رسانه هائی امثال بی بی سی وقتی هم ناگزیرمی شوند که گوشه ای از تجمع های بزرگ مردمی کوبا به مناسبت مرگ کاسترو را منعکس کنند، آن را با عباراتی چون”، کارنامه کسی که در ۶ دهه گذشته در نگاه تحلیلگران همواره در طیفی قرارداشته که یک سرآن با عنوان “بزرگترین رهبر قرن بیستم” آغاز شده و در انتهای دیگرش لقب “دیکتاتوری که کوبا را به خاک نشاند” به پایان می برند.
اما هم چنین شماری از سرسپردگان و سینه چاکان نظام سرمایه داری، مرگ کاسترو را فرصتی برای ابرازنفرت از چپ و دست افشانی برای آن چه “مرگ چپ” می پندارند مغتنم می شمرند. اما در عمق و ورای این نوع واکنش های هیستریک، می توان نگرانی نهفته در وجودآن ها از سربلندکردن مجددچپ را مشاهده کرد. در همین رابطه مطلبی در گویانیوز* و در فیسبوک با عنوان مرگ کاسترومستبد و درماندگی چپ ایرانی از جلال ایجابی نگاشته شده که نقدکوتاه زیرپاسخی به آن است:
اولا یک نگاه بی طرفانه و بدور از غرض نشان می دهد که نسبت به تجربه کوبا و فیدل کاسترو در میان صفوف چپ گرایش ها و نقدهای مختلف از حمایت کامل تا انتقادکامل وجود دارد. بنابراین یک چپ یک دست نداریم. یک نمونه اش و فقط یک نمونه اش نوشته خودمن است که البته سایت های یک صدائی چون گویا نیوز امثال آن را درج نمی کنند تا برخی خوانندگان این سایت حداقل بدانند که چپ یک صدائی وجودخارجی ندارد و در صفوف چپ هم گرایشات مختلفی وجود دارد. بنابراین نویسنده مطلب نه روایتگر آن چه که واقعا هست، بلکه تنها روایتگرذهنیت خویش است که آن را بجای واقعیت به خوانندگان خود تحویل می دهد.
ثانیا ذهنیت نویسنده علیرغم آن که خیلی خود را “آزادیخواه” می داند اما عمیقا متأثراز منظق تمامیت گرای همه یا هیچ است. پدیده های اجتماعی یا سیاه سیاه یا سفیدسفید که هیچ ربطی به پلورالیسم و گوناگونی واقعیت های زندگی اجتماعی ندارد، نیستند .در ذهن جامعه شناس ما نمی گنجد که نقدیک سیستم الزاما به معنای نفی مطلق و ندیده گرفتن احیانا نقاط قوت آن نیست و این هیچ کمکی به حقیقت نمی کند. بهمین دلیل حاضرنیست بپذیرد که در کوبا در قیاس با کشورهای هم سطح خود مسأله بیمه و بهداشت و آموزش … عمومی و تضمین شده وجود دارد. و حتی نمی تواند پپذیرد که بخش مهمی از وضعیت دشوارکوبا بخاطرفشارسنگین و سیاست گرسنگی چندین دهه بزرگترین کشورسرمایه داری حاصل شده است که علیرغم درخواست های مکررسازمان ملل، تا هم اکنون هم ادامه دارد. و ا ین که دموکراسی موردستایش وی چه برسرکوبا و کوباها و مصدق ها و آلنده ها آورده و لاجرم چه نقشی در روی کارآوردن دیکتاتورها داشته است.
