بحث امروز خودیهای حکومت بر سر این است: برای کنترل بحران خفته در جامعه انقلابزده ایران، مهار استبداد مذهب را سفتتر کنند یا شُلتر؟!
یورش سیاهپوشان قدارهبند به «ورزشگاه آزادی» در روز برگزاری مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی و برپایی سینهزنی تحمیلی در میدان ورزشی به بهانه تاسوعا، تقابل عزم دیکتاتوری مذهبی را با اراده ملی به نمایش گذاشت؛ انجام «بازی» و شادی در شب عزا، بوسیدن متظاهرانه دستهایی بود که حکومت بریدن آنها را دیگر در توان خود نمیبیند.
علی خامنهای
بیش از دو هفته به روز و ساعت مسابقه فوتبال در تهران مانده بود که حکومت تقارن آن را با شب تاسوعا دریافت و برای تغییر زمان بازی و حتی تعطیل آن، خیز برداشت.
در صورت تعطیل بازی با کره جنوبی، بخت تیم ایران برای شرکت در جشنواره جهانی فوتبال (مسکو ۲۰۱۸) که بعد از بازیهای المپیک بزرگترین جشنواره ورزشی جهان به شمار میرود و میلیونها ایرانی به حضور در آن دل بستهاند، عملا از دست میرفت.
در درون حکومت و نزد شماری از سرکردگان آن که فراتر از نوک دماغ خود را میبینند، محاسبات سود و زیان تعطیل بازی در شب عزا به قیمت خریدن خشم میلیونها طرفدار فوتبال آغاز شد و در نهایت رای به عقبنشینی و همرنگی سینهکوبان با جماعت هوادار جشنواره داده شد.
حکومت اگر قادر به تحمل هزینههای آن میبود، بدون شک رای به تعطیل مسابقه در روزی میداد که طی آن همه سال بزرگترین نمایش سوگواری و مظلومنمایی را برگزار میکند.
اما اراده ملی و خواسته آشکار مردم برای حضور در میدان بازی، پشتیبانی از تیم ملی، چشیدن طعم پیروزی و مشاهده میلیونی جشنواره ورزشی از راه امواج تصویری در خانه، داستانی بود متفاوت با سودای کارگزاران حکومت.
پذیرش شکست تاسوعا برای پیادهنظام وامانده حکومت دردناک بود و نزد میلیونها ایرانی با لبخند استهزا بر لب، چه شیرین، که بین دو نیمه بازی، هم خود را در یک جدال سیاسی- عقیدتی علیه حکومت پیروز میدیدند، و هم قرین موفقیت در مسابقه ورزشی مقابل رقیب.
نصب بنر در حمایت از علیخامنهای روی کاپوت یک خودروی پژو
شیرینتر از آن، مشاهده رفتار نوحهخوان اعزامی حکومت بود که بعد از سر دادن چند عربده ریاکارانه عزاداری در چمن، همرنگ جماعت شد و خواستار زدن ۲ گل بیشتر و پیروزی نهایی تیم ملی ایران، با این تقاضا و تکدی از جمع، که « با صدای قابل شنیدن (!) یا حسین بگویند»!
یک بام و چند هوا
جامعه ایران، با وجود تخریب باورهای عقیدتی مردم در نتیجه ۳۷ سال استبداد کور مذهب، هنوز متاثر از گرایشهای مذهبی است، چنانکه در اتحاد شوروی سابق نیز بعد از هفت دهه دیکتاتوری تخریبی پرولتاریا، شماری یا به دلیل سابقه کارگزاری رژیم یا داشتن باور و دلبستگی به کمونیسم، دیده میشدند.
در کنار گرایشهای مشابه، در جامعه مذهبزده ایران، آهنگ قویتر، میل عمیقتر و رویکرد گستردهتری است به سمت و سوی آزادی، سکولاریسم و لاییسیته، همسو با طبیعت امروز جوامع آزاد در جهان.
فشار حکومت مذهبی برای تغییر راه زندگی مردم و تحمیل الگوی قبیلههای عرب ۱۴۰۰ سال پیش حجاز به آنها، تدریجا به تحلیل بیشتر توان دیکتاتوری میانجامد و نه کاهش فاصله بین خواست تودهها و میل حکومت.
در جشنواره روز تاسوعای «ورزشگاه آزادی» دهها هزار جوینده شادی و خواهنده پیروزی، قدارهبندان نوحهسرایی را پیش چشم میدیدند که به فرموده، قیمهخوری سنتی در دستجات شهری را رها ساخته و برای عزاداری پیش هنگام بریدن سر حسین، نوه پیامبر، آمده بودند؛ تکرار داستان دنبالهداری که با بریدن سر حسین و بردن آن نزد عبیدالله بن زیاد آغاز شد، و با بریدن سر عبیدالله زیاد و نهادن آن در دامان مختار ثقفی، بریدن سر مختار و هدیه بردن آن نزد عبداللهبن زبیر و بریدن سر عبداللهبن زبیر و نهادن آن نزد عبدالملکبن مروان، پنجمین خلیفه اموی ادامه یافت و امروز شماری از شیعیان برای عزاداری، تنها بخش نخست سر بریدنهای سریالی و کشتارهای قبیلهای اعراب دوران صدر اسلام را به یاد می آورند.
گفتمان درون حکومت
بحثی که امروز اصولگرایان و تجدیدنظرطلبان حکومت از درون محافل و حلقههای خودی به رسانههای داخلی کشیدهاند، حول این محور است که برای کنترل بحران خفته در جامعه انقلابزده ایران، مهار استبداد مذهب را سفتتر کنند، با هر هزینهای، و یا شُلتر؟
با زور سرنیزهی حکومت و لطفِ فقر، شریعت، «تعالیم قرآن»، روایت و حدیث و «قوانین الهی» در جامعه دست بالا را دارند. در عین حال بخش بزرگی از جامعه در حد توان به راه خود میرود و حکومت بی تعادلتر از پیش، به آن آویخته است و متظاهرانه نمایش سوار بودن بر کار میدهد.
