خلائی که به دنبال آن بوجود می آمد داشته باشد. این اروپا بود که به ترامپ فهماند که می توان تحت دفاع از «برجام» از آن هم چون طوقی به گردن رژیم سود جست. برداشتن نظارت آژانس انرژی بر فعالیت های هسته ای ایران، به معنای فقدان کنترل بر رفتار و عملکردآن و امکان بوجودآمدن یک کره شمالی دوم است. با خروج رسمی و یک جانبه آمریکا از برجام این پیمان رسما و عملا بی اعتبارمی شد و با سست شدن وجه حقوقی آن رژیم ایران هم می توانست لااقل غنی سازی در سطح قبلی را از سربگیرد.
بدون آن غرب و آمریکا راه حل فوری برای پرکردن چنین خلأی را داشته باشند. مگر با مداخله نظامی به شکل قاطع و همه جانبه. حربه نظامی در حقیقت راه حل نیست و با پی آمدهای سنگین و غیرقابل پیش بینی مواجه است که نه منافع اروپا با آن خوانائی دارد و نه خودترامپ آمادگی چنین مداخلاتی را دارد و نه منطقه اشباع شده از بحران چنین اجازه ای را به آن می دهد. البته این تنها یکی از پی آمدهای مهم ابطال یک توافقنامه جهانی است. علاوه بر آن چنین اقدامی می تواند بر اتحاد و مناسبات تاریخی و استراتژیک بین دوسوی آتلانتیک تأثیرمخربی برجای نهد آن هم در شرایطی که قطب بندی های جدید و جنگ سردتازه ای در حال اوج گرفتن است. هم چنین نقض یک جانبه توافقنانامه و تأثیرمخرب آن بر نظم جهانی که آکنده از بحران و جنگ و خشونت است و چه به لحاظ پیام منفی که به کره شمالی می فرستد، از دیگرپی آمدهای مخرب رویکردی ترامپ محسوب می شود. رویکرداروپا با حفظ جسدبرجام بر آن است تا آن جا که ممکن است از دامنه چنان پی آمدهائی بکاهد و مهم تر از همه حکومت ایران نتواند به آسانی و بدون کیفر و محکومیت جهانی به طور یک جانبه قراردادبرجام را نقض کند. چنان که می دانیم بر طبق توافقنامه برجام نقض آن از سوی ایران به طوراتوماتیک به معنی بازگشت تحریم های قبلی سازمان ملل خواهد بود.
باین ترتیب خطرضمنی خروج از برجام اگر تا کنون در پاسخ به خروج آمریکا به عنوان برگ برنده ای در دست حکومت ایران محسوب می شد، اکنون با چنین توافق احتمالی و براساس فرمولاسیون جدید، این برگ برنده عملا سوخته می شود. نقض آن توسط ایران به عنوان نقض یک توافق بین المللی تلقی خواهد شد که می تواند با مجازات های سنگین اقتصادی و سیاسی و اجماع کما بیش جهانی مواجه شود. در حقیقت ترامپ بدون حلقه اروپا و جلب نظرآن به سوی خود برای فشاربه ایران، فاقداهرم لازم است و پیشنهاداروپا به آمریکا این اهرم لازم را فراهم می کند. کاری که اروپا می کند بیرون کشیدن چاشنی انفجاری و در عین حال غیرعملی طرح ترامپ و تبدیل کردن آن به یک فرایندقابل اجراء است. تنها شانس و گزینه ای که برای گریزجمهوری اسلامی از افتادن به دام این مخمصه جدید باقی می ماند آن است که ترامپ با ردنظراروپا اقدام به خروج یک جانبه نماید و ناقض برجام باشد. اما بعیداست که آمریکا این دستاویزحقوقی را به آسانی بدست حریف بدهد. ضمن آن که با پذیرش پیشنهاداروپا می تواند در پی وضع تحریم های مشترک علیه نفوذایران در منطقه و موشک و … برآید و حتی دنبال تغییرمفادبرجام به موازات تاریخ انقضای آن باشد.
مکرون در سخنانی دیگر بر دو نکته قابل تأمل هم انگشت تأکید نهاد که می تواند در شفاف ساختن پس زمینه های تاریک و پنهان مانده مذاکرات و توافق های دو قدرت روشنائی بیفکند:
رئیس جمهوری فرانسه در جائی در ارزیابی از گفتگو هایش با ترامپ تصریح کرد که گرچه در این سفر نتوانسته است تغییری در دیدگاه همتای آمریکایی خود ایجاد کند، اما آن را از یکسو مربوط به عوامل داخلی آمریکا دانسته و از سوی دیگر مدعی شده است که موفق به زمینهسازی برای مدیریت شرایط بعد از فروپاشی احتمالی برجام شده است.
