انتخابات و چندنکته تلگرافی!:
الف-بدیهی ترین و طبیعی ترین واکنش توسط محذوفین و کسانی که صدا و سخنگوئی در این “انتخابات” ندارند،عدم شرکت (یا تحریم) است. با این همه همین حق هم توسط اصلاح طلبان عملا موردانکارقرارمی گیرد. چنان که با بسیج تمامی نیرو و امکانات دولتی و غیردولتی و داخل و خارج علیه آن بسیج شده اند.
شبح تحریم؟
ب- با وجودضعیف بودن صدای کسانی که به هر دوجناح “نه” می گویند، واقعیت وجودی و نقش آن چنان است که اگرنه خود تحریم اما شبح آن برفرازانتخابات، با هشدارها و بیانیه های بی وقفه اصلاح طل طلبان وحامیانشان درهشداربه آن، در پروازاست. چنان که مثلا تاج زاده تحریم را مهم ترین رقیب روحانی خوانده است و… . آن ها برای تضمین حضورخود در ساختارقدرت آماج اصلی خود را شکستن جوتحریم قرارمی دهند.
آپارتایدانتخاباتی!؟
ج- برخی طرفداران سبزها و یا ملی مذهبی ها و این نوع مدعیان تحول طلبی، گاهی به ناگزیر بر غیردموکراتیک بودن انتخابات- ونه البته ضددموکراتیک بودن آن، صحه می گزارند؛ اما ماهیت انتخابات در ایران حتی بیش از آن ضددموکراتیک که با این نوع “آب کر” بتوان تطهیرش کرد: در حقیقت ما با نوعی آپارتایدانتخاباتی مواجهیم که مطابق آن اکثریت جامعه ایران، بله اکثریت مردم ایران!، از زنان و اقلیت های مذهبی و دگراندیشان بطورقانونی و رسمی از حق کاندیدشدن محروم هستند که البته فقط به انتخابات محدودنیست و بازتاب محرومیت اجتماعی گسترده تری است که در انتخابات خود را به شکل عریان تری نشان می دهد. آیا بکارگیری صدها ترفند وابزارفشار و فراخوان دعوت از این اکثریت گرفتار غل و زنجیرتبعیض و آپارتاید، می تواند نسبتی بادموکراسی داشته باشد؟. آیا در مقابل وجودچنین آپارتایدگسترده ای می توان ژست بی طرفی بزرگوارانه بخودگرفت؟
کدام عامل نیروی محرکه پیشبردمطالبات است؟
د- نجربه همین “انتخابات” کنونی نشان می دهد که مردم هرچه بیشتر از حاکمیت فاصله داشته باشند و رژیم به شمول هردوجناح نگران عدم مشارکت و انزوای خود باشد، برای حفط موقعیت خود ناچاراست از خط قرمزهای خویش عدول کرده و با تابوشکنی شعارها و وعده های «رادیکال تر» و بیشتری در پاسخ به مطالبات عمومی بدهد: چنان که اکنون مسابقه حول سخن گفتن در بسیاری از حوزه های ممنوعه و وعده دادن حول معیشت و فقرو…. چنان فراگیرشده است که مثلا روحانی هم ناچارشده برنامه مبارزه با حذف فقرمطلق در چهارسال را بدهد… مسأله عدم پرداخت مالیات توسط نهادهای و موسسات زیرحیطه رهبری و وابسته به سپاه را به زیرضرب به برد…. و یا وعده مبارزه علیه اقتدارگرائی و یا وعده رفع حل تحریم های غیرهسته ای و مشکلات زیست محیطی و… بدهد. وعده هائی که برخی از خودحامیان رژیم را نگران برانگیخته شدن انتظارات برآورده نشدنی جامعه و یا دامن زدن به نفرت و مبارزه طبقاتی کرده است…
حال این پرسش مطرح است که اگر فاصله بین مردم و رژیم تا این حد ژرف نبود و توهمات و همذات پنداری های گذشته ها وجود داشت،آیا بازهم رژیم حاضر بود- حتی درحوزه سخن و وعده ها، تا این حد دست و دلبازی با بهتراست بگوئیم خودزنی کند؟ پس مساله کلیدی همانا استقلال و فاصله گیری جامعه و مردم از رژیم سرکوبگر و سراسرفاسد، یعنی آن اهرم طلائی و جنبشی است که بوسیله آن می تواند مطالبات خود را به رژیم تحمیل نماید. و حتی اجازه ندهد که فقط با سپری شدن باصطللاح بهارکوتاه انتخاباتی دستخوش تطاول خزان گردد. بهمین دلیل می گوییم اگر نه خودتحریم اما شبح آن بر فرازانتخابات چرخ می زند! و این که رابطه معکوسی بین امکان مطالبات و فاصله با رژیم وجوددارد. و درست برهمین اساس باید از کنش مقاومت آن بخش از جامعه که تبلورقاطع “نه” به فراخوان رژیم در ادغالم و بلعیدن جامعه مدنی در هاضمه خویش است، هم چون تخم چشم محافظت کرد و تقویتش نمود.
ه- تاکید برکنش مقاومت معطوف به “نه” به سیستم، البته به معنی نادیده گرفتن بخش های بینابینی و یا آن ها که گاه بخش خاکستری خوانده می شوند نیست. تحولات بزرگ و عمومی جامعه هم منتجه ای از این کشاکش هاست و قطب مستقل سوم نه فقط خودبخشی از شرایط موجود بوده و در ایجادشکاف ها و روندها موثراست، بلکه در عین حال می تواند متقابلا از شرایط متحول و منتجه کشاکش نیروها به سودگسترش جبهه مقاومت در برابراستبداد سودجوید.
و- نکته نهائی آن که، گفته می شود در فضاها و کشاکش های انتخاباتی بسیج های عمومی شکل می گیرد و مطالبات مطرح می شود و حتی در این نوع پراتیک نوعی جامعه مدنی شکل می گیرد… . این سخن بطورکلی درست است. اما حکم برای جنبش “نه” هم اگر نه بیشتر که به همان اندازه صادق است. یعنی این جنبش می تواند ازابزارهای میانجی فضاهای انتخاباتی سود به برد و به مطرح کردن مطالبات خود و جامعه به پردازد و به عنوان بخشی از جامعه مدنی، و از قضا به عنوان بخش پیشرو و قاطع ترآن بدلیل تمایز و فاصله گیریش از قدرت مستقر با قدرت مستقر در طرح و تحمیل مطالبات به سیستم مشارکت فعال و حتی فعال تری از دیگربخش ها داشته باشد. مهم آن است که بدانیم هیچ رابطه ای بین مبارزه برای مطالبات و مطالبه محوربودن و دادن رأی به قدرت وجودندارد. آن ها علی القاعده به لحاظ ماهوی در تضاد و تقابل باهم هستند. چرا که رأی یعنی تغذیه و فربه کردن قدرت آنهم به قدرتی به غایت سرکوبگر و در جهت بی رنگ کردن تمایزات و ادغام جامعه مدنی با قدرت حاکم.