اصولگرایان حکومت، مهار جامعه را از راه ترسآفرینی تجویز میکنند؛ به زندان کشیدن دگراندیشان، تحمیل روسری با توسری، پاشیدن اسید به صورت دختران رنگینپوش، نمایش خیابانی اوباش قدارهبند موتوری، جمع کردن آنتنهای ماهوارهای از بام خانهها و باز هم بالاتر بردن رکورد اعدامها، و البته تبلیغ برای خدایی که بخشنده و مهربان نیست- قاصم الجبارین است!
تجدید نظرطلبان حکومت (احمد توکلی و علی منتظریها) که گسیختن مهار جامعه و جاری شدن سیل بنیانکن را واقعی و نزدیک میبینند و ترسهای خاص خود را در درون نظامی دارند که تنها با افشاندن تخم ترس بر کار مانده است، هشدار میدهند که نتیجه ادامه زندگی با شمشیر، مرگ با شمشیر است.
قربانیان فقر
در کنار این دو روند «قراردادی» و «طبیعی» جامعه، تحول دیگری، آرام و بی صدا قربانی میگیرد، و اینجاست که نسل کنونی و نسل بعد با خطر مضاعف انحطاط و سقوط، سینه به سینه میشوند.
واقعیتی که مردم با پوست و استخوان خود احساس میکنند این است که دیکتاتوری مذهبی ایران بجز در عرصههای فساد مالی و اداری، مظلومکشی در داخل و بحرانآفرینی در منطقه، در هر عرصه سازندهای از کار مانده است.
نتیجه از کار افتادگی حکومت، نابودی تدریجی ثروتهای ملی، فقیرتر شدن جامعه، افزایش دامنه فساد و ریشه گرفتن محرومیتهایی است که همیشه با فقر هم بستراند.
فقری که خانوادههای روستایی را به کودک فروشی، و «خانه بخت» فرستادن دختران نو نهال وادار میسازد و حکومت مذهبی مردسالار زورگو و لذت جنسیطلب که در فلسفه آن، زن (حتی در خردسالی) ابزار کام دل گرفتن مرد است، بر آن صحه میگذارد.
در شهرهای ایران فقرزده، خانهگریزی، تنفروشی، اعتیاد، اختلالهای روانی و دهها و صدها عارضه دیگر آفت جان میلیونها نفر است، که در صورت متعارف بودن جامعه میتوانستند سلامت، شادمان و با امید زندگی کنند.
بیستم مهرماه هر سال روز جهانی (حمایت از) دختران نونهال است و آمار ثبت احوال ایران اسلامزده حاکی است که تنها در سال ۹۴ بیش از ۳۷ هزار دختر با سن کمتر از ۱۵ سال به ازدواج ( اجباری) تن دادهاند. این آمار رسمی و دولتی است- عمق فاجعه بسیار فراتر از ابعاد آمار رسمی و ثبت شده است.
بر اساس شواهد، ۷۵ درصد عروسان خردسال پس از ازدواج از مدرسه بازماندهاند و شمار بزرگتری ضمن از دست دادن دوران کودکی، به دلیل تحمیل اجباری زندگی زناشویی زودهنگام، از آسیبهای روانی و جسمی رنج میبرند.
۸۰ درصد کودکان کمتر از ۱۵ سال با حکم شریعت که دختر نه ساله را بالغ میداند، به خانه مردانی رفتهاند بالای ۴۰ سال، و با چرغ سبز حکومت مذهبی عملا مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند.
دیکتاتوری مذهبی مردسالار ایران برای نجات کودکان محروم گوش شنوا حتی به درخواستهای جامعه جهانی نیز ندارد چنانکه در خواست سال گذشته «کمیته (حمایت از) حقوق کودکان سازمان ملل» را برای اصلاح قانون ازدواج دختران نونهال تا کنون بی پاسخ نهاده است.
سازمان عفو بینالملل روز پنجشنبه این هفته تلاش تازهای را آغاز کرد برای نجات زینب سکانوند از طناب دار و اعدام توسط دیکتاتوری مذهبی ایران. زینب هفده ساله بود که دستگیر شد و مورد شکنجه ماموران حکومت قرار گرفت تا به قتل شوهر متجاوز خود اعتراف کند.
دو سال پیش بیدادگاه حکومت مذهبی تقاضای زینب را برای پس گرفتن اعتراف زیر شکنجه ماموران رد کرد. زینب که قربانی فقر و ظلم و زور حکومت مذهبی است، سال پیش در زندان با زندانی دیگری ازدواج کرد و دو هفته پیش در زندان فرزند مردهای به دنیا آورد.
زینب امروز بدون کمترین خدمات پزشکی و درمان بعد از زایمان، در انتظار رسیدن روز اعدام و کشیدن به دار ظالمانه حکومتی نشسته است که تجاوز را پاس میدارد و قربانی را در نقاب نقض ناموس به دار میکشد، به این بهانه که حکم خداست و مطابق با فرمان «شریعت».
دیکتاتوری مذهبی در جامعه انقلابزده ایران تنها دارای یک متحد واقعی است: «فقر»! و ابزار حکومت برای ادامه حیات «ترس» است. زمانی که مردم کنار هم میایستند طلسم ترس را باطل کرده و طوق آن را بر گردن حکومت میآویزند- چنانکه رنگ سپید در جشنوارهی فوتبال تاسوعا بر سیاهی عزای حکومت چیره شد. برای رسیدن به نور آزادی باید ایستاد– باید شانه به شانه شد.