درمورد تأثیرات عوامل داخلی و مربوط به رقابت و کشاکش بلوک های قدرت در داخل آمریکا بر تصمیمات ترامپ می گذارد تردیدی نیست. بخصوص چالش های بزرگی که شخص ترامپ و حزب جمهوریخواه در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره و سنا با آن مواجه هستند تأثیرگذارهستند . اما نکته دوم روشن می کند که پیشنهادجدید او و اروپا فقط ناظربه باصطلاح حفظ برجام نیست بلکه شامل دوره پسابرجام و تنظیم رابطه اروپا و آمریکا حتی در صورت خروج آمریکا از برجام، با هدف تأمین بستری برای حفظ همکاری و گفتگو با آمریکا در باره تحولات جهانی و مشخصا حفظ و ایجادثبات در منطقه هم می شود. چنین رویکردی روشن می کن که رابطه دوقدرت بدلایل منافع مشترک اقتصادی و سیاسی و امنیتی نمی تواند در برابر هم قرارگیرد. رابطه ای که دولت فرانسه در آن برای خود جایگاه و منافع ویژه ای قائل است. در واقع بندناف اتحادیه اروپا با آمریکا، آن هم در شرایطی که جهان به سوی جنگ سرد و شکل گیری قطب بندی های تازه در حرکت است، چنان بهم گره خورده است که حتی خروج یک جانبه آمریکا از پیمان های جهانی نمی تواند خللی بر آن واردکند.
معضل انداختن زنگوله به گردن گربه؟
موضوع اصلی این نوشته تمرکز بر نقشه های دو قدرت بزرگ جهانی در مواجه با ایران و بحران منطقه در شرایط فروپاشی برجام و دوره پسابرجام است. این که آن ها با توجه به همه چالش ها و بحران هائی که منطقه و قدرت ها با آن روبروهستند تا چه حد بتوانند خواست های خود را متحقق کنند، خود موضوعی جداگانه و قابل بحث است. هنوز روشن نیست که جنبه اجرائی دادن و باصطلاح معضل افکندن زنگوله به گردن «گربه ای بنام ایران» تحت سلطه ولایت فقیه، چگونه صورت خواهد گرفت. بی تردید چنین کاری نه آسان است و نه بدون در نظرگرفتن توانائی ها و چگونگی واکنش های متقابل ایران و نیز نقش بازیگران ذینفع دیگری چون روسیه و چین و یا مدعیان منطقه ای چون ترکیه می تواند به شکل کاملی صورت پذیرد. چنان که مکرون در بخشی از سخنانش خواهان مذاکره با آن ها هم شده است.
از سوی دیگر هنوز از کم و کیف و جزئیات پشت پرده این نوع توافق ها که در آن جزئیات هم مهم هستند، اطلاعات لازم را نداریم. سی ان ان به نقل از منابع آگاه مدعی شده است که رئیسان جمهوری آمریکا و فرانسه توافق کرده اند که برای بستن پیمانی دیگر که فراتر از برجام باشد مذاکره با ایران را سریعا آغاز کنند. با این همه نباید فراموش کرد که رویکرداروپا با صحه نهادن ضمنی بر انتقادهای ترامپ نسبت به برجام، که او به عنوان بدترین و مفتضحانه ترین توافقی که تا کنون دیده است از آن نام می برد، و پذیرش تدارک یک توافقنامه جدیدتر و کامل ترموازی، بسترمناسبی را برای تاخت و تاز و پیشروی ترامپ فراهم آورده است. بهمین دلیل هم ترامپ ضمن استقبال و در عین حال حفظ فاصله معینی از آن برای چانه زنی های بیشتر، همراهی اروپا با آمریکا را بفال نیک گرفته و به فکرتحمیل آن به سطوح و طرف های دیگر افتاده است. بدیهی است ترامپ که اساسا اعتقادی به مناسبات و توافق های چندجانبه مگر با لحاظ اولویت اول آمریکا ندارد، با تمام قوا خواهد کوشید که هرچه زودتر خواست ها و مطالبات حداکثری خود را به طرف های اروپائی در راستای فشاربیشتر به ایران اعمال نماید و در واقع این کار از همین حالا شروع شده است.
