حدود دو هفته پیش کتاب “غروب صادق” به قلم آقای علی سجادی منتشر شد (۱). این کتاب شرح زندگی صادق قطب زاده را از ابتدای فعالیت سیاسی در جنبش اسلامی در اواخر دهه ۱۳۳۰ در خارج کشور تا اعدامش در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ به اتهام اقدام برای کودتا علیه آیت الله خمینی، به رشته تحریر در آورده است. تز اصلی کتاب این است که طرح کودتا، توطئه شوروی برای نابودی او، و دلیلش هم اقدامات قطب زاده در به چالش کشیدن شوروی در دوران گروگانگیری سفارت آمریکا بوده است و مشخصاً نامه او به گرومیکو و نظر عبدالحلیم خادم درباره نامه ذکر می شود. البته خلع آیت الله سید محمد کاظم شریعتمداری از مرجعیت نیز که جدایی مجدد روحانیت دولتی جدید از بقیه روحانیت پس از انقلاب ۵۷ است، در ارتباط با همین ماجرای کودتای قطب زاده صورت می گیرد.
همچنین می دانیم در پی ماجرای گروگانگیری، آقای قطب زاده مقام خود را بعنوان وزیر امور خارجه از دست داد و وزیر خارجه بعدی نیز در دولت رجایی، میرحسین موسوی شد. اما در دوران گروگانگیری سفارت آمریکا، محمود احمدی نژاد نیز موضع مشابهی داشت که برخورد مساوی با شوروی را خواستار شده بود. در نتیجه شاید چنین موضعی در میان جریانات اصلی قدرت، طرفدارانی داشته و خود این امر شوروی را به وحشت انداخته و تبلیغات وسیع صادق قطب زاده باعث شده که شوروی او را رهبر چنین حرکتی تصور کند که می خواسته پای شوروی را از ایران قطع کند. با مطالعه کتاب می توان پاسخ به اینگونه سؤالات را بهتر برای خود یافت و برای خوانندگان، بسیاری از جزئیات شناخته نشده انقلاب ۵۷ و ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا نیز قابل توجه است.
این کتاب همراه یادداشتهای روزانه صادق قطب زاده در سفر به عراق منتشر شده که نویسنده به اصل اسناد دسترسی داشته است. آنچه برای این قلم در این نوشتار جالب بود، اغراق های صادق قطب زاده در پیش از انقلاب درباره توان جنبش اسلامی و مشخصاً نهضت آزادی است که هیچگاه با این دقت نوشته ای را در مورد آنچه او مطرح می کرده، ندیده بودم و اگر تصویری که صادق قطب زاده می داده با واقعیت نهضت آزادی آن دوران مقایسه شود، اغراق آمیز و غیرواقعی بودن تبلیغات او آشکار است. گویی صادق قطب زاده بعنوان مسؤل بخش بازاریابی می خواسته از نهضت آزادی چیزی در دنیا عرضه کند که بسیار از واقعیت نهضت آزادی به دور بوده و حتی رهبران واقعی نهضت آزادی نظیر مهندس بازرگان هیچگاه چنین تصوری از تشکیلات خود نداشتند. شاید بشود کتابی در این مورد نوشت. منظور اینکه اگر واقعاً نهضت آزادی اینهمه توان داشت که بعد از انقلاب با یک گروگانگیری به هیچ تبدیل نمی شد.
البته نابودی صادق قطب زاده مطمئناً نه بخاطر چند صباحی عضویت در نهضت آزادی و نه هیچ تشکیلات دیگری بوده است. او در حقیقت در ماورای تشکیلاتها عمل میکرده است. ممکن است گفته شود که آیت الله خمینی هم چنین بود. اما آیت الله خمینی بعنوان بخشی از تشکیلات سنتی روحانیت در پایان کار توانست برفراز ساختار روحانیت ایران قرار گیرد، آنچه مکلاهای اسلامی ایران نظیر صادق قطب زاده هیچگاه نمی توانستند حتی شانس آن را داشته باشند. کتاب آقای علی سجادی بسیاری از سؤالاتی را برای خواننده مطرح می کند که می تواند سرآغاز بحثی شود در مورد شخصیتهایی که در ماوراء تشکیلاتهای سیاسی و عقیدتی عمل کرده اند و اینکه آیا آنچه قطب زاده برگزیده به دلیل غیرتشکیلاتی عمل کردن بوده یا به دلیل شخصیتی لوطی مسلک، و اگر دومی، چرا نتیجه اش اقدام مستقل برای نجات انقلاب، حتی به زعم خود، اما بسان ستارخان در مشروطیت نبوده و تلاشی برای کودتا در تله دولتی بیگانه یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود، حتی وقتی هراس او از افتادن ایران به مدار روسیه نقطه عزیمت او است. این ها و ده ها سؤال دیگر می توانند موضوعات خوبی برای تأمل خوانندگان این کتاب خواندنی باشند.