تپیدن های دلها، ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد
ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد
ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد
علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد
به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد
دلم از این خرابی ها بُوَد خوش زآنکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
منبع: تارنمای علی میرفطروس