معادله قدیمی چماق و هویج و یا واژه هائی چون برد-برد که اوباما از آن در توافقنامه قبلی بهره می گرفت، در نزدترامپ مطرود بوده و باج دادن تلقی می شود. از این رو در این معادله «هویج» سهم خود را به چماق می دهد. بهمین دلیل عجیب نخواهد بود که در سریعترین زمان ممکن شاهد برافراشتن چماق و مقررکردن تحریم های تازه و لو با عناوین تازه، هم یک جانبه و هم به همراهی اروپا باشیم. در معادله جدید ایران در برابردوگانه حفظ وضع کنونی برجام به همراه چماق، یا تن دادن به تحریم های فزاینده و جدید قرار می گیرد. و همانطور که اشاره شده دفاع از برجام موجود به معنی چکاندن ماشه به خود یعنی تحمیل تحریم های جدید خواهد بود!.
نباید فراموش کرد آن چه که از آن به عنوان گفتگو نام برده می شود، در اصل گفتگو بین اروپا و آمریکا برای تنظیم یک توافقنامه جدید باعنوان توافق مکمل و یا جامع تراست که باید مفادآن به ایران تحمیل شود و نهایتا جایگزین توافق فعلی گردد. بنابراین گفتگوئی هم ارز با ایران در جریان نیست مگر حول چگونگی تحمیل آن. بهمین دلیل شاید به توان آن را به نوعی پیمان سایکس- پیکوی جدید دانست که قرار است برای تقسیم حوزه نفوذ ایران در منطقه صورت گیرد ؟!. اگر آن موقع-صدسال پیش- هدف تقسیم متصرفات دولت عثمانی بین فاتحین و عمدتا انگلیس و فرانسه بود که به نظم کنونی خاورمیانه شکل داد (بجز ایران و برخی کشورهای منطقه). این بار اما قراراست که با نقش آفرینی آمریکا و تروئیکای اروپا، صورت گیرد که موضوع آن بازپس گیری و تقسیم حوزه نفوذایران در منطقه است و اگر بتوانند دادن نظم نوین به آن از خلال جنگ ها و گفتگو و مذاکره با دیگر رقبای منطقه ای و فرامنطقه ای. رویکردی که رایحه تندآن چنان بود که روحانی را وادار کرد که در تبریز با خشم محسوسی اعلام کند که چه کسی به شما حق وکالت داده است؟!.
سپاه به مثابه مهم ترین پاشنه آشیل رژیم در عرصه جهانی!
ترامپ از مدتی پیش در صفحه شطرنج سیاست، مهره مهم تحریم کامل سپاه را هم به حرکت در آورده است. اگر در عرصه داخلی سپاه گاردحفاظتی نظام را تشکیل می دهد، اما آن در عرصه جهانی مهم ترین نقطه ضعف رژیم ایران را تشکیل می دهد. در این رابطه سپاه هرچه بیشتر به عرصه های اقتصادی و سیاسی چنگ انداخته است به همان اندازه رژیم را آسیب پذیرتر ساخته است. در گذشته که فی المثل وزیرنفت هم یک سپاهی بود، چنین حضوری مرئی گریبان رژیم را گرفت و یکی از دلایل مهم حصول اعمال تحریم های گسترده همین حضورفعال سپاه در عرصه های اقتصادی و بانکی و سیاست ها داخلی و منطقه ای بود. با این همه رژیم از آن گذشته برای برطرف کردن نقاط آسیپ پذیرخود هیچ درسی نگرفت.
چنان که با پایان تحریم های نفتی و تغییرشرایط بخصوص با تشدید بحران های داخلی و خارجی؛ سپاه به عنوان تکیه گاه اصلی رژیم بیش از پیش به روی صحنه آمد. بطوری که امروزه با بازترشدن دست سپاه و افزایش مداخله های داخلی و منطقه ای و سرکوب ها، اعم از اقتصادی و قاچاق و پول شوئی و یا تولیدموشک و مداخله های منطقه ای و ارتباط با سازمان ها و گروه هائی که در لیست سیاه کشورهای غربی قراردارند و نیز در حوزه سرکوب و نقض حقوق بشر، دولت آمریکا هم می تواند با سهولت بیشتری تحریم های گسترده اقتصادی و بانکی را توجیه کرده و آن را به دیگر رقبا تحمیل کند. بخصوص که اگر در نظربگیریم که ترامپ و اروپا گوشه چشمی هم به گسترش اعتراضات و نارضایتی عمومی و تضعیف موقعیت یا فروپاشی رژیم از درون هم دارند، و با این فرض که گذشت زمان به سودرژیم ایران نیست، بخصوص با وقوف به بحران اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم، با افزایش فشار های بویژه اقتصادی سعی خواهند کرد که عرصه را بر رژیم تنگ ترنمایند.