او چنان در تخطئه کورو یک جانبه و ضدچپ خود غرق است که حتی سخنان بانکی مون در باره کاسترو پیرامون خدمات عمومی را نیز دیپلماتیک می خواند و معلوم هم نیست که این دیپلماسی تعارف با چه هدفی و تحت فشارکدام قدرت ها صورت می گیرد!. لابد سران آمریکای لاتین و سخنان فرانسوااولاند و… در باره او همه و همه از جنس دیپلماسی مفت است و فیدل واقعا کسی نبوده است. اما برخلاف ذهنیت وی واقعیت نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید که معمولا خاکستری و انضمامی است. می توان هم انتقادتمام عیاربه نظام تک حزب و شخصیت محوربوددن و فقدان آزادی داشت اما در کنارآن نقاط قوتی را هم اگرکه وجودداردند نادیده نگرفت. این حقیقت دارد که هنوزرؤیای برابری و آزادی در جهان کنونی واقعیت به پیوسته است و هردو قطب به شکل یکجانبه برطبل آزادی و برابری کوبیده اند.
چه در غرب که مدعی آزادی خواهی بوده اند و چه در بلوک سیوسیالستی که مدعی عدالت خواهی بودند که هردو مشمول نقدریشه ای هستند. و هردو منشأ مصائب و دردهای بیشماری بوده اند و حتی غرب به دلیل ماهیت، جان سختی و تداوم حیاتش مسئولیت بیشتری در برابرجنایت های تاریخی بشر دارد.
نه فقط درجنگ اول و دوم، هم اکنون هم عروج شبه فاشیست هائی چون ترامپ و یا لوپن و …. نشان می دهند که این جوامع تا چه حدشکننده و آبستن بحران هستند. یک نقدریشه ای و علمی و خالی از حب و بغض باید هردو مشکل و کاستی را به بیند و دردبشریت را به خاطرفقدان آن ها در یابد. ثالثا نویسنده در خطوط پایانی حرف آخرخود را می ز ند. او انتقاد دارد که چرا هنوز چپ به سوسیالیسم ( و نه تجربه معینی از سوسیالیسم) باور دارد. وقتی سخن به این جا می رسد معلوم می شود که او به کمتر از انکارهویت چپ در جهان قانع نیست و این یعنی اوج تمامیت خواهی کسی که خود را جامعه شناس می داند و عملا منکرتکثر و پلورالیسم است.
برخلاف ادعا و آرزوی ایشان شمارمهم از برجسته ترین متفکران جهان و روشنفکرانش در همین غرب یعنی در آمریکا و فرانسه و آلمان و …. چپ ها بوده و هستند و … از قضا بدیلیل تشدیدابعاد بحران ها و درهم آمیزی تنگاتنگ بحران هائی چون شکاف عظیم طبقاتی، بحران دمکراسی و زیست محیطی و البته جهانی سازی تبعیض آمیز و ناموزون شاهدیم که یک باردیگر زمینه ها و بسترهای جدیدی برای زایش و شگوفائی چپ و این بار در سیمای نوین خود فراهم می شود…. بدون وجودشبج چپ سرمایه داری شتابان به سوی بربریت می رود و از قضا پس از فروپاشی بلوک چپ بود که سرمایه داری مسیربازپس گرفتن دست آوردهائی چون ۳۵ساعت کار در هفته و خدمات اجتماعی را…. را در پیش گرفت و پیش گرفته است (آخرین نمونه اش همین برنامه یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری است). جهان نمی تواند بدون پیوندفشرده آزادی و برابری فرارونده نفس بکشد و لاجرم علیرغم اعلام مرگ سوسیالیسم توسط نویسنده، بانک ناقوس چپی که مدافع آزادی و برابری است در جهانی که بیش از همیشه در تب و تاب بی قراراست باردیگر به گوش می رسد…
*- بی بی سی:
دهها هزارنفر برای بدرود با فیدل در سانتیاگوجمع شدند
http://www.bbc.com/persian/world-38198775
درهمین رابطه :
بی بی سی فارسی و هنربرقراری موازنه پیرامون درگذشت فیدل!
http://taghi-roozbeh.blogspot.de/2016/12/blog-post.html#more
*- مرگ کاسترو مستبد و درمانگی فکری چپ ایرانی، جلال ایجادی
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/12/220816.php