بطورخلاصه می توان گفت که چنین توافقی با تهاجمی ترکردن سیاست دوقدرت بویژه آمریکا، از قدرت چانه زنی رژیم ایران که همزمان با بحران اقتصادی فزاینده و نارضایتی عمومی مواجه است، می کاهد. افزایش تنش های بیرونی عموما و نه مطلقا می توانند تاثیری معکوس بر معادلات داخلی برجا نهند. از جمله لااقل برای یک دوره می توانند بر نقش نیروهای تندروتر در ساختارقدرت بیافزایند و منجر به نزدیک شدن نسبی جناح ها درونی حاکمیت به یکدیگر از یکسو و تشدیدفضای اختناق و سرکوب و میلیتاریزه شدن جامعه از سوی دیگر گردند.
آمریکا در منطقه به دنبال چیست؟
بدون نگاهی به راهبرد و سیاست کلی آمریکا در منطقه و جهان، تا این درجه کانونی کردن و تمرکزدولت آمریکا بر روی ایران قابل درک نیست. چرا که نه ایران چنان نفوذپایدار و فائقه ای دارد و نه آن چنان توانی که آمریکا بخواهد مدل جنگ سرددوره ریگان علیه بلوک شرق را در موردایران و برای درهم شکستن توان اقتصادی و نظامی اش به اجراء بگذارد. با این وجود تبدیل شدن خاورمیانه به کانون مناقشات قدرت های های بزرگ و جنگ های نیابتی، ضرورت باز تنظیم نقشه خاورمیانه را در دستورقرارداده است. البته فرصتی که سوداها و مطامع و سیاست های واپسگرایانه و احمقانه جمهوری اسلامی در منطقه برای دولت آمریکا و دیگرقدرت ها فراهم آورده است را نباید دست کم بگیریم. همه این ها دست به دست هم داده و مقابله با ایران را به عنوان حلقه مقدم و در عین حال ضعیف و شکننده برای آمریکا در آورده است. البته پرداختن به جنبه های گوناگون این موضوع خارج از گنجایش این نوشته است، اما می توان به شکل گذرا با استنادبه سخنان صریحی که ترامپ اخیرا بر زبان راند به گوشه ای از آن پرداخت:
سخنان ترامپ در موردرابطه آمریکا با متحدین منطقه ایش بخصوص کشورهای عربی ثروتمند بطورخیلی شفافی استراتژی آمریکا در منطقه خاورمیانه را به نمایش می گذارد. بر طبق این سخنان صریح می توان ترامپیسم را تلاشی برای اعاده و تأمین سلطه و نفوذآمریکا- کشوری که با داشتن عظیم ترین قدرت نظامی و اقتصادی، در عین حال بزرگترین کسری بودجه تاریخی و بدهی یک دولت را دارد- از طریق تأمین هزینه های این سرکردگی و ایفاء ژاندارمی منطقه ( و جهان) به هزینه کشورهای ثروتمندی که به گفته ترامپ بدون حمایت آمریکا حتی یک هفته هم نمی توانستند دوام داشته باشند دانست. تمامی روندها و داده ها و تحلیل های استراتژیست های حتی خودآمریکا آن بوده است که آمریکا دیگر قادر به حفظ نفوذ و سرکردگی تاکنونی خود بر جهان قرن بیست و یکم نخواهد بود.
اما راه حل ترامپ و در واقع حارترین و ارتجاعی ترین جناح سرمایه داری در واکنش به چنین افتی، خلق ترازجدیدی از سیاست امپریالیستی و تهاجمی است که ویژگی اش بهره گیری از رانت نظامی و قدرت برترخود، اعمال سیاست های یک جانبه گرائی و به یک تعبیر بکارگیری زور و حضورآمرانه و ضدهژمونیک است که مبتنی بر سرشکن کردن هزینه های رهبری خود بر جهان، باج گیری و بقول خودوی تأمین هم پول و هم سربازجنگی از سوی دست نشاندگان ثروتمند است. شاید آن را به توان به بیانی دیگر تعمیم مقاطعه کاری در عرصه ژئوپلتیک جهان و در توزیع تکنولوژی قدرت نامید که با بهره گیری از موادخام محلی اعم از ِعده و ُعده و دادن خدمات و سرویس های بالای تکنیک های نوین قدرت در حوزه های امنیتی-نظامی و اقتصادی و سیاسی، پروژه های بزرگ و معینی از مجتمع های سیاسی و اقتصادی را متحقق می کند.
پاسداری از قدرت کشورهای اقماری و دادن حتی دادن نقش خرده ژاندارمی در مناطق استحفاضی، و همگی با پول و سربازخودآنان. دو خرده ژاندارم اصلی هم چون دو ساتراپ عمده ای که قراراست با تسطیح خاورمیانه قدیم و شکل گیری خاورمیانه جدید حول آن ها، بری از نفوذرژیم ایران و «حذف صورت مسأله فلسطین»، عربستان و اسرائیل هستند که این سان در تعارفات دیپلماتیک، رهبری منطقه به آن ها ارزانی و پیشکش می شود. تکنولوژی قدرت در جهان نوامپریالیستی تالی صنعت مونتاژی است که در پهنه جهان توزیع می شود. کارآفرین و سر مقاطعه کاراصلی در ازاء ارائه چنین خدماتی است که از قدرت و موقعیت جهانی خویش در قرن بیستم و یکم پاسداری می کند.
با چنین استراتژی است که کنترل خاورمیانه سرشار از ذخایر نفت و گاز و بازاری جذاب برای کالاهای نظامی و غیرنظامی ترازنوین، به معنای کنترل رقبا و بیش از همه چین به عنوان رقیب اصلی آمریکا در همین قرن و مقابله با نفوذروسیه به عنوان رقیبی در قامت یک ابرقدرت عمدتا نظامی است. البته رقبای کم آزارتری مثل اروپا نیز می توانند هم چون سهامداردرجه دوم ایفاءنقش کنند. خاورمیانه جدید از نخستین خاکریزهای رقابت قدرت های بزرگ برای شکل دادن به نظم نوین در منطقه ای است که از منظر دولت ترامپ رژیم ایران حلقه ضعیف و کیس بکس آن محسوب می شود. «خدماتی» که رژیم اسلامی به نوبه خود هم چون ژاندارمی خودخوانده در منطقه به ترامپ و نیز به اسرائیل می کند چنان است که اگر وجود نمی داشت باید آن ها چنین دشمنی را خلق می کردند!
ترامپ: کشورهای منطقه باید هزینه بپردازند.
بخشی از کنفرانس خبری در کاخ سفید به اظهارات ترامپ درباره رابطه آمریکا با کشورهای منطقه اختصاص داشت. او گفت: «کشورهایی در منطقه قرار دارند که بسیار ثروتمند هستند اما اگر کمک ما نبود، حتی یک هفته هم دوام نمی آوردند.» ترامپ این کشورها را به تامین هزینه حضور آمریکا در منطقه فراخواند و گفت: «آنها باید برای اتفاقاتی که میافتد هزینه بپردازند، ایالات متحده با ناخرسندی در خاورمیانه هست، من مسئولیت آن را قبول نمیکنم، خیلی شرمنده خواهم بود که هفت هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه شده است اما وقتی که میخواهم دیوار یا مدرسه بسازم، (مسئولان) بگویند که پول نداریم. ترامپ علاوه بر تاکید بر ضرورت تامین هزینه حضور آمریکا در منطقه از سوی کشورهای ثروتمند آنجا، از این کشورها همچنین خواست که سربازانشان را هم وارد میدان کنند: «آنها باید سربازانشان را وارد عرصه کنند. ما بخش بزرگی از نیروهایمان را به کشور باز خواهیم گرداند، ولی باید مسیر نظامی را ببندیم وگرنه ایران به سرعت خلاء حضور ما را پر خواهد کرد».
با چنین وضعیتی و در شرایطی که منطقه و از جمله ایران، آبستن انفجارها و بحران های بیشتری است، و تا آن جا که به مردم و نیروهای ترقی خواه ایران برمی گردد، مهم ترین اقدام بازدارنده در برابرمطامع امپریالیستی و نقشه سایکس-پیکوی جدید و بیرون کشیدن چاشنی مخرب آن، وادارکردن رژیم اسلامی به دست شستن از داعیه ژاندارمی منطقه و مداخله در آن است. شعاری که مردم ایران آن را با هوشیاری در تظاهرات گوناگون برکشیده اند، باید چنان بلند و پرطنین شود که در گام نخست رژیم را وادار به تجدیدنظر در سیاست های مداخله جویانه و ویرانگرانه اش در منطقه بکند. اکنون ما با فازنهائی انحطاط و گندیدگی پارادایم اسلام سیاسی در چهلمین سال به قدرت رسیدنش مواجهیم که اگر پایان دادن به آن توسط مردم و در راستای مطالبات اصیل و به حق آن ها صورت نگیرد، حتما این مهم با پی آمدها و هزینه های بسیار سنگین تری توسط مطامع و مداخله قدرت های خارجی و ویگرانر صورت خواهدگرفت!.
۲۰۱۸-۰۴-۲۹ تقی